نام ات، هوا و گریه است
شبدر چهار پرخیس
سوغات پرنده ی مهاجر از
گیاهان آن سر دنیا که
بوی هیجان دارند
نام ات ماه ریز شده کف دست من
آن گاه که خواب ،نایاب می شود
نام ات تخته ای برای بوسیدن ات
وقتی سه چهارم جهان
یکسره آب است
#وسعت_الله_کاظمیان_دهکردی
.
در واقع، چند گانگی ی درکی از یک عبارت مکتوب، بسامد عدم دریافت حس و لحن ازلی ی متن را در پی دارد. اما روسو علیرغم نظریه ی خود، در همه ی آثارش، نوشتار را کامل کننده یا جبران کننده ی نقص در گفتار می داند. به نظر می رسد روسو، وقتی نتوانست منویان درونی ی گاه نامتجانس با نگرش های جامعه را در گفتار، نشان دهد اعترافات خود را نوشت و نوشتار را مکمل گفتار، ارزیابی کرد.
رد در واقع با نوشتار، خود سانسوری و لاپوشانی ی حضور و
گفتاررا، بر ملا نمود. روسو با اعترافات مکتوب خود ، من درونی و راز آلود
را ، آشکار کرد.اما این یکسویه نگری ی روسو با آن چه در حوزه ی ادبیات و
به ویژه شعر، می گذرد با هم فرق می کند. آن چه شعر را تمایز می بخشد هنر
است و هنربه مثابه ی ایهام و تاویلی ست تعلیقی که نهایتن، دور از ذهن
مخاطب آگاه و حرفه ای و منتقد، واقع نمی شود .پس در می یابیم که نحوه ی
آوایش ازلی ی شعر یا رستاخیز آن به چگونگی حالات شاعر ، بر می گردد.
آرامش و آسودگی شاعررا از مکث های میانه و بلند که تنفس بیشتر و بلند تر
دارد، در می یابیم و بر عکس عصبیت و نا آرامی ی روح شاعر را با مکث های
کوتاه که نشانگر تنفس ها ی تند و پی در پی است، درک می کنیم. پس نویسش
قاعده مند شعر سپید، ما را تا نزدیکای حسی و لحنی ی شاعر ، هنگام زایش
کلمات و نهایتن، شعر، می کشاند با این نزدیکی، معنا ها، تصاویر از تکثر
معنا ی نا محدود به سطح محدود تری، تنزل ، پیدا می کنند.اما چگونه می توان
رسم خط ترسیمی را برای نیل به این خواسته، پیاده کرد؟! این نظریه ،حضور
نشانه های مکثی ،( ایستایی) ، حرکتی ی شعربا فاصله های متباین نسبی و
قرار دادی را، نشان می دهد. نمودار زیر، جای گذاری های مکث های سه
گانه رابروز می دهد :
-------------- شروع شعر،ازسطر نخست شعر آغاز می شود( همیشه سر سطر، قرار می گیرد.)
------ ( مکث کوتاه) با فاصله ی یک حرف یا یک کلمه زیر سطر پیشین، نوشته می شود.
--------- (مکث میانه) زیردومین کلمه یا دومین حرف از شروع سطر
پیشین ، می آید.
-------------- ( مکث بلند) در حقیقت سر سطر بعدی می نشیند.( مانند شروع
هر شعر،که از اول سطر،است با این تفاوت که شروع شعر، همیشه و طبیعطن،
محتوم به اول سطر است)
نکته: چنان چه، هر سطر شعر که چگونگی مکث ها را در سطر های بعد، مشخص می
کند به علت بلندی سطر و نیز تتابع اضافات، از کادر صفحه، بیرون برود،
بانشانه ی - خط تیره، د ر سطر بعد، اضافه می شودو سطر بعد از آن با رعایت همان
نوع مکث، ادامه می یابد.
( پایان بخش دو)
مقاله ای از من با نام "خوانش شعر سپید، تبعی از نویسش اصلی ی شاعر "در روزنامه ی " زاینده رود "اصفهان (بیست و پنجم دی ماه نود و شش و به صورت مسلسل ) چاپ شده است.
در این مقاله، برای اولین بار، کوشش شده تا مولفه ی تازه ای را برای خوانش از منظر اصلی ی شاعر به شعر سپید، پیوست بنمایم.
بر اساس روش من در این مقاله، خوانندگان شعر سپید، قادر خواهند بود تا با خوانش و لحن اصلی و درست شاعر، شعر را بخوانند و از چند گانه خوانی ی شعر سپید، به یگانه خوانی ی منطبق با لحن سرایش شعر از زبان شاعر، برسند.
