برنامه رادیویی #در_انتهای_شب_29
تلفیق شعر و موسیقی
موضوع :«معرفی شاه نعمت الله ولی»
این برنامه از مجموعه برنامه های #رادیویی ایران است که با رویکرد #فرهنگی_ادبی_هنری در بیان ومعرفی فرهنگ و ادب و هنر ایران اعم از نظم و نثر و هنرمندان سایر رشته های فرهنگی هنری ایران و جهان فعالیت داشته و شنوندگان را با هنرمندان و اثارشان اشنا میسازد .
گویندگان:
پریچهر بهروان
رضا معینی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
#پیشنهاد_فیلم
#فیلم : #زمان_بازیافته
▪️زمان بازیافته [مارسل پروست]
▪️محصول: فرانسه | ایتالیا | پرتغال
▪️کارگردان: رائول روئیز
▪️زبان: فرانسوی
▪️زیرنویس فارسی
"زمان بازیافته" به کارگردانی "رائول روئیز"، اثری جاه طلبانه است و او این درام روانشناختی را بر اساس اثر مشهور کلاسیک "در جستجوی زمان از دست رفته" "مارسل پروست" با وفاداری به مونولوگهای درونی و جریانات آگاهی آن، به روی پرده میآورد.
🗓دهم ژوئیه، صدُ پنجاه و دومین سال تولد #مارسل_پروست ، نویسنده ی مشهور فرانسوی
🔻🔻🔻
#جانباز
شرافتِ گم شده؛
دیروز و جانبازها
امروز و جانبازها
رحیم قمیشی
سعید که تیر به نخاعش خورده بود، فکر میکرد پایش آتش گرفته!
به جای اینکه پایش بیحس شود (که تا اخر عمر بیحرکت شد) شروع کرده بود به مور مور کردن و تیر کشیدن سوختن.
عملیاتی بود که اطراف شوش را میخواستیم از عراق پس بگیریم، خودم را به زحمت به او رساندم، در حالیکه اشاره میکرد فاصله بگیرم، و میگفت تک تیرانداز عراقی آنجا را میزند، به خودش میپیچید و ناله میکرد که پاهایم خیلی میسوزد.
من که از دیشب گوشهایم با صدای انفجارهای مهیب نیمهکر شده بودند، صدای شلیک تک تیرانداز را نمیشنیدم و گر نه آنقدرها هم شجاع نبودم. ولی همان حین که داشتم پاهای "سعید خواجه" را بررسی میکردم، میگفتم سعید تو چیزیت نیست، پاشو مسخرهبازی در نیاور، سعید سر مرا میکشید پایینتر.
- گفتم نیا... دارند اینجا را میزنند.
قدرت رحمانی بعد از اینکه دلش حسابی از آسایشگاه جانبازها و خانهنشینی گرفته بود، خودش که نه، پنج شش نفر از بچههای جانباز آسایشگاه را همراه کرده و آورده بود جبهه. آنهم کدام جبهه، فاو، که ۲۴ ساعت زیر آتش و بمباران بود. میگفت دلمان میخواست فقط از تلویزیون پیروزی نیروهایمان را نبینیم! آمده بودند دیگر...
هیچ پروتکل نظامی اجازه نمیدهد جانباز قطع نخاع بیاید منطقه درگیری.
میگفت دلش میخواهد برود بچهها را در خط ببیند. گفتم حرفش را نزن، همینکه تا اینجا و خط دوم و سوم آمدهاید بس است، به زور قبول کردند، ولی التماسشان را برای جلوتر رفتن فراموش نمیکنم.
دلشان لک زده بود یاد گذشتهشان بیفتند، که چابک میپریدند، خشاب پر میکردند، از اینطرف خاکریز به آنطرف خاکریز میدویدند.
شاید هم برای شهید شدن!
سنگر محکمی آماده کردیم شب را همانجا بخوابند، و صبح زود ببریم شان عقب، اما از بخت بد، همان شب عراق شیمیایی زد. بیسیم زدند که سریع همه ماسک بزنند، و حالا هر چه میگشتم جز دو سه تا ماسک نداشتیم.
وسط شیمیایی و بوی ترشی و سنگری با چندین جانباز، بغضم گرفته بود...
شال خیس میکردم و دستشان میدادم، پتو میتکاندم تا شاید شیمیایی نیاید داخل، ولی بچههای جانباز میخندیدند...
- چکار میکنی! گاز با ما کاری نمیکند، اگر قرار بود شهید شویم که شده بودیم...
من همان نیمه شب گوشهای گرفته و دلم را خالی کردم.
در فاو سعید با آن جانبازها نبود... اما یادم هست او هم یک بار آمد جبهه. شب که خوابید صبح دیدم پتویش خونآلود شده، خودش هم تعجب کرده بود.
پایش را که بررسی کردم، دیدم نیمه شب موش آمده و گازش گرفته، وقتی هم دیده صاحبش بیخیال است، نیمی از انگشت پایش را جویده و خون فواره زده بود. سعید هم آن شب فقط میخندید...
