﷽ 🕊 ¶"خاطرات خانه ی پدری"¶ یک بهانه بود دلم برای کودکیهایم دلم برای نیمه ی گم شده ام دلم برای خودم تنگ شده ارسال سوژه و پست و ارتباط با ما @Mahan52 ممنون از حضور سبزتون 🙏 گروه متصل به کانال https://t.me/joinchat/eAOZ6coixTU0Y2I0 Raaz37867
یادی کنیم از مرد حنجره طلایی دوبله ی ایران؛ چنگیز جلیلوند
چهار سال گذشت
خبر درگذشت زندهیاد چنگیز جلیلوند از شبکه خبر در دوم آذرماه ۱۳۹۹
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠💟
@khateratekhaneyepedari
بلندترين و كوتاهترین زنان جهان برای نخستین بار با یکدیگر دیدار کردند
قد کوتاه ترین زن دنیا ۶۳ سانتی متر اهل هندوستان 🇮🇳 و قد بلندترین زن دنیا ۲۱۵ سانتی متر اهل ترکیه 🇹🇷 برای اولین بار ملاقات کردند!
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠🖼
@khateratekhaneyepedari
حضرت مولانا توی یکی از داستان های مثنوی میگه که:
اگر دانه ای رو کاشتی به هیچکس راجع بهش نگو چون حتی اگه یه کلاغ جای اونو یاد بگیره ثمرهی کارتو از دست میدی چه برسه اینکه آدما ازش با خبر بشن
هر ایده، هدف، تفکر و برنامه ای تو ذهنتون هست، تا زمان به ثمر نشستنش به کسی چیزی نگید
منبع؛ کانال تلگرامی:باید بدونی
bayadbedoni
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠👁🗨
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
وقتی چترت خداست
بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد
وقتی دلت با خداست
بگذار هر کسی میخواهد دلت را بشکند
وقتی توکلت با خداست
بگذار هر چقدر میتوانند با تو بیانصافی کنند
وقتی امیدت با خداست
بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند
وقتی یارت خداست
بگذار هر چقدر میتوانند نارفیق باشند
بگذار آسمان ببارد
باکی نیست
تو با خدا بمان
چون چتر خدا بزرگترین چتر دنیاست
منبع؛ کانال تلگرامی:بهلول
bohlolol
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠🛜
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
بازخوانی "می زده " بانو مرضیه
توسط: سوده شرحی
میخانه به میخانه
پیمانه به پیمانه
راه تو میپویم
این می و مستی
بوَد بی تو بهانه ...
منبع؛ کانال تلگرامی:به نامِ دوست...
Benamedostt
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠☀️
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دلِ غمزدهای سوخته بود
رسم عاشقکُشی و شیوهٔ شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامتِ او دوخته بود
جانِ عُشّاق سپندِ رخِ خود میدانست
و آتشِ چهره بدین کار برافروخته بود
گرچه میگفت که زارَت بِکُشم میدیدم
که نهانش نظری با منِ دلسوخته بود
کفرِ زلفش رَهِ دین میزد و آن سنگین دل
در پِیاش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله، که تلف کرد و که اندوخته بود؟
یار مَفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زَرِ ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلبشناسی ز که آموخته بود؟
حضرت حافظ
اجرا: مریم جباری
منبع؛ کانال تلگرامی:به نامِ دوست...
Benamedostt
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠☀️
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
روز و روزگارتون خوش
گرچه خیلی سخته روزگار ...
منبع؛ کانال تلگرامی:عشق يعنى 😷
loveispublic
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠💚
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
پلو هرمی با بره | ظرف خیره کننده
منبع؛ کانال یوتوب:
Country Life Vlog
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠📌
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
ریختن تو حیاط ...
منبع؛ کانال تلگرامی:عشق يعنى 😷
loveispublic
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠💚
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
رسم روزگار این است ...
