غزل در ادبیات فارسی
استاد سیروس شمیسا در کتاب گرانقدر خود سیر غزل در شعر فارسی به کلیات غزل فارسی از دیر باز تا به امروز پرداخته اند و تقسیم بندی هایی ارائه نموده اند و شواهد بسیاری از غزلیات فارسی بیان کرده اند و برای غزل فارسی شش دوره قائل شده اند :
۱- عصر تغزل که از آغاز شعر فارسی تا قرن ششم طول می کشد و در آن اندک اندک شکل شعری غزل به وجود می آید .
۲-دوره رواج غزل : که از آغاز قرن ششم تا پایان قرن نهم است در آن شکل شعری تشخص یافته غزل به دو نوع عاشقانه و عارفانه تقسیم می،شود که به ترتیب نوع با سعدی و مولوی به اوج می رسند سپس هر دو در حافظ تلفیق می یابند .
غزل حد واسط،سبک عراقی و هندی،که از قرن نهم تا قرن یازدهم طول بکشد شاعران به فکر می،افتتد که به شیوه های تازه ای دست یابند و به راههای مختلف تجربیاتی می کنند .
[ شعر های،مکتب وقوع و واسوخت ، تجربه هایی از این قبیل می،باشند و شاعرانی چون بابا فغانی،و وحشی،بافقی،در این بخش، بررسی شده اند .
" رعنا ثقه الاسلامی "
غزل نو ( بررسی و تحلیل غزل نو در شعر معاصر ایران صص ۲۴ ، ۲۵ ، دکتر علی اصغر بشیری .
مانیزون و جوزون
از کتاب به پاییز دلم سیلی نکردی ص ۳۶
استاد فریدون محمودی
فریور
فرتور پونه ثقه الاسلامی
فیه مافیه
همان حقیقت که تو را جذب کرد ، یَوم تُبلی السّرایر * چه جای این است که می گوییم در حقیقت کَشَنده یکی است اما متعدد می نماید .نمی بینی که آدمی را صد چیز آرزو ست گوناگون ؟ می گوید : " تتماج۳ می خواهم " بورک می خواهم ، حلو ۴ می خواهم قلیه خواهم ، میوه خواهم ، خرما خواهم این اعداد۵ می نماید اما اصلش یکی است.
اصلش گرسنگی است و آن یکی است چون از یکسیر شد می گوید هیچ از اینها نمی باید پس معلوم شد که ده وصد نبود بلک یک چیز بود ۱.
و ما جَعلنا عِدَتَهُم اَلا فِتنه * این۲ شمار خلق فتنه است ، که گویند این یکی و ایشان صد یعنی ولی را یک گویند و خلقان بسیار را صد و هزار گویند . این فتنه ای عظیم است .این نظر و این اندیشه که این اندیشید که ایشان را بسیار بیند و اورا یکی فتنه ای عظیم است .
* سوره طارق آیه ۱۹ : روزی پرده های می افتد .
۳: تتماج : نوعی آش ترکان می باشد ۴: حلوا ۵: این عدد ها
۱: یک چیز بود * سوره مدثر آیه ۳۱ .
۲: اصل ندارد
" رعنا ثقه الاسلامی "
فیه ما فیه ، مولانا جلال الدین محمّد بلخی ، مشهور به مولوی ، با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان فروزان فر .
غزل سی و دوم از دیوان حافظ
بیت اول
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای توست
خداوند چون ابروی تو را نقش بندی کرد و آنها را کمانی تصویر کرد فرج و گشایش مشکل مرا به ناز تو وابسته کرد مقصود آنکه اشارتهای چشم و ابروی تو موجب گشایش کار من است و خداوند گشایش کار مرا به کرشمههای تو تعلق داد
گشاد: فرج و گشایش
کرشمه: ناز, غمزه و اشاره با چشم و ابرو
گزینش رعنا ثقة الاسلامی
تاریچه ی بدیع سرایی
ما در این بخش از جستار. به کوتاهی ، تاریخچه بدیع سرایی در ادب فارسی را می پژوهیم ؛ و از سخنورانی که در این شیوه طبع آزموده اند یاد می آوریم. بدیع سرایی،چونان رشته ای از ادب آن است که سخنور بکوشد ، در چامه ای یگانه ، بیشینه آرایه های،سخن را بگنجاند ؛ و نمونه را برای هر یک از آنها بیت یا بیت هایی،بسراید . این گونه چامه ها را چامه بدیعی می نامیم بدیع سرایی در تاریخ ادب فارسی به ویژه در در سده های،هشتم و نهم روایی و گسترشی،فزون تر یافته است و بر شمار بدیع سرایان افزوده شده است .
