✅زیرساخت رژیم اسد، زندان های زیر زمینی
کاریکاتوریست یمنی: رشاد السامعی
@chaalesh24
/channel/iranazadvaabad
دو کتاب درباره زبان فارسی
دپارتمان مطالعات اسلامی دانشگاه مکگیل کانادا - دانشگاه تهران
دستور زبان فارسی
علامه میرزا محمدعلی مدرس تبریزی خیابانی
مشخصات:
۲۳۴ص| وزیری، جلد سخت
فهرست:
/channel/nosakh_shii/3563
فرهنگ لغات بازیافته
لغات جدیدی که تازه وارد زبان فارسی شده است و باید به لغتنامهها اضافه شود
قیمت دو کتاب با تخفیف و هزینه ارسال:
۴۹۹.۰۰۰ت
(موجودی محدود است)
تهیه: @shii_studies1
@nosakh_shii
سرنوشت مشابه محمدعلی شاه و بشار اسد!
✍ حبیب رمضانخانی
بعد از گمانه زنیهای فراوان نهایت مشخص شد که بشار اسد، دیکتاتور برکنار شده و فراری سوریه، به روسیه پناهنده شده است.
دقیقا همان سرنوشتی که برای محمدعلی شاه، بعد از برافتادنش توسط مشروطه خواهان رقم خورد که به سفارت روسیه پناهنده شد و نهایت در بندر اُدسا که آنزمان متعلق به روسیه بود، زندگی حقیرانهای را در انزوا و غربت گذراند.
روسها به محمدعلیشاه پناه دادند، چون عامل آنها بود و امید داشتند که بتوانند او را مجدد به قدرت برسانند و بعد از اینکه تلاشهای نظامی برادرش برای بازگشت او شکست خورد و در ادامه انقلاب روسیه رخ داد، از چشم روسها افتاده و آواره شد. طوری که زمان مرگش کسی نبود او را کافور کند و غسل دهد.
همو که روزی در پاسخ به مطالبه مشروطه خواهان گفته بود: ملت غلط می کند که ما را نخواهد. رعیت را چه به سرکشی، رعیت را چه به حقطلبی. رعیت گوسفند است و ما شبانیم... ماییم که مالک ایرانیم و خون جواب آزادیست...
حالا بشار اسد که زمانی خدا را بندگی نمیکرد و با استبداد و سرکوب تمام، مردم سوریه را دو دهه در رنج و خفقان نگه داشته بود، آواره و پناهنده روسیه گشته تا هم از افتادن در دست غربیها و افشای نقش و اهداف روسها در امان باشد و هم شاید بتوان شانسی و امیدی برای او در بازگشت به قدرت آینده سوریه متصور شد.
در پایان، شرح حال محمدعلی شاه، بیشک شرح حال بشار اسد نیز هست که در نامه به عمهاش فروغالدوله است که می نویسد:
عمهجان، مرا سرزنش نکن که به سفارت اجنبی پناهنده شدم. آمدنم از ترس نبود. دیدم این سلطنت دیگر به دردم نمیخورد. گیرم با اینها صلح کردم یا زورم رسید و همه را کشتم. باز رعیت ایران، این نوکرهای نمک به حرام، مرا دوست نخواهند داشت. تک و تنها با یک مملکت دشمن چه کنم!
/channel/iranazadvaabad
♦️چرا دیکتاتوریها تنها ظرف چند روز فرو میریزند؟!
✍کوروش برارپور
📆۴شنبه، ۲۱ آذر ۱۴۰۳
📚موردکاوی: ۱. حکومت اسد و ۲. ج.ا.ا.
سرآغاز:
🔻در پاسخ به این پرسش که «چرا دیکتاتوریها تنها ظرف چند روز فرو میریزند»، به دو مفهوم شناختهشده در علم پویاییشناسیِ سیستم استناد میشود:
۱. زمان دو برابر شدن (Doubling Time)
۲. نیمهعمر (Half Life)
♦️زمان دو برابر شدنِ سقوط دیکتاتوریها
🔻زمان دو برابر شدن بر رشد نماییِ مثبت با شیب فزاینده در سیستمهای پیچیده دلالت دارد.
🔻دُنلا میدوز - پویاییشناس و استاد ام.آی.تی در اهمیت توجه به ساختارهای بازخوردی با رشد نماییِ مثبت به طرح استعارهای بنام «نیلوفر آبی» میپردازد.
🔻او میگوید: یک بوته نیلوفر آبی به طول ۲۰ و عرض میانگین ۳/۵سانتیمتر در استخری به مساحت ۲۰۰متر مربع بدون هیچگونه محدودیتی در حال رشد است. نیلوفر در آغاز تنها ۰/۰۰۰۰۰۰۳۵درصد از فضای استخر را پوشانده است. حال اگر با نرخ رشدی معادل ۰/۳۴واحد بر روز رشد کند:
۱) در روز چندم تنها ۱٪ از استخر را میپوشاند؟
۲) در روز چندم نیمی از آن را؟
۳) در روز چندم کل آن را؟
📌پاسخ روشن است! نیلوفر در روز ۲۰اُم تنها ۱٪، در روز ۲۸اُم ۵۰٪ و در روز ۳۰اُم کل سطح استخر را میپوشاند! یعنی در ۲۸روز ۵۰٪ از سطح آن؛ و تنها در عرض ۲روز، ۵۰٪ دیگر را!
در حقیقت استعاره نیلوفر آبی به ما کمک میکند تا درک دقیقتری از ساختارهای بازخوردی با رشد فزایندهای بیابیم که شرایط سقوط یک دیکتاتوری را فراهم میکنند.
