کلیم اللە توحدی (کانیمال) نویسنده و پژوهشگر
مدیر انتشارات بیژنیورد؛ جناب آقای آخرتی
درگذشت مادر گرامیتان را به شما و خانواده محترم تسلیت عرض میکنیم.
روحشان شاد و در آرامش ابدی باد.
کلیمالله توحدی و خانواده
تبریک ویژه به جناب آقای سپاهی، برای دریافت جایزه قلم هژار
@kanimaall
مراسم نخستین دوره جایزه ادبی «قلم ههژار» در روزهای هفتم و هشتم خرداد ۱۴۰۴ در دانشگاه کردستان، سنندج، با حضور گسترده نویسندگان، پژوهشگران و مهمانان داخلی و بینالمللی برگزار شد. این رویداد با هدف گرامیداشت مقام ماموستا عبدالرحمان شرفکندی (ههژار) و ترویج زبان و ادبیات کردی برگزار گردید.
جزئیات مراسم
• تعداد آثار ارسالی: بیش از ۱۰۰۰ اثر از داخل و خارج کشور به دبیرخانه جشنواره ارسال شد.
• حضور مهمانان: نویسندگان و پژوهشگرانی از استانهای مختلف ایران از جمله خراسان، ایلام، کرمانشاه، آذربایجان غربی، تهران و البرز، همچنین از کشورهای همسایه مانند کردستان عراق، ترکیه و سوریه در این مراسم حضور یافتند.
• برنامههای اجرا شده: در این دو روز، سخنرانیهای علمی، نشستهای تخصصی، معرفی آثار برگزیده و اهدای جوایز برگزار شد.
درباره ماموستا ههژار
ماموستا عبدالرحمان شرفکندی، متخلص به «ههژار»، از شاعران، مترجمان و نویسندگان برجسته کرد ایرانی بود. او نقش مهمی در توسعه و ترویج زبان و ادبیات کردی داشت و آثار ارزشمندی از خود به جای گذاشت. نامگذاری این جایزه به افتخار او، به منظور بزرگداشت میراث فرهنگی و ادبی ایشان و ترغیب نسلهای جدید به حفظ و گسترش زبان و ادبیات کردی صورت گرفته است.
این مراسم نشاندهنده اهمیت حفظ و ترویج زبان و ادبیات کردی و بزرگداشت مفاخر فرهنگی منطقه است.
فرهنگ عامه کرمانج، نوشتهی شجاع روشن شکرانلو در ۱۵۰ صفحه و در قطع رقعی توسط انتشارات محمدزاده در شیروان منتشر شده است.
این کتاب که دارای مقدمهای ارزشمند در خصوص ضرورت حفظ زبان مادری و چالشهای پیشِرو است، به بیش از ۱۰۰ موضوع در حوزه فرهنگ عامه کُردهای خراسان پرداخته است.
گفتنی است شجاع روشن فرهنگی پیشکسوت، دارای بیش از ۳۰ اثر منتشر شده در حوزههای فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و ادبی است.
@kaniyadil
جعفرقلی زنگلی؛
نامی برای همهی انسانهای سرگردان دلداده و آزاده
عصر نخستین روز از آخرین ماه بهار، تالار گلشن شهر قشنگ بجنورد، میزبان آیین بزرگداشت شاعر و عارف کورد کورمانج خراسانی؛ جعفرقلی زنگلی بود.
در این آیین که به همت موسسهی مزگین و حمایت ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان شمالی و همراهی دیگر نهادها و شخصیتهای حقیقی و حقوقی این استان برگزار شد، جمع قابل توجهی از چهرههای ادبی،هنری و فعالان فرهنگی کورد از سراسر خراسان بزرگ حضور داشتند و مثل همیشه استقبال شایان توجه مردم و مشارکت علاقمندان شعر و ادب، نقطهقوت عمدهی مراسم بود و برکت دیدار دوستان، برای راقم این کلمات غنیمتی غیرقابل انکار و دستاوردی فراتر از شمار.
