از پسرک فقیر پرسیدند :
تا بحال دروغ گفته ای؟ پسرک گفت:
دروغ هایم زمانی شروع شد که
موضوع انشایم این بود:
تابستان را چگونه گذرانده اید...
#سلام ، صبح بخیر و شادی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
#حکمرانی
یه مشکل اینه که مدیرهای بالادستی این یارو که میدونستن انگلیسی بلد نیست جایی بهش پست دادن که شرط لازمش یکی انگلیسی حرف زدن بوده و یکی بلهقربانگو بودن. و این فقط یکیش رو داشته. اما مشکل بزرگتر اینه که خودش میدونه نمیتونه انگلیسی حرف بزنه اما داره جایی کار میکنه باید انگلیسی صحبت کنه. چرا؟ چهجوری میشه یهنفر کاری رو گردن بگیره که ممکنه آبروش حراج بشه.
واسه تغییر یه سری استانداردهای اخلاقی میشه تاریخ کشور رو به قبل و بعد از ۵۷ تقسیم کرد. اما یه تغییراتی هم اتفاق افتاد که نقطهی عطفش ۸۴ بود. سالی که محمود اومد.
کسی که دیدن پیروزیش کافی بود تا تمام استانداردها فرو بپاشه. این آدم کاری کرد که هرکسی فکر کرد جایگاهش خیلی بالاتر از چیزیه که هست. مثل اون کسی که تو جلسات انگیزشی و کلاسهای موفقیت می گه"منم یه روز تو خیابون دستفروشی میکردم اما الان به اینجا رسیدم. پس خودتو دست کم نگیر. تو هم میتونی."
و با اینکه خودش میدونه داره دروغ میگه اما کلی آدم باورش میکنن.
بعد از ۸۴ دیگه واسه واژههای وزیر و وکیل و سفیر و تاجر و دکتر و مهندس آبرو نموند.
سطح پایین خودش و سطح بالای درگیریش با گندههای دنیا باعث شد شعار انتخاباتی"ما میتوانیم" به اپیدمی "مگه ما چیمون کمتره؟ ما هم میتونیم" برسه؛ حتی بیرون از عالم سیاست.
تاجری که دستهبیل وارد میکرد قارچ کاشت. اونکه کرم خاکی پرورش میداد ساختمونساز شد. رانندهی یه دیپلمات هولدینگ زد. اونی که کتاب نداشت کارگاه داستاننویسی راه انداخت و هر کوتولهای کلاس افزایش قد گذاشت. استانداردهای حرفهای متلاشی شد، از مجری صداوسیما بگیر تا یه کارگردان سینما یا نمایندهی مجلس.
به آدم ایرانی روحیهای تزریق شد که انگار همهچی یه بازیه. یه ندای درونی که میگفت "هرچی رو که میگن جدی بگیر، حتمن یه شوخی مسخرهس."
اعتمادبهنفسی وجود داره که حاصل خودباوری نیست، حاصل عدم ایمانه به قواعد هستی، حاصل پوچی.
اگه برای زندگی خودت ارزش قائل باشی، نه به کارهای پایینتر از سطحت تن میدی و نه حاضری کارهایی رو بپذیری که تو پایینتر از سطح انجام دادنشی.
وقتی میدونی بلد نیستی انگلیسی حرف بزنی اما شغل مرتبط با زبان رو انتخاب میکنی، یعنی فهمیدی مملکت خرتوخره، یه مشت اسکل بالادستت هستن که اگه کار رو قبول نکنی، میدنش به یکی دیگه. و تو اون قدر بدبختی که نمیتونی از یه راه شرافتمندانهتر پول دربیاری، پس کاری رو میپذیری که با توجه به عدم تخصصت ظاهرن اعتمادبهنفس میخواد، اما در واقع حجم زیادی از حقارت و روحیهی بردهوار لازم داره واسه یه زیست انگلی!
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
اول خودت رو دوست داشته باش،
چون باقى عمرت رو
اول بايد با خودت بگذرونى.