دیکتاتوریها طی سالیان متمادی در کوران حوادث و رویدادهای ویرانگر بیرونی یا طی فرایندهای خودویرانگر درونی مستهلک میشوند طوریکه روزبهروز پایههای سست آنها لرزان و لرزانتر میشود تا «بهیکباره» در یک بازه زمانی خیلی کوتاه فرو میریزند و نابود میشوند.
♦️نیمهعمر دیکتاتوریها
🔻نیمهعمر مدتزمانی است که تعداد رهبران، فرماندهان، کارگزاران و مدیران یک دیکتاتوری از هسته سخت آن جدا یا به معترضان خیابانی تسلیم میشوند تا در هر مرحله به نصف مقدار پیشینشان کاهش یابند.
🔻پژوهشهای نویسنده حول دیکتاتوریهایی چون رژیم صدام، قذافی، بنعلی، عبدالله صالح، اسد و ج.ا.ا. نشان میدهد: جدایش نیروهای وابسته به هسته سخت قدرت در آنها در دو مرحله رخ میدهد:
۱) ذهنی
۲) میدانی
🔻کنشگران مورد بحث در مرحله ذهنی اغلب در نقش اپوزیسیون شروع به انتقاد از این و آن میکنند و طوری آنها را مقصر وضع موجود جلوه میدهند که گویی خود در این رهاورد غمبار و دردناک سهمی نداشتهاند! نویسنده در یافتههای علمیاش از این مرحله از «ریزش»، زیر عنوان «شکاف سیستمی» یاد میکند.
🔻ولی در مرحله میدانی، «فروریزش» بهیکباره و بصورت عملی رخ میدهد. یعنی کنشگران سیاسی عملا از هسته سخت قدرت اعلام برائت یا (چون میرحسین موسوی) از آن عبور میکنند و در قامت یک معترض فعال به معترضان خیابانی میپیوندند. نویسنده از این مرحله زیر عنوان «شکافت یا گسست سیستمی» یاد میکند. «فلج سیستمی» و «ضعف پیروی» از بارزترین ویژگیهای این مرحله است.
🔻مطالعات نویسنده نشان میدهد؛ دیکتاتوریها پس از گذران شش نیمهعمر فرو میریزند: در نیمهعمر نخست ۴۹/۸۷٪؛ در نیمهعمر دوم ۷۴/۸۷٪؛ در نیمهعمر سوم ۸۷/۷٪؛ در نیمهعمر چهارم ۹۳/۸۶٪؛ در نیمهعمر پنجم ۹۶/۵۶٪ و در نیمهعمر ششم ۹۸/۴۸٪ !
🔻مورد ۱: رژیم اسد
مطالعات نویسنده نشان میدهد؛ رژیم اسد در ۲۰۱۵ و در «۴۵سالگی» از دوره حیات خود پایان نیمهعمر پنجماش را تجربه کرده بود. ولی بواسطه تنفس مصنوعی و سیاستهای مداخلهجویانه و دستکاریکننده روسیه و ج.ا.ا.؛ در نیمهعمر ششم آن درنگ (Delay) ایجاد شد و توانست ۹سال دیگر دوام آورد! اسد در آن ۹سال بجای اصلاح رژیم فاسدش؛ به سرکوب، کشتار و آوار معترضان و زیرساختهای کشورش پرداخت تا اینکه نیمهعمر ششم رژیماش تنها ظرف ۱۱روز در ۱۸ آذر ۱۴۰۳ به پایان رسید و فروریخت!
🔻مورد ۲: ج.ا.ا.
مطالعات نویسنده نشان میدهد؛ ج.ا.ا. در دی ۱۴۰۲ در «۴۵سالگی» از دوره حیاتش پایان نیمهعمر پنجماش را تجربه کرده و حدود یکسال است بواسطه سیاست دستکاریکنندهای بهنام سرکوب که از جنس سیاستهایی با نتایج معکوس است با ایجاد درنگ در نیمهعمر ششماش به حیات خود ادامه میدهد. فاز تکمیلی این مطالعه نشان میدهد؛ اگر ضربه حاصل از برخورد دومینوی حماس - حزبالله - اسد به هسته سخت ج.ا.ا. کارا بوده باشد؛ پیشبینی میشود واپسین نیمهعمرش بواسطه تنها یک رویداد شتابدهنده، در ۲۹روز پایان یابد و فرو بریزد.
♦️دو درس پندآموز
🔻هانا آرنت به کنایه میگوید: در نظامهای دیکتاتوری تنها ۱۵دقیقه پیش از سقوط و فروپاشی همهچی خوب و عادی بهنظر میرسد!
🔻بنعلی چند ساعت پیش از سقوط از وزیر دفاع تونس میپرسد: "همهچی اوکیه؟"! او نیز پاسخ میدهد: "بله قربان! همهچی تحت کنترله، نگران نباش"!
🆔️@tahkimmelat
/channel/iranazadvaabad
هشت سال پیش یک همکار آمریکایی جوان داشتم که اسمش هانتر بود. همان شکارچی. بیشتر از دو متر قد داشت و از هیچ دری بدون تعظیم کردن نمیتوانست رد شود. دو سال با هم کار کردیم. یک روز صبح یکهو نامهی استعفایش را گذاشت روی میز رئیس و گفت از فردا نمیآید سرکار. خلاص. آن هم وسط رکود اقتصادی آن سالها که همه لیس به کفش رئیسهایشان میزدند تا اخراج نشوند. ظهرش هم با هم رفتیم ناهارِ خداحافظی بخوریم. من و شکارچی. بردمش رستوران ایرانی. تنها رفیق آمریکاییام بود که از دوغ و فسنجان هراسی نداشت و دولپی آنها را میخورد. سر میز غذا ازش پرسیدم که چرا داری میری؟ نمیترسی کار گیرت نیاید؟ گفت میخواهد تا جوان است، پیاده تمام مسیر آپالاچین را برود. همان راه مالروی جنگلی که از چهارده ایالت رد میشود. دو ماه تمام پیادهروی. بعد هم میخواهد تمام مسیر جادهی شصت و شش را براند. شرق تا غرب آمریکا. بعد هم چند تا برنامهی دیگر برایم ریسه کرد. گفت خیلی هم از گشنگی نمیترسد. دیدن را به سیر بودن ترجیح میدهد.