- موش لامصب!
حسن جولایی، بعد از اینکه پایش رفت روی مین و نصف شد، تازه دعواهایش شروع شده بود.
- من برای جنگیدن چیزی کم ندارم، ببینید با پای مصنوعیام چطور راه میروم، چطور میدوم، چطور میتوانم کمک کنم.
و نرفت و ماند تا پایان جنگ.
منصور منتظری، نوجوان زیبارو و خوش اخلاق و صبور، ترکش دقیقا خورده بود به صورتش، یک چشمش نابینا شده، فک و دندانهایش همه خرد شده بودند، از همان موقع دیگر جز غذای سوپی نتوانست بخورد. همینکه از بیمارستان مرخص شد، باز آمد جبهه.
و وقتی از اسارت برگشتم دیدم در قطعه شهداست...
بچههای جانباز، دیروز ترکش صدام، تیرهای سوزان، گرمای کشنده هوا، شیمیایی، مگر میتوانست از پا درشان بیاورد...
انها عاشق بودند.
امروز جمع میشوند در خیابان طالقانی، که فقط اجازه بدهید رئیس بنیاد را ببینند تا بگوید چه مشکلاتی دارند، گاز اشک آور میزنند، نیرو میآید برای زدنشان، ون برای دستگیریشان.
کسی نمیشنود اصلا چه میخواهند!
همه خود را به خواب زدهاند...
جانباز دیروز همان جانباز امروز است...
فقط امروز ایران را خیلی تغییر دادند.
آنقدری که شرافت در بین همه مقاماتش گم شده!!
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
.
درباره رمان مدار صفر درجه؛
رمان مدار صفر درجه ی زنده یاد احمد محمود از رمان هایی است که به نیاز وضعیت کنونی جامعه ی تشنه و در رکود ما برای آشنایی با جامعه ی زنده و پر تلاش و تکاپو پاسخ می دهد و ایجاب می کند تا افراد با مطالعه ی کتاب هایی از این نوع به دریافتی روشن و مستدل از حرکت اجتماعی در ابعاد مختلف و در حوزه های گوناگون فکری و روحی دست پیدا کنند. در این اثر درخشان هنری به باز نگری و روایت رویدادهای سال های ۳۲ تا ۵۷ آن سان عمیق نگریسته شده، گویی با افراد زنده ای ورای صفحات کتاب رودروئیم که در پیرامونمان هرگاه دقیق شویم حضورشان کاملاً برایمان ملموس است.
افراد مبارزی مثل مبارک خیاط طوری برایمان معرفی می شوند که حضور خالق اثر در بیان روحیاتشان و در سیر روند رویدادها مطلقا احساس نمی شود. این مطلب حاکی از چیره دستی و تبحر نویسنده می باشد که از کلی گویی و قهرمان پروری با پیشرفته ترین متد هنری در کل اثر آگاهانه پرهیز نموده. مبارزه ی مبارک خیاط در متن مناسبات اجتماعی و رفتارهایش در عرصه زندگی خانوادگی آن سان طبیعی و ساده با همه ی روحیات مثبت و منفی مبارزان آن دوره ترسیم می شود که در یافته می شود انسان های مبارز و مقاوم نیز دارای روحیات و خصال خوب و بد می باشند و قهرمان مطلق مفهومی جز در رویاها نمی تواند وجود داشته باشد. تئوری علمی نقد هنری به ما می آموزد در یک رمان موفق نمی بایست جامعه به صورت تک صدا معرفی شود. وقتی به عملکردهای افرادی چون باران و مبارک و مهراب و عطا و کندرو می نگریم به عیان ملاحظه می شود نویسنده در این اثر با حداکثر مراعات موازین هنری به مرزهای نوین و آموزنده ای در این عرصه دست یافته. هم چنین دربررسی روحیات مبارزان نسل پیشین که تجربه ی شکست سال ۳۲ را دارند با مبارزان نسل نو مثل نامدار که آن سال ها را تجربه نکرده اند هم اثر کاملا بی عیب و نقص می باشد.