فرجام این نظریه باعث خواهد شد تا مخاطب و منتقد بهتر و دقیق تر به خوانش و کشف شعر،دست یازند
(پایان پیش گفتار)
مرا به یاد خواهی آورد
روزی که چشمانت خیس
و زیباییات تنها در شعرهایم باقی مانده باشد.
- اورهان ولی / ترجمهٔ سیامک تقیزاده
من فردای روز رفتن توام (مجموعه شعرهای کوتاه از شاعران معاصر ترکیه)
نزار قبانی شاعر عاشقانههاست نه فقط عاشقانههای عرب بلکه هر یار و دیاری که قانون عشق در آن حکمفرماست
استاد شفیعی کدکنی او را پرنفوذترین شاعر جهان عرب میداند.
این ویدئو دریچهای به دنیای این شاعر عاشق بینظیر و معشوقهاش است.
۳۰ آپریل ،درگذشت نزار قبانی
#ادبی_هنری_موسیقی
باد های صد و بیست روز ه
حال توست
و درختان دست بر صورت گرفته منم
پوستم را بشکاف و ببر
بلوچستانی بی صاحب
به چه درد می خورد
من از غروب تو
با پرندگان قحط شده
و یوز پلنگان گرسنه
و بچه های بالغ،نالیدم
آن قدر که شب
نیم تنه اش را قیچی کرد و
شعر از سرم لپر زد
نسیمانه راهم را بجوی
کریمانه آواز هایت را
به من ببخش
که من در رکعت هزارم تو
مرده ام....
#وسعت_الله_کاظمیان_دهکردی
در اواخر سفر ما به پاریس، مقالهای به قلم دوبووار در صفحه اول روزنامهی برجسته فرانسوی، لوموند منتشر شد. در این مقاله ضرورت وجود قانونی برای مبارزه با تبعیض جنسی مطرح شد. دوبوار از تصمیم اخیر دادگاه فرانسه مبنی بر تبرئهی مردی که همسرش را تقریباً تا سر حد مرگ کتک زده بود و سپس او را در طول شب تا زمان مرگ او در عذاب رها کرده بود، انتقاد کرد.
آنچه ما به چالش میکشیم انگیزههای جنسیتی است که منجر به این تبرئه شده است. برخی از مردان جوان به دلیل شکستن فقط چند شیشه به سالها زندان محکوم شدهاند. مسیو لبر به دلیل اینکه همسرش را به قتل رسانده است، به این بهانه که این جرم از قلمرو «عشق» یا از رابطهی زناشویی ناشی میشود، هیچ مجازاتی را سپری نمیکند… پس آیا عشق تلویحاً به شخص اجازه کشتن میدهد؟
این حکم… به نظر ما در بالاترین درجه یک ذهنیت جنسیتی را آشکار میکند. برخلاف آنچه مردم ادعا میکنند، ما فمینیستها نمیخواهیم از مردان انتقام بگیریم. اما واقعیت این است که ما چارهای نداریم. برای حمایت از زنان، زندانی کردن برخی مردان ضروری است. این ما را راضی نمیکند، ما میخواهیم خشونت را سرکوب کنیم و برای انجام این کار لازم است به ریشههای آن حمله کنیم.
ما میخواهیم در کل محیط فرهنگی مانند تبلیغات، پورنوگرافی، ادبیات که از این نگرشهای مردانه و تهاجمی علیه زنان حمایت میکنند کنشمند باشیم. قانون ضدجنسیت به ما این امکان را میدهد که هر مورد تبعیض جنسیتی را در برابر افکار عمومی محکوم کنیم. در دراز مدت، یک واکنش ضدجنسی ایجاد میشود که از مرگ امثال خانم لبر جلوگیری میکند. اینگونه امثال خانم لبر کتک خوردن را نمیپذیرند، امثال آقای لبر جرأت نمیکنند زن را به طور سیستماتیک کتک بزنند، همسایهها مداخله میکنند، خدمات اجتماعی واکنش نشان میدهند.
(بخشی از مصاحبهی مارگارت سیمونز و جسیکا بنجامین با سیمون دوبووار/ ترجمه: صفورا هاشمی چالشتری/ متن کامل مصاحبه را در آنتیمانتال بخوانید.)
.
.
.