شکارچی من را یاد پدرم میانداخت. پدرم معتقد است که آدم باید عرض زندگی را تجربه کند نه طولش را. طول زندگی یک فرآیند فلوچارتی و ملالآور است که همه آن راخواهناخواه تجربه میکنند. همان اتفاقات روتینی که از تولد شروع میشود و مثلا قرار است به مرگ ختم شود. همان نگاهی که دینها به زندگی آدم دارند. رسیدن از مبدا به مقصد. همان پلههایی که ما عوام اسمش را گذاشتهایم پیشرفت و ترقی. اما عرض زندگی همان اتفاقاتی است که معنا میدهد به طول آن. همان چیزی که هیچ کس از آن حرف نمیزند. درست مثل بالهای عریض هواپیما که بدون آنها پرواز بیمعنی است. این حرفها را با فلاکت ترجمه کردم به انگیسی برای شکارچی. حرف زدن و ترجمه کردن و چلوکباب خوردن به شکل همزمان کار دشواری است. اما حتما فهمیده منظورم را. چون خودش داشت عرض زندگی را عملا تجربه میکرد. نه مثل من که بر خلاف حرفها و ظاهر آوانگاردم، درونِ دگماتیکی دارم.
گمان کنم این بزرگترین مسئولیت روی دوش پدر و مادرهاست. اینکه بچههایشان را هل بدهند سمت عرض زندگی و نه طول آن. یا لااقل سمت طول آن هلشان ندهند. جامعه درست مثل اسبهای بارکش، روی چشم آدمها، چشمبند میگذارد. که فقط جلویش را نگاه کند. نه چپ و نه راست. فقط طول راه را ببینید. خوشبه حال آدمهایی که معتاد عادتهای جامعه نمیشوند. خوشبهحال شکارچی.
—----------------------------
پینوشت کنم که چرا همهی پدر و مادرها دم مردنشان یادشان میافتد تا وصیتنامه بنویسند و اموال منقول و غیرمنقولشان را ببخشند به بچههایشان؟ چرا هیچکدامشان همان اول راه و قبل مردن برای بچههایشان نمینویسند که "نورچشمم، من طول راه را رفتم. چیز فایدهداری در آن پیدا نکردم. تو هم نگرد. تو بچسب به عرض راه. اگر چیزی باشد، حتما همانجاست". این را به جای وصیتنامههای روتین و بیفایده بنویسند و بگذارند پَرِ قنداق بچهشان. اگر بچه اینها را بداند دیگر احتمالا هیچ نیازی به اموال منقول و غیر منقول والدینشان ندارد.
✍فهیم عطار
@fahimattar
/channel/iranazadvaabad
عزیز قاسمزاده تصنیف «به سکوت سرد زمان» استاد شجریان را در حضور خانم نرگس محمدی و جمعی از کنشگران سیاسی و مدنی اجرا کرد.
روز گذشته، جمعی از فعالان مدنی، از جمله خانوادههای دادخواه، خانوادههای زندانیان، زندانیان سیاسی سابق و فعالان فرهنگی، به دیدار نرگس محمدی، برنده جایزه صلح نوبل، رفتند.
#عزیز_قاسم_زاده
#نرگس_محمدی
🔹🔹🔹
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
🔹نشانی کانال تلگرامی شورا:
🆔 @kashowra
/channel/iranazadvaabad
از سید محرومان، تا پزشک جمهور
راه یکی است
حقیقتاً روز به روز شباهت دکتر پزشکیان به آقای رئیسی بیشتر و بیشتر می شود و اشبه الناس به ایشان می شود. چه در گفتار و چه در کردار. در واقع اگر یک نفر را بتوان" ادامه دهنده راه شهید رئیسی " دانست، جناب آقای پزشکیان هستند. وضعیت اقتصادی روز به روز بدتر می شود و دولت ایشان چون سلف خود جز گران کردن کالاها و خدمات کار دیگری بلد نیستند به طوری که روی دولت قبل را هم در این زمینه سفید کرده اند. آقای میدری، وزیر جامعه شناس و درس خوانده و دانای کابینه، علت تورم بالای ۴۰ درصدی را صندوق های بازنشستگی می دانند. آقای همتی وزیر اقتصاد و کاندیدای اصلاح طلبان در دور قبل انتخابات ریاست جمهوری، عملکردش چیزی بهتر از همتای قبلی خود نبوده است. فضای کشور به لطف و یاری وزرای اطلاعات و کشور همچنان امنیتی است و حتی فضا در برخی موارد بسته تر شده است. مدیران پایداری چی و ناتوان و رانت خوار بیشتر از قبل بر مناصب حکومتی تکیه می زنند. بساط فیلترینگ همچنان با قدرت و قوت برقرار است. توهین و تحقیر و آزار زنان بیش از گذشته در حال اجرا شدن است. دستگاه دیپلماسی که جز پر گویی و گزافه گویی کاری نمی کند و تا اینجا ضعیف ترین وزیر خارجه بعد از انقلاب، وزیر خارجه دولت کنونی است. آخرین شاهکار او هم در مورد سوریه که نیازی به واگویی و تکرار ندارد. وضعیت دارو و درمان و بهداشت و آموزش و پرورش و آموزش عالی هم از هر نظر فاجعه بار است و علی رغم شعار های دروغین، کمبود و گرانی دارو و درمان، تهدید و تعلیق و تحقیر و اخراج استادان و معلمان و دانشجویان هم چنان ادامه دارد.
