قسمت دوم
#ذوالفقار
#مشتری
#حجر_الاسود
#هیئات
#اشکال
#تمثل
#باطن
باید دانست که بسیاری از اشیاء و حتی اجرام آسمانی دارای حقیقت و باطنی هستند که به اشکال و هیئات مختلف در آمده تا تحت ولایت امام الیه التسلیم باشد،. و اینگونه از ایشان اطاعت امر کنند و این هیئات که در قالب اشکال مختلفه در آمده در واقع اشخاص نورانی هستند که تحت امر مطلق امام زمان الیه التسلیم می باشند
از این دست از امور میتوان به تمثل روح ( از انوار مقدسه آل الله الیهم التسلیم به نام روح) به سوی حضرت مریم علیها السلام،. اشاره کرد که خداوند تبارک و تعالی هم در قرآن میفرمایند،. فتمثل لها بشرا سویا
یعنی روح برای مریم به مثال بشری در آمده بود
و از این نوع تشکل و تمثل ها میتوان به تمثل جناب جبرئیل علیه السلام به شکل دهیه کلبی اشاره کرد
و اما از اشیاء میتوان به تشکل یکی از ملائکه مقرب به شکل سنگ ( حجرالاسود)، اشاره کرد چنانچه در حدیث آمده است : أن الحجر الأسود کان ملکا عظیما من عظماء
حجرالاسود ملکی عظیم ااشان بود که در عالم #اظلة تبدیل به حجرالاسود شد و پیمان خداوند تبارک و تعالی با امام حسین الیه التسلیم درون آن به ودیعه گذاشته شد
و در تمثل این اشخاص به اجرام آسمانی،. میتوان به سیاره مشتری اشاره کرد چنانچه در حدیثی شریف در کافی آمده است :
همانا خداى عزّ و جلّ مشترى را به صورت مردى به زمين فرستاد و او مردى از عجم را گرفت و علم نجوم را به او آموخت تا جايى كه گمان كرد آن را فرا گرفته است و سپس بدو گفت:اكنون بنگر مشترى در كجاست؟آن مرد گفت:من آن را در فلك نمىيابم و نمىدانم در كجا قرار دارد.مشترى او را از خود دور كرد و دست مردى هندى را گرفت و به او آموزش داد و گمان كرد كه او آن علم را به كمال رسانده.در اين هنگام به او گفت:اكنون بنگر مشترى در كجا قرار گرفته است؟آن مرد گفت:بر پايۀ محاسبات من تو همان مشترى هستى.مشترى كه اين سخن را شنيد فريادى زد و از دنيا برفت،و علم او در خاندان آن مرد همچنان به ارث رسيد و از همين رو جايگاه اين دانش در همان جاست.
پس، ظهور انوار در اشخاص و اشکال و هیئات مختلفه،. حقیقتی غیرقابل انکار است
از این جمله است،. ظهور نور جناب ذوالفقار علیه السلام در شمشیر مولانا امیرالمومنین الیه التسلیم
شمشیری هوشمند و حکیم
ادامه دارد.....
#یادداشت_های_رافضی
/channel/batool_135
#ذوالفقار
#برادر_حضرت_زهرا
#فاطمهعلیهاالسلام
#سیب
ذوالفقار علیه السلام،. دارای فضایل و تعاریف بسیاری است، اما برای شروع بحث، به چیستی و حقیقت ذوالفقار میپردازیم
اولین موضوعی که باید دانست، این است که جناب ذوالفقار علیه السلام، اضافه از سیبی است که زمانی که آقا رسول الله صلی الله علیه و اله به معراج تشریف فرما شدند،. در بهشت به درختى سیبی رسيدند که پر از سيب بود پس دست مبارک دراز کردند و يک سيب از درخت انتخاب کردند و نيمی از آن سیب مبارک را تناول كرده و نيمه ديگر از دست وى افتاده و نا پديده شد.
