روحش شاد و یادش گرامی
اگر ممکنه نمونه هایی از آثار ایشان . شعر. موسیقی یا هر هنری که داشته درج بفرمایید
◾️تسلیت به قوم کلهر◾️
✢کلهرستان✢
بهمناسبت درگذشت جوان ناکام یزدان جمشیدی
خبر درگذشتت، ناباورانه و جانکاه بود. اندوه بر وجودمان خیمه بست و حسرت بر هستیمان نشست.
ای دوست نادیده و فرهیخته، فغان که در آرمگاهت به دیدارت آمدم. بزرگمردا که تو بودی. اینک آرام خفتهای، در مصراعی کوتاه، به بلندای ابدیت.
تباهی از درگاهِ بلندِ خاطرهات، شرمسار و سرافکنده میگذرد.
تو از کاشفانِ چشمه بودی، از کاشفانِ فروتنِ شوکران.
در برابرِ تُندر ایستادی و خانه را روشن کردی و درگذشتی.
یاوران سیـونم، یاوران سیـونم
خم، قلپنجه داسه قلای دریونم
یـاران یـاورانِ دردآشنــای دل
خزان ریـو نایه له بوســان گُل
خزان ریـو نایه له باخ و برگـم
تیرپیک اجل، نیشتن وه جرگم
بیوم وه قراولِ خرمانی له خم
خم تیوانهمو چیو ارمیسِ شم
طاقتــم نمــن وهی دریــونهوه
وی زام دریونِ پر له خیونهوه
وه دیده اسرین، دل وه ژانهوه
تک دامـه وه سـانِ قورسانهوه
خم کم وه هاودمو هاومنوس دل
دل بم او طاقـی ســرانجــام گِل
روانت شاد و یادت در یادها جاودان باد. 🥀
(ابیات، منتخبی از اشعار استاد گودرز بنفشی کلهر است)
🆔 @Kalhorstaan
جنگ بازی بزرگانست و
دنیا
بازار اسباب بازیِ تفنگ فروشان
پلک میبندم و تانکها
بر خوابهایم رژه میروند
پلک میگشایی و چشمانت
خاورمیانهیِ جنگ هاست
شعر از دکتر علی سهامی
سلام Azar عزیز
به گروه کلهُرستان «فرهنگستان کلهُری» خوش امدید ❤
ساعت ›› ۲۱:۰۷ ( سهشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ )
#شعر_کلهری
#قوم_کلهر
#پاییز
#ولی_محمد_امیدی
✢کلهرستان✢
گلا: برگ ریخته شدۀ درختان، برگ پاییزی،
ولنگ / بلگ: برگ سبز روی درختان
🆔 @Kalhorstaan
سلام Sajad عزیز
به گروه کلهُرستان «فرهنگستان کلهُری» خوش امدید 🌷
ساعت ›› ۱۸:۲۷ ( دوشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۲ )
#ریشه_شناسی_واژه
#زبان_پهلوی_کلهری
#قوم_کلهر
✢کلهرستان✢
__چنگیز محمدی
افشاندن، پاشیدن، ریختن، پراکندن و...
در کلهری لغت وشا wešā به معنای گشاد است. گشاد برگرفته از ریشۀ ایرانی باستان ویشاتَ wišāta است.
وشانن wašānen به معنای پرتاب کردن، انداختن چیزی از جایی به جای دیگر است.
پاشین pāšīn در کلهری به معنای پاشیدن است.
فیشکه fiška به معنای پاشیده شدن آب، مایعات، خون و مانند آن است.
پشیان/ پرشگیان peršeģyān بهمعنای پارهشدنِ پردۀ بکارت است.
پِرشه perša در کلهری بهمعنای پاشیدن و شتکزدن آب است. پاشیدن در فارسی از ایرانی باستان پَرشه parša از ریشه پرش گرفته شده است.
رشانن rešānen در زبان کلهری بهمعنای ریختن است، و همچنین رزیان rezyān نیز بهمعنای ریختن کاربرد دارد. ریختن در فارسی از پهلوی ریِز rēz، اوستایی رَیک raēk، ایرانی باستان رَیچا raičā گرفته شده است. این ریشهها با رشیا و رزیای کلهری همریشه است.