@antimantal1
www.antimantal.com
ای ظلمت پر خیر ،آغوش تو
شبم را طولانی کن
به هیچ سپیده ای مرا
وا مگذار
ای به آبادی ی من سرکش
ادامه ام به تماشا ی تو
وصل
پرده ی سیاهی را ضخیم تر کن
می خواهم در ابدیت محض تو بمیرم
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
شرح غزلی از #صائب_تبريزی
وسعت اله کاظمیان دهکردی
هر چند هست مشرق دیدار آینه
باشد نظر به سینه من تار آینه
جوهر ده است خواب پریشان به دیده اش
تا دیده روی نوخط دلدار آینه
تا از عرق شده است گهربار روی یار
لب باز کرده است صدف وار آینه
چون آب زیر سبزه خوابیده شد نهان
از خجلت تو در ته زنگار آینه
از نقش، ساده چون دل بی مدعا شده است
در عهد او ز حیرت سرشار آینه
چون روی شرمناک کند جلوه در نظر
از بس ترست ازان گل رخسار آینه
شوقم به دلبر از دل روشن زیاده شد
باشد سراب تشنه دیدار آینه
دربسته خانه ای است که قفلش ز جوهرست
با چهره گشاده دلدار آینه
چون نامه دریده ز شرم عذار او
دارد تلاش رخنه دیوار آینه
بر روی کار، بخیه اش از جوهر اوفتاد
تا شد طرف به عارض دلدار آینه
دارد ز انفعال رخ تازه خط او
در پیرهن ز جوهر خود خار آینه
تا صفحه عذار ترا دیده ام، شده است
چون فرد باطلم به نظرخوار آینه
از چشم شور، امن ز بخت سیه شدم
آسوده می شود چو شود تار آینه
نتوان به فکر راز فلک یافتن که هست
اندیشه مور و این در و دیوار آینه
صحرای ساده ای است که در وی گیاه نیست
نسبت به روی نوخط دلدار آینه
شام گرفته ای است که دل می کند سیاه
صائب نظر به عارض دلدار آینه
وزن غزل:
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قافیه:, دلدار،دیوار
ردیف: آینه (ردیف اسمی)
کلن سخن راندن از و در حقیقت سبک هندی سخت است.
نگرش تازه ی صائب_تبريزی به جهان پیرامون، بسیار ژرف و زیبا و نو است.
در این غزل، ردیف اسمی هست که "آینه "است و مسلمن آن گاه که ردیف اسمی باشد بیشترین بار حسی و مفهومی، به ناچار در آینه، جمع می گردد. پس، پس ذهن صایب، آینه، مصداق کلی دارد.
برای شناخت بهتر غزل، آینه را بایست شناخت.
در بند هشن، آینه از پنج گانه های اجزا بدن است که پس از مرگ به خورشید، باز می گردد.
در مرصاد العباد، تقریبن قرین انسان کامل است که پس از مرگ در کنار هم، قرار میگیرند تا آینه ی قدی را بسازند برای تجلی گری جلوات خداوند.
اما اینه در شعر صایب، بیشتر تشبیه به دل، درون و باطن انسان است و غالبن در جایگاه مشبه از بعد ارایه ی ادبی قرار می گیرد
بیت نخست، آینه، استعاره از آفتاب است هر چند، (قید است) دیدن آفتاب در مشرق، اتفاق می افتد اما آن چه اهمیت دارد، مدت عمر و تابش آن (آفتاب) است یک نگاه فلسفی ی اندیشیدن به عمق و ذات اشیاء دارد.
بیت بعد تا روی زیبا ی نوجوان تازه سبیل در آورده (نو خط) ببیند مانند آن است که رنگ سیاهی می گیرد چشمانی که گویی خواب پریشانی دیده است بین جوهر و خط، تناسب هست.
بیت بعد، آینه به صدف، تشبیه شده یعنی از شگفتی ی عرقی که مثل جواهر می درخشد بر صورت یار، آینه چون صدفی ست که خندیده (صنعت تشخیص دارد) و مروارید درخشان را نشان داده است.
بیت بعد،چونان آبی که پنهان می شود زیر سبز ه ی انبوه، از شرمساری ی روی آینه ، خود را در زنگارش ،پنهان کرده است (آینه را از آهن می ساختند) سبزه،ایهام دارد هم سبزه (گیاه) و هم سبزه، ماده ی زنگار برای کدر کردن پشت آینه.
بیت بعد، نقش ساده، بی پیرایه است، زرق و برق و آرایش ندارد، ساده است نقش ساده به دل بی ادعا، تشبیه شده با سرگشتگی ی آینه که نشانه ی سالک طریقت را در پی داشته است (حیرت از مراحل سلوک در تصوف است)
بیت بعد، از چشمان زخم زننده، آسوده و ایمن از سرنوشت بد خود شدم و در حقیقت، به آرامش می رسم از دانستن اصل و وجود آینه ی آگاهی.
بیت بعد، نمی شود راز هستی را دریابی ودر کنایه می گوید تو ای انسان مورچه صفت، چگونه می توانی به واسطه ی اندیشه ی ضعیف خود از دیوار آینه که جلوه ی ذات اقدس احدیت ست، بالا بروی و جولان بدهی!؟
صحرا ی ساده یعنی بدون علف و گیاه است در مقابل نو خط معشوق من (نوجوان تازه سبزه رسته بر صورت)
شاهد بازی در ادبیات ما رایج بوده است به نظر می رسد در پردگی بودن زیبا یی های زن ،شاهد بازی و نظر بازی را به سمت متضاد دیگر برده است.