اما گفتار و کردار رئیس جمهور هم جز ناامیدی و تاسف برای مردم نداشته است. رئیس جمهور نهج البلاغه خوان ما در برابر بسیاری از مظالم سکوت کرده است. به جای قطع بودجه مراکز بی ثمر و پر هزینه، به جای لغو سیاست های پر هزینه داخلی و خارجی، و حداقل به جای گفتن حقایق تلخ سیاسی و اقتصادی، خاک بر چشم مردم می ریزد و با ادبیاتی چون سلف خود نام ورشکستگی حاصل از سیاست های متوهمانه و فاجعه بار ۴۵ سال اخیر را ناترازی گذاشته و به جای اصلاح سیاست ها، بر مردم منت نهاده و همه چیز را می خواهند از این هم گران تر کنند. او نیز چون سید محرومان یقه مردم درمانده را گرفته که چرا برق و گاز و آب و بنزین و نان مصرف می کنید. بر خلاف وعده های پوچ دوران انتخاباتش دستگاه های دولتی به اسم مالیات و عوارض و ... در حال غارت مردم و نابودی تولید، و بازار و کسب و کارهای کوچک هستند. ایلغاری که روی مغول را هم سفید کرده است.
باید از جناب رئیس جمهور به ظاهر صادق و درستکار پرسید شما با چه رویی از دانشجویان و دانشگاه ها گله می کنید که چرا در باره غزه عکس العمل مناسبی نداشته اند؟ مردمی که زیر فشارهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی حاکمیت له شده و نمی توانند نفس هم بکشند با کدام انگیزه و توانی سراغ موضوعی بروند که جمهوری اسلامی و عوامل آن مقصر اصلی ایجاد این فاجعه انسانی بوده اید. فاجعه ای که بدتر از آن را به شکلی دیگر سال هاست بر سر مردم میهن خود آورده اید. چرا از حاکمان گله نمی کنید که کشور بزرگ و پر برکتی را به کشوری منزوی، فقیر، ناامید، و ویران تبدیل کرده اید؟
آقای رئیسی هر که بود و هر چه کرد، که جز ویرانی و خسارت برای این مملکت نبود، نمی توانست جانشینی شایسته تر از شما داشته باشد. با این تفاوت که او در حاکمیت و وابستگان و طرفدارانش قدر می دید و در صدر می نشست و شما فحش می شنوید. مردم هم که از شما بریده و ناامید شده اند. خسر الدنیا و الآخره.
محمد رستمی
/channel/iranazadvaabad
۱۹- سفرنامۀ خارجه حاج سیاح بخش نوزدهم - نوشته حاج محمد علی سیاح محلاتی
با صدای: ح. پرهام
ادیت وفنی : گ. جاسمی و ح. عزت نژاد
موزیک: ب. شاهیده
t.me/PersianAudioBooks1
/channel/iranazadvaabad
🔻کانال مهدی نصیری با داشتن مخاطبانی متنوع و گسترده در زمینه موضوعات فرهنگی، اجتماعی، هنری و اقتصادی آگهی می پذیرد.
متقاضیان برای اطلاع بیشتر با آیدی زیر تماس بگیرند👇
@hmostafavy
بوی الرحمن محور مقاومت در سخنان خامنهای
📝 مهدی سلیمی
🔹 در اولین سخنرانی علی خامنه ای پس از سقوط بشار اسد اثری از امروز نبود او اولا کوشید حضور دیروز در سوریه را پس از خروج خفت بار نیروهایش توجیه کند و ثانیا وعده به گسترش مقاومت در آینده داد
🔹 او در بخشی از صحبت هایش تلویحا شکست از آمریکا و اسراییل را پذیرفت همان جایی که اعتراف کرد میخواستند باز هم به سوریه کمک کنند اما اسراییل و آمریکا راههای زمینی و هوایی را بسته بودند
🔹 علی خامنه ای حتی برای توجیه شکست خفت بار کل آنچه محور مقاومت خوانده میشود در سوریه دست به دامان زمان رضا شاه و جنگ جهانی دوم شد و چند گروه کوچک مسلح را با ابرقدرت های آن روز جهان مقایسه کرد
🔹با سکوت چندین روزه رهبر جمهوری اسلامی از آغاز درگیریهای سوریه تا کنون و عدم پخش زنده سخنرانی چهارشنبه صبحش مشخص بود که نه او و مشاورانش نتوانسته اند هنوز خود را پیدا کنند و کلامی در خور توجه برای توجیه این فضاحت بیابند
🔹 وقتی رهبر جبهه مقاومت اعتراف میکند توان گذشتن از سد ایجاد شده توسط اسراییل برای نجات آنچه روزی ستون این جبهه میخواند را نداشته اند یعنی بوی الرحمن این محور تخیلی بلند شده است و با تصرف سوریه و روی کار آمدن ترامپ دیگر خبری از اعجاز مسیحایی دلارهای نفتی ملت ایران و ارسال تجهیزات ساخته شده با ثروت ما برای دمیدن در این کالبد بیجان نیست
گناه مومنانه 👇
/channel/salimimeh
👆👆
نه صوت از بهر آن آمد که سوزی مزهر زهره
نه حرف از بهر آن آمد که دزدی چادر زهرا (دیوان سنایی، مدرس رضوی، ص ۵۴)
و در دیباجۀ مثنوی حدیقة الحقیقه حکایتی است خواندنی:
