🔄 بازپخش
💠 اتاق تخصصی نگاره پردازان پوشاک اتحادیه تولید و صادرات نساجی و پوشاک ایران برگزار کرد.
🎙️گفتگوی ویژه با سرکار خانم دکتر افسانه سلیمی (در پخش زنده)
🔰موضوع: تاثیر روان شناسی در طراحی و تولید لباس کودک و نوجوان
چهارشنبه 31 خرداد 1402
https://www.instagram.com/reel/CtxGCjxuxSP/?igshid=MmJiY2I4NDBkZg==
برای تماشای ویدیو بر روی لینک فوق کلیک کنید👆🏻👆🏻
🌐 www.itema.ir
اطلاعیه
به اطلاع دوستان و اعضای خانواده بزرگ کلام زنده می رسانیم که مسئولان، نزدیکان و حامیان کلام زنده هیچ گونه مراوده مالی با دانشجویان کلام زنده ندارند.
( تنها فعالیت های مجاز مالی، فعالیت های خیریه و عام المنفعه رسمی با اطلاع رسانی در کانال رسمی کلام زنده بوده و خواهد بود)
طرح هرگونه پیشنهاد مالی( نظیر تهیه ارز، دعوت به سرمایه گذاری و ...) با ادعای ارتباط با اعضای این مجموعه به هیچ وجه مورد تایید نمی باشد.
لذا به اطلاع می رساند تمامی مسئولیت مادی و معنوی شکل گیری مراودات مالی از این دست تنها به عهده طرفین معامله بوده و دفتر کلام زنده پیشاپیش هرگونه اعتبار بخشی به این مراودات را مردود اعلام می کند.
همچنین خواهشمند هستیم جهت شفاف سازی بیشتر پیش از انجام هر معامله ی کلام زنده را درجریان هرگونه پیشنهاد مالی قرار دهید.
مدیریت کلام زنده عشق
شروع دوره جامع سخنوری از ۱۲ تیرماه🧡یکشنبه ۲۸ خرداد ماه جلسه معارفه دوره جامع سخنوری به صورت رایگان و حضوری با حضور مربیان این دوره ساعت ۱۸ الی ۲۰ در مجموعه کلام زنده برگزار خواهد شد✨
اگر در این جلسه معارفه شرکت کنید میتوانید از تخفیف چند درصدی این دوره بهره مند شوید.
💠 نشست معرفی رویداد "جایزه سرو" ویژه برندهای پوشاک کودک و نوجوان برگزار شد.
🔹 شنبه 20 خرداد ماه 1402 نشست معرفی رویداد "جایزه سرو" ویژه برندهای پوشاک کودک و نوجوان بعنوان اولین جایزه بخش خصوصی مورد تایید کارگروه ساماندهی مد و لباس کشور، با حضور از بیش از 70 برند، دانشگاهیان و مدارس طراحی در محل اتاق بازرگانی تهران برگزار شد.
🔸در این نشست که اعضای هیئت مدیره اتحادیه تولید و صادارت نساجی و پوشاک ایران نیز حضور داشتند، پوستر " اولین رویداد جایزه سرو در بخش برندهای پوشاک کودک و نوجوان" به همراه کتابچه راهنمای رویداد رونمایی و اعضای شواری سیاست گذاری این مشخص شد و شرایط شرکت در جشنواره نیز تشریح گردید.
🔹️دوستی میگفت: سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود به هر یک از دعوتشدگان بادکنکی دادند. سخنران بعد خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند،
خواست که با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آن را در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند.
سپس از آنها خواست در ۵ دقیقه به اتاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود را بیاورند.
من به همراه سایرین دیوانهوار به جستجو پرداختیم، یکدیگر را هل میدادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود.
مهلت ۵ دقیقهای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید، اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد.
این بار سخنران همه را به آرامش دعوت و پیشنهاد کرد که هر کس بادکنکی را بردارد و آن را به صاحبش بدهد.
بدین ترتیب کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند
سخنران ادامه داد: این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما میافتد، دیوانهوار در جستجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ میزنیم و نمیدانیم که "سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است"
🔹با یک دست سعادت آنها را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیری
@kalamezendeh1
@kalamezendeh1
#داستانکوتاه :
« عشق مادری »
💠 در یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خندهکنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی کودکش لذت میبرد.
مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا میکرد. مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد. پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد. مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت میکشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمیگذاشت پسر در کام تمساح رها شود.
کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید و به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.
پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبود پیدا کند. پاهایش با آروارههای تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود. خبرنگاری که با کودک مصاحبه میکرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد. سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت: «این زخمها را دوست دارم، اینها خراشهای عشق مادرم هستند.»
گاهی مثل یک کودک قدرشناس، خراشهای عشق خداوند را به خودت نشان بده. خواهی دید چقدر دوست داشتنی هستند.🌱
@kalamezendeh1
«کلام زنده عشق»
جهانی دوستانهتر
موسيقي #شام گاهى
یلدا
مجالى است براى تکرار هر آنچه روزگارى
سرمشق خوبى هایمان بوده اند و
امروز بر روى طاقچه عادت هایمان غبار مى گیرند
بی ترسی یا امید؟
مسئله مرگ در نهایت حل نمی شود
مرگ همواره یک بحران است
ذاتا بحران است حتا با وجود امید به جاودانگی.
چراکه مرگ فقط احتمال نبودن و محروم شدن از زندگی نیست، بلکه دور شدن از عزیزان و از دسترس خارج شدن هم هست.هیچ فلسفه ای نمی تواند این همه را آرام کند.