ما در پی با بررسی بدیع سرایان و سخنوران هنرورز ، نگاهی گذرا بر بدیع سرایی و هنرورزی در شعر. فارسی می افکنیم :
۱- ثوامی مطرّزی گنجوی : او ا. سخنوران سده ششم و از پیشگامان در بدیع سرایی است .
چامه بدیعی قوامی ، نامیده به بدایع آلاسحار فی صنایع الاشعار ،آوازه ای بلند یافته است و بیتهایی از آن را بدیع نویسان به گواه آرایه های سخن ، در کتابهای خویش آورده اند . چامه قدیمی قوامی را که در ستایش قزل ارسلان سروده است ، به یکبارگی در پی می آوریم :
ای فلک را ثنای صدر تو کار
وی مَلک را هوای قدر تو بار
( الترصیع مع التدریس )
" رعنا ثقه الاسلامی "
گزینش : بدایع الافکار فی صنایع الاشعار
میرزا حسین واعظ کاشفی سبزواری
ویراسته : میر جلالالدین کزازی ص ، ۱۳، ۱۴
فیه مافیه
یکی می گفت که مولانا سخن نمی فرماید گفتمآخر این شخص را نزد من خیال آورد
این خیال من با وی سخن نگفت که چونی یا چگونه ای .خیال اورا اینجا ۱ جذب کرد که اگر
حقیقت من او رابی سخن جذب کند و جای دگر برد چه عجب باشد .
سخن سایه حقیقت است و فرع حقیقت. چون سایه جذب کرد ،حقیقت به طریق اولی . سخن بهانه است . آدمی را با آدمی آن جزو مناسب جذب می کند نه سخن بلک اگر صد هزار معجزه و بیان و کرامات ببیند چون درو از آن نبی و یا ولی ۲ جزوی نباشد مناسب سود ندارد آن جزو است که او را در جوش و
بی قرار می دارد در کَه از کهربا اگر جزوب نباشد هرگز سوی کهربا نرود .آن جنسیت میان
ایشان خفی است ،در نظر نمی آید ، آدمی را خیال هر چیز با آن چیز می برد، خیال باغ می برد و خیال دکّآن به دکّآن اما درین خیالات تزویر پنهان است . نمی بینی که فلان جایگاه می روی ، پشیمان می شوی و می گویی " پنداشتم که خیر باشد آن خود نبود " پس این خیالات به مثل چادرند و در چادر کسی پنهان است .هرگاه که خیالات از میان برخیزند و حقایق روی نمایند، بی چادر خیال ، قیامت باشد ، آنجا که حال چنین شود پشیمانی نماند .
۱ :اینجانب ۲: و از آن ولی
" رعنا ثقه الاسلامی "
کتاب فیه ما فیه ، مولانا جلال الدّین مشهور به مولوی.
با تصحیحات و حواشی ، بدیع الزّمان فروزانفر
تاریخ بیهقی
آغاز مجلّد ششم
همی گوید ابوالفضل محمدبن حسین البیهقی رحمه الله علیه۱ ،هرچنداین فصل از تاریخ مسبوق۲ است بدانچه بگذشت در ذکر لکندر رتبه سابق است .ابتدا باید بدانست که امیر ماضی ، رحمه الله علیه ، شکوفه نهالی بود ه ملک۳ از آن نهال پیدا شد و در رسید ۴ چون
امیر سهید مسعود بر تخت ملک و جایگاه پدر بنشست .و آن افاضل که امیر عادل سبکتگین را،رضی الله عنه براندند از ابتدای کودکی وی
تاآنگاه که بسرای البتگین ۶افتاد حاجب بزرگ و سپهسالار سامانین ۷ و کارهای درشت ۸ که بر وی گذشت تا آنگاه که درجه امارت ۹ غزنین یافت و در آن عزّگذشته شد.و کار به امیر محمود رسید ،چنانکه نبشته اند و شرح داده ،و مننیز تا آخر عمرش،نوشتم آنچه ب. ایشان بود ۱۰ کرده اند و آنچه مرا دست داد به مقدار دانش خویش نیز کردم تا بدین پادشاه بزرگرسیدم و من که فضلی ندارم و در درجه ایشان نیستم ...
