https://iqraonline.net/treatise-in-refutation-of-declaring-a-believer-an-unbeliever/
Читать полностью…https://historylib.com/articles/6957
چرا باید از شاه اسماعیل صفوی دفاع کرد؟
گزارش یک متن صفوی
دفاع ابوحنیفه از زبان فارسی برای استفاده در اذان، نماز و ...
از اواخر قرن اول و بیشتر در اوائل قرن دوم این سوال مطرح شد که آیا می شود به جای «الله اکبر» [در اذان] آن را فارسی گفت یا خیر. این سوال به موارد دیگری هم مربوط می شد و در نهایت به کار ترجمه قرآن به فارسی هم رسید. اما در آغاز بحث اذان و نماز بود. گزارش این مسأله را سرخسی (م 483) در المبسوط آورده و استدلالهای مخالف و موافق را نقل کرده است. طبعا مهم ترین مدافع و صریح ترین دفاعیات از زبان فارسی را ابوحنیفه داشت. به روایت سرخسی، وی معتقد به این مسأله بود و می گفت هدف ذکر خداوند است و با هر زبانی می شود چنین کرد. در حالی که ابوحنیفه معتقد به استفاده از فارسی در نماز بود «اذا قرأ فی صلاته بالفارسیة جاز عند أبی حنیفه» شافعی به کلی مخالف آن بود که بشود نماز را فارسی خواند:«لاتجوز القراءة بالفارسیة بحال». [خواندن بخشی از قرآن در نماز به فارسی] استدلال شافعی این بود که چون قرآن به عربی است، به هیچ روی نمی توان آن را فارسی خواند «فلا یتأدّی بغیره بالفارسیة» او می گفت: فارسی سخن مردم است [و عربی سخن خداست] و این [فارسی خواندن] نماز را باطل می کند.
سرخسی می افزاید: استدلال ابوحنیفه در باره جایز بودن قرائت در نماز به فارسی، این بود که ایرانیان «فُرس» به سلمان فارسی نامه نوشتند و از او خواستند تا سوره «فاتحه» را به فارسی برای آنان بنویسد، پس همین را در نماز می خواندند تا زبانشان به عربی روان شد. او همچنین در مقابل این فرض که قرآن، در زبان عربی، معجزه است، پس باید به عربی خوانده شود، چنین استدلال می کرد که معجزه در معانی قرآن است نه در الفاظ آن، و عجم ها هم این اعجاز را حتی اگر قرآن را به فارسی بخوانند، در معانی آن، درک می کنند. [به علاوه] قرآن [به عنوان کتاب الهی] کلام خدا و غیر مخلوق و نامحدث است، اما زبانها همه محدث هستند، بنابر این نمی شود گفت قرآن به زبان مخصوص است، چنان که آیه ««و انه لفی زبر الاولین» نشان می دهد که همین معانی در زبان آن اقوام هم بوده است.
سرخسی در شرح عقیده و فتوای ابوحنیفه ادامه می دهد: بنابر این «لو آمن بالفارسیة» کان مومن است. در وقت ذبح هم اگر به فارسی بگوید یا در وقت تلبیه به فارسی بگوید، و همین طور وقتی در نماز تکبیر را به فارسی بگوید، همین حکم را دارد. از ابوحنیفه نقل شده است که گفت اگر اذان به فارسی گفته شود، و مردم هم بدانند که آن اذان است، رواست، اما اگر نفهمند اذان است، روا نیست، برای این مقصود از اذان، اعلام است و در مورد دوم، این اعلام انجام نشده است. همچنین استفاده از فارسی در نماز و موارد دیگر، وقتی درست است که که مطمئن باشد آنچه گفته دقیقا معنای همان الفاظ عربی است.
سرخسی در المبسوط ذیل بحث اذان، هدف از آن را اعلام نماز می داند و معتقد است که آنچه اعلام می شود، بایان این مقصود را برساند. آنگاه در باره این که می شود به فارسی گفت یا نه، می گوید: اگر کسی تکبیر را به زبان فارسی بگوید، به نظر امام ابوحنیفه این صحیح است؛ زیرا هدف ذکر خداست، و این ذکر با هر زبانی قابل تحقق است. اما به نظر امام [ابو] یوسف و امام محمد [بن حسن]، این تنها زمانی جایز است که شخص به عربی تسلط نداشته باشد... وی ادامه می دهد مسأله اصلی، در مورد خواندن قرآن در نماز به زبان فارسی است. امام ابوحنیفه میگوید خواندن قرآن به فارسی جایز است، اما مکروه است. اما به نظر امام یوسف و امام محمد، اگر کسی به عربی مسلط باشد، خواندن به فارسی جایز نیست، مگر اینکه فرد نتواند عربی بخواند. امام شافعی معتقد است که به هیچ وجه خواندن قرآن به زبان فارسی جایز نیست، و اگر کسی به عربی مسلط نباشد، نماز او بدون قرائت خواهد بود.