ماده مضارع افشان در ایرانی باستان شانَ šāna، از ریشه شانْ šān به معنای لرزیدن و تکان خوردن است.
لغت افشاندن برگرفته از ریشه اوستایی فشَن fšan بهمعنای جداکردن استخوانها است.
این واژه اخیر در پهلوی ساسانی ویشان wišān، و در پهلوی اشکانی ویِشان wyšān است.
ریشۀ فعل پراکندن فارسی، و فرّهدان کلهری، هر دو، به ریشۀ ایرانی باستانِ پَره pařa برمیگردد.
ظاهراً ریخت کلهری این واژها به اصل زبانهای ایران باستان نزدیکتر از هر زبان دیگری است.
*زبان ایرانی باستان مربوط به بیش از ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ سال پیش در ایران باستان است.
*زبان اوستایی، زبان زرتشت و کتاب اوستا بوده، و مربوط به حدود ۲۸۰۰ تا ۳۰۰۰ سال پیش بوده است.
*زبان پارسی باستان زبان هخامنشیان و پارسیان ایران باستان در حدود ۲۵۰۰ سال پیش است.
*زبان پهلوی اشکانی مربوط به حدود ۱۷۰۰ تا ۲۰۰۰ سال پیش است.
*زبان پهلوی ساسانی مربوط به حدود ۱۲۰۰ تا ۱۶۰۰ سال پیش است.
@kalhorstaan
سلام ئه وقتدانه وه خیر.
هاورهیل عزیز کسی هس کانالیگ داشتو هن کتاویل کوردی؟
(شعر،تاریخ،و........)
استعدادی که داشت با ابزارهای بسیار ابتدایی توانست مسیر تنگ کُنِر را که جاده ای مالرو داشت مسطح کند و امکان عبور تراکتور و ابزارهای کشاورزی را در آن جا فراهم نماید. در زمانی که در منطقه رانندگی رایج نبود او گواهینامه پایه یک داشت. گاهی مهمان این جلسات می شد. وقتی بزرگان همه حاضر می شدند و با هم احوالپرسی گرمی می کردند به ردیف رو به آفتاب می نشستند؛ بیشترشان به اقتضای روزگار کیسه ای از تنباکو همراهشان بود که آن را به کنار کمرشان می بستند.جنس این کیسه از پارچه ای گیپوری( توری مانند) بود که گرد تنباکو از آن خارج شود.تنباکو طلایی رنگ معطری که در کیسه بود را از مزارع تنباکو اطراف فراهم می کردند و خرد کرده و آماده می نمودند و به اندازه مصرف چند روز در کیسه می ریختند.در کیسه علاوه بر تنباکو یک فندک نفتی زیپو بود و یک جعبه سیگار نقره ای رنگ که چند بسته کاغذ سیگار در آن بود. سیگار دست پیچشان راکه روشن می کردند دود آبی رنگ و معطر آن در هوا پخش می شد.
