insightgroup_ir | Unsorted

Telegram-канал insightgroup_ir - [گروه روان‌تحلیلی بینش]

7512

یونس اقتداری| روان‌درمانگر تحلیلی Admin: @InsightGroup_Admin

Subscribe to a channel

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

سوپراگو نه تنها مقتضیات واقعیت، بلکه مقتضیات واقعیت پیشین و گذشته را اعمال می‌کند. به‌خاطر این مکانیسم ناخودآگاه، رشد و تکوین ذهنی از رشد واقعی عقب می‌ماند، یا (از این حیث که رشد ذهنی خودش عاملی در رشد واقعی است) آن را به تأخیر می‌اندازد، بالقوگی‌هایش را تحت نام گذشته نفی می‌کند.


گذشته، عملکرد دوگانه‌اش را در شکل‌گیری فرد - و جامعه‌اش هویدا می‌کند. با یادآوری سلطه قلمرو اصل لذت نخستین، جایی که آزادی از نیاز و فقدان یک ضرورت بود، اید (نهاد) ردهای خاطره‌ی به‌جامانده از این وضع را به هر آینده‌ی موجود و حاضری منتقل می‌کند:گذشته را به آینده فرا می‌افکند و معطوف به آن می‌کند.

هر چند سوپراگو، او نیز ناخودآگاه این خواسته و دعوی غریزی مربوط به آینده را نفی می‌کند، البته تحت نام گذشته‌ای که دیگر ارضای تام و تمام غرایز نیست بلکه انطباق ناخوشایند با اکنون تنبیهی است.

اروس و تمدن | هربرت مارکوزه


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

همه‌ی ما در تنهایی می‌میریم، به این معنی که؛ بسیاری از دردها را فقط خودمان تحمل می‌کنیم. ممکن است دیگران سخنانی برای دلگرمی‌مان بگویند، اما هرکسی در لحظاتی هنگام غرق شدن در اقیانوس متلاطم زندگی، دیگران را، حتی بهترین آن‌ها را می‌بیند که در کنار ساحل ایستاده‌اند و برای دلگرمی دادن به او فقط برایش دست تکان می‌دهند.

مطمئناً هر چقدر متفکر تر و نکته‌بین‌ تر باشیم این مشکل حادتر می‌شود، چرا که؛ افرادِ کمتری شبیه خودمان در اطراف مان می‌بینیم. تنهایی، افسانه‌ی ساخته‌ی مکتب رمانتیک نیست؛ تنهایی به‌ واقع مالیاتی است که در ازای پیچیدگی خاص ذهن مان مجبور به پرداخت آن هستیم. به عبارت دیگر؛ بخشی از وجود انسان هست که با اصطلاح (سنگین اما دقیق) تنهایی مابعدالطبیعی از آن یاد می‌شود و هیچ فردی، هر چقدر خوش‌ نیت‌، قادر به تخفیف درد آن نیست.

مصائب عشق | آلن دوباتن


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

اولین نظریه‌ای که انسان‌ها بنا می‌نهند، یعنی؛ نظریه ارواح با نخستین قیود اخلاقی که آدمیان به آن گردن می‌گذارند، یعنی؛ احکام تابو، هر دو از یک منشاء هستند، ولی وحدت منشاء مستلزم آن نیست که هر دو همزمان به وجود آمده باشند.

اگر درست باشد که موقف بازماندگان در برابر مردگان، اولین عاملی بوده که انسان را به اندیشیدن و تفویض قسمتی از قدرت مطلق خود به ارواح و رها کردن یک قسمت از اختیاری که در افعال خویش از آن برخوردار بوده واداشته است، در این صورت می‌توان گفت که؛ این بنیان‌های اجتماعی، مظهر نخستین آشنایی بشر با ضرورت هستند. ضرورتی که معارض خودشیفتگی انسان است.

انسان ابتدایی در برابر حتمی بودن مرگ، سر تسلیم فرود می‌آورد و در این حال همان رفتاری را از خود نشان می‌دهد که در ظاهر انکار مرگ را می‌رساند.

روانکاوی و زندگی من به همراه توتم پرستی
زیگموند فروید


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

در جریان کار تحلیل با افراد خلاق، همه ما فرایندهای مشابهی می‌یابیم. سالها کار روان‌درمانی با کودکان به من کمک کرد تا عواملی را درک کنم که بیماران بزرگسالم را ناچار به خلاقیت می‌کردند. این کار به من کمک کرد تا بینشی در مورد عواملی بیابم که بازدارنده‌ی خلاقیت فرد هستند.
همانطور که احتمالاً می‌دانید؛ مراجعان خلاق معمولاً زمانی به روان‌کاوی روی می‌آورند که خلاقیتشان به دلایلی که نمی‌دانند به طرز دردناکی مسدود شده است. مراجعانم به من آموختند که فعالیت‌های نوآورانه‌شان هر چند احساس هیجان و رضایت را بر می‌انگیزد، اما مكرراً موجب احساس شدید تخلف، رنج و گناه نیز می‌شود.

