ketabsib | Unsorted

Telegram-канал ketabsib - کتابخانه سیب🍎📚

-

Subscribe to a channel

کتابخانه سیب🍎📚

🔹 نقد

بدون شک، در فلسفه رواقی جزئی از حقیقت وجود دارد. نیرومندی اراده، آزادگی، شخصیت معنوی داشتن جزئی از اخلاقی بودن است. ولی این فلسفه بیش از اندازه به درون گرائیده است و در نتیجه به نوعی دستور بی اعتنائی وسهل انگاری میدهد، اصل سخت کوشی و مقابله با حوادث و تغییر آنها در جهت مراد و هدف در این فلسفه مورد توجه قرار نگرفته است. انسان در این جهان آفریده نشده است فقط برای اینکه حالت دفاعی به خود بگیرد و مصونیتی درونی در خود ایجاد کند که حوادث نتواند در او تاثیر نماید; و آفریده نشده است که صرفا آزاد بماند و برده و اسیر جریانات واقع نشود. بلکه علاوه بر این باید مهاجم و تغییر دهنده باشد، یعنی آفریده شده است که خود را و جامعه را و جهان را در جهت کمال تغییر دهد.

ثانیا این فلسفه بیش از اندازه فردگرا است، تمام توجهش به فرد است، جنبه اجتماعی ندارد. یعنی هدف این فلسفه و این مکتب نجات دادن فرد است و بس. در این سیستم اخلاقی عواطف باشکوه انسانی جای ندارد.

ثالثا این فلسفه به نوعی مقاومت و نوعی رضا و تسلیم میخواند، مقاومت (البته مقاومت درونی) در برابر تاثیر حوادث (نه خود حوادث) و تسلیم در برابر آنچه به حکم طبیعت و یا تقدیر الهی چاره ناپذیر است.


#بریده_کتاب

اراده خوب اراده ای است که از طرفی مقاوم باشد و از طرف دیگر با حوادث جبری و ضروری ستیزه بیهوده نکند.

ولی از نظر اخلاقی، این مقدار برای توجیه خوبی اراده کافی نیست. باید مقصدی خوب که خوبی خود را نه از ناحیه اراده، از ناحیه دیگر داشته و به علاوه آن مقصد، خوب فی نفسه باشد نه خوب برای من، و به عبارت دیگر مقصدی که خوب مطلق باشد نه خوب نسبی در میان باشد.

اگر معنی اخلاق، دستورالعمل زندگی باشد به معنی اینکه هر کسی برای اینکه خوشتر و بهتر و نیرومندتر و با شخصیتتر زندگی کند باید آن دستورها را به کار بندد، دستورالعملهای رواقیون را میتوان اخلاق شمرد. و اما اگر اخلاق را به معنی رفتار با فضیلت و قابل تقدیس و متعالی بدانیم، آنچه رواقیون گفته اند کافی نیست. زیرا آنچه رواقیون میگویند خوب نسبی، یعنی خوب برای همان فردی است که به کار میبندند، و حال آنکه خیر و فضیلت، آنگاه خیر و فضیلت است که نسبت به اشخاص متغیر نباشد.

اخلاق رواقی با اخلاق کلبی، در بی اعتنائی و تاثیر ناپذیری از حوادث اشتراک دارند. تفاوت در این است که اخلاق کلبی خوبی را در بی نیازی عملی و ترک همه چیز میداند و از همه چیز کناره میگیرد و « سگ زیستی » و « حیوان زیستی » را توصیه مینماید، ولی اخلاق رواقی توصیه به کناره گیری و ترک عملی نمیکند، آنچه توصیه میکند، بیتفاوت بودن در برابر اقبال ها و ادبارهای حوادث است نه گریز از آنها. لهذا رواقی مخالف بهره مندی از تمدن و مواهب حیات نیست، آنچه او مخالف آن است گرفتاری و اسارت به وسیله آنها است.

کلبی مانند کسی است که از ترس گرفتاری به یک بیماری از محیط میگریزد، و اما رواقی بجای گریز از محیط بیماری، در خود مصونیت طبی ایجاد میکند. اما هیچکدام به مبارزه با بیماری دعوت نمیکنند.

بعد از سقراط، علاوه بر مکتب افلاطون و مکتب ارسطو، چهار مکتب دیگر نیز به وجود آمد که هر کدام به نحوی ادامه سقراط به شمار میرفتند. هر کدام از این مکتب ها در حقیقت، شاخه ای از فلسفه سقراط را تعقیب میکردند. آن مکتب ها عبارت اند از مکتب کلبیان، مکتب شکاکان، مکتب اپیکوریان و مکتب رواقیان.

از نظر تاریخی این مکتبها همه در زمانی به وجود آمده اند که دوره ادبار یونان بوده است، زیرا نظام دولت شهری یونان وسیله اسکندر از بین رفت و با نابودی اسکندر، نوعی بینظمی و اغتشاش و ناراحتی در زندگی مردم پدید آمد.

بسیاری از محققان بر این عقیده اند که این مکتبها همه عکس العملهای مختلفی است که فلاسفه به حکم قانون طبیعی در برابر آن مشکلات ابراز داشته اند، و در واقع همه این فلسفه ها فلسفه دلداری و تسلی است.

میگویند: مردم میتوانند به طرق گوناگون با بدبختی و ادبار سروکار داشته باشند. میتوانند تسلیم آن شوند، یا با آن بجنگند، یا از آن بگریزند، یا آن را بپذیرند. مطابق هر یک از این رفتارها یک نظریه اخلاقی وجود دارد که آن را توجیه میکند.

مکتب کلبی مکتب فرار از زندگی است، مکتب رواقی مکتب مقاومت است، اما مقاومت درونی. مکتب اپیکوریسم مکتب فرار از رنجها و پناه بردن به لذت ها است، و مکتب شک، مکتب تزلزل معیارها است که معمولا به دنبال سختیها پدید میآید.

بر اساس کلیات فلسفه، تالیف پاپکین و استرول، فصل فلسفه اخلاق
سید جلال الدین مجتبوی

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

✍ رواقیون چه کسانی بودند؟

" گروهی از فلاسفۀ قدیم یونان که در یکی از رواق‌های شهر آتن شاگردان خود را تعلیم می‌دادند.
رواقیان فایدۀ حکمت را تعیین روش زندگی و تهذیب اخلاق می‌دانستند. " (فرهنگ معین)

چنان که از تعریف بالا مشخص است رواقیون کسانی بودند که فلسفه را از آن جهت می خواستند که در راه پر پیچ و خم زندگی به کمک شان بیاید. آنها از علم های غیر کاربردی و مضر برای زندگی روی گردان بودند.

🔹 همزمان با اپیکوریسم، مکتبی دیگر تاسیس شد که به نام مکتب رواقی معروف است. مؤسس این مکتب مردی است به نام زنون. زنون رواقی غیر از زنون الیائی است. زنون الیائی در حدود دو قرن پیش از زنون رواقی میزیسته است. رواقیان، کمتر یونانی هستند. رواقیان قدیم، سوری و رواقیان متاخر رومی بوده اند. خود زنون اهل قبرس است.

رواقیان در برخی نظریات خود تحت تاثیر نظریات کلبیان میباشند، ولی اساس نظریه شان در حکمت عملی، مستقل است. سقراط بیش از هر شخصیت دیگر مورد تقدیس رواقیان بوده است. راسل میگوید:
«رفتار سقراط هنگام محاکمه، سرپیچی اش از فرار، متانتش در برابر مرگ، و این دعویش که ستمگر، به خودش بیش از ستمکش آسیب میرساند، همه با تعالیم رواقیان موافق بود. بی پروائیش از سرما و گرما، سادگیش در خوراک و پوشاک، و وارستگی کاملش از همه اسباب راحت جسم نیز با تعالیم رواقیان موافق بود.»

گاهی اشتباه میشود و فلسفه رواقی همان فلسفه آکادمی افلاطونی پنداشته میشود و گمان میرود رواقیون همان اشراقیون و پیرو فلسفه افلاطونند، و البته باید از این اشتباه جلوگیری شود.
فلسفه رواقی، برخلاف فلسفه های کلبی و اپیکوری تاریخ طولانیتری دارد. میگویند «شروع فلسفه رواقی به منزله تحول و پیشرفت مذهب کلبی بود، و پایان آن، صورتی از ایده آلیسم افلاطونی داشت. بیشتر دگرگونی هائی که رخ نمود در نظریات مربوط به مابعدالطبیعه و در منطق رواقیان بود، نظریات اخلاقی آنان بالنسبه ثابت ماند.»

روح نظریه اخلاقی رواقیان این است که «فضیلت» عبارت است از اراده خوب، فقط اراده است که خوب یا بد است، فضیلت و رذیلت هر دو در اراده جای دارند.
رواقیان اراده خوب را اراده ای میدانستند که نسبت به حوادث بیرونی تاثیر ناپذیر باشد. در حقیقت آنها اراده خوب را عبارت از اراده نیرومند میدانستند، معتقد بودند که انسان با اراده ای تاثیر ناپذیر میتواند آزاد بماند و مانند جزیره ای در قلب اقیانوسی متلاطم، ثابت و پابرجا و مستقل به حیات خود ادامه دهد. میگفتند:
« اگر انسان اراده ای نیک داشته باشد و بتواند نسبت به رویدادهای بیرونی بی اعتنا و سهل گیر بماند، وقایع خارجی نمیتواند شخصیت ذاتی او را تباه سازند.»

در حقیقت از نظر رواقیان، رستگاری به شخصیت انسان بستگی دارد و شخصیت انسان به اراده او وابسته است. رواقیان اراده خوب را اراده ای میدانستند که اولا نیرومند و تاثیر ناپذیر باشد و ثانیا موافق با طبیعت باشد.

اپیکتتوس که یکی از رواقیان سرشناس است میگوید:
«اگر هر یک از شما خود را از امور خارجی کنار کشد به اراده خویش باز میگردد و آن را با کوشش و ریاضت به پیش میبرد و اصلاح میکند بدان سان که با طبیعت سازگار شود و رفیع و آزاد و مختار و بی معارض و ثابت قدم و معتدل گردد; و اگر آموخته باشد که آن کس که خواستار چیزی یا گریزان از چیزی است که در حیطه اقتدار او نیست، هرگز نخواهد توانست ثابت قدم و آزاد باشد بلکه بالاضرورة باید با آنها متغیر گردد.»

آنان معتقد بودند که خیر و شر بودن حادثه ای برای انسان، امری مطلق نیست، به طرز تلقی انسان از او بستگی دارد. میگفتند:
«اشخاص دیگر بر امور خارجی که بر تو مؤثرند اقتدار دارند، میتوانند تو را به زندان افکنند و شکنجه دهند یا برده سازند، اما اگر تو اراده ای نیرومند داشته باشی، آنها بر تو اقتداری نخواهند داشت.»