منبع؛ کانال تلگرامی:🌼 زیباییهای طبیــــعت و آفرینش 🌼
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠🍀
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
واقعا دلم زندگی تو تهران اون سالها رو میخواد💔
خسته شدم از این شلوغی بیخود، هرج و مرج، آلودگی و استرس عقب موندن تو این شهر بزرگ😞
منبع؛ کانال تلگرامی:باید بدونی
bayadbedoni
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠👁🗨
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
🌸در اين شب زيبا
💫براتون دعا می ڪنم
🌸شبی سراسر آرامش داشته باشید
🌸و هرآنچه از خوبی هایی
💫ڪه آرزو دارید را
🌸خدا برای فردای شما
💫 آماده کنه
🌸شبتان آرام
خوابتان دلآرام
💫
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری
@khateratekhaneyepedari
من اینجور پدری میشم: #حس_خوب
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری
@khateratekhaneyepedari
نازم کن 🥰 #حس_خوب
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری
@khateratekhaneyepedari
بهترین حیون خونگی 😅 #فان
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری
@khateratekhaneyepedari
حس خوب 🥰
منبع؛ کانال تلگرامی:عشق يعنى 😷
loveispublic
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠💚
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
آیا تا به حال طعم یه افسانه رو چشیده اید؟⭐️
مرغ همایونی،با رازهای پنهان خود،شما رو به سفری در دنیایی طعم ها میبره
آیا آماده اید تا کشف کنید چرا مزه این غذا همیشه در یادها میمونه😉
برای پخت این مرغ مجلسی :
مرغ ها رو توی آب و نمک به مدت یک تا دو ساعت بگذارید بمونه بعد خشک کنید و سرخش کنید
حالا توی یه ظرف دیگه پیازهای ریز خورد شده رو تفت بدید تا سبک بشه
بعد سیر و رب گوجه و نمک وادوبجات به همراه هویج. فلفل دلمه ای و برگ بو. رو اضافه کنید،.
همه رو با هم تفت بدید، مقداری آب بریزید تا سس جا بیفته
حالا مرغ های سرخ شده رو به سس اضافه کنید و زمان بدید تا مرغ پخته بشه
نیم ساعت آخر پخت بهش کره و زعفران رو اضافه کنید
مراقب باشید خیلی له نشه
🌸حالا برای قسمت نثارش:
خلال بادوم و پسته و زرشک رو با کمی گلاب خیس کنید
هویج ها رو خلالی کنید
منبع؛ کانال تلگرامی:آشپزی🍳 بانوی🍝 سرآشپز
donyayedeser
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠😋
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
سالاد خوشمزه پاییزی😍
مواد لازم :
شکر ۱ ق
مغز گردو
ذرت، هویج
گل کلم، انار، لبو
مواد سس :
نمک، آب لیموترش
مقداری آب لبو
ماست یونانی
مایونز
منبع؛ کانال تلگرامی:آشپزی🍳 بانوی🍝 سرآشپز
donyayedeser
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠😋
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
سقف آرزوها: چرخ خیاطی، قمقمه، بخاری، یخچال🥺💔
سقف آروزهای کودکانمان در چنین کشور ثروتمندی
لعنت خدا به مرده و زنده ی مسببینش
منبع؛ کانال تلگرامی:بهلول
bohlolol
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠🛜
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
دوستان و علاقمندان به شعر و شاعری
گروه شعر آزاد منتظر شماست👇
@khaterehbazi_4
مادربزرگ
آخر همه تلفن هایش می گفت:
کاری نداشتم که
زنگ زده بودم صدایتان رابشنوم
ماهم که جوان و جاهل
چه می دانستیم
صدا با دل آدم چه می کند....
پاییز باشه عصر جمعه هم باشه
تو خونه باشی و دلت هم گرفته باشه
تازه دلت هم برای هرکس و هرچیزی که الان ازش دوری تنگ شده باشه چه عزیزایی که دیگه نیستن جز یادشون چه هستن اما برای اینکه سلامت باشن نبینیشون و فقط با صداشون رفع دلتنگی کنی .....
این آخریه دیگه بددردیه نه؟!!
منبع؛ کانال تلگرامی:عشق يعنى 😷
loveispublic
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠💚
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
با یک گروهی مهمان خانواده دیگری بودیم. صبحش رفته بودیم پارک وحش. نزدیک ظهر میزبان اصرار میکرد برویم خانه برای ناهار چون غذا زیاد درست کرده و یکی از مهمانها هم انکار که شهر بغلی رستوران ایرانی دارد برویم کباب بخوریم.
میزبان گفت رای بگیریم و شروع کرد به پرسیدن.
به من که رسید، چون واقعا نه چندان گرسنه بودم نه بین قرمه سبزی میزبان و کباب رستوران تفاوت چندانی قایل بودم؛ گفتم هر دو گزینه برایم فرقی ندارد و هیچ مشکلی با هیچکدام ندارم.