مقاومت برای تداوم کار، تجربه‌ای رایج برای بسیاری از افراد خلاق به ویژه در هنرهای نرم و نوشتن خلاق است. اما می‌توان مسدود شدن ناگهانی را در خوانندگان و بازیگران نیز مشاهده کرد. من مشاهده کرده‌ام که این مقاومت وقتی به شدت تجربه می‌شود که خالق احساس می‌کند به واسطه‌ی ابتکار و بینش بکرش، به شدت الهام دریافت کرده است؛ ایده‌ای که برای ظهور خود را فریاد می‌کند.

مجموعه آثار یادبود دونالد وینیکات


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

هدف همدلی؛ تبدیل شدن به دیگری نیست، بلکه درک بهتر اوست. آن هم از این طریق که تصور کنیم در موقعیتی خاص جای او باشیم.


‌در همدلی، هدف این نیست که کاملاً با دیگران هم‌ذات‌پنداری کنیم و خودمان را با آنها یک نفر در نظر بگیریم. در عوض؛ قرار است دیگران را از نظرگاهی مابین خودمان و آنها فهم کنیم. باید از دانسته‌ها، شخصیت و گرایش‌های خودمان مایه بگذاریم تا دیگران را در موقعیت خودشان درک کنیم.

فاصله‌ها؛ راز همدلی | هایدی ال. مایبام


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

📌 چرا درد دل کردن شفابخش و غیبت کردن مخرب است؟!

در پیچ و خم زندگی، لحظاتی فرا می‌رسند که بار سنگین احساسات بر دوشمان سنگینی می‌کند و نیازمند آنیم تا گوشی شنوا بیابیم و از این بار بکاهیم. این تمایل فطری به سخن گفتن از درونیات، سرآغاز رفتاری است که آن را “درد دل” می‌نامیم. اما در همین مسیر ظریف ارتباطی، لغزشی ناپیدا می‌تواند ما را به وادی دیگری رهنمون سازد؛ وادی “غیبت”، که در آن، به جای التیام خویش، بر دیگری متمرکز می‌شویم.

بیائید با کندوکاوی دقیق‌تر، دریابیم که چگونه این دو رفتار، با وجود شباهت ظاهری، در بنیاد و اثرگذاری تا چه حد متفاوتند و چرا یکی شفابخش و دیگری مخرب تلقی می‌گردد. تفاوت میان درددل و غیبت، کانون توجه آن‌هاست. درد دل، ذاتاً معطوف به درون فرد است؛ هنگامی که ما در ددل می‌کنیم، مرکز ثقل سخنانمان، وضعیت عاطفی و ذهنی خودمان است. این فرآیندِ برون‌ریزی و به اشتراک‌گذاری، به مثابه مرهمی بر جراحات روحی عمل کرده و امکان پالایش هیجانی و دستیابی به آرامش را فراهم می‌آورد.

در نقطه مقابل؛ غیبت، به طور اساسی بر دیگری متمرکز است. در این رفتار، فرد به جای کاوش در احساسات و تجارب درونی خود، توجه و انرژی خود را معطوف به فرد غایب نموده و اغلب با انگیزه‌هایی چون انتقاد و تخریب، به بیان مطالبی درباره او می‌پردازد. این تمرکز بیرونی، نه تنها کمکی به التیام دردهای فرد غیبت‌کننده نمی‌کند، بلکه؛ می‌تواند منجر به احساس گناه، افزایش خصومت و تخریب روابط گردد.

از منظر روانکاوی؛ غیبت اغلب ریشه در ناخودآگاه ما دارد؛ شاید فرافکنی ناخوشایندی‌های خود، تلاش برای التیام حس حقارت از طریق تخریب دیگری، یا ابراز غیرمستقیم خشم و حسادت.
بنابراین، این تفاوت بنیادین در کانون توجه است که ماهیت شفابخش درددل و ماهیت مخرب غیبت را رقم می‌زند. درددل، سفری به درون برای التیام است، در حالی که غیبت، گشت‌وگذاری در زندگی دیگری، اغلب با نیتی ناخوشایند.