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

Marcus Aurelius
/ɔːˈriːliəs/
26 April 121 – 17 March 180 AD


مارکوس آورلیوس (آئورلیوس) آنتونیوس یا مارک اورل از امپراتوران بزرگ روم است. او یکی از «پنج امپراتور خوب» و یک فیلسوف رواقی است.
وی در ۲۶ آوریل سال۱۲۱ میلادی زاده‌ شد.مارک اورل در ۱۷ مارس ۱۸۰ میلادی به بیماری تیفوس درگذشت.

مارکوس آئورلیوس نقش برجسته‌ای در آخرین دوره جنگ‌های رم علیه پارتها داشت.
 او کتاب تاملات (Meditations) را در بین سال‌های ۱۷۰ تا ۱۸۰ در حالی که روم درحال جنگ بود، تألیف کرد. (این کتاب با ترجمه عرفان ثابتی توسط  نشر ققنوس منتشر شده‌است).

این فکر که «من رنج کشیده‌ام» را بیرون کن و رنج خود بیرون خواهد رفت.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

🔹 بسیاری از آثار فلسفی سنکا پس از مرگ او در ۱۲ کتاب با عنوان «گفتگوها» دربارهٔ مسائل اخلاقی و فلسفی گردآوری شدند.

درباب مشیّت (De Providentia): مخالفت با فلسفه اپیکوریسم است.

دربارهٔ کوتاهی عمر (De brevitate vitae):
زودگذری زمان و کوتاهی زندگی  است.

درباب خشم (De ira)/ کتاب سوم: نوعی پدیدارشناسی از عصبانیت انسان است.

درباب زندگی زیبا (De beata):
مشکل ثروت‌گرایی و تمایلاتی را در بوته آزمایش می‌گذارد که در آنها فقدان خوشبختی بی معناست.

درباب آسودگی خاطر (De Tranquillitate animi):
در این سه‌گانه که به دوستش «سرنوس» تقدیم کرده‌است، سنکا میانه‌روی میان خوش‌بینی و تمدن رمی را جستجو کرده و قرارگیری سیسرون و کاتولوس در یک موقعیت متعادل را پیشنهاد می‌کند.

درباب احسان (De Beneficiis): این گفتگو در ۷ کتاب تنظیم شده‌است و از طبیعت و حالتهای مختلف احسان، ارتباط میان احسان کننده و احسان شونده و وظایف آنها صحبت می‌کند. (در این کتای سنکا نسبت به رفتار نرون به دیده تردید می‌نگرد).

درباب بخشش (De Clementina): سنکا این اثر را در ۳ کتاب تألیف و به نرون تقدیم کرده‌است. او در این کتاب به مدیریت عدالت و حاکمیت دولت نگاه می‌کند و به امپراتور جوان یک برنامه سیاسی متعادل و یک راهکار میانه‌رویی را ارائه می‌کند.

درباب ثبات خردمندان
(De constantina Sapientis):
او در این کتاب توضیح می‌دهد که به خردمندان نه می‌توان آزار رساند و نه به آنها توهین کرد.

درباب آسایش (De Otio):
در این گفتگو سنکا توجیه درستی از کناره گیری خود از زندگی اجتماعی ارائه می‌کند.

درباب تسلیت
(De Consdatione):
در این گفتگو سنکا ضمن تسلیت به مارسیا، از دختر او به خاطر از دست دادن پسرش دلجویی می‌کند.

۱۲۴ نامه اخلاقی به لوسیلیوم
(124 Epistulae Morales ad Lucilium):
این مجموعه شامل ۲۰ دفتراست که در آخرین سالهای زندگی اش به نوشتن آنها اهتمام ورزیده‌است. سنکا در این کتاب به فلسفه، تجربه‌ها، شادی‌ها و رنج‌های خود اشاره می‌کند.

مسائل طبیعی (Naturales Quaestiones):
در ۷ دفتر تنظیم و به لوسیلیوس تقدیم شده‌است. در این کتاب سنکا از طریق مسائل علمی به تحلیل پدیده‌های جوی و آسمانی از آب و هوا تا زلزله های کیهانی می‌پردازد.

تجلیل مسخره آمیز (Apocolocyntosis):
یک تجلیل طنزگونه از امپراتور است. در این کتاب سنکا مرگ کلاودیوس را به تصویر می‌کشد و عروجش به کوه المپیوس و حضورش در پیشگاه خدایان را نشان می‌دهد. او در این اثر طنز، بیان می‌کند که کلاودیوس در حضور خدایان محکوم به زندگی در جهنم می‌شود.

تراژدیها (tragedie):
هرکول دیوانه – زنان تراخیس – زنان فینیقی – مدیا – فدرا – اودیپوس (اودیپ) – توئستس – آگامنون و هرکول در اوتا

🔹 سنکا درام نویس رومی آن چنان که باید نزد ما شناخته شده نیست. اما بی شک او را باید یکی از چند درام نویس تأثیرگذار در تاریخ ادبیات نمایشی دانست. او به عنوان یک فیلسوف رواقی در یکی از ظلمانی ترین ادوار تاریخ زیست، عهد امپراطور کالیگولا و امپراطور نرون. دو امپراطور خودکامه ای که به تنهایی می توانستند یک سرزمین را به دوزخ تباهی بدل کنند. از همین رو نمایش نامه های سنکا اگرچه برگرفته از اسطوره های یونانی و یا بازنویسی تراژدی های آتنی ست، اما چیزی در آن.ها وجود دارد که درام های او را یک سر از مآخذ یونانی شان جدا می کند و آن نوعی توحش و عریان کردن روابط انسانی و خشونتی ست که بر جسم و جان انسان رواداشته می شود. همین نگاه بی پروای سنکا بود که موجب شد آنتونن آرتو او را پیشاتاریخ تئاتر شقاوت بداند.
سنکا از حیث دیگری هم در تاریخ تئاتر اهمیت دارد و آن تأثیر ژرفی ست که او بر تئاتر بعد از خود، به ویژه بر شکسپیر و درام الیزابتی نهاد. به جرأت می توان گفت تاریخ تئاتر تا دوره ی رمانتیک ها زیر سایه ی سنکا قرار داشت. سنکا حلقه ی رابطی بود که تراژدی آتنی را به درام قرن کلاسیک پیوند داد.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

Lucius Annaeus Seneca
 (c. 4 BC – AD 65)

لوکیوس سِنِکا 
معروف به سنکای جوان (متولد ۴ قبل از میلاد و درگذشته ی ۶۵ بعد از میلاد) اهل رم، فیلسوف رواقی، سیاستمدار،  نمایشنامه نویس، معلم و مشاور  نرون بود. او مجبور شد به اتهام همدستی در توطئه قتل امپراتور  خودکشی کند، پدر وی سنکای بزرگ نام داشت.

از سنکا ۹ نمایشنامه تراژدی و یک کمدی به جا مانده‌است:
هرکول دیوانه – زنان تروا – زنان فینیقی – مدیا – فدرا – اودیپوس (اودیپ) – توئستس – آگامنون و هرکول در اوتا

سنکا نیز همچون نویسندگان هم عصر خود به شدت تحت تأثیر هنر و ادبیات یونان بود.

او معتقد بود که طبیعت معیاری است که انسان باید هماهنگ با آن زندگی کند و اصل برابری انسانها را قبول داشت.

سنکا (نقل قول):
انسان تکلیفی اخلاقی دارد، امّا این تکلیفی است در قبال جامعه بزرگ بشری نه صرفاً در قبال شهروندان کشور خود. دولت بازتاب طبیعت شر انسان است.

و این تفکر رواقی در آثارش بخصوص زنان تراخیس بخوبی مشهود است.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

رِواقی گری (به انگلیسی: Stoicism)
و به پارسی «سُتاوندی» مکتبی فلسفی است که به‌وسیله زنون کیتسیونی (Zeno of Citium) تأسیس شد. نام این فلسفه در زبان‌های اروپایی و نیز عنوان رواقی برای آن بدین مناسبت است که حوزه ایشان در یکی از رواق‌های آتن منعقد می‌شد. واژه stoa در یونان باستان به ایوانی گفته می‌شد که با کاربری از ستون‌ها استوار و ایستاده شده بود. استوار، استوانه، ایستادن و راست (قائم) همه همریشه با این واژه هستند. ستاوندیان از این رو چنین نامیده شدند که بنیانگذار آنها زنون در سُتاوند مرکزی آتن آموزه‌های خود را به شاگردان و پیروانش می‌آموخت.

مذهب رواقی در قرن دوم میلادی در روم نفوذ یافت و حکمایی مانند سنکا، اپیکتتوس و مارکوس آورلیوس به آن گرویدند. پیروان این فلسفه رواقیون یا سُتاوندیان خوانده می‌شوند. زنون فلسفه را منقسم به طبیعیات، منطق و اخلاق می‌دانست. منطق وی مبتنی بر اُرغنون ارسطو بود، اما می‌گفت که هر معرفتی بالمآل به ادراکات حواس بازمی‌گردد.

نظریهٔ رواقیون در طبیعیات اساساً مادی بود. درنظر آنها هرچه حقیقت دارد مادی است. توده و ماده، یا جسم و جان، حقیقت واحد و با یکدیگر مزج کلی دارند. وجود یکی در تمامی وجود دیگری ساری است.

در اخلاق سُتاوندیان فضیلت را مقصود بالذات می‌دانستند و معتقد بودند که زندگی باید سازگار با طبیعت و قوانین آن باشد و می‌گفتند آزادی واقعی وقتی حاصل می‌شود که انسان شهوات و افکار ناحق را به یکسو نهد و در وارستگی و آزادگی اهتمام ورزد. ستاوندیان به سبب پیروی از این اصول نزد عامهٔ مردم به لاقیدی معروف بودند.

فلسفهٔ اخلاقی سُتاوندی تاثیرگذارترین جریان اخلاقی-فلسفی در طول تاریخ است، که پانصد سال به درازا انجامید و از دوره فروپاشی امپراتوری اسکندر مقدونی ۳۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، تا ۲۰۰ سال بعد از میلاد مسیح ادامه داشت. مکتب رواقی به سه دوره تقسیم می‌شود:

دورهٔ ابتدایی با حضور چهره‌هایی همچون زنون کیتسیونی، که مؤسس این مکتب بود، و کلنتس.دورهٔ میانی و اشخاصی چون پاناینوس و یوزیدونیوس. دورهٔ جدید و افرادی مانند سنکا، اپیکتت و آرول.

رواقیون اگرچه خدا را فاعل می‌دانستند، اما فاعل و منفعل را از یکدیگر جدا نمی‌دانستند و همچون عالمان اسلامی انسان را عالم صغیر و جهان را عالم کبیر معرفی می‌کردند. رواقیون جهان را حکومتی جهانی در نظر می‌گرفتند که انسان می‌تواند در آن با احترام گذاشتن به قوانین اجتماعی، شهروند محسوب شود.