به یاری پروردگار و مهر همسفران بزرگوارمان از کانیادل برادرانم دکتر یوسف متولی حقیقی، دکتر جواد رضایی، محمد حسینپور، مهدی قویدل، محمدتقی هنرپیشه و حسین خدمتگزار، این سفر فرهنگی، از شعر و شیرینی و خاطرات خوش سرشار بود، بهویژه که مجالی شد تا در ضمن مراسم از محضر بزرگترها درس مهر بیاموزیم و گنج معرفت بیاندوزیم.
مطابق برنامهی اعلام شده، در این آیین، استاد کلیمالله توحدی، دکتر علی رحمتی، استاد مهدی رستمی و دکتر امانالله جعفرزاده به طرح و شرح نکاتی پیرامون شخصیت و شعر جعفرقلی پرداختند و فاطمه آرامی، دکتر اسماعیل حسینپور، محمد قربانی و راقم این سطور، شعر خواندند و بعضا فراخور موضوع، سخن گفتند. علاوه بر دقایق پرشوری که به سخن گفتن استاد باباصفر مرادی گذشت، دوتارنوازی و آوازخوانی بخشیهای عزیز رضا محمدی، روشن گلافروز و بخشی براتی، زینتبخش ویژهی این آیین شد تا تجسم و تداعیگر عینی شعر و هنر جعفرقلی نیز باشند.
در ضمن این مراسم، همچنین از برخی شخصیتهای علمی-ادبی و از جمله دکتر صادق فرهادی برای نوشتن مقالاتی در باب اختصاصات شعر و شخصیت جعفرقلی، تقدیر به عمل آمد.
در انتهای این گزارش کوتاه لازم میدانم دستمریزاد بگویم به مجری و مجموعهی عوامل اجرایی این گردهمایی که برنامه را با نظمی قابل قبول و بههنگام آغاز و انجام بخشیدند. همچنین سپاس بگویم به همهی دستاندرکاران این گردهمایی گرم و گیرا و بطور اخص از برادرانم دکتر علی رحمتی، دکتر امانالله جعفرزاده و مدیران فرهنگی و امنیتی خراسان شمالی که نشان دادند در سایهی همدلی و مهر و مدارای ملی، میتوان سطور و صفحات زیبا و ماندگاری از تجلی هنر و ادبیات اعتماد و احترام و آگاهی و آزادی و شادی، رقم زد.
جعفرقلی، بیش از آنکه شاعری توانا باشد، خود شعری زیبا و سرشار از معناست؛ مردی که نماد سرگذشت و سرنوشت همهی ما کوردهای خراسان است. شاعری که عمری به سیاحت و کسب معرفت و مهرورزی پرداخت تا زندگیاش در هالهای از ابهام بماند اما به عنوان یک شاعر و عارف کورد خراسانی، الهامبخش نسلهای پس از خویش باشد.
در عین حال، اگر این آیین در سالهای آتی بتواند از محدودهی اغراق و تعارفات بگذرد و جنبههای کاربردی شعر و هنر و زندگی جعفرقلی زنگلی را به عنوان یک انسان سرگشتهی عاشق و اهل دل، با درایت و دقت علمی بیشتری پیش روی اهالی امروز بگذارد و ارزشهای ذوق و زبان مادری شاعر را تئوریزه و تبیین کند، قطعا برای سرزمین ایران، خراسان قهرمان و کوردهای دلاور و اهل هنر و ادبپرورش نتایج دلپذیر و عواید ملموستری خواهد داشت.
#سپاهی_لایین (کاوە زێدان)
/channel/maname49
درگذشت دوست فرزانهام جناب «قدرتالله روشنی زعفرانلو» را خدمت خاندان محترم روشنی، مردم اسفراین و جامعه ادبی-فرهنگی ایران تسلیت عرض میکنم.
روحش قرین شادی و نور باد.
کلیمالله توحدی و خانواده
@kanimaall
ناهید دوباره ماشه را چکاند. گلوله اول، شانهی یکی از سربازان را زخمی کرد. صدای فریادش مثل زخمی در شب پیچید و گلولهی دوم، قلب سرباز دیگری را شکافت.