۱- رحمه.... : بخشایش خدا بر آن باد
۲ - مسبوق : پیشی گرفته ، اسم مفهوم از سبق .
۳- ملک : به ضم اول ، پاد شاهی ۴- معنی دو جمله : پادشاهی غزنوی از آن درخت نو رسته پدید آمد و چون شاه مسعود بر جایگاه پدر تکیه زد به کمال رسید ۵ - افاضل : سر آمد و برتر ۶- البتگین : موسس سلسله غزنوی ۷- سپاه سالار سامانیان ؛ عطف بیان یا بدل برای الپتگین ۸ - درشت : بزرگ ۹- امارت : امیری و فرمانروایی ۱۰- بر ایشان بود : بر ذمه ایشانبود ۱۱ : معنی جمله ؛ همرتبه و پایه اناندر فضل نباشم.
رعنا ثقه الاسلامی .
گزینش : تاریخ بیهقی جلد ۲ ، شرح واژه ها و جمله های دشوار ،به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر .
هر آن کو خاطرِ مجموع و یارِ نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولتْ همنشین دارد
حریمِ عشق را درگَه، بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد، که جان در آستین دارد
دهانِ تَنگِ شیرینش، مگر مُلکِ سلیمان است
که نقشِ خاتمِ لعلش، جهان زیرِ نگین دارد
لبِ لعل و خطِ مشکین، چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبرِ خود را، که حُسنش آن و این دارد
به خواری منگر ای مُنعِم، ضعیفان و نحیفان را
که صدرِ مجلسِ عشرت، گدای رهنشین دارد
چو بر رویِ زمین باشی، توانایی غنیمت دان
که دورانْ ناتوانیها، بسی زیرِ زمین دارد
بلاگردانِ جان و تن، دعایِ مستمندان است
که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد؟
صبا از عشقِ من رمزی، بگو با آن شهِ خوبان
که صد جمشید و کیخسرو، غلامِ کمترین دارد
و گر گوید نمیخواهم، چو حافظ عاشقِ مفلس
بگوییدش که سلطانی، گدایی همنشین دارد
غزل در فرهنگ ایرانی،
قصیده کار هوس پیشگان بود عرفی
تو از،قبیله عشقی،وظیفه ات غزل است
پیچیده ترین و دشوار ترین اشعار ادب فارسی، به گفته بسیاری از اهل ادب قصاید خاقانی شروانی و انوری ابیوردی است .
اما خیلی جالب است که همین دو شاعر که اتفاقا هم عصر هم بوده اند ( قرن ششم ) غزلیات ساده ای دارند که گاهی آنقدر روان هستندکه ممکن است نسل امروز هم بدون مراجعه به کتابهای لغت و شرح معنی آنها را بفهمد .
غزل در فرهنگ ایرانی از،دیر باز جایگاهی خاص داشته است و برای مردم و شاعران با قالب های،دیگر شعری تفاوت داشته است .
غزل حرف دل بوده و برای دل ها سروده می شده است و در آن ممکن بوده از احساسات عاشقانه ، اندیشه های متعالی ، عرفانی و دیگر مسائل سخن به میان آید ، غزلیات سعدی و مولوی و حافظ از،برترین نمونه های هنر و فرهنگو اندیشه ایرانی به حساب،می آیند .
قصیده غالبا نماد فخر فروشی در بارها بوده و برای تبلیغ دستگاههای حکومتی به دور و نزدیک فرستاده می شده است ، به همین دلیل زبانی فاخر و بلند می طلبیده که در آن شکوه و عظمت دربار نیز به تصویر کشیده شود . بیشتر قصیده ها سفارشی بوده و به مناسبت های خاص و یا مدح افرادی خاص سروده می شده اند و برای،سرودن یک قصیده گاهی،جایزه ها و هدایای،بسیاری،به شاعران داده می شده است ، ثروت اندوزی شاعران چون عنصری و امیر مغزی زبانزد بوده است. خاقانی با حسرت در مورد عنصری،سروده است :
شنیدم که از نقره زد دیگدان
ز زر ساخت ، آلات خوان عنصری
"رعنا ثقه الاسلامی "
گزینش : غزل نو ، بررسی و تحلیل غزل نو در شعر معاصر ایران ، دکتر علی اصغر بشیری صص، ۲۱ و ۲۲ .
.
گفتند:
ای شيخ، دلهای ما خفته است كه سخن تو در وی اثر نمیكند؟!
گفت: كاش خفته بودی، كه خفته را بجنبانی بيدار شود...