سپس مرحوم آقا جان آقایی سر بحث را باز می کردو سخن را با مدح حضرت حق آغاز می نمود و مناجاتی که از بر داشت را برایشان می خواند:
شِکرانَم پید بو بینای بانِ سَر
کوره گِلالان لافاو گرده وَر
شِکرانم پید بو کَس سِرّ نه زانا
سفید پَر له ریو سرزمین شانا
شِکرانم پید بو هروقت مَیلِد هَس
وَ بی نِم سَونز کَید گُلانِ کَل مَس
شِکرانم پید بو صاعقه و نسیم
سر تِیَتان کردیه و طلا و سیم
سپس بحث از شجاعت و جوانمردی امیرالمؤمنین علی( ع) پیش می آمد و مرحوم مشهدی شیرزاد بیگزاده و مرحوم مشهدی اله حسین سلیمانی به مشاعره می پرداختند :
مرحوم اله حسین :
بِرَس له دادِم یا شای دادَن رَس
یا پنای مخلوقِ کسانِ بی کَس
مرحوم شیرزاد :
یا علی هانای فردِ فریاد رَس
رَسی لَه هانای دادرَس چند کَس
مرحوم اله حسین:
بِرَس له دادِم یا شای نَجف مال
یا صاحب دُلدُل و سیف ذوالفقار
مرحوم شیرزاد :
بِرَس له هانام فِره تَنگِمه
وِینَی ریواری له رِی لَنگمه
مرحوم اله حسین:
کی بیو له اَرجِنه سلمان رها کِرد
کی بیو تنگ شیر وَ اژدها کرد
مرحوم شیرزاد:
یا علی هانای ناله گِران کَر
اژدها و تنگ شیرِ غُران کَر
مرحوم اله حسین:
کی بیو پی سائل نیشت له ترازو
خیبر شِکاوا وَ زور بازو
مرحوم شیرزاد :
آخر صلاحت کم ته چُوَ صلاحته
ای سرالخفیای کُل کائناته
مرحوم اله حسین:
مولای مدینه قاضی رو محشر
کشنده کفار در کَنَی خَیبَر
مرحوم شیرزاد :
امیرِ صفدر حیدر نامده
کوثر انتظار دس جامده
مرحوم اله حسین:
پادشای لاسیف سردار سرور
خانه زای خالق میر هفت کشور
مرحوم شیرزاد:
بنده کم سواد کم هوش و ذَینِم ( ذهنم)
یا علی هانا روشن که ذَینم( ذهنم )
بحث که به اینجا می رسید همه حضار که دلشان مالامال از عشق حضرت علی(ع) بود ، متاثر می شدند واشک از گوشه چشمانشان مانند لولویی غلطان پایین می آمد.
گاهی هنگام ظهر که دود نانکر ما بلند می شد و مادرم ساج کوانی را روشن می کرد و عطر نان در هوا می پیچید پدرم پایین می آمد و دوسه نان داغ دو آتشه را به پشت بام می آورد و به همه تعارف می کرد و هر کدام از بزرگان تکه ای از نان را بر می داشتند، می بوسیدند ، بر چشمانشان می گذاشتند و سپس می خوردند.
پشت بام خانه ما فقط پشت بام نبود محلی بود برای همایش بزرگانی که قلبشان همچون آیینه صاف بود و خداوند را ذاکر ونعمتهایش را شاکر بودند ....
شهریاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند
کس به میدان درنمی آیدسواران راچه شد.......
کاش به جای این همه بمب ،
کتاب بر سر خاورمیانه میریختند !
آن وقت دیگر کسی برای رفتن
به بهشت ، به جنگ نمیرفت !
سلام Azar عزیز
به گروه کلهُرستان «فرهنگستان کلهُری» خوش امدید 🌱
ساعت ›› ۲۱:۰۷ ( سهشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ )
#شعر_فارسی
#ایران
دیدی دلا که یار نیامد
گرد آمد و سوار نیامد
(مهدی اخوان ثالث)
* ضیف: مهمان
🆔 @Kalhorstaan
سلام Sajad عزیز
به گروه کلهُرستان «فرهنگستان کلهُری» خوش امدید 🍂
ساعت ›› ۱۸:۲۷ ( دوشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۲ )
آرام و قرار نداشتن و همچنین شتاب و عجله برای انجام کاری .
به نظرم شاید اسم نوعی بیماری هم باشد.
.
Faramarz Bahrami:
سلام. همچنین کلمه گلاراو، تقریباً کنایه از نوعی درد کشنده و به مرگ سریع و آنی مانند سکته قلبی اشاره دارد.