بیت مقطع می گوید :
صایب تو در این شام گرفته و مغموم نا دانی از عظمت خدا،فقط نگاهی کن به جلوه ی او که در نظر است.
بین هزاران کفش
تو را پیدا می کنم
بین هزاران عطر
هزاران میوه ی لب زده
و هزاران دانه ریخته اش
که سرنوشت من
جستجوی توست
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی.
با من بخوان...
تا این ترانه را با تو سفر کنم ..
با من بخوان ...
تا در هوای تو شب را سحر کنم ...
شاید شبی که می برد افسانه مرا ...
روزی برایم از تو نشانی بیاورد ..
شاید همین ترانه ...
که بر دوش باد رفت ...
در جان خسته تاب و توانی بیاورد ..!
" _علیرضا_قربانی 🍃
👌👌😔😔🕊🕊🥀🥀🔥🔥
هر چقدر خم می شوم باز
آفتاب مایوسم
به تقدیر سنجاقکی
از برف ناگهان..
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی .
مگذار دیگران تو را به ورطه
آشفتگی هایشان بکشانند ..
تو آنها را به سوی دنیای
آرام درونت دعوت کن ...
#موسیقی_بیکلام
" نوازش "
#فریبرز_لاچینی
☀️
@Avaayemehr7♥️
.
در شعر زیر، شمای نشست مکث میانه را می بینیم:
می رفت
و چهره ی من را
با خود می برد
صخره ای که هر صبح
در آن نگاه می کردم
(پژمان بهادری)
سطر اول شعرو در واقع شروع شعراز ابتدای سطر است اما در سطر دوم ادامه
ی شعر، زیردومین کلمه یا دومین حرف سطر قبل، قرار گرفته ( اگر در سطر
بعد، لحن تابع مکث میانه باشد اما سطر قبل فقط یک کلمه باشد ما باید
دوفاصله را روی کیبورد یا مونیتور بفشاریم) و در واقع ، مکث میانه که حد فاصل مکث
بلند و کوتاه است . بقیه ی سطر ها هم در این شعر انتخابی، کلن دارای مکث
میانی هستند واز آن ها، تانی ی رفتار کلمات را حس می کنیم. مضافن، آرامشی
سنگین و در عین حال غمگین و معنا دار، نگاه مخاطب را به دنبال می کشاند.
در شعر زیر، تنوع مکث ها را با نشانه های اختصاری ی(ک)مکث کوتاه(م) مکث
میانه و (ب) مکث بلند،می پاییم:
هر شب
با غم هایش، سمت ماه می رفت(ک)
مثل مردی بخت برگشته(م)
با چشمان مواج(ک)
از راه دریا باز می گشت(ک)
زنی که(م)
چشمان ذغالی اش را -
دوخته بود به آدم برفی های پشت پنجره(م)
و دستانش همیشه کوتاه آمده بودند(ب)
دریا با داغ بی قراری بر سینه اش(ب)
از غم ها می گوید(ک)
از مردان سیاه چشم(ک)
از زنانی که دیگر(ک)
کسی آنان را ندیده است!(م)
(مهسا مظهری)
بی شک، فرم هر شعر،چیزی از پیش تعیین شده و مشخص نیست بلکه حاصل فرایند
خود آگاهی و ناخود آگاهی ست که خود نیز، برآیند وقایع و تفکرات قوام
یافته و اندیشه های بایگانی شده است. هجوم سیال کلمه با لحن صدایی ی خود،
به پیدایش ناگهانی اما تبلور یافته، بدل می شود که بعد ها،می تواند به
سویه ی پراگماتیک و انقلاب مباحث تفسیری ، هرمونوتیک و هستی شناسانه ،
منجر گردد.
به هر پهلو که می چرخم
شب، خیال تمام شدن ندارد(ک)
هنوز، غریقی درونم، دست و پا می زند(م)
و عشق(ک)
قایقی ست شکسته که چنگ بر الوار های خودش می زند(ب)
درد است که پهلوی صخره ها را می فشارد(ک)
وعشق(ب)
استخوانی ست لای زخمکه دهانش سال هاست بسته شده(ب)
(آرش بختیاری)
در این شعر، چون گواهان پیشین ما با لحن خوانشی و نخستین زادگی ی شعر، برخورد می کنیم
تلفیق متناسب مکث ها، نشانه ی میانگی ی حال است نه بسامد مکث کوتاه دارد
که تقلا و حرکت تند دهان اورا بشناسیم و نه مکث بلند زیاد دارد، که آرامش
لحنی ی اورادریابیم و نیز فقط یک مکث میانه در شعربختیاری می بینیم که
شاعر خواسته حواس مخاطب رابه سطر های اخر و کوبشی ی مضمون شعر بکشاند.