#سلام ، صبح بخیر و شادی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
برنامه رادیویی #در_انتهای_شب_34
تلفیق شعر و موسیقی
موضوع :«نقد و بررسی دو افسانه از مردم عرب خوزستان»
این برنامه از مجموعه برنامه های #رادیویی ایران است که با رویکرد #فرهنگی_ادبی_هنری در بیان ومعرفی فرهنگ و ادب و هنر ایران اعم از نظم و نثر و هنرمندان سایر رشته های فرهنگی هنری ایران و جهان فعالیت داشته و شنوندگان را با هنرمندان و اثارشان اشنا میسازد .
گویندگان:
پریچهر بهروان
رضا معینی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
انتخابمون رکب خورده رئیس!
جدیدترین اثر «حاج غلام کویتی پور» به نام "رئیس" با همراهی یک خواننده جوان منتشر شد که با تندترین ادبیات ممکن، به مدیران و مسئولین ایران تاخته... این آهنگ بر روی ملودی نوحه تاریخی کویتی پور ساخته شده است.
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
مرگ را پروای آن نیست
که به انگیزهای اندیشد
زندگی را فرصتی آنقدر نیست
که در آینه به قدمت خویش بنگرد
و عشق را مجالی نیست
حتی آن قدر که بگوید
برای چه دوستت میدارد…
#شاملو
#سلام ، صبح بخیر و شادی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
شعری لطیف و زیبا از دکتر مجدالدین میرفخرایی، متخلص به #گلچین_گیلانی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
مستی هر نگاه تو
بِه ز شراب و جام مِی
کی ز سرم برون شود،
یک نفس آرزوی تو...
«مولانا»
#سلام ، صبح بخیر و شادی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
#خسته_گیری با سید نورانی
راننده تاکسی در قم تعریف میکرد که روزی در پایان کار مسافرکشی ام به سمت خانه ام میرفتم ، که در مسیر با شخصی که کنار خیابان منتظر تاکسی ایستاده بود مواجه شدم ،قصد سوار کردنش را نداشتم اما وقتی از کنارش رد شدم و با صدای بلند گفت جمکران ،ومن که تقریبا خانه ام درهمان مسیر بود ایستادم. ازقضا ایشان روحانی و سید هم بودند و به همین دلیل خواستم لطفی هم کرده باشم.
خلاصه پس از توافق برسرکرایه که مبلغ کمی هم بود اما به دلیلی که عرض کردم ایشان را سوار کردم، در بین راه چند بار به طورگذرا چهره ایشان را از آینه مقابلم چک کردم ،و واقعا چهره ای بسیار زیبا ونورانی داشت، ودر دل خودم گفتم نکنه ایشان امام زمان باشند، در همین گیر ودار بودم که روحانی گفت وارد یک مسیر فرعی شوم که نسبتاً به دلیل عدم نصب چراغ برق تاریک هم بود ،بعد از طی مسیری گفتند که بایستید ومن هم ایستادم ،ایشان مبلغ ۲۰۰۰۰ تومان به من دادند واز تاکسی پایین آمدند ، قراربود که کرایه ۱۵ هزارتومان بگیرم ،من هم ۵ هزار تومان برداشتم که پس بدهم ، هرچی نگاه کردم روحانی را ندیدم، ازماشین پیاده شدم واطراف تاکسی را نگاه کردم از ایشان خبری نبود ، دیگه یقین حاصل کردم که ایشان خود شخص امام زمان (عج) بودند که من دیدارشان کردم .
از طرفی خیلی خوشحال بودم که اینکه چنین سعادت نصیبم شده واز طرفی هم خیلی ناراحت از اینکه فرصت نشد بیشتر از این ازحضور ایشان استفاده کنم ،اما با خودم گفتم اون ۲۰۰۰۰ تومانی را که ازش گرفتم را به عنوان تبرک نگه میدارم تا برکت زندگی ام شود .
رفتم خانه وجریان را برای خانواده ام تعریف کردم وآنها هم کلی منو سرزنش کردند که چه فرصتی را از دست دادم، این قضیه گذشت تا اینکه بعداز چند روز اتفاق جالبی افتاد ...