مش نوذر نموداری است از افرادی که اعتقادات محکم و پا بر جایی دارند ولی ظرفیت و توان مقاومت در عرصه های مبارزه ی اجتماعی را ندارند به همین دلیل روحیات متلون و اعمال بعضا متضاد و متناقضی را از خود بروز می دهند که برای پی بردن به کنه علل روحیات و اعمالشان می بایست به ریشه یابی مسائل در سرکوب های وحشیانه ی استبداد شاهی و پیامدهای ویرانگرش در هستی اجتماعی کشور پرداخت . با کمی دقت به پیرامون خود در این شرایط رکود و ایستایی بسیار از این موارد را می توان یافت . کار احمد محمود در بازنمایاندن این سان چهره ای در یک رمان بی نهایت شگرف و عمیق و آموزنده است . در حکایت رنج و درد و محرومیت مردم در پی کودتای ۲۸ مرداد و استقرار حکومت پلیسی رمان جاندارترین و ملموسترین صحنه ها را به نمایش می گذارد . از دلهره و ترس ، از یاس و دلتنگی و از دلشوره های مردم و امیدشان آن چنان زنده سخن می گوید که خواننده با غم و حسرت و آرزوهای انسانی قهرمانان داستان به واقع یکی می شود و خود را جزئی از افراد مطروحه در رمان می یابد. در به تصویر کشیدن نقش زنان در جامعه به اوجی دست نیافتنی در یک اثر هنری بر می خوریم. مائده و آفاق با افکار ترقیخواهانه و شخصیت استخوان داری که دارند همه در این جامعه بوده اند و هستند در کنار کتایون و خاور و بی بی سلطنت و بلقیس با واپس گرایی فکری خاص زنانه اشان . با تعمق و تاملی به شخصیت مائده و منیژه دریافته می شود جامعه از وضعیت مرد سالاری می رود که به درآید و زنان نیز همراه و دوشادوش مردان در زندگی اجتماعی حضوری واقعی دارند و می روند تا هردم حضور و وجودشان را بیشتر از قبل تثبیت نمایند که رمان مدار صفر درجه به زیبایی و روشنی این روند را به تصویر می کشد. عناصر میرنده در یک جامعه ی متحول همواره تا سر حد نهایت مقاومت می نمایند تا مرگ تاریخی خود را به دلیل حفظ امتیازات نا عادلانه ی خود به عقب اندازند. ارتجاع در عرصه ی فرهنگ و سوء رفتار مردم از این منظر معنا و مفهوم می یابد. باورها و عملکردهای مش دوشنبه ، بی بی سلطنت و بلقیس در این چارچوب می گنجد بر این اساس و با این تحلیل و برداشت می توان به دریافتی منطقی از اعمال آن چنانی افراد رسید که تحت تاثیر تبلیغات پوسیده و کهنه ی واپس گرایان در طول تاریخ بوده اند و خود نیز به سهم خویشتن ناآگاهانه به باز تولید افکار و معتقدات ما قبل تاریخ می پردازند . حاج آقا عطار با منزه طلبی ریا کارانه ی خود در حیطه مسائل اخلاقی و فکری و درک درست و هوشمندانه منافع طبقاتی خویش که همین حقیقت انگیزه واقعی اش در موضع گیری سیاسی و اعتقادی می باشد نمودار گرایش اجتماعی طیف وسیعی از بازاریانی است که بر مبنای منافع طبقاتی و تاریخی خود که باسیاست های شاهی در تعارض بود علیه شاه و دار و دسته اش جبهه گیری می نمایند. یارولی و شهروز در عرصه ای دیگر با الگوهای فکری متفاوت از امثال حاج اقا عطار ولی نهایتا هم سو با وی از منافع شخصی و تجاری خود دفاع می نمایند .
#بریده_کتاب
♈️ دربارهٔ احمد شاملو
حق این است که شاملو را برای نسل جوان امروز باید تجزیه و تحلیل کرد.
ممکن است در این تجربه خیلی از مُحَسَّنات او تبدیل به نقاط ضعف شود ولی بههرحال، از این کار گزیری نیست.
این کار را آیندگان با بیرحمی خواهند کرد.
اگر جوانان امروز بدانند که شخصیّت ادبی آقای شاملو چگونه تشکیل شده است، هرگز اینگونه عمر خود را صرف شعر، آن هم شعر اینطوری -که در روزنامهها میبینیم- نخواهند کرد.
آنچه ا.بامداد یا احمد شاملو را میسازد اگر به صد جزء تقسیم شود، پنجاه تا شصت درصدش ربطی به شعر ندارد.
این شهرت و اعتبار نتیجهی پنجاه شصت سال حضور مستمر در روزنامهها است.
مدّتی حزب توده او را بزرگ میکرد، بعد سلطنتطلبها، بعد چریکها، حالا هم همهی ناراضیان از اوضاع کنونی.
و این بزرگ کردنها به هیچ وجه صددرصد به شعر او مربوط نیست، مربوط به موقعشناسی اوست و به قول خودش -با الهام از تعبیری از مایاکوفسکی- «سفارش زمانه» را پذیرفتن.
نه اخوان، نه فروغ، نه نیما، نه سپهری، هیچ کدام این طوری سفارش زمانه را نتوانستند بپذیرند.
در تهران که بودم، یکی از دانشجویان علوم اجتماعی صد شماره مجلهی آدینه را برای یک مطالعهی فرهنگی تحلیل کامپیوتری کرده بود.
میگفت: در این صد شماره، در تمام شمارهها -جز چند مورد استثنایی- به نام شاملو آمده است و در تمام موارد با القابی از نوع «شاعر بزرگ میهن ما»، «شاعر بیهمتای...»، عناوینی که الان به یادم نمانده و راست میگفت.
عکسها و تفصیلات و اخبار دربارهی او.