سربازان به خاک میافتادند اما ناهید، با اشکهایی که میریخت، هنوز ایستاده بود و شلیک میکرد.
زن بود، اما آن شب، در برابر گلوله و مرگ، کوه شده بود.
گویی شب هم جا خورده بود از جسارت مادری که قلبش را با خون فرزندش در آتش انداخته بودند.
روسها فرار میکردند و ناهید انگار از درون آتش بیرون آمده باشد، سربازها را یکییکی به زمین میانداخت. انگار از داغی که به جانش نشسته بود، خیز گرفته بود…
رمان جهجو خان
به زودی ….
وطن یعنی دلی آتش گرفته…
از صمیم قلب با هموطنان عزیزمان در بندرعباس ابراز همدردی میکنم.
در سوگ جانباختگان این آتشسوزی هولناک، عمیقا متاسفم و برای مجروحین، آرزوی سلامتی دارم.
فراموش نکنیم که با اهدای خون میتوانیم قدم کوچکی در راه کمک به آنان برداریم.
کلیمالله توحدی
رمان جهجو خان، به زودی….
دل گلجمال در سینه لرزید. دستی ناپیدا قلبش را فشرد.
نگاهش از جسد کدخدا که هنوز چشمان وحشتزدهاش باز مانده بود، به چهرهی همسرش دوخته شد. جهجو، با اسلحهای در دست و قامتی که حتی لحظهای تردید در آن نبود، در میان میدان ایستاده بود؛ چونان صاعقهای که بر سر ظلم فرود آمده باشد.
حس غرور در جانش پیچید؛ این همان مردی بود که به او دل بسته بود؛ جسور و بیباک.
اما همزمان، حس دیگری، تاریکتر و دهشتناکتر، در وجودش ریشه دواند. حالا چه میشود؟
بوی خون، این بوی لعنتی، بوی مرگ، در ذهنش هزار تصویر را زنده کرد. مرگ هیچوقت بیجواب نمیماند. این شلیک، این لحظه، چیزی را تغییر داده بود که دیگر راه بازگشتی برایش نبود. جهجو فقط یک مرد را نکشته بود، بلکه پردهای را دریده بود که پشت آن، دشمنانی ناشناخته در کمین بودند.
……
رمان «جهجو خان» به زودی…
جهجو با تمام کردن جملهاش به سوی خانه گام برداشت تا خود را مهیا کند. در خانهی کوچک و گرمش، گلجمال سرش را پایین انداخته بود و دستهایش با مهارتی بینظیر، نخهای رنگارنگ را در هم گره میزد. انگشتانش که رد سالها تجربه را بر خود داشتند، بهنرمی از میان تار و پود میگذشتند. هر رج از گلیمش را با حوصله میبافت، گویی سرنوشت مردمانش را مینوشت؛ مثل مادرش، مثل مادربزرگش که میگفتند هر طرحی که در این گلیم نقش ببندد، روایت یک زندگی است، یک امید، یک زخم. حالا گلیمش را طرحی از اسبهای درحال تاخت پر کرده بود، بیآنکه خود بداند چرا.
جهجو، با گامهای استوار و چهرهای درهم، وارد شد. بیآنکه کلامی بگوید، مستقیم بهسمت تفنگش رفت. گلجمال که تمام سه سال گذشته با تپشهای قلب این مرد زندگی کرده بود، همان لحظه دلش فرو ریخت. بیآنکه کار دستهایش را متوقف کند، پرسید: باز چه خبر شده؟
جهجو درحالیکه تفنگش را از دیوار برمیداشت و با دقت گلنگدنش را بررسی میکرد، پاسخ داد:
«آغامحمد» نامی از عشقآباد، عدهای را به روستاهای درگز فرستاده که بهظاهر دم از مشروطه میزنند، اما کارشان چیزی جز ویرانی نیست. چنان جنایاتی کردهاند که حالا مردم میگویند اگر این مشروطه است، هزار رحمت به استبداد!
