لختی سخن پیرامون سروده ای از
دکتر #وسعت_الله_کاظمیان_دهکردی (۱)
بخش #هشتم
وضعیت و بند #چهارم:
زندگی، میان این فواصل ملول
حال انجیرهای گندابی من است
برای گنجشک های این حوالی
و هیچ کس نمی داند!
تاویل بند #چهارم:
زمان اندیشی راوی با واژه فضول درزمانی ها را به سخره گرفتن است. زبان رندانه و گروتسکی راوی از شرایط در یاس اجتماعی که گنجشک ها چگونه از حال انجیرهای مرداب در استعاره بیانی یعنی انجیرهای توهم با خرافه که در نتیجه مرداب زیستی بهشت انگار هستند.
هیچ کس هیچ نماد از درک است.
این #هیچ تامل در انزوای حقیقی بودن هست که راوی گویی با خود به مثابه کشف دازاین سخن می راند. چنین نمودی عینی از وضع یک وضعیت فکری ناب مدرن محسوب می شود. #انسان_مدرنِ فردیت گرا، در اوج فلسفه تنهایی به سر می برد. چون در تاملات بارز اطراف وجودی اش از حصول یافتگی شخصیت کز کرده، در چنبره سکوت از سرازیری آه و هووف می نگرد.
#محمد_صادقیان سراینده متفکر مدرن چنین می فرماید:
- شبانه
صدای واق واق سگ های صحرا
آخرین سکوتی بود که کردیم(۲۲)
لحظه ها آبستن نگاه و فریاد هستند وقتی در تنویر رنج ها تنبور شویم به جانب روایت های نشانه ای از پدیده تا حقیقت جاری سوژه های پیرنگ دار و کنون هم راوی خواسته از مفهوم شناسی حضور به حضور تمثیلی از یک بودگی شرایط زخمی جاری سوژه شناسی کند.
اگر به انهدام جاری روابط بنگریم که نتیجه همه عشق ها هم هست، چگالی خاص دیالکتیکی بود و نبود شکل می گیرد. راوی سروده گرامی کاظمیان دهکردی توانست از باشندگی شان در جهان پیرامون #سوژه بیافریند ولی از سوژه رد شود تا #ابژه ها جایگزین سوژه ها شوند بسان وضعیت دال که در اختیار مدلول ها قرار می گیرد.
#سوژه بودگی شرایط رنج از یاس داری ها سبب شده راوی به همهمه درون و گنجشک شدن و گفتن اش به گونه ای در ادبیات تمثیلی #ابژه بسازد که از هیچ کس به هیچ اندر هیچ عبث زیستی برسیم. این غایت مهم از نیستی سرایی در کیفیت عشق ورزی کاملا خاص و مشهود است.
استاد #رحیم_چراغی اندیشمندی بزرگمهر که برای دانش او می بایست کرنش ها داشت و #پور_گیل تا پور ایران و زبان پارسی می باشد درباره جهان سروده یا شعر می فرمایند:
- شعر حرکت و جنبشی در علامت گذاری و کد گذاری ماده و اشیا در بازنمایی زمان و مکان در فضاسازی ذهنی است. (۲۳)
در حقیقت جاری سوژه های بررسی شده سروده مورد نظر از دکتر کاظمیان دهکردی دیدگاه های استاد چراغی آشکار می کنند جنبه های روایی را. وضعی که در سروده هست کاملا مشهود به وضع بیانی ساختارمند دیالکتیکی که خود نگرشی نو در امر بیان و معانی محسوب می شود.
