khorehyketabb | Unsorted

Telegram-канал khorehyketabb - خوره کتاب 📚

9726

اگر می‌خواهید گرفتار هیچ دیکتاتوری نشوید؛ بخوانید و بخوانید و بخوانید... ارتباط با ما: @Mkariimiiyan تبادل، تبلیغ: @Admiinhnny فروشگاه کانال: 🆔 @salekhorehyketabb

Subscribe to a channel

خوره کتاب 📚

📜 #شعر

عالم تمام خون شد و از چشم ما چکید
خوبان هنوز منکر دلهای خسته اند

🖊 #بیدل

📘 @Khorehyketabb 📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

🎞 #دیالوگ

کمر مرد رو هیچی تا نمی کنه، جز زن!
من بودم و یه طوطی؛
حالا هم باز منم و یه طوطی،
اما دیگه نه اون طوطیه
و نه من داش آکل!

📽 داش آکل

🎥 @Khorehyketabb 📹

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📖 #لایم_لایت (Lime Light)
🖊 #چارلی_چاپلین
🔗 #رضا_سیدحسنی
📜 قسمت هشتاد و چهارم

دو هنرپیشه پشت پاراوانی دویدند که وسایلشان و لباس کالوه رو در آنجا آماده بود. در یک چشم به هم زدن،آماده شدند. کالوه رو اکنون لباس شب نشینی عجیب و غریبی به تن داشت. شلوارش گشاد و کوتاه بود و جورابهای راه راه و کفش های بزرگ و بلند او را نشان میداد. گردنش در یقه آهاری بسیار بلندی گیر کرده بود که سرش به زحمت از آن بیرون می آمد. یک ویلن با آرشه بدست داشت. همبازی اش که پیانیست بود،یک بسته نت با خود می آورد. کارگران تاتر،پیانوی بزرگ او را روی صحنه کشیده بودند. پرده باز شد. دو هنرپیشه پشت سر هم قرار گرفتند و کالوه رو به دنبال همبازی اش وارد صحنه شد.
هرگز نبوغ کالوه رو با چنین کمالی تظاهر نکرده بود. نمایش موزیکالی که او ترتیب داده بودخیلی بالاتر از یک فانتزی فکاهی بود. در هر لحظه ای از نمایش،تماشاگران با روش خاص او روبرو میشدند که دلقک را با روح انسانی متحد میساخت و استعداد معجزه آسای او را دیدند که با مسخره بازی هایش ،تلاش های انسان را در برخورد با ناسازگاری های اشیا و اسرار طبیعت نشان میداد و با وجود این، پیوسته ایده آل و زیبایی را که در قلبش نهفته داشت پیروز میساخت. و همه آن چیزی را که فلاسفه در طول قرن‌ها میکوشند بیان کنند، با چرخ زدنها،پشتک و واروها و اداهای و با نغمه های ویولن اش مجسم میساخت. از همان ورود به صحنه تا آخرین بازی، لحظه ای تماشاگر از خنده باز نمی ایستاد. آن شب فراموش ناشدنی ترین بازی خود را کرد. بازی که نقل آن امکان ندارد. زیرا همه رمز آن در یک حرکت ،از یک تکان گوشه لب و در یک نگاه،نهفته بود. با تشریح یکایک بازیها و گفتن اینکه «استعداد کالوه رو را نیز به آن اضافه کنید»، نمیتوان به اهمیت این شب پی برد. زیرا استعداد او با بازی اش،یک چیز واحد را تشکیل می‌داد. او کاملا در نقش خود فرو رفته بود. انسان فراموش میکرد که بازیگری را در ضمن اجرای حرکات دشوار میبیند . بلکه تنها مرد عجیبی را در برابر خود می‌دید که بطور طبیعی با مضحک ترین حوادث،زندگی میکند. مردی که از قوانین منطق و ثقل و حق زیست شناسی آزاد است. با هر حرکتی معجزه می‌کند و اینکار را چنان طبیعی و با چنان لطفی انجام میداد که هر تماشاگری، در عین حال که به شدت میخندید، نسبت به این موجودی که اینهمه غریب و در عین حال اینهمه نزدیک بود، محبت برادرانه ای در دل احساس می‌کرد.

ادامه دارد...

📖 @ddasttann
📚 @khorehyketabb

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

🗣 #سخن_بزرگان

چندان فرقی‌ میان شخصی که کتاب نمی‌خواند
باکسی‌ که سواد خواندن ندارد وجود ندارد!

