از اجل خواستم که لحظه یِ مرگ
بگذارد کنارِ من باشی
گفت :باید بسوزم از آتش
و تو آتش بیارِ من باشی
بهتر از این چگونه باید مرد ؟
#نسرین_حامد
نوروزی
پلک بزن ستاره ام در شب بی قراری ام ...
داغ ترین ترنم است نامه ی سوگواری ام
هق هق گریه های من ، بدرقه ی مسیر توست
من به خدا سپردمت ، تو به که می سپاری ام
#نسرین_حامد
نوروزی
رفتی و افسوس بردی اعتبارم را پدر
برده ای دیگر غرور و اقتدارم را پدر
هست نامت جاودان و روح پاکت در بهشت
ای که دارم از تو نام و افتخارم را پدر
#نسرین_حامد
نوروزی
می ترسم این نیامدنت #داستان شود
حرف و #حدیث و #زمزمه ی این و آن شود
می ترسم این نشستنِ من پشتِ #پنجره
یک جور #خاص ؛ بین #جماعت بیان شود
حالِ مرا بپرس ، زمانی نمانده تا
#بغض شبانه ام به #گلو استخوان شود
گفتم که کاش نشکند این #دل به دست تو ...
دیدم که گاه ، آنچه نباید همان شود
#سیلاب میبرد همه یِ شهر را شبی
دستم اگر نگیری و اشکم #روان شود
دارم حسابِ ثانیه ها را یکی یکی
چون روزه دار منتظرم تا اذان شود
باید بگویمت که چه حالیست حالِ من
مرغی شکسته بال که بی آشیان شود
برگرد تا که باز ؛ بفهمم نشاط را
می ترسم این نیامدنت داستان شود.
#نسرین_حامد
(نوروزی)
اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/CXUdVRgqK9e/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
از دلهره های بی امان خواهم گفت
از جنگ برای کسب نان ، خواهم گفت
از آتش چارشنبه سوری بگذر
از آتش افتاده به جان خواهم گفت !!
#نسرین_حامد
نوروزی
همیشه یه زن مونده توو غصه هاش
کسی خیسی گونه هاشو ندید
همونی که از زندگی زخم خورد
همون که توو دریا به طوفان رسید
خبر دادن و آسمون شوکه شد
خبر اومد از کشتن دخترا
زمین رو سرش چادر غم کشید
که دلخون شد از مردن دخترا
زمین طاقت خنجر و خون نداشت
مثه مادری شد که قدش خمید
صداش جیغ شد ناله شد داد شد
غم و حسرتارو به جونش خرید
میره میگذره دم به دم عمر ما
روزا مثل برق و شبا مثل باد
بازم خنده ها و خوشی های ما
میشن ناله و درد و فریاد و داد
خزون شد همه برگ و باراشو ریخت
نشست سوز سرما به جون و تنش
واسه اینکه محکم بشه ، نشکنه
مهم نیست فقط مونده تو گفتنش
چه زخم عمیقی توی قلبمه
امون از زمونی که لب وا کنه
خدا بابت اشک این مادرا
باید پشت نامردا رو تا کنه
توی گیر و دار همین زندگی
به من هر کی رد شد میگفت مرد باش
نگفت هیچکی زن باش و محکم بمون
نگفتن ، خودت مرهم درد باش
فقط از نگاه و زبون شما
چه زخما که بر جسم و جونم نشست
یه عمری توو تاریکی لحظه هام
دلم هی شکست و شکست و شکست
منو یک زن ساده و کم نبین
دیگه خیلی وقته که محکم شدم
خودم کوهم و تکیه گاه خودم
خودم دست دادم به دست خودم
اگه حال دنیا دیگه خوب نیست
یا دلخستگی مونده و مردگی
به زن بودن من تو ایمان بیار
تا روشن بشه راه این زندگی
خلاصه شده هر چی هست تو جهان
میون سه تا حرف پر حاشیه
یکی زن یکی زندگی این دوتا
یکیش واژه ناب آزادیه
#نسرین_حامد
نوروزی
این روزها که حال دلم روبراه نیست
قدری صبور باش صبوری گناه نیست
از من مپرس گریه چرا می کنم عزیز
لبریزم از گلایه و راهی به چاه نیست
عشق از سرم گذشته و این تخته پاره ها
بر دست و پا که زد دل عاشق؛ پناه نیست
روزی هزار وعده به خود می دهم ولی
گویا دلی که سوخت دگر وعده گاه نیست
چیزی نگو ، سکوت مرا بشنوی مگر
این روزها که نغمه دل غیر آه نیست
من داغدار مِهرم و چشمی مرا ندید
چون رنگ این عزای معظم سیاه نیست
سرخ است پیرهن ؛ سبب از دشنه بشنوید
جز دشنه هیچ چیز به زخمم گواه نیست
نسرین_حامد
نوروزی
من از تبار آسمان ، من از امید زاده ام
من آن زنی که از ازل هنوز ایستاده ام
الهه ی غرورم و هجوم زخم برتنم
ولی ببین که بازهم در عشق ؛ فوق العاده ام
#نسرین_حامد
صحبت از نو شدن است ، چه غریب است سخن ، چه غریبیم میان خود خویش و همه مردم شهر
صحبت از عید شد و یاد شما افتادم ، عید من پا به رکاب تو شدن هاست خدا میداند
عید من پاک شدن از همه کس ، غیر از توست ، عید یعنی تو بمان ، عید یعنی تو فقط باشی و من ، و سکوتی که ترکدار از اغیار و اجانب نشود
بی تو تحویل شدن ها عبث و نو شدن انگار خطاست
بیخیال ، عید شده ...
