khanemwlana | Unsorted

Telegram-канал khanemwlana - بچه‌های مولانا

1658

🔸️انتشار بهترین نمونه‌های غزل امروز افغانستان 🔹️زیر نظر انجمن ادبی خانه مولانا کانال انجمن: @khanamwlana

Subscribe to a channel

بچه‌های مولانا

🛑#محمد_باقر_قلندری

🔻#زلزله_هرات

بخت ما بود جنینی که به دنیا نرسید
که بلا پشت بلا دید و به فردا نرسید

قایقی ساختم از دفتر عمری که نبود
باد بردش به کناری و به دریا نرسید

تو دعا کن! که دعاها به ثریا برسد
من دعا کردم و هرگز به ثریا نرسید!

جای گُل زلزله رویید و هریوا پژمرد
«زنده‌جان»خاک شد ای خواجه! مسیحا نرسید

بعد از آن هر چه که هم خاک به سر پاشیدم
«نیمه‌جان» شد دلم اما به تسلا نرسید

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴 #افسانه_واحدیار

باران غم، بلندی دردی که جاری است
این رود اشک زمزمه‌ی بی‌قراری است

دست مرا بدست جدایی سپرد و رفت
دنیا نمک نریز! که این زخم، کاری است

یک ناله پیش یاد تو را گریه کرده‌ام
این ضجه ها پیامد یک عشق ساری است

من قهرمان قصه نبودم که از ازل
حوا ببین! هنوز سکوت تو جاری است

خلع سلاح شد دل من با حضور تو
تنها دوای خوب دلم انتحاری است

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴زنده‌یاد #محمد_صادق_عصیان

فرض کن پنجره‌‌ ام، رُخ به رُخ‌ ات "وا" شده‌ام
یا دَرِ خانه‌ی عشقم که تماشا شده‌ام

فرض کن ساعت و آیینه و گل‌دانی و میز
هرچه در دَور و برت هست مهیّا، شده‌ام

فرض کن چلّه و چوری و گلوبندِ تو‌ام
یا که پیراهن و پاپوشِ تو زیبا، شده‌ ام

فرض کن «کمره» و «لپتاپ» و کتاب و قلم‌‌ات
یا که گل‌‌های سرِ میزِ تو تنها شده‌ام

کوچه‌باغی که از آن قصدِ گذشتن داری
سنگ‌فرشی که در آن باز نهی پا، شده‌ام

عشقه‌پیچانِ زمستان‌زده‌یی بودم و حال
در هوایت هیجانی و شکوفا شده‌ام

فرض کن پشتِ درِ دفترِ کارِ تو کسی
انتظار است، منِ گُم‌شده پیدا شده‌ام

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴#شفیق_صادقی

در جان واژه‌ها جریان داشت
اویی که استعاره‌ی من بود
شعری سیاه‌مست که آن شب
در شهوت سروده شدن بود

آن شب که دکمه‌های ستاره
یک‌یک به ناز و حوصله وا شد
چیزی طلوع کرد که انگار
تلفیق ماه‌تاب و بدن بود

گنجشک سرخی آمد و ناگاه
یک گل کنار حنجره‌ام کاشت
گنجشک سرخی آمد و آن شب
تا صبح روی شانه‌ی من بود

شیرین و سرخ و صورتی‌ و نرم
هم آب‌دار و تُرد و رسیده
آن شب که مثل توت فرنگی
طعم‌اش مدام بین دهن بود

از گیسوان رنگ شب خود
سازی درست کرد و نشست و
با نغمه‌های نقره‌ای ماه
بی‌وقفه گرم چنگ زدن بود

آن شب دل صبور و نجیب‌ام
مردی غریب بود که بعد از
آوارگی به وسعت یک عمر
یک شب مقیم خاک وطن بود

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴#جهانگیر_ضمیری

درختم، با تبر پیوند زخم‌آلود من سرخ است
نسوزانم که تا هفت آسمان هم دود من سرخ است!

به برگِ زادروزم ناگهان تا چشم‌هایم خُورد
که دیدم رنگِ سال و ساعتِ مولود من سرخ است

به تلخی‌های کوچیدن نیندیشم که می‌سوزم
نوار ضبط پروازِ من و پدرود من سرخ است

دمیدی روح خود را در من و من سرخ روییدم
ندانستم که روحِ حضرت معبود من سرخ است!

در این غربت، در این طغیان آتش مثل ابراهیم
نمی‌سوزم، چه پروا آتش نمرود من سرخ است؟

به نزدیکم نیا، من در گلو باروت پُر کردم
صدای انفجار دردِ بغضِ‌آلود من سرخ است!

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴#مژگان_فرامنش

تعبیر کن ستاره‌‌ی دنباله‌دار را
در خواب‌های این زن خسته بهار را

رودم که در تمام جهان راه می‌رود
در من بجوی منظره‌ی آبشار را

پرواز تا بلندی هفت آسمان چه سود؟
وقتی قرار نیست، دل بی‌قرار را

فواره‌ها به بودن من رشک می‌برند
عین زمان که ساعت شماطه‌دار را 

غم‌ها به جای من به غزل فکر می‌کنند
از بس کشیده‌اند منِ بی‌شمار را

جایی رسیده‌ام که دگر درک می‌کنم
گیلاس چای و فلسفه‌ی زهر مار را

هی فکر می‌کنم که چه‌سان می‌شود نوشت
وصف تناب و جان‌کَنی چوب دار را

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

‍ 🔴#سیده_تکتم_حسینی

خود را بغل کرده‌است در تختی که دنیاست
روحی که خاموش‌است اما غرق غوغاست

روحی خمیده، خنده‌هایش لب پریده
روحی که در عین شکستن باز زیباست

هر روز او چیزی به جز تکرار غم نیست
امروز تنها حائلِ دیروز و فرداست

ابر آمده، باران نشسته، مه گرفته
تا چشم می‌بیند فقط اندوه پیداست

حتی اگر دست از سرش بردارد اندوه
تنهایی‌اش شانه به شانه پای بر جاست

تنهاییِ کوه و درخت و درّه با اوست
تنهایی‌اش ابر‌ است و باران‌است و دریاست

در گوش سنگی انعکاسی ساده پیچید:
آدم چرا؟ آدم چرا اینقدر تنهاست؟

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴#عاطفه_سادات_موسوی

حس می‌کنم با دیگران بیگانه بودن را
عاقل‌تر از هر عاقلی دیوانه بودن را

زندانی این شعله‌های سرد تنهایی
باید کمی تمرین کند پروانه بودن را

یا با غم دلتنگی‌ات یا با سر زلفت
یادآوری کردی قرار شانه بودن را

پیمان‌مان جای خودش مردم نمی‌فهمند
یک لحظه از دنیای هم پیمانه بودن را

من دوست دارم خنده‌های کودک خود را
لالایی شب‌های این دردانه بودن را

با خستگی‌ها، خستگی‌ها، خستگی‌هایش
من دوست دارم مادر این خانه بودن را

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴 #لیلی_غزل

چون ناگهان‌شعری که در من شکل می‌گیری
با آن‌که دوری، در خیالم زنده‌تصویری

با چادر گاج سفیدت، مثل یک گل‌برگ
هی می‌درخشی در نگاهم ماهِ پامیری!

برباد دادی زندگی‌ات را به پای من
خاکت شوم، ای‌مانده تنها در دم پیری

آزادگی در چشم‌های خسته‌ات پیداست
هرچند با غم‌های خیلی سخت درگیری

در روزگاری که شبیه جبهه‌ی جنگ است
مانند یک سربازِ عاشق از سرت تیری

ما، کودکانه سر دچار درد و ویرانی
تو، مادرانه در پی تهداب و تعمیری

قربان رویت، مادر گیسو سپید من!
بی‌شک که دین عشق را پیغمبری،‌ پیری

از قونیه تا بلخ چشمم فرش راه تو
ای مظهر زن‌های زیبای اساطیری

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا


🔴#حلیمه_سلیمی

نفس بگیر که جان در تنم دمیده شود
دلم دوباره به بند غمت کشیده شود

نشسته باشم و یک‌دم ز راه سر برسی
و تار عشق تو در رگ‌رگم تنیده شود

به کار خیر معطل نکن که با این کار
جهان خراب و سپس از نو آفریده شود

بیا و عشق بیاور به شهر خسته‌ی ما
که خاطر همه درگیر این پدیده شود

و اندکی به کنارم حضور داشته باش
که دست‌های غم از دامنم بریده شود


#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴 #زینب_بیات

خورده پیوند با تو این دل و جان، رگ و هم ریشه‌ها ونام و نشان
نسب ما به چشمه‌ها برسد، به گل سرخ و لاله و ریحان

واژه‌ها را به لحن روشن آب، مادرم بر زبان من می‌ریخت
لهجه‌ام قندپارسی دری، کابل و بلخ و غزنه و پغمان

لب که وا می‌کنم به آهنگ شعر حافظ، سرود مولاناست
شور شهنامه را به دل دارم نتواند جدا شود آسان

از سمرقند سیب آوردم از نشابور جام فیروزه
خوشه‌ی پرطراوت انگور از هرات عزیز تا پروان

قصه‌ام می‌رسد به یک کاشی در بلندای مسجد جامع
یا به یک کارگاه کوزه‌گری در محلات کابل و کاشان

ما و تو از خودیم بی‌تردید، چشم ما یک گواه بی‌همتاست ...
یک قنات از عبور ماهی‌ها، یک قنوت از اجابت باران

گرچه با اخم‌ آشنا گشتم مهر اتباع بر جبینم خورد
من همانم همان خراسانی سرو سبزی از این درخت‌ستان

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

‍ 🔴 #صالح‌_محمد_خلیق

ای یار، مخور غصه‌ی هیچ و هله مَی گیر!
کار دو جهان را همه بسپار به تقدیر!

دنباله‌ی این وضع نه تا فصل خزان است
گویند خراب است چنین تا... گُلِ انجیر

ما را چه کسی چلّه‌نشین ساخت چو صوفی؟
ما را که چو دیوانه چنین بست به زنجیر؟

آتش که زند شعله نه تر مانَد و نِی خشک
نِی پیر شناسد نه جوان آفت واگیر

شاید که جهان دگری بشگفد از نو
بی آدم و حوّا و بی از فتنه و تزویر

امروز بیا مِهر بورزیم که فردا...
شاید نه تو باشی و نه من، دیر شود دیر...

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

‍ 🔴#شگوفه_باختری

یادم برای تو به خداوند گم شده
در شعله‌ها چو دانه‌ی اسپند گم شده

دیری‌است شادی از لب این عمر رفته‌است
در سیل اشک خانه‌ی لبخند گم شده

با تار تارِ دل به تو من لانه بسته‌ام
هرچند در نگاه تو پیوند گم شده

مانند راز، عشق تو در چشم آسمان
با بال‌های بسته و در بند گم شده

گفتم که زندگی همه بی‌تو هدر شود
مردن برای من، به تو سوگند گم شده

شیرین کنم به شربت یک بوسه، عمر را
چون طعم تلخ قرص که در قند گم شده

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴#حمید_تقدیمی

در پی راه فرار از بند افکار خودم
مثل پیکار دو آیینه گرفتار خودم

هر چه می‌گردم پیِ آرامشم بی‌فایده‌است
گردبادی‌ام فقط معکوس پندار خودم

مثل فواره پیِ تصمیم خود برخاستم
رو به پایین ناامید از فرط تکرار خودم

وزن انسان بودن از آغاز در وسعم نبود
لاک‌پشتی خسته از سنگینی بار خودم

شاید اصلا شکل انسانم ولی در باطنم
یک نئاندرتال مایوسم پیِ غار خودم

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

‍ ‍ 🔴#محمدباقر_قلندری

زندگی بمب شده در سر من می‌بارد
مرگ هم جان مرا می‌برد و می‌آرد

خانه زخمی شده اما سر پایش مانده
پدرم رفته ولی خاطره‌هایش مانده

منم و بار عیالی که به دوشم هست و...
فقر با اسلحه‌ای در پسِ گوشم هست و...

مادرم بعد پدر خسته شده پیر شده
دیگر از باقی عمرش پس از او تیر شده

خواهرم از گل و پروانه بدش می‌آید
دق مکتب شده از خانه بدش می‌آید

بس که موهای سرش مثل خزان می‌ریزد
دیگر از آینه و شانه بدش می‌آید

در خودش پُت شده با چشم تَرش، می‌گوید
از من و شانه‌ی مردانه بدش می‌آید

سال‌ها می‌شود او کارگر گلخانه‌است
گرچه از دیدن گلخانه بدش می‌آید

و برادر که از این قصه به تنگ آمده بود
از غم سفره‌ی خالی سر ننگ آمده بود

گفت باید که غم سفره‌ی خالی را خورد
چاره‌ای باید و در حسرت یک لقمه نمرد!

تک و تنها دل شب پا طرف مرز گذاشت
بد خطر کرد اگرچه جگر شیر نداشت

ساکت از کوه و کتل با تب و با لرز گذشت
آخرش با دل پر زخم خود از مرز گذشت

روز و شب در طلب "کوچه‌ی خوشبخت" دوید
سال ها کارگری کرد ولی... خیر ندید!

ناامید از همه بیچاره خودش را می‌دید
غمِ یک آدم آواره خودش را می‌دید

آی دنیا! که زبانت تبر و درد شده
مادرم خوش، پسرانش همه‌گی مرد شده!

کاش وقتی که دلت با دل ما بد می‌رفت
قبله‌گاه این وسط از خانه نباید می‌رفت

زندگی یک سگِ گَرگ است نمی‌دانستیم
زندگی خانه‌ی مرگ است نمی‌دانستیم

تا از این مخمصه‌ها گور خودم را ببرم
تا لب بام بیا بدرقه‌ام کن! بپرم...

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

‍ 🔴#مزدا_مهرگان

«زنده‌جانِ »به مرگ خو کرده
«زنده‌جانِ »به خون نشسته‌ی من
غیر این واژه‌های سرگردان
چیزی از دست‌های‌ بسته‌‌ی من_

برنیامد که زیرِ آواری
زندگی را وجب وجب کشتند
چشم‌‌هایی که از امید تهی
دست‌هایی که خاک در مشتند

نعش فرزند روی دست پدر
روی دوش پسر تنِ بابا
«زنده‌ جانم»! نفس بکش لطفاً
«زنده جانم»! نفس بکش اما...

زیر خروارِ خاک خوابیده
بین گهواره، سرد... نوزادم
که نمردم، به چشمِ سر دیدم
تف به سگ جانیِ تو ای آدم!

پدرِ زیر خاک مدفونم
لحن و شیرینیِ زبانت کو
نیست جز پشته‌های خاک این‌جا
ای هریوام! «زنده جانت» کو؟

دخترم! کو سیاهیِ موهات؟
رنگِ خاکی به تو نمی‌زیبد
نه نفس می‌کشی، که مرگ به آن
قد و ابرو و رو نمی‌زیبد

از سر کار آمدم پس کو_
درِ کاشانه‌ام که در بزنم
که به لبخندِ کودکانه‌ی تو
بین گهواره باز سر بزنم

از سرِ کار آمدم پس کو
چای سبزت که خسته‌ام... بسیار
بخدا نیست ذره‌ای حتی
در توانم کشیدنِ این بار!

زنده‌جانم! نفس بکش لطفاً
زنده‌جانم! نفس بکش... اما
که نمردم به چشمِ سر دیدم
سوگِ نوزادِ زنده‌جانم را...