👤 #نیوتن

👤 @Khorehyketabb 👤

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📜 #شعر

شرمنده نيستى
كه بدين دستگاهِ حُسن
دل مى برى ز مردم و
انكار مى كنى؟

🖋 #صائب_تبريزى

❣ @Khorehyketabb

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📚 #دختر_پرتقالی
🖊 #یوستاین_گاردر
📙 @ddasttann 📙
📘 @khorehyketabb 📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📚 #دختر_پرتقالی
🖊 #یوستاین_گاردر
📙 @ddasttann 📙
📘 @khorehyketabb 📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

🇮🇷 #من_ایرانیم_کتاب_می_خوانم

📘 #فانوس_دریایی
🖊 #شیوا_مقانلو

📘 @Khorehyketabb📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

👤 #محدثه_فردوسی

زنانِ "معمولی و سَطحی"
"مرد"ها را
تنها در سیبیل های تاب خورده
شانه های عَریض
بازوهای قوی
لبخندِ دلفریب
چشمانِ گیرا و نگاهِ نافذ می بینند!
امّا
زنانِ "باهوش و عاقل"
به تنها چیزی که اهمیت می دهند..
همان چیزیست که در"سینه مردها می تپد"
چون به درستی این را می دانند
که تنها سرمایه یک "زن" در پایانِ هرداستانی قلبِ عاشقِ مردیست که میتواند تا ابدیت تنها برای آنها بتپد ...

❣ @Khorehyketabb

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📚 #زنده_به_گور
🖊 #صادق_هدایت

گاهیﺧﻨﺪﻩ ﺑﻴﺦ ﮔﻠﻮﻳﻢ ﺭﺍ ﻣﻴ ﮕﻴﺮﺩ ﺁﺧﺮﺵ هیچ کس ﻧﻔﻬﻤﻴﺪ ﻧﺎﺧﻮﺷﻲ ﻣـﻦ ﭼﻴﺴـﺖ...
همه گول خوردند!
📘 @khorehyketabb 📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📘 @khorehyketabb 📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📜 #قصه_ای_از_یک_کودک
🖊 #سیدعباس_محمدی
ششم ابتدایی، کرج

به نام خدا

هنر باید در وجود خود آدم باشد، ولی اگر نقاشی هنرمند بودم:
کودکی را می کشیدم که در آغوش مادر، خواب است. یا دنیایی بدون جنگ که در آن هیچ بمب و موشکی ساخته نمی شود تا هیچ کودکی زیر تازیانه های ظلم و ستم زندگی خود را از دست ندهد.
دنیایی سرسبز و پر گل که حاکم آن منجی حق، آقا امام زمان (عج) است می کشیدم. در این جهان غم و غصه و ستم حکومت نمی کند. شادی همه جا را فرا می گیرد.
ایران سربلند و مردمانش را می کشیدم که در آرامش به سر می برند.
دنیایی بدون فقر و گرسنگی را به تصویر می کشیدم و اختلاف طبقاتی را از بین می بردم.
اما؛ اما این دنیا، دنیایی خیالی ست و ما تا روز موعود باید برای زنده ماندن انسانیت و موفقیت تلاش کنیم.
به امید روزی که ناراحتی وجود نداشته باشد و ما با شادمانی زندگی کنیم. اختلافی بین ملت ها وجود نداشته باشد و ما با صلح به زندگی خود ادامه دهیم.

📜 @Khorehyketabb 📜

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

🎬 #دیالوگ_برتر_کتابها
🎭 #طالع_نحس
🔆 #فیلم_شماره_پنجاه_و_نه

🎭 @khorehyketabb 🎬

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

👤 #كارلوس_فوئنتس
📙 #آب_سوخته

اولش رنج مى‌كشى، يه خورده بيشتر يا يه خورده كمتر، بعد جدايى‌ها برات عادى مى‌شن .
زندگى همينه، جدايى پشت جدايى، جمع شدن نيست، جدا شدنه ...!

📘 @khorehyketabb 📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📖 #لایم_لایت (Lime Light)
🖊 #چارلی_چاپلین
🔗 #رضا_سیدحسنی
📜قسمت هشتاد و سوم

