يک قصهی ساده برای دختران يتيم
ظلم است قطرهی شبنمی حتی
شب از حرف و حديث باد بترسد وُ
روز از گفتوگوی گُل!
گُل اشتباه کرده بود،
گُل نسبتی با شب و اين بادِ بیخبر نداشت،
خبر نداشت!
گُل به اين گمان
که هنوز گفتوگوی نور وُ
نمازِ آب وُ
هوای خوش ... با اوست،
هی رو به بادِ بیسواد
از حرف و حديثِ شب و
رويای روشنايی میگفت.
میگفت اينها همه حرف است
که حديثِ گريه از مُفتِ روزگار میگويند.
باد ساکت بود
نمیخنديد
نگاه میکرد،
بعد هم آهسته آمد و با گُل
از خوابِ گهواره گفت.
پاييز بود و گُل به اشتباه
آبانِ آشنا را
جای اردیبهشتِ خوبِ خودمان گرفته بود.
حالا تو چه میکنی
شبنمِ غمگينِ گُل مُرده به باد!؟
@jezam
مثل گیسویش دل مارا پریشان کردورفت
آن پری رویی که ازمن روی پنهان کرد و رفت
بانوی اردیبهشتش خوانده بودم سالها
باغ احساس مرا همرنگ آبان کرد ورفت
وقتی آمد درنگاهش صدسبد لبخند داشت
اوکه چشمان مرا تقدیم باران کرد ورفت
در هجوم بیکسی با آن همه دلواپسی
وسعت تنهایی دل را دو چندان کرد ورفت
با دلی خون التماسش کردم امابرنگشت
می شود آیاچنین ترک عزیزان کرد و رفت؟
در نگاه دلفریبش رنگی از نیرنگ داشت
طرح نابودی کشیدوخانه ویران کرد و رفت
در هوای حسرتش من ماندم و دریای غم
ساحل آسایشم را غرق طوفان کرد و رفت
نقش خاموش نگاهش درنگاهم مانده است
اوکه درعشقش غریبی را غزل خوان کرد و رفت
@jezam
امشب که دلتنگم چرا باران نمی بارد ؟
امشب کسی در من خیال خودکشی دارد
ای مرگ لامذهب بیا این گوی و این میدان
من هستم و یک قلب صدپاره ، کمی هم جان
لعنت به شهری که تو را می آوَرَد یادم
لعنت به من که ناگهان از چشمت افتادم
زیباترین لبخند بر لبهای من بودی
بعد از تو از من مانده یک دیوانه دودی
در کافه ها با جای خالی ی تو درگیرم
دیگر سراغت را فقط از صبر می گیرم
بعد از تو در هر سطر این ابیات می دردم
دارم به دنبال کسی که نیست می گردم
چشمان تو تبریزِ در مشروطه ، من امّا
ستّارخان کشته در راه وطن امّا
اصلن وطن یعنی تمام حجم آغوشت
هرگز نمی میرم مگر گردم فراموشت
دیگر برای زندگی کردن کمی دیرم
با آنکه بی تو مرده ام امّا نمی میرم
معتاد من بودی چرا پس کرده ای ترکم ؟
باید که یک لحظه بمیری تا کنی درکم
وقتی تو را از من گرفتی بی صدا مُردم
از بس شمردم روزها را تا که پژمردم
وقتی که گردیده مترسک آفت جالیز
مرگیده ام در ازدحام اینهمه پاییز
با رفتنت بردی مرا تا مرز نابودی
شاید تبر گشتی ولی همجنس من بودی
تقصیر من بودی اگر محکوم تو بودم
ققنوس هستم گر اسیرِ آهِ نمرودم
باید برای زندگی کردن خدا باشم
باید کمی از خود ، همه ، از تو جدا باشم
#مرتضی_شاکری
@jezam
t.me/empirebot/game?startapp=hero194065490
🔥با من بازی کن، استارتاپ خود را رشد بده.