حق تعالی از آن نيمه سیب مخفی شده ذوالفقار علیه السلام را آفريد و از آن يک نيمه كه خورده بود چون به خانم حضرت خديجه علیها السلام رسيد به
حضرت فاطمه علیها السلام حامله شد پس ذوالفقار علیه السلام و بی بی جانم حضرت فاطمه الیها التسلیم هر دو خواهر و برادر بودند
ذوالفقار علیه السلام نیمه آن سیب و در ید و اختیار مولانا امیرالمومنین الیه التسلیم بود و نیم دیگر همان سیب به نطفه کفو ایشان یعنی بی بی حضرت زهرا علیها السلام تبدیل شد و هر دو پیشاپیش ایشان جنگیدند و از ایشان اطاعت کردند
و اما باید دانست که ذوالفقار تحت امر بی بی علیها السلام بود، و پس از هر جنگ گزارش تمام امور را به ایشان میداد و مرتب با ایشان صحبت مینمود
چنانچه مولانا امیرالنحل امیرالمومنین الیه التسلیم و منه السلام و علیه السلام فرمودند: روزى از حجره بيرون آمدم. فاطمه زهرا الیها التسلیم درون حجره شان بودند و شنيدم با كسى تکلم میفرمایند . داخل حجره شدم، و از ایشان پرسيدم: با چ كسی تکلم میفرمودی؟ در جواب فرمودند : با برادرم ذوالفقار
و ذوالفقار پس از هرجنگ تمام گزارش اآن جنگ را به بی بی علیها السلام میدادند و به اذن ایشان خواهد بود ان شاء الله تکلم ذوالفقار با مولایمان صاحب الامر الیه التسلیم و امر به ظهور
قسمت اول
#یادداشت_های_رافضی
#یابتولمددی
ادامه دارد.....
/channel/batool_135
اصل بد نیکو نگردد زانکه بنیادش بد است"
هر که دارد حب آن سه از علی پر کین بُود
ای که ملعون زاده ی سُفیان مرادِ تو شده
از حرامی ها بدانم سفره ات رنگین بُود
لعن بر قران ناطق روی منبرها چرا
منطق یک ناخلف از کینه ی دیرین بُود
فتنه ی جنگ جمل را مادرت خواندی ولی
پس چرا از فاطمه جان شما چرکین بُود
خانه ی اهل رسالت را به اتش میکشی
کشتن زهرا ، زنا زاده گمانت دین بُود
با لگد در میزنی چون منطقت حیوانی است
پشت در گلبرگ های سوره ی یاسین بُود
این برادرهایتان ارزانی هرکس که خواست
نفرت از اهل سقیفه شیعه را آیین بُود
قبر مخفی تو را گم کرده اند ای فاطمه
قصه ی رسوایی طاغوتیان در این بُود
در بهشت حق اگر نسلی ز قنفذ ساکن است
رفتن در آن مکان بر شیعیان ننگین بُود
#سجاد_احمدیان
💢اشراق بهشت از نور خنده بانوی معظمه حضرت زهرا سلام الله علیها و امیر المومنین صلوات الله علیه
____
📃در کتاب نزهة المجالس شیخ عبدالرحمن بن عبدالسلام صفوری شافعی بغدادی از ابن عباس رحمه الله تعالی روایت کرده است که گفت:
بینما أهل الجنة في نعيمهم ، إِذ سطح لهم نور ، فظنوه شمساََ ، فقالوا : ربنا يقول : [ لا يرون فيها شمساََ ] (سوره انسان آيه سیزدهم )
فيقول رضوان :هذه فاطمة و علي سلام الله عليهم ضحكا ، فاشرقت الجنان من نور ضحكما .
💢در حالی که اهل بهشت در نعمتهای خود هستند ، ناگاه نوری ساطع می شود ، که گمان می کنند آفتاب است ، پس می گویند :پر وردگار ما می گوید : در بهشت آفتاب را نمی بینند .
رضوان خازن بهشت می گوید : فاطمه و علی سلام الله علیهم خندیدند بهشت از نور خنده ایشان روشن شد.
____
📕القطره جلد یکم ص چهارصد دوم
@Khomkade
#حضرت_زهرا_س
یارب! کمکش کن نَکِشد کار به دیوار
ای کاش نگیرد پرِ دلدار به دیوار
مسمار، اگر داغ شد ای کاش خدایا_
بر او، نه ... اصابت کند این بار به دیوار
در خورد به دیوار ... امان از ستم و جور
نفرین به شرر، لعنتِ بسیار به دیوار
یک ضربه به او خورد، جهان از نفس افتاد
یکبار به در خورد، دگر بار به دیوار
از داغِ پرستو، کمرِ عرش دوتا شد
بگذاشته سر، حیدرکرار به دیوار
از بازوی خونینِ شقایق، چه بگویم؟
ماندهست هنوز آنهمه آثار به دیوار
...