@kanimaall
سالێ تەزە وە سەلامەتێ بوە سەر وە
وە باران
وە رووزی
وە رندێ
حافظ میفرماید:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از چند روزی نیست حکم میرنوروزی
*شعر میرنوروزی را حدود ۲۵ سال پیش سرودم و با کمانچهی جادویی مرحوم نیازعلی صحراروشن و دهل نایبعلی صحراروشن ضبط کردم.
#پاینده_ایران
نەورووز لە وە گشتییان پیرووز بە
پایندە ایران
@kanimaall
تبریک ویژه به آقای علی رحمتی برای دریافت جایزه هژار
Читать полностью…Stran: bihara dil
Stranbêj: Esmer Hemîdî
Helbestvan: Mihemed Husêynpûr
Dutar: Bihrûz Heqbîn
Rêk û pêk: Hadî Nizafetî
Kameravan: Alî Azerî û Hesen Kûhî
آهنگ: بهارا دل
با صدای: اسمرحمیدی
شاعر: محمد حسینپور
دوتار: بهروز حقبین
تنظیم کننده: هادی نظافتی
فیلم بردار: علی آذری و حسن کوهی
@esmerhemidi
@kaniyadil
به مناسبت بزرگداشت جعفرقلی؛ شاعر و عارف کرمانج!
برداشتی آزاد از دیدن ملواری
نوشتهی ایران توحدی
@kanimaall
آیین بزرگداشت شاعر و عارف کُرد کُرمانج خراسانی، جعفرقلی زنگلی با حضور جمعی از اساتید، نویسندگان، شاعران و اهل قلم در خراسان
دیدار ما با شما؛ پنجشنبه 1 خرداد 1404 ـ ساعت: 16:30 بجنورد، تالار گلشن، چشم به راهتان خواهیم بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Merasîma bîranînê ya helbestvan û Arifê Kurdê Kurmancê Xorasanî; Ceferqolî Zengilî bi hevrêtîya parek ji Mamoste, Nvîskar, Helbestvan û ehlê qelem li Xorasanê
Hevdîtina me bi we re; Pêncşeme, 1 Xezîran, 1404 - saet: 16:30 ـ Bojnourd, Talara Golşan، li benda we ne.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مراسما بیرئانینێ یا هەلبەستڤان و ئارفێ کوردێ کورمانجێ خۆراسانی؛ جەفهرقولی زەنگلی وه هەڤرێتیا پەرەک ژ مامۆستە، نڤیسکار، هەلبەستڤان و ئەهلێ قەلەم ل خۆراسانێ
هەڤدیتنا مە ب وە رە؛
پێنجشەمیێ 1 خەزیران 1404 ـ سائەت: 16:30 ـ بوجنورد، تالارا گولشەن، ل بەندا وە نە.
✍ انجمن فرهنگی ادبی کانیادل
@kaniyadil
دوستان عزیز و همراهان گرانقدر و اهل قلم در کانیادل
خبر مسرتبخش چاپ کتاب "ئووجاق" یا اُجاق در ۱۰۰۰ نسخە توسط انتشارات شیلان در شهرستان شیروان بە قلم استاد بابا صفر مرادی نویسنده و گویندهی پیشکسوت رادیو کُرمانجی در مرکز صدا و سیمای خراسان، جانی دوباره به زبان، ادبیات و فرهنگ ما کُردهای خراسان بخشید.
باباصفر مرادی نامی آشنا در میان کُرمانجزبانان خراسان است که برنامهی پُر مخاطب ایشان تحت عنوان؛ "هەکایەتێنێ گوزەرانێ" حکایتهای روزگار، ماناترین اثر این عزیز فرهیخته است.
از استاد بابا صفر مرادی تاکنون پنج/5 جلد کتاب با عناوین؛
١ ـ جعفرقلی زنگلی عارف و شاعر کُرمانج
۲ - دلاوران چوخه پوش
۳- میترای گاو ئوژن
٤ ـ شعلههای سبز عشق
٥ ـ و اخیرا هم "ئۆجاق" اُجاق کە حاوی مجموعه اشعار کوتاە فارسی و ک٘ردی کُرمانجی است، اُجاق، آتشکدهای کوچک در دل هر خانواده است که ضمن استفاده برای پخت و پز غذا، دست و دل آنان را نیز گرم میکند و در باورشان مقدس بوده و با خاطرات بسیاری همراه است
برای تهیهی این کتاب، با شماره تلفن همراه ۰۹۱۵۷۴۲۲۲۷۲ آقای احمدی
خیاطی کرمانج و همچنین
کتاب کورد به مدیریت آقای مهدی حاتمی در شیروان تماس حاصل فرمایید.