فضایل اخلاقی رفتارهایی عاقلانه محسوب می‌شوند که همراه و همگام با طبیعت قانونمند هستند و این همراهی با قوانین طبیعت دقیقاً شرط خوشبختی انسان است. بدبختی زمانی است که انسان تسلیم هوای نفس، شهوت و خودمداری شود. در واقع ایده‌آل اخلاقی رواقیون را می‌توان در سردی و بی‌شهوتی مشاهده کرد. این در عین حال به هیچ وجه به معنی انفعال و بی تحرکی نیست، بلکه نشانهٔ روحی آرام، داشتن کنترل هوای نفس و توانایی رفع نیازهای عقلانی است.

رواقیون انسان را به انجام وظیفهٔ طبیعی عاقلانه دعوت می‌کنند، و هدف را رسیدن به نظم درونی، تکامل فردی در سایه زندگی اجتماعی و رفتار خوب با دیگر افراد می‌دانند.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

#اسلحه_میکروب_فولاد_14
  جرد دایموند

  قسمت چهاردهم

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

بلبل هزار دستان، چکاوک، سهره...

#حس_خوب با #حیوانات

برای از دست دادن چیزی، باید اول صاحبِ آن بود. ما هیچ وقت در این زندگی صاحب چیزی نیستیم و هیچ وقت چیزی را از دست نمی‌دهیم. در این زندگی فقط باید آواز خواند، باید با غبار روان‌های عاشق‌مان از ته گلو، از ته دل، از ته مغز، از ته قلب، از ته روح آواز بخوانیم.

•فراتر از بودن و موتسارت و باران #کریستین_بوبن

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

۱۰۰/تاریخ فلسفه

اطلس کشانید و اقوام اسپانیایی و فرانسوی و هلندی و انگلیسی را که بر ساحل این اقیانوس بودند از لحاظ تجارت و ثروت سرآمد اقوام دیگر ساخت. این تفوق قبلاً خاص ایتالیا بود زیرا صادرات و واردات نیمی از اروپا در تجارت با شرق از راه این مملکت صورت می گرفت. به علت این تغییر، رنسانس از رم و فلورانس و میلان و ونیز، به مادرید و پاریس و آمستردام و لندن منتقل شد. پس از شکست نیروی دریایی اسپانیا در سال ۱۵۸۸ مسیحی، تجارت انگلستان بر روی تمام دریاها توسعه یافت، شهرهای انگلیس در نتیجه صنایع محلی رو به ثروت و پیشرفت نهادند، ملاحان آن سطح کره ارض را پیمودند و سرداران آن امریکا را متصرف شدند  ادبیات انگلیسی با شعر اسپنسر و نثر سیدنی رونق گرفت و صحنه های تئاتر با درامهای شکسپیر و مارلو و بن جانسن و صدها نویسنده توانای دیگر به لرزه درآمد. اگر شخصی از قریحه و استعداد ذاتی بهره مند بود در چنین محیطی ضایع نمی شد.

در دوازده سالگی بیکن را در کیمبریج به ترینیتی کالج فرستادند؛ ولی او پس از سه سال آنجا را ترک کرد، در حالی که از متون و روش بحث معمول در آنجا متنفر شده و از تعبد به ارسطو بیزار گشته بود و مصمم شده بود که فلسفه را در راه ثمر بخش نوی بیندازد و از مشاجرات اسکولاستیک منحرف ساخته برای روشن ساختن بشریت و خیر عموم به کار برد. ولی با آنکه شانزده سال بیش نداشت در دفتر سفیر انگلستان در فرانسه مأموریتی به وی پیشنهاد شد و پس از آنکه منافع و مضرات این کار را خوب سنجید، پیشنهاد را پذیرفت. در مقدمه کتاب «تبیین طبیعت» درباره این تصمیم قاطع که او را از فلسفه به سیاست برگردانید، بحث می کند. لازم است که این قسمت را در اینجا درج کنیم:

《چون معتقد بودم که من برای خدمت به بشر متولد شده ام و تلاش در راه خیر عموم را جزو واجبات عینی تمام افراد می دانستم و عقیده ام این بود که ادای این وظایف و واجبات مانند آب و هوا در اختیار همه کس می باشد، از این رو همواره از خود می پرسیدم که سودمندترین چیز برای بشر کدام است و من طبیعتاً برای انجام چه وظیفه ای آفریده شده ام. در نتیجه کاوش بر من معلوم شد که هیچ کاری شایسته تر از کشف و توسعه صنایع و اختراعاتی که زندگی بشر را در راه تمدن بالاتر می برند نیست. ... به عقیده من تنها کسی شایسته عناوين «بسط دهندۀ قدرت بشر بر جهان» و «قهرمان آزادی انسانیت» و «پایان دهندۀ احتیاجاتی که بشر را در بردگی نگاه داشته است» می باشد که نه تنها موفق به کشف و اختراع مفیدی شود بلکه بتواند یک مشعل نورانی به دست گیرد که نخست کشفیات و معلومات کنونی بشر را روشن سازد و بعد در حالی که شعله های این مشعل بالاتر و فروزانتر می شود بر تمام زوایا و گوشه های ظلمانی پرتو بیفکند - به علاوه من در وجود خود میل خاصی برای درک حقیقت حس می کردم. ذهن من كاملاً مستعد درک مهمترین موضوعات یعنی درک روابط اشیاء بود و در عین حال برای مشاهده اختلافات دقیق و باریک نیز به حد کافی قدرت داشت. من عاشق بحث بودم، درباره موضوعات با تأنی و شکیبایی و بدون عجله حکم می کردم، از تفکر لذت می بردم و به آرا و نظریات با احتیاط می نگریستم، همواره آماده بودم که اشتباهات خود

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

۹۸/تاریخ فلسفه

كليسا تلقین می کرد متحد شده بودند. پیش از آن تاریخ، تشکیلاتی به این وسعت و آرامی دیده نشده بود و پس از آن نیز دیده نشد. ولی همچنانکه خود کلیسا نیز می دانست، این وحدت مستلزم ایمان مشترکی بود که از قوای مافوق طبیعت نیرو گرفته از گردش روزگار و تغییر زمان در امان باشد؛ به همین جهت اصول لايتغير و قاطع و صریح مانند سرپوشی بر روی فکر اروپای جوان در قرون وسطا گذاشته شد. در زیر این سرپوش فلسفه اسکولاستیک بین عقل و ایمان درجا می زد و در میان فرضیات اشتباه انگیز انتقاد نشده و نتایج مقدم بر استدلال غرق بود. در قرن سیزدهم ترجمه های عربی و عبری کتب ارسطو اروپا را بسختی تکان داد ولی کلیسا امنیت و آرامش خود را در سایه توماس آکویناس و دیگران که به منزله ارسطوی علم کلام در قرون وسطا بودند، حفظ کرد. نتیجه آن، موشکافی و باریک بینی بود نه حکمت و تعقل. بیکن می گوید: «اگر انسان هوش و ذهن خود را به ماده صرف کند، در آن کار می کند و از حدود آن تجاوز نمی نماید؛ اما اگر هوش و ذهن انسان به جای پرداختن به ماده مانند عنکبوت دور خود بتند، کار بی ثمری انجام خواهد داد، در حقیقت تارها از اندیشه خواهد تنید که باریکی و ظرافت آن شگفت انگیز خواهد بود ولی نه دوام خواهد داشت و نه فایده.» دیر یا زود می بایستی قوۀ مفکرۀ اروپا این سرپوش را به دور بیندازد.

پس از هزار سال کشت و کار، خاک اروپا دوباره گلها و لاله ها بیرون داد، امتعه از حد مصرف فزون شد و لزوم تجارت حس گردید؛ در چارسوی تجارت شهرهایی بنا شد که در آن علوم و معارف نشو و نما کردند و تمدن نوینی بنا نهادند. صلیبیون جاده های شرق را باز کردند و سیل خوشگذرانیها و الحاد شرق، بر ریاضت و اعتقاد به اصول غرب فایق آمد. کاغذ از مصر با قیمت ارزانتری رسید و جای پوست حیوانات را که به علت گرانی علم را در انحصار کشیشان قرار داده بود گرفت؛ چاپ وسیلۀ ارزانتری بود که ناگهان منفجر گردید و نفوذ قاطع و روشنی بخش خود را بر همه جا منتشر ساخت. ملاحان دلیر که به قطب نما مجهز بودند در وسط دریاها به راه افتادند و وضع زمین را که بر بشر مجهول بود روشن ساختند؛ راصدان شکیبا که مسلح به دوربین نجومی بودند از دایره اصول پا بیرون نهادند و جهل بشر را درباره آسمانها از میان بردند. در دانشگاهها و صومعه ها و گوشه های عزلت مشاجرات و مباحثات دور انداخته شد و همه به کاوشهای علمی پرداختند؛ از میان سعی کیمیاگران برای طلا ساختن از اجسام کم بها، علم شیمی قد برافراخت؛ از میان غوغای علم تنجیم و ستاره شمری علم هیئت و نجوم درآمد و افسانه های حیوانات جای خود را به زیست شناسی و حیوان شناسی داد. بیداری از راجر بیکن (متوفی در ١٢٩٤ مسیحی) آغاز شد و با لئوناردو داوینچی که دریای مواجی بود (۱۵۱۹ - ۱۴۵۲ مسیحی) توسعه یافت؛ در نجوم با کپرنیک (۱۵۴۳ - ١٤٧٣ مسیحی) و با گالیله (١٦٤٢ – ١٥٦٤) به حد کمال رسید.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

.
۹۶/تاریخ فلسفه(ویل دورانت)

صورتی شخص می تواند آینده خود را طرح ریزی نماید و در عین درویشی بر جهان پادشاهی کند. می گویند خواجه ی اپیکتتوس با او سخت بیرحمانه رفتار می کرد؛ روزی برای سرگرمی خود پای او را سخت می پیچاند، اپیکتتوس به آرامی گفت: «اگر بیشتر بپیچانی پایم را خواهی شکست.» خواجه گوش نداد و به کار خود ادامه داد و پای اپیکتتوس شکست. اپیکتتوس به نرمی گفت، «نگفتم پایم را خواهی شکست؟»۷ مع ذالک یک نوع نجابت عرفانی در این فلسفه نمودار است، همچنانکه در آرامش و صلحجویی داستایفسکی یک شجاعت و دلیری هست. «به هیچ وجه در هیچ حالتی مگو که من فلان شیء را از دست دادم؛ بلکه بگو که آن را به دست آوردم. اگر طفل تو یا زن تو مرد در حقیقت تو آن دو را بازیافتی - اگر اموالت را از دستت گرفتند باز در حقیقت آن را بازیافته ای.»۸ این مطالب به مسیحیت و عقیده شهدای دلیر آن نزدیک است. در حقیقت آنچه مسیحیت در اخلاق به از خودگذشتگی دستور می دهد و در سیاست یک نوع مسلک اشتراکی و اخوت میان بشر تبلیغ می کند و از روز بازپسین و رستاخیز خبر می دهد، همه شبیه افکار رواقیان است. روح دوران بت پرستی یونانی و رومی با اپیکتتوس ضعیف گردید و برای ایمان و عقیده جدیدی آماده شد. کلیسای قدیم مسیحیت کتاب اپیکتتوس را رساله دینی شمرد. «مباحثات» او و «اندیشه ها»ی مارکوس آورلیوس نخستین قدم به سوی « پیروی از مسیح» است.۹

در این میان منظره تاریخ عوض می شد. در کتاب لوکرتیوس قطعه مهمی هست که انحطاط زراعت را در دولت رم بیان می کند. به عقیده لوکرتیوس این انحطاط نتیجه از میان رفتن نیروی خاک است. علت آن هر چه باشد، ثروت در رم جای خود را به فقر می داد، تشکیلات از هم پاشیده می شد، قدرت رو به ضعف می رفت و غرور و افتخار به بی حسی و لاقیدی تبدیل می گردید. شهرها رو به خرابی می نهاد، جاده ها دیگر مرمت نمی شد و رفت و آمد و نقل و انتقال تجارتی صورت نمی گرفت. خانواده های کوچک و تربیت یافته رومی جای خود را به عشیره های بزرگ و خشن و جاهل ژرمنی می دادند که سال به سال از مرزها می گذشتند و وارد خاک رم می شدند: فرهنگ دوره بت پرستی در برابر آداب و سنن شرقی تسلیم گردید و بطور نامرئی تقریبا تمام امپراتوری به دست پاپ افتاد.

