هیچوقت یه چیزایی رو به من نگو
هیچوقتِ هیچ وقت،
من جنبهشو ندارم
من بهم میریزم
من ممکنه کرم بیوفته تو مغزم یه چیزایی ازت بپرسم
اگه پرسیدم هیچی نگو
همیشه از خودت تعریف کن
من نمیخوام هیچ چیز بدی درباره تو بشنوم ..
هَل أتیت لأنی أنا؟
أم لأنک تأئهُ، و لاتعرف سوی عنواني؟
آمدی به خاطر اینکه منم
یا گم شدی و جز نشانی من نمیدانی؟
این که تو درست میگی
معنیش این نیست که من اشتباه میگم.
هر کسی بر مبنای تجربش تو زندگیش نظرشو میگه ..
به راستی آیا عاشق شدن از رنج تنهایی درونیمان کم میکند یا چون ما را اسیرِ درد دیگری میکند رنج تنهایی دیده نمیشود؟
Читать полностью…یه چیز قشنگی خوندم که خیلی حقه:
"گاهی پیش میاد که یه کتاب ساعتها و روزها کنارمون بازه، کتابی که دوصفحه ازش خوندیم، کتابی که هست اما نیست، ما هم باهاش هستیم و انگار نیستیم."
مثل خیلی از روابطمون با ادمها، بلد نیستیم کتاب رو ببندیم و بگذریم ..
چقد این شعر سعدی تلخه:
آنکه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید ..
به هرکی رسیدین
درد دل نکنین شاید فکر کنین
دارین خودتون خالی میکنین ولی
در اصل دارین اون طرف و پُر میکنین
تا بتونه هروقت خواست با حرفای خودتون بهتون زخم بزنه و به طرفتون شلیک کنه ..
تحریم نکن وسوسه ی عطر تنت را
ای کاش که با خود نبری پیرهنت را
شاعر شدنم حادثه ی خوب و خوشی بود
باید که ببوید دهن "من" دهنت را
"در حسرت گفتار" تـو" آواره ترینم"
کوتاه نکن هیچ زمانی سخنت را
ما عاشق و معشوق ترین زوج زمینیم
بسپار به "من" دغدغه ی ما و منت را
از مرز شب خستگی ام بگذر و هرگز
از ذهن خودت دور نگردان وطنت را
تا مرگ در آغوش هم آرام بگیریم
از یاد ببر فکر و خیال کفنت را
"تـو" پاک ترین مریم تاریخ زمینی
تحریم نکن وسوسه ی عطر تنت را
@jezam
یهجایی آلبرکامو نوشته:«به آن بخش از وجودم پناه بُردم که هیچکس را دوست نداشت و در همانجا تا ابد پناه گرفتم..»
یه حساب سرانگشتی کنی میبینی تا چشم کار میکنه غریبه دور و اطرافته، پس به خودت پناه ببر :)))
If you love someone, be brave enough to tell them, otherwise, be brave enough to watch them be loved by someone else.
اگر کسی رو دوست داری، اونقدر شجاع باش که بهش بگی، در غیر این صورت، اونقدر شجاع باش که دوست داشته شدنش رو توسط دیگران تماشا کنی ..
"زد و رفت "
رندی از کوی خرابات صدایی زد و رفت
رو به صحرای جنون ، قبله نمایی زد و رفت
آی ای خلوتیان پا به رکاب اندازید
چاوش عشق ، سحرگاه صلایی زد و رفت
چند از قافله پرسی ره معشوق کجاست
باید ای سوخته دل ، دل به هوایی زد و رفت
سر خلقت به سرانگشت خرد فاش نشد
عقل سر گشته فقط چون و چرایی زد و رفت
واعظ امشب سخن از هول قیامت می گفت
مستی از پنجره لاحول ولایی زد و رفت
بود بر منبر ایام بسی پله نشین
هر یکی یک دو سه روزی من و مایی زد و رفت
ای خوش آن دست که با وعده حبل اللهی
چنگ در تفرقه ز لف دوتایی زد و رفت
دیگر ای شمع ز خون خواهی پروانه بترس
دل قربانیت این بار خدایی زد و رفت
باز کن پنجره بسته روحم ای عشق
که از آن جای توان بال به جایی زد و رفت
سایه ات بر سر ارفع اگر افتد ، چه شود ؟
همه گویند شهی سر به گدایی زد ور رفت
❤️
اِنّی رایتُ دهراً مِن هِجرکَ القیامَه
به راستی که من از دوری تو،
دنیا را مثل قیامت دیدم ..
#دیوارنوشته
My anger has been always a reflection of how hurt I am... And nobody understands that
عصبانیت من همیشه انعکاسی بوده از حجم دردهایی که کشیدهم... و هیچکسی این رو درک نمیکنه ..
میدونی لبریز شدن کاسه صبر یعنی چی؟
هر کار اشتباهی که انجام میدی
هر دروغی که میگی
هر ناراحتی که پیش میاری
یه قطره آبه
اینا دونه دونه، چکه میکنن توی کاسه صبر طرف مقابلتون، حتی وقتی کاسه پر میشه هم باز تا یه جایی لبریز نمیشه
ولی بعد یه اشتباه کوچیک، یه دروغ جزئی یا یه ناراحتی سطحی، طرف میزاره و میره
تو با خودت میگی مگه چیشد، اتفاق خاصی نیوفتاد که،
ولی گوه کاریات قطره قطره جمع شد وانگهی کاسه صبر لبریز شد
پس مراقب دونه دونه ناراحتی و دروغ یا اشتباهای کوچیکتون باشید ..
یه تئوری خیلی قشنگ هست
که میگه وقتی به شدت احساس تنهایی میکنی
یعنی یه نفر آرزوی دیدنتو داره ..
یجا بیدل دهلوی میگه:
"بس که ویران بود
دیگر جای ویرانی نداشت
بارها سیلاب آمد
خانهام را دید و رفت"
دقیقا شرح حال خیلی از ماهارو بیان کرده ..
نشستم یه حسابکتاب کردم دیدم واقعاً اکثر عذرخواهیایِ زندگیمون از روی دوست داشتن بوده و نه اینکه واقعاً اشتباه کرده باشیم ..
Читать полностью…🌹
در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریم
یارای گفتن گلهها نیست، بگذریم
دردیست در دلم که دوایش نگاه توست
دردا که درد هست و دوا نیست، بگذریم
گفتی رقیب با من تنها مگر کجاست؟
گفتم رقیب با تو کجا نیست؟ بگذریم.
ابری که میگذشت به آهنگ گریه گفت:
دنیا مکان «ماندن» ما نیست، «بگذریم»
هرچند دشمنم شدهای دوست دارمت
بر دوستان گلایه روا نیست، بگذریم
@jezam
دیوانه و مستم از آن روی و نگاهی
مجنون تو بغضی به گلو دارد و آهی
صبحم به تمنا شده روشن ز قدومت
چون بستر بیمار خودت گاه به گاهی
طوفان شده در شعر من از لطف نگاهت
ترسم که به بادی دهدم چون پر کاهی
پیمانه ی ِ پیمان ِ پریشان شده ام باز
پر گشته و بشکسته از آن طلعت ماهی
امواج خروشان ِ غم هجر ....تو هر دم
در سینه تلاطم کند ،... حاشا ز پناهی
جان و دلم اورنگ سریریست که باشد
یک لحظه نشیند ز کرم مثل تو شاهی
یا رب ....تو مگر داد من از غم بستانی
خونابه ی اشکم کند این بار ....گواهی
@jezam