اما در همین صد شماره اسم نیما و اخوان و فروغ فقط نیما و اخوان و فروغ است، بدون هیچگونه صفت و بهقول فرنگیها اپیتتی (epithet)، اما او همیشه با عنوان شاعر بزرگ قرن، شاعر بزرگ میهنمان و... این تنها «آدینه» نیست، از روزنامههای حزب توده اینگونه تبلیغات برای او شروع شد تا در فردوسیهای آن سالها که در روی جلد لقب «جاودانهمردِ شعر» به او دادند.
پنجاه سال شب و روز، در وسیعترین نشریههای سیاسی و فرهنگی، دربارهی شاطر عباس صبوحی اگر تبلیغ شده بود حالا جایزهی نوبل را به اولاد شاطر عباس میدادند، شاملو که جای خود دارد.
میبینی که از صد جزو سازندهی شخصیت او، چهل پنجاه درصدش که مربوط به شعر اوست با چه ضمایمی همراه شده است تا به این حد رسیده.
آن شصت درصد یا پنجاه درصد دیگر عبارت است از سردبیر دهها نشريهی داخل و خارج مملکت بودن از «سخن نوِ» پنجاه سال پیش تا آشنا و خوشه و کتاب هفته و کتاب جمعه و ایرانشهر و از نویسندهی کتاب کوچه بودن تا... و از مترجم «پابرهنهها» و شعرهای «لورکا» و «آراگون» بودن تا... و از داشتن آن صدای گرم و سوختهای که شعرهای خودش را و نیما و مولوی و خیام و حافظ را بخواند و در هر خانهی روشنفکری نواری از او موجود باشد و از درگیریهای ادبی او با خانلری و نادرپور و... تا درگیری با سعدی و فردوسی و انکارِ شاعریِ آنان.
اینها آدم را شاعرتر نمیکند ولی مشهورتر که میکند.
اینها که گفتم همه در حقیقت «عیب می» بود.
بگذار «هنرش» را نیز بگویم که این نامه اگر به دست کسی افتاد مرا به بیانصافی متّهم نکند:
اگر شاملو ظهور نمیکرد، لابد دیگرانی ما را با شعر فرنگی آشنا میکردند و آنچه در شعر شاملو اتفاق افتاده در شعر دیگران اتفاق میافتاد، چنانکه جرقههای خام و کمثمرش در طاماتهایِ مدرنِ هوشنگِ ایرانی دیده می شود.
صدها هوشنگ ایرانی میتوانست از راه ترجمهی غلط و نفهميدهی شعر فرنگی «رتوریک شعر فارسی» را عوض کند.
شاملو رتوریک شعر فارسی را عوض کرد.
نیما تا حدی این کار را آهسته و با ترس و لرز انجام داده بود ولی شاملو بهطور لجامگسیختهای با رتوریک شعر فارسی سنتی و شعر تولَّلی درافتاد و «هوای تازهای» وارد شعر فارسی کرد.
بدون تردید اگر او زبان فرانسه را مثل خانلری بلد بود، رتوریک شعر فارسی را نمیتوانست عوض کند، همانگونه که ضعف نیما در شعر کلاسیک او را به نوآوری در شرایط خودش واداشت، همانگونه هم ضعف در زبان فرانسه شاملو را به این رتوریک مدرن راهنمون شد.
شاملو زبان فرنگی اصلاً بلد نبود.
تحتاللّفظی چیزهایی را به کمک دیکسیونر ترجمه میکرد و لطف کار او در همین جا بود و این سبب میشد که رتوریک شعر فارسی از بنیاد دگرگون شود.
📕با چراغ و آینه
✍️#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
با دوست کنج فقر
بهشتست و بوستان
بی دوست
خاک بر سٙرِ جاه و توانگری!
«سعدی»
#سلام ، صبح بخیر و شادی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
.
#تاریخ_معاصر
#پهلوی
#بریده_کتاب
خرس روسی
در سال ۱۹۵۶ (۱۳۳۵)، یک هفته پیش از نوروز، سفارت انگلیس در تهران دعوتی دریافت کرد که رد کردنی نبود. تیمسار بختیار از یکی از کارمندان سفارت انگلیس به نام سجادی، دعوت کرده بود که برای صرف ناهار به دیدار او برود. بعد از ۲۸ مرداد، بختیار به سمت فرماندار نظامی تهران منصوب شده بود و در زمانی که از سجادی دعوت به عمل آورد، شهرتی سخت سوء در خشونت و سرکوب مخالفان پیدا کرده بود.
ولی آن روز، هنگام صرف ناهار بختیار در فکر شکنجه بود. به صراحت گفت " می خواهد سفارت را... در جریان چندوچون رفتار با زندانیان سیاسی قرار دهد." می گفت می داند که سفارت هم قاعدتا "شایعاتی که این روزها در مورد انواع شکنجه مورد استفاده در زندان های فرمانداری نظامی بر سر زبان ها است را شنیده است" *
در آن روزها شایع بود که در زندان ها نه تنها شلاق می زنند و از دستبند قپانی استفاده می کنند، بلکه گفته می شد در برخی موارد ناخن زندانیان سیاسی را می کشند و با توسل به انواع شکنجه، آنان را وادار به توبه می کنند. حتی گفته می شد که برخی زندانیان مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بودند. بیش از همه این شکنجه ها گویا علیه افسران شبکه نظامی حزب توده به کار گرفته می شد.