دلهای شما مرده است!
تذكرة الاوليا
عطار نیشابوری
مطابق این سخن پادشاهی را مهمی پیش آمد. گفت اگر این حالت به مراد من بر آید چندین درم دهم زاهدان را.
چون حاجتش بر آمد و تشویش خاطرش برفت وفای نذرش به وجود شرط لازم آمد. یکی را از بندگان خاص کیسه درم داد تا صرف کند بر زاهدان.
گویند غلامی عاقل هشیار بود. همه روز بگردید و شبانگه باز آمد و درمها بوسه داد و پیش ملک بنهاد و گفت: زاهدان را چندان که گردیدم نیافتم!
گفت: این چه حکایت است؟! آنچه من دانم در این ملک چهارصد زاهد است.
گفت: ای خداوند جهان! آن که زاهد است نمیستاند و آن که میستاند زاهد نیست.
ملک بخندید و ندیمان را گفت:....
#گلستان_سعدی
#باب_دوم حکایت سیوچهارم
مطابق این سخن پادشاهی را مهمی پیش آمد. گفت اگر این حالت به مراد من بر آید چندین درم دهم زاهدان را.
چون حاجتش بر آمد و تشویش خاطرش برفت وفای نذرش به وجود شرط لازم آمد. یکی را از بندگان خاص کیسه درم داد تا صرف کند بر زاهدان.
گویند غلامی عاقل هشیار بود. همه روز بگردید و شبانگه باز آمد و درمها بوسه داد و پیش ملک بنهاد و گفت: زاهدان را چندان که گردیدم نیافتم!
گفت: این چه حکایت است؟! آنچه من دانم در این ملک چهارصد زاهد است.
گفت: ای خداوند جهان! آن که زاهد است نمیستاند و آن که میستاند زاهد نیست.
ملک بخندید و ندیمان را گفت:....
#گلستان_سعدی
#باب_دوم حکایت سیوچهارم
" طلا در مس"
از ارسطو تا جان کبل و تا ژاک مارتین شعرا را از نظر الهام به دو دسته تقسیم کرده اند :
نخست شاعران جذبه ای و با نشئه ای که در وجودشان علائم جنون هست و در شعرشان ، الهام بر همه چیز حاکم است ، دسته دوم شاعرانی که " بالنده "
که از نعمت رشد طبیعی - برخوردارند و به قول ژاک - ماریتن از الهام به صورت آن - هسته اولیه و یا به صورت آن هسته اولیه و یا بصورت یک نوع وسیله دریافت مستقیم استفاده می کنند .ژاک ماریتن اضافه می کند :
" البته شاعر بالنده ممکن است شاعری بزرگتر از شاعر نشئه ای و به الهام از او وفادار تر باشد ولی اشخاصی که فاقد هردو نوع الهام هستند اصلا شاعر نیستند "
عقاید شاعران سور ریالیست بر اساس فکر جذبه ای و یا نشئه ای الهام است منتها به طرزی اغراق آمیز . به همین دلیل وقتی که اصول پیشنهادی شاعران این مکتب را در مورد شعر های آنها بکار ببندیم ، خواهیم دید که آنهاجز در موارد نادر از عهده تحقق بخشیدن بر اصول خود در لباس شعر بر نیامده اند .در مقابل شاعرانی هستند که کوشیده اند الهام را نادیده بگیرند .مثلا بودلر گفته است :
" هرچه زیبا و بزرگ است در نتیجه منطق به وجود آمده است " .
و پل والری معتقد بود که :
شیفتگی و یا شعله ور شدن خصوصیت مغز نویسنده نیست ."
" رعنا ثقه الاسلامی "
گزینش ، طلا درمس ، ج ۱ ، دکتر رضا براهنی ، ص ۱۵۲، ۱۵۳
دلم باران
دلم دریا
دلم لبخند ماهی ها
دلم اغوای تاکستان به لطف مستی انگور
دلم بوی خوش بابونه می خواهد...
دلم یک باغ پر نارنج
دلم آرامش تُرد و لطیف صبح شالیزار
دلم صبحی
سلامی
بوسه ای
عشقی
نسیمی
عطر لبخندی
نوای دلکش تار و کمانچه
از مسیری دورتر حتی
دلم شعری سراسر دوستت دارم
دلم دشتی پر از آویشن و گل پونه می خواهد
دلم مهتاب می خواهد که جانم را بپوشاند
دلم آوازهای سرخوش مستانه می خواهد
دلم تغییر می خواهد...