میزبان آمد در گوشم و گفت از دستت عصبانیم، تو هیچوقت انتخاب نمیکنی.
گفتم من؟؟ من که به جای پافشاری رو خواسته ام، میگویم همه جوره خوب است؟؟؟
واقعا عصبانی بود. گفت نه، آدم باید بتواند بین گزینه ها فرق بگذارد، تو همیشه میگویی فرقی ندارد!
چند هفته پیش، در گروه خانوادگی، یک نفر رای گیری کرد که برای جشن سال نو، همه به همه هدیه بدهیم یا قرعه ناشناس بکشیم یک نفر برای یک نفر؟
من هر دو گزینه را انتخاب کردم چون فرقی برایم نداشت. طرف تاکید کرد: لطفا یکی را انتخاب کن، بگو کدام براین بهتر است!
من یاد آن روز پارک وحش افتادم ...
دیروز با همکارانم رفتیم ناهار. کجا غذا بخوریم؟ من همراهشان رفتم چون همکار روسم گفته بود فلان جا و همه رفتیم فلان جا که دیدیم جای نشستن هم نبود. یکی دیگر گفت بسار جا، همکار روس گفت نه بهمان جا. و رفتیم.
بعد از ناهار، یکی پرسید از این مسیر برگردیم یا آن مسیر ؟
من گفتم فرق ندارد.
اینجا همکار روس به من گفت: دقت کن، همه مایی که در کشورهای دیکتاتوری بزرگ شدیم عادت کرده ایم بگوییم فرق ندارد، چون همیشه جای دیگری تصمیمها گرفته می شده بخصوص برای ما که زن هستیم.
یا اگر هم قرار بود نظری داشته باشم و نظر ما را قبول نکردند، زود کوتاه بیاییم و به جبران این ها، عادت کردیم جاهایی نظر بدهیم که اصلا نظر دادن لزومی ندارد و هزینه بر نیست!
این رفتاری است که بخصوص من و تو باید هی باهاش بجنگیم و تکرارش نکنیم. برای همین من پیشنهاد میدهم و نظرم را هم کنار پیشنهادم میگویم.... شاید بهتر باشد گاهی هم تو پیشنهاد بدهی و ما بگوییم موافقیم یا نه...
به حرفش فکر کردم. به نظرم خیلی درست میگفت. من در سرزمینی بزرگ شدم که «عقیده مستقل خودم» را داشتن، اغلب بسیار هزینه بر بود. برای همین از یک جایی که نمیدانم کجاست، کلا بیخیال شدم و زحمت انتخاب کردن و عطای نظر مشخص داشتن و پافشاری کردن روی رأیم را به لقایش بخشیدم و دایم گفتم برایم فرقی ندارد.
آنقدر این «برایم فرقی ندارد و من تابع جمع هستم و با همه انتخابهای بقیه مدارا میکنم » را تکرار کردم که شد عادت و رفتار.
عادتی که درست نیست و باید الان زحمت بیشتری بکشم و هر بار ببینمش و باهاش بجنگم.
هشتگ: انسان زن متولد خاور میانه
منبع؛ کانال تلگرامی:مجله هنرى ژوان🌱
zhuanchannel
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠❇️
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
در کوچه میتوانید تمام نظرات کاربران کانال در مورد پستهای کانال ببینید و تبادل نظر داشته باشید!
در ضمن در کوچه میتوانید با تیم ادمین کانال در ارتباط باشید!
لینک ورود به کوچه
لینک ورود به کوچه
☝️
جمعه تون شاد
منبع؛ کانال تلگرامی:عشق يعنى 😷
loveispublic
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠💚
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
همین سکه برنجی یک روز بچه های دهه شصتی رو می ساخت!
منبع؛ کانال تلگرامی:باید بدونی
bayadbedoni
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠👁🗨
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
خداحافظ ای جوانی من ...
منبع؛ کانال تلگرامی:عشق يعنى 😷
loveispublic
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری 🏠💚
لینک کانال جهت عضویت⬇️
@khateratekhaneyepedari
آپدیت جدید تلگرام
در این آپدیت تلگرام روی بخش استیکر تمرکز کرده است، شما میتوانید هر عکسی که در گالری دارید را با بهترین کیفیت تبدیل به استیکر نمایید.