مهتر را گفتند: یا رسول الله! دعوتی است، رویپوشیدگان رؤسا و اشراف جمعاند. این چشم و چراغ [یعنی فاطمه] را دستور باش، تا مجلسافروزی کند و این گوهر پاک را بفرست تا واسطۀ قلادۀ آن محفل باشد. و آن نوید گران جامههای فضفاض پوشیده و دامن فخر بر زمین تنعّم کِشان، ولیکن چه سود که در آن جامههاشان دو بخیه نبود، چون آنِ فاطمه آن چه بود گرسنگی و برهنگی. خواجه دستوریش داد. آن سیدۀ زنان در پدر نگریست، بگریست و گفت: بابا! چندین گه است من شالکی بر سر دارم و آن چادری که به چند جای از برگ درخت خرما [پیوند کرده بودم] دردادهام، به دست شمعون جهود گرو است. مهتر کونین و خواجۀ ثقلین گفت: ای چشم و چراغ! لابد بباید رفتن که حضرت ما حضرت نومید کردن نیست... (حدیقة الحقیقه، مدرس رضوی، ص ۳۵ و ۳۶)
داستان، مفصّل اما وقت و مجال تنگ است لذا از نقل کامل آن صرف نظر میکنیم. در ضمن اگرچه حکایت به گرو دادن چادر زهرا (س) به تاجری یهودی (شمعون جهود) را منابع دیگر هم آوردهاند ما در این جا از قول ابن حسام خوسفی نقل میکنیم که در قصیدهای با مطلعِ
باز بر اطراف باغ از چمنِ گلعذار
مجمره پُر عود کرد بوی خوش نوبهار
ماوَقَع را در عین بلاغت و حلاوت به سلک نظم کشیده است:
ای که نداری خبر از شرف و قدر او
یک ورق از فضل او فهم کن و گوش دار
بر ورقی یافتم از خط بابای خویش
راست چو بر برگ گل ریخته مشک تتار
بود که روزی رسول بعد نماز صباح
روی به سوی علی کرد که ای شهسوار
هیچ طعامیت هست تا به ضیافت رویم؟
نام تکلّف مبر، عذر توقّف میار
گفت که فرمای تا جانب خانه رویم
خواجه روان گشت و شاه بر اثرش اشکبار
زانکه به خانه طعام هیچ نبودش گمان
تا به درِ خانه رفت جان و دل از غم فگار
پیش، درون شد علی، رفت برِ فاطمه
گفت پدر بر در است تا کند اینجا نهار
فاطمه دلتنگ شد زانکه طعامی نبود
کرد اشارت به شاه گفت پدر را در آر
با حسن و با حسین هر دو به پیش پدر
باش که من بنگرم تا چه گشاید ز کار
خواند اَنَس را و داد چادر عصمت بدو
گفت به بازار بر بی جهت انتظار
شد پدرم میهمان چادر من بیع کن
از ثمن آن به من زود طعامی بیار
چادر پشم شتر بافته و تافته
از عمل دست خود رشته ورا پود و تار
چادر زهرا اَنس برد و به دلاّل داد
بر سر بازار شهر تا که شود خواستار؟
مرد فروشنده چون جامه ز هم باز کرد
یافت ازو شعلۀ نور چو رخشنده نار
یک دو خریدار خواست و آن سه درم خواستند
و آن سه درم را نکرد هیچ کس آنجا چهار
بود جهودی مگر بر در دکّان خویش
مهتر بعضی یهود محتشم و مالدار
چادر و دلّال را بر در دکّان بدید
نور گرفته ازو شهر یمین و یسار
خواجه بدو بنگریست، گفت که این جامه چیست؟
راست بگو آنِ کیست، راست بود رستگار
گفت که چادر اَنَس داده به من زو بپرس
واقف این چادر اوست، من نیام آگه ز کار
گفت اَنَس را جهود قصّۀ چادر بگوی
گفت تو گر میخری دست ز پرسش بدار
گفت به جان رسول آنکه تو یار ویی
کین خبر از من مپوش، راز نهفته مدار
سر به سوی گوش او برد به آهستگی
گفت بگویم ترا گر تو شوی رازدار
چادر زهراست این دختر خیرالوری
فاطمه خیرالنساء دختر خیرالخیار
شد پدرش میهمان هیچ نبودش طعام
داد به من چادرش از جهت اضطرار
تا بفروشم به زر وز ثمن آن برم
طرفهطعامی لطیف پیش خداوندگار (دیوان محمد بن حسام خوسفی، بیرجندی_سالک، ص ۲۰۹ و ۲۱۰)
قصیده مفصّل است اما همین قدر ما را کفایت میکند. از این مقدار میتوان دریافت که قهرمان ماجرای سیسمونی گیت و امثال و اقران او چگونه و با چه ترفندهایی از اسم و رسم دخت پادشاه قلمرو "الفقر فخری" به نفع طبقۀ حاکم بهره میجویند و سود میبرند. چنانکه ملاحظه فرمودید در همۀ آنچه نقل شد و البته در دیگر منابع نیز، وجه تمایز چادر زهرا از چادر دیگران تنها پوشانندگی آن نبوده است بلکه این رایت زهد و فقر زهرای مرضیه است که تا به امروز در اهتزاز است. حالا فلان آقا و آقازادۀ غرق در مکنت و مال حرام و البته برپادارندۀ سفرههای پربرکت عزا، و یا بهمان خانم چادربهسر که به برکت فرقهگرایی و باندبازی حاکمیت، سوار بر ماشین شاسیبلند چندمیلیاردی خارجی است که از پول مردم بینوا چپاول و تقدیم حضور مفتخوران و مزدوران شده است چه نسبتی با چادر زهرا دارد؟
نگارنده از ارباب قدرت که این روزها مشتاق اخذ جریمه از شهروندانند به جدّ تمنا دارد لا اقل از هر گونه ایجاد ارتباط (تلویحاً یا تصریحاً) میان ایدههای بکرشان با آن کدبانوی جهان –به تعبیر حکیم سنایی- بپرهیزند و کار خویش را به استظهار و اعتبار خودشان پیش ببرند. نتیجۀ کار را نیز خواهند دید ان شاء الله.
