می گفت: «خوشا ساعدِ خورشیدکِ تابان
بر شانهی بارانی و مرطوب خیابان
اوراقِ طلاکوبِ درختانِ اساطیر
در باغ، به تحریر و به توشیح غرابان
نک فصلِ انار است! حریفان چه نشستید؟
از خانه برآیید الا خانهخرابان!»
پاییز چنین است و چنان است و بسی گفت
زین گونه به توصیفِ خوشِ خویش، شتابان
پس اشکِ مرا دید در آیینه و پرسید
ای دوست! تو را یادِ چه انداخته آبان؟!
#امیرحسین_اللهیاری
@khordak_sharar
شرمگین نیستم
وقتی صریحانه از واقعیت شما میگویم
که آخور خوک پاکتر از پاکترینِ شماست!
#مظفر_النواب
ترجمه: #سعید_هلیچی
@khordak_sharar
ای رنج شیرین من!
تلاش چه سودی دارد؟!
تو دوباره آغاز خواهی شد…
چیزی جز موجودی بی اهمیت نیستم
بدون او یک دیوانه ام
که در مترو پرسه میزنم
و برای آخرین بار میرقصم
تا از یاد ببرم شدت این درد را
میخواهم بگریزم به جای آنکه از نو آغاز کنم
ای رنج شیرین من!
به آسمان خیره میشوم
تمام روز، تمام شب
با باد میرقصم، با باران
کمی عشق، کمی عسل
و میرقصم، میرقصم، میرقصم
میرقصم، میرقصم، میرقصم
و در میان هیاهو میدوم و وحشت زده میشوم
آیا نوبت من است؟!
و رنج آغاز میشود
در تمام پاریس، خود را رها میکنم
و به پرواز در می آیم
پرواز، پرواز، پرواز، پرواز
به جای امید
در این خیابان در غیاب تو
خیلی جنگیدم
اما بی تو زندگی ام چیزی نیست
جز یک شیء تزیینیِ براقِ بی معنا
به آسمان خیره میشوم
تمام روز، تمام شب
با باد میرقصم، با باران
کمی عشق، کمی عسل
و میرقصم، میرقصم، میرقصم
میرقصم، میرقصم، میرقصم
و در میان هیاهو میدوم و وحشت زده میشوم
آیا نوبت من است؟!
و رنج آغاز میشود
در تمام پاریس، خود را رها میکنم
و به پرواز در می آیم
پرواز، پرواز، پرواز، پرواز
در این رنج شیرین
که تاوان تمام توهین هایش را پس داده ام
گوش کن که قلبم با چه شدتی میتپد!
من فرزند این جهانم!
به آسمان خیره میشوم
تمام روز، تمام شب
با باد میرقصم، با باران
کمی عشق، کمی عسل
و میرقصم، میرقصم، میرقصم
میرقصم، میرقصم، میرقصم
و در میان هیاهو میدوم و وحشت زده میشوم
آیا نوبت من است؟!
و رنج آغاز میشود
در تمام پاریس، خود را رها میکنم
و به پرواز در می آیم
پرواز، پرواز، پرواز، پرواز…
@khordak_sharar
گرفته اشک مرا دیده تا به دامان رقص
چنین که داد ندانم به یاد مستان رقص
طرب کجاست درین محفل ای خیال پرست
که نغمه غلغلهٔ محشر است و توفان رقص
درین ستمکده گویی دگر نمیباشد
سر بریدهی ما میکند به میدان رقص!
#بیدل_دهلوی
@khordak_sharar
او را دیدند
قدمزنان در میان تفنگها
از خیابانی بلند
تا مزارع سرد،
وقتی ستارههای صبح هنوز میدرخشیدند.
فدریکو را کشتند
وقتی شب میشکست.
نمیتوانست در چشمهایش نگاه کند،
جوخهی آتش.
همه چشمهاشان را بستند
دعا میکردند: باشد که خدا هم تو را نجات ندهد!
مرده بر خاک افتاد
خون بر پیشانی و سرب در دل.
بدانید همگان
که جنایت در غرناطه رخ داد
غرناطهی بینوا!
غرناطهی او …
#آنتونیو_ماچادو
@khordak_sharar
گفتمی باز گوی. چه گفتی؟
گفت: نه
به هجده سالگی بمرد.
پ.ن. عکس از کانال تلگرام #سارینا_اسماعیلزاده ی ۱۶ ساله
فلک در خاک میغلتید از شرمِ سرافرازی
اگر میدید معراجِ ز پا افتادنِ ما را
#بیدل_دهلوی
@khordak_sharar
دانی درون من به چه روزی نشسته است؟
شهری عزاگرفته پس از قتلعامها
من تشنهام به خون کسی در گداز خشم
چون روزهدار تشنه به ظهر صیامها
زین قوم پاچهگیر سگستان شدهست شهر
شیران چه میکنند مگر در کنامها؟
دریوزگی چو لشکر ماتم گرفته شهر
گردیدهاند خانهنشین احتشامها
پارینغلامکان همه در جای سروران
دیرینهسروران به مقام غلامها.
۱۳۴۲
#فخرالدین_مزارعی
/channel/Fakhreddin_Mazarei
میگن نرخ دو زلفونت گرونه
که خورشید از دو زولفونت پَرونه
میگن چل دخترون خونخواهتن وااای
دو زلفت بیرق چل دخترونه…
#امیرحسین_اللهیاری
@khordak_sharar
فئودور پاولوویچ: «برای آخرین بار جوابی قاطعانه از تو میخواهم! خدا وجود دارد یا نه؟»
ایوان: «برای آخرین بار هم نه!»
فئودور پاولوویچ: «پس چه کسی آدمها را دست میاندازد؟!»