کلیسا که در قرون نخستین از طرف امپراتوران حمایت می شد، بتدریج قدرت را از دست آنان گرفت، عدد کلیساها به سرعت رو به فزونی نهاد و ثروت و نفوذ آن بالا رفت. در قرن سوم مسیحی یک سوم خاک اروپا که به دست کلیسا افتاد،۱۰ و صندوقهای آن از اموال صدقات اغنیا و فقرا لبریز شد. در طی هزار سال بیشتر اقوام اروپا در اثر ایمان لایتغیری که

پ.ن.
۷. «همان»،۳۶.
۸. «همان»،۸۶.
۹. «در طبیعت اشیاء»ج۲، ۱۱۷۰. این قدیمترین و نیز تازه ترین نظریه ای است درباره انحطاط رم؛ مقایسه شود با کتاب سیمکوویچ به نام «برای شناختن مسیح»؛ نیویورک، ۱۹۲۱.
۱۰. بیرد و رابینسن در کتاب «عناصر و مبانی تاریخ اروپا»، بوستن، ۱۹۱۴، ص۴۴۳.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

#رقص_ایرانی

بی #عشق هیچ نُتی نواخته نمی‌شود!
و بدون نُت هیچ
#موسیقی هوای ِناب ِ عاشقی را در سر نمی‌شوراند!

بی حس ِشاعرانه هیچ رویایی
پاورچین، خلوت شبانه را برهم نمی‌زند!

بی رقص ِدلبرانه، هیچ طراوتی آغشته
به شور ِکودکانه آکنده نمی‌شود!


بدون نگاه به افق ِبیکرانه‌های نور،
هرگز تماشایی خیره به جاودانگی تمام  نمی‌شود!

بی عشق جهانی چنین، تاب ِ نفس
و قرار ِماندن به خود نمی‌بیند!


کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

#بریده_کتاب


در جواب به سوال کسی که می گوید؛ فلسفه به چه کار می آید؟
جواب باید ستیزه جویانه باشد
چرا که پرسش کنایه آمیز و نیش دار است.
فلسفه نه به دولت خدمت می‌کند و نه به کلیسا، که هردو دغدغه‌های دیگری دارند.
فلسفه به خدمت هیچ قوه‌ی مستقری در نمی‌آید.
کار فلسفه ناراحت کردن است.
فلسفه‌ای که هیچکس را ناراحت نکند و با هیچکس ضدیت نوَرزد؛ فلسفه نیست.
کار فلسفه آزردن حماقت است .
فلسفه حماقت را به چیزی شرم آور تبدیل می‌کند. فلسفه کاربردی ندارد جز افشا کردن پستی های اندیشه در تمامی اَشکالش.
آیا جز فلسفه رشته ای هست که به نقد تمامی رازآمیزگری‌ها هر خاستگاه و هدفی که داشته باشند همت گمارد؟




ژیل دلوز
کتاب نیچه و فلسفه

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

این نقد ها بصورت درونمایه های اندیشه یونانی در آمد. در اندیشه افلاطون بعدها تجلی یافت. و یکی از عناصر سازنده فلسفه در باب مسیحیت زدایی شد.
از این موضوع ریشه ای تر، به ریشخند گرفتن بازنمودهای انسان انگارانه خدایان توسط گسنوفانس است. او طلیعه دار نسبیت گرایی فرهنگی سده پنجم قبل از میلاد مسیح است که بیانگر جنبه مهمی از اندیشه های سوفسطائی است.
سهم گسنوفانس در نظروری یزدان شناختی یکسره منفی نبود. بلکه قطعات برجای مانده از او حاکی از اعتقاد به خدایی غیر انسان انگار و شاید غیر جسمانی است که فعالیت فیزیکی نمی کند بلکه با قدرت اندیشه همه چیز را کنترل می نماید.
در میان پژوهشگران توافقی وجود ندارد که آیا گسنوفانس یکتاپرست بود یا خیر.
و خدا را با کیهان یکی می دانست یا خیر
اما بی شک او پیشتاز سنتی یزدان شناختیست. که تاثیراتش بر اندیشمندان متنوعی چون #آناکساگوراس، ارسطو، و #رواقی_ها قابل مشاهده است.
گسنوفانس قدیمیترین اندیشمندیست که به مسائل شناخت شناسی پرداخته و شیوه ای از تفکر را بنیاد نهاد که توسط افلاطون و مکتب های هلنیستی رشد یافت.
گسنوفانس ما را با پدیده ای آشنا کرد که صدایش را در آثار پیش از سقراط به وضوح می شنویم. البته جدال بین آنانکه او را اندیشمند می دانند و کسانی که در این جایگاه تردید روا می دارند، همواره یکی از موضوعات تاریخ فلسفه غرب است.
گسنوفانس به نظم می نوشت و همین آثار وی را پاینده تر کرد. در باره وی گفته اند:
او شعر حماسی، قصیده، و دو هجایی علیه #هسیود و #هومر می سرود. و آنان را بابت چیزهایی که در باره خدایان گفته بودند، سرزنش می کرد. اشعارش را خود به صدای بلند می خواند. مخالف صریح طالس و فیثاغورث بود. درباره موضوع تناسخ عقیده داشت که روح می تواند حلول کند.
از جمله مخالفانش #دیوگنس بود که اشعارش را هجو می خواند. اما خودش در مقام هنرمندی دوره گرد در مجالس بزرگان حضور می یافت و اشعار غیر طنزش را می خواند.
قابل توجه است که ایراد گسنوفانس به شاعران نه تنها انتقاد بود، بلکه برای نخستین بار در تاریخ فلسفه غرب نوعی #خودانتقادی بود، و می توان گفت که از همینجا تاریخ چرخشی بدون سابقه انجام داد و سنت تجدید نظر در مورد نظرات دیگر فلاسفه را پذیرفت.
از آن به بعد نظرات فیلسوفان دیگر  تردید ناپذیر نبود.

به چند قطعه شعر کوتاه او در مورد خدا توجه فرمائید :

🔷یک خدا میان خدایان و انسانها از همه بزرگتر است. نه از لحاظ پیکر و نه از لحاظ اندیشه به انسانهای میرا شبیه نیست.

🔷همه وجود او می بیند، می اندیشد، و می شنود.

🔷او همیشه در مکانی واحد باقی می ماند.
اصلا حرکت نمی کند.
درخور او نیست که در زمانهای متفاوت به مکانهای متفاوت برود.
اما بدون زحمت و تلاش همه چیز را با اندیشه  خود حرکت می دهد.


این نظریه بعدها توسط فلاسفه دیگر نقد شد.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

#طالس

فیلسوف و دانشمند یونانی از اهالی میلادی در آسیای صغیر بود. احتمالا در ۶۴۰ قبل از میلاد مسیح به دنیا آمده است. او را یکی از فرزانگان هفتگانه یونان باستان به شمار می آورند. در مورد کشفیات او در ریاضیات و نجوم سخن بسیار است. اما نباید از نظر دور داشت که با اغراق فراوان همراه است.
مهمترین نظریه طالس در مورد سرشت جهان :
🔶جهان بصورت کاملا مسطح بر روی آب شناور است و خود از جنس آب است.

نظر ارسطو در مورد طالس قابل تامل است. ارسطو می گفت:
طالس بر این اندیشه بود که سرشت ماهوی جهان آبگونه است. او معتقد بود که همه چیز آکنده از ایزدان است و مرادش از این سخن آن بوده که روان یا نفس یا اصل جنبانندگی و جانبخشی به سبب گستره و توانائیش می بایست یزدانی باشد. پس در همه چیز ساریست حتی در سنگ مغناطیس که ظاهرا بیجان است. یعنی سنگ هم دارای جنبش حیات است. طالس را به پاس کوشش در توضیح عقلانی کل جهان، بعنوان آغازگر فلسفه یونانی نام می برند.
طالس در ۵۴۶ قبل از میلاد مسیح درگذشت.


#آناکسیماندروس

فیلسوف و اخترشناس اهل میلتوس بود
متولد ۶۱۰ قبل از میلاد مسیح. از جمله دستاوردهای علمی زندگیش ترسیم نقشه جغرافیایی  زمین بود. او نیز مانند فیثاغورث ماده اولیه جهان را که به دیده وی بیکران بود #آپایرون نامید. احتمالا مرادش ماده ای با گستره نامعین بود.
که چون در درون جهان پرورش یافته وجود نداشت، نمیتوان نامی بر آن نهاد. وی عقیده داشت از بیکران هسته ای جدا شده که آتش و مه تاریک را پدید آورده.
سپس مه در مرکز خود منجمد شده و کره زمین شکل گرفته است. در حالی که آتش فراگیرنده منفجر شده و اجسام آسمانی را تشکیل داده است. این اجسام آسمانی چونان چرخهایی آتشین هستند که هر کدام در مه اطراف زمین غوطه ورند.
او همراه با نظریه اش در مورد پیدایش جهان و کیهان، در مورد پیدایش جانوران نیز فرمولی داشت. آناکسیماندروس معتقد بود که نخستین جانداران به گرمای خورشید در گل و لجن آغازین هست شدند. از درون پوسته های خاردار درآمدند و به خشکی رسیدند. او همچنین معتقد بود که آدمیان درون گونه ای ماهی می بالیدند. وگرنه نمی توانستند از دوره طولانی جنینی شان به سلامت خارج شوند.
این فیلسوف پیشاسقراطی در سال ۵۴۷ پیش از میلاد مسیح درگذشت.