▂▃▅▆▇█ "king"saeed ▇▆▅▃▂ saeed moradi: @kelavahneshin
سلام دوستان کسی میتونه در باره کلمه گلاراو توضیحی بده؟
آسمان :
این شعر را بچه که بودیم یاد گرفته بودیم و شبهای مهتابی می خواندیم : (( مانگه شَوَه / تِیَریکه شَوه/ تَقَی دِیول لَو کَوکَوه/ سیور دیوَتی کی خسروه)). آسمان همیشه پهنه ای راز آلود برای بشر بوده است. چه آن زمان که بشر کهکشان راه شیری را چون فکر می کرد این مسیری بوده که از آن کاه می کشیده اند و کاه هایی که ریخته شده سبب شده این مسیر چنین دیده شود، کهکشان(کاه کشان) نامید، چه زمانی که منجمین شبها با وصل کردن ستاره ها به هم صور فلکی (خوشه پروین ، سرطان، حمل ، اسد ، دب اکبر و دب اصغر و... ) را ترسیم می کرده اند؛ چه زمانی که بطلمیوس نظریه افلاک نه گانه را تشریح کرد، تا حالا که فضاپیماها و تلسکوپ ها به میدان آمده اند همه و همه تلاشهایی بوده و هست برای فهمیدن راز این همه عظمت که بر بالای سرمان هست و سالی یکبار فرصت نمی کنیم در میان این همه غوغای زندگی چند لحظه به آن نگاه کنیم که لا اقل مشکلاتمان را کوچک ببینیم ؛ چه زیبا گفت آن شاعر که : (( زمین در جنب این نه سقف مینا/ چو خشخاشی بود بر روی دریا/ نگر تا تو از آن خشخاش چندی/ سزد گر خود به ریش خود بخندی )) وقتی زمین در دل این آسمان کرانه ناپیدا مانند دانه خشخاشی بر روی یک دریاست دیگر من و مشکلاتم چقدر بزرگ ایم ؟؟
یادش بخیر زندگی ساده روستایی که برای نگهبانی از گله شب های بهار و تابستان بیرون، در حیاط یا پشت بام می خوابیدیم و ساعتها به آسمان نگاه می کردیم و از این همه عظمت لذت می بردیم.(( مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو / یادم از کشته خویش آمدو هنگام درو)).
پشت بام خانه ما :
پشت بام خانه ما که بخاطر بناشدن کنار تپه(چقا) روستا با کوچه ای که زمانی اصلی ترین مسیر ارتباطی جلوی آبادی با پشت آبادی و جاده روستا به سمت جاده آسفالت بود؛ هم سطح بود، فقط یک پشت بام نبود؛ محلی بود برای گردهمایی بزرگان و ریش سفیدان و همایشِ مردان نامی و اهل صفای روستا که نشست هایشان کانون معرفت افزایی و دانش اندوزی بود.
همین که اواخر پاییز می رسید و کشت پاییزه سر انجام می گرفت و کارها سامان می یافت ؛ بعد از سه فصل کار مداوم و سخت، دوره تجدید قوای مردان روستا فرا می رسید و در روزهای آفتابی بر فراز خانه ما گردهمایی های مردان نامی و شاعران و فرزانگان و فرهیختگان روستا برپا می شد.پدرم که مردی نسبتا بلند قد و لاغر اندام با دستهای کشیده و انگشتانی مینیاتوری بود و کلاه و دستمال به سر می بست و کت می پوشید و مردی دوران دیده و با تجربه بود و به اقتضای شغل با خیلی از ایلات و طوایف از شیروان و چرداول در ایلام تا مندلی در عراق و ایل قوچمی و تا کرمانشاه ارتباط داشت ؛ میزبان این همایش ها بود. مرحوم مشهدی حاجی شیرمحمدی که مردی بود با قدی متوسط و چهره ای روشن و پهن و سبیلی بلند که زیبایی چهره اش را دو چندان می کرد و ترپوش بود و کلاه و دستمال راهراه زردی به سر می بست و پاپوش کلاش استفاده می کرد و خوش برخورد و خنده رو بود و با پدرم الفتی دیرینه داشت و گاهی دعوت پدرم را می پذیرفت و مهمان خانه ما می شد؛ قبل از همه می آمد. سپس مرحوم مشهدی حسین خسروی از راه می رسید که مردی بود دلاور با قدی بلند و اندامی درشت و سینه ای ستبر و بازوانی قطور که به جوانمردی و شجاعت معروف و در سوارکاری و تیراندازی مشهور بود و نقل می شد که در یک مسابقه کشتی که بین او و علی پهلوان( علی چک چک ) از پهلوانان نامی منطقه، بر گزار شده ، پشت این پهلوان را به خاک مالیده است. بعد از اندکی مرحوم مشهدی شیرزاد بیگزاده هم که همسایه ما بود و خانه شان بر فراز تپه روستا بناشده بود و بلندترین نقطه روستا بود، به این جمع اضافه می شد؛ او مردی بود شجاع و نترس و دارای حریّت و جسارت فوق العاده که در صداقت نمونه بود و سخنان حکیمانه اش نُقل محافل بود و در عین شجاعت ، طبعی لطیف داشت و شعر می سرود و عاشق مولا امیرالمؤمنین علی(ع) بود.