💸 +سکه های 5k به عنوان اولین هدیه شما
💵 +سکه های 25k اگر حق بیمه تلگرام دارید
انتخابات نزدیک است
من رای میدهم
به کسی که
قول دهد
تمام این خیابانها
و خاطراتش
را عوض کند...
@jezam
ای دل ئهر وختِ سفر آلوزه آوردن چهنی
لارهکیشِ آیْمَلِ رنبازِ کورباطن چهنی
بیمَسه فرمُنبرِ هر موسَلِ بیخیرتی
طعنه ئهژ لاتِ اِراگیردیِ تیکهچِن
چهنی
نیشتن و عادتْ چوی زَلّ، دویر ئهژ سراوِلِ زلال
ای گُلومِ بوگَنِ پر پِشکلِ لیخِن چهنی
ایجیای عطر و گُلاو ئهر نارِکِ زردِ عروس
تِکتِکْ اسرِ بیاَمون، خوینِ جگر گِنگِن چهنی
خنه ای لِچ توریایه، عینِ دیو ئهژ بسمالله
شادی ئهژ بیخ کَنیا، زویخ و خصه هواردِن چهنی
هامه گردِ اَژدها خطخطِ عاشق گول دَری
مِنّت ئهژ دیوِ دل آزارِ وِژایررازِن چهنی
بوری زویتر خطِ مظلومم بسزِن چوی پَپی
ئهژ پریسکِ آگرِ تو، دفتر آشاردِن چهنی
ذهنِ هوشیاری نییه رازِ درینم بشتوی
نِمنمِ شعر و شراو ئهر مَزگِ چوین آهن چهنی
مَر «احمد» گیونِ عزیزت و پیازِت خِرّیه
بازی و شوخی وگردِ دُم شیر کردِن چهنی
@jezam
از دیده رفتی،از سَرَم نه،از دلم نه، جان من!برگرد
هرلحظه بودی در خیال وُ خواب من،مهمان من!برگرد
گفتی دلیل شعرهایت هم که من بودم؛چرا رفتی؟!
حاشا ندارد فایده ؛ از عشق تر دامان من!برگرد
ماهِ تمام ماه هایم بودی وُ شد تیره بعد از تو
اردیبهشت وُ بهمن وُ شهریور وُ آبان من!برگرد
ای نیمه ی گمکشته ی من!وعده پروردگارِ من
ای یُسرِ بعد از عُسر وُ بعد از سختیَم آسان من!برگرد
خونِ تو وُ احساس تو جاریست در رگ های شعرِ من
یعنی چه که با من نداری نسبتی؟!جانان من!برگرد
ضرب المثل هارا کسی گفته که عاشق نیست انگاری؛
از دیده رفتی،از سَرَم نه،از دلم نه، جان من!برگرد
@jezam
🔻
مرداد هم
بی تو گذشت
کاش ..
شهریور
نویدی باشد
برای آمدنت ...
#باران_قیصری
#برای_آنکه_خودش_میداند👌👍❤️
@jezam
ما الذي قالتهُ عيناكَ لقلبي فأجابا؟
چشمان تو با قلبم
چه گفتند که اینگونه پذیرفت؟
✍🏼 عبدالمحسن الصوري
زمین
از دلبران خالیست
یا من چشم و دل سیرم؟
که میگردم ولی زلف پریشانی نمیبینم ..
✍🏼 فاضل نظری
برای هر انسان، کسی باید باشد
که با دوست داشتن زیباترش کند.
مثل آن پنجرهی چوبی
که از شمعدانیها
جان تازهای میگیرد ..
✍🏼 تورگوت اویار
When someone isn't treating you right, no matter how much you love them, you've got to love yourself more and walk away.