بیایید با دو مثال ساده، مرز باریک و در عین حال مهم بین دردودل و غیبت را روشن کنیم. مثال درددل؛ “خیلی دلم گرفته. امروز یه اتفاقی افتاد که واقعاً ناراحتم کرد. احساس می‌کنم تنهام و نمی‌دونم باید چیکار کنم.” مثال غیبت؛ “شنیدی فلانی چه کار کرده؟! واقعاً آدم عجیبیه! همیشه کاراش یه جوریه که آدم شاخ درمیاره.” در نهایت؛ به یاد بسپاریم که کلمات، همچون بذرهایی هستند که در باغ روابطمان می‌کاریم. پس، با آگاهی از این تفاوت ظریف، بکوشیم تا باغ دلمان را با کلامی شفابخش آبیاری کنیم.

✍ دکتر الهام موسویان

بازنشر از کانال تلگرام:
@elhammoosaviyan


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

بی‌خانمانی و پناهندگی، یعنی؛ نداشتن امنیتی که در مفهوم خانه خلاصه می‌شود. این ناامنی همراه با دشواری‌های پذیرفته شدن در جامعه، ناتوانی‌های جسمی و روحی و همچنین شرایط اقتصادی متزلزل، احساس تنهایی را شدت می‌بخشند.

علاوه بر این؛ تجربه تنهایی ابعاد جسمانی هم دارد؛ محیط فیزیکی و دست ساخته اطراف ما می‌تواند با خود حس آسایش یا عدم آسایش به همراه بیاورد. تنهایی، تجربه ای شخصی است که هم ابعاد روحی دارد و هم جنبه‌های جسمی. این تجربه واکنش‌های غریزی و جسمانی متنوعی را بر می انگیزد، از ترس و انزجار گرفته تا خشم و ناراحتی.

تنهایی به شکلی پیچیده در زبان بدن نمودار می‌شود. اما این پیچیدگی نباید باعث شود برای پی بردن به اینکه تنهایی در چه موقعیتی و برای چه کسی اتفاق می‌افتد به سراغ این بخش از وجود انسان نرویم. البته وقتی صحبت از تجسم یافتن می‌کنیم منظورمان فقط بدن انسان نیست، بلکه جهان مادی‌ای که در آن زندگی می‌کنیم نیز اهمیت پیدا می‌کند.

سرگذشت تنهایی | فی باوند آلبرتی


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

از منظر بالینی، دشوار بتوان اهمیت فانتزی پدر در زندگی زن را تصور کرد. وقتی به زنی رنجور گوش می‌سپارید، دو سؤال را از خود بپرسید:

نخست؛ باید پیوند غالبا نزاع‌ آمیزی را که با والد جنس موافق، یعنی؛ مادرش، شکل داده به پرسش کشید.
دوم؛ پدری که درون اوست کیست؟! آری، زن همیشه، پدرش را درون خویش دارد. هربار که به بیماری گوش می‌سپارم، این ایده به ذهنم می‌آید که پدری در درون او زندگی می‌کند.

قطعاً این نوع این‌همان‌یابی درمورد همه‌ی زنان صادق نیست، اما وقتی این نوع این‌همان‌یابی وجود داشته باشد و شما به دقت نگریسته باشید، به راحتی می‌توانید پدر را در حالات غیرارادی چهره‌ی بیمارتان، در چین‌های پیشانی‌اش، زمختی دستانش، شکل بینی‌اش و به ویژه طرز رفتار و طرز راه رفتنش تشخیص دهید. اغلب پیش می‌آید که زنی ناآگاهانه همان رفتار و همان حالت پدرش را اتخاذ می‌کند. بی‌شک پدری فانتزی‌گون مکانی کانونی را در زندگی زن اشغال می‌کند.

خوان داوید نازیو


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

امروزه ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که به شدت رو به خودشیفتگی دارد. قوای جنسی از همان ابتدا در سوژگی خود فرد سرمایه‌گذاری می‌شود. خودشیفتگی به معنی عشق به خود نیست.


سوژه‌ی عشق به خود، بین خودش با دیگری مرزی مذموم می‌کشد. از سوی دیگر؛ سوژه‌ی خودشیفته اصلا برای کشیدن هیچ مرز مشخصی تلاشی نمی‌کند. درنتیجه؛ مرز بین خودشیفته و دیگری کم‌رنگ می‌شود. دنیا فقط خلاصه‌ای از خویشِ خودشیفته است. او از فهم دیگری به منزله دیگر بودگی‌اش ناتوان است.

از این بدتر این است که نمی‌تواند در برابر این دیگری بودن قدردان باشد. برای فردی خودشیفته، معنا فقط وقتی وجود دارد که به چشم او بیاید. او فقط در سایه‌ی خودش غوطه‌ور است، آن قدر که بالاخره در خودش غرق می‌شود.