ازقضا چند روز بعد ،در یک مسیری میرفتم که همان روحانی را دیدم که یک دستش داخل گچ و آویزان به گردن ، عصا به دست و کله باند پیچی شده کنار خیابان ایستاده بود، من که سراز پا نمی شناختم ، تاکسی را با عجله نگه داشتم وپیاده شدم وبه سمت ایشان دویدم وایشان را در آغوش گرفتم وگفتم آقا جان فدات بشم شما کجا و اینجا کجا آقای من مولای من/روحانی که تازه منو شناخته بود، بمن گفت: آقاجان و زهر هلاهِل، مولای من و درد بی درمون ، مرتیکه کنار کانال مسیر لوله گاز منو پیاده کردی ، منم به محض پیاده شدن افتادم توکانال و از حال رفتم ، بعدشم گذاشتی و رفتی ...؟
من که تازه فهمیده بودم که جریان از چه قراره بدو بدو رفتم به طرف تاکسی که جیم فنگ بشم، که آشیخ فریاد زد باقی پول منو بده و من بی توجه به فریاد های حاجی فرار کردم.
الان ۲۰ روزه تاکسی رو از ترس گذاشتم تو پارکینگ خونه با وانت تو همون مسیر اسفناج و برگ چغندر می فروشم ، ایشونم هر روز می بینمش دو نفر زیر کتفشو گرفتن میبرن فیزیوتراپی .../ منم هر دفعه نیم کیلو اسفناج بهش میدم و پولش رو نمی گیرم ، بهش گفتم: مادر خدا بیامرزم سفارش کرده از عُلما و روحانیون پول نگیرم مخصوصاً اگه سادات باشند.
اونم تشکر کرد و شماره پلاک تاکسی خودم و شماره همراه خودش رو با ۱۰۰ هزار تومان پاداش بهم داد گفت: تو شهر کاسبی می کنی اگه این تاکسی رو دیدی در بدر دنبالش می گردم بهم زنگ بزن با پلیس بیام سراغش ، دو سه روز خوابم نمی برد مونده بودم چِکُنم که یه روز اومد سراغم گفت: شماره تاکسی رو داری؟ گفتم آره چطور ! گفت: شماره شو خودم گم کردم هر چی دنبالش گشتم پیداش نکردم. منم که از خوشحالی قند تو دلم آب شد گفتم: بله شماره شو دارم تو سررسیدم نوشتم فردا برات میارم.
خلاصه فردا که اومد سراغم شماره پلاک ماشین باجناقم رو بهش دادم گفتم: این شماره ای بود که به من دادی خیلی ازم تشکر کرد و پنجاه هزار تومن دیگه بهم داد و رفت .../
بنظر شما از فردا رو تاکسی کار کنم؟ یا بازم دو سه روز صبر کنم؟!
سپاسگزار میشم اگه راهنمایی بفرمایید
#رقص؛ تاریخ و فلسفهٔ رقص
به نظر می رسد رقص نهایت سبک سری است.
چگونه این امر به یک ضرورت انسانی تبدیل شد؟
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
#رادیوراه_18 با دکتر مجتبی شکوری
فصل دوم
قسمت هشتم : #پیوستگی
منابع مکتوب:
آخرین آغوش ماما اثر فرانس دو وال - ترجمه نازگل عزیزی - انتشارات سایلاو
در جست و جوی طبیعت اثر ادوارد ویلسون - ترجمه کاوه فیض اللهی - نشر نو
روابط از دست رفته اثر جوهن هری - ترجمه مهدی قراچه داغی - نشر پیکان
چگونه با طبیعت صمیمی شویم اثر تریستن گولی - ترجمه سما قرایی - نشر هنوز
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
#حکمرانی
#جهاد_تبیین
🔸 نسخه هایتان برای ما و کارنامه تان!
✍️ مجید مرادی
🔺 برای مردم نسخه عفت نوشتید اما سر از اعمال خلاف عفت در آوردید!
🔺 برای مردم نسخه مقاومت در برابر تحریم نوشتید اما خودتان از پستان تحریم شیر می خورید!