به زمستان تاراز، برفی بودم
که از چینه ی کودکی های تو ، کوتاه تر بود(ک)
در بهار تاراز، نیلوفری بودم(ک)
خوابیده در سایه ی گونی اما(م)
ملک زاده ای به نام اندوه، فرمان داد(ک)
مرغان اساطیری، کنارم بنشینند(ک)
وبه خورشید روییده از شاخه ی شانه ام،منقار بسایند....
(فخرالدین سعیدی)
شروع سطر همیشه
بلند است و آمدن" و" عطف هم ، شروع سطر تازه را که طبعن بلند است ، نشان
می دهد.
سعیدی در این شعر و البته در بیشتر شعر هایش، لحنی کوبشی و تند و عصبی و
اعتراضی دارد.دلایل این برداشت به بسامد مکث ها ی کوتاه دراین شعر، هدایت
می شود. ما از چربش نوع خاصی از مکث ها( کوتاه، میانه و بلند)به چیستی ی
ذهنی و اندیشگی و حتا سیر رفتاری و فکری ی شاعر در زمان سرایش ، نوع
علقه ها ، خواسته ها و چگونگی ی تعامل یا تقابل او با جهان درون خود
وپیرامون ، معطوف می گردد.
امیدوارم ، این یاد داشت، بتواند کوششی نو بنیاد و تازه در جهت شناخت
مولفه های شعر سپید که یکی از آن ها، نویسش شعر سپید بر اساس خوانش
نخستین و اصلی ی شاعراست ، موفق باشد ودر مانیفست کلی ی شعر سپید، مورد
توجه قرار گیرد.
پایان بخش سه و پایان مطلب)
.
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
(پیشنهاد رسم خط برای شعر سپید)
«خوانش شعرسپید، تبعی از نویسش اصلی ی شاعر»
ژانر شعر سپید به واسطه ی فرم خاص و بسیار متغیر خود، تابعی از موضوع، نوع و دامنه ی اندیشه مندی شاعر است.
مفاهیم و مضامین، با توجه به نوع کارکرد معنایی، کوتاه و بلند شده و این از محسنات شعر سپید به شمار می رود.
آن چه در این مقاله به آن پرداخته شده و تا کنون مورد نظر و کنکاش علمی، ادبی، قرار نگرفته، اذعان این نکته است که، طرز خوانش درست شعر سپید می تواند ناشی از طرز نویسش آن باشد.
معمولن، نوع قرارگیری حسی ی شاعر که متاثر از زمان و زبان و حالات درونی و برونی ی اوست، سبب پدیداری آواهایی می شود که از تلفظ واژگان در بستر سطرها، به وجود می آیند. انتخاب واژگان در هم نشینی ی با هم، علاوه بر شکل دهی ی موسیقی که مبحث مطول و پیچیده ای ست به نوع حس گذاری شاعر نیز، باز خورد دارد.
بدیهی ست هنگام زایش شعر، رفتار و عاطفه ی شاعر در غایت غلیان احساس منبعث از شعر ، قرار می گیرد این هیجان اگر چه به ذهنیت و عوامل مختلف
تاریخی ی تل انبار شده در نهاد شاعر بر می گردد اما در لحظه ی کنش شعر،
حامل و حاوی حس هایی ست که به کلمات گزینه شده ی شاعر، تسری یافته در
جسم آن ها، رخنه می کند و روی کاغذ ، فرود می آید. قطعن ریزش کلمه مثل
ریزش ساکت برف در کوهستان شب نیست لحن و صدا دارد گریستگی و
خندیدگی داردو طبعن، می تواند سایر عواطف را با خود به همراه بیاورد
نویسش شعربا خوانش آن، ارتباط طولی دارد؛ چگونگی ی لحن هنگام سرایش با
مکث هایی، توام می شود که متاثر از حس آن لحظه ی خاص است.
ناظم حکمت در مقدمه ی کتاب "تورا دوست دارم چون نان و نمک" لحن
خوانی ی شعری از مایاکوفسکی را این گونه، می نویسد:" در روزنامه ی پراودا...