پایان این بخش
پاینده حقیقت جاودانه تاریخ: ایران ما
پورفریاد خاک پای مردم ایران 🍇🦉🍇
#ماهنامه_سخن
سال #نهم کاری
شماره #هشتاد_و_شش
#آذر_ماه ۱۴۰۲
جلد #نخست
بازخوانی کارنامه فرهنگی استاد #خرم_سعیدی سراینده، نویسنده، پژوهشگر فرهنگ مردم و منتقد ادبی
ویژه حلقه ادبی و فلسفی پرهون (۸)
زمان در نگاه ارسطو/ #علیرضا_ناظمی
جبر و اختیار/ #فرشته_فیروزی
فرهنگ در شاهنامه / #مریم_نصیری
زمخشتری شناسی/ #فرحناز_فروتن
انواع شعر کوتاه/ #هدیه_قنواتی
بررسی شعر و ترجمه غاده السمان/ #مریم_حیدری
ذن گرایی شعر سپهری/ #مهناز_ولی_زاده
در شناخت و نقد (۱۱)
عشق، ارداویراف، یلدا و ارد در نگاه: دکتر #وسعت_الله_کاظمیان_دهکردی
نقد سروده مهدی مرادی/ دکتر #داودرضا_کاظمی
منحصربهفرد بودن هر کودک / استاد #فریده_عصاره
هنر عکاسی استاد #علیرضا_افشاری
منابع نهضت مشروطه گیلان/ دکتر #فریدون_شایسته
نقد سروده مهری ذبیحی اترگله: #فریده_فتح_امیری / #پگاه_آرمانی/ استاد #علی_عسکر_غنچه/ #شهلا_شیخی/ #یوسف_یعقوبی/ #سولماز_نعمتی/ #میترا_بزرگمهر/ #آرزو_محسنی/ #پورفریاد
جشن نامه نهمین سال کاری ماهنامه سخن (۱):
دکتر #داودرضا_کاظمی/ دکتر #سریا_داودی_حموله/ دکتر #فریدون_شایسته/ #فرخنده_شفیعی/ #المیرا_فولادی/ استاد #اسدالله_اسدی/ #پگاه_آرمانی/ #محمد_حیدری_فرد/ #میترا_بزرگمهر
ادبیات داستانی مدرن:
#علی_خاکزاد/ #آفاق_شوهانی/ #علی_پاینده
#قضیه: خاستگاه ماهنامه سخن، رسالت تاریخی اندیشه انسانی و جمهوری آن، تبلور یافته خردگرایی است.
مدیر مسئول و سردبیر: دکتر #پورفریاد
با رویا و شعر
با چشمان سرخ و خیس
ودستی که از گیسوان تو، گرم است
آموخته ام
پرنده ی تو باشم
با چرخیدن اتاق
روی نوار زرد بام
در حرکات سفید دود ها
صدای تو را
تشخیص دهم
و به بارانی که
در ابر هاست، بگویم
من هنوز زنده ام...
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی.
ویدیو موزیک قطعه بسیار زیبا و دلنشین Black Night اثر عمر اکرم
#video #Omar_Akram
#Black_Night
🌿
دچارتوام
دچار گونه ات که
آواز های خیس از آن جا می تپند
مرا بجا در خودت
رشدم بده برای
تناوری ی شعر
حالا که بادها موافق ما هستند و
از ستیغ کتف مان
دو بال برفین
در حال شکافتن اند
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی.
به کمک لبت بود که
لیقه ی ظلمت
خشک شد
و گمید
بساط دختری که جن می زایید
من ایستاده بود م برابرکلماتم تا
تار نشوند
ستارکانی که وضعیت مرا
برای هم تعریف کرده بودند
چگونه مسافری نابلد از
پایم راه توفان را پرسید
به منقار مرغکان بر دوشش
دانه هایی از مروارید های سوخته می لرزید
چگونه گلوله های چشمانم
پوکید و
من چگونه نام تو را ساختم
تن ات را در بلور شایسته ای باروریدم
دستم را از لزج ظلمت در آوردم
و از لبان تو کمک گرفتم تا
بخواب بهتری بروم
و تو را خواستم از خواب دیگر ی
و برخاستم به پندار نوری
پخشیده بر سرتاسر صبحگاه
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
بگریز به من
چون شعله به کبریت
چون لباس به تن
چون عطر به لب ات
امشب که هیچ چشمی
راه ها را لگد نکرد ه
آسمان، خوب است و
چراغ شعر و شراب
پت پت نمی کند...