🔺 برای مردم نسخه نفرت از امریکا را نوشتید اما بچه هایتان را فرستادید ایالات متحده!
🔺 برای مردم نسخه قناعت و اشکنه نوشتید اما خودتان عشریه های ده ها میلیاردی می گیرد!
🔺 برای مردم نسخه آخرت نوشتید اما خودتان غرق در دنیایید!
🔺 فعالان اجتماعی و رسانه و محیط زیست را جاسوس خواندید اما دشمن تا نخاعتان نفوذ کرد و نقشه هایتان را پیش خور کرد!
🔺 به جان فعالان سیاسی افتادید و تمرکزتان بر سیاست زدایی بود و از تهدیدهای امنیتی غافل شدید و نتیجه اش این بود که موساد برای ترور فخری زاده حجله خون و آتش ترتیب داد و تحقیری تاریخی بر روان ایران بزرگ تحمیل کرد و باز هم نفهمیدید که حساسیت هایتان چقدر حقیر بود.
🔺حساسیت هایتان چقدر حقیر بود که به جان فلان روزنامه نگار افتادید یا دو ساعته چهار پنج نوجوان را که روی بام خانه شأن رقصیده بودند و کلیپش را پخش؛ شناسایی و به صورت ضربتی دستگیر کردید اما موساد با وانت آمد و همه اسناد هسته ای را برد.
🔺 راستی آن نیروهای ضربتی و صاحب معلومات که صدای ضربان قلب آدم ها را هم از دور رصد می کنند در قضیه موسس طرح حجاب و عفاف و مدیر کل ارشاد اسلامی کجا بودند و چرا اطلاع رسانی نمی کنند؟!
🔺 از عدالت علوی می گویید اما با چاپ صدها هزار میلیاردی پول هر روز به جیب مردم دستبرد می زنید و ارزش دارایی مردم را تنزل می دهید.
🔺 برای ما از جوانگرایی داستان می سرایید اما صدساله هم ول کن صندلی نیستید. زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد رهبران آن در سنی میان سی و پنج تا 45 سال قرار داشتند ولی امروز به رغم شعار جوانگرایی، احمد جنتی که سالهاست وارد دومین قرن قمری اش شده خورشید شورای نگهبان و حاکم بر سرنوشت انتخابات است.
🔺برای ملت صدای آغاسی و حبیب را ممنوع کردید اما با تتلو هم کنار آمدید.
🔺 راستی با شما چه باید کرد؟!
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
کویتی پور مرد و زنده شد
مجتبی نجفی
آنچه که کویتی پور، خواننده معروف دوران جنگ هشت ساله و عزاداری های محرم، همان خواننده ویژه ما دهه شصتی ها خوانده، نشانی مهم از آغاز یک پایان است. از دهه شصتی ها کمتر کسی به نظام زور وفادار مانده. امروز نخست وزیر آن دهه خاص تاریخ معاصر در حصر است و خواننده انقلابیون که " ممد نبودی ببینی" را برای فتح غرور انگیز خرمشهر برایمان میخواند و با " عمه بابایم کجاست" اشک ما را در بازنمایی رخداد کربلا جاری می کرد، از عاشواری تاریخی به عاشورای روی زمین بازگشته، جایی که قتلگاه کودک و پیر و جوان است :" حالمون بدجوری داغونه رئیس، کبکمون خروس نمیخونه رئیس" "جوونیم رو کشتند، دیگه ارشاد نداره""حاجی اینجا دارند همه جوونها رو میدَرند،" " وطنم شرحه شرحه خونه ولاله زاره". خواننده انقلابی آن روزها که مدتها سکوت کرده بود و در سال پیش هم اثری اعتراضی را سرود، اینبار در کنار خواننده ای جوان به طرز معناداری " رئیس" که استعاره ای از ولی فقیه حاکم بر کشور است را به باد حمله گرفته و هم تلویحا خشمش را از آن همه شور و شوق اول انقلاب که به کام دیکتاتوری ریخته شد بیان کرده و هم از زبان خواننده جوان، دانیال مقدم، علیه تداوم سنت رئیس در نابودی وطن عصیان کرده. " اهل بیتتون گفته روز مردم رو، شب کنید؟" ریشِتون، ریشه مردم رو سوزانده".