به شعری از مایاکوفسکی برخوردم. کوتاهی و بلندی مصرع ها، توجه ام را
جلب کرد... با فرم کو شیدم، پایه ی وزن را بر عناصری از همان وزن عروضی ]!؟[
و هجایی در شکلی جدید و درهم بافته، بنا کنم ...البته شکل نوشتن نیز
باید به طریقی می بود که خواننده بتواند آن را درست بخواند. مثلن در شعر
مارش نظامی ، سعی کرد ه ام، آهنگ طبل نظامی را حفظ کنم ":
قدم
قدم
قدم ها، قدم - ها را
پیاده رو
پیاده -رو
پیاده روهارا
خیابان
خیابان ها را
ازدحام
از- د- حام .....
(ناظم حکمت)
ناظم حکمت،در این شعر که کاملن تحت تاثیر صدای کلمات درشعرمایاکوفسکی
ست به نوعی تقلید خوشایند ناظم از کنش شنیداری لحن ها و صداها
یی ست که از پدیداری ی نوع نویسش ، به وجود می آید. ما در این شعربا
نویسش خاص، رژه ی نظامی را می بینیم کلمات بار صدایی، تصویری دارند قدم
ها در مقطع نویسی ، خط تیره ی فاصله سازو مورب نویسی ، تصویر و صدای قدم
رو های نظامی را با نظم خاص خود ، به خواننده، نشان می دهد. حتا در نویسش
پیاده رو، پیاده- رو، پیاده روها، خیابان و خیابان ها راو ازدحام ، از-د-
حام، شمایی از عبور پیاده رو ها، خیابان ها و ازدحام تماشگران گذری را
با صدای طبل ها و برخورد پوتین های منظم سربازان ، ابژه وارواندام وار،
به خوبی می بینیم و می شنویم.
در آشنایی زدایی نیز می توانیم برآیند تکرار کلمات را که ناشی از همان
باز تاب های حسی ست ببینیم و بشنویم:
من
قطره
قطره
قطره
قطره
بگریم
تاباورم کنند
( احمد شاملو)
آشنایی زدایی ی نوشتاری، بخش عمده ی هنجار گریزی از نرم رفتارنوشتاری ست
که در ادبیات و به ویژه ، شعر امروز جهان و ایران، متدوال شده است و شعر
احمد شاملو، نمونه ای از این مبحث است.یا شعر بیژن نجدی که از تکرر "رنگ"
به توالی و بسامد رنگ ، با لحن، اشاره داشته است:
از قالی ها
به خاطر رنگ، رنگ ،رنگ، رنگ
به خاطر کلمه
( بیژن نجدی)
از این منظر، این مقاله، نطریه ی سه گانه ی مکث ها ، شامل مکث کوتاه،
شبیه کاما، مکث میانه، شبیه به ویرگول و مکث بلند شبیه نقطه درنگارش
ادبیات، برای نویسش شعر سپیدرا مطرح و ارایه می دهد. از این
منظر،آرامش، عصبیت ، نا آرامی ، شادی و اصولن عاطفه ی شعررا می شود از نوع فرم ، ترتیب
سجاوندی این نظریه و به تبع از جریان موسیقی ی آن باز شناخت .
مضافن شعر های گواه بر اساس خوانش شفاهی ی شاعران انتخاب شده است.
در باره ی تقابل ها و تعامل های خوانش و نویسش، روسو، به کرات ، نوشته را اضافات
صرف افزوده های غیر ضرور، حتا از امراض گفتار می داند او معتقد است که :
نوشتار متشکل از نشانه هایی ست که امکان سو تفاهم را وارد می کند.
(,پایان بخش یک)
مهر دکتر غنچه
درودبه جناب دکتر کاظمیان دهکردی شاعرگرامی،
انچه مورد بحث شعریت وجود دارد این است که کلمه به هیچ وجه دلالت گرساده وتجزیه ناپذیر ی که بریک شی ،عمل یاخصوصیت اطلاق شود،نیست ودارای معنای واحدی وثابتی نیز نمی باشد،کلمه همیشه نظام های چندگانه ای ازهم خوانی ها رادربرمی گیرداین نظام ها،همخوانی ها ی آوایی،موقعیتی ومفهومی راشامل می شوند.پیوندهای «موقعیتی یامفهومی»،معمولانقش مسلطی بازی می کنند،منظورازهم خوانی بررسی روش های عینی درحالت های چندبعدی است،که مفاهیم شعری رابا زیبایی های ادبیت تلفیق وتمزیج می کندتامخاطب وخواننده ازدریافت مضمون آزمودنی وکشفیات مجهول درشعرلذت ببرندومرکز تصاویر حسی شعررابااستفاده اززبان وآگاهی معنایی ومضمونی ها به تصویرمی کشد،
دراشعار د کترکاظمیان دهکردی،
.ازجهات گوناگون ماهیت ومحتوای مفهوم ادبیات وکاربرد واژگان وترکیب های درون شعری اش دارای نحوه ی خوانشی تاریخ گرایی جدیداست .وچندکرانکی وچندگانگی درساختارشعریت حضوری جدی دارد وشاعرباوجود تحول پذیری برمحتوای وطیف وسیعی ازجملات وترکیبات خودرامسوول پذیرکرده است تاالگوی تعامل نگر رادرشعرنشان دهد،زیبایی درشعر،نمود عینی دارد ومرحله ی انتقال میان ناپیدا وهویدایی معنای مولف رادوچندان کرده است ،بسیارعالی وجالب وقابل تامل است ،ارزوی پیروزی برایتان دارم
باسپاس علی عسکرغنچه🍇🌹
وسعت اله کاظمیان دهکردی
شعر سپید و ژانر سازی های سر درگم
بحث پیرامون ژانر سازی در ادبیات حدیثی دراز دامن می نماید
ژانر شعری در ایران،اتفاق تازه و کشف شد ه نیست که هر حرکت و جریان نوزا ،سمت و سوی ژانر ی را به خود می گیرد تمام سبک های شعری ایران از خراسانی تا هندی ،در پیشا سبکی ی خود تنها یک ژانر محدود ،قلم داد می شدند اما هر ژانر در زمان محاضر،منشبعات شعر سپید است چون ژانر حجم،موج ناب،شعر دیگر...