کانیادل، این اتفاق فرخنده را خدمت جناب باباصفر مرادی شادباش میگوید و برای سلامتی و سربلندی این مرد فرهنگدوست، بهترینها را از خداوند بزرگ آرزومند است.
✍ انجمن فرهنگی ادبی کانیادل
@kaniyadil
درگذشت آقای رمضان خانی را به خانواده محترم ایشان تسلیت عرض میکنم.
روحشان در شادی و آرامشان باد.
کلیمالله توحدی
.
🪻از برگزیدگان جایزهی بزرگ نوروزی🪻
ویدیوی «مراسم میر نوروزی»
کاری از بانو ایران توحدی
این شرکتکنندهی گرامی، برندهی جایزهی سه میلیون تومانی نوروزی شدند و مبلغ جایزهی خود را به خیریهی بوستان شکوه مهر پیشکش کردند.
👈 ویدیوی ارسالی برگزیدهی دیگر، فردا پست خواهد شد.
📣 موضوع مسابقه چه بود؟
تهیهی یک گزارش تصویری بهصورت گفتوگو با مردم و یا یک ویدئوجستار (Video Essay) دربارهی #نوروز در تاریخ و #فرهنگ_ایران؛
با زندهکردن خلاقانهی روایتهای فراموششده، تصاویر کمتر دیدهشده و داستانهای شگفتانگیز این جشن باستانی.
🌷 از دیگر شرکتکنندگان گرامی برای همراهی و تلاش برای شناساندن و گرامیداشت فرهنگ و تمدن #ایران صمیمانه سپاسگزاریم.
#جایزه_ایرانویج
#کشف_دوباره_ایران
.
.
.
@iranvijprize
@MinimalForLife
.
.
.
#نوروز_باستانی #جشن_نوروز #عید #عید_نوروز #نوروزی #میرنوروزی #میر_نوروزی #مینیمالها #جشنهای_ایرانی #مراسم_نوروز #تمدن_ایران #جشنهای_ایران #مینیمالهایی_برای_زندگی #مینیمال_هایی_برای_زندگی
بە مناسبت روز طبیعت
بعضی ها تبارشان به تبر می رسد!
بجنورد - خبرگزاري مهر: روز طبیعت یک یاد و نماد است تا حرمت زمین را، حرمت آفریده های خدا را زیبا نگهداریم و به فرزندان مان بیاموزیم پاسداشت طبیعت، ستایشی است به درگاه پروردگارمان که این همه زیبایی را با زمین ارزانیمان داشته است.
به گزارش خبرنگار مهر، درتذکرة الاولیاء عطار نیشابوری آمده است که"بشرحافی" تا پایان عمر برهنه پای بر خاک میگذاشت؛ به او گفتند: چرا کفش در پای نکنی؟ گفت: حق تعالی میگوید: زمین را بساط شما گردانیدم، بر بساط پادشاهان ادب نبود با کفش رفتن.
و نقل است که: بایزید بسطامی چون از مکه می آمد به همدان رسید، تخم معصفر خریده بود، اندکی از او به سرآمده بود، بر خرقه بست، چون به بسطام رسید یادش آمد خرقه بگشاد، مورچه ای از آنجا بدر آمد، گفت: ایشان را از جایگاه خویش آواره کردم، برخاست و ایشان را به همدان برد، آنجا که خانه ایشان بود بنهاد.
این دو روایت بیانگر بینش و نگاه پیشینیان به زمین و طبیعت و آفریده های خداوند بوده است، باوری که از پس این همه سال هنوز گَردی بر آن همه باور و مَردی ننشسته است و در برابر آن باور تابناک آن خاکیان، باید از سر ادب سرخم کرد.