وقتی رفتار یکی باهات درست نیست، هیچ فرقی نداره که چقدر دوستشون داری، باید خودت رو بیشتر از همه دوست داشته باشی و راهت رو ازشون جدا کنی :)
دلم تنگ است و میدانم تو دیگر برنمیگردی
بمانم هرچه خیره پشتِ این در، برنمیگردی
فقط من مانده ام اینجا و این امواجِ توفانی
غروبی رفته ای و سویِ بندر برنمیگردی
به یادت هرچه بی تابانه بنشینم به رویِ تاب
به زیرِ این درختِ سایه گستر برنمیگردی
دوباره دانه می پاشم حیاطِ خیسِ باران را
اگرچه خوب میدانم کبوتر برنمیگردی
تُهی از نوبهارت مانده تقویمِ خزانِ من
به این مهر و به این آبان و آذر برنمیگردی
نه تنها "گُل محمد" رفته و "مارال" آشوب است
تو هم دیگر به دنیایِ "کلیدر" برنمیگردی
تو نقشِ اوّلِ ماهی و شبها بی تو تاریکند
جلودارِ سیاهی هایِ لشکر برنمیگردی
غریبی میکنم با قابِ عکست نا اُمیدانه
خودم هم کرده ام انگار باور برنمیگردی
هزاران سالِ دیگر کااااااااش با بویِ تو برخیزم
به دیدارم نگو که صبحِ محشر برنمیگردی
#شهراد_ميدری
@jezam
پ ن: *
گل محمد و مارال: دو شخصیت اصلی رمان کلیدر از محمود دولت آبادی نویسنده ی توانای ادبیات پارسی
او نفهمد، شعر با هذیان چه فرقی میکند..؟
او نباشد، خانه با زندان چه فرقی میکند..؟
او که باشد، دست در دستت دهد، در هر زمان؛
زلـزلـه یا نـم نـم باران چـه فرقی میکند..؟
رفتنی باشد بهانه خووب دستش میرسد؛
التماس و دیده ی گریان.. چه فرقی میکند..؟
رفت و با این رفتنش دندان عقلم را شکست
تا نیاید، دکـتـر و درمان چه فرقی میکند..؟
بخت ما از ابتدا برگشته و بد بوده است..
حال،ده رمـّال و صد فنجان،چه فرقی میکند؟
تا زمانی که نیاید فصلِ پاییـزِ مـن است؛
دی و بهمن.. تیر یا آبان.. چه فرقی میکند..؟
@jezam
میروم تا به خیابان ِتو عادت نکنم
تا به هر رهگذری ،عرض ارادت نکنم
میروم گوشه ی تنهایی پاییز خودم
میزنم ساز و به غیر از تو ملامت نکنم
دزد دل بودم و هر شب به شکارت بیدار
دیگر از خاطر تو ،خاطره غارت نکنم
میشوم کافر و لامذهب و گردنکش شهر
تا به درگاهِ نگاهِ تو عبادت نکنم
رقص و شوقی که به دیدار تو کردم همه هیچ
عاشقت بودم و این دفعه حماقت نکنم
من و دل ساده به چشمان تو نزدیک شدیم
بین چه کردی که دگر ،عزم رفاقت نکنم
از لبم دور کن آن جام لبت را که دگر
فکر یک بوسه به لبهای انارت نکنم
رفتم از آخر این قصه به آغاز جنون
تا در این خانه ی پر غصه اقامت نکنم
@jezam
بر زمین افتاد شمشیرت ولی چون جنگ بود
بر تو میشد زخمها زد، بر من اما ننگ بود
با خودم گفتم بگیرم دست یا جان تو را؟
اختلاف حرف دل با عقل صدفرسنگ بود
گر چه دستت را گرفتم باز هم قانع نشد
تا نبخشیدم تو را، دل همچنان دلتنگ بود
چون در آغوشت گرفتم خنجرت معلوم کرد
بر زمین افتادن شمشیر، خود نیرنگ بود
من پشیمان نیستم، اما نمیدانم هنوز
دل چرا در بازی نیرنگها یکرنگ بود
در دلم آیینهای دارم که میگوید به آه
در جهان سنگدلها کاش میشد سنگ بود
#فاضل_نظری
دلم گرفته پدر
برایم بهار بفرست…
ز شهر کودکی ام یادگار بفرست
دلم گرفته مادر!