صفحه ۲۷۳
مرکز اصلی شکنجه در زندان قزل قلعه بود و به "حمام" شهرت گرفته بود. می گفتند بسیاری از افسران توده ای را در آنجا شکنجه کرده بودند. حتی شایع بود که ترانه ی معروف "مرا ببوس" که از محبوب ترین ترانه های سیاسی-اجتماعی-عشقی آن روزگار بود، در واپسین شب حیات یکی از این افسران و در همان حمام تدوین شده بود. بعدها افرادی گونه گون مدعی تدوین این ترانه در زندان و حتی بیرون از زندان شدند...
اما آن روز، هنگام ناهار، بختیار می خواست نماینده سفارت انگلیس بداند که "شایعات مربوط به شکنجه اغراق آمیزند و این شایعات همه کار حزب توده است." در طول مذاکره و شرح واقعیات و شایعات شکنجه، بختیار داستانی به راستی شگفت انگیز گفت و به نوعی یکی از بدترین شایعات مربوط به شکنجه را تایید کرد. آن روزها شایع بود که گاه در مورد زندانیان به راستی مقاوم و سرسخت، از خرسی برای تجاوز جنسی به زندانی استفاده می کنند. بختیار خبر داد که "از خرس استفاده شده... ولی فقط یک بار... حتی آن دفعه هم به خرس اجازه داده نشد که زندانی را مورد تجاوز قرار دهد. آن زندانی در روزهای پر دردسر ۲۸ مرداد به شخص شاه حمله کرده بود... و گفته بود بهتر است کاخ های سلطنتی به باغ وحش بدل شوند." تیمسار می گفت "استفاده از خرس برای چنین زندانی مناسب (جرمش) بود."
می گفت "به محض این که خرس را وارد زندان کردند زندانی از وحشت حتی پیش از این که خرس به او چنگ بیاندازد، اقرار و توبه کرد."**
صفحه ۲۷۴
کتاب نگاهی به شاه
عباس میلانی
* PRO, "Torture in Iran," March 19, 1956, PO 248/1560
** PRO, "Torture in Iran," March 19, 1956, FO 2485/1560
پ.ن.
کارشناسان سازمان عفو بین الملل درباره شکنجه های ساواک چنین نوشته اند:
ساواک به منظور تجاوز به قربانیان خود حیواناتی را تربیت کرده بود که خرس ها از آن جمله اند، بیشتر به خاطر شکنجه روانی، از تجاوز جنسی استفاده می کردند بویژه برای حالتی که اعتراف گرفتن از شوهران یا پدران را می خواستند به زنان و دخترانشان در برابر چشم آنها تجاوز می کردند...زنان زندانی را هم پیش چشم شوهران یا پدرانشان مورد تجاوز قرار می دادند... مهندس مهدی بازرگان تعریف می کند: خودم در زندان لشکر 2 زرهی خرسی را که در حمام مخروبه و تاریک به جان دخترها می انداختند، دیده بودم...
کتاب: «تاریخ زندان» در عصر قاجار و پهلوی
نویسندگان: ناصر ربیعی و احمد راهرو خواجه
انتشارات: ققنوس
این کتاب در دو بخش به اندیشههای کیفری در عهد قاجار، وضعیت زندانها در آن دوره و سپس عصر پهلوی اول و دوم میپردازد.
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
پیشنهاد فیلم:
روح کندوی عسل؛ دختر هفت ساله حساسی که در دهکده ای کوچک در اسپانیا زندگی می کند پس از دیدن فیلم "فرانکشتاین" دچار آسیبهای شدیدی شده و وارد دنیای فانتزی خود می شود...
شبکه آوافمیلی
همین الان: 12 ظهر
تکرار ساعت 12 شب
32 مدار صفر درجه (مجموعه سه جلدی)
قسمت سی و دوم
نویسنده: احمد محمود
گوینده: رضا عمرانی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
مادرم صبحی می گفت:
موسم دلگیری است
من به او گفتم:
زندگانی سیبی است،
گاز باید زد با پوست....
«سهراب سپهری»
#سلام ، صبح بخیر و شادی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
30 مدار صفر درجه (مجموعه سه جلدی)
قسمت سی ام
نویسنده: احمد محمود
گوینده: رضا عمرانی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
#رادیوراه_13 با دکتر مجتبی شکوری
فصل دوم
قسمت سوم : #ایستگاه_های_فراموش_شده
منابع مکتوب:
ایستگاه ها اثر سوِند برینکمن - ترجمه علیرضا صالحی - نشر ترجمان
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
▪️زمان بازیافته [مارسل پروست]
▪️محصول: فرانسه | ایتالیا | پرتغال
▪️کارگردان: رائول روئیز
▪️زبان: فرانسوی
▪️زیرنویس فارسی
✍️🏻"زمان بازیافته" به کارگردانی "رائول روئیز"، اثری جاه طلبانه است و او این درام روانشناختی را بر اساس اثر مشهور کلاسیک "در جستجوی زمان از دست رفته" "مارسل پروست" با وفاداری به مونولوگهای درونی و جریانات آگاهی آن، به روی پرده میآورد.