تقلای اروس | بیونگ چول هان


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

"به مناسبت روز روانشناس و مشاور"


مروری بر کتاب چگونه درمانگری شکوفا شویم؟
اثر برت کار

تسهیل‌گر: زهرا عباس‌نژاد
تاریخ: ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
ساعت: ۱۸:۰۰
پلتفرم: Google Meet
ثبت نام: 09901911369

همراهی شما برای ما دلگرم‌کننده‌ست.
مشتاق دیدار شما هستیم.

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

بنا به نگرش فروید دربارۀ امور، ما بیش از هر چیز، حیواناتی دوسویه هستیم؛ در جایی که متنفریم عاشقیم، در جایی که عاشقیم متنفریم. کسی که مایۀ خرسندی‌مان بشود، می‌تواند مایۀ آزردگی‌مان هم بشود. و وقتی کسی باعث آزردگی ما می‌شود، همیشه فکر می‌کنیم می‌تواند خرسندمان هم بکند.

در شرح فروید؛ دوسوگرایی به معنی احساسات متناقض نیست، بلکه؛ به معنی احساسات متقابل است. عشق و نفرت منبع مشترک و نیز عواطف بنیادینی هستند که ما جهان را از طریقشان درک می‌کنیم و این دو متقابلاً به هم وابسته‌اند، در این معنی که نمی‌شود یکی را بدون آن دیگری داشت و نیز در این معنی که این دو متقابلاً یکدیگر را تحت تأثیر قرار می‌دهند. شکل نفرت ما از آدم‌ها بستگی دارد به شکل عشق ورزیدنمان به آن‌ها.

لذت‌های ناممنوع | آدام فیلیپس


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

«اگر مفید نباشم، پس چه‌کسی هستم؟»

وقتی از همان کودکی، دوست‌داشتنی بودن‌مان به مفید بودن‌مان گره خورده، کم‌کم یاد می‌گیریم که برای بقا—و نه فقط زنده ماندن—باید همیشه کاری کنیم، نقشی ایفا کنیم، باری برداریم.

وگرنه آن صدای آشنا درون سرمان باز می‌پرسد:
«بی‌فایده که باشی، هنوز کسی تو را می‌خواهد؟»

در دل این صدا، ترس از طرد شدن نهفته است. ترسی که ریشه در تجربه‌ی دیده نشدنِ خالص بودنمان دارد—وقتی بودن کافی نبود، و برای خواسته شدن، باید مفید می‌بودیم.

زهره صاین‌پور | روان‌درمانگر

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

یکی از راه‌هایی که اشخاص برای حفاظت از خویشتن در برابر واقعیت مرگ می‌یابند انکار معنی فقدان است. به این ترتیب؛ فقدان را می‌توان کم‌اهمیت‌تر از چیزی دید که واقعا هست. بارها چیزهایی را می‌شنویم از قبیل «پدر خوبی نبود»، «زیاد به هم نزدیک نبودیم» یا «دلم برایش تنگ نمی‌شود».

کسانی وسایل شخصی و لباس‌هایی که متوفی را به یادشان می‌آورد دور می‌اندازند. دور کردن یادگارهای متوفی نقطه مقابل "مومیایی" کردن است و ضایعه فقدان را به حداقل می‌رساند، چنان‌که گویی بازماندگان با از میان بردنِ هر شیئی که آنها را با واقعیت مرگ روبه‌رو سازد از خویشتن محافظت می‌کنند.

ج. ویلیام وردن


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

📌انجام تحلیل های آماری فصل چهار پایان نامه

ارتباط و کسب اطلاعات بیشتر:
09164832101 | خسروانی

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

اضطراب واکنش بیمناک ما به جهانی است که بنا نیست ژرف‌ترین نیازهای ما را برآورد؛ حاصل تحلیل اضطراب چشم‌ اندازی تراژیک از هستی است.

اضطراب، سیر پیشروی زندگی ما را از یک ناکامی واقعی به ناکامی‌های فرضی دیگر رقم می‌زند، با به یاد آوردن تروماهای گذشته و فعال کردن ترس‌های قدیمی در این فرآیند. اضطراب همچون خودشناسی بر ما ظاهر می‌شود، زیرا؛ از طریق تجربۀ اضطراب است که ما حضور تعارض و کشمکش را در روان مان تشخیص می‌دهیم و می‌فهمیم که ما در خانه‌ای تکه‌تکه به سر می‌بریم نه در خانه‌ای یکپارچه؛ می‌فهمیم که سرکوب در درونمان به کمین نشسته است؛ می‌فهمیم که در سرگذشتمان ناکامی‌هایی را از سر گذرانده‌ایم که از تکرارشان در زندگی‌مان هراس داریم؛ و می‌فهمیم خطری آشنا و بااین‌حال دیرینه همواره زندگی‌مان را به شکلی پیشگویانه و رعب‌آور تهدید می‌کند.