#آناکسیمنس

سومین فیلسوف مکتب میلتوسی در اوج رونق آن یعنی حدود نیمه اول قرن ششم قبل از میلاد مسیح زندگی می کرد. وی سرشت جهان هستی را #هوا می دانست.
او برای نخستین بار توضیح داد که فرآیند پیدایش زمین از هوا چگونه است.
وی معتقد بود بر اساس میزان فشردگی هوای نخستین یا #آئر aer ابتدا از طریق تخلخل آتش به وجود آمد. و سپس بر اثر تکاثف ( انبوه شدن ، ستبر گشتن ) به شکل آب و خاک درآمد.
اندیشه وی بسیار مهم و نوین بود. او به وجهی نامرسوم روشمندانه تشکیل زمین را توضیح داده بود. او می اندیشید که چگالی می تواند بر دما تاثیر گذار باشد.
آناکسیمنس هوا را به منزله ماده بنیادی می پنداشت اما می گفت:
که پیوندی وثیق با آب و آتش دارد.
افزون بر آن بر این باور بود که هوا به منزله نفس(روان) است که در اصطلاح مردم نفس(دم و بازدم) گفته می شود.
در کیهان شناسی تخیلش از فیلسوف ماقبل خود آناکسیماندروس ضعیف تر بود. بیشتر به شکل #هومر می اندیشید.
یعنی زمین مسطح سوار بر هواست.
اجسام آتشین آسمانی به مدد نیروی باد پیرامون زمین و نه در زیر آن حرکت می کنند.
و آخرین کلام اینکه به باور آناکسیمنس از حرکت اجسام و اجرام آسمانی ماه گرفتگی(خسوف) و خورشید گرفتگی(کسوف) پدید می آید.


#فیثاغورث

این فیلسوف پیشاسقراطی در شهر ساموس زاده شد، حدود ۵۳۰ قبل از میلاد مسیح دوره شهرت و رونق کارش بود. او برای فرار از چنگ حاکم ساموس به جنوب ایتالیا مهاجرت کرد و در کروتون ساکن شد. در آنجا انجمنی از شاگردانش فراهم آورد. بر استناد مدارک تاریخی خود فیثاغورث چیزی ننوشت بلکه شاگردانش برای احترام به استاد، آنچه در باب ریاضیات انجام می دادند به نام فیثاغورث نامگذاری می کردند. قضیه معروف مثلث قائم الزاویه گرچه به نام فیثاغورث است، لیکن مدعایی برای اثبات آن نیست، گرچه دلیلی هم بر رد آن نمیتوان اقامه کرد. نوشته فلسفی از وی باقی نمانده جز آنکه او منشا هستی را #اعداد می دانست. در برخی از آثار فیلسوفان پس از وی آمده که فیثاغورث #تناسخ را قبول داشت. و او این پدیده را به گونه های جانوری نیز تعمیم می داد.
به پاس دانش علمی فیثاغورث نام او را بر قضیه ای در هندسه نهادند و همچنین کشف عددی #گام_موسیقی را منتسب به وی می دانند.
همچنین اعداد صحیح که بر روی هم #ده یا #دکا می شود ‌از ابداعات منسوب به وی است.
انجمنی که در کریتون و زیر نظر فیثاغورث کار می کرد دو بخش داشت .
یک بخش ریاضیات و یک بخش شاخه دینی.
فیثاغورثیان بر این عقیده بودند که  اشیا حقیقتا از عدد ساخته شده اند.
حقیقت اولیه و آغازین بصورت مه بوده که متراکم شده است.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

نگاه رواقیون به امید، رنج، اضطراب و خشم

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

#بریده_کتاب

🔹رواقیون
(برای مثال خریسیپوس،زنون، سیسرو، مارکوس اورلیوس)
معتقد بودند که وقتی یاد بگیرید که خوب زندگی کنید یعنی یاد می گیرید خوب بمیرید و برعکس‌‌، وقتی یاد بگیرید که خوب بمیرید‌، یاد میگیرید خوب زندگی کنید.

سیسرو معتقد بود: فلسفی اندیشیدن، آماده شدن برای مرگ است.

سنت آگوستین نوشته است: تنها در رویارویی با مرگ است که خویشتن انسان متولد میشود.
بسیاری از راهبان قرون وسطی در مکان زندگی خود، یک جمجمه ی انسان نگه می داشتند تا توجه خود را به اخلاقیات متمرکز کنند و از آن درس زندگی بگیرند.
مونتنی(نویسنده ی فرانسوی)پیشنهاد داد نویسندگان، اتاقی را برای نوشتن انتخاب کنند که پنجره ی آن به قبرستان باز شود تا اندیشه ی نویسنده را باز کند.

به این طریق به صُوَر دیگر، معلمان بزرگ به ما یاد آور شده اند که هر چند مرگ جسمانی، ما را از میان می برد ولی آگاهی از مرگ، نجاتمان می دهد.

کتاب: خیره به خورشید نگریستن
(غلبه بر وحشت از مرگ)
اروین د یالوم
صفحه:۴۰و۴۱


🔹دنیا پُر است...

دنیا پُر است از سیاست مدارهایی (و روشنفکرهایی) که می گویند اگر غمگینیم، تقصیر خود ما نیست.
برعکس، ناشادی ما به خاطر کارهایی است که حکومت باید برای ما انجام می داده و انجام نداده است یا کارهایی که نباید در حق ما می کرده ولی کرده است. در نتیجه، ما شهروندان را تشویق می کنند برای رسیدن به خوشبختی به جای فلسفه، به سیاست متوسل شویم.
ما را تشویق می کنند به جای خواندن نوشته های سنکا یا اپیکتتوس( حکیمان رواقی) به نمایندگان در مجلس، نامه بنویسیم یا در خیابان ها دست به تظاهرات بزنیم. مهم تر از همه اینکه تشویق مان می کنند به نماینده ای رای بدهیم که مدعی است می تواند با استفاده ی ماهرانه از ابزارهای قدرت، ما را سعادتمند کند. صد البته رواقیون ( همچنین عارفانی چون مایستر اکهارت و مولانا) مخالف چنین ‌تفکری هستند.
به عقیده ی رواقیون، حائل میان ما و خوشبختی، دولت یا جامعه ای که در آن زندگی می کنیم ‌نیست.
ما خوشبخت نیستیم چون فلسفه زندگی مان مشکل دارد. یا حتی اصلا فلسفه ای برای زندگی مان نداریم‌.
درست است که دولت و جامعه تا حد زیادی تعیین کننده احوالات و شرایط بیرونی ما هستند ولی رواقیون
معتقدند در بهترین حالت، رابطه اندکی بین احوالات بیرونی و میزان خوشبختی ما وجود دارد. به ویژه، کاملا ممکن است کسی که به جزیره ای پرت و دور افتاده تبعید شده است، از کسی که در ناز و نعمت زندگی می کند، خوشبخت تر باشد. رواقیون می پذیرفتند که ممکن است دولت در حق شهروندانش بی انصافی کند، اما رواقیون فکر نمی کنند اینکه کسی خودش را قربانی اجتماع یا هر چیز دیگری از این قبیل بداند، کمکی به حال و روزش بکند.
اگر خودتان را قربانی بدانید، زندگی خوبی نخواهید داشت.
اما اگر خودتان را قربانی ندانید_ یعنی اگر به خود درونی تان اجازه ندهید که مقهور شرایط و احوالات بیرونی شود_ فارغ از اینکه شرایط بیرونی چطور باشد، در هر شرایطی می توانید زندگی خوبی داشته باشید.
خیلی از ما پذیرفته ایم که خوشبختی موهبتی است که کس دیگری، مثلا یک درمانگر یا یک سیاستمدار باید برایمان به ارمغان بیاورد. مکتب رواقی با این تصور مخالف است و به ما تعلیم می دهد که خود ما مسئول شادکامی و ناکامی خودمان هستیم و
تنها در صورتی که مسئولیت خوشبختی خود را بپذیریم، بخت رسیدن به آن را پیدا خواهیم کرد.

فلسفه ای برای زندگی( رواقی زیستن در دنیای امروز)، ویلیام اروین، ترجمه محمود مقدسی، نشر گمان، ص۲۹۰

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

Ἐπίκτητος
Epictetus
55 – 135 AD

اپیکتت یا اپیکتتوس (۵۵-۱۳۵ م) فیلسوف رواقی یونان بود.

اودر حدود سال ۵۵ میلادی در فریقیه به دنیا آمد. او که غلام زاده و خود تحت رقیت و بندگی بود توسط صاحب ستمگری ناقص‌العضو  شده اما در هر حال نمونه یک روح آزاده نحیف و متکی به نفس بود و چون به یکی از درباریان نرون فروخته شد صاحبش به او اجازه داد که دروس رواقی کالیوس موسونیوس روفوس را تعلیم بگیرد و نزد او بود که فن استخراج فلسفه‌ای جامع و عمومی را از تجارب شخصی فرا گرفت.

با مرگ رووس، اپبکتت که در خلال این احوال قانوناً آزادی هم یافته بود؛ در روم به تدریس فلسفه پرداخت. اما می سین که از آزادی زبان این برده قدیمی وحشت داشت از شهر اخراجش نمود. آنگاه به نیکوپولیس  رفت که در آنجا بین مستمعین فراوانش هادریان امپراتور آینده هم بود. او نفوذ فوق العاده‌ای بر امپراتور دیگری یعنی مارک اورل اعمال نمود.

از اپیکتتوس اثر نوشته‌ای در دست نیست و آنچه که از تعلیمات او باقی‌است نوشته شاگردش آریان  است.
اپیکتت در حدود سال ۱۳۵ درگذشت.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

🔹سنکا در سال ۴ قبل از میلاد در کوردوبا واقع در اسپانیا در یک خانواده اکوئستر (سفیران) متولد شد. در جوانی به رم رفت ودر آنجا مطالعات فلسفی زیادی با استادانش آتالوس و فابیانوس انجام داد. به دلیل توان بالایی که در عرصه سخن سنجی و فن خطابه داشت، بهسنا راه یافت و در آنجا در مدت حکومت کالیگولا از مقام و منزلت بالایی برخوردار شد.

اما در سال ۴۱ پس از میلاد به خاطر محکومیت پرنسس جولیا لیویلاس، خواهر کالیگالونوس که به دلیل حسادت مسالینا متهم شده بود، از پست خود برکنار و به کورسنا تبعید شد و تنها در سال ۲۹ میلادی و پس از ۸ سال تبعید، مورد عفو آگریپینا، امپراتوریس جدید توانست به رم بازگردد و به سفارش امپراتور کلاودیوس در نقش معلم نرون جوان مشغول بکار شود و به تعلیم و تعلم امپراتور آینده اهتمام ورزد. در اکتبر ۵۴ میلادی، کلاودیوس (عموی کالیگولانوس) با دسیسه امپراتوریس آگرپینا به طرز مشکوکی مرد و به این ترتیب نرون بر تخت سلطنت نشست. پس از مرگ کلاودیوس، سنکا بیشتر مورد علاقه نرون قرار گرفت و به عنوان مشاور او معرفی شد. بطوری که در حقیقت اداره کننده سیاست امپراتوری، سنکا بود و به مدت ۷ سال تمام وظایف نرون را انجام می‌داد یا سازماندهی می‌کرد. مورخان از این تاریخ به عنوان بهترین دوره حکومت نرون یاد می‌کنند. اما نرون برای تشکیل یک حکومت استبدادی نقشه‌هایی در سر می‌پروراند که این نقشه‌ها را پس از فتح بریتانیک اجرا کرد. سنکا نیز پس از این فتح که همزمان با مرگ دوستش «آفرانیوس بورو» شد، در سال ۶۲ فکر کرد که از عالم سیاست خارج شود و به زندگی شخصی خود با خط مشی میانه‌روی و حفظ تعادل بپردازد. اما سرنوشت به نحو دیگری رقم خورده بود، بطوری که در سال ۶۵ دسیسه‌ای برضد نرون برملا شد که از سوی رئیس اربابان رم، کالپورنیوس پیزو، طراحی شده بود. افشای این دسیسه شخصیت‌های عادی، نظامی و دولتی را در مظان اتهام قرار داد. نرون با لذت، اتهام استاد و مشاور خود را پذیرفت و به این ترتیب سنکا از شاگرد خود حکم مرگ دریافت کرد. سنکا در واپسین روزهای زندگی خود در سال ۶۵ میلادی سعی کرد در مقابل استبداد نرون ایستادگی کند و بدون ترس از مرگ حتی اعلام کرد که از تمام روزهای زندگی اش لذت برده‌است و بنابراین واهمه‌ای از مرگ ندارد.

🔹سنکا در آثار خود آشکارا مبانی اعتقادی فلسفه رواقی را گسترش می‌دهد و خود یکی از تأثیرگذارترین متفکران رواقی‌گری بود. فلسفه رواقی رایج‌ترین و پرنفوذترین فلسفه دوران یونانی مآبی بوده‌است. این فلسفه بیش از فلسفه اپیکور در زمان خود بر عرصه اندیشه سیاسی تأثیر گذاشته‌است. فلسفه رواقی را یک اندیشمند فنیقی به نامزنو در آتن بنیان گذاشت. رواقیان نظریهٔ هراکلیتوس دربارهٔ «لوکوس» را پایهٔ جهان بینی خود قرار دادند. «لوگوس» در فلسفه رواقی به طبیعت یا تقدیری تعبیر شد که به مثابهٔ قانونی ازلی و ابدی بر کل عالم کون و فساد حاکم است. لوگوس در واقع روح مادی عامل و شامل عالم به حساب آمد. وجوه متخلف اندیشه رواقی، از جمله فلسفه اخلاق و نظریهٔ جهان‌وطنی رواقیان نیز از این جهان بینی استخراج می‌شد. اندیشه بزرگ برادری جهانی از آموزه‌های مهم فلسفه رواقی است. فلسفه رواقی که گاهی از آن به عنوان یک مذهب یاد می‌شود در میانه راه بین فلسفهٔ کلاسیک یونان و دین مسیح است. مکتب رواقی یا مذهب رواقی راه را برای پیدایش تفکر جدیدی در تاریخ که به عنوان مسیحیت شناخته می‌شود باز کرد. به این ترتیب تفکر رواقی نقش نقاله رااز فلسفه کلاسیک یونان به تفکر مسیحیت ایفا کرده‌است.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

Ζήνων
Zeno of Citium
334 – c. 262 BC

زنون کیستیونی در جزیره قبرس متولد گردید، او بنیانگذار مکتب رواقی است.
داستان‌های مختلفی از زندگی زنون روایت شده‌است، در یکی از این حکایت‌ها گفته‌اند که او یک تاجر بوده‌است که بعد از ورشکستگی به آتن آمده و در یک کتاب فروشی مشغول به کار شده‌است.

ایده‌ها و دیدگاه‌های او را به سه قسمت تقسیم کرده‌اند،منطق، فیزیک (جهان طبیعت نه علم فیزیک) و اخلاق و هدف اصلی او رسیدن به خوشبختی ار راه طبیعت است.

رواقیون از حیث مادیت پیرو  هرقلیطوس بوده و به جوهر فرد قائل نیستند، بلکه معتقدند که ماده به اجزای غیرمتناهی تقسیم می‌شودو آتش است که این اجزا را به هم ترکیب داده و تبدیل به جسم واحد می‌کند، همچنین معتقدند که خداوند در همه جهان حلول کرده و انسان هم که جزیی از طبیعت است باید رفتارش مطابق عقل باشد که از این جهت به رواقیون، حلولیان نیز گفته‌اند.

مشهور است که زنون در زیر یک رواق می نشست و تدریس می کرد.
اکثر آثار او از بین رفته اند و فقط بخش هایی از آن ها باقیست.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

#تاریخ_فلسفه_غرب

#رواقیون یا #رواقیان /قسمت اول

#فلسفه

رواقی (به انگلیسی: Stoicism) و به پارسی «سُتاوندی» مکتبی فلسفی است که به‌وسیله زنون کیتسیونی (Zeno of Citium) تأسیس شد.

محتوای فضیلت رواقی در میل به سیر طبیعی عالم و پذیرفتن امور است چنانکه هستند و می گذرند و ایمان داشتن به مشیت فراگیر الاهی است. بیان کلاسیک این اندیشه را می توان در نوشته های مارکوس آورلیوس یافت:

ای عالم، هر چیزی با تو هماهنگ است با من هماهنگ می شود. هیچ چیز برای من نه دیر است نه زود، بلکه به هنگام است چون برای تو به هنگام است. آی طبیعت، هر چیزی برای میوه ای است که فصول تو به بار می آورد: همه چیز از توست، و همه چیز در توست، و همه چیز به تو باز می گردد.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

#داستان_کوتاه


خانواده آقای الف از دم داغون بودند؛ پسر بزرگه قالپاق می‌دزدید، دخترشان شب سرخاب می‌زد، می‌رفت ناکجا و صبح برمی‌گشت، پسر دومی ول می‌گشت و مفت می‌گفت، سومی هم کمی شیرین‌عقل بود...
فقط این وسط پسر آخری بود که سرش یه تنش می‌ارزید؛ درس خوانده بود، کارِ خوب داشت، خوب حرف می‌زد، خوب می‌فهمید، لباس مرتب می‌پوشید.
این آخری همان گلی در مرداب بود.
خانواده‌ی آقای الف این آخری را دوست نداشتند؛ تحویل نمی‌گرفتند.
زندگیِ پسر آخری آن‌قدر به‌قاعده و درست بود که به پدر، به برادرها، به خواهر یادآوری می‌کرد که چقدر کج‌اَند، چقدر غلطند، چقدر اشتباهی‌اند.

خانواده‌ی آقای الف با چیزی که خودشان بودند حالشان خوب بود، به شرطی که آن آخری یادشان نمی‌آورد چیزی که هستند بدچیزی‌ست.
این شد که آخری را از دایره‌ی "بودن" خط زدند‌. گذاشتندش کنار؛ توی مهمانی‌ها خبرش نکردند، توی دورهمی‌ها جایش متکا گذاشتند؛ تصمیمی اگر برای خانواده می‌گرفتند نظر او را نپرسیدند، بازی‌اش ندادند.
پسر آخری منزوی شد، رفت که همرنگ جماعتِ زشت و آلوده نباشد.

در نبودِ پسر آخری، آن‌یکی‌ها دُم و شاخ درآوردند، همه‌کاره شدند، گوی و میدان را دست گرفتند. شهر کورها بود خب!

پسر آخری دورادور دید و حرص خورد؛ مغزش را برداشت و رفت و حرص خورد.
خانواده‌ی آقای الف روزبه‌روز داغون‌تر شد، ولی حالش با خودش خوب بود. جمع‌شان "مجلس کج‌وکوله‌ها" بود، بی‌سرخر.
مجلس، "مجلس ابوعطاخوان‌ها" بود.

سودابه فرضی پور


کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

فرانسیس بیکن/۱۰۱

را تصحیح کنم و در راه مرتب و منظم ساختن اندیشه های خود رنج دقت و تأمل را بر خود هموار می کردم. نه شهوت تجددخواهی داشتم و نه به تقلید کورکورانه از قدما تن می دادم. دورویی به هر نحوی که باشد مورد نفرت من بود؛ به این دلایل من در وجود و وضع خویش آشنایی و قرابت خاصی با حقیقت حس می کردم.

ولی خانواده و طرز تعلیم و تربیت من مرا برای فلسفه آماده نکرده بود بلکه برای سیاست بار آورده بود. از کودکی در سیاست بزرگ می شدم و چنانکه غالباً برای جوانان اتفاق می افتد، افکار مختلف همواره مرا به ستوه می آورد. همچنین با خود می اندیشیدم که وظيفه من در برابر مملکت خودم چنان مرا به خود متوجه ساخته است که وظایف و تکالیف دیگر زندگی به آن اهمیت نیست؛ بالاخره به خودم چنین نوید دادم که اگر یک شغل محترم دولتی به دست بیاورم می توانم درآمد و تکیه گاهی برای انجام وظایفی که برای آن ساخته شده ام، داشته باشم. به همین علل و جهات خود را وارد عرصه سیاست کردم.۱۴》


پدر او سر نیکولس بیکن، ناگهان در سال ۱۵۷۹ وفات یافت. وی قصد داشت که اموالی مادام العمر به فرانسیس بیکن تخصیص دهد ولی مرگ او بر این کار سبقت گرفت و سیاستمدار جوان به عجله به لندن فرا خوانده شد در حالی که در هیجده سالگی پدر خود را از دست داده بود و عایداتی هم نداشت. او به زندگی اسراف آمیز عصر خود خو گرفته بود و برای او قناعت به زندگی ساده سخت می نمود. به همین جهت بیکن وارد رشته حقوق و قضا شد و در راه به دست آوردن یک شغل سیاسی برای تأمین زندگی، خویشان متنفذ خود را به تنگ آورد. نامه های سؤال و طلب او با آنکه سبکی محکم و لطیف داشت و نشانه مهارت نویسنده آن بود، بی نتیجه ماند؛ شاید به این دلیل که او قدر خود را پایینتر نمی داشت و شغلی را که می خواست حق خود می دانست و
«بئرلی» به همین جهت از ارجاع این شغل به وی امتناع ورزید، و یا به این جهت که نامه های مزبور مخالف حق شناسی بود زیرا نویسنده آن در گذشته و حال و آینده مدیون این لرد محترم بود؛ در عشق و سیاست نباید خود را بالمره تسلیم کرد، در هر وقت می توان این کار را کرد ولی هیچوقت نباید یکباره تسلیم شد. حق شناسی و رهین منت بودن نباید در آن واحد و بالمره باشد بلکه باید بتدریج و به طول مدت صورت گیرد.