http://t.me/Anjomanara
/channel/iranianpoetsocity
۲۰- سفرنامۀ خارجه حاج سیاح بخش بیستم و آخرین قسمت - نوشته حاج محمد علی سیاح محلاتی
با صدای: ح. پرهام
ادیت وفنی : گ. جاسمی و ح. عزت نژاد
موزیک: ب. شاهیده
t.me/PersianAudioBooks1
/channel/iranazadvaabad
📚تازههای نشر باید پای خودت تو بازی گیر باشه
«باید پای خودت تو بازی گیر باشه» اثر درخشان نسیم نیکلاس طالب، دنیایی را آشکار میکند که در آن خطرات، پاداشها و عواقب با هم تلاقی میکنند تا سرنوشت ما را مشخص کنند. این کتاب، ما را به بررسی یک حقیقت ساده و در عین حال عمیق دعوت میکند: کسانی که ریسک میکنند، از خودشان مایه میگذارند و چیزی برای از دست دادن دارند. به طور خلاصه، کسانی که پایشان در بازی گیر است، معماران واقعی پیشرفت و تغییر هستند.
به عقیدهی طالب، «گیر بودن پای خودت تو بازی» برای داشتن یک جامعهی برابر و کارآمد، لازم و ضروری است. او از خلال داستانها و روایتهای مختلف، عواقب تصمیمگیری، وقتی که تصمیم گیرندگان با ریسکی که به دیگران تحمیل میکنند، مواجه نمیشوند را نشان میدهد. این مفهوم به حیطه ای مختلف، از سیاست و امور مالی تا روابط بین شخصی تعمیم داده میشود.
نام کتاب: باید پای خودت تو بازی گیر باشه
نویسنده: نسیم نیکلاس طالب
مترجمان: منصوره رستان
قطع: رقعی
چاپ: اول
تعداد صفحات: ۳۴۸
🛒 خرید اینترنتی کتاب با تخفیف
▫️تلگرام نشر روزنه
▫️اینستاگرام نشر روزنه
☎️ 02188721514
🔝 مهدی نصیری
فعال سیاسی و روزنامهنگار
مدت زیادی از این هشدارها نگذشته!
ببینید به چه نکات درست و حساسی اشاره میکند.
#مهدی_نصیری
#تحریم
#کاسبان_تحریم
♾ سیاست
جوش دریا
/channel/iranazadvaabad
کانال #علیصاحبالحواشی حاوی مطالب انتقادی وزین درحوزههای سیاست ، اندیشگی ، اجتماعی ،تاریخی ، موسیقی 🎶 و هنر و فلسفه ...
در این کانال عضو شوید و با معرفی آن به دیگران در نشر آگاهی و اعتباربخشیدن به نوشتار علمی و متین در جامعه بکوشیم .
/channel/sahebolhavashi
خرده بورژوای کوچک کوچک
باز هم دیروز فوبیای لعنتی به سراغم آمد، تا رهبری در سخنرانی پیرامون سوریه اعلام کردند خالی کردن دل ملت جرم است، بی آن که ربطی داشته باشد آخرین یادداشت کانال را با عنوان: افسوس که گذشته، دیگه بر نمی گرده. دلیت کردم. حتی می خواستم با کانال ویرایش ذهن شهاب الدین شیرازی و چند کانال دیگه که این متن را فوروارد کرده بودند تماس بگیرم و خواهان حذف آن شوم، ولی شماره نداشتم. هراس ناشی از این فوبیا به جایی رسید که تصمیم گرفتم هر یادداشت و پیش بینی که در مورد سوریه طی سه هفته اخیر نوشته ام، به کلی دلیت کنم. آخر می ترسیدم بدین وسیله باعث خالی کردن دل ملت شده باشم.
دوشنبه گذشته در کلاس ژئواستراتژی مقطع دکتری، هنگامی که دانشجویان در باره علل فروپاشی رژیم بعث اسد پرسیدند واز عناصر پیش بینی ماه پیش ام از این فروپاشی پرسیدند، پرسش را پیچانده و منحرف ساختم. البته هنوز رهبر در این باره موضعی نگرفته بود، ولی راستش شاید پاسخم باعث خالی کردن دل دانشجویان می شد.
خیلی دور نروم، همین الان یعنی ساعت ۹/۵۳ دقیقه پنجشنبه ۱۲ دسامبر در جلسه همایش جزایر سالن ابوریحان دانشگاه خوارزمی نشسته ام، در برنامه عنوان سخنرانی ام گنجانده شده است. حتی معاونین رئیس جمهور هم هستند و دارند گپ می زنند، ولی من از مدیر جلسه پوزش خواسته ام، آخر می ترسم حرفهایم باعث خالی کردن دل ملت شود.
ترس از خالی کردن دل ملت امانم را بریده، لامصب چنان برام هراس انگیز شده که قلم در دستم می لرزد. هر لحظه فکر می کنم که آیت الله اژه ای و قاضی صلواتی پشت سرم نشسته اند و دارند می گویند جرم است، جرم. نکند یک وقت دل مردم را خالی کنی!!!
راستش فهمیدهام که ریشه و منشا این فوبیای مزمن در یک پدیده درونی ام نهفته است: من به عنوان معلم دانشگاه یک خرده بورژوای کوچک کوچک هستم و اخلاق این طبقه را به ارث برده ام. درکم می کنید؟!