اما مسئله مرگ می تواند بشدت ناچیز حس شود، در حضور حس های باشکوهی که اهمیت دادن به مرگ را ناممکن می کند. مرگ مهم است چون ما شکوه حس های های ناب را از دست داده ایم. حس های نابی نظیر ایمان، عشق و سپاس. ما کوچک شده ایم و از این کوچکی، چیزهای خُرد بزرگی یافته اند.
از این روست که گمان می دارم عشق و ایمانی حقیقی است که بی ترسی ببخشد نه امید.
کورش سلیمی
سومین پل (براکا)
٢٢،٢١.٢٠ بهمن ١۴٠٠
حضوری
خیلی زیباست
دختری با پدرش میخواستند
از یک پُل چوبی رد شوند.
پدر رو به دخترش گفت:
دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم. دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر.
پدر گفت:
چرا؟
چه فرقی میکند؟
مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم.
دخترک گفت: فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم، اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد...
این دقیقا مانند داستان رابطهی ما با خداوند است،
هرگاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم،
اما اگر از او بخواهیم دست مان ما را بگیرد،
هرگز دست مان را رها نخواهد کرد! و این یعنی عشق...
"دعا کنیم فقط "خــدا "دستمونو بگیرد
@kalamezendeh1
برآور اربعین ثانی ای یار
تهی از خود شو و فارغ از اغیار
اربعین سالار شهیدان و آزادگان را به همه ی مسلمانان جهان تسلیت می گوییم.
https://instagram.com/afsanehsalimii
https://instagram.com/salimikoorosh
http://www.kalamezendeh.ir
https://www.facebook.com/kalamezendeh/
@kalamezendeh1
کلام زندهعشق- جهانی دوستانهتر
پادکست 💎من کافی هستم💎
دوره یک تهران
با صدای شما
تقدیم به همه شما دوستان خوبم 🌻
پیشنهاد میکنم هر چند روزی یکبار پادکست رو گوش کنید، در مسیر کار، توی ماشین یا هر جایی…
یک مرور بی نظیر برای کلاسمون با صدای خودتون🌱
اگر دوست داشتید می تونید برای عزیزان و دوستانتون هم بفرستید.
خیلی دوستون دارم❤️.
🌱من هستم
چون شما هستید🌱
آخرین دوره دوستی سال ١۴٠٢
٢٢-٢٣تیرماه
آنلاین
دوستی پیش نیاز حامیگری
دوستانی که قصد حامیگری دارند.شرکت در دوره دوستی فراموش نکنند
دوره ديدن تهران و كرمان به زودى جهت كسب اطلاعات بيشتر از طريق راه هاى ارتباطى با ما در تماس باشيد🧡
Читать полностью…روز مادر بر همه ی جهانیان مبارک
http://www.kalamezendeh.ir
@kalamezendeh1
کلام زندهعشق- جهانی دوستانهتر
مصیبت سازی
برخی ها توان بالایی در مصیب سازی دارند. آنها می توانند از پیشامدرن هر مشکل کوچک و بزرگی شرح مصیبت بسازند و آن را به عاقبت شوم و بدشانسی گره بزنند. واقعه می تواند از یک تصادف، گم شدن یک شیئ، سوختن تلویزیون باشد تا بیماری های لاعلاج و مرگ.
البته شما ممکن است بگویید یک مرز متمایزکننده وجود دارد. به نحوی که برخی از وقایع حقیقتا مصیبت هستند و برخی از آنها چالش هستند و تفاوت آدم ها در جایگاه این مرز است.
این درست است اما پرسش این است که چه چیزی این مرز را مشخص و جابجا می کند؟
چرا برای کسی گم شدن یک خودکار هم شاهد مصیبت و بدشانسی است و برای دیگری شوخی. این موضوع ربطی به اینکه خودکار مورد نظر چه ارزشی برای هرکدام داشته است ندارد. بلکه به این برمی گردد هرکدام چه میزان مهارت و عادت به استفاده از بازی زبانی (( مصیبت سازی)) دارند.
هر کدام از ما باید خیلی دقت کنیم که چقدر اهلی این بازی و ساکن قصه آن هستیم. آگاه باشیم که اگر امری فاجعه بار بنظر می رسد احتمالا نه بخاطر ماهیت خودش که به خاطر مهارت من در بازی زبانی مصیبت سازی است.
به نظرم مهارت در این بازی ارتباط مستقیمی دارد به مهارت در سرنوشت سازی. برای اینکه یه مصیبت ساز باشید، باید بتوانید مشکلات را به اموری مانند سرنوشت، بخت، شانس و یا نامهربانی خدا و هستی گره بزنید.
کورش سلیمی
♦️هر روز یک حکایت
🔹️ﻓﺮﺩﯼ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:
میشود ﻫﻤﻪﯼ ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯽ، ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺩ.
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: میشود ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯽ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ.
ﭘﺲ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﮔﺮﺩﻭﯼ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ.
ﺍﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ بالاﺧﺮﻩ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ.
ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﮔﺮﺩﻭ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻫﯿﺪ.
ﻭ ﺑﺎ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﺩﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﮐﻪ ﮔﺮﺩﻭﯼ ﺳﻮﻡ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ.
ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﮐﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ: ﺯﺭﻧﮕﯽ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﯾﮑﯽ، ﯾﮑﯽ ﻫﻤﻪﯼ ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺗﺼﺎﺣﺐ ﮐﻨﯽ.
ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺳﻤﺞ ﮔﻔﺖ: ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻫﻢ.
ﻋﻤﺮ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺵ، ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ نمیکنی، ﻭﻟﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﯽﺗﻮﺟﻪ، ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ میدهی ﻭ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﯿﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﺕ ﺍﺯ ﮐﻒ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ،
ﻧﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ،ﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻟﺬﺕ ببرید.
@kalamezendeh1