کالوه رو که به شوق آمده بود،تصنیف را با پرش و چرخشی پایان داد. بعد به طرز مضحکی پاهایش را به هم نزدیک کرد و در حالی که تقلید لغزیدن را درمی آورد، عقب عقب رفت.
در پشت صحنه،رژیسور خشم آلود منتظر او بود:
_شما سه دقیقه بیشتر در صحنه ماندید.
_ گناه من نیست. مردم میخواستند.
_ بروید تعظیم کنید و برگردید.
_ اما من باید یک اسکچ هم بازی کنم.
_فقط تعظیم کنید.همین.
کالوه رو وارد صحنه شد.اما بی آنکه چندان از پشت صحنه دور شود. کف زدنها که هنوز پایان نیفتاده بود دو برابر شد.او تعظیم کرد. در جواب فریادهای «باز هم ... باز هم» با حرکات خاص خودش پشت صحنه را نشان داد و در عین حال به رژیسور که صدایش میکردجواب میداد و مردم را نشان میداد. متناوبا سرش را بطرف پشت صحنه و بطرف سالن برمیگرداند و با این کارش در عین حال کمدی صامت بسیار مضحکی بازی میکرد.بالاخره با قیافه تاسف آلود اطاعت کرد و صحنه را ترک گفت.
رژیسور از عده ای هنرپیشه احاطه شده بود که منتظر نوبت خود بودند.او به کلی دستپاچه شده بود.همبازی کالوه رو هم با لباس دم دار و سبیل های کلفت و عینکش در آنجا حاضر بود و بی آنکه چیزی بگوید این ازدحام را با حیرت نگاه میکرد.کالوه رو از رژیسور پرسید:
_من باید چکار کنم؟
_هیچ.تمام شد.همه اینها باقی مانده اند که باید به صحنه بروند.
امکان نداشت.قسمتهای مربی کک ها و تصنیف ساردین فقط مقدمه ای بود و به حساب نمی آمد.بازی واقعی او اسکچ موزیکالی بود که با همبازی اش تنظیم کرده بود و اگر اجرا نمیشد بخصوص برای آن مرد بدبخت بسیار تلخ بود.چون دیگر هرگز روی صحنه نمیرفت.او خود را آماده کرده،لباس پوشیده و در میان سکوت هزاران خواب خوش برای خود دیده بود.در آنصورت همه اینها بیحاصل میشد و او در پشت صحنه باقی میماند.همه این ماجرا برای او بصورت فریب بیرحمانه ای در می آمد.با لباس صحنه در همان جا باقی میماند و رژیسور را که مانند عروسک کوکی بازوانش را بلند میکرد تا خفنه نشود نگاه میکرد.از همان آغاز،این هیجان، جنجالی را که گویی برای درهم ریختن بنای اقبال او بود،با چشمان نزدیک بین و چهره اندوهگینی که میبایست در نمایش داشته باشد تماشا میکرد.بالاخره دل به دریا زد و با صدای ملایمش گفت:
_ما هنوز نمایش موزیکال خودمان را اجرا نکرده ایم.
در میان هیجان و شلوغی، صدای ضعیف اعتراض او ناشنیده ماند.بخصوص که در آن لحظه زنگ تلفن هم بصدا درآمد.زنگ تلفن نخست بی نظمی و آشفتگی را بیشتر ساخت.رژیسور جمع رنگارنگ مهاجمین اش را عقب میزد و میکوشید که راهی بسوی تلفتن برای خود باز کند.اما این تلفن این دستگاه مضحکی که با جعبه چوبی براق، بوق ابونیتف دسته زنگ و سیمش به دیوار آویزان بود در واقع دست تقدیر بود. از آن سر تاتر پوستانت تلفن میکرد و میپرسید که چرا کالوه رو به صحنه برنمیگردد.مردم او را میخواستند و بی صبری میکردند.پوستانت میگفت که باید برنامه اش را ادامه بدهد و با بقیه،خود رژیسور هرطور که میخواهد رفتار کند.
بیچاره گوشی را بجای خود گذاشت،دوباره او را احاطه کرده و به تلفن فشرده بودند.بازوان بلند و لاغرش را دراز کرد تا مانند شناگری خود را نجات دهد.با کوشش زیاد موفق شد که به طرف کالوه رو و همبازی اش برود و به آنها گفت:
_ بروید .ادامه دهید.

ادامه دارد...

📖 @ddasttann
📚 @khorehyketabb

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📜 #گزیده_از_کتابی_خوب
📘 اسب‌های لنونگراف شبیه ما نیستند
🖊 #حمید_جدیدی

-ادوارد: می‌دونی فرق بین درد و رنج چیه؟
-آنا:چه فرقی می‌کنه، وقتی دوتاشون بَدن؟
-ادوارد: وقتایی که باهات حرف می‌زنم و حواست پیش یکی دیگه‌س، این میشه رنج!
-آنا: خب درد چیه اونوقت؟
-ادوارد: که با این حال باز دوستت دارم…!

💔 @Khorehyketabb 💔

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📜 #گزیده_ای_از_کتابی_خوب
📘 #بیشعوری
🖊 #خاویر_کرمنت

«واقعیت تلخ آنست که بوی گند بیشعوری از سراسر دنیای ما به مشام می‌رسد و اگر برای زدودن آن کاری نکنیم، به فاجعه خواهد انجامید.
فاجعه آن وقتی است که دیگر این بو را احساس نکنیم به این دلیل که شامه مان به آن عادت کرده باشد.
 بویی حس نمی کنید؟»

📘 @Khorehyketabb 📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

چنين است رسم سرای سپنج

گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج ...