ساعت ۱۰ بامداد پنج شنبه ۲۲ آذرماه،تهران سالن ابوریحان دانشگاه خوارزمی.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
/channel/iranazadvaabad
🏠🏢🏘🌆
سپهر بالابر ایمن سازنده ونصب کننده انواع آسانسور و بالابر هیدرولیک و وینچی درمدلهای متنوع
مهندس فیض
❇️+989121797150
❇️02166292861
https://instagram.com/sepehr_balabar?igshid=MGNiNDI5ZTU=
شعرخوانی🎙
طاها میرحسینی
بر تخت، غرّهای که اجل چون بگیردت؟
خون ریختی، ببین که همین خون بگیردت
از دانه دانه کُشته که در خاک میکنی
دستی به انتقام چو قارون بگیردت
نفرین زندهرود و دماوند اگر نشد
خشم خزر، تلاطم کارون بگیردت..
تا خیرهای که پرچم کاوهست بر زمین
از ناکجا کمند فریدون بگیردت
قومی که ایلغار مغول را به راه کرد
از روی خود چنان کف صابون بگیردت
نفرین چنان رسیده که خود آرزو کنی
گرگ اجل به گوشهی ناخن بگیردت..
#طاها_میرحسینی
دانشگاه استنفورد
پاییز ۱۴۰۳
#شعر_خوانی
💠 خوبان پارسیگو
/channel/iranazadvaabad
#بچههای_اکباتان
حالا که بحث #صیدنایا و جنایتهای حکومت اسد داغه، باید یادآوری کرد تکتک #بچههای_اکباتان هم در بازداشت و زندان شکنجه شدید شدند؛ از ضرب و شتم گرفته تا شکنجه روانی و تهدید خانوادهشون
-شش معترض بیگناه پای چوبه دار هستند و اسمشون باید دایم تکرار بشه
@poshtpardeha
/channel/iranazadvaabad
▪️پیشنهاد مطالعه تهران و بحران محیط زیست
مدیریت محیط زیست کلان شهر تهران نیز به دلیل گستردگی و گوناگونی موضوعی و جغرافیایی، بسیار پیچیده و با مشکلات گوناگون مواجه شده است که ریشهیابی آنها و بهرهگیری از الگوهای بینالمللی مطلوب در بازنگری برنامههای مدیریتی و تحقق شکوفایی شهری و شاخصهای آن مؤثر خواهد بود.
این کتاب میکوشد با نگاهی جامع به مشکلات مدیریتی بوجود آورنده وضعیت نابسامان زیست محیطی در کلان شهر تهران بنگرد و به اقدام بنیادی و همهجانبه (مدیریت یکپارچه) برای رفع این بحران میپردازد. تلاش برای بهتر شدن شرایط، توسط همه ذینفان از جمله شهروندان میتواند در بسیاری از موارد به نحول عظیم و مؤثری تبدیل شود و بیتفاوتی نسبت به آن منجر به انباشته شدن مشکلات خواهد شد و آیندهای نامطمئن را رقم خواهد زد.
نام کتاب: تهران و بحران محیط زیست
نویسنده: الهه میرکریمی, صادق زیباکلام
قطع: رقعی
نوبت چاپ: نخست
تعداد صفحات: ۱۶۰
🛒خرید اینترنتی کتاب با تخفیف
📖مطالعۀ ۲۰ صفحۀ نخست کتاب
▫️تلگرام نشر روزنه
▫️اینستاگرام نشر روزنه
☎️ 02188721514
اجتماع انسانی که تجلیگاهِ پیوستارِ "هویت"هاست
✍ #علیصاحبالحواشی
تاریخ، گاهشمارِ اقسام تحولات در سپهر انسانی است. اثرگذارترینِ این تحولات، آنهایی هستند که ریشه در "جور دیگر دیدنها" دارند. ظهور و اشاعه ادیان بارزترینِ این "جور دیگر دیدنها"ست، که همه با آن آشناییم. "انقلاب کوپرنیکی" مصداق دیگری است که دانشآموختگان با آن و دلالتهای عظیم و بنیانکنی که آورد، آشنایند.
"هویت" مقولهای از سائق حیاتجمعی انسان است. انسان حیوانی اجتماعی است، مثل شیر یا مورچه است که حیاتجمعی دارند، مثل یوزپلنگ و تمساح نیست که زندگی منفرد دارند.
شیوه تعریف "جمع" استکه مقوم اقسام "هویت"ها میشود.انسان پیشامدرن "هویتدینی" و "هویتقومی" و "هویتزبانی" داشت، اما "هویتملی" نداشت. "هویتملی" نوپدیدی در سپهرانسانی است که عمری بیش از چهار قرن ندارد. پیش از آن فهمی بسامان از "ملیت" در میان هیچیک از اجتماعات انسانی نبود، حتی واژهای هم برایش وجود نداشت.
در گذشته، میان ما، واژه "ملت" دلالت به "دین" میکرد، دلالتی که امروز مهجور و ناآشنا شده است.فقدان یک واژه برای چیزی نشانه نبودِ انگاره مربوط بدان است
ادامهمطلب
کانال نویسنده
🔸چادر حضرت زهرا (سلام الله علیها) چگونه چادری بوده است؟
🔹عرضداشت روضهای ادبی به بهانۀ طرح قانون عفاف و حجاب
✍ رضا موسوی طبری
به تازگی خانمی محجّبه و چادری، لابد به جهت توجیه اعمال بعض ثروتاندوزانِ دینفروش در فضای مجازی مدعی شده است که مشغلۀ حضرت زهرا بیزنس و تجارت بوده و کنیزطلبکردن او از پیامبر به جهت آن که میخواست دستش در کار تجارت بازتر شود. بالاخره هم صاحب کنیز شد و کارش را با او تقسیم کرد؛ یک روز به امور منزل میرسید و روز دیگر به تجارت میپرداخت. خصوصاً امر مدیریت فدک و حساب و کتاب مالی و ادارای آن، بر دوش حضرت سنگینی میکرد.