اگر بتوانیم آن امنیت خیالی، امنیتی را که همچون خاطره‌ای تلخ به یاد می‌آوریم و جهان دیگر نمی‌تواند برایمان فراهمش کند، برای همیشه کنار بگذاریم، آنگاه دریافته‌ایم که چگونه از اضطراب‌هایمان در «خود»های در حال تکاملمان بهره بجوییم.

اضطراب | سمیر چوپرا
ترجمۀ نصراله مرادیانی


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

اگر اضطراب اختگی نخستین بار در پسر بچه با قیاس قضیب کوچک خود با فالوس مادرانه و به تبع این تصور که او در بدو امر قضیب خود را از دست رفته می‌پندارد، به راه افتاده باشد، پس شاید میل ناگفته‌ی مادر این است که پسربچه فالوس خیالی‌ای برای جبران این فقدان است.

کودک در مواجهه با دعوت یا تهدید مادر نسبت به مطالبه شدن‌اش به مثابه ابژه‌ای گمشده، به قهرمانی نیاز دارد تا او را از این تقدیر و نیز از میل خود او برای پذیرش آن محافظت کند. در خانواده‌ی سنتی کسی که کارکرد جدا کردن کودک از مادر را بر عهده دارد، بی‌تردید پدر است. پدری که به لحاظ فرهنگی این حق به او داده شده تا وارد شود و با گفتن یک «نه» صریح به میل دو طرفه‌ی مادر به کودک و کودک به مادر پایان دهد.

لكان در قابی دیگر | استیون زد. لواین


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

واژگان روانکاوی به سلاح معمول پرخاشگری‌ های شخصی و شیوه‌ی معمول صورت‌بندی اضطراب و در نتیجه؛ دفاع از خود در مقابل آن در میان طبقات متوسط آمریکا بدل شده است.


حالا تحت درمان روانشناسی قرار گرفتن همان قدر به یک نهاد بورژوایی [متعارف] بدل شده است که رفتن به کالج؛ و ما در همه‌جا با ایده‌های روانکاوانه روبرو می‌شویم- در نمایش‌های برادوی،در تلویزیون، یا سینما. مشکلی که بسیاری از افراد با روانکاوی دارند آن است که انگار روانکاوی به شکلی از واگشت (retreat) از جهان واقعی و در نتیجه سازش با آن بدل شده است.

درمان روانکاوانه جامعه را به پرسش نمی‌گیرد، بلکه؛ ما را به جهان باز می‌گرداند، تنها با اندکی توانایی بیشتر برای تحمل آن، بدون هرگونه امید. روانکاوی به عنوان چیزی ضد اتوپیایی و ضدسیاسی درک می‌شود- تلاشی جانکاه ولی دراساس بدبینانه برای محافظت از فرد در برابر دعاوی سرکوب‌گر اما گریزناپذیر جامعه.

عليه تفسير | سوزان سانتاگ


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

بنیاد اصلي عشق رمانتیک به دیگری خود پرستی است. وقتی کسی عاشق می‌شود در وهله نخست در پی خوشبختی خودش است، وقتی عشق در من جان می‌گیرد از دیدار آن شخص دلربا به شعف و لذت می‌رسم. اما اگر عشق کسی به دیگری ژرف گردد، نوعی دگرگونی رخ می‌دهد.

این‌بار وقتی دچار دغدغه معشوق می‌گردم به خوشبختی وی بسیار بیش از خوشبختی خودم اهمیت می‌دهم. یا به بیانی پارادوکسیکال؛ به جایی می‌رسم که برای اینکه خوشبخت باشم حاضرم خوشبختی خود را ایثار کنم زیرا این لازمه عشق است.

سورن کیرکگور؛ پاره‌های فلسفی
سی استیون اونز اونز


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

مهم است نسبت به تکانه‌ها و احساسات متناقض خود بینش داشته باشیم و ظرفیت کنار آمدن با این تعارضات درونی را پیدا کنیم و این به معنای اجتناب از تعارضات نیست، بلکه قدرت سازگار شدن با آنها و تجربه کردن حق‌شناسی و سخاوت است و منجر به یکی کردن موفق تمامی بخش‌های مختلف شخصیت در یک کل می‌شود.

