من زندهام به عشق تو ای یار بعد مرگ
فرصت شمار فرصت دیدار بعد مرگ
گاهی بیا به دیدن من یا اگر نشد
یاد مرا به خاطره بسپار بعد مرگ
گاهی که نه، همیشه مرا خوار میکنی
اما عزیز میشوم ای یار بعد مرگ
کاری نکن که زخم دلم بیشتر شود
شرمنده میشوی تو از این کار بعد مرگ
روزی به جای سنگ گلم هدیه میدهی
وا حسرتا ز حرمت بسیار بعد مرگ
با یاد من که مردهی عشق تو بودهام
سر میزنی به سنگ و به دیوار بعد مرگ
این روح خسته را که ز دست تو خسته است
دیگر به گریه نیز میازار بعد مرگ
#کریم_رجب_زاده
@icr_kmrh
تو را شناختم.
تو را یافتم و
تو را دریافتم و
همه حرفهایم شعر شد...
#احمد_شاملو
@icr_kmrh
خیس بارانم ولی، چیزی نمیخواهد دلم
سرد و لرزانم ولی، چیزی نمیخواهد دلم
سقفِ دل محکم شده امن است جایِ یادِ تو
سخت ویرانم ولی، چیزی نمیخواهد دلم
سر به سر هر لحظه هرجا جایِ پایِ خاطرات
درد بر جانم ولی، چیزی نمیخواهد دلم
هر قدم، بنبست گویا راه من را بسته است
زنده میمانم ولی، چیزی نمیخواهد دلم
بغض دارم در گلو، حسرت به دل ماندم ببین
شعر میخوانم ولی، چیزی نمیخواهد دلم
گرچه تن زخمیتر از ابر بهارانم کنون
مثلِ طوفانم ولی، چیزی نمیخواهد دلم
خستهام هر استخوانم لایِ زخمی کهنه است
سخت گریانم ولی، چیزی نمیخواهد دلم
#فریدون_مشیری
@icr_kmrh
«دائماً در تلاشم که چیزی غیرقابل انتقال را منتقل کنم، که چیزی غیرقابل توضیح را شرح دهم، که در مورد چیزی حرف بزنم که فقط تا مغز استخوانم احساسش میکنم و چیزی که فقط در همین استخوانها میتوان آن را تجربه کرد.»
- نامههایی به ملینا، ۱۹۵۲ -
#فرانتس_کافکا
تو گر گناہِ من شوی، توبه نمیکنم ز تو
جامِ لبت بنوشم و باز گناہ میکنم!
#مولانا
@icr_kmrh
آن زمان که بنهادم سر به پایِ آزادی
دست خود زِ جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
میدوم به پای سر در قفای آزادی
در محیط طوفانزا ماهرانه در جنگ است
ناخدایِ استبداد با خدایِ آزادی
دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین
میتوان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی زِ جان و دل میکند در این محفل
دل نثار استقلال جان فدای آزادی...
#فرخی_یزدی
@icr_kmrh
و گاه بی آنکه بدانیم
در شب سخن میگوییم
و صبح از چشم خود میفهمیم
گریستهایم
آن قدر که در پلکهایمان
انارهای شکسته بسیار است....
#هرمز_علیپور
@icr_kmrh
روز با کلمات روشن حرف میزند، عصر با کلمات مبهم.
شب سخن نمیگوید حکم میکند!
#شمس_لنگرودی
@icr_kmrh
طلوع چشم تو آغاز راه این غزل است
به من بتاب که خورشید نسخهی بدل است
#محمد_فرخ_طلب
@icr_kmrh
شاید کسی که با او خندیدهای را فراموش کنی، اما هرگز کسی را که با او گریستهای، از یاد نخواهی برد.
#جبران_خلیل_جبران
@icr_kmrh
عشقِ من کودک بمان، دنیا بزرگت میکند!
بره باشی یا نباشی، گرگ گرگت میکند
عشقِ من کودک بمان، دنیا مداد رنگی است!
بهترین نقاش باشی، باز رنگت میکند
عشقِ من کودک بمان، دنیا دلت را میزند!
سخت بیرحم است، میدانم که سنگت میکند
#احمد_شاملو
@icr_kmrh
هرچیزی که دیرتر از زمانش برسد دیگر هیچ معنایی ندارد.
بعد از مرگ من گلها را دور بیاندازید؛ سنگهای قبر چیزی از دلتنگی نمیدانند.
#جمال_ثریا
@icr_kmrh
چشم تو در دین مردم انحراف انداخته
مردهای شهر ما را در مصاف انداخته
هر که گیسوی تو را این گونه زیبا بافته
روی بازوی تو فرش دستباف انداخته!
آفرین بر دست عکاسی که بی لغزش چنین
عکس رخسار تو را این قدر صاف انداخته
رُخ عیان کردی و بعدش در تمام شهرها
«عین و شین و قاف» را در ائتلاف انداخته
چادر گلدارِ تو انگار شیخ شهر را
فکر تغییرات در طرح عفاف انداخته!
وجه تشبیه دو تا ابروی تو با قبلهگاه
بین شاعرها و مؤمنها شکاف انداخته
یک نظر بر روی تو اینکه حرام است و حلال
بین آیات و مراجع اختلاف انداخته...
با چنین اوصاف حق دارد خداوند جهان
حلقهی وصل تو را در کوه قاف انداخته!
#مهدی_خداپرست
@icr_kmrh
دلم بهانهی تو را دارد.
تو میدانی بهانه چیست؟!
بهانه همان است که
شبها
خواب از چشم من میدزدد...
#عباس_معروفی
@icr_kmrh
ای رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر
بر من ننگر! تاب نگاه تو ندارم!
#سیمین_بهبهانی
@icr_kmrh
چه کنم با غم خویش؟
گه گهی بغض دِلم میترکد
دلِ تنگم ز عطش میسوزد
شانهای میخواهم
که گذارم سر خود بر رویش
و کنم گریه که شاید کمی آرام شوم
ولی افسوس که نیست...
#هوشنگ_ابتهاج
@icr_kmrh