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴#بنفشه_بهار

تو رنگ آبی هفت آسمان را با خود آوردی
زمین سبز و باغ ارغوان را با خود آوردی

خدا با خلقت‌ات حتی به شب‌ها روشنی بخشید
توگویی پرتو یک کهکشان را با خود آوردی

شبیه شعر‌های حافظ و سعدی و مولانا
دوای درد و صبر عاشقان را با خود آوردی

به من مانند آن عشقی که ناگه می‌رسد از در
تمام دلخوشی‌های جهان را با خود آوردی

سیاهی رفت و جایش را به سرخ و سبز و آبی داد
به قلبم لشکر رنگین کمان را با خود آوردی

صداقت، مهر بی‌آلایش و خوبی نیازم بود
چه خوشبختم که این سه ارمغان را با خود آوردی

معطر شد تمام زندگی‌ام با حضورت چون
نسیمِ تازه‌ی یک بوستان را با خود آوردی

بدونت روزهایم مثل شب‌های غریبان بود
به دنیایم چراغ جاودان را با خود آوردی

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴#صنم_عنبرین

دست مرا بگیر که از دست رفته‌ام
دست مرا که باز به بن‌بست رفته‌‌ام

این جاده را به نقطه‌ی پایان رسانده‌ام
این جاده را که پای مرا بست، رفته‌‌ام

در جستجوی یاد تو در کوچه‌های شهر
تا داشتم توان و دلم رست؛ رفته‌ام

هر گوشه‌ی جهان که در آن‌جا نشانه‌‌ای
از رد پای رفتن تو هست؛ رفته‌ام

از شهر سبز عشق تو مانند هرکسی
هی هوشیار آمده‌ام، مست رفته‌ام

در آن جهان بدون تو هرگز نمی‌روم
از این جهان بدون تو خیر است رفته‌ام

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴#روح‌_الامین_امینی

بهار رفته و این روزها زمستان است
اگر چه خاطره در ذهن‌مان فراوان است

اتاق خانه‌ی ما از درخت سرشار است
مذاق کوچه‌ی ما تَرگذشت باران است

به سمت رود روان گشته است این کوچه
عبور آب از این کوچه‌باغ آسان است

اگر چه بنده‌ی عقل‌اند این خیابان‌ها
جنون زیادتر از حد یک بیابان است

هنوز نام خدا، نام عشق، آزادی
کنار نام تو در ابتدای قرآن است

ولی چه سود که حتی صدای یک قمری
صدای صاعقه در خاطری پریشان است

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴#مژگان_ساغر

من یک زن از قبیله‌ی غمگینم‌
در قلب اضطراب وطن دارم
در من زنان قریه جگر خون‌است
صد گفته در گلو قدغن دارم

شد سال‌ها قلمرو خونینم
تا پا به‌پای گریه اتن کردم
از کشته پشته ساخته‌ام در خود
چندین و چند گور ‌ و کفن دارم

بیچاره‌گی‌ست قسمت من دائم
روحم شکنجه می‌شود از آغاز
گل‌های دامنم همه پژمردند
در سر امید سیر چمن دارم

یا یک زن از قبیله‌ی قیرقیزم
رویای من بلندی واخان است
در من هنوز هلهله موجوداست
پیراهن امید به تن دارم

لب تشنه‌ام به غایت تنهایی
در بسترم حرارت صد زخم است
باران سوزن‌است به فرقم آخ
بر لب هزار بخیه سخن دارم

آری بُلند بانوی پامیرم
با دخت آفتاب رفیقم من
هر شب به صحن کوچه‌ی‌ مهتابی
از عشق آیتی به دهن دارم

من ارتعاش ممتد و تاریکم
در رگ رگم تراوش صد درد است
سودایی ام حقیقت من مرگ‌ است
بر سینه غصه‌های کهن دارم

در چنگ دود مُدهش تریاکم
در رخوت از تغافل تقدیرم
محکوم مرگ مغزی تاریخم
هر چند باغ‌ها به یخن دارم

من یک زن از قلمرو تاتارم
محکوم‌ سُم اسب‌ مغول هستم
یا بغض یک هلاکت پنهانم
صد ها هزار درد و‌محن دارم

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴#راحل_رضوی

به نان اگر نرسیدی به نام اگر نرسیدی
به خواهش دل‌ِتنگت مدام اگر نرسیدی

پر است سفره‌ات از اشتهای رنج‌کشیدن
به طعم دلخوشیِ صبح‌وشام اگر نرسیدی

چه سرنوشت غریبی‌است در قلمرو ظلمت
طلوع کردی و تا نوک بام اگر نرسیدی

تو شیشه بودی و یک‌ریز در مبارزه با سنگ
به فرصتی که بیاری دوام اگر نرسیدی

زمانه عصر جوان‌مرگی است و زنده به گوری
به پختگی، به تمنای خام اگر نرسیدی

هوا هوای خداحافظی‌است جان برادر
به لطف پاسخ گرم سلام اگر نرسیدی

دلی برای شکستن، برای آه کشیدن
همین بس‌است که داری، به‌کام اگر نرسیدی

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

‍ ‍ ‍ ‍ 🔴#سید_سهیل_صالحی

سیاه‌چادر آرامش مسافر، آه
قرارگاه دل‌آرام صد هزار نگاه

شبانِ گله‌ی بیدارِ صبح نشمرده
انیس زوزه‌ی گرگِ مقابلِ شب‌گاه

سلام حافظ غم‌های کوهِ دردِ پدر
سلام محرم اسرار شهر، شهر گناه

چقدر غصه‌ی ناگفته در دلت داری
تو جای من گله از روزگار کن گه‌گاه

لباس پولکی‌ات کو؟ کجاست آن گل سر؟
بپوش و دل ببر از شهر با ستاره و ماه

چه سال‌های درازی کنار من بودی
و خواب چشم من آن را تباه کرد، تباه

غروب کرده دوباره ستاره‌ی عشقم
بگو که قطب جنونم کجاست در این راه؟

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴#منیر_احمد_بارش

بنمای روی تا دل و جان در تو گم شود
آرامش و بقای جهان در تو گم شود

اندوه آتشین و نفس‌های خسته‌گی
با چای‌سبز و طعم‌لبان در تو گم شود

تاریخِ امتدادِ زمین منقرض شود
تکرار خاطرات زمان در تو گم شود

آیینه با شمایل بس بی‌تفاوت‌اش
با یک نگاه پرهیجان در تو گم شود

زیبایی‌ات بهار علف‌های وحشی است
دیوانه‌بادهای دوان در تو گم شود

گاهی سکوت پاسخ اقناع مطلب است
بگذار تا بدیع و بیان در تو گم شود

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

‍ 🔴 #الیاس_صبوری_صمدیار

دلم کبوتر زخمی و بی‌پر و بال‌است
شبیه‌ِ ماهی‌ افتاده در دل جال‌است

دلم تپیدنش از حد گذشته، دلتنگم
سرم دریغ که در انحصار جنجال‌است

سرم چگونه ببالد؟ که تاجش افتاده..
لبم چگونه بخندد؟ دچار تبخال‌است

سرم شکسته ولیکن عقب نخواهم رفت
اگر‌چه راه رسیدن هزارها سال‌است

کسی که شعر نوشته همیشه دردش را
از اینکه می‌شود آخر شهید، خوشحال‌است

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

‍ 🔴 زنده‌یاد استاد #واصف_باختری

مباد بشکند ای‌رودها غرور شما
که اين صحيفه شد آغاز با سطور شما

شبان تيره‌ی لب تشنه‌گان باديه را
شکوه صبح دمان می‌دهد حضور شما

هزار دشت شقايق، هزار چشمه نوش
بشارتی‌ست ز آينده‌های دور شما

چه شادمانه به کابوس مرگ می‌خنديد
دو روی سکه هستی‌ست سوگ و سور شما

شکيب زخمی مرغابيان ساحل را
توان بال عقابان دهد عبور شما

مباد خسته شود دست‌های جاری‌تان
مباد تنگ شود سينه‌ی صبور شما

مباد سايه‌ی ابليس سار و سوسه‌ها
شبی گذر کند از کوچه شعور شما

مباد تيره مردابيان تبيره زند
مباد بشکند ای رودها غرور شما

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴 #حمزه_عابر

بی تو شبم، که تا به ابد در سیاهی‌ام
یک ماه، نیست در صدد روبه‌راهی‌ام

در خواب، دست‌های تو را بوسه می‌زنم
ای آنکه دست داشته‌ای در تباهی‌ام!

عاشق شدن گناه، نه! اما عذاب بود
نفرین به رنج و فلسفه‌ی بی‌گناهی‌ام

دل‌کندن از تو؟ یا که تماشات با رقیب؟
من سال‌هاست در وسط این دوراهی‌ام

دریا که با کویر، ندارد تفاوتی
وقتی که بی‌پناه‌ترین بچّه‌ماهی‌ام

گیرم که دست رد، بزنی‌ام تمام عمر
می‌خواهمت عزیز! بخواهی‌نخواهی‌ام

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

‍ ‍ 🔴 #حمزه_محمودی

از نم‌نم بارانِ روی نیمکت می‌گفت
از مور سرگردانِ روی نیمکت می‌گفت

چشمِ چراغی دورتر‌ها می‌پرید آن شب
از سایه‌ی بی‌جانِ روی نیمکت می‌گفت

امضای عاشق پیشه‌ای بر چوب‌ها حک بود
از زخم بی‌درمانِ روی نیمکت می‌گفت

از سینه‌اش می‌داد بیرون آه و رنجش را
از عشق، از پیمانِ روی نیمکت می‌گفت

مجنون نه اما پیرمردی خسته را دیدم
از مرگ، از پایانِ روی نیمکت می‌گفت

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

‍ 🔴#محبوبه_ابراهیمی

بر تابلو نوشته شده مرز، چند بار
یعنی چقدر مانده به تو، چند انتظار

بر تابلو غریب نشسته‌است نام تو
بر سینه شوق رد شدن از سیم خاردار

این سو شکسته تلخ غزل در گلوی من
آن سو شکفته شعر به لب‌های قندهار

ای باد! بوسه های مرا تا لبش ببر
بنشان به گونه‌های زمستان، گل انار

حالا که سبزه سر زده از جای زخم‌هاش
ای ابر! گریه‌های مرا بر تنش ببار

این سو کنار مرز نشسته‌است انتظار
آن سو شکفته است لب رود، نوبهار

#کانال_بچه_های_مولانا👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴#سیده_کبری_حسینی_بلخی

فرصت برای با تو نشستن اگر کم‌است
شکر خدا که خاطره‌هایت فراهم‌است

آغوش تو بهشت‌ترین نقطۀ زمین
دنیا بدون روی تو بی‌شک جهنم‌است

گاهی که از زبان تو انکار می‌‌شوم
در شهر بی مقاطعه باران پی‌ِ هم‌است

هر صبح و شام دلهره‌ها می‌کشد مرا
وقتی که نیستم چه کسی با تو همدم‌است

شاعر تر از من، این من دیوانه دیده ای
دیوانه ای که بی تو خوراکش فقط غم‌است

از من دریغ دانه گندم چه می‌کنی
باور کن این بلا زده فرزند آدم‌است

دلواپس نگاه سکوت آفرین توست
در این غزل که دست به دامان ماتم‌است

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…

بچه‌های مولانا

🔴#روح‌الامین_امینی

تو پلک بستی و مهتاب در بَدَل گل داد
به خاطر تو نه یک دسته یک بغل گل داد

و صبح پلک گشودی زمان توقف کرد
نخست ابد به خود آمد سپس ازل گل داد

و چید سفره‌ی صبحانه‌ی تو را ملکه
رسید تا به لبت ناگهان عسل گل داد

سلام کردی و رقصید با صدا تلفن
مخابرات گلستان شد و دَکَل گل داد

سکوت کوچه‌ی ما را پرنده ها چیدند
همین که چادر سبز تو در محل گل داد

تو رد شدی و به ناگاه آسمان خندید
درختِ بهمن و اسفند یک حمل گل داد

اگر ببینمت البته می‌شوم گلزار
فقط به یاد تو افتادم این غزل گل داد

#کانال_بچه_های_مولانا 👇
/channel/khanemwlana

Читать полностью…
Subscribe to a channel