🗓دهم ژوئیه، صدُ پنجاه و دومین سال تولد مارسل پروست، نویسنده ی مشهور فرانسوی
#تلنگر
یادداشت پرویز پرستویی در واکنش به سرکوب تجمع جانبازان جنگ ایران و عراق
🔺آقای سید امیرحسین قاضی زاده
شما کاندیدای ریاست جمهوری شده بودید ،که نشد...
در عوض شدید رئیس بنیاد شهید و ایثارگران
آیا میدونید دیروز ۱۷ تیرماه جمعی از جانبازان و ایثارگران با کیف های محتوی اکسیژن و مدارک بدست ،برای مشکلات حقوق و تامین داروهایشان اول به مجلس ،سپس به بنیاد مراجعه کردند و پاسخی نگرفتند و تصمیم گرفتن به خیابان فلسطین بروند و آنجا هم متاسفانه نتیجه ای نداد و با گاز اشک آور و خفه کن بدرقه شان کردند؟
🔺اگرچه این فیلم بالا در دنیای مجازی قبل از پیام بنده پخش شده،گفتم شاید مطلع نباشید .
بنده هم آنرا انتشار دادم .
باز هم جهت اطلاع شما،آن کسی که در فیلم حالش بدشده و اونی که با درد داد میزنه قربون صدام،دشمن نیستند ،جانبازند!
اینها دشمن را عقب راندند که ایران ،ایران بماند.
🔺که شما باشید و امثال شما ها به پست و مقام برسند!
بجای همکاری با موسسه شهدای عراقی به فکر جانبازان و ایثارگران و خانواده های شهدای خودمان باشید.
#حکمرانی
#جهاد_تبیین
#جانباز
نمایی از عملیات کربلای رنج در #جنگ روزگار
رضاشاه و محمدرضاشاه که جای خود دارند؛ جیم. الف با این دستفرمان عاری از خرد، قادر است #صدام را هم روسفید کند؛ حتی نزد جانبازهای روزگار جنگ...
چنان به زور معتاد شده اید که مراقبت از شعارهایتان را هم فراموش کرده اید.
شهید دادیم که با گاز اشک آور از شهدای زنده ۸ سال جنگ تحمیلی استقبال کنید.
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
در ترسیم شخصیت های تمامی افراد و علل حرکات و مواضع فکری و سیاسی و رویکردهای نظری رمان کاملا با دیدی علمی و جامع به موشکافی مطلب می پردازد. بدون آن که نه تنها از الگوهای هنری عدول کند بلکه با نوآوری و خلاقیت نویسنده خود این مرزهای هنری در این کتاب شکوفا تر نیز می شود.
به همین خاطر استخوان بندی رئالیسمی که احمد محمود در این رمان آن را پی می ریزد بر خلاف آثار چند دهه پیش نویسندگانی که رئالیسم آن ها تک خطی و یک بعدی می بود، چند وجهی و در ابعاد مختلف هنری پی ریزی و شکل گیری شده که بسی کار پر ارج و ستودنی است ودقیقا حسن کار در این جاست. ما به همین خاطر با یک رمان خوب و به یاد ماندنی و اثری دلنشین که سالیان درازی در بین ما خواهد ماند رو بروایم.
کار بسیار زیبا از آقای احمد محمود و گویش هنرمندانه و با لهجه محلی آقای رضا عمرانی.
نگارش دقیق با جزییات و ریز بینی خاص آقای محمود که در کارهایش همیشه دیده شده...در این اثر مشهود است..
به استادی مقطعی از زمان به نگارش کشیده شده و کم بیش خودمان شاهد این وقایع بوده ایم... غبار زمانه اندک اندک بر روی این وقایع در خاطراتمان نشسته و با خواندن و یا شنیدن این اثر خاطرات تازه میشود...
تغییر رژیم و شیخ و شاه و تغییر چهره های تصمیم گیر و سیاسی، اثری در پیشرفت و به دست آوردن دمکراسی نداشته بلکه باید توجه به زیر بناهای جامعه از جمله خانواده و دبستانها شروع شود.
هیچ چیز قویتر از صبر و زمان نیست؛
و همهچیز برای کسی که میداند چگونه صبر کند بهموقع اتفاق میافتد.
#تولستوی
#جنگ_و_صلح
33 مدار صفر درجه (مجموعه سه جلدی)
قسمت سی و سوم (پایان)
نویسنده: احمد محمود
گوینده: رضا عمرانی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
تصویر چهرهی #لادبن، برادر #نیما، که در قسمت ویژه دربارهی او و رابطهاش با نیما صحبت شد.