امروز در عصر رسانه ها و ادعای متمدن شدن بشر، ما با زمین مان، با خاکمان، با طبیعت مان چه کرده ایم؟ زمین از انبوه زخم هایی که بر رخ و پیکرش انداخته ایم به ستوه آمده است، از برخی شکارچیانی که تنها منطق شان باروت است تا تبر بر دوشانی که بی محابا قامت تنومند درختان سبز جنگل را فرو می شکنند و با آن روایت مرگ خویش را زبان می شوند، زمین به زاری درآمده است.
امروز زمین دارد تیره و تار می شود، امروز هدیه انسان ها به زمین یا باروت است، یا تبر، یا زباله است، یا ویرانگری است.
ما با زبان زمین، با منطق سبزه، با خط خاک بیگانه ایم، کر و لال های چشم بسته بر شِکوه زمین ایم که ریختن خون یک آهو، به دام افتادن یک کبک نشاط مان می بخشد و در نهایت حیرت هر روز داریم ذهن زمین را از طراوت تهی می کنیم.
بعضی ها تبارشان به تبر می رسد، بعضی ها تبارشان به چشمه می رسد، به رود، به صخره، به آبادی ولی بعضی ها برای ویرانی زمین، برای ساختن ویلایشان واویلای درختان جنگل را نمی شنوند و شگفتا که ما همه بی خیال از کنار این خفت ها می گذریم و دم بر نمی آوریم، درست مثل بسیاری از متولیان که فقط تماشاچیان و سکوت پیشه کردگان اند.
نیاکان ما روز 13 فروردین را روز طبیعت نام نهاده اند تا فرزندان ما با عطر خاک، با روح سبزه، با چهچه چلچله ها بیگانه نشوند، در این روز سبزه نوروزی مان را، نماد برکت و رویش را با خود به دامان طبیعت می بریم تا برای یک بار هم که شده ما هم به زمین سرسبزی، طراوت و مهربانی را ارزانی کنیم.
روز طبیعت یک یاد و نماد است تا حرمت زمین را، حرمت آفریده های خدا را زیبا نگهداریم، به فرزندان مان بیاموزیم فرقی بین رودها و رگ هایمان نیست، فرقی بین دشت و دمن با دل و تن نیست، پاسداشت زمین پاسداشت خداوند است، پاسداشت طبیعت، ستایشی است به درگاه پروردگارمان که این همه زیبایی را با زمین ارزانی مان داشته است.
بیاموزیم زمین مهد و مادر همواره ما زمینیان است و باید حرمت این مهد و مادر این عهد با خدا و خاک را عزیز بداریم.
✍ اسماعیل حسین پور
@kaniyadil
امروز یکی از فایلهای صوتی را گوش میکردم که حدود سی سال پیش ضبط شده بود و به ذهنم رسید که در آن روزها، وقتی هنوز چیزی به نام پادکست وجود نداشت، پدرم در زیرزمین کوچک خانهاش پادکست میساخت!
او حکایت جهجو؛ سردار خاوران را نوشته بود.
خواهرم؛ لاله، با صدای گرمش دکلمه کرمانجی را میخواند و استاد یگانه دوتار مینواخت. قسمتهایی را که خود پدرم روایت میکرد، با نوای دوتار رحیمخان بخشی همراه شده بود.
وقتی از بهار درگز را میگفت، صدای کبکهایی را که در کوهستان ضبط کرده بود، در پسزمینه میگذاشت؛ همانجا که میگفت: کەڤان دەنگ کرێ بوونە هەڤ، تا شنونده واقعاً صدای کبکها را بشنود، حس کند و در آن فضا غرق شود.
با ما بچههای کوچکتر، سرودی تمرین کرده بود؛ شعری که خودش به سه زبان کردی، فارسی و ترکی سروده بود. قرار بود این سرود را بچههای مکتب در روز تولد جهجو بخوانند و از اللهوردیبگ هدیه بگیرند.