#وسعت_الله_کاظمیان_دهکردی
چقدر حس بی نظیری باید باشد نشسته باشی در ۱۲ خرداد و روز تولدت ات باشد و ناگاه چشمت روشن شود به تبریک بزرگان شعر و ادبیات امروز ایران در هامش شعری از خودت که خطی نوبر بر آن ،دست کشیده باشد و تورقصی میانه ی میدان ات آرزو را بچرخی که نگو و نپرس و زمان چقدر تند می دود لعنتی !!!
،تبریک تولدم با دست خط مبارک
استاد هوشنگ چالنگی بزرگ شاعر ژانر شعر دیگر، دکتر بادکوبه ای ادیب ایران شناس و عطار شناس ،استاد ،محمد علی بهمنی از بزرگترین شاعران غزل سرای معاصر و، استادمحمد سلمانی استاد کم بدیل ادبیات امروز ما و بانو ی شعر های زیبا بانو حیدری
تندرست و شادمان بزییند.
وسعت اله کاظمیان دهکردی
نام تو
وزش رستاخیز است
، حرکت دورانی تاریخ
آشوبی در لقاح گیاهان
و باز شدن دهانه ی غار هایی که
شهریاران اساطیر ی باید از
آن جا، روشن شوند
نام تو
شعله ی نخستین ستاره ها
و پیدا شدن نوری زرد و گشاده
از آسمان تازه است
نام تو
برخاستن ظلمت ذهن ها
وقتی همه چیز
زوال رونده ی ناچار است
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
گرده های سیاهی
آیا، آخرینِ شعر مرا
به مزرعه ی روز می دهند
این جا که آمدنِ پیغام ها
خاکستری ست
ایستادن نور ها، مصیبت.
چقدر ستاره ی ناشناس
با چشم باد کرده
از جلد خود، می تَکَند و
ماه از کدام سمت ما می افتد
کدام پاره بادِ خیس
گونه ی ما را
شیار می کشد، اکنون که
اشیا دور
برمی خیزند از مخفی گاه
و می دوند به پیشواز روشنی
آن آوازی که با صدای گنجشکان پرید
برای چه آخرین چراغ این خانه را
با خود برده است!؟
#وسعت_الله_کاظمیان_دهکردی
@Kazemiandehkordi
🌹 و تو در نوک انگشتان قلم،
وقتی که پاورچین بر سپیدی می خرامد
نهایت استطاعت واژه ای!
رد اغواگر کبک بر برف نابهنگام است شعر تو
وقتی که قندیل کلمات
در خلسه*ی گیاه
در سکوت سنگ
در چشم گنجشک
و آواز ماهی
می شکند.
در انبساط واج ها
در بغض لحظه
حلقه ی عقرب را
کبریت مداراست قلمت!
در ایوبِ* عقربه ها
که بر مدار صبر
اسب عصاری اند
سکوت دقیقه است
زمزمه ی روز است
فغان سال است
شعر تو!
س.ساعدی
غروب 1.اسفند.97
👈👈👈تقدیم شد به استاد عزیز و بزرگوار و پرمهر وسعت الله کاظمیان و شعر و قلم زیبا و قدرتمندشان
به وقت رسیدن بوسه از
گلویت پایینم ببر
من به حرف ها و گریه های بلند تو آشنام
به صدای اندوه ات که اگر
بر قنات ها بوزد
ماهیان کور،طغیان کنند
اگر بر چهار سو ها بغلتد
عابران تنها ،دم گریه از آن جا بگذرند
اگر بر باغ من بساید
هزار انار خونی از
درختان رو به خواب
سر علم کنند
به وقت آن همه سوغات نفیس
مرا بی اختیاری ی گریستن
بی هشیاری با تو بده
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی.
به راهی چیره در ماه
رفتن داشتیم
درگره حرفی که نور های افقی
باز می کردند
شعر از ته حلق مان چکیدن می آورد
زندگی
جنبنده ای بود
به تعجب سایه های بلند
می رفت و سایه ها را
کوتاه و کوتاه تر می دید
و ما معاصر باد های خودمان بودیم
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی.