(عکس از کتاب یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج)
#تاریخ_معاصر
#پهلوی
این روزها دربارهٔ مشارکت ۹۸ درصدی مردم ایران در رفراندوم جمهوری اسلامی سه دیدگاه وجود دارد:
ایرانی نبودند، از فضا آمده بودند، جاهل بودند.
منهای جهانِ فانتزیای که یک عده از دوران خوش اعلیٰحضرت و روزهای ترقّی و توسعهٔ مملکت زیر چکمههای رضاخان ساختهاند، در برابر تحلیلِ کمونیستیِ و ناسیونالیستیِ تاریخِ ایران اخیراً تحلیلی در حال سربرآوردن است که شاید باید اسمش را تحلیلِ لیبرترینیستیِ تاریخِ ایران نامید. همهٔ ایدئولوژیها یک روایت سازگار با اصول خود از تاریخ دارند.
ایدئولوژی یعنی وقایع و فکتها را جوری دست کاری کنی که روایتات با اصول مختار ایدئولوژیات بخواند.
چون روشنفکری! است و نه علم و فلسفه، طبیعتاً از تاریخ تنها روایت ایدئولوژیک میتواند بسازد.
ولی چیزی که بیشتر مرا به فکر فرو می برد این است که چرا این مغزهای فرارکرده و فرارنکردهٔ «از دیو و دد ملول» چراغ در دست گرفتهاند و مدام در گذشته دنبال رؤیاهای خود میگردند.
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
#جنگ
#حکمرانی
#جانباز
دیروز جانبازان جلوی «بنیاد شهید و امور ایثارگران» در مرکز تهران تجمع کردند و گفتند گرسنهایم، وقتی بهشون گاز اشک آور زدند، یکی فریاد زد
«قربون صدام»! «اگه میدونستم میرفتم طرف صدام»!
«ما اشتباه کردیم»!
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
#اجتماعی
⭕️ایران جامعه کندذهن یا کندباور، مساله این است!
مجتبی لشکربلوکی
داشتم کتاب تفکر نقادانه را می خواندم به نوشته ای درخشان برخوردم از ویلیام گراهام سامنر یکی از بنیانگذاران جامعهشناسی آمریکا. بیش از ۱۰۰ سال از عمر این نوشته می گذرد اما چقدر این نوشته تازه است. انگار مساله امروز ماست:
«عادت فکری انتقادی (موشکافانه / سنجشگرانه)، اگر در جامعه ای رواج یابد، در همه شئون و روحیات آن جامعه رسوخ خواهد کرد، زیرا خوی انتقادی (موشکافانه/ سنجشگرانه) شیوه ای برای مواجهه با مسائل زندگی است. کسانی که این خوی در آنها پرورش پیدا کند به هیچ وجه مقهور اشخاصی که سخنرانیهای تبلیغاتی میکنند نخواهند شد. آنها «کند باورند» وقتی چیزی را باور می کنند، آن را قطعی تلقی نمیکنند؛ میدانند که چیزهایی که باور کرده اند اموری ممکن و محتمل اند و این امکان و احتمال درجه های مختلف دارد اینکه کسی مدعایش را با تأکید یا با اطمینان مطرح میکند هیچ تأثیری بر آنها نمی گذارد؛ آنها این توانایی را دارند که قضاوت را تا زمان دریافت شواهد به تأخیر بیاندازند؛ و توانایی ارزیابی شواهد را هم دارند. آنها می توانند از زبان بازی و نیز از استناد به پیشداوریهایشان خودداری کنند. آموزش سنجشگری (تفکر انتقادی) و پرورش توانایی سنجشگری تنها آموزش و پرورشی است که به حق میتوان گفت که شهروندان خوب پرورش میدهد.»
بعد از خواندن این نوشته تکان خوردم. هر چه تاریخ جوامع گذشته را می خوانم می فهمم یکی (و نه همه) ریشه های استعمار و استکبار و استثمار، «استحمار» است. استحمار از واژه حمار (به معنای الاغ) ساخته شده است و معنی الاغ پنداری، خر کردن یا خر فرض کردن دارد. به معنی به اشتباه و خطا انداختن است. البته ظاهرا واژه استحمار جعلی است و این کلمه ساخته شده است.
⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
جامعه ای که کندذهن باشد زودباور است و جامعه ای که کندباور باشد تیزهوش است.
جامعه زودباور، به راحتی باور می کند که یک کاندیدا می گوید که برای همه حوزه ها برنامه دارد.
جامعه کندباور به راحتی باور نمی کند که یک نفر بتواند سه روزه همه مسایل را حل کند.
جامعه زودباور به راحتی می پذیرد که همه دنیا با ما بد هستند به همین خاطر ما عقب مانده ایم.
جامعه کندبارو قبول نمی کند که ضریب هوشی فکری ایرانیان بسیار بالاتر از متوسط جهانی است.