برای قسمتهای فارسی از همسایهها کمک گرفته بود. آقای رستار، خدابیامرز، با صدایی محزون روایت کشته شدن جهجو را میخواند. شهناز خانم، همسرش، نقش شاهسیار را اجرا و فرهنوش، دخترشان، ماجرای شهریور ۱۳۲۰ و دستگیری قدمیار، فرزند جهجو را بازگو میکرد.
از آنسوی کوچه، مرحوم آقای زینلزاده قوچانی، صحنههای نفسگیر جنگ زنگلانلو و رویارویی جهجو با روسها را روایت میکرد.
پدرم سناریو مینوشت، کارگردانی میکرد، موسیقی را در جای مناسب قرار میداد و همه را هدایت میکرد تا چیزی را بسازد که امروز به آن پادکست میگوییم. آن هم در روزگاری که نه تلفن هوشمندی بود، نه برنامههای ویرایش صدا، نه استودیوی مجهزی.
او زیرزمین خانه را به دو اتاق کوچک تبدیل کرده بود. در یکی از آنها یک ضبط گذاشته بود که از شیشهی کوچکش اتاق روبهرو و مهمانانش را میدید. دکمهی ضبط را میزد و با اشارهی انگشت، فرمان شروع را میداد. اتاق دیگر را با موکت عایق کرده بود تا صدا در آن بماند، بدون مزاحمت صداهای بیرون.
چه اشتیاقی داشت… چه شوری… چه عشقی…
میخواست هر کاری میتواند انجام دهد تا نام دلاوران گمنام کرمانج را از درون صفحات تاریخ بیرون بکشاند و به مردم بشناساند!
بدون پول، بدون امکانات، بدون حمایت.
هیچ چیزی متوقفش نمیکرد.
با همان حداقلهایی که داشت، مدام در حال کاری بود که امروز به آن تولید محتوا میگوییم.
اما نه برای شهرت، نه برای پول، نه برای سود.
تنها و تنها به عشق وطنش، فرهنگش و مردمش! میخواست تاریخ و آداب و رسوم کردهای خراسان را زنده کند….
@kanimaall
قسمتی از این حکایت را در فایل زیر بشنوید….
نەورووز بەگی ل ناو کۆرمانجان
شعر و دکلمە: کلیمالله توحدی
کمانچە: زندهیاد نیاز علی صحراروشن
دهل: نایبعلی صحراروشن
ضبط: حدود سال 1370
میرنوروزی یکی از آیینهای کهن نوروزی در میان بسیاری از اقوام ایرانی، از جمله کردهای خراسان بوده است. این رسم که در دورههای تاریخی مختلف با نامهای متفاوتی برگزار میشده، بازتابی از فرهنگ شفاهی آنها بوده است.
در میان روستاهای کردنشین خراسان، صبح روز اول فروردین، معمولاً دختر جوانی از میان مردم به طور نمادین به عنوان “میرنوروزی” انتخاب میشد و برای چند روز در جایگاه یک حاکم یا خان قرار میگرفت.
او با لباسهای زیبای کرمانجی بر تختی نمادین مینشست و نقش حاکم را بازی میکرد و در این مدت، فرمانهایی طنزآمیز صادر میکرد که گاهی انتقادی نسبت به قدرتهای حاکم نیز در آنها دیده میشد.
در کنار او زنان و دختران دیگر به عنوان همراهان یا درباریان حضور داشتند که نقش مشاور، وزیر یا مأمور اجرای دستورات را ایفا میکردند.
در طول ۱۴ روز عید اگر کسی قصد ورود به روستا را داشت، یا باید آواز میخواند یا میرقصید، یا جریمه میداد یا کتک میخورد.
با گذر زمان و تغییرات اجتماعی، اجرای این آیین در بسیاری از مناطق کمرنگ شد. سیاستهای حکومتهای مرکزی، تحولات مدرن و کاهش روستاهای پرجمعیت، از عوامل کمرنگ شدن این سنت در میان کردهای خراسان بود. با این حال، برخی از نشانههای این آیین هنوز در نمایشهای محلی و طنزهای نوروزی باقی مانده است.