این ها دارای مانیفست نوشته یا درونی شده هستند که بازشناخت شعر های شان از هم،به واسطه ی قدرت اندیشه و نوع فضا،بارز است.
از همین منظر،هجوم ژانر سازی هایی چون چامک و سپکو و... که مانیفیست قابل توجه ای در کشف یک جریان ادبی ندارند بی شک برای ادبیات،سودمند نیستند.
اتمیستیم وارگی و ذره نگری که مدام در فرایند شعر چامک، تاکید و ابراز می شود در حقیقت یکی از المان های شعر سپید است
چامک،کوته سرایشی ست که از چندین المان شعر سپید،تبعیت می کند اما چرا صاحبان آن می خواهند از این آشفته بازار ادبیات، ژانر سازی کنند،!؟
از همین منظر، شعر کوتاه به واسطه ی کلمات اندک،حتمن بایستی از دایره ی گسترده ی معنا برخوردار باشدو کشف ازخرده کلمات،حادث گردد این خاصیت و ویژگی ی هر شعر کوتاه ست نه این که مختص وضعیتی دیگر باشد.
مضافن در المان های چامک , عاری بودن شعر از حشو و توضیح،قید شده که این از بدیهیات در یک شعر ساختمند چه کوتاه و چه بلند می باشد پس آن ویژگی منفک کننده و متمایز گر این ژانر کجا ست که دیده نمی شود.
خسته از دلتنگی ها/دهان باز کرده اند/کفش های دلم
چامک/ محسن محسنی نژاد
شعر کوتاهی ست که قوی هم نیست اتمیسم معنا و فضا کجا ی آن است!؟ نمونه ها،بسیارند کارهای ارجمند هم دارند اما بایستی در زمره ی شعر سپید کوتاه،منظور گردند.
کوتاه این که نسبت کفش به دل،چقدر سخیف می زند در حالی که مضاف های دل بیشتر به اعضای انسانی،بازگرد دارند.
به تبع این مقال ،جریان های نو خاسته مثل سپکو نیز بواسطه ی نشست یک کلمه در سطر نخست و تکرار آن در سطر آخر نمی توانند به ژانر تبدیل شوند که ژانر تعریف و حقیقت دیگری دارد .
از همین نگره ،وفور این گونه ژانر سازی های نادرست به ،شاکله ی ادبیات آسیب می رساند و پوسته ی آن را نازک و ضعیف میکند و اجتناب از آن ها،لازم است.
تصور این که بعض اهالی اهل ذوق در یک دور همی ی شبانه، ژانر بسازند مثلن در سطر دوم شعر واژه ای عامیانه بیاورند و بپندارند که قصد آنان توسع واژگان از ادببات عامه و کوچه،بازار است! بسیار درد ناک می نماید،!
من معتقدم شعر امروز،شعر سپید است که شاخه های متعددی از آن سر برآورده ژانر حجم،ناب وشعر دیگر همه در پیرامون شعر سپید می چرخند و آن چه امروز،در شعر سپید،اتفاق می افتد نمی تواند از خارج از این شمول باشد
جریان شعر سپید،رودی دایم است که جلگه ی ادبیات ما را مشروب می کند و هم چنان،قدرتمند و دینامیک به حرکت رو به جلو ی خود ،ادامه می دهد..