روزگار با من نیست…
دعای خیر و صدای دوتار بفرست
اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار
برای کودک خود "قرار " بفرست
غم از ستاره تهی کرد آسمانم را…
کمی ستاره دنباله دار بفرست
به اعتبار گذشته
دو خوشه لبخند...
در این زمانه بی اعتبار بفرست
تمام روز و شب من پر از زمستان است دلم گرفته
برایم بهار بفرست...
#فروغ_فرخزاد
@jezam
ستاد انتخاباتى زده ام در قلبم..
نه وعده دروغین داده ام..
نه آرامش بصری شهر را به هم زده ام..
شعار من ..
همان شعار تکراری..
" دوست داشتنت"
فقط به رای "تو"
نیاز دارم
تا انتخاب شوم..
هزارو چهارصد ..
ارزانی خودشان
"تو"تا آخر عمر با من بمان جانا...
@jezam
شهریور چه عاشقانه🍁
روزهایش را ورق می زند
تا برسد به پاییز🍂
مجالی نیست
باید رنگ ها را مهمان🍁
برگ ها کرد
پاییز می آید🍂
و باز شهریور می ماند
و عاشقانه هایش🍁
پیشاپیش پاییزتون زیبا🍂
@jezam
تو کجای این شهر لانه کردی
که تمام شاخ و برگها برای بوسیدنت
سر برگرداندند
تو کجایی؟
که نسیم شهریور از نگاهت شروع میشود
تو را کجا بیابم
تمام عطر بهارنارنج ها
عطر ترنج و نارنج ها
عطر گَسِ خرمالوها
بوی عشق
بوی نم خاک
بوی چوب خیس خورده
نم باران و کوچه های به یاس نشسته
خنکای دم صبح و نسیم غروب
همه از آن توست
تو کجایی ؟
که تا حرف تو می شود
از ذوق چشمهایم خیس
لبهایم لرزان
دستانم سرد
پاهایم بیرمق میشوند
خوش بحال این هوا که تو را مدام دارد
و بدبحال من که ندارمت و دلم میسوزد
@jezam
تو قادری کاری بکنی که من بر بخشی درخشانتر
و روشنتر از وجود خودم دست بگذارم ✨
✍🏼 جبران خلیل جبران
اکنون اگر کسی از ما در مورد حقیقت گفته داستایوسکی بپرسد که میگفت: «بشر موجودی است که میتواند به همه چیز عادت کند.»؛ پاسخ خواهیم داد، «بله، بشر موجودی است که به همه چیز خو میگیرد؛ اما نپرسید چگونه.»
✍🏼 ویکتور فرانکل
و من همیشه خودم بودم. گاهی غمگینِ غمگین، گاهی شادِ شاد. گاهی در مسیر تکامل، گاهی در مسیر سقوط.
من همیشه خودم بودم و هیچ زمانی نقاب نزدم و هیچ زمانی تظاهر به کسی که نبودهام، نکردم، چون خودم را دوست داشتم، من خودم را همینگونه که بودهام دوست داشتم، حتی با وجود نقصها و ضعفها و شیطنتهای ذاتیام.
و درد دقیقا همین بود. درد این بود که آدمها ترجیح میدهند همیشه شاد و بینقص و قوی باشی، حتی اگر وانمود میکنی ..
✍🏼 نرگس صرافیان طوفان
هر ثانیه میگذرد چیزی از تو را با خود میبرد؛
زمان غارتگر غریبی است!
همه چیز را بیاجازه میبرد
و تنها یک چیز را
همیشه فراموش میکند
حس دوست داشتنِ تو را ..
✍🏼 آنتوان دوسنت اگزوپری