#برادران_کارومازوف #داستایوفسکی
@khordak_sharar
اگرچه دلها پرخون است
شکوه شادی افزون است
سپیدهی ما گلگون است آی گلگون است….
#محمدرضا_شجریان
#محمدرضا_لطفی
#هوشنگ_ابتهاج
@khordak_sharar
می بینید؟!
باز آسمان سرخ است از خون کشتار
باز ستاره ها را سر بریده اند
هی! با تو ام آسمان!
بردار کلاهت را!
دارم سان میبینم
صدایی بر نمی خیزد
جهان گوش گنده اش را
گوش پرستارهی پرکنه اش را
بر روی دست گذاشته است
خفته است!
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
برگردان: #مدیا_کاشیگر
تصویر: #بابک_تفرشی
@khordak_sharar
میشود دندان ظلم از کند گشتن تیزتر
ارّه بیدندانه چون گردد ببرد سنگ را!
#بیدل_دهلوی
@khordak_sharar
#مقالات_شمس #شمس_تبریزی
دکلمه: #ماهور_ابراهیمی
موسیقی: شهر خاموش #کیهان_کلهر
@khordak_sharar
و در ضبط صوت
زنی مُرده آواز میخواند
بی آنکه خواسته باشد آوازی بخواند…
#حسین_صفا
@khordak_sharar
خون در زمین فرو نرفت. روی زمین پخش شد. از زیر هر سنگ جوشید و جوشید و به راه افتاد. هر کس آن را میدید، میفهمید جایی بیگناهی را کشتهاند.
سوگ سیاوش
#شاهرخ_مسکوب
@khordak_sharar
نعشِ چکاوکی
رو دستِ غنچه هاست
بادِ خزون زده
تو خاک و خون رهاست
بهارِ نیمه جون
وِیلونِ کوچه هاست
گریه کن! اون میگه:
«دخترکم کجاست؟»
ای بادِ هرزه گرد
هرگز نمیشکنم
توی همین کویر
جوونه میزنم
منو بکش ولی ...
خاکمو پس بده
خونهی زخمی و
آهمو پس بده
طوفان اگه شبو
به قعر گریه برد
اگه ستاره ای
تو چنگِ ابرا مُرد
خونه هنوز پُر از
فریادِ هق هقه
گهواره ی هزار
خورشیدِ عاشقه
پاییزِ بد از این
موجِ صدا بترس
از بی قراریِ
پروانه ها بترس
هر دونه برگی که
رو قلب شاخه هاست
آغاز تازه ای
واسه بهار ماست
#حسین_زمان
ترانه: #بابک_صحرایی
آهنگساز: #میلاد_قباد
تنظیم: #امین_اکبری
@khordak_sharar
خون می مونه و تو رگ و
آشنا نمیشه با آسمون و آسفالت
دیگه فواره نمیکنه
لخته نمیشه
هیچ مادری سر خاک بچه نمیره…
#هیچکس
@khordak_sharar
بد گویم و از بدم دريغ آيد و شرم
نیز از بدِ بیحدم دریغ آید و شرم
حيرتزدهام كه تا چهتان نام دهم
دَد گویم و از ددم دریغ آید و شرم!
#اسماعیل_خویی
@khordak_sharar
علیمردان و دشت بی هماورد
علیمردان و آوای جلاجل
رها در تاختنگاهِ تفنگش
قوافل در قوافل در قوافل
نه از دهشت ردی در ترجمانش
نه چشمش اشکِ عسرت را سبو بود
مقر آتشای فخر و عصیان
نگههای اقاصیپوی او بود
به تیری های و هویِ دشت را رُفت
سریرش زینِ اسبِ جنگ دیده
قطار تیرها را بست و رو کرد
به مردانِ دل از دنیا بریده
«اَیَر آدم وَجا او مرده شوری
کفن خوسش وَ خین تَر بویه مَرده
دمونی که بخوسه مِن دلِ خاک
دلش پُر سربِ داغ ار بویه مَرده
مه ای شوگار بی آساره مُردیم
ولی غیرت یه چندی مونده سیمون
نه اُو داریم، نه نون داریم ولی شکر
هنی برنو بلندی مونده سیمون»
علیمردان و غوغای حمیّت
علیمردان و یغمای سلاسل
قویمردان به خونخواهی صفاصف
زنان هم شانهی مردان کِلاکِل
کهنسالان دوال جنگ بستند
جوانان سبلتان را تاب دادند
حریم لالههای باژگون را
ز شریان شرافت آب دادند
نسیم صبحدم آرام آرام
غبار راهِ بیبرگشت را رُفت
زنی از خونِ فرزندش گذشته
به صاحبخونِ فرزندش چنین گفت:
«برو اما بدون بین بهونا
به راهه تا قیومت قیل و قالت
غمی نی! شیر دا، خین جوونم
حلالت، شیرعلی مردو! حلالت
مو دونوم رفتنت برگشت ناره
مو دونوم ایل ایبو داغدارت
ایر کفتارل اَ نعشت گدشتِن
خوم اینوم شیر سنگی سر مزارت»
علیمردان حدیثش بادپیما
علیمردان شکیبش پای در گل
دعای قوم نامیرا به واپس
ممر جاودانی در مقابل
فلق خونابریزان خیمهاش را
بر آفاق خموش دشت بربست
علیمردان سرودی خواند و چون باد
به ناپیداییِ آفاق پیوست…
«مو برنیگردوم اما یادتون بو
شبونِ طیفه بی سرنا نمونه
ایر جا موند نعشم دست دشمن
ولی برنو بلندم جا نمونه»
#میلاد_مهاد
@khordak_sharar