لطفش به همه شامل و عمریست که بوده
او با همه، همسایهی دیوار به دیوار
#حضرت_زهرا_س
در سوخت و با ضرب پا از جا در آمد
از پشت در ناگه صدای مادر آمد
طوری صدا زد فاطمه: "فضه خُذینی"
آه از نهاد فاتح خیبر بر آمد
فضه سراسیمه به روی خاک افتاد
وقتی به سوی دختر پیغمبر آمد
زخمش نشد کهنه دو ماه و نیم اصلا
میخِ دری که از تن زهرا در آمد
مجروح بود اما علی را که کشیدند
زهرا برای جنگ با یک لشگر آمد
با چشم خیسش مرتضی در کوچه می دید
ریحانه اش با قد خم در معبر آمد
قنفذ غلافش را چنان بر بازویش زد
عمر کم زهرا از آن ضربه سر آمد
هر ماتمی را دید مادر در مدینه
در شام و در کوفه سراغ دختر آمد
زینب فقط گریان داغ مادرش بود
هر جا که بوی هیزم و خاکستر آمد
حتی زمانی که به روی خاک افتاد
یا آن زمان که شعله سوی معجر آمد
زبس خاک نجف نزد خداوند آبرو دارد
تیمّم با غبار معبرش شأن وضو دارد
به دربار کسی رو کردهام دل را که از عزّت
سگ کوی غلامش نیز حقّ جستجو دارد
کدامین دِین برخیزد زجا بی اذنِ شمشیرش؟
به هر گردن که دیدم، قامت از بهر گلو دارد
زبس سامان جوهر کرده تیغش از شراب ناب
لحد را گر شکافی، عَبدوَد در کف سبو دارد
ثواب مؤمنان چرکیست بر روح شریف اینجا
نجف، شیرخدا حوضی برای شستشو دارد
صدایی دارد آن مافوق هستی کز شنیدنها
به هرگوشی که دیدم، پرده از ننگ رفو دارد
به حسّ ما و من او را تعلّق نیست ای غافل
مثال است این که میگویند حضرت رنگ و بو دارد
خیال حاشیه بر متن تقدیسش ندارد راه
کدامین شانه از آن زلف، شرحی مو به مو دارد؟
خیالست این که با مولاعلی محرم شوی“معنی”
تو لاغر لهجهای و شیر حق با نعره خو دارد
اللهم عجل لولیک الفرج
این غبار روی لبهام از فراق بوسه نیست
در خیالم بوسه بر پای تو مولا می زنم
از در مسجد به جرم کفر هم بیرون شوم
در رکوعت می رسم خود را گدا جا می زنم
چو کعبه بر دل هر کس ز عشق تو ترک باشد
کف صحن نجف بی شک ته برج فلک باشد
اگر چه این مثال من کمی عامی بُود اما
خدای بی علی مثل غذای بی نمک باشد
#سجاد_احمدیان
"به مناسبت شهادت فاطمه الزهرا"
با قلاف و درد بازویت چه حالی داشتی
تا سحر با زخم پهلویت چه حالی داشتی
مشت مرد جنگی و رخسار گل آید به هم؟
با شکاف بین ابرویت چه حالی داشتی
پیش چشمت جلوه ی یاهو شده خانه نشین
دم به دم با ذکر یا هویت چه حالی داشتی
مثل شمعی در تبِ تنهایی شیر خدا
با غم سوزان و سوسویت چه حالی داشتی
دست بشکسته چگونه شانه بر زلفت زند
آه از این شانه و مویت چه حالی داشتی
خانه داری کردنت با این همه زخم نهان
سینه و پهلو و بازویت چه حالی داشتی
جای سیلی بود و پنهان کردن آن از علی
پشت چشمان چو آهویت چه حالی داشتی
من نمی دانم خدا میداند و یک بچه ات
در دل آن کوچه بی شویت چه حالی داشتی
#سجاد_احمدیان
علی جان:
تو نباید بنده باشی مثل دیگر مردمان
کنج قلب ما برای تو خدایی بهتر است
#سـجاد_احمدیان
من سگی پستم گرسنه آمدم بر درگهت
تکه نانی جرعه آبی داری از بهر خدا
راضیم گر در ببندی پشت در مانم ولی
بر لب پیمانهات یک لحظه یادی کن مرا
#عــلــی_سالارآباد
معراج نبی پرده ز فضل تو برانداخت
هر ذره به تسبیح تو مشغول و هویداست
هر ذره به اثبات خدایی تو دم زد
باید بنویسم بشری ، درد همین جاست
#سجاد_احمدیان
خورشيد پيش گنبد اين شاه زرد نيست
هركس كه خاك پاى على نيست مرد نيست
يك شب ميان صحن نجف داد ميزدم
گشتم نبود، بهتر از اينجا نگرد نيست
یاعلی! داری دو تیغ و کرده ای با آن دو کار
تیغ ابرو کشته یار و دشمنت را ذوالفقار
#لافتی_الا_علی_لا_سیف_الا_ذوالفقار