مساله زودباوری یا کندذهنی است! و این کندباوری، این نگاه سنجشگرانه، نقادانه، موشکافانه داشتن به مسایل است که سرنوشت یک ملت را تغییر می دهد. در کتاب چرا عقب ماندیم، چگونه پیشرفت کنیم به چهار استراتژی توسعه اشاره شده. یکی از آن ها تربیت نسل توسعه آفرین است. نسلی که ویژگی هایی دارد از جمله این ویژگی ها، مجهز بودن به تفکر انتقادی است.
هر نقشی در جامعه داریم: اگر پدر و مادریم، اگر مدیریم، اگر معلم هستیم می توانیم به پرورش تفکر انتقادی کمک کنیم. حتی در میهمانی های خانوادگی هم می توان اهتمام داشت که تفکر انتقادی را در خودمان و دیگران ایجاد کنیم، چگونه؟ برای شروع ۳ پیشنهاد ساده دارم:
◾️هر کسی ادعایی کرد بگوییم که آیا می تواند بیشتر توضیح دهد یا نمونه بیاورد یا مصادیق و اجزای آن را تشریح کند؟ اینگونه باعث می شویم از کلی گویی که مستعد استحمار است بپرهیزیم (تکنیک سنجش وضوح). مثلا وقتی مسوولی می گوید که ما برای حوزه اشتغال برنامه جامع داریم از او همین سوالات را بپرسیم.
◾️هر کسی ادعایی کرد بپرسیم که چه دلایلی برای تایید این جمله داریم؟ چه شواهدی، مدارکی، استدلالی پشت این جمله وجود دارد (تکنیک سنجش صدق). مثلا وقتی کسی می گوید بیشتر مردم با فلان موضوع موافقند؟ این گونه او را به چالش بکشیم که این مدعای شما بر اساس کدام نظرسنجی است؟ رفرنس آن؟ تاریخ آن؟ انجام دهنده نظرسنجی؟
◾️هر کسی پیشنهادی مطرح کرد، بپرسیم که آیا مساله این است؟ آیا ریشه های دیگر ندارد؟ آیا ابعاد دیگری ندارد؟ آیا در بقیه کشورهای دنیا همین مساله را اینگونه حل کرده اند؟ آیا در گذشته که همین راه حل انجام شده، اثربخش بوده؟ اگر اثربخش بوده چرا دوباره مساله ظاهر شده و برگشته؟ (تکنیک سنجش عمق) مثلا اگر کسی گفت که اگر 5 سوداگر، 10 گرانفروش و 15 رشوه گیر را اعدام کنند مساله حل می شود همین سوالات را از او بپرسید!
سه تکنیک سنجش وضوح، صدق و عمق کمک می کند هر چیزی را باور نکنیم (کندباور باشیم)، خر پنداشته نشویم و تحمل عدمقطعیت داشته باشیم یعنی اینکه قضاوت را تا دستیابی به مستندات و شواهد کافی به تعویق بیاندازیم.
عمیقا آرزو می کنم که روزی به جای درس های بی فایده، تفکر انتقادی به صورت وسیع، عملی و کامل به دانش آموزان تدریس شود تا آن زمان نباید معطل ماند و هر نسلی باید هم خود را مجهز کند به تفکر انتقادی هم نسل بعدی را چنین پرورش دهد. کشور خوب، شهروند خوب می خواهد و از مشخصات شهروند خوب، این است که کندباور باشد!
دکتر لشکربلوکی
31 مدار صفر درجه (مجموعه سه جلدی)
قسمت سی و یکم
نویسنده: احمد محمود
گوینده: رضا عمرانی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
29 مدار صفر درجه (مجموعه سه جلدی)
قسمت بیست و نهم
نویسنده: احمد محمود
گوینده: رضا عمرانی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
دکتر علی #شریعتی:
#قلم توتم من است ، امانت روح القدس من است ، ودیعه مریم پاک من است ، صلیب مقدس من است ، در وفای او ، اسیر قیصر نمی شوم ، زرخرید یهود نمی شوم ، تسلیم فریسیان نمی شوم ، بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلمم ، به صلیبم کشند ، به چهار میخم کوبند ، تا او که استوانه حیاتم بوده است ، صلیبب مرگم شود ، شاهد رسالتم گردد ، گواه شهادتم باشد ، تا خدا ببیند که به نامجوئی ، بر قلمم بالا نرفته ام ، تا خلق بداند که به کامجوئی بر سفره گوشت حرام توتمم ننشسته ام ، تا زور بداند ، زر بداند و تزویر بداند که امانت خدا را ، فرعونیان نمی توانند از من گرفت ، ودیعه عشق را قارونیان نمی توانند از من خرید و یادگار رسالت را بلعمیان نمی توانند از من ربود ...
هر کسی را ، هر قبیله ای را توتمی است ، توتم من ، توتم قبیله من قلم است .
قلم زبان خدا است ، قلم امانت آدم است ، قلم ودیعه عشق است ، هر کسی را توتمی است ،
و قلم توتم من است.
و قلم توتم ما است.
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib