مرکز فرهنگی خانه کتاب ـ وین
https://youtu.be/Uk4XE-Dcbwk?si=dzPse7A9USLfb9B_
Читать полностью…https://www.facebook.com/profile.php?id=100064732418848
Читать полностью…صادق هدایت (۱۲۸۱- ۱۳۳۰)
یاد
صادق هدایت، داستاننویس، پژوهنده و مترجم نامآور و از پیشگامان داستاننویسی مدرن ایران، خالق آثار ماندگاری چون «سه قطره خون»، «نیرنگستان»، «سگ ولگرد»، «ولنگاری»، «علویهخانم» و «بوف کور»، ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در چهلوهشتسالگی در پاریس به زندگی خود پایان داد و در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد.
هدایت روشنفکری مدرن بود، آرمانگرا و سنتستیز و آشنا با جریانهای نو که رفته رفته بر نویسندگان جهان اثر میگذاشتند. روحیهی نوجوی او با پایبندی سرسختانهی امثال سعید نفیسی و علیاصغر حکمت به سنتهای ادبی سازگاری نداشت. راهاندازی گروه «ربعه» با همراهی مسعود فرزاد، مجتبی مینوی و بزرگ علوی گامی بود که برای شوریدن بر این سنتگرایی به قصد دمیدن روحی تازه در کالبد ادبیات ایران برداشت.
هدایت در سفر کوتاه خود به هند در سال ۱۳۱۵ زبان پهلوی را نزد دانشمندی پارسیزبان فراگرفت و آثاری چون «یادگار جاماسب»، «زند و هومن یسن»، «کارنامه اردشیر پاپکان» و «گزارش گمانشکن» را از پهلوی به فارسی برگرداند. به گواه دانشنامهی ایرانیکا او نخستین فرد ایرانی است که متنهایی را از این زبان به فارسی ترجمه کرده است. در زمینهی ادبیات عامیانه نیز با آثاری چون «متلهای فارسی»، «ترانههای عامیانه»، «آقاموشه»، «شنگول و منگول» و «بلبل سرگشته» در ردهی نخستین پژوهندهها جای میگیرد.
هدایت از جهل و خرافه و تعصب مذهبی که در جامعهی استبدادزده ایران بیداد میکردند سخت بیزار بود و هر جا که دست میداد از نواختن آنها با نیش قلم فروگذار نمیکرد. اما نه جامعه تاب انتقادهای تندوتیز و طنز تلخ و گزندهی نوشتههای او را داشت نه دیکتاتوری حاکم. هنوز پنج سالی از ورود آثار هدایت به عرصهی نشر نگذشته بود که در پی انتشار «وغوغ ساهاب» در سال ۱۳۱۳ از نخستین نویسندگان ادبیات معاصر ایران شد که قلمش را رسماً ممنوع کردند؛ با شکایت علیاصغر حکمت (وزیر معارف وقت) در ادارهی تأمینات شهربانی از او امضا گرفتند که دیگر حق ندارد مطلب یا نوشتههای خود را چاپ کند. از آن پس برای فرار از سانسور نوشتههای خود را در نشریهها به نام دیگران یا با نام مستعار منتشر میکرد تا گرفتار سر و کله زدن با «رجالهها» نشود. «بوف کور» را نیز که از سالها پیش در ذهن داشت در همان دورهی اقامت در هند به خط خود نوشت و ۵۰ نسخه از آن با ذکر هشدارِ «اجازهی پخش در ایران ندارد» با چاپ دستی فراهم کرد و برای دوستان و آشنایان فرستاد. استفاده از نام مستعار برای آثار هدایت در سالهای پس از مرگ او هم کم و بیش ادامه یافت. آخرین اثر طنزآمیز هدایت «قضیهی توپ مرواری» (نوشتهی سال ۱۳۲۶) هنگام چاپ در سال ۵۷ نام هادی صداقت را بر پیشانی داشت. در چهلوچند سال اخیر قلم او همچنان، گفته و ناگفته، ممنوع بوده است و آثاری که اینجا و آنجا به نام صادق هدایت عرضه میشوند اغلب عاری از جعل و تحریف نیستند.
یادش گرامی و یادگاران ارزندهاش ماندگار
از فیس بوک کانون نویسندگان ایران
.
سپیده قلیان از زنانی میگوید که نمیتوان شناختشان؛ مگر به زیستنِ رنجهایشان. کتاب جدید سپیده قلیان با نام «احضار دوالپای رسوایی با پایسیب» منتشر شد.
#سپیده_قلیان #کتاب #زنان_زندانی
از فیس بوک گلرخ ایرایی
در دومین کتاب خود با عنوان «احضار دوالپای رسوایی با پایسیب» که به تازگی از سوی ایرانوایر منتشر شده، سپیده قلیان در قالب ۱۰ روایت و دستور پخت شیرینیهای محبوب زندانیان، به بازگویی تجربیات دیگری از زندانهای اهواز، بوشهر، اوین، و زندگی زنان زندانی و مصائب شان پرداخته است.
آدرس تماس با سپیده قلیان :
sepideh@sepidehseeb.com
@khaneheketab
خانه کتاب وین برای هشتمین سال پیاپی، جشن گرامیداشت روز جهانی زنان در روز هشتم مارچ سال دوهزار و بیستوچهار را در قالب مجموعهای از برنامههای متنوع هنری و با حضور پرتعداد مخاطبان برگزار نمود.
پرفورمنس، اینستالیشین، انیمیشن، تئاتر، موسیقی ایرانی، رقص، کنسرت موسیقی جز و سخنرانیهایی با محوریت جنبش زن، زندگی، آزادی و مبارزات گستردهی زنان و جامعهی رنگینکمانی در ایران و جهان، توسط هنرمندانی از ایران، اوکراین، سوریه، ترکیه و به زبانهای فارسی، آلمانی، انگلیسی و عربی روی صحنه برده شدند که با استقبال مخاطبان روبرو گردید.
این مجموعهی عکسها نمایشگر گوشهای از برنامههای هشتم مارچ و جشن گرامیداشت روز جهانی زنان است.
عکسها از مهسا جلیلی و رضا ملکی
@khaneheketab
پیام نوروزی کانون نویسندگان ایران
به مناسبت آغاز سال ۱۴۰۳
...
دستان اشتیاق
از دریچهها دراز خواهد شد
لبان فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و بهار
در معبری از غریو
تا شهرِ خسته
پیشباز خواهد شد
سالی
آری
بیگاهان
نوروز
چنین
آغاز خواهد شد
آمدن بهار و رسیدن نوروز در فرهنگ و ادبیات مردم فقط یک فصل، یک تغییر در طبیعت نیست بلکه نماد امید به تغییر، به نو شدن و زیبا شدن جهان نیز هست. امیدی که با چشماندازی از تحول در زندگی انسانها و فرارسیدن بهار جامعه دلها را روشن میدارد و به جانها گرما میبخشد. کشاکش نهان و آشکار میان کسانی که میخواستهاند به این نماد رخت واقعیت بپوشانند و امید را تجسم بخشند با نیروهای ایستایی و تباهی که تاریکی و سرما نماد آنهاست، قدمتی به طول تاریخ دارد و البته همچنان در کار است.
سالی که اکنون در انتهای آنایم نیز در کشاکش این دو نیرو توأمان تلخ و شیرین، اندوه و شادی، شکست و پیروزی، گذشت. حاکمیت همانند گذشته سانسور و سرکوب و تحمیل فقر و اختناقِ بیشتر به مردم را دستور کار خود قرار داده و سخت مشغول انتقام گرفتن از جنبش «زن، زندگی، آزادی» بود و در این راه چندان پیش رفت که در سرکوب آزادیها و تحمیل فلاکت به مدارجی «بالاتر» از پیش، به اوجی دیگر در قعر، رسید و یکی از معدود ایستادگان در کفِ جدول جهانی شد. در سوی دیگر، مردم و بهویژه جوانان و زنان در ادامهی جنبش حقطلبانه و آزادیخواهانهی خود با پسزدن عملیِ اجبارهای حکومتی به چهرهی شهرها رنگی تازه زدند و جلایی نو بخشیدند و تصویری شگفتانگیز از امید و ارادهی استوار مردمی آفریدند که به تغییر سرنوشت خویش برخاستهاند؛ صدای شهرها فریاد هموارهی کارگران و بازنشستگان و فرهنگیان و پرستاران و ... بود که حق خود طلب میکردند؛ نویسندگان و هنرمندان آنها که مخالف سرسخت سانسور و مدافع آزادی بیان بیهیچ حصر و استثنا بودند، بهرغم تهدیدها و فشارها، نویدبخش جامعهای بدون سانسور باقی ماندند.
در همهی این احوال، بهار، امید به تغییر، با آنها بود و هست تا دستاوردهایشان را در نوروز به شادی بنشینند. نوروز نه فقط جشن تغییر فصل و سال، که جلوهای دیگر از همراهی و همدلی مردم در جشنی عمومی مقابل دکانداران عزا و گریه است.
کانون نویسندگان ایران عید نوروز و سال نو ۱۴۰۳ را به مردم ایران و همهی کسانی که این روز را جشن میگیرند، به خانوادههای جانباختگان راه آزادی، به اعضای خود و به اهل قلم شادباش میگوید و امید دارد در سال پیشِ رو درهای زندان به روی زندانیان سیاسی و عقیدتی گشوده شود، بساط سانسور در هر شکل و اندازه به فنا رود و آزادی چونان درختی در بهار بشکفد، شاخه بگسترد و بار گیرد؛ رفاه بر سفرههای مردم و شادی مدام بر قلبهاشان بنشیند.
آمدن بهار نوید میدهد که اینها همه شدنی است؛ زیرا بهار پیامآور تغییر است.
کانون نویسندگان ایران
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
@khaneheketab
Feiern Sie mit uns am 8. März, ab 18:00, den internationalen Weltfrauentag im WUK!
Musik
“Töchter des Cyrus”
by Naghme Nedjad und Freunde
„Töchter des Cyrus“ ist ein Lied, das vor etwa einem Jahrhundert komponiert und 1926 erstmals aufgenommen wurde. Dieses Werk ist eines der ersten Sozial-/Protestlieder der Gleichstellungsbewegung iranischer Frauen.
@khaneheketab
Feiern Sie mit uns am 8. März, ab 18:00, den internationalen Weltfrauentag im WUK!
Videoinstallation
“Ein Gefängnis so groß wie IRAN”
by Arash Lorestani
Seit 45 Jahren befindet sich die iranische Bevölkerung in einem Gefängnis, so groß wie "Iran", und leidet unter dem Fehlen von grundlegenden Menschenrechten. Seit dem Spätsommer 2022 ereignet sich ein Aufstand gegen den religiösen Faschismus, ein Kampf für die Erringung von Gleichberechtigung, eine Revolution für Frauen, Leben und Freiheit.
@khaneheketab
Feiern Sie mit uns am 8. März, ab 18:00, den internationalen Weltfrauentag im WUK!
Theater
Coming of age
Ein Theaterstück von Ara.B; Inszenierung: Avantgarde-Kunstwerkstatt “Clownfisch”
@khaneheketab
Feiern Sie mit uns am 8. März, ab 18:00, den internationalen Weltfrauentag im WUK!
„Hi-Jazz Ensemble“
Basma Jabr - Vocals
Danial Moazeni - Tar
Bilge Kaan kuş - Doubleneck Guitar
Raffael Auer – Drums
Hi-Jazz: Professionelle Musiker aus verschiedenen Kulturen vereinen in ihrer Musik die Klänge von Syrien, Iran und der Türkei mit Jazz. Eine faszinierende Fusion aus orientalischen, mediterranen und Jazz-Elementen schafft einen einzigartigen Sound voller Ausdruckskraft und emotionaler Tiefe. Erleben Sie mit HiJazz eine musikalische Reise, die Brücken zwischen Kulturen baut und die Vielfalt der Welt feiert.
@khaneheketab
✍#سپیده_رشنو
میگویم چند تا ساک دستی میخواهم.
میگوید خیلی بزرگ میخوای؟
میگویم بله... اینقدر که خانواده و رفیقها و خونهام توش جا بشن.
میخندد. میگوید مگه کجا میخوای بری؟
میگویم زندان
میگوید مگه چیکار کردی؟
میگویم: ...
میگوید چند سال؟
میگویم تقریباً چهار سال.
مایعِ داغی توی چشمهام جمع میشود و مردِ روبرو را هی کمرنگتر و تارتر میکند. چند بار پشت هم پلک میزنم و داغی را هل میدهم توی کاسهٔ چشم و بعد مردِ روبرو دوباره واضح میشود.
-چرا نمیری خارج؟
با دهنِ بسته لبخند میزنم.
کجا آدم همچین ساکی پیدا میکند که بوی عودِ توی خانهاش وقتی که همه جا را برق انداخته با خود ببرد. یا صدای فرهاد، کولغانی یا ترانههای ابراهیم منصفی وقتی که دارد نیمروی گرمش را کنار پنجره میخورد. یا وقتی که دارد یک خیابان طولانی را قدم میزند و به دیوارهای هواخوری نمیخورد که مجبور شود آن چند متر را تا نیم ساعت مدام برود و برگردد. یا وقتی که همه چیزش را در خانهاش دارد بی این که کسی آنها را ازش گرفته باشد.
فقط لباسها را میشود در ساک بست و بقیهی چیزها را باید به حافظه سپرد و با سختی زیپش را بست. قریب به یک ماه است دارم از آدمها، مزهها، کلمهها، چهرهها، لبخندها و موسیقیها توی ذهنم چمدان میبندم. تعداد چمدانهای توی مغزم خیلی زیاد شده. بارم سنگین است.
چهرهٔ سرخ و از اشک داغ شدهی مادرم را از چمدانم میاندازم بیرون و آن لپهاش که گل میاندازد و ماچ کردن دارد را داخل چمدان میگذارم. دستهای خشک و پر پینهی ایرج را از چمدان برمیدارم و خندهی آخرش را میگذارم که چون زیاد ماچش کرده بودم از خجالت خندهاش گرفتهبود و قلقلکش میشد.
بارم سنگین شده و شمع تولد سی سالگیم توی چمدان جا نمیشود.
اندکی مانده تا شرحه شرحه شدن در آن آغوشِ آخر جلوی زندان. خانوادهام از هم گسیختهاند. خواهرم تماسش را قطع کرده که پشت خط نزند زیر گریه. خودم هم طاقت صدای دوقلوها را پشت تلفن ندارم وقتی که کودکانه میپرسند خاله کی میای؟ و باید بگویم دارم میروم خاله و دیگر نمیآیم و نمیگویم و همین راهِ حلقم را میبندد و خفهام میکند. اندکی مانده تا همه چیز را رها کنم، پا در خونِ لختهٔ فراق بگذارم و بمانم تا هفته به هفتههای ملاقات و روزهای تماس.
در دیالوگی که هیچوقت اتفاق نمیافتد میزنم روی شانهٔ بابام که عامو ایرج، ما شیکرٍ زندگی رو همه جا خودمون میبریم. بعد بی این که صدایی توی محیط بپیچد کسی با صدای خودم میگوید دختر زندون تریاکه، با شیکر میخوای بری اون تو؟
#زن_زندگی_آزادی
فیلم ضمیمه نوشته بالا 👇👇👇
من هنوز رنگ آجرها و آفتابی را که روی پشت بامش مینشست به یاد دارم. بیشتر رویاهایم به آن خانه برمیگردد.
۱۱-آیا سرزمین دومی هم داری؟
– بله. محل تبعیدم: هلند. هروقت که در سفرهایم از اوترخت دور میشوم احساس دلتنگی میکنم. بیرون از هلند گاه یادم میرود و به دوستانم میگویم خب دیگر وقت است که برگردم به ایران. گاهی وقتها اوترخت و آبادان در ذهنم یکی میشوند.
۱۲- اگر مردۀ کسی را که میشناختی ببینی، با نگاه به آن، فکر میکنی این همان کسی است میشناختی؟
– سخت است. یکبار عکس جسد یکی از دوستان تیرباران شدهام را در روزنامه دیدم. هرچه به چهره او نگاه کردم اثری از اوی زنده در آن نیافتم. عجیب نبود. آن همه زندگی و امید که در او بود، آن پوست سوراخ سوراخ شده و چشمهای بسته چطور میتوانست نشان دهد.
بسیاری از مفاهیم در بنگاههای زیر مجموعه جمهوری اسلامی با متر و معیار آنان معنا می یابد کما اینکه حقوق بشر و اصلا خود بشر از نگاه و در قاموس اسلامیون تعریفی خلاف معیارهای جوامع مدرن و پیشرفته جهانی دارد، بر این مبنا زائد و ظاله بودن کتاب و نشریه را هم می توان حدس زد !
کتب و نشریاتی که هر انجمن و فرهنگسرایی آن را با جان دل می توانست پذیرا باشد !
@khaneheketab
*مقامات جمهوری اسلامی چه کتابی را دوست دارند؟*
طنز نوروزی
علی خامنه ای: *مکتب دیکتاتورها* اثر اینیا تسیو سیلونه
سید حسن خمینی: *شازده کوچولو* اثر آنتوان سنت دو اگزوپری
رییسی: *فرار از مدرسه* اثر استاد زرین کوب
قالیباف:*قحط الرجال* اثر محمدرضا آزادفر
سردار محصولی: *دست پنهان* اثر آگاتا کریستی
اژه ای: *جنایت و مکافات*: اثر داستایوفسکی
محمد خاتمی( امام جمعه): *خشم و هیاهو* اثر ویلیام فاکنر
محسن رضایی: *آرزوهای بزرگ* اثر چارلز دیکنز
شمخانی: *فراتر از پول های باد آورده* اثر جردن آدلر
محمد مخبر(معاون رییس جمهور): *بی شعوری* اثر خاویر کرمنت
سردارنقدی: *وداع با اسلحه* اثر ارنست همینگوی
زاکانی: *میراث خواران* اثر حسن نکو روح
جنتی: *عمر دوباره* اثر مصطفی ملکیان
سیدمحمد خاتمی: *پایان یک رویا* اثر احسان نراقی
کاظم صدیقی: *رسوایی شیرین* اثر میلاد کربلای علی زاده
احمدی نژاد: *توهم بزرگ* اثر جان جی مرشایمر
صادق لاریجانی: *خاطرات یک مامور انگلیسی* اثر سر بروس لکهارت
روحانی: *شاه کلید* اثر چارلز اف هانل
علم الهدی: *پدر خوانده* اثر ماریو پوزو
حسین سلامی: *آخرین تک شاخ* اثر پیتر ای بیگل
میر حسین موسوی: *چه کسی پنیر مرا خورد* اثر اسپنسر جانسون
علی لاریجانی: *برادران کارامازوف* داستایوفسکی
محسن رفسنجانی: *قصه های من و بابام اثر* اریک اّزر
علی مطهری: *بر می گردیم گل نسرین بچینیم* اثر ژان لافیت
حداد عادل: *سایه های قدرت* اثر جین هیلیر
کروبی: *اسرار مگو* اثر مهدی سهیلی
امیر عبداللهیان(وزیر امور خارجه): *انگلیسی در سفر* اثر حسن اشرف الکتابی
جواد ظریف:*چی فکر می کردیم چی شد* اثر حسن چابک
سردار رادان: *اراده معطوف به قدرت* اثر نیچه
خاندوزی(وزیر اقصاد) : *معمای دلار* اثر سید رضا حسینی
سید صولت مرتضوی(وزیر کار): *همینه که هست* اثر ربکا ایوت
@khaneheketab
سال نو بر همه و خاصه زندانیان و از این میان زندانیان سیاسی خجسته باد.