رهایی وطن از چنگ رئیس و دشمنی که در میان ما رخنه کرده و ما را بی نیاز از دشمنی خارجی کرده، نیازمند اتحاد همه نسلهاست. از کویتی پور دهه شصتی ها تا خواننده جوان همکارش تا هر کس با سنت رئیس مشکل دارد، سنتی تاریخی علیه فرهنگ شهروندمداری.
خوش آمد به کویتی پور دهه شصتی ها که به قول خودش علیه آن "آش بدمزه ای" که برایمان پختند، عصیانگری کرده، به طرز معناداری در کنار نسلهای جوان قرار گرفته. ریشه کردن رئیس و سنت دیکتاتوری نیازمند این اتحاد است؛ اتحاد بین همه آنها که امروز از آنچه پختند شرمسارند و همه نسلهایی که میراثدار یک دیکتاتوری سخت خون آشام به نام مذهب هستند.
کویتی پور دهه شصت مرد و از خاکسترش کویتی پوری جدید برخاسته؛ شجاع علیه رئیس و دوشادوش نسلهایی با جوانی های بر باد رفته و در پی باز پس گیری وطنی زخمی و شرحه شرحه. پیروزی ما در اتحاد همه زخم خوردگان است.
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
#نگاهی_دیگر
#ریاضی
لش کرده بود رو کاناپه. منم چایی به دست نشسته بودم رو به روش. یهو گفت تاحالا دنیایی رو تصور کردی که توش تورینگ تا شصت هفتاد سالگی زندگی میکرد؟ یا جان نش اسکیزوفرنی نداشت؟ یا گالوا تو بیست و اندی سالگی سر دوئل کشته نمیشد؟ گفتم دنیارو نمیدونم ولی من خیلی به این فکر کردم که اگه نمیتونستن ریاضی بخونن به هر دلیل چه بلایی سرشون میومد. گف خود ریاضیدانا میگن ریاضیات معامله با شیطانه. گفتم یه مشت قمار بازن اینا. دو سه دهه زندگیت رو وقف حل مسئلهای میکنی که معلوم نیست حل بشه. حل هم بشه چنان لذتی رو تجربه میکنی که با هیچ انسان زندهای نمیتونی به اشتراک بذاریش. چون فقط تویی تو دنیا که لذت حل اون مسئله رو تجربه کردی. فقط تویی که میفهمی. تو کل دنیا. از بین چند میلیارد نفر فقط تو این لذت رو درک میکنی و دیگران هیچ درکی مطلقا ندارن از اون لذت. حتی ریاضیدانای دیگه. تازه اگر خوش شانس باشی و بتونی از پسش بر بیای. اگه نه که اصن همونم هیچی. کل عمرت رفته پای حل یه مسئله. گف گروموف که کلی قضیه داره تو فیلدای مختلف ریاضی تو یه مصاحبش میگه رفته بودم دکتر تو نوبت بودم که روی میز یه مجله روانپزشکی بود. باز کردم یه نگاهی بندازم توش یه مقاله بود ده از تا ویژگیهای آدمای افسرده رو نوشته بود. آخرش گفته بود اگر این ویژگیهارو دارید برید دکتر. دیدم هر ده تاش ویژگیهای یه دانشجوی دکترای ریاضیات بود. گفتم ولی ساینس درمان میکنه. و توضیحش باشه برای بعد ولی ساینس درمان میکنه. گف آره همین. کسایی که زندگیشونو وقف ساینس یا هنر کردن آدمای دیگهای شدن. البته که تو اون مقیاس. گفتم اون لذتی که میبرن و شکوهی که از شهود و تخیلشون تجربه میکنن نشون از یه درونگرایی ژرف داره که حاصل طی شدن یه مسیر ناهموار و سخت بوده. هرکسی نمیتونه بهش برسه. تو علم یا هنر وقتی عمیق بشی یه لذت انتزاعی و درونیای رو تجربه میکنی که دست هیچ آدمی بهش نرسیده. این خوبه چون بالاترین حدی از لذته که میتونی لمس کنی. و بده چون نمیتونی ازش با کسی حرف بزنی. چیزی شبیه ساماتا-ویپاسانا که بوداییا دنبالشن. اوج لذتیه که ذهن میتونه تجربه کنه. گف پس اورگاسمو قالب کردن به ما؟ گفتم بگی نگی.