دلم تغییر می خواهد...
(نیما یوشیج)
فیه مافیه
پادشاهی یکی را صد مَرده نان پاره داده بود .لشکر عتاب می کردند . پادشاه به خود می گفت " روزی بیاید به شما بنمایم که بدانید که چرا می کردم " چون روز مصاف شد همه گریخته بودند و او تنها می زد . گفت " اینک برای این مصلحت " .
آدمی می باید که آن مُمَیِّز خود را عاری از غرض ها کنو و پاری جوید دردین .دین باز شناسی است اما چون عمر را با بی تمییزان گذرانید ، مُمیزه او ضعیف شد نمی تواند
آن یار دین را شناختن .تو این وجود را پروردی که درو تغییر نیسا تمیز آن یکصفت است ۴نمبینی که دیوانه را دست و پای هست اما تمییز۵ نیست تمیز آن معنی لطیف است
که در توست و شب و روز ۶ در پرورش آن بی تمییز مشغول بوده ای بهانه میکنی که آن به ابن قائم است [آخر این نیز با آن قایمست ۷] و آن به این قایم نیست .آن نور ازین دریچه های چشم و گوش و غیر ذالک بیرون می زند
۴: افز ده ، مخفی در آدمی ۵: نمی بینی که دیوانه هم جسد و دست و پا دارد اما تمییز نیست بهر نجاست دست می برد و می خورد اگر تمییز درین وجود ظاهری بودی نجاست را نگرفتی ، پس دانستیم که تمیزان
۶: و تو شب ۷: اصل ندارد ۸ : با آن
" رعنا ثقه الاسلامی "
گزینش : فیه مافیه ، ص ۲۲، مولانا جلال الدین بلخی مشهور به مولوی ، با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان فروزان فر
«میلاد تو»
صبح است و درِ امید را باز کنیم
فصل دگری به خنده ، آغاز کنیم
میلاد تو ، روز اوّل خورشید است
با بال غزل بیا ، که پرواز کنیم
فریدون محمودی
فریور
غزل سی و دوم از دیوان حافظ
بیت دوم
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
همین که روزگار قبای زربفت حریر را بر قامت چون سرو روان تو آراست سرو بوستانی و مرا با رفتار و خرام تو شرمنده و خاکسار کرد
قصب: جامه ابریشمی دکتر خطیب رهبر به جای قصب نرگس در مصراع دوم واژه قصب زرکش را صحیح میداند یعنی جامه ابریشمین زربفت.
اما سودی همان نرگس را درست میداند و میافزاید :«نرگسین قبا یک نوع لباس است قریب ۴۰ سال پیش از این نوع لباس تن یکی از بیگزادگان گرجی دیدم در ارز روم.
از یکی از نوکران سوال کردم به این نوع لباس چه گویند ؟
گفت: قبای نرگسی
قبای نرگسی ،کمربند مخصوص به خود دارد که از داخل خود لباس رد میشود و دو سر کمربند مذکور گاهی با گلابتون و گاهی با ابریشم تزیین میشود.
به این کمربند قصب گویند و زینت قبای مذکور با این کمربند است و دلیل اینکه این قبا را نرگس گفته اند این است که یقه آن کنگرهای بوده مانند دور گلبرگهای نرگس
به خاک راه نشاند: نشاندن در مورد سرو به معنی کاشتن است ولی در مورد «مرا »یعنی شاعر که انسان است به معنی به خاک سیاه نشاندن فقیر و بی چیز کردن است.
گزینش رعنا ثقة الاسلامی
غزل نو (بررسی غزل نو در شعر معاصر ایران)
امّا غزل که حرف دل بوده و شاعر گویا برای دل خود می سروده و از آن لذّت می برده اند ،سفارش شخصی خاص نبوده و مناسبتی خاص هم نمی خواسته است چه بسا برای سرودن غزل به شاعران پشیزی همنمی داده اند .
امّا با این حال ، بسیاری از دیوان های چاپ شده و یا چاپ نشده، در ادب فارسی ، از دیر باز مملو از غزل بوده است .این موضوع در شعرشاعران پس از قرون هفتم و هشتم بیشتر نمایاناست ، به گونه ای که مشخصه ی اصلی بسیاری از این شاعران تا انقلاب مشروطه ، غزل بوده است .