همین اختلاف در باره تشهد و خطبه امام جمعه هم وجود دارد. در مورد خطبه نماز جمعه و تشهد، امام شافعی میگوید که، فارسی غیر از قرآن است (إنّ الفارسیة غیر القرآن) و خداوند در قرآن میفرماید: «ما قرآن را به زبان عربی قرار دادیم» (زخرف: ۳) و «اگر آن را قرآن عجمی قرار داده بودیم...» (فصلت: ۴۴). بنابراین، قرائت قرآن به جز به زبان عربی جایز نیست و نماز به فارسی باطل است. امام یوسف و امام محمد نیز میگویند که قرآن معجزه است و اعجاز آن در نظم و معناست؛ بنابراین، اگر کسی بتواند قرآن را به زبان عربی بخواند، موظف است به عربی بخواند و اگر نتواند، باید آنچه را که میتواند به زبان خود بخواند، مانند کسی که قادر به رکوع و سجود نیست و با اشاره نماز میخواند [یعنی مثل کسی که نمی تواند الفاظ عربی را بگوید و فقط با اشاره، و در هر حال جایز و کافی نیست که به فارسی بخواند و اگر بخواند فایده ندارد].
👇
استاد سید جعفر مرتضی به مثابه یک مورّخ ـ متکلّم
https://historylib.com/articles/1170
۲۷ صفر سالروز درگذشت استاد ما سید جعفر مرتضی
دو یادداشت کوتاه را که قبلا نوشته ام اینجا می گذارم. 👇👇
دیدگاه امام علی علیه السلام در مقایسه دانش ابن مسعود، ابوموسی اشعری، عمار، ابوذر و سلمان
روایت زیر به شکل های مختلفی نقل شده و این تقریبا صورت کاملی از آن است. شخصی از امام می پرسد که دانش این افراد در چه حد بوده است و امام پاسخ های ظریفی می دهد. نمی دانیم آیا عین فرمایشات امام است یا برداشت مخاطب، اما به هر حال نکات جالبی است. متن عربی روایت را از طبقات الکبری ابن سعد آورده و سپس ترجمه آن را می آورم.
أخبرنا أبو معاوية الضرير و محمد بن عبيد عن الأعمش، عن عمرو بن مرة، عن أبي البختري قال:
أتينا عليّا، فسألناه عن أصحاب محمد(ص)
فقال: عن أيّهم؟
قال: قلنا حدّثنا عن عبد الله بن مسعود؟
قال: علم القرآن و السنة ثم انتهى و كفى بذلك علما.
قال:قلنا: حدثنا عن أبي موسى؟
قال: صبغ في العلم صبغة ثم خرج منه!
قال: قلنا: حدثنا عن عمار بن ياسر. فقال: مؤمن نسي، و إذا ذكر ذكر!
قال: قلنا حدثنا عن أبي ذر. قال: وعى علما ثم عجز فيه.
قال: قلنا أخبرنا عن سلمان. قال: أدرك العلم الأول و العلم الآخر بحر لا ينزح قعره. منا أهل البيت!
ابو معاویه ضریر و محمد بن عبید از اعمش از عمرو بن مره از ابی البختری نقل کردند که گفت:
نزد علی (علیهالسلام) آمدیم و از او درباره اصحاب محمد (ص) پرسیدیم.
علی (علیهالسلام) فرمود: "درباره کدام یک از آنان میپرسید؟"
گفتیم: ما را درباره عبدالله بن مسعود خبر بده.
او فرمود: "عبدالله قرآن و سنت را آموخت و سپس توقف کرد و همین برای علم کافی است."
گفتیم: "ما را درباره ابوموسی خبر بده."
او فرمود: "در علم غوطهور شد، اما سپس از آن خارج شد!"
گفتیم: "ما را درباره عمار بن یاسر خبر بده."
او فرمود: "مؤمنی است که گاه فراموش میکند، ولی هرگاه به او یادآوری شود، به یاد میآورد!"
گفتیم: "ما را درباره ابوذر خبر بده."
او فرمود: "علمی را دریافت کرد، اما سپس در آن ناتوان شد."
گفتیم: "ما را درباره سلمان خبر بده."
او فرمود: "سلمان به علم اولین و آخرین دست یافت، او دریایی است که به قعر آن نمیتوان رسید. او از ما اهل بیت است."
(طبقات الکبری، 2/263)
شیخ عبدالرزاق خائف قمی، یک دوره تاریخی عمومی ایران برای مدرسه جدیده ای که در سال 1329 ق در قم ایجاد شده بود نوشت. اینجا، تحلیلی از این کتاب را با متن آن مشاهده خواهید کرد.