آری این جبر زمان منتظر ما شدن من وَ تو نیست
سال نو منتظر راه مسافرها نیست ،
راس ساعت عید است ،
اندکی صبر کن ای خیره سر ای سال جدید ،
اُف بر این سردترین مرگ زمستان ،
توپ را چاشنی ساز و دهل کردی و انگار نه انگار که ما هم هستیم
عید ما نیز رسد ، شاید امسال نه اما روزی چهره ی در هم تو شاهد جشن من و قلب شکیبای من است
منتظر باش زمین
منتظر باش زمان
عید ما نزدیک است..
#نسرین_حامد
(نوروزی)
شدم فریاد اما تو، مرا نشنیدی و رفتی
به عشقت مبتلا بودم، ندیدی؟ دیدی و رفتی
من و آن روزهایی که در این غمخانه دل پوسید
به جای همدمم بودن ، چرا رنجیدی و رفتی
مرا دیدی که بی تابم چو پیچ و تابِ گیسویم
گره افتاد در کارم تو برتابیدی و رفتی
همان ایام تنهایی که رنگ از چهره ام می رفت
ندیدی رنگ رفت از رو ؟؟ که پا بر چیدی و رفتی
مرا لیلای خود کردی و دیدی سخت مجنونم
ولی یکباره از مجنون شدن ترسیدی و رفتی
تحمل کرده ام اما ، شدم زخمی از این دنیا
به زخمِ سینه ام اما نمک پاشیدی و رفتی
یقین کردی که بعد از رفتنت زنده نمی مانم
ولی اشکِ مرا دیدی ، به من خندیدی و رفتی
#نسرین_حامد
(نوروزی)
.
هرکه شد مانند من، بی یار شاعر میشود
بر ورق تا می نهد خودکار ، شاعر میشود
آسمان را بر زمین میدوزد و در قافیه
با کمی ذوق و هزار اصرار شاعر میشود
چشمهایش را که می‌بندد، زبان وا می‌کند
در دل هر بیت خود صد بار شاعر میشود
مرد میدان تغزل میشود در ذهن خویش
دیشبش را می‌کند تکرار، شاعر میشود
گاهی از «گلپونه ها» و گاه هم از «شد خزان»
گاهی از «با خود نبر گیتار» شاعر میشود
خط عشقش با خماری رنگ می بازد، ولی
میدهدتا تکیه بر دیوار شاعر میشود
آنکه از لیلی و شیرین و منیژه می نوشت
با سبیل «عصمت قاجار» ، شاعر میشود
از نگاه مردمان کوچه بازار و عوام
نوجوان، دیوانه و بیکار ، شاعر میشود
رنگ شعر از عشق می‌آید ، به دفتر می‌رسد
هر که عاشق میشود ، انگار شاعر می شود
#نسرین_حامد
(نوروزی)
قرارمان پائیز بود
زیر درخت دلتنگی
همان نیمکتی که خالی از من و توست ،
تو اما باز نیامدی ،...
.
پائیز دارد به آخر می رسد
تو ولی آخر این فصل زرد
- بشمار -
چشمان مانده به انتظارم را
غربت شبهایم را
ریز و درشت دلتنگی هایم را ، ...
.
پائیز دارد به آخر می رسد
- بشمار -
تلخی حرفهایت را
روزهای سخت تنهایی ام را ، زخمهای جامانده بر قلبم را ،...