غزل چیست ؟
در لغت نامه دهخدا ذیل تعریف غزل آمده است : : سخن گفتن با زنان ، حدیث زنان ک عشق ایشان کردن ...غزل اسم ازمغازله است به معنی سخن گفتنبا زنان و دراصطلاح شعر ،عبارت از ابیاتی چند متحد در وزن و قافیه ..."
به طور کلّ ، غزل شعری است که بیت اول و مصرع های زوجآن مانند هم قافیه (و یا ردیف ) داشته باشند . برخی آن را از ۵ تا ۱۵ بیت و برخی آن را ۷ تا ۱۲ بیت ... ذکر کرده اند.
غزل به آن شکلی که ما امروز ه می شناسیم.، گویا از قرن پنجم به بعد معمول شده است و در ابتدا تغزلات قصاید مد نظر بوده است و گاهی نیز مطلق شعر عاشقانه و گاهی هم اشعاری کهبه وزن رباعی رواجداشته (و عزل ملحوننام داشته است ) و پس از آن همان عزای که ما امروزه سراغ داریم.
گزینش : رعنا ثقه الاسلامی ، غزل نو ، علی اصغر بشیری . صص ۲۳ ، ۲۴
«بیخ گوشی»
نه چَت بود و نه اینترنت ، نه گوشی !
سخن ها ، فصل خلوت ، بیخِ گوشی...
زنان در کوچه گرم گفت و گویی ...
لب سبزه ، صفای دل گشای آبِ جویی
سفالین کوزه ای ...
صبحی به دوش پاک رویی !
عرق بر گونه های گل
چه شرمی ، آب رویی !
جوان را هم ، سر مویی
اگر بودی خطایی ...
به نرمی پند پیران بود و رسم عیب پوشی
نه چت بود و نه اینترنت ، نه گوشی ...
سخن ها فصل خلوت ، بیخ گوشی ...
فریدون محمودی
فریور
* بیخ گوشی : سخن های در گوشی و عاشقانه
* 🌹🌹🌹🌹
در این شعر شاعر سعی بر آن دارد که ابهامی از حضور انسان غیور و مسیول را به تصویر بکشد.
دلالتهای معنایی بر پایه تفسیر های اجتماعی توضیح داده شده و عاطفه و شفقت با لحنی تاسف بار مشاهده میشود .
این شعر نوعی فور گراندینگ و برجسته سازی است
ذهن شاعر در اطراف یک نکته متمرکز شده و به شرح جوانب آن چیز می پردازد .
گفتار موسیقیایی فریور ایجاد رودی جاری از عشق و تجلی آن نموده و به ارجی فاخر مبدل شده است
«گزیده ای از امیر زاده ی کاشی ها »
تاریخ بیهقی
آغاز مجلّد ششم
همی گوید ابوالفضل محمدبن حسین البیهقی رحمه الله علیه۱ ،هرچنداین فصل از تاریخ مسبوق۲ است بدانچه بگذشت در ذکر لکندر رتبه سابق است .ابتدا باید بدانست که امیر ماضی ، رحمه الله علیه ، شکوفه نهالی بود ه ملک۳ از آن نهال پیدا شد و در رسید ۴ چون
امیر سهید مسعود بر تخت ملک و جایگاه پدر بنشست .و آن افاضل که امیر عادل سبکتگین را،رضی الله عنه براندند از ابتدای کودکی وی
تاآنگاه که بسرای البتگین ۶افتاد حاجب بزرگ و سپهسالار سامانین ۷ و کارهای درشت ۸ که بر وی گذشت تا آنگاه که درجه امارت ۹ غزنین یافت و در آن عزّگذشته شد.و کار به امیر محمود رسید ،چنانکه نبشته اند و شرح داده ،و مننیز تا آخر عمرش،نوشتم آنچه ب. ایشان بود ۱۰ کرده اند و آنچه مرا دست داد به مقدار دانش خویش نیز کردم تا بدین پادشاه بزرگرسیدم و من که فضلی ندارم و در درجه ایشان نیستم ...
۱- رحمه.... : بخشایش خدا بر آن باد
۲ - مسبوق : پیشی گرفته ، اسم مفهوم از سبق .
۳- ملک : به ضم اول ، پاد شاهی ۴- معنی دو جمله : پادشاهی غزنوی از آن درخت نو رسته پدید آمد و چون شاه مسعود بر جایگاه پدر تکیه زد به کمال رسید ۵ - افاضل : سر آمد و برتر ۶- البتگین : موسس سلسله غزنوی ۷- سپاه سالار سامانیان ؛ عطف بیان یا بدل برای الپتگین ۸ - درشت : بزرگ ۹- امارت : امیری و فرمانروایی ۱۰- بر ایشان بود : بر ذمه ایشانبود ۱۱ : معنی جمله ؛ همرتبه و پایه اناندر فضل نباشم.