Читать полностью…https://historylib.com/articles/6947
سنت فکری «حنفی ـ ماتریدی» در ماوراء النهر
پاسخ وحید بهبهانی به این پرسش: چگونه به این مرتبه عالی رسیدید؟
در استفتائی از وحید بهبهانی [1118 ـ 1205ق] از ایشان خواسته شده است بگوید، چگونه به این مرتبه عالی رسیده است.
متن سوال این است: ملتمس آن که به مضمون «انّما المؤمنون اخوة فأصلحوا بین اخویکم» [حجرات: 10] و لنعم ما قال:
هرگز ز کلام خوش، دلی ریش نشد / با خوش سخنان کسی بداندیش نشد
گنجی است کلام خوش که دارنده او / هرچند کرم نمود درویش نشد
اعظم چیزی را آن که آن جناب را به این مرتبه عالیه رسانیده بیان نمایید تا باعث این شود که طلاب نیقاب را تنبیهی و مسلکی شود که دایما سالک این مسلک ممدوح باشند، و الله مؤیّدکم.
جواب: من که از خود چیزی نمی یابم «و لا أملک لنفسی نفعا و لا ضرّا» و اگر چیزی هست، البته از تفضّل جناب الهی است، و همیشه در همه امور متوسّل به آن وسائل و متضرع به سوی آن، و نهایت شکسته نفسی که خود را هیچ نمودم و به عرصه چیزی در نیاوردم، و نهایت ادب استاد و میل قلبی به او، به نحوی که «القلب یهدی الی القلب» کار خود را می کرد. و گاه گاه مشغول یاضت و جهاد نفس میشوم؛ و شوق و ذوق طلب علم به مرتبه ای که هیچ چیز را مساوی آن نمی دانستم، و طرف نسبت نیز نمی دانم، و مع ذلک، چون حفظ و حمایت الهی نسبت به دین و شریعت بوده، از این که پایمال جهانیان نشود، خدای تعالی محافظت شرع نمود به سبب و وسیله ی این حقیر؛ چه کار آنجناب به اسباب است، و همچنین جناب رسول خدا (ص) و ائمه هدی (ع) به غایت خواهان بر طرف نشدن شرع بودند، و این روسیاه را وسیله نمودند، و همچنین علما و فقهاء رضوان الله علیهم، و همچنین تماما معین بودند، چنان که بر این حقیر واضح و هویدا شد این معنا به سبب اموری چند. هرچه هست از خداست، نعوذ بالله از آن که کسی عاق علما و فقها شود، چه جای آن که عاق رسول و ا ئمه هدی (ص) شود، و همه به یکدیگر مرتبط است.
بخشی از کتاب «گفتمان تمدن اسلامی در ایران دوره پهلوی»
Читать полностью…https://historylib.com/articles/1205
از نظرگه گفتشان شد مختلف (گفتگویی در باره برداشت های مختلف از عاشورا)
جهم بن صفوان، متکلم انقلابی که در سال 128 هجری به دستور حاکم اموی خراسان کشته شد، بنیانگذار جریانی در توحید شناسی در نخستین عصر درخشش کلام اسلامی است. عقلیت عربی ـ بدوی که در قالب اهل حدیث ظاهر شد، و خداوند را چونان پادشاهی روی عرش می دید، سخت با آن درافتاد، در حالی که افکار او روی معتزله و بسیاری دیگر از متکلمان بعدی تأثیر گذاشت. پیروان او در مرحله بعد، مجبور به مقابله با انبوهی از احادیث ساختگی شدند که اهل حدیث آنها را شاهد درستی عقیده تشبیه می دانستند. در این مقاله شرحی از آن مجادلات را که در تاریخ حدیث بسیار مهم است، خواهید دید. این مقاله پیش از این در مجله آینه پژوهش شماره 204 منتشر شد و بعد از این نیز در مجلد سیزدهم مقالات و رسالات تاریخی منتشر خواهد شد.