بالأخره بيكن بدون کمک دیگران راه ترقی را پیمود ولی هر قدم پیشرفت چند سال طول کشید. در ۱۵۸۳ از تانتن به نمایندگی مجلس انتخاب شد و انتخاب کنندگان وی به قدری او را دوست داشتند که در تمام انتخابات به او رأی می دادند. وی دارای بیانی صریح و محکم بود؛ خطیبی بود که با برهان صحبت می کرد نه از روی ادله خطابی. بن جانسن

پ.ن.
١٤. ترجمه از لاتین به وسیلۀ ابت: «فرانسیس بيكن»؛ لندن، ۱۸۸۵، ص ۳۷.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

فرانسیس بیکن/۹۹

پیشقدم نهضت در مغناطیس و الکتریسیته گیلبرت (١٦٠٣ – ١٥٤٤) و در طب و تشريح وساليوس (١٥٦٤ - ۱۵۱٤ مسیحی) و هاروی (کاشف دوران خون ۱۶۵۷ - ۱۵۷۸) بودند. به همان اندازه که علم پیشرفت می کرد، ترس از میان می رفت؛ دیگر کسی مجهول را پرستش نمی کرد بلکه سعی می کرد بر آن غالب آید. اطمینان روح جدیدی در مردم می دمید؛ سدها پی در پی می شکست، دیگر برای بشر حد و مرزی نمانده بود. «این کشتیهای جدید که مانند اجسام سماوی دور و بر کره ارض را می پیمایند مایه سعادت عصر ما هستند. در این عصر به جای آنکه بگویند فراتر مرو باید گفت باز هم فراتر.»۱۱ این عصر، عصر عمل و امید و شدت بود؛ در هر میدانی اقدامات و فعالیتهای جدید به عمل می آمد و دنیا منتظر آواز روحی بود که همۀ اینها را در خود ترکیب و خلاصه کند. این همان فرانسیس بیکن بود، «تواناترین مغز قرون جدید»۱۲ «او زنگی را نواخت که تمام اذهان را آماده کار ساخت» و اعلام کرد که اروپا به سن بلوغ رسیده است.


🔹 ۲. زندگی سیاسی فرانسیس بیکن

بیکن در ۲۲ ژانویه ۱۵۶۱ مسیحی در لندن (بورک هاوس) در منزل پدر خویش سر نیکولس بيكن متولد شد. پدر او در بیست سال اول سلطنت الیزابت مهردار سلطنتی بود. مکولی می گوید: «شهرت پسر پدر را تحت الشعاع قرار داد؛ زیرا سر نیکولس مرد عادی نبود. »۱۳

ما در صحت این مطلب تردید داریم؛ زیرا نبوغ در یک خانواده به منزله بالاترین نقطه ای است که در نتیجه استعداد و موهبت خاص بدان ارتقا می یابند و اولاد و احفاد نابغه از همین نقطة اعلی دوباره به سطح فرد معمولی پایین می آیند. مادر بیکن، لیدی آن کوک، خواهرزن سر ویلیام سیسل معروف به لرد بئرلی خزانه دار ملکه الیزابت و یکی از مقتدرترین مردان انگلیس بود. این زن که دختر سر آموزگار ادوارد ششم پادشاه انگلستان بود، در السنه و علم کلام متبحر بود و با اساقفه عصر به یونانی مکاتبه می کرد و این عمل برای او مثل آب خوردن بود. خود او آموزگار پسر خود بود و در تربیت و تعلیم او از هیچ چیز دریغ نداشت.

ولی مربی حقیقی عظمت بیکن انگلستان عهد الیزابت بود. این دوره بزرگترین ادوار مقتدرترین اقوام عصر جدید به شمار می رود. کشف آمریکا تجارت را از بحرالروم به اقیانوس

پ.ن.
۱۱. کتاب «پیشرفت دانش» اثر بیکن، کتاب دوم، فصل ۱۰. در قرون وسطا بالای کشتیهایی که در مدیترانه به سوی جبل الطارق حرکت می کردند نوشته شده بود: «فراتر مرو.»
۱۲. ای. جی. پین در کتاب «تاریخ قرون جدید کمبریج»، ج ۱، ص۵۶.
۱۳. مکولی: «مقالات»، چاپ نیویورک، ١٨٦٠ مسیحی، ج سوم، ص۳۴۲.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

فرانسیس بیکن/۹۷
تاریخ فلسفه(ویل دورانت)

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

خانواده #تیبو_42
جلد اول
کتاب سوم
فصل گرم
از ص۵۵۴ تا ص۵۷۰

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

منفی‌گرایی عین تاریکی است ...
اما تاریکی چیست؟!
تاریکی، خودش واقعاً چیزی نیست... بلکه غیاب چیزی است. چراغ را که روشن کنی، تاریکی از میان می‌رود.
حالا کدام چراغ را باید روشن کنی تا منفی‌گرایی محو شود؟
آن چراغ، هشیاریِ ناب است...

پس با تاریکی نجنگ...!
حتی نگران تاریکی هم نباش...
چراغ را که روشن کنی، تاریکی از میان می‌رود... چراغِ هشیاریِ ناب را روشن کن، منفی‌گرایی از میان می‌رود.

#دیوید_لینچ
صید ماهی بزرگ


#سلام ، صبح بخیر و شادی

کتابخانه سیب 🍎📚
@ketabsib

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

کلام آخر:

فلسفه طرح يک پرسش درست است نه يافتن پاسخ درست.

جهان فلسفی غرب از سه جريان تاثير پذيرفته است :
۱. جهان اسطوره
۲. ايونی ها
۳. يونانی ها

ايونی ها مهد تفکر غرب هستند. در دوره ايونی ها يونان در آنش جنگ می سوخت. تفکر فلسفی ابتدايی يونانی را محصول نهايی تمدن باستانی ايونی می دانند . ايون محل تلاقی شرق و غرب است و بر همين اساس بعضی ها معتقدند که فلسفه هم محصول شرق يعنی بابل و مصر است . بر بنيان بعضی نظر ها مانند هرودوت : بابل يا مصر از مشرق زمين مولد تفکر فلسفی هستند و بعضی ها معتقدند مسيحيت و يهوديت. اما بايد دانست که فلسفه يونانی با رياضيات نسبت و پيوند داشته و يونان رياضيات را از مصر و نجوم را از بابل گرفته است اما اين بدان معنی نيست که يونان علم رياضيات خود را از شرق گرفته باشد. هندسه مصر تنها محدود بود به محاسبه و تعيين حدود زمين پس از طغيان رود نيل و نجوم بابل هم با نوعی غيب گويی رابطه داشت . اما اين خود موجب تطور و پيشرفت علمی در يونان واقع شد و بايد دانست که يونانيان نخستين متفکران اروپا بودند و دين و باور های دينی  يونان مانع تفکر علمی  آنان نبود . فلسفه يونانی جايگزين دين می شود . هم از لحاظ اعتقاد هم از لحاظ رفتار . اما هگل نظر ديگری دارد . هگل می گويد که هندی ها تقريبا فلسفه را به وجود آوردند . در هند هم فلسفه و دين يکی است و به صورت شعری و رمزی در آمده است . پارامتر های فلسفه ايون بر سه جريان استوار است: ۱ سرنوشت ( هومر ) ۲ اخلاق ( هزيود ) ۳ جهان شناسی اوليه ايونی ( عناصر )  و همين فلسفه ايونی بود که باعث ادراک مرگ شد . خلاصه تفکر ايونی اين بود : تغير - تولد - رشد - مرگ . ادیپ می گويد : بهترين چيز برای انسان زاده نشدن و نديدن آفتاب است وهمچنين جمله : در زير آفتاب هيچ چيز تازه نيست .  نمونه هايی از تفکر فلسفی آن دوران است .  پارامتر های فلسفه يونان بر: ۱ دستاورد مدرنيته ۲ حکومت قانون و مفهوم آن ۳ انديشه های پيش از سقراطی استوار شده است . تفکر يونان در ادامه تفکر ايونيها از جهان ميت* کنده شده و به جهان لوگوس** آمده است در نتيجه ايونيها مهد موفقيت درخشان تفکر يونانی بودند . تفکر يونان دو جنبه دارد . يکی جنبه اعتدال و بردگی  ديگری جنبه افراط و شوريدگی  . جنبه اعتدال از خدايان المپ و آپولون و جنبه شوريدگی و افراط از ديونوسوس سرچشمه می گرفت . از اين به بعد بود که  طرح يک سوال ذهن و فکر تمام فيلسوفان را مشغول کرد و باعث شد که تمام پی ريزی ها و سوالات و تفکرات فلسفی بعدی ازهمين سوال ريشه بگيرد . از تالس گرفته تا آناکسی منس تا هراکليتوس تا آناکسی مندر تا فيثاغورث تا گزنوفانس تا پارمنيندس تا ارسطو وديگران همگی بر سر اين سوال اساسی که : «‌ ماده المواد چيست ؟ » مجادله کنند . هر کدام به زعم خود پاسخ را يافته اند اما استدلال هر يک توسط شخص بعد  نقض شد .

در اين ميان تنها يک چيز مهم و ارزشمند است و آن تفکر است.

شايد هيچ يک از اين فلاسفه پاسخ را نيافته باشند اما ارزش اصلی آنها اين بوده که تلاش کردند، تفکر کردند و نسبت به اطرف و جهان خود بی تفاوت نبودند.

دين و فلسفه آنها يکی شده بود. هيچ منافاتی با هم نداشتند. و تا به موضوعی تازه و پيچيده  بر می خوردند که يا دين توان پاسخ گويی نداشت يا رهبران دينی از پاسخ گو.يی عاجر بودند آن را تکفير نمی کردند

و به دنبال پاسخ می گشتند، به همين خاطر بزرگترين دانشمندان و متفکران در غرب پرورش يافتند.

چون به تفکر و انسان و انسان گرايی ارزش دادند.

اسير خرافات و دست و پا بستگی های دينی  نشدند.

فرهنگ سطحی و لايه ای در ميان آنها رواج نداشت.

اگر هم در مقطع های زمانی دچار خرافه پرستی ميشدند باز کسانی بودند که اين مسير را تغيير دهند و موجب يک زايش مجدد شوند.

* = ميت : ميتوس - ميت به معنی اسطوره

** = لوگوس به معنای لغت آمده است اما به دو مفهوم بيان می شود . سخن و خرد . منظور همان دانش و مغز و مفهوم سخن است .

در اين گستره فقط سعدی به اين مفهوم پی برده است :

به نطق است و عقل آدميزاد فاش

--- چو طوطی سخن گوی نادان مباش .

پس به عبارتی لوگوس همان نطق و عقل است .

از اينجاست که ميرسيم به تعريف ارسطو از انسان که می گويد : انسان حيوان ناطق است.


پایان.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

آنها قبل از #دموکریتوس از اتمها صحبت می کردند .
مرکز جهان را آتش می پنداشتند و سیارات و ستارگان را بر حسب سرعت حرکت از یکدیگر باز می شناختند.


#هراکلیت

خانم کاترین ازبرن استاد فلسفه دانشگاه ولز می نویسد:
هیچ فیلسوفی به اندازه هراکلیت چنین تاثیر عمیقی بر بسیاری نسلهای متفکرین پس از خود نگذاشته است.