" رعنا ثقه الاسلامی "
گزینش : تاریخ بیهقی جلد ۲ ، شرح واژه ها و جمله های دشوار ،به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر .
غزل سی و دوم از دیوان حافظ
بیت اول
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای توست
خداوند چون ابروی تو را نقش بندی کرد و آنها را کمانی تصویر کرد فرج و گشایش مشکل مرا به ناز تو وابسته کرد مقصود آنکه اشارتهای چشم و ابروی تو موجب گشایش کار من است و خداوند گشایش کار مرا به کرشمههای تو تعلق داد
گشاد: فرج و گشایش
کرشمه: ناز, غمزه و اشاره با چشم و ابرو
گزینش رعنا ثقة الاسلامی
«قراری با شکوفه ها»
پیری پلاس کهنه اش را
جلوی پنجره پهن می کند ...
تا پهنای نور را بگیرد !
پیری به طراوت بیشه های تمشک
به باغچه های توت فرنگی
به چراغ شمعدانی ها
رشک می برد ...
وچقدر دلش می خواهد
عصر ها ، کنارش بنشینم
وَاز فرط بیکاری برایش
فال قهوه بگیرم ...
آی ! پسر خسته ی دیر سالی !
از سرم دست بردار ...
من همین امشب !
پشت پنجدریِ آبی بنفشه ها
حوالیِ جویبار زندگانی
با شکوفه ها قرار دارم ...
فریدون محمودی
فریور
طلا در مس
ماخ اولای نیما یوشیج
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
اگر مجموعه " ماخ اولا " در حدود سالهای سی و یک و سی دو چاپ می شد شاید شعر کوتاه امروز موفق تر و متشکل تر از حالا بود به دلیل اینکه ، بر خلاف اغلب اشعاری که در همان سالها و حتی چند سال بعد سروده شد ، در این ها اصل بر وصفی است حسی از طبیعت و انسان که در آن احساساتی شدن رمانتیک ، کوچکترین دخالتی ندارد .
از سال سی و دو تا سی و پنجو شش ،نوعی فساد سیاه و بد بینی " بودلروار " و بیمار گونه بر شعر فارسی حاکم شده بود ، و این البته ، به علت ظهور چند شاعر رمانتیک در عرصه شاعری بود که از آنجمله باید توللی ، نادر پور و سایه را نام برد .در شعر این شعرا زبانی ظریف در خدمت روانی بیمار در آمده بود ، و چهره ای که از شاعر جلوه می کرد ، قیافه ای تکیده و لاغر و مردنی بود که با پاهای لرزان در بهار و تابستان در زیر هر آسمان و بر بسیط هز نینی به دنبال معشوق زمینی شهوی و حشری ، یا مخدری تسکین بخش، و یا مرگی سیاه می گشت .
اما در هیاهوی اینان برای هیچ ، نیما با شعر کوتاه خود راه سالمی پیش گرفت و یاد هایی از محیط مازندران را در فرمی کامل به هم ارتباط تداعی داد و اساس شعر اصیل کوتاه را گذاشت ، در برخورد های نخستین سخت بیگانه می نماید و ذهن های تنبل را سخت کلافه می کند :
زیک و زیک ، زیک زایی
لحظه ای نیست که آسوده بگذارم بجا
و یا :
دو دوک دو دکا ، آقا توکا ، چه کارت بود بامن
و یا :
چو چوک ! گمکرده راهش را در شب تاریک
شب پره ساحل نزدیک
دمبدم می کوبدم ، بر شیشه
این گونه حرف زدن ، خود حادثه ای است ، در زبان ، چرا که منابع اصیل زبان ، یعنی صداهای طبیعی برای القای حالات و عواطف و حرکات اشیا و حیوانات به کار گرفته شده ، آن هم طوری که کوچکترین قصد طنز و طیبتی در کار نیست . آیاموقعی چوک چوک شب پره بر روی طناب بحر نیمایی گسترده می شود و عواطفی موزون با این شکل اصیل به خواننده منتقل می شود ، اتفاقی نادر و بی سابقه در زبان رخ نداده است .
" رعنا ثقه الاسلامی "
گزینش : طلا در مس ، رضا براهنی .
ج ۲ ، صص ۶۸۸ ، ۶۸۹
ادبیات عامیانه
" ... در شهر بغدادمردی بود بی چیز و پریشان حال که سندباد حمالش می گفتند و پیوسته بارهای گران می برد و از مزد حمالی می خورد .اتفاقا روزی از روزها که از اثر آفتاب آهن می گداخت ... سند باد پشته ای گران برداشته می رفت تا این که به در خانه بازرگانی رسید که آب زده و رُفته بودند ....ود پهلوی در خای مصطبه ای بود بزرگ، بار بر آن مصوبه گذاشت که لختی بر آساید ...نسیمی معطر بر وی بیامد ...برخاسته به خانه درون رفت ...و رایحه طعام خوشبو به مشامش آمد ، آنگاه سر به آسمان کرد و گفت : ای پروردگار ...بندگان خود را خود را به هرچه سزا دیده ای آن داده ای ، یکی در عیش و طرب است و یکی در رنج و تعب ...خواست بار بر داشته روان شور ناگاه پسری خردسال ... از آن خانه به در آمد و آستین حمال گرفته به او گفت به خانه اندر آی خواجه ام تو را می خواهد ..."
سند باد حمال به درون می رود .خداوند خانه او را گرامی می دارد و بدو می گوید .تو گمان برده ای من این ثروت و مکنت را بی تحمل.
رنج ومحنت به دست آوره و همواره در آسایش و راحت زیسته ام این پندار خطاست و در درون زندگی آن چنان ماجرا های عجیب و مصایب عجیب و مصائب غریب بر من گذشته است که هیچ کس آنها
را باور نمیدارد ،من این سعادت را نیافتم
مگر پس از رنج هایسخت ، بسی رنج ها
برده ام و هفت سفر کرده امو در ه. سفر مراحکایتی روی داده ...
:رعنا ثقه الاسلامی"
گزینش : ادبیات عامیانه ، دکتر محمد جعفر محجوب ، ص۲۵۲
غزل سی و یکم از دیوان حافظ
بیت نهم
آب حیوانش زمنقار بلاغت میچکد
زاغ کلک من بنام ایزد چه عالی مشربست
آب بقا با شعر روان جاودانی از نوک زاغ سیاه خامه شیوای من می بارد .
چشم بد دور باد که در جهان معنی آبشخوری والا دارد .
آب حیوان :آب حیات ،آب زندگانی که هر کس بنوشد عمر جاودان می یابد و تنها فردی که به آن دست یافته خضر است
به نام ایزد:چشم بد دور
گزینش رعنا ثقة الاسلامی
" تاریخ بیهقی"
نکاتی در مورد قید در متون بیهقی
۱- قید روش و تاکید که یاد آورد مفعول مطلق در عربی است چند بار بکار رفته است :
آنگاه آن لطف حال را بدان منزلت رسانند که دیدارکنند دیدار کردنی بسزا . ص ۶۴
بر تخت نشست و بار داد بار دادنی سخت بشکوه . ص ۳۲
باید که از پادشاه و لشکر بترسنددترسیدنی تمام . ص ۳۲
ناگاه از کمین برآمدند و بر فائق و ایلمنگو زدند زدنی استوار . ص ۲۵۳
قید وصف و روش به فراوانی بکار برده شده است ازجمله :
من ایشان را خوش خوش می آورم تا از شما بگذرند . ص ۶۵۲
خوشک خوشک می میخورد و نرمک نرمک سماعی و زخمه و گفتاری می شنید . ص ۶۴۴
دوتن را که من بنده ی پوشیده گماشته بودم بکشت . ص ۶۵۲
متمم قیدی هم که با حرف اضافه و اسم ساخته می شود در بیهقی بسیار دیده می شود :
و تورا مرر است که از دی باز امیرالمومنین به نشاط مشغول است . ص ۲۲۰
ما اینحدیث را بر بدیهت هیچ جواب نداریم . ص ۶۸۴
قوم گرگانیها را بعزیزیها در شهر در آوردند . ص ۶۲۲
روز آدینه بهر داد سخت بادحشمت و نام . ص ۶۸۳
مگر کسانی که میل داشتند بمامو.ن یادزدیده و یا بی حشمت آشکارا برفتند .ص ۲۵
" رعنا ثقه الاسلامی "
گزینش - تاریخ بیهقی ، تصنیف
خواجه ابوالفضل محمدحسین بیهقی دبیر۳
۱