https://historylib.com/articles/6925
دوش یکی دلبر شوخ قشنگ
کرد سپاسی ز رسوم فرنگ
ساعتی از لندن و از انگلیس
گاه ز برلن بزبان سلیس
از هنر و علم و رسوم و نژاد
چند ز اوصاف همه شرح داد
وصف مادام ها و جوان های شیک
قند و شکر بود ز گفتار نیک
آن که به پاریس گدا زاده است
هم چو شهش خواسته آماده است
جمله بگفتند که هان زنده باد
وضع چنین دانش و قانون داد
داشت در آن مجلس پر شرّ و شور
شاعر بی مایه صفایی حضور
چون که شنید آن هم جوش و خروش
غیرت او یکسره آمد بجوش
پاسخ آن شوخ کلامی بگفت
چند دُرّ از جوهر معنا بسفت
گفت بدو کی پسر شوخ چشم
از سخنم گرچه بیفتی به خشم
لیک ز من یک سخنی گوش کن
اندکی از مستی خود هوش کن
آنچه شنودی ز علوم فرنگ
وز هنر مردم زاغ دو رنگ
چون که ز انجام نداری خبر
جلوه کند پیش تو حسّ بصر
آنچه تو گفتی همه انجام کار
باید از او گریه کنی زار زار
جوهر تعلیم و تعلم یقین
هست اگر پیش دول اینجنین
کز اثر دانش و فکرش علوم
کنده شود ریشه خار غموم
گشته چنین پاستور میکرب شناس
پیش دول قابل قدر و سپاس
چون که به تزریق سرم در بدن
کرد برون لشکر میکرب ز تن
حفظ بشر چون که از این ره نمود
گوی شرافت ز میان در ربود
از پس او مردم دانا هزار
در ره این علم شده رهسپار
مدت سی سال در این روزگار
رنج پزشک آمده حکمت شعار
هست اگر همت دارالفنون
حافظ افراد نفوس از جنون
لشکر داروی پزشک جهان
دور کند هر خطری را ز جان
زنده بدارد همه افراد را
ریشه کند ظلم و دهد داد را
گر بود از کشتن میکرب غرض
حفظ جوانان وطن از مرض
این همه رنج از پی حفظ بشر
چیست دگر معنی توپ شرر
تربیت کودک و نوباوگان
تقویت قوه فکر جوان
این همه حرف است عمل غیر از اوست
زشت نگویم سخن بس نکوست
این همه غوغای پزشک و فنون
عاقبت افروز بسرها جنون
هیچ جنون هست فزون تر از این
ریختن خون بشر بر زمین
خرمن آیین به جهان سوختن
از ره شهوت هنر آموختن
فائده زین دانش و علم و هنر
کشتن نوع بشر آید ثمر
دانش اگر چشمه ندارد ز دین
سرخ کند عاقبت از خون زمین (= جبین)
بذر تمدّن به دیار فرنگ
میوه برآورد ز خوی پلنگ
پیکر پاریس عروس فرانس
گشت لگد کوب مادام های دانس
عاقبت علم و هنر در اروپ
کشتن نوع بشر آمد به توپ
هیچ کسی دیده ز درّندگان
نوع خود این گونه بدرّد عیان
غیر فرنگی که ز علم و هنر
ماحصل آورد فنای بشر
ریختن خون بشر بی هُده
فائده علم و هنرها شده
علم و تمدن اگر آدم کشی است
روز بشر همچو شب ناخوشی است
علم اگر کشتن یکدیگر است
اشرف مخلوق یقینا خر است
گر دهی انصاف و نورزی غرض
داروی دانش بفزاید مرض
علاج مارگزیده:
علاج مار زده، هرگاه کسی را مار گزیده یا بگوید مرا مار گزید،ه، در گوش کسی که این حرف را زده است بگویند:
لقمان آمد و اسفندیار برفت و سیلی به روی خبر آورنده زنند، رفع وجع و اذیت او گردد.
جهت مهر و محبت:
اگر خواهی کسی را از محبت خود بی قرار کنی، بگیر از هفت قسم درخت، از هر یک برگ، و بر هر برگی این اشکال را بنویس و در آخر اسم خود و مادرت و اسم شخص منظو ر و مادرش را نوشته بسوزان، بی قرار گردد: .... [اشکال در تصویر]
رفع انقلاب هوا
هرگاه در هوا انقلاب و باد و بارندگی شدید باشد ،و بخواهی آرام شود، حبس نفس کرده، و در حالت حبس نفس چهل و یک قاف به روی صفحه کاغذی نوشته، روی به قبله، بیاویز، ان شاءالله رفع گردد.
Sectarianism in Islam: Centered Around the Concepts of Disbelief (Kufr) and Faith (Iman)
The concept of Kufr and Iman and determining their instances form a very important basis for sectarian divisions. The origins of the matter trace back to the time of the Prophet (p) & the Qur’an itself, as there were frequent discussions on Kufr and Iman and their definitions, even with debates over identifying the examples. After the Prophet (p), during the Ridda wars and the killing of Uthman, the issue of Kufr and Iman became highly significant. However, it was during the battles of Jamal, Siffin, and Nahrawan that the issue gained the most prominence. The result of these events was the emergence of three sects: the Murji’ah, Kharijites, and Mu’tazilites. Even Ahl al-Hadith, for an extended period, made Iman one of their central concerns, writing hundreds of treatises and books on the matter.
Continue Reading: https://iqraonline.net/sectarianism-in-islam-centered-around-the-concepts-of-disbelief-kufr-and-faith-iman/
ادامه پست قبلی 🌸
اما امام ابوحنیفه که فارسی خواندن [آیات را در نماز] را جایز می دانست، به روایتی استناد میکند که در آن ایرانیان به سلمان فارسی نوشتند و از او خواستند که سوره فاتحه را به فارسی برایشان بنویسد و آنها این سوره را در نماز به فارسی میخواندند تا زمانی که زبانشان به عربی روان شد.
