زلفت که داد مالش صد پهلوان به بند
باد صباش گیرد و خوش بر زمین زند
کمال خجندی
@kamal_kjd
پیش رویت دیده را از گریه می دارم نگاه
زحمتی بر گل نمی خواهم که از باران رسد
کمال خجندی
@kamal_kjd
من ز دست غم او گرچه فتادم از پای
هیچ کاری به جهان خوش تر از اینم نفتاد
کمال خجندی
@kamal_kjd
بر عهد تو تکیه نتوان کرد و وفا نیز
کاین هر دو بناییست که بنیاد ندارد
کمال خجندی
@kamal_kjd
چنین که نسبت روی تو می کنند به ماه
چگونه از تو سر او به آسمان نرسد
کمال خجندی
@kamal_kjd
دزدیده حسن یوسف دیدند و کف بریدند
زین شیوه دست دزدان دایم بریده باشد
کمال خجندی
@kamal_kjd
شب وصلت سخن از صبر نگویم که کم است
قصه شوق چه گویم به تو چون بسیار است
کمال خجندی
@kamal_kjd
از سالکان کوی تو کس بی سرشک و آه
ننهاد پا بر آب و به روی هوا نرفت
کمال خجندی
@kamal_kjd
دل شکست از غصه کان ابرو ز چشم انداختش
شیشه پر خون بود از طاقی در افتاد و شکست
کمال خجندی
@kamal_kjd
مرا با زلف او گر دسترس نیست
همین سودا که در سر هست بس نیست؟
عنان دولت از اول بیفتاد
به دست ناکسان ، در دست کس نیست
شکر را گو مپوشان خال مشکین
که صبر از انگبین کار مگس نیست
مغنی رخت من امشب چنان برد
که جز چشمی که پوشم از عسس نیست
اگر دانم که در روضه نیایی
همی دانم که مشتی خاک و خس نیست
بسی بلبل هم آواز کمال است
ولی مرغی چو او شیرین نفس نیست
کمال خجندی
@kamal_kjd
ای مرا در هجر رویت چشم تر چون سر سفید
شد ز شست و شوی اشکم جامه ها در بر سفید
دیده می گردد سفید از انتظار روی خوب
ز انتظار صبح اینک دیدهی اختر سفید
کمال خجندی
@kamal_kjd
شب که گرید چشم ما فردا طمع دارد وصال
هر که آبی می دهد بهر ثوابی می دهد
کمال خجندی
@kamal_kjd
بستاند رقیبم سر زلفت ز کف و رفت
نو شد مثل کهنه که خر رفت و رسن برد
کمال خجندی
@kamal_kjd
آن که هرگز سوی من چشم رضایی نگشاد
یا رب از چشم بد خلق گزندش مرساد
سال ها رفت که خالی نیم از یاد کسی
که نیاید همه عمرش ز من دلشده یاد
کمال خجندی
@kamal_kjd
دارد مه نو اینک خون ها به گرد ناخن
انگشت حیرت از تو شاید گزیده باشد
کمال خجندی
@kamal_kjd
نیست پوشیده که چون مردم چشم است عزیز
آنکه چون مردم چشم از نظرم پنهان است
کمال خجندی
@kamal_kjd
گرم تو دل ندهی چون رهم ز زخم رقیب؟
که جز به سنگ من آن مار را نیارم کشت
کمال خجندی
@kamal_kjd
نیست مسموع آنکه گفتی با تو ما را جنگ نیست
در برت دل هست اگر در آستینت سنگ نیست
صبر باید کردنم بر اشک سرخ و روی زرد
چون ز باغ وصل گلرویان جز اینم رنگ نیست
با غم رویت خوشم در محنت آباد جهان
از هوای گل قفس بر عندلیبان تنگ نیست
سهل باشد پیش آن عارض خط زنگاریش
آب چون بی تیرگی و آینه بی رنگ نیست
می کند بر نه فلک آهنگ رفتن ناله ام
در میان پرده ها زین تیزتر آهنگ نیست
ای که ترک مجلس رندان کنی آیی به وعظ
گر نصیحت بشنوی خوشتر ز بانگ چنگ نیست
آن دهان تنگ بنگر پر ز گفتار کمال
آنکه باشد قند مصرش زین شکر در ننگ نیست
کمال خجندی
@kamal_kjd
بی لبت گر شد لبالب ساغر از اشکم رواست
اولین چیزی که رفت اندر سر می آبروست
کمال خجندی
@kamal_kjd
بر آن شمایل موزون چگونه دل نرود
علی الخصوص کسی را که طبع موزون است
کمال خجندی
@kamal_kjd
بار اگر بندیم از کوی تو باری بر رقیب
چون به عزم راه باری بر خری خواهیم بست
کمال خجندی
@kaml_kjd