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
#شعر_معاصر_ایران
پادکست #ریرا، قسمت ویژه
در یادبود سهراب سپهری
«قصهی سهراب و نوشدارو»
نوشتهی شاهرخ مسکوب
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
مستند «احمد شاملو، شاعر بزرگ آزادی»
کارگردان: مسلم منصوری
مستندی دربارهٔ شاملو، شعر شاملو و گفتوگو با خود شاملو در سالهای پایانی زندگیاش ، همراه با دیدگاه شاعران و نویسندگان دربارهٔ شاملو، از جمله محمود دولتآبادی، محمدعلی سپانلو، محمد حقوقی، محمد قاضی، ضیا موحد، اسماعیل نوریعلا، جواد مجابی، بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، عباس کیارستمی، به همراه شعر خوانیهایی از احمد شاملو و آیدا سرکیسیان.
#مستند
#بریده_کتاب
در همهمهی خونتان در پی سعادت هستید. گاه آن را مییابید و گاه از کف میدهید. اما نشاطی که از آن با شما سخن میگویم، به هیچروی اینگونه نیست. نه سعادت است و نه تیرهروزی. فراغت از اندیشهی سعادت است و تیرهروزی. از شما نمیخواهم در خویشتن به جستوجو بپردازید. شما را بدان میخوانم که به سانِ زمین عریان، خویشتن را به فراموشی بسپارید و به یکسان پذیرای رگبار کوبنده و آفتاب گدازنده گردید..
وقتی از خدا سخن میگویم، به راستی نمیدانم از چه صحبت میکنم و ندانسته حرف میزنم. چگونه شما که ادعا میکنید سخن مرا میشنوید، میتوانید در این باره خردمندتر از من باشید؟
میگویید همراهیم میکنید، اما دلآزردهام میسازید. میگویید دوستم میدارید، اما اندوهگینم میسازید. بیش از تمامی پرندگان جنگل هیاهو به پا میکنید، اما بر لبانتان چیزی که شبیه آواز باشد نیست. آن که آواز سر میدهد، در آواز خویش میسوزد. آن که عشق میورزد، در عشق خویش میفرساید. آواز همین سوختگی است، عشق همین فرسودگی است. اما در شما سوختن و فرسودنی نمیبینم. از عشق چشم آن دارید که خلأهایتان را پُر کند. حال آن که عشق هیچ خلأی را پُر نمیسازد، نه حفرهای را که در مغزتان است و نه شکافی را که در قلبتان است. عشق بیش از آن که وفور باشد، کاستی است. عشق، وفور کاستی است. از شما میپذیرم که عشق امری درکناشدنی است. اما آنچه درکش محال باشد، زیستنش بس ساده است.
رفیق اعلی ص ۹۹
#کریستین_بوبن
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
#بریده_فیلم
برشی از فیلم دلیران تنگستان و رییسعلی دلواری در روز #عاشورا
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
جایی که ایستادی میتونه
ابتدا یا انتهای یه راه باشه.
تصمیم با خودته که کدوم طرف بری
سمت امید یا نا امیدی...
#سلام ، صبح بخیر و شادی
کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib
پیشنهاد فیلم
مادر!
مادر!؛ یک زن (جنیفر لارنس) و شوهر (خاویر باردم) در خانه خود باهم زندگی میکنند. غریبه ای (اد هریس) از راه میرسد و درب منزل آنان را میزند. او فکر میکند که خانه مذکور در واقع محلی برای استراحت است و نمیداند که ملک شخصی زن و شوهر است!
توجه: رده سنی فیلم +18 است.
از شبکه آوافمیلی
امشب ساعت 21:45
تکرار فردا ساعت 9:45