از میان این زندانیان سه تن را از نزدیک دیده ام. کیوان مهتدی که مترجم است و دست به قلم و خوب می نویسد. در سفری سه روزه در سال ۱۳۹۷ با هم همراه بودیم و هم سخنی ها و همدلی ها داشتیم . آنیشا اسداللهی، رفیق و همسر کیوان، دختری تیزهوش و زبرو زرنگ و بسیار فعال و دوست داشتنی، و سرانجام سروناز احمدی مترجم کتاب در زمینه زنان که سال پیش در سالگرد ۵۳ مین سالگرد بنیادگذاری کانون نویسندگان ایران یگانه میهمان این جشن بود. همسر سروناز، کامیار فکور، هم در زندان است اما من سعادت دیدار او را نداشته ام. به این سه درود می فرستم و برای این سه، زندانیان سیاسی و همه ی مردم ایران آرزوی آزادی و برابری و زیستن در فضایی دارم که در آن آزادی چون هوایی است که در آن دم می زنیم.
بهاران خجسته باد!
از فیس بوک اکبر معصوم بیگی ، نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران
@khaneheketab
تولد صادق هدایت مبارک باد
امسال عمو جان در 28 بهمن ماه، یکصد و بیست و یک ساله شدی. آنچه در این بیش از یک قرن بر تو واقع شد، بر کمتر شخصیت ادبی هنری این مملکت گذشته است. تو دست به یک سلسله ابتکارات در ادبیات ایران زدی که هنوز نفوذ و آثارش پیداست. گرچه در ایام حکومت پهلوی ها تا توانستند تو را کوبیدند و بعد هم گرفتار مخالفت های خاص زمان شدی، ولی آنچه گذشت، هیچ اثری در شهرت و محبوبیت تو در دنیا نداشت.
دنیا تو را شناخت. یعنی تمام دنیا، تمام قاره ها، تمام کشور ها، اکثر دانشگاه ها و غیره. آثارت مخصوصاً شاهکارت بوف کور در 165 کشور به 47 زبان توسط 100 مترجم ترجمه شد. 127 ناشر 236 بار آنها را چاپ کردند و در 34 دانشگاه تدریس شدند. چنین افتخاری نصیب هیچ یک از بزرگان ادبیات فارسی نشده و اگر نگرش منطقی در کار بود باید به تو و آثارت افتخار میکردند.
من تولدت و این افتخار بزرگ و موفقیت چشم گیر را به تو تبریک می گویم و امیدوارم بزرگی و نام تو همچنان بماند که بماند.
جهانگیر هدایت
@khaneheketab
Feiern Sie mit uns am 8. März, ab 18:00, den internationalen Weltfrauentag im WUK!
“Split Stitch”
Performance: Valeriia Kuts, Maria Shurkhal
“Split Stitch” ist eine kurze Performance, die die emanzipatorische Kraft der Stickerei erforscht. Zwei Tänzerinnen kommen zusammen, um über diese Praxis zu verhandeln und ihre traditionellen und feministischen Aspekte zu erkunden.
@khaneheketab
Feiern Sie mit uns am 8. März, ab 18:00, den internationalen Weltfrauentag im WUK!
Short Film Animation
"A woman's odyssey”
by: Leila Samari and Maryam Sehhat
"A woman's odyssey" beschreibt die lange Reise und den Kampf einer Frau um die Freiheit. Unterwegs stirbt sie viele Male, erwacht wieder zum Leben und gibt das Leben weiter.
@khaneheketab
Feiern Sie mit uns am 8. März, ab 18:00, den internationalen Weltfrauentag im WUK!
Videoinstallation
"we're here. we are queer. get used to it!“
by Kia Sciarrone
Die Arbeit erforscht die Zensur von LGBTQIA+ Inhalten im Internet von autokratischen Staaten. Durch farbige Rechtecke mit Artikelüberschriften, anstelle von Bildern, entsteht ein Gridmuster, das die Vorstellungskraft der Betrachter*innen anregt.
@khaneheketab
.
در تاریخ ۸ مارس، از ساعت ۱۸:۰۰، به مناسبت روز جهانی زنان در مرکز فرهنگی ووک میزبان شما خواهیم بود!
ما بر این باور هستیم که آزادی، برقراری عدالت اجتماعی، و برابری زمانی ممکن خواهد شد که با یکدیگر همراه شویم، همکاری کنیم و همبستگی نشان بدهیم.
جشن گرامیداشت روز جهانی زنانِ سال ۲۰۲۴ را به تمامی زنان و جوانان شجاع ایران تقدیم میکنیم که با وجود سرکوبها به پیشبرد جنبش سرنوشتساز و مترقی "زن زندگی آزادی" ادامه میدهند.
امسال در برنامههای متنوعی که در حوزههای مختلف تدارک دیدهایم، علاوه بر بازتاب صدای زنان، میکوشیم تا نمایشگر بخشی از فعالیتهای جامعه +LGBTQA نیز باشیم که در کنار زنان، زیر شدیدترین فشارها در ایران قرار دارند.
برنامهها به زبانهای آلمانی، انگلیسی و فارسی ارائه میشود.
ورود برای عموم آزاد و رایگان است.
@khaneheketab
https://www.facebook.com/share/r/2wbiuBLYkSsknkj3/?mibextid=UalRPS
Читать полностью…نسیم خاکسار: پاسخ به چند پرسش از پرسشهای ماکس فریش
• بهمن ۲۱, ۱۴۰۲
نسیم خاکسار، پوستر: ساعد
روزنامه ترو Trouw که در هلند منتشر میشود در صفحههای ضمیمه خود، جواب نویسندگان به پرسشهای ماکس فریش، نویسنده آلمانیزبان سوئیسی را چاپ میکند.
پرسشهای ماکس فریش کتابی است که بر اساس یادداشتهای روزانه او فراهم شده است. این کتاب شامل بیش از ۲۰۰ پرسش است که ماکس فریش از خود کرده است.
این روزنامه کتاب ماکس فریش و چند نمونه از جوابهای چاپ شده در تاریخ پنجم ماه می۱۹۹۳ برایم فرستاد و خواست که اگرممکن است به ۸ تا ۱۳ پرسش پاسخ بدهم. این متن جوابهای من به آن پرسشهاست.
۱- آن سیاستمداری که مرگش بر اثر بیماری یا تصادف ماشین و یا چیزی از این قبیل تو را سرشار از امید میکند چه نام دارد؟ یا فکر میکنی چون برای او بلافاصله جانشینی وجود دارد، جایی برای امید نیست؟
– یک زمانی فکر میکردم با مرگ شاه اتفاق خوبی در سرزمینام رخ خواهد داد. نداد. انقلاب شد و دیکتاتوری بدتر از شاه روی کار آمد. باز منتظر مرگ او شدم. بعد از مرگ او متوجه شدم مرگ آدمیانی از این دست، تغییری در شرایط اجتماعی به وجود نمیآورد. الان نه آرزوی مرگ فیزیکی کسانی مثل شاه و خمینی، بل آرزوی مرگ رویاهایشان را دارم. فکر میکنم آنچه باعث دوام آنها میشود، رویاهای آنهاست که به دیگران منتقل میشود.
۲- ترجیح میدهی به ملت و فرهنگ دیگری متعلق میبودی؟ کدام؟
– راستش برایم بیتفاوت است به کدام ملت و به کدام فرهنگ متعلق باشم. اما در عمق وجودم گاهی خواستهام عضوی از قبیلههای سرخ پوستان میبودم. مردمانی که داستان و اسطوره هنوز بخشی از هستیشان هست.
۳- آیا برای زنان احساس اندوه میکنی؟
– بله.
۴- چرا؟
– برمیگردد به کودکیام. به خاطراتی که از زنان دور و برم دارم. وقتی زندگی بیشتر آنان را در ذهن مرور میکنم بین آنها کمتر زن خوشبختی میتوانم ببینم. با این که زنان بیشترین سهم را در شاد کردن جهان ما دارند، خود بسیار غمگیناند.
۵- چرا فکر میکنیم که نیاز به درک زنان داریم؟
– ما مردها از آگاه شدن به خود میترسیم. درک زنان پارهای از ضعفهایمان را افشا میکند. از این گذشته این توهم نیز وجود دارد که ما بسیار از زنان میدانیم. اما حقیقت این است هنوز تصویری روشن از زن نداریم. تاریخ هم تا این لحظه کمتر به آنها امکان داده تا تصویر واقعی خودشان را ترسیم کنند. من هنوز نمیدانم صدایی که از گلوی آنتیگونه بیرون آمده، صدای خود اوست یا صدای سوفوکلوس. با آثاری که برخی از زنان نوشتهاند بسیاری از این توهمات فرو ریخته است. اما هنوز روزنی به درون این قلعه گشوده نشده است. شاید ما مجبور شویم دوباره آثار ادبی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را مرور کنیم.
۶- در تنهایی هم روحیه طنز را برای خودت حفظ میکنی؟
– فکر میکنم بدون طنز نمیشود زندگی کرد. طنز در وجود آدم نیست در زندگی است. هرجا که طنز امکان حضور نیابد، زندگی میمیرد. وقتی در سلولهای مجرد بودم با ساختن داستانهای خندهدار درباره خودم و شرایطی که در آن بسرمیبردم، زیستن در تنهایی و ترس از شکنجه را تحمل میکردم. پزشکی را میشناسم که در زندان بخش انفرادی برای ماهها با گوزش تمام زندانیان سیاسی سلولهای دیگر را میخنداند. روزهایی که صدای گوز او شنیده نمیشد، روزهایی ملالآور بود.
۷- فرض کنیم که به وجود خدا باور داری. با این فرض تصور میکنی در خدا حس طنز وجود دارد؟
– بله. برای آن که هزاران سال است ما را دست انداخته و ما نمیفهمیم.
۸- از مردم فقیر میترسی؟
– نه. برای این که خودم آدم فقیری بودهام. آدم از یک چیز ناشناخته میترسد. من فقر را میشناسم. در کودکی برای آن که شلواری که از برادر بزرگم به من رسیده بود از پایم نیفتد، پیش از رفتن به مدرسه چند لیوان بزرگ آب میخوردم. گاهی فکر میکنم درد رودهام مربوط به آب خوردن زیاد در آن زمان باشد.
۹- آیا به طبیعت مانند یک دوست نگاه میکنی؟
– فکر میکنم آنقدر که طبیعت با من دوست است من با طبیعت دوست نیستم. این را زمانی حس میکنم که برابر آن قرار دارم. در آن لحظه احساس میکنم دستهایی فکرهایم را نوازش میکند و به آنها امکان پرواز میدهد.
من تخیلاتم را مدیون لحظاتی هستم که در پارکهای جنگلی قدم میزنم و در سفر وقتی خیره شدهام به دشتها و کوهها. در طبیعت خطوط راست و گوشهدار کم وجود دارد. بیشتر خطها منحنیاند. مکان بسته نیست. ذهن آدم میتواند مثل خرگوشی در هر سوراخی که دلش خواست بخزد. یا مثل سنجابی از درختها بالا برود تا میوۀ ممنوع خدا را بدزدد. ما انسانها مدتهاست که با طبیعت یک طرفه پیوند داریم. این اوست که ما را دوست دارد.
۱۰- خاک زاد بومیات در کدامیک از اینها برای تو تصویر میشود: یک دهکده؟ شهر یا ناحیهای از آن؟ بیابان؟ قاره؟ یا یک خانه؟
– خانهای که در آن زاده شدم.