به روایت سرخسی، امام ابوحنیفه ـ در پاسخ استدلال به اعجاز بودن متن عربی ـ میگوید که وظیفه اصلی، قرائت قرآن به عنوان یک معجزه است و اعجاز قرآن در معنای آن ست. قرآن حجتی بر همه مردم [با همه زبانها] است، و ناتوانی ایرانیان در آوردن چیزی مانند آن، حتی با زبان خودشان نیز آشکار میشود. قرآن کلام خداست، مخلوق نیست، اما زبانها همه مخلوق هستند. بنابراین، نمیتوان گفت اصل قرآن به لسان مخصوص است، چرا که خدای می فرماید «و إنه لفی زبر الاولین» و این معانی در میان اقوام دیگر در زبان های آنها هم بوده است [پس معنا مهم است].
بدین ترتیب اگر کسی به فارسی ایمان بیاورد [شهادتین را به فارسی بگوید] مومن است. چنان که اگر در ذبح [نام خدا را] به فارسی بیاورد، یا تلبیه را به فارسی بگوید، درست است. همین طور اگر تکبیر را به فارسی بگوید و نماز را به فارسی بخواند [و قرأ بالفارسیة].
سرخسی در ادامه و بر اساس فتوای ابوحنیفه می گوید: اگر کسی اذان را به فارسی بگوید و مردم بدانند که این اذان است، به نظر امام ابوحنیفه جایز است. اما اگر مردم ندانند [متوجه نشوند] که این اذان است، جایز نیست؛ زیرا هدف از اذان، اعلام است و [در صورتی که نفهمند] این هدف تحقق نمییابد. به نظر امام ابوحنیفه، استفاده از زبان فارسی در نماز جایز است، مشروط بر اینکه فرد مطمئن باشد که معنای عربی را بهدرستی درک کرده است. «انما یجوز إذا قرأ بالفارسیة، اذا کان یتیقّن بأنه معنی العربیة».
المبسوط، 1/36 ـ 37
10 توییت اخیر این بنده خدا
1. تأکید بر «علم» و پرهیز از «شبه علم» مهم ترین مطالبی بود که وزیر علوم در اولین سخنرانی خود مطرح کرد. بهتر است همه نهادهای علمی وابسته به دولت، روی همین مسیر پیش رفته، ذهن کودکان، نوجوانان و جوانان در حال تحصیل ما را «علمی» تربیت کنند. مشکلات کشور تنها از این مسیر حل خواهد شد.
2. بهتر است دین و نهادهای وابسته به آن، در حفظ تفکر دینی و اخلاقی جامعه بکوشند و روی آن متمرکز باشند، اما مانند متکلمان قدیم که گاه به بهانه حفظ آنچه خود اصول دین می دانستند، مانع از رشد علم فیزیک، شیمی، و نجوم و طب می شدند، عمل نکنند. حریم دین و علم هر دو مهم است.
3. در گذشته و اکنون هم، عده ای از متدینان و متکلمان به بهانه دین، حریم علم را می شکستند، و عده بیشتری از عالمان مدرن، به بهانه علم، به حریم دین و تفکر دینی دست اندازی می کردند. تعیین مرز هم دشوار است، اما روشن است که هیچ کدام از اینها، راه درستی نیست، هرچند بحث کردن بسیار خوب است.
4. در همه کشورها شبه علم، در حوزه های مختلف وجود دارد، اما این که اساس سیستم آموزشی بر این پایه نباشد چنین نیست. حتی این که مراکزی باشد که روی آن علوم کار کند، هم با نگاه تاریخی و هم جز آن، امر غریبی نیست. اما رسوخ شبه علم در مراکز تصمیم گیری بویژه آموزشی مشکل ساز است.
5. دولت جدید در پایان سال تحصیلی آینده، باید با بالا رفتن متوسط معدل دانش آموزان از وضع مفتضحی که سالهای قبل داشت، نشان بدهد که در این زمینه فعال شده است. آموزش و پرورش باید برنامه ریزی دقیقی برای افزایش سطح علمی دانش آموزان داشته باشد.
6. کسی چون صاحب عباد که خودش متکلم و عالم بود و می گفت: «سلطان العلم فوق سلطان الولایه» جایی، برخلاف، به کسی که از او خواست کتابهای طبی را در کتابخانه وقفی اش در ری قرار دهد، گفت: «طب نردبان الحاد است، و تو که مهندسی و متهم هستی، این حرف را نزن که در اثبات اتهام تو کافی است!