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری
@khateratekhaneyepedari
داره موجودی میگیره😅 #فان
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری
@khateratekhaneyepedari
ایشون با این سن و سال در کلاس جواهرسازی شرکت کرده تا یاد بگیره با دستای خودش برای همسرش بهترین جواهر رو بسازه #عشق
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری
@khateratekhaneyepedari
*داستان کوتاه امشب*
اجتماعی و بسیار آموزنده
حتمأ بخوانید
سنی ازم گذشته و بچهها بزرگ شدند، ولی نه تنها کارم کم نشده، بلکه با بزرگتر شدن بچه ها و بدنبال آن، توقعات و مخارج و مسئولیت هایشان نیز! که کار و درآمدزاییِ بیشتری را مطالبه میکند.
نیروی بدنی ام نیز دیگه اون نیروی ۴۰ سال پیش نیست. بدنم دیگر مثل سابق به حرفم گوش نمیدهد، احساس می کنم به یک ماشینِ فرسوده و مدل پایین تبدیل شده ام که به زور می خواهم آنرا سرپا نگه دارم بلکه بتوانم مثل سابق ازش کار بکشم.
تا میایم یک طرف را درست کنم، صدای جایی دیگه در میاد! پاتوقم شده مطب این دکتر و آن آزمایشگاه و تهیه دارو و ....
تا اینکه یکروز یکی از دوستان قدیمی زنگ زد و خواست بروم به دیدنشان. آنقدر نرفته بودم و بخاطر پرداختن به کار و مشغله به منظور دادنِ رفاه بیشتر به اعضای خانواده ام، سرویس دهیِ همیشگی به خواسته های تمامی ناپذیرشان، و بودنِ تمام مدت در اختیارشان، دوستانم را تقریبا از زندگیم حذف کرده بودم. دوباره شروع به بهانه آوردن و طفره رفتن کردم.
دوستم موقع خداحافظی گفت: فلانی! تو هنوز نمردی؟ ما مدتیست که مُردیم و بُردیم! مکالمه که قطع شد از خودم پرسیدم این چی گفت؟!
دوباره شماره اش را گرفتم و پرسیدم منظورت چی بود؟ خندید و گفت باید بیایی تا بگویم. فردا که شد جزو اولین نفراتی بودم که به رستورانی که آدرس داده بودند وارد شدم.
همه که جمع شدند دوست قدیمی که مرا به آنجا کشانده بود گفت: بچه ها! دوستمان آمده که اگر عرضه اش را داشت بمیرد و فردایش زنده بشود تا چند صباحی را هم به میل خودش زندگی کند. و آنجا بود که فهمیدم معنیِ "مردن به اختیار" چیست و چقدر لذتبخش است.
حالا مدتیست که مرده ام. مشکلات اعضای خانواده تمام شدنی نیست. واقعا اگر من بمیرم چکار خواهند کرد؟ همان کار را از الآن به بعد بکنند. من قرار نیست تمام زندگیم را وقف آنها کنم و به جای آنها و برای آنها زندگی کنم.
کاش چند سال پیش مرده بودم و فریادِ بدنم و روحم را تا اینحد بلند نمی کردم که به آسمانها برسد.
مدتیست که به جای رفتن به مطب دکترها و تهیه دارو و درمان، آبمیوه ای برای خودم درست می کنم، یک فنجان دمنوش یا چای برمیدارم و در بالکن یک متری ام خودم را به قطعه ای کیک و موسیقی مهمان می کنم.
به کلاسهای ورزش و جلساتِ بگو بخندِ رفقا و دوستان قدیمی میروم. تجاربِ فراوانی دارم که در اختیارِ کسانی که طالبشان هستند قرار میدهم. معلومات عمومی و زبان خارجی ام را ارتقاء میدهم. هر روز ساعتی را به مدیتیشن و حرکات ورزشی آرامبخش برای بدنی که بیش از ۶۰ سال برایم بی چشمداشت خدمت کرده است، می پردازم.
کتاب می خوانم و به فلسفه زندگی و چراهایی که سالهای طولانی در دلم انباشته شده فکر می کنم و به دنبال جوابشان هستم.
بعد از "مرگم"، افرادِ خانواده ام کم کم یاد گرفتند که روی پای خودشان بایستند، هر چند که در مرگم خیلی غمگین و بهت زده شده بودند و می خواستند از آن جلوگیری کنند، ولی من "مرگِ به اختیار" را انتخاب کرده بودم و تازه معنی رهایی، آزادی و خوشبختی را درک می کردم.
همراه ما باشید در
کانال خاطرات خانه ی پدری
@khateratekhaneyepedari