از ساخته های بسیار زیبای آهنگساز مشهور ایتالیایی"انیو موریکونه"
"عشق قدیمی" ، موزیک متن فیلم
"پرنده های بزرگ و پرنده های کوچک"
به کارگردانی "پیر پازولینی"
لذت ببرید ..
من از چراغ های گم شده می آیم
و روشن روشن ضجه ام
نگاه کن
طول مسیر تا این جا را نخوابیده ام
و زهر مار بخورم اگر
جز بارانی ناقص
چیزی خورده باشم
پتک ات را بکوب
کف پایم را نمی فهمم
از آرنجانم
صدای لولا های زنگیده می آید
دم دم غروب
بی هیچ ماهی پیش رو
ناراحت از خودم نیستم
اما بگذار درست تر ببینمت ات
برف ها را کنار بزن لطفن
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
🌀🆔@honaraaa
تا نهایت نفس
چراغ روشن می کردم
تاریکی فرو بود
تا مغز استخوان
من به سعی دست هام
بر آن ها می فروزیدم
باد می زدم شان
جمع که میشدند
تا تو آمدی و
ماهیچه ی دستانم را مالید ی
چند قطره باران به چشمانم ریختی
و گفتی صبح شو
و صبح شد
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
شهریور ، ماه عجیبی ست
قاصدک ها از
مزارع سرگردان می رسند
زندگی ،
حدی بین خواب و بیداری ست
و با د ها و باد ها....
بی امان و خیس می دوند
در چشمان ما...
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی.
شاعر:#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
مترجم:#آلا_شریفیان_(آناهیدا)
پیش از تو
نه کلمه بود، نه صدا
جهان به پوسیدن درختی می ماند که
نام نداشت
تو آمدی تا کلمه و صدا
پیراهن بپوشند
بدوند به صف تماشا
آواز شوند و شعر
من برسم به تقاطع شب
مرزی که روز
از دو کف چسبیده ی دستانت
بلند می شود...
Before you
There were no words, no sounds
The world is like a rotting tree
That had no name
You came so (that) the words and the sounds
Can be clothed in the garments
Run, in queue, to watch
Be song and poetry
And I'll get to the intersection of the night
The border that day,
From the closed palms of your hands,
Rises ...
Poet:#Vosa't_Allah_Kazemian_Dehkordi
Translator:#Aala_Sharifian_(Anahida)
@jahanideegar
@kazemiandehkordi
به ظهرعطش خورده
دست کشیدی و
پرنده پرنده ماه سفید
حوالی ی مارا ، لرزاند
نور به قعر خودش رفت
کلمه، زن شد و باد با او
ادامه یافت
باران مزارع اندوه را شُست و آفتاب، بیداری اش را
تکلیف کرد...
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
آموخته ام سایه ات باشم
با زخمی تازه و خونی سیاه
به تو برسم
و به تو نرسم
که میوه ای شتک زده
به درخت توام
آموخته ام کلید خانه ات باشم
النگو ی دستت
استکان چای و
ولوله ی دامن ات، وقتی
موجی از پاشنه ی پات
به ابدیت، گردان است
آموخته ام
آن سوی پنجره ات باشم
تابستان ات باشم
پاییز ات نباشم
آموخته ام
میان آسمان و زمین
سرگردان تو باشم
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی.
دومین مجموعه ی شعر های عاشقانه سپید وسعت اله کاظمیان دهکردی با نام "کز کردن درخت در چوب بری "توسط نشر هرمز، منتشر شد.
Читать полностью…@Kazemiandehkordi
.....نمی شود با فصلی لباس کنده
مجادله کرد که
راز وخیم رحلت
لابلای گیسوان زرد ش
مخفی ست
باید از آینه و رود و نور دوربین ها گریخت
پس دست ها
با یاس مچاله
تنها شد
نمی شود، به باد ها گفت :
ندوند بر پوست و شیار گرمی که
از دیروز های پریده بود ند
نمی شود به فصلی که لباس پوشید گفت :
این لباس های تو نیست
این معاشقه ی سایه و نور
دروغ است که
هیچ چیز از مصادره ی دیروز نمی آید
همه چیز، روی بند رخت حالا و چای بخار کرده ی روبرو ست
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی