رابطهی ما خیلی پیچیده است.
من به او پیچیدهام، او مرا پیچانده است!
@kofebor ناشناس
انگار که دائم مشغول شستن کوهی از ظرفهای یکبار مصرف باشی
زندگی من به همین بیهودگی میگذشت!
مرد جوان با یک دسته گل نرگس منتظر دختر بود. باران نم نم میبارید و شانه ی مرد خیس شده بود. ساعت ها گذشت و دختر نیامد. مرد جوان به دسته گل پوزخند زد و انداختش کنار خیابان. آن دسته گل من بودم!
جای سوال پرسیدن زیرسیگاری رو بردار بیار...اون ماژیکم بیار یه نقطه بذار رو دیوار تا بهش خیره شیم
بالایِ ساختمون بود.
بعد از مدت ها صبر،
[بالاخره افتاد]..
نام مقتول: [اتفاقِ خوب]!
@kofebor ناشناس
خدا هم میدونسته بعضی وقتها دل بندههاش میگیره؛ واسه همین توی قرآن گفته:
«وَ ضَاقَت عَلیکُمُ الأرضُ بِما رَحُبَت»
و زمین با همهی وسعتش بر شما تنگ شد.
@kofebor حسین زمانی
میگن تا پنج دقیقه بعد از مرگ هم قلب میتپه، پس تو تا ابد و پنج دقیقه در قلبم زندگی میکنی.
@kofebor مهموم
من از خودم هم خسته شدهام، حوصلهام را از دست دادهام، دلم دارد میپوسد، چه تنهایی عجیبی!
پدر خیال می کرد؛ آدم وقتی درحجرهی خودش تنها باشد تنهاست؛ نمیدانست که تنهایی را فقط در میان جمع میشود حس کرد...!
@kofebor عباس معروفی
من حقو به تو میدم. نه چون داری درست میگی یا بهش نیاز داری، چون من دیگه بهش نیاز ندارم. این اطراف حق به درد نخوره؛ فقط بارتو سنگین میکنه؛ بیا، مال تو.
@kofebor مسیخ