طبق نظر کلاین؛ در یک فرد نرمال به رغم این تعارضات، مقدار قابل‌توجهی از انسجام و یکپارچگی می‌تواند رخ بدهد و وقتی آن به دلایل بیرونی یا درونی مختل شود، فرد نرمال راهی برای بازگشت به آن خواهد یافت. همچنین انسجام داشتن باعث تحمل تکانه‌های خود و از این رو کاستی‌های دیگران می‌شود.

تجربه به من نشان داده است یکپارچگی کامل هرگز وجود ندارد، اما هرچه فرد به آن نزدیک‌تر شود، بینش بیشتری نسبت به اضطراب‌ها و تکانه‌های خود پیدا خواهد کرد، شخصیتش محکم‌تر خواهد شد و تعادل ذهنی بیشتری خواهد یافت. (کلاین، ۱۹۵۷)

پیشگامان روانکاوی کودک
بئاتریس مارکمن روبینز


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

ژرژ باتای، نویسندۀ سوررئالیست، در مقاله‌ای با عنوان «قطع‌ عضو به‌مثابۀ قربانی و گوشِ بریده‌شدۀ ونسان ون‌گوگ» اظهار می‌دارد که؛ «هنر از زخمی درمان‌ناپذیر زاده می‌شود».


از نظر باتای، گردن زدن — و به همین ترتیب هرگونه قطع‌ عضو خودخواسته— پیش‌شرط ضروری هرگونه تعهد هنری به شمار می‌آید. برخلاف اکثر مورخین هنر که قضیۀ خود زنیِ ون‌گوگ را به‌ مثابۀ چیزی خجالت‌آور و بدون ارتباط به دستاوردهای عظیم او در نقاشی نادیده می‌گیرند، در تفسیر باتای از ون‎‌گوگ تصریح می‎‌شود که قطع‌ عضوِ خودخواسته فرایند خلاقیت هنری را تقلیل نمی‌دهد، بلکه به آن انرژی می‌بخشد.

بدن تکه‌تکه شده | لیندا ناکلین


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

فروید بحث می‌کند که انواع خاصی از رفتار روان‌ نژندانه هستند که نتیجه انگیزش ناخودآگاه‌اند. فرد روان‌نژند اهداف و نیاتی دارد که از آنها بی‌خبر است و چون از آنها بی‌خبر است نمی‌تواند آن‌ها را اعلام و اذعان کند.


به نظر می‌رسد فروید در اینجا قصد و نیت را برای اشاره به الگویی رفتاری به کار می‌گیرد. اما ویژگی اصلی روانکاوی این است که کاری می‌کند تا روان‌نژند به طریقی هدف رفتارهایش را تشخیص دهد و تصدیق کند و او تنها وقتی این اتفاق بیافتد می‌تواند نیات خویش را سمت و سوی دیگری ببخشد و رفتارش را در پرتو خودآگاهی جدیدش تغییر بدهد.

این تصدیق از سوی بیمار بر تفسیر روانکاو از انگیزه‌ی رفتار روان‌نژند مهر تأیید می‌زند و اگر بیمار در پایان قصد و نیت خود را اعلام نکند، حکماً تفسیر روانکاو اشتباه از آب درآمده است.

ناخودآگاه | السدير مک اینتایر


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

امروزه تمایلات جنسی صورت مقبولی از عشق شده و به همان میزان گوش‌ به فرمان دستور!

رابطه‌ی جنسی یعنی؛ کامیابی و کارآیی، و لوندی نمایندهٔ سرمایه‌ای است که باید بیشتر شود. بدن، با ارزش‌های ظاهری‌اش تبدیل به کالا شده است. در همین بین دیگری به شی برانگیزاننده تبدیل شده است. وقتی دیگری بودن از دیگری کسر می‌شود، نمی‌شود عاشقش بود، فقط می‌شود مصرفش کرد. به همین سبب؛ دیگری حالا فرد نیست، تبدیل به شی شده با اجزای جنسی. چیزی به نام هویت جنسی وجود ندارد.

تقلای اروس | بیونگ چول هان


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

تمام نمودهایی که در زندگی شخص بدان‌ها اجازه عرض اندام داده نشده است در بازی‌ها تجلی می‌نمایند، مانند؛ حیله، تزویر، دروغ، ریا، حقه بازی و... که بازی‌کننده آنها را جزء ضروریات بازی می‌داند و حال آنکه در کارهای عادی کسی نمی‌تواند به آن صفت‌ها تظاهر کند.