کمی که می گذشت مرحوم مشهدی روضان جعفری هم از راه می رسید و به جمع سلام می کرد؛ او مردی بود خوش سیما با صورتی پهن و قدی بلند و با هیکلی درشت و بازوانی قدرتمند و دستانی پهن و قوی، بنّایی می کرد و بیشتر خانه های روستا با سرپنجه هنرمند او ساخته شده بود، برای همین و به خاطر احترام مردم او را استاد لقب داده بودند. با اینکه سواد خواندن و نوشتن نداشت اما سنگ قبر کسانی که از دنیا می رفتند را به دیگران می داد برایش می نوشتند آن گاه با ابزاری که داشت آن هارا می تراشید و سنگ قبرهای برجسته ای می ساخت و در راه رضای خدا به خانواده متوفی می داد.مرحوم مشهدی عینعلی آقایی هم که خانه شان متصل به آسیاب روستا بود و بیشتر اوقات در این آسیاب که یکی از شرکای آن بود کار می کرد و گندم های مردم را آرد می کرد تا نانی برسر سفره هایشان بگذارند؛ مردی مهربان و نورانی بود و کت و جلیقه می پوشید و سوادخواندن و نوشتن داشت و از سال ۱۳۱۴ که با پدرم به سربازی اعزام شده بود با هم دوستی وصمیمیتی خاص داشتند، اگرکسی باری برای آسیاب نمی آورد به این جمع می پیوست.
گاهی مرحوم مشهدی اله حسین سلیمانی که در شرق روستا سکونت داشت و مردی بلند قد و دوران دیده و دارای طبع شاعری بود و در عبادت ثابت قدم و عشق به مولا امیرالمؤمنین علی(ع) زندگی اش را تحت تاثیر قرار داده بود و بسیاری از اوقات در مناقب آن حضرت شعر می سرود، و در سخنوری و نکته سنجی زبانزد بود و شیرینی گفتار و حلاوت بیانش هر شنونده ای را به خود جذب می کرد؛ به جمع بزرگان سری می زد.
مرحوم مشهدی آقا جان آقایی که در پشت آبادی ساکن بود و بنابرقول بزرگان مرحوم پدرش( باباجان بَکره ) بنه ماله و اصل چقاکبود و نسل در نسل در همین روستا ساکن بوده اند؛ مردی بود بسیار زیبا با هیکلی متناسب و چهره ای نورانی که با عینکی که می زد زیبایی اش بیشتر می شد؛ همیشه لباس های زیبا و تمیز می پوشید و مجلس نشین بود و با بزرگان نشست و برخواست داشت نیز بعد از مدتی خودش را به این جمع می رساند و همه را خوشحال می کرد.
مرحوم مشهدی مهرعلی درگه هم که همسایه مان بودند با وجود کهولت سن گاهی در این جلسات شرکت می کرد.مردی بود با قدی نسبتا کوتاه که مانند سایرین کلاه و دستمال به سر داشت و از همه حاضرین سنش بیشتر بود و تجارب فراوانی در سینه داشت و تاریخ شفاهی منطقه را تا حدود یک قرن قبل می دانست. مرحوم کربلایی کهزاد بیگزاده هم که مردی نسبتا بلند قد با شجاعت و جسارتی ویژه بود و تجدد گرا بود و در آن زمان که کشاورزی سنتی مرسوم بود با خرید تراکتور به دنبال کشاورزی مکانیزه بود. با هوش و
دکتر خلیل بیگ زاده از مفاخر ایل سیاسیا کلهر و از اساتید برجسته ادبیات در سطح کشور می باشند که بعد از تدریس موفق در دانشگاه ایلام چند سالی است با رتبه استادی در دانشگاه رازی کرمانشاه به تدریس ادبیات تطبیقی اشتغال دارند.
Читать полностью…