و احتمالا هیچ متفکری در کل تاریخ فلسفه الهام بخش چنین گستره وسیعی از اندیشه های متفاوت نبوده است.
به گونه ای که همه آنها مدعی وفاداری به نبوغ راستین وی بودند.
مهمترین اظهار نظر هراکلیت این بود که:
اهمیت چیزها با زمان و مکان و بستر ناظر و گوینده تغییر می کند.
و آنچه یکسان است روزمره تفاوت می کند و آنچه فرد می گوید و کلماتی که با آن نظرش را ابراز می دارد، برای افراد متفاوت و مقاصد متفاوت، معنای متفاوت و گاه متناقض دارد.
آنچه یکسان شمرده می شود و آنچه متضاد محسوب می گردد، بنا به اهمیتی که در بستر اجتماعی یا موقتی کسب می کند، تعیین می شود.
و مطلقا با ماهیتی ثابت یا سازه ای مادی در موجودیتهایی که می بینیم تعیین نمی شود.

خواندیم که ملطی ها اشیا را مطالعه کرده و کوشیدند برای سیر تحول آنها علل طبیعی بیایند. آنان عالم را ترکیبی از چهار عنصر اصلی آب، خاک، هوا و آتش می دانستند. و معتقد بودند  بقیه چیزها از همین ترکیبها درست شده اند. اما هیچ توضیحی نمی دادند  که چرا اشیا تغییر می کنند؟ چرا باید تغییر کنند؟ انگیزه این تغییر چیست؟
تا اینکه در یکی از شهرهای یونانی یک اشرافزاده به نام هراکلیت که به فیلسوف تاریک اندیش مشهور بود پاسخهایی یافت. پاسخ های او درخشان و کوتاه و موجز بود. چون قطعاتی که از او بر جای مانده دارای نظم خاصی نیستند، پس با پهلوی هم قرار دادن انتخابی آنها توسط فلاسفه بعد از خودش معانی و تفسیرهای متفاوتی دارند.
یکی از قطعات مشهور او را با هم می خوانیم :

🔷و آنان به درگاه این مجسمه ها دعا می کنند، گویی کسی که چیزی از خدایان نمی داند، بخواهد با در و دیوار حرف بزند.

باید به دقت روی این گزاره بحث شود.
نویسنده این بخش در تاریخ فلسفه راتلج می گوید:
این قیاس بعنوان تعلیق کردار مذهبی برداشت شده است. گویی هراکلیت گفته دعا کردن به درگاه خدایان آنقدر کارساز است که حرف زدن با در و دیوار.
اما تعبیر دیگری هم از این گزاره قابل دسترس است:
توجه کنید کسی که ماهیت خدایان را درک نکند دقیقا با در و دیوار حرف می زند. اما اگر بدانیم خدا چیست؟ می توانیم درک کنیم که چگونه آئین دعا کردن به درگاه مجسمه ها موثر است.
صحبت از یک سنگ یا چوب یا مجسمه نیست که آیا مقدس هستند یا خیر. بلکه هراکلیت می گوید اگر درکی از مذهب نداشته باشیم، همانا صحبت با در و دیوار است. اما اگر در مورد خدا ایمان داشته باشید آنگاه احترام به مجسمه هم معنا می یابد.
خانم دکتر کاترین ازبرن استاد فلسفه دانشگاه ولز می گوید :
معنای مناسک مذهبی در متن و بستر مذهبی فرصت ظهور دارد و نمیتوان با منطق کارهای روزمره دنیوی به آنها نگریست.
بنابراین در بررسی نظرات هراکلیت این ملاحظات ضروری است.
مثلا آب دریا برای انسان ناخالص و برای ماهی خالص است.
و یا جاده سربالا یا سرپائین یکیست و یا بریدن و دوختن در جراحی خوب و در شکنجه بد است.
پس نتیجه می گیرد قطعات برجای مانده از هراکلیت باید در بستر خود بررسی شوند.

مثال دیگر: در قطعه ۴۸ در صفحه ۱۸۶ تاریخ فلسفه راتلج می خوانیم:
#لوگوس
تا ابد برای انسانها خارج از فهم است 
چه پیش از آنکه آن را بشنوند و چه زمانی که برای نخستین بار آن را شنیده باشند. او معتقد است تمام چیزها مطابق با لوگوس رخ می دهد. نزد هراکلیتوس مهم ترین، نیرومندترین و ناگزیرترین چیزها تغییر کلی و جهانی است.
ناپدید شدن تمام پدیدارها و تبدیل تمامی آنها به اضداد خود.
هستی در آرا هراکلیت عبارت است از تلاش و کشاکش پیوسته و جاویدان در میان عوامل و جریانهای متضاد و دگرگونی و تبدل آنها به یکدیگر و از این رو هستی و پدیده هایش نمی توانند به یکباره و برای همیشه ساخته و پرداخته شده باشند. بعبارتی در هستی سکون نمی تواند وجود داشته باشد.

لوگوس بنیاد عقلانی عینی و تبیینی جهان است.


#گسنوفانس

شاعر ایونی که در اواخر سده ششم و احتمالا سده پنجم قبل از میلاد مسیح می زیست. اشعار و نوشته های او علاوه بر مطالب کیهان شناختی، شماری از نقدهای مربوط به یزدان شناسی سنتی را در بر می گرفت. یک عنصر مهم در نقدهای گسنوفانس حکایت های سنتی نزاعها، زناها و سایر کردارهای ناشایست بود که به خدایان نسبت داده می شد.
گسنوفانس نسبت این اعمال به خدایان را بطور جدی رد می کرد.
از گسنوفانس به بعد، نیاز به مفهوم #امر_آسمانی که الگوی کمال اخلاقیست توسط فلاسفه ارائه می شود.

Читать полностью…

کتابخانه سیب🍎📚

اصطلاح فیلسوفان پیش از سقراط به ده یا دوازده تن از اندیشه ورزان دیرین یونان تا روزگار سقراط اطلاق می شود .
آنها می کوشیدند نهاد جهان و سرشت واقعیت و حقیقت را تعریف کنند. 
سردسته ایشان طالس در آغاز سده ششم پیش از میلاد  و آخرین آنها دموکریتوس در نیمه دوم سده پنجم قبل از میلاد است.
این نخستین فیلسوفان اهل #ایونیا در مرکز کرانه باختری آسیای صغیر بودند. کشور شهرهایی مانند #میلتوس از رونق مادی و فرهنگی بسیار برخوردار بودند.
با فرهنگ‌های مختلف از جمله مصر و لودیا موانست داشتند.
خود منطقه ایونیا نیز دارای فرهنگی غنی و کهنسال بود، که ابتدای آن به #هومر باز می گشت.   
در مقطع زمانی خاص این جوش و خروش فرهنگی توانست اندیشمندانی به جهان عرضه دارد.

چیزی نگذشت که دلبستگی به فلسفه به فراسوی دریاها گسترد. فیثاغورث از یکی از کوچگاههای یونان به جنوب ایتالیا رفت. گرچه زادگاه #پارمنیدس ، #زنون، و #گسنوفانس در جنوب غربی ایتالیا بود، اما #امپدوکلس به سیسیل تعلق داشت. بدین سان بیشتر فیلسوفان پیشاسقراطی یا به خاور و یا به باختر جهان یونانی تعلق داشتند.
منظور از جهان یونانی یعنی به غیر از خود کشور یونان، کشورهایی که در سنت فرهنگی آن قرار داشتند.
آتن فقط هنگامی به عرصه اندیشه فلسفی کشانده شد که #آناکساگوراس
در سالهای دهه هفتاد سده پنجم پیش از میلاد به آنجا رفت و آتن پایتخت یونان به مرکز تفکر و اندیشه تبدیل شد.

فیلسوفان پیشاسقراطی با وجود اختلافهایی که با هم دارند، مقوله ای پدید آوردند که کاملا منطقی است.
سقراط طبیعیات (فیزیک) را وانهاده و دل به مسائل اخلاقی سپرد. او اندیشه نظری یونان را قوام بخشید.
به جز #سوفیستها، بقیه دوستداران حکمت و فرزانگی مسائل آدمی را تابع ارزیابی شان از واقعیت طبیعی یا فیزیکی می دانستند.

به این وجه کسانی را که ما فیلسوفان پیشاسقراطی می خوانیم، ارسطو فوسیولوگوی( phisiologoi ) به معنای طبیعت شناسان یا طبیعت پژوهان می خواند. زیرا آنان فوزیس(physis ) یعنی طبیعت یا سرشت چیزها را به شکل کل می پژوهیدند. برخی از ایشان چون #طالس و #آناکسیماندروس میلتوسی ذوفنون بودند.

اما چه چیز به این پژوهشگران راه خرد نام فیلسوف داد؟
مسائلی چون اندازه گرفتن فاصله ها و حد و اندازه وسعت عبور کشتیها، حمل و نقل سپاه از راه دریا؛ تعیین دقیق مرز فصلها و... باعث شده بود تا پیشاسقراطیان به دنبال طبیعت اجسام بگردند. علم ریاضیات به ویژه افزون بر نجوم برای ایشان جذابیت داشت. تا جائیکه #طالس و #فیثاغورث به شکل عمده جهان را فقط با اعداد توضیح می دادند. بسیاری از این خردورزان به جای پرداختن به پاسخ سوالهای مطروحه از طریق علم، سعی می کردند ماهیت وجودی اشیا را توضیح دهند. و از همینجا بود که فرق آشکاری بین ایشان و دانشمندان پدید آمد.

مهمترین سوال برای فیلسوفان در تمام دوران چنین است:

#حقیقت_هستی_چیست؟
یا
#هستی_حقیقی_چیست؟

آنها کوشیدند از سد اساطیر بگذرند و جوابهای مطلوب و ضروری بیابند.

🔹 پیش از شروع شرح احوال و آرای فیلسوفان پیشاسقراطی لازم است به چند نکته توجه کنیم :

شناخت ما از این خردورزان بسیار اندک است. ما هیچ کار دست نخورده و یکپارچه ای از هیچ فیلسوفی قبل از سقراط نداریم. آنچه داریم بصورت پاره نوشته های گسسته از یک کلمه گرفته تا چند جمله است. که از طریق نقل شدن در آثار نویسندگان پسین روزگار باستان به دست ما رسیده است. عبارتی یا جمله ای از هر کدام.
از #فیثاغورث هیچ
از #هراکلیتوس یکصد و چند گفته اصیل
از #پارمنیدس یکصد و پنج نوشته بسیار کوتاه
از #امپدوکلس حدود سیصد و چهل خط نوشته
از #دموکریتوس که گفته می شود بسیار می نوشته فقط سیصد نوشته که آن هم اکثرا خصلت اخلاقی دارند و تنها چند نوشته به فیزیک و نقطه نظر درخشانش #اتم پرداخته است.
افزون بر آنچه بیان شد افلاطون و ارسطو هم در بازنمایی نظرات فلاسفه پیشاسقراطی شفاف نبوده اند. افلاطون بجز فیثاغورث بقیه را کژاندیش می خواند و ارسطو فقط به اندیشه های سیستماتیک نظر داشت.
بنابراین قلت منابع باعث شده این دوران مشعشع تاریخ فلسفه که پیش نیاز پرداختن به تاریخ فلسفه غرب است، تا حد زیادی مغفول بماند.

Читать полностью…
Subscribe to a channel