.
پائیز دارد به آخر می رسد
بشمار واژگان تلخ غزلهایم را
صدای سنگین سکوتم را
، تمام نگفته های دلم را ، ...
.
قرارمان پاییز بود
کاش می آمدی
کاش بیایی
قبل از آنکه مرگ ،
با سمفونی مرگبارش بیاید !
#نسرین_نوروزی
@khalvatrdel
جانان من ؛ عزیز تر از جان خوش آمدی
باران من ! به خلوت مامان خوش آمدی
پیش از تو زندگی شبحی غیر ِ غم نبود
آرامشم به قلب پریشان خوش آمدی
شیرینی جهان منی، زندگانی ام
ای پسته ی همیشه خندان ؛ خوش آمدی
با خنده های ناز تو هرگز نبوده ام
از زندگی و عشق پشیمان ؛ خوش آمدی
مهری، مهی به چشمه ی چشمم نشسته ای
خورشید بی بهانه و تابان خوش آمدی
تاریک بود و تلخ جهانم بدون تو
ای آفتاب و سایه ی پنهان خوش امدی
همچون کبوتری که مرا چشم روشنی
امید دل به گوشه ی ایوان خوش امدی
ابری که میشوم به تو من فکر میکتم
گویم به زیر لب گل باران خوش آمدی
پیشم بمان و نور به دنیای من بده
باران من ؛ عزیز تر از جان خوش آمدی
#نسرین_نوروزی
#دکلمه‌نسرین‌نوروزی
@khalvatrdel
نشستم ایم و شبی تار کاش بودی حیف
_من و شب و غمِ بسیار... کاش بودی حیف
تمامِ ثانیه هارا یکی یکی خواندیم
_من و دو دیده یِ بیدار کاش بودی حیف
من و تماس لبم بر خیال پیشانیت
_چه عاشقانه در این کار کاش بودی حیف
تمام بودنم از هم جدا جدا ای وای
_فدای نام تو هربار کاش بودی حیف
من و اتاق و غمت / قابِ عکسِ خندانت
_نشسته در دل دیوار کاش بودی حیف
تو رفته ای و برایم چه مانده جزحسرت
دلم گرفته به تکرار کاش بودی حیف
نشسته ام به مزارت نگاه من برسنگ
_به شب نشینی ودیدارکاش بودی حیف
#نسرین_حامد
نوروزی
تنهای تنها کوچه هایِ شهر را گشتم
در جستجویت از کجا تا ناکجا گشتم
با مردم چشمم تمامِ آسمان ها را
آرام و ناارام تا پیشِ خدا گشتم
عشقِ تو را آموختن آسان نبود ومن
افسانه های عشق را تا انتها گشتم
جذبِ تو حسی بیش از اینها را طلب می کرد
پشت سرت بین تمام ماورا گشتم
گاهی سرابِ مروه از من نا امیدی خواست
از پا نیافتادم دو باره تا صفا گشتم
از نیش هایِ تیزِ مردم زخم ها خوردم
در ازدحام طعنه هاشان با حیا گشتم
گفتند این را خسته ای ، در خستگی هایم
با آخرین حکم پر از عشقِ وفا گشتم
هربار می گویم تو باید مالِ من باشی
چون تا بدست آوردنِ تو سالها گشتم
چشمم تورا ، قلبم تو را ، حسّم تو را می خواست
هرگز نپرس از من که دنیا را چرا گشتم
#نسرین_حامد
(نوروزی)
.
من یک زنم پژمرده از تسخیر یک لبخند
آشفته ؛ اما فکر یک #آغوش قدرتمند
من یک زنم جامانده در دنیای تردیدش
با جیغ #رعد آسا که تو نشنیده ای هر چند
#آرام اشکی میچکد در خلوتم هر دم
سرخورده ام از تلخی این #بخت بی پیوند
درمانده ام از داغی این واژه های #تلخ
محصور یک آتشفشان خفته ی در بند
گرچه دلم غمخانه ی درد است از دستت
وا میکنم در را به رویت با دلی خرسند
انکار کردن را بلد هستی ولی دیدی
قلبت تپیده ..گرچه کم .. با ذره ای #ترفند
حالا که فال من شده یک عمر #تنهایی
می نوشمت چون #قهوه تلخی بدون قند
#نسرین_حامد
#نوروزی
https://www.instagram.com/p/Cd4CoFKqoQF/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
.
من خاطره ی رو به زوالی شده ام
انگار که از وجود خالی شده ام
تو بیشتر از خودم مرا می بینی
از من چه خبر بگو چه حالی شده ام
#نسرین_حامد
(نوروزی)
#sher
https://www.instagram.com/p/CYKI1kxKp4b/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
"به بهانه زادروز زمینی شدنم "
ای دل دیوانه ی در خود اسیر
از من درمانده سراغی نگیر
از من بی طاقت و بی حوصله
این زن تنها شده ی ناگزیر
بیست و نُه، بهمن پنجاه و چند...
زاده شدم در دل دنیای پیر
شعر رسیدست به دادم ولی
بی رمق و بی اثر و دیر دیر....
شاعر تنهای قلم باخته
دلزده از جنگل و دشت و کویر
این زن آرام زنی سربراه
گمشده ای گشته ز خود سیر سیر
پنجره ی چشم پی کوچه نیست
آینه ی جان شده خرد و خمیر
رد شده ام از چل وچندی بهار
خسته ام ای عشق! تو دستم بگیر
عشق ، امیدِ دل تنهای من
عشق تویی معجزه ی بی نظیر
#نسرین_حامد
نوروزی
.
امروز را خط زد مدادِ آرزوهایم
انگار حسی با من از فردا سخن می گفت
جاری شدن یک لحظه در من اتفاق افتاد
انگار با من قطره از دریا سخن می گفت
یک باغ لبریز از بهار آمد به یادِ من
چیزی شبیه آنچه روزی رفته بود از یاد
یک کوچه مالامالِ شوقِ رفت و آمد ها
انگار در من باورِ خشکیده ای گل داد
دیوار ها شاید کمی کوتاهتر باشند
از کوچه شاید دیدرقصِ شاخه را در باد
فردا اگر امروز را از یاد میبرد و
می گفت در من اتفاقِ دیگری رخ داد
ای کاش زیبا دخترِ این شهرِ بی شادی
یک بارِ دیگر دامنِ گل دار می پوشید
یک بارِ دیگر در نگاهِ صبحِمان امید
چون چشمه از هر گوشه یِ این شهر می جوشید
#نسرین_حامد
نوروزی
من از تبار آسمان ، من از امید زاده ام
من آن زنی که از ازل هنوز ایستاده ام
الهه ی غرورم و هجوم زخم برتنم
ولی ببین که بازهم در عشق ؛ فوق العاده ام
#نسرین_حامد
نوروزی
مانند درخت از تبر ترسیدم
تا بی تو شدم ؛ من از خطر ترسیدم
حالا که به آغوش کشیدم خود را
از آدمیان عمیق تر ترسیدم
#نسرین_نوروزی
@khalvatrdel
.
پرسه های دل شبگرد به من مربوط است
راز ان کوچه هم درد به من مربوط است
شب مهتابی و بارانی و عشق من و تو
خستگی در شب دلسرد به من مربوط است
عمر من پای غمش رفت ولی درک نکرد
آنچه با زندگی ام کرد به من مربوط است
خیسم از بغض ترک خورده ی شبهای دلم
یا که از خود شده ام طَرد به من مربوط است
آنچه دل را به سر انگشتِ خیالی لرزاند
در سحر گاهِ شبی سرد به من مربوط است
رفته بودم که خودم را به خدا بسپارم
و بپرسم که فقط درد به من مربوط است؟
پاسخ آمد که جهان دار مکافات شماست
آنچه دنیا سرت آورد به تو مربوط است
#نسرین_حامد
(نوروزی)
اینم فال شب یلداتون😍
🍁اول نیت کنین بعد شات بگیرین🍁
@khalvatrdel
شبی مهتابی و آرام بودو او نگاهم کرد
پریشان حال بودم با نگاهش رو براهم کرد
دلم را داده بودم. دین و ایمان را نه، اما او
به تاثیرِ نگاهی آتشین غرقِ گناهم کرد
شدم بیگانه حتی با خودم این مزدِ شیداییست
میانِ جمع و مست از عشقبازی روسیاهم کرد
نپرس از من به تاوانِ چه جرمی پای در بندم
همین بیخود شدن از خود دچارِ اشتباهم کرد
شکایت می کنم هرشب به خلوت از خدای خود
که اسبابِ گناهِ دل سپردن را فراهم کرد
در این شهری که جز خوبی و خوشنامی نمی بینی
مرا جامِ نگاهی مستِ مست از رویِ ماهم کرد
#نسرین_نوروزی
@khalvatrdel