✨✨✨
به آن کلمه رحم کن
که آفتاب نتوانست
در جدارهاش بلغزد
تاریکی پا به پایش رفت وُ
گفت من نیستم
حتا شاعران مرده را
از گور هاشان جنباند
خاک آلود و لخت
ازدندان هایشان
ریگ توفید و
جمجمه ها را ترکاند
و آن کلمه
فقط برای تو
عریان می شود...
شعر :وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
برگردان به انگلیسی :
فانوس بهادروند
Have mercy on the word
that the sunshine couldn't
lean on it's wall
Darkness traced with it's feet
and said :I am not
Trembling even dead poets
from their graves
dusty and bared
Sand poured from
their teeth
and teared their skuls
And that word
woul'd be bared
just for thou ...
Poetry: Vosaat- Al --Kazemian
Translated into English:
Fanous Bahadorvand

کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت
گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت
کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت
مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد
که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت
شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت
گرم به گوشه چشمی شکستهوار ببینی
فلک شوم به بزرگی و مشتری به سعادت
بیایمت که ببینم کدام زهره و یارا
روم که بیتو نشینم کدام صبر و جلادت
مرا هر آینه روزی تمام کشته ببینی
گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت
اگر جنازه سعدی به کوی دوست برآرند
زهی حیات نکونام و رفتنی به شهادت
دوبووار در مقدمهی کتابی دربارهی تجربهی دو زن در جنبش آزادی زنان فرانسه به خطراتی در جنبش چپ میپردازد که آزادی زنان را «درجهی دوم» مینامد:
برخی مبارزان دوست داشتند مبارزه زنان را تابع مبارزه طبقاتی کنند. گروه «آیندهی مردانه زنانه» خود را به شدت فمینیست اعلام کرد. مبارزه زنان در نظر آنها بسیار کهن و نه در درجهی دوم به نظر میرسید. موضع من هم همین است. در متنوعترین کشورها از سوی مردان و زنان شنیدهام که میگویند لازم است اول از همه به انقلاب، به پیروزی سوسیالیسم توجه شود؛… بعداً میتوان به مشکلات پرداخت. اما در تجربهی من، این بعد به معنای هرگز است. یقیناً پیوند این دو مبارزه ضروری است. اما نمونهی کشورهایی به نام سوسیالیست ثابت میکند که تغییر اقتصادی به هیچ وجه مستلزم استعمارزدایی از زنان نیست.
.
.
.
مصاحبه: مارگارت آ. سیمونز، جسیکا بنجامین و سیمون دوبووار/برگردان: صفورا هاشمی چالشتری | آنتی مانتال
https://antimantal.com/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d9%85%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%a7%d8%b1%d8%aa-%d8%a2-%d8%b3%db%8c%d9%85%d9%88%d9%86%d8%b2%d8%8c-%d8%ac%d8%b3%db%8c%da%a9%d8%a7-%d8%a8%d9%86
مازاد ی نیست
هر چه هست
هجوم ذرات من است معلق
در تو
تمامیت شدنی از کثرت ،گریخته
کوزه ای بی جایی از نیم قطره
بی رو به بی افزایی
آن رنگ یکسر مقیم در پیرامون تو نه
فراخ رفته از تمام تلسکوپ ها
#وسعت_الله_کاظمیان_دهکردی
گریه را به مستی بهانه کردم...
شِکوِه ها ز دستِ زمانه کردم...
آستین چو از چشم بر گرفتم...
سیل خون به دامان روانه کردم....
#استاد عبدالوهاب شهیدی🍃
☀️
@Avaayemehr7💞
به پیام نیندیش
به صدایی از جمجمه ،بجنب
به پیش شعری که
می خواهد تو را
بغل کرده و بدزدد
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
گوگوش فصل تازه
این ملودی الهام گرفته از ضربان قلب یک جنین در رحم مادر توسط واروژ در کنار زیبایی کلمات زویا زاکاریان و صدای بینظیر گوگوش است
امیدوارم این ترانه حکایت حال ما باشه! که چقدر به یک فصل تازه، امن و بدون وحشت نیاز داریم.
و مهمتر از هرچیز، با بیپروایی تاختن به مرز قصه های کهنه و پوسیده که راه خوشبختی ما را باز میکنند…
🎼واروژان، زویا زاکاریان
ترانهی تیتراژ فیلم «نازنین»
با ماه نو
پیاده روی داشتند
درخت و علف و سنگ و
دامن تو
آن جا که راه هایی دیگر
جدا شده از ایستادن های بیهوده
ما را، به خود می کشاندند
#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی
" من این حروف نوشتم ...
چنـان که غیر ندانست ...
تو هم ز روی کرامت ...
چنان بخوان که تو دانی ..."
#حافظ🍃
دکلمه : #احمد_شاملو
آواز : #استاد_محمدرضا_شجریان🍃
☀️
@Avaayemehr7♥️