7. عده ای که نگران بافته های خود هستند، به محض این که دفاع از دانشی می کنید که دنیای جدید را ساخته، بر عالم تسلط یافته و با تکیه بر آن 300 سال است کشورهایی را مستعمره خویش کرده، می گویند پزیتیویسم آمده است. ای کاش اندکی به اطراف خویش می نگریستند و تسلط علم جدید را می دیدند.
8. اگر کسی از دانش جدید حمایت کند، معنایش این است که دین را کنار گذاشته است؟ هیچ راهی برای توافق علم و دین نیست؟ می خواهید به نسلی که تأثیر علم را می بیند، پیشرفت ها را می نگرد، و دنیای شگرف کنونی را تجربه می کند، بگویید این راه غلط است و راه شما درست است؟ به تأثیرش فکر کرده اید؟
9. علم جدید دنیای کنونی بشر را متحول کرده و بیشتر هم خواهد کرد. این ربطی به فساد اخلاقی وتجاوزگری قدرت های بزرگ و خشونت های صهیونیسم در غزه ندارد. ما راهی جز پیشرفت علمی نداریم و الا از صحنه عالم محو میشویم. حالا هم دیر شده است. وزیر علوم وآموزش و پرورش این را رسالت اصلی خود بدانند.
10. بنا نیست، علم، همه مشکلات عالم را حل کند؟ مگر دانشی که ما در قرون میانه اسلامی داشتیم، همه مشکلات عالم را حل کرده بود؟ هر بخشی از زندگی بشر راه حل ویژه خود را دارد. دین کار خودش را می کند، علم هم. اما امروزه، علم، دنیای پیشرفته را بر ما مسلط وعرصه را بر ما تنگ کرده است. چه کنیم؟
https://historylib.com/articles/1171
سید جعفر مرتضی در بستر زمانه خویش
مقایسه شخصیت امام حسین (ع) و معاویه در یک مکاتبه
و كان لمعاوية بن أبى سفيان عين بالمدينة يكتب إليه بما يكون من أمور الناس و قريش، فكتب إليه: إنّ الحسين بن علىّ أعتق جارية له و تزوّجها؛
فكتب معاوية إلى الحسين: من أمير المؤمنين معاوية إلى الحسين بن علىّ.
أمّا بعد، فإنه بلغنى أنك تزوّجت جاريتك، و تركت أكفاءك من قريش، ممّن تستنجبه للولد، و تمجد به في الصّهر، فلا لنفسك نظرت، و لا لولدك انتقيت.
فكتب إليه الحسين بن على: أمّا بعد، فقد بلغنى كتابك، و تعييرك إيّاى بأنى تزوّجت مولاتى، و تركت أكفائى من قريش، فليس فوق رسول اللّه منتهى في شرف، و لا غاية في نسب؛ و إنما كانت ملك يمينى، خرجت عن يدى بأمر التمست فيه ثواب اللّه تعالى؛ ثم ارتجعتها على سنّة نبيه صلى اللّه عليه و سلم، و قد رفع اللّه بالإسلام الخسيسة، و وضع عنّا به النقيصة؛ فلا لوم على امرئ مسلم إلّا في أمر مأثم، و إنما اللوم لوم الجاهلية.
معاویه بن ابیسفیان جاسوسی در مدینه داشت که او را از اخبار مردم و قریش مطلع میکرد. این جاسوس به او نوشت که حسین بن علی (علیهالسلام) کنیز خود را آزاد کرده و با او ازدواج نموده است.
معاویه نامهای به حسین (علیهالسلام) نوشت:
«از امیرالمؤمنین معاویه به حسین بن علی. اما بعد، به من خبر رسیده که با کنیزت ازدواج کردهای و از میان افراد قریش که برای تو مناسب و شایسته فرزند بودند و میتوانستی بهخاطر پیوند با آنها افتخار کنی، خودداری کردهای. نه به خودت نگریستی و نه برای فرزندت انتخاب خوبی کردی.»
حسین بن علی (علیهالسلام) در پاسخ به او نوشت:
«اما بعد، نامهات و سرزنشت را بهخاطر ازدواجم با کنیزم دریافت کردم و اینکه مرا متهم کردی که افراد همشأنم از قریش را ترک کردهام. در شرافت و نسب، هیچکس بالاتر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نیست؛ و او تنها ملک یمین [کنیز] من بود که به خواست الهی آزادش کردم، و سپس طبق سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) او را بازگرداندم [با او ازدواج کردم].
خداوند به وسیله اسلام، پستی را از میان برداشت و نقص را از ما زدود؛ بنابراین، هیچ سرزنشی بر مسلمان جز در امر گناه وجود ندارد، و سرزنش تنها مربوط به دوران جاهلیت است.
منبع:
(زهر آلاداب و ثمر الالباب، ج 1، ص 101 (ابراهیم بن علی حصری، اوائل قرن پنجم، بیروت، دار الجیل)
مقدمه کتاب سفر در زندگی ها
موجی، شاعری که تنها یک نسخه از دیوانش مانده است، پس از حمله افغانان قندهاری به اصفهان از این شهر می گریزد و به سوی کاشان و قم و ری و قزوین می رود. در طول این سفرها، هم سفرنامه منظوم دارد، و هم ابیاتی که حکایت یک شاعر غریب و بی نواست. آنچه در پی می آید، گزارش این نسخه و البته نه تمام کتاب است که در آن دست کم دو سفرنامه شمار دیگری از اشعار وی هم آمده است. این کتاب سال 1401 توسط نشر مورخ با نام سفر در زندگی ها، احساسات، افکار و خاطرات موجی اصفهانی (زنده در 1142) همراه با تصویر عکسی کامل دیوان منتشر شد.
مگو از سر بدر کردم هوای اصفهان موجی
کسی هرچند باشد سنگدل حبّ وطن دارد
------------
شدم چو عضو ز جا رفته از وطن بیرون
چو گشت شهر صفاهان، تمام افغانی
-------------
گفت موجی به رفیقان ز وطن حرف زنید
آیه رحمت ما حرف صفاهان باشد
------------
بیا موجی سفر کن زین کهن ده
سفر در زندگیها از وطن به
مقاله را اینجا ملاحظه فرمایید👇
https://historylib.com/articles/6951
چند تاریخ مهم میان سالهای 1192 ـ 1211
بسم الله الرحمن الرحیم
وفات بندگان عالی جاه رفیع جایگاه سلالة السادات و الاعیان و الاعاظم میرزایی میرزا محمد اسماعیل کلانتر در دار العلم شیراز روز سیزدهم ذی قعدة الحرام سنه 1192
وفات بندگان قیصر شان جمشید نشان فریدون پاسبان اقدس همایون والا از دار غرور فانی به سرای سرور جاودانی محمد کریم خان زند سعادت پیوند مشهور به وکیل 13 ظفر المظفر 1193
ورود جنود نامعدود مردود شقاوت نشان علی نقی خان ولد صادق خان زند به دار العباده یزد و تسخیر محلات خارج حصار دار العباده مزبوره ظهر یوم الخمیس سیم شهر رجب المرجب سنه 1194
ورود و نزول بندگان محمد جعفر خان زند به باغ دولت آباد خارج محلات دار العباده یزد پنج شنبه پنجم شهر محرم الحرام من شهور سنه 1202
ارتحال بندگان معظم الیه در دار العلم شیراز 25 ربیع الثانی 1203
مقتول نمودن بندگان سکندر شان آقا محمد خان قاجار در قلعه شیشه 19 شهر ذی حجة الحرام سنه 1211
چاوش:
می روم من به کربلای حسین
تا کنم جان خود فدای حسین
هر که را آروزی کرببلاست
همره آید به بخاکپای حسین
چاوش:
چه کربلاست عزیزان خدا نصیب کند
خدا مرا به فدای شه غریب کند
چه کربلاست که آدم به هوش می آید
هنوز ناله زینب به گوش می آید
مصرع چاوش مصرع
دهن چو غنچه گشا و جهان پر از گل کن
بگو تو مطلب خود کز دو دیده خونبار
دَوَم کنون ز مدینه بسوی کربُ بلا
بگو که کیست حسین ای علیله [!] افکار
سفارشت چه بود یک به یک بکن اظهار
بگو چه کار کنم ای فدای تو سر من
به چَشم، می دهم این دو چشم اشرف ناس
ندانم آن که کجاست آن نکو منظر
به چَشم، حکم شما جاریست بر سر من
از این مقدمه بهر تو یادی یادم / یار و یاورم ؟
دَوَم ز نزد تو این دم
شود خدایت یاد
خدا وجود تو را از بلا نگه دارد
تمام شد
https://historylib.com/articles/6945
در باره آثار و نوشته های ابوالحسن بکری، داستان نویس قرن پنجم هجری
https://historylib.com/articles/6942
معرفی پنجاه عنوان کتاب کهن در حوزه شناخت فرقه های اسلامی. برخی کوتاه و شماری هم کمی مفصل.
معتزله، نخبگان سختگیر جهان اسلام
معتزله یکی از نخستین فرقه هایی است که در کنار شیعه، خوارج، اهل حدیث، و جهمیه در جهان اسلام شکل گرفت و تأثیر عمیقی در تاریخ تفکر اسلامی از خود برجای گذاشت. این گروه از یک سو نخبه گرا و از سوی دیگر در آرای دیندارانه خود سختگیر بودند، و همین امر چالش جدی در درون و بیرون آنان به دنبال داشت. اغلب نگاهی خوشبینانه به آنها هست، در عین حال نقاط منفی مهم هم دارند.
در این گزارش سعی کرده ام آنچه برای شناخت کلی این فرقه مورد نیاز است، هم از نظر عقاید داخلی و هم روابط بیرونی آنان، توضیح دهم.
متنی را که ملاحظه می فرمایید فصل مربوط به معتزله از کتاب «درس هایی در باره فرقه های اسلامی» (تهران، نشر علم، 1401) است. همه ارجاعات درون متنی است.
https://historylib.com/articles/6936
https://historylib.com/articles
وبسایت historylib.com متعلق به کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، مدتی در حال بازسازی بود و اکنون یک نسخه بهتری عرضه شده است. با این حال، همچنان باید تغییرات دیگری روی آن صورت گیرد. عجالتا این صفحه، آخرین مقالات بنده است.
سید محمدعلی مبارکه ای
در سالهای اخیر، شماری از آثار این روحانی نوگرای دوره پهلوی اول که در سال 1325 ش درگذشت، منتشر شده است. کتابی در شرح حال علما، پاره ای از سفرنامه های او، و برخی از کتابهای دیگر او از جمله اسلام خالص که با تصحیح صاحب این قلم به چاپ رسید. کتاب اخیر در موضوع لباس روحانیت است، اما طی آن به مباحث مختلف پرداخته و می توان بر اساس آن با مهم ترین دیدگاههای او در زمینه تجدد، وضع جامعه ایران، روحانیت و نقش آن و... آشنا شد. زندگی وی در میانه آشوب های دو جنگ بین الملل، همین طور استبداد رضاشاه (که در آن به زندان هم افتاد)، تحولات سیاسی مهم در منطقه و اروپا، رسیدن ایده های تازه از غرب و بسیاری از اتفاقات دیگر، از وی شخصیتی چند وجهی ساخته است. پاره ای از افکار او را در مقدمه اسلام خالص بر اساس همان کتاب به تفصیل نوشتم. از وی «دیوانی» با تخلص «صفایی» دیوانی برجای مانده که بر اساس اطلاعی که از نت بدست آمد، گزیده آن در سال 99 منتشر شده شده است. عجالتا بنده تصویری از نسخه خطی آن در اختیار داشتم، و از همان تصویر، اشعار زیر با عنوان «تمدن اروپا عاقبت وحشی گری شد» در اینجا می آورم تا با دیدگاه وی در باره تمدن غرب آشنا شویم. این اشعار، چند وجه ماجرای تمدن و مواجهه ما را با آن نشان می دهد. اول این که غرب، هم از نظر علمی و هم جنبه های دیگر، در ذهن گروهی بسیار جلوه کرده و سبب ستایش از آن شده است. نکته دوم، نکته مقابل آن است که، این درست است که بخشی از غرب که پیشرفت علم است، و نمونه آن پاستور است که مورد احترام جهانیان است، و باید آن را تحسین کرد، اما در کنار آن فساد فراگیری در غرب هست که باید به آن هم توجه داشت. این فساد بویژه از نظر متدینین مهم است، و نماد آن انتقاد از وضعیت «مادام ها» و «دانس» و مسائل دیگر از جمله نابود کردن دین است. نکته سوم این است که همان علمی هم که پیشرفت کرده، با توجه به آثاری که از آن ملاحظه می کنیم، سبب آدم کشی بیشتر شده و اگر قبلا با شمشیر چند نفر کشته میشدند، اکنون با یک توپ دهها بلکه هزاران نفر کشته میشوند. پس این علمی که چنین تبعاتی داشته باشد، چرا باید ستایش شود؟ این سه وجه را می توان در این شعر ملاحظه کرد. شاعر ما، سید محمدعلی مبارکه ای، در مجلسی بوده، کسی از غرب ستایش کرده، او به خروش آمده، و در نقد فرهنگ و تمدن غرب بویژه آدم کشی های آن داد سخن داده و این اشعار را سروده است. باید توجه داشت که این تحلیل، و در واقع این وضع، یکسره در صد و پنجاه سال گذشته ما وجود داشته است. 👇👇👇
یک طلبه در سال چه قدر درس می خواند؟
اینجا یادداشتی پشت یک نسخه هست که طلبه از دو سال 1201 و 1202 به عنوان سال درسی یاد کرده و می گوید جمعا یک سال درس خوانده است!!
تاریخ شروع یکشنبه بیست و هفتم شهر ربیع الاول 1201
و دوشنبه 14 شهر ربیع الاول [1202] بحمد الله و حسن توفیقه...
در این دو سال، دو ماه مبارک رمضان مباحثه نشده، و یک ماه که به ده گردی مشغول بودیم. و یک ماه محاصره جعفرخانی نیز تعطیل بود. در این تعطیلات دوشنبه و جمعه و اعیاد و دهه محرم بود، و فی الحقیقه یک سال کامل مباحثه شده است. و الحمد لله اولا و آخرا