بازی ها دارای سه لذت‌اند:
نخست اینکه؛ شهوت خودنمایی بازی کنندگان را می‌نشاند.
دوم اینکه؛ کام‌های وازده را راضی می‌سازند.
سوم اینکه؛ در اثر جنبش شخص را به نوعی لذت، یعنی لذت خوددوستی می‌رسانند.

مقدمه‌ای بر روانشناسی فروید | ادوارد اروین


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

تراژدی از ما می‌خواهد که بدانیم که در همین واقعیت هستی آدمی نوعی خشم یا تناقض وجود دارد؛ تراژدی به ما می‌گوید که گاهی اهداف انسان‌ها با سدی از نیروهای مرموز و ویرانگر روبه‌رو می‌شوند که «ورای» ما، اما بیخ گوشمان هستند.


اگر از خدایان بپرسیم چرا ادیپ باید برای عذاب کشیدن انتخاب شود، یا چرا باید مكبث سر راهش به وطن با جادوگران روبه‌رو شود، مثل این است که از شب لب‌به‌مهر دلیل و توجیه بخواهیم. پاسخی نخواهیم شنید. چرا باید پاسخی در کار باشد؟! اگر پاسخی می‌بود آن وقت دیگر با رنجی به‌جا یا نابجا، چنان‌که روال تمثیل‌ها و قصه‌های پندآموز است، سروکار می‌داشتیم نه با تراژدی. به علاوه؛ فراسوی امر تراژیک هیچ پایان خوشی در بُعد دیگری از زمان و مکان پیش روی ما گسترده نیست. زخم‌ها شفا نمی‌یابند و روح در هم‌شکسته درمان نمی‌شود. در عرف تراژدی، نباید جبرانی در کار باشد.

ریچاردز می‌گوید؛ (در تراژدی) اندیشه‌ی انسان به هیچ چیز پشت نمی‌کند، به هیچ سرابی دل نمی‌بندد و چنین اندیشه‌ای بی‌قرار و متکی به خود است... . اندک هاله ای از هر نوع باوری که به قهرمان تراژدی وعده‌ی بهشتی جبرانگر را بدهد، برای تراژدی حکم سم دارد.

مرگ تراژدی | جورج اشتاینر


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

نفرت از آدم‌های کوچک‌تر و ضعیف‌تر از خود می‌تواند بهترین دفاع در مقابل نفوذ احساسات ناتوانی خود شخص باشد و در واقع بیانگر ضعف دوپاره است. شخص قوی هم از ضعف درون خود باخبر است، چون آن را قبلاً تجربه کرده است، ولی نیازی ندارد تا قدرت خود را از طریق این نفرت به نمایش گذارد.

خیلی از بزرگسالان، نخست از احساسات ادیپی ناتوانی، حسادت و تنهایی از طریق کودکان خود آگاه می‌شوند، زیرا؛ هرگز فرصتی نداشتند که این احساسات را در کودکی به صورت آگاه پذیرفته و یا تجربه کنند.

آلیس میلر


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

خوانش لکان از فروید این است که آنچه ما در اُبژه‌ی خودمان جستجو می‌کنیم فقط کم‌بودگی آن‌ها نیست، بلکه؛ آن چیزی است که جای آن در جهان ما خالی است.

او در کتاب مکتوبات می‌نویسد: «عشق اُبژه‌ی خودش را ازآنچه در واقعیت وجود ندارد خلق می‌کند» درحالی‌که «میل کنار پرده­ای می‌ایستد که پشت آن این کم‌بودگی توسط واقعیت شکل گرفته است». در عشق می‌کوشیم آن چیزی که فروید «تطابق ادراک» می‌نامد را در اُبژه‌ی خود بیابیم.

حتی اگر (مانند مورد بیمار فروید) این ادراک توسط هیچ‌کس دیگری قابل‌شناسایی نباشد، و فقط برای ما شرایطی را بازنمایی می‌کند که تحت آن، تجربه‌ی ارضا به پویشی بی‌وقفه برای تکرار تن می‌دهد. تلاش ما این است چیزی که باور داریم در آغاز داشته‌ایم اما گم‌شده را دوباره در آن اُبژه باز-یابی‌اش کنیم.

لکان درباره‌ی عشق چه می‌گوید؟!
ترجمه‌: گروه روانکاوی تداعی


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

📌وبینار "نارسیسیست خجالتی |سلمان اختر"

📄The Shy Narcissist|Salman Akhtar


تسهیل‌گر: یونس اقتداری
زمان: جمعه 12 اردیبهشت‌ماه 1404
ساعت: 20:00

این جلسه رایگان، بصورت آنلاین و در بستر گوگل میت برگذار می‌گردد.


ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر:
@InsightGroup_Admin @youneseghtedari

کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

در وضعیت شکنجه دو عامل درد و قدرت مطلقاً با یکدیگر ناهمخوانند و نسبت کاملاً معکوس دارند؛ هرچه درد قربانی بیشتر باشد قدرت شکنجه‌گر بیشتر است.


حضور درد به معنای فقدان جهان است، همان جهان آشنای محتواهای ذهنی، قدرت عمل و معنا، و فقدان درد یعنی حضور جهان به همان اندازه که شکنجه‌گر میزان درد جسمی قربانی را افزایش می‌دهد- دردی که باعث می‌شود قربانی جهانش را از دست بدهد- قدرت شکنجه‌گر برای تعریف کامل جهان قربانی افزایش می‌یابد.

آنچه در شکنجه رخ می‌دهد این است که؛ درد جسمی قربانی همچون قدرت شخص شکنجه‌گر ادراک می‌شود و حتی به آن تبدیل می‌شود. اغلب به شکنجه‌گر انگیزه و معانی ذهنی خاصی منتسب می‌شود، اینکه آن اطلاعات ارزشمند را از قربانی بیرون بکشد و از او اعتراف بگیرد. این واقعیت که بالأخره او (می‌شکند) و شروع به حرف زدن می‌کند، به این معناست که قربانی از همه معانی ذهنی خویش دست می‌شوید و جهان ذهنی خاص خویش را رها می‌کند. هر آنچه ظاهراً برای شکنجه گر بسیار مهم است سرانجام برای قربانی معنا و اهمیتش را از دست می‌دهد.

فلسفه درد | آرنه یوهان و تلسن


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

تنها هنگامی‌که از بدن مراقبت شود، هنگامی که کارکردهایش آسیبی ندیده باشد و بدن در محیطی امن به کار خویش بپردازد، فقط در این شرایط است که آگاهی با همه‌ی حواس ارتباط برقرار می‌کند و ملتفت جهان بیرون می‌شود؛ تنها در این صورت است که شخص می‌تواند واجد جهانی سرشار از معانی ذهنی باشد. این جهت‌گیری رو به بیرون که برای قصدیت و عاملیت انسان بسیار حیاتی و کاملاً ضروری است و همه‌ی ما در زندگی روزمره‌ی متعارف خود این‌ها را مفروض می‌گیریم - در رخداد شکنجه به طور خاص و در درد جسمی شدید به طور کلی کاملاً سرکوب می‌شود.

درد باعث می‌شود بدن به سمت درون، به سوی خود شخص، معطوف شود، به تعبیر دقیق تر؛ کارکردهای بدنی- توانایی حرکت، گرسنگی، تشنگی، دفع کردن، دستگاه حواس- حالت طبیعی خود را از دست می‌دهد و دچار تغییر ماهیت و دگردیسی ناجوری می‌شوند.

حیله‌ی شکنجه‌گر این است که بدن قربانی را به بدترین دشمنش تبدیل کند: بدن قربانی را به تأثیرگذارترین ابزار برای اعمال درد تبدیل کند، برای اینکه شخص را به یک بدن صرف فرو بکاهد و بدین‌ترتیب؛ جهان قربانی را نابود کند و این توانایی را از وی سلب کند که جهانی بیرون از خودش، بیرون از بدنش داشته باشد.

بدن به این دلیل حضور مطلق می‌یابد که در معرض نابود شدن است، زیرا؛ نابودی‌اش آنقدر دردناک است که خود درد شخص را مجبور می‌کند که از همۀ دیگر محتواهای ذهنی خویش دست بشوید و همه ابژه‌های التفات و توانایی‌ های حسی خویش را وابنهد. شکنجه ثابت می‌کند که درد جسمی می‌تواند جهان، شخص خویشتنِ او و صدای او را نابود کند.

فلسفه درد | آرنه یوهان و تلسن


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…

[گروه روان‌تحلیلی بینش]

ما هنگامی دچار اضطراب می‌شویم که نمی‌دانیم برای «دیگری بزرگ» چه هستیم و او از ما چه می‌‌خواهد؟! پرسشی که در اضطراب مطرح می‌شود این است که من باید برای دیگری بزرگ چه شوم؟!

در تلاش برای یافتن پاسخ ممکن است نقاب‌های گوناگون به چهره بزنیم تا به ابژه میل او تبدیل شویم؛ اما این مأموریتی ناممکن است زیرا میل دیگری بزرگ در نهایت امری معماگون و رازآلود است و قابل رمزگشایی نیست.

احسان مال‌احمدی


کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام

Читать полностью…
Subscribe to a channel