نوشتن پاسخ تاریخی-کلامی به این خانم و نظایر او سهل است. اما نگارنده عرض کوچکی با این عزیزان دارد:
بیزنستان پررونق باد. کارتان را بکنید. چه کار با ارباب فقر و تقوی دارید؟
اخیراً نیز از عزیزی شنیدهام که مدتی است ریاست مجلس با عزم به کسب و جذب فیض و برکت از این ایام و لیالی بنا دارد در تاریخ ۲۳ آذرماه، قانون عفاف و حجاب را ابلاغ کند. فارغ از این که قانون مورد نظر تماماً در خصوص حجاب است و البته ربطی به عفاف ندارد (چنانکه در ۴۶ سال گذشته بزرگواران کمتر دغدغۀ عفاف داشتهاند) و باز فارغ از این که نمیدانیم با توجه به شرایط موجود در پی سقوط اسد در سوریه این ابلاغ صورت خواهد گرفت یا نه؟، حدس میزنم جناب خلبان در پرواز خیالات خود گمان برده با ابلاغ این قانون در واپسین اوقات ایام فاطمیه آن را متبرک ساخته و به این نحو ارتباطی بین این قانون کذایی و آن بانوی گرامی به زعم خود برقرار ساخته و کار را محکم کرده است. این احتمال با توجه به همایشهایی که پیشتر با عناوینی چون پوشش فاطمی برپا شده است قوّت میگیرد.
به این بهانه و البته به مناسبت ایام فاطمیه اجازه میخواهم عرض روضهای برای شما عزیزان داشته باشم. البته این روضه با روضۀ اخانید معظّم تفاوت دارد چرا که بیشتر از مآخذ ادبی بهره میجوید تا منابع روایی.
براستی چادر زهرا چگونه چادری بوده است؟ توصیف آن در متون مربوط به ادوار مختلف تاریخ به چه کیفیت است و چرا اینقدر شاخص و معروف شده؟ حق این است که ویژگی اصلی چادر زهرا (س) و رمز مانایی و شهرت آن چیزی غیر از کارکرد پوششی آن است. البته که در پوششِ آن حضرت، هیچ کاستی و نقصی نبوده و جز قلوب مملو از مرض، نفی عصمت از ایشان نمیتوانند کرد اما چادر زهرا (س) را حکایتی دیگر است وگرنه در میان اعرابِ آن زمان، کم نبودند بانوانی که حجابی تام و تمام داشتند. روایات در باب کیفیت پوشش فاطمه (س) از فریقین بسیار است اما از نقل آن جمله درمیگذریم. حتی اشعاری منتسب به شخص آن حضرت به یادگار مانده که بهترین گواه از برای مدّعای ماست:
وما علی رأسی من قناع
الّا عباءٌ نسجه نساع (فضائل فاطمة الزهرا، حاکم نیشابوری، ص ۲۰۸)
مع هذا برای شناخت بهتر اختصاصات این چادر به سراغ منابع ادب فارسی خودمان میرویم.
باری، گفتهاند:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار آمدیم
لذا هم ابتدا در آثار این دو بزرگ جستجو خواهیم کرد. عطار در حکایتی، ضمن شرح ماجرای ازدواج فاطمۀ زهرا (س) و امیرالمؤمنین علی (ع)، اشارهای مختصر به چادر آن حضرت دارد:
اُسامه گفت: سیّد داد فرمان
که بوبکر و عمر را پیشِ من خوان
چو پیش آمد ابوبکر و عمر نیز
پیمبر خواند زهرا را به در نیز
بدو گفتا جهازت هرچه داری
چنان خواهم که در پیش من آری
اگرچه نورِ چشمی ای دلافروز
به حیدر میکنم تسلیمت امروز
شد و یک سنگ دستاس آن یگانه
برون آورد در ساعت ز خانه
یکی کهنه حصیر از برگِ خرما
یکی مسواک و نعلینی مطرّا
یکی کاسه ز چوب آورد در هم
یکی بالش ز جلد میش محکم
یکی چادر ولیکن هفت پاره
همه بنهاد و آمد در نظاره
پیمبر خواجهٔ انواع و اجناس
به گردن بر نهاد آن سنگ دستاس
ابوبکر آن حصیر آنگاه برداشت
عمر بالش گرفت و راه برداشت
پس آنگه فاطمه نور پیمبر
بشد بر سر فگند آن کهنه چادر
پس آن نعلین را در پای خود بست
دگر مسواک را بگرفت در دست
اُسامه گفت من آن کاسه آنگاه
گرفتم در کف و برداشتم راه
چو پیش حجرهٔ حیدر رسیدم
ز گریه چهرۀ مردم ندیدم
پیمبر گفت ای مرد نکوکار
چرا میگریی آخر این چنین زار
بدو گفتم: ز درویشیِ زهرا
مرا جان و جگر شد خون و خارا
کسی کو خواجهٔ هر دو جهانست
جهاز دخترش آنک عیانست
ببین تا قیصر و کسری چه دارد
ولی پیغمبر از دنیی چه دارد
مرا گفت: ای اُسامه این قدر نیز
چو باید مُرد، هست آن هم بسی چیز
چو پای و دست و روی و جسم و جانت
نخواهد ماند، گو این هم ممانت (الهینامه، شفیعی کدکنی، ص ۳۲۸)
این توصیف از جهاز و چادر زهرا را منابع روایی نیز تأیید میکنند که خارج از بحث ماست. چه در اینجا تنها با ادب فارسی سر و کار داریم. سنایی غزنوی هم از این چادر یاد کرده است آنجا که میگوید:
ادامه👇