امروز یکم بهمن‌ماه
زادروز حکیم ابوالقاسم #فرودسی
یادش گرامی...♡

📜 @Khorehyketabb 📜

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📜 #ادبیات_ملل
🖊 #فدریگو_توتزی

فدریکو توتزی "1920ـ1883" ، نویسنده و شاعری که زندگی کوتاهی داشت و در سن 37 سالگی کمی پس از توفیق شاهکارش، رمان #سه_صلیب درگذشت.
علی رغم این که حیات ادبی بی‌سروصدایی را گذراند، ولی از نخستین پایه‌گذاران رمان نو در ایتالیا به شمار می‌آید؛ طوری که بسیاری از دیگر نویسندگان معاصر ایتالیایی همچون ایتالو ازووو، لوییجی پیراندلو و ایتالو کالوینو تا حد زیادی از وی تأثیر پذیرفته‌اند.
داستان های کوتاهی از او: #مصلوب ، #خانه‌ا_ی_که_به_فروش_رسید، #یک_معشوقه و #دشمن‌_ها

📘 @Khorehyketabb 📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📚 #دختر_پرتقالی
🖊 #یوستاین_گاردر
📙 @ddasttann 📙
📘 @khorehyketabb 📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📚 #دختر_پرتقالی
🖊 #یوستاین_گاردر
📙 @ddasttann 📙
📘 @khorehyketabb 📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

🇮🇷 #من_ایرانیم_کتاب_می_خوانم

📘 #دلقک_خصوصی
🖊 #جیمز_فین_گارنر

📘 @Khorehyketabb📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📘 #فرهنگ_برو_بچه_های_ترون
🖊 #مرتضی_احمدی

2341)خان خانی: ملوک الطوایفی، ارباب رعیتی.
2342)خان خور: دنبالچه بریان شده مرغ و خروس که در زمان ارباب و رعیتی مخصوص ارباب بود.
2343)خانمان: دودمان، خاندان، خانواده.
2344)خانوار: اعضای یک خانواده.
2345)خانوم باز: زن باز، جنده باز.

2346)خانوم بیار:= پاانداز.
2347)خانوم رئیس: زنی که در عشرتکده خود چند زن خودفروش در اختیار داشته باشد.
2348)خانوم مقوا: خیلی لاغر، باریک اندام.
2349)خایه: صلابت، شهامت، مردانگی(«خایه شو داره که تو دل شیر بره.»)
2350)خایه دار: جسور، نترس، بی باک، شجاع.

📘 @Khorehyketabb📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📜 #شعر

قصه انگشتری بی مثلم، اما بی نگین
دوستان از دست من شرمندگی ها می کشند...

🖊 #فاضل_نظری

📘 @Khorehyketabb 📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

😴 شب به خیر
🎼 #موسیقی
🎤 ایرج بسطامی
🌜 @khorehyketabb 🌛

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

🗞 #کتاب_pdf
📚 #دخترک_سیاه_درجستجوی_خدا
✏️ #جورج_برناردشاو

جورج برنارد شاو در سفری کوتاه اما پر ماجرا، ما را با دخترک سیاه زیبایی همراه می سازد تا به گونه ای دیگر با عقاید کهن و خدایان گوناگون آشنا شویم. او با طنز مخصوص خودش و نه به وسیله فحش و ناسزا، با مقدسات و اعتقادات عامه روبرو می شود. البته گاهی با چماق به جان این خدایان که بسیار از خود راضی هستند می افتد.

📘 @khorehyketabb 📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

#طالع_نحس (به انگلیسی: The Omen)
فیلمی ترسناک به کارگردانی #ریچارد_دانر و بازیگری گریگوری پک، لی رمیک، دیوید وارنر و بیلی وایتلا است که در سال ۱۹۷۶ منتشر شد.
از این فیلم به عنوان یکی از برترین فیلم‌های ژانر وحشت یاد می‌شود.
این فیلم از کتابی به همین عنوان به نویسندگی #دیوید_سلترز ساخته شده است

🎭 @khorehyketabb 🎬

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

❤️ #شعر
عشق یعنی من ِ سرمایی ِ تب دار و مریض
ژاکتم را بدهم تا که تو سرما نخوری💕

❣ @khorehyketabb

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

🌙 شب بخیر

🎶 #موسیقی
🎤 فریدون فروغی
🎼 سال قحطی

📘 @khorehyketabb 📘

Читать полностью…

خوره کتاب 📚

📜 #گزیده_ای_از_کتابی_خوب
📚 #اژدها_وارد_میشود
✏️ #مانی_حقیقی
یه مگس رو درحال پرواز کشتم.مرگ خوش یعنی این.آخرین تصویری که داره تصویر پروازه.آخرین تصویری که من میبینم چی میتونه باشه.
📘 @khorehyketabb

Читать полностью…
Subscribe to a channel