کانال انحصاری فریدون محمودی
برای فرد سالم، دوست داشتن خوبی هاي ديگری دليل عشق نيست ... بلكه دوست داشتن عيب های ديگری، بزرگترين دليل عشق است ...!
میرا
کریستوفرانک
❣مبارک باش❣
تقویمهای جهان را ورق بزن،
در هر صفحهای اگر سالی نو میشود تو نیز تازه شو.
در هر صفحهای اگر جشنی برپاست تو هم جشنی به پا کن.
در هر جایی اگر عید است تو هم عیدی بگیر.
در هر نقطهای اگر کسی شادمان است تو هم شادمان باش.
زمستان یا بهار، همه فصلها، فصل شروعی دوباره است.
با هر روزی باید آغاز شد، زیرا آغازیدن همان شادمانی است.
با هر شروع خجستهای ما نیز مبارک میشویم.
سال نو دیگران بر شما هم مبارک
عرفان نظرآهاری
.
جانِ دل و دیده منم،
گریهی خندیده منم
یارِ پسندیده منم،
یار پسندید مرا
هوشنگ ابتهاج
مصاحبه با اولین باغچه بان،نوشین احمدی خراسانی قسمت 1
Читать полностью…آثار و تالیفات
او در دوران بازنشستگی ده کتاب دربارهٔ تکنیکهای پیانو و آواز به زبان ترکی و فرانسوی نوشت و حقوق تمام کتابها را به دانشگاه معمار سنان هدیه کردهاست. آخرین کتاب او نیز موسیقی برای کودکان، هنوز منتشر نشدهاست. اما مهمترین کتاب او برای ایرانیان، کتابی است به زبان فرانسه که دربارهٔ فعالیتها، آثار هنری و هنرمندان قبل از انقلاب ایران نوشته شدهاست.
اولین جدا از کار اپرا، در رسیتالهای متعدد، آثاری از همسر خود ثمین باغچهبان و دوست دیرینش، حسین ناصحی را به اجرا درآورد. در میان این آثار، «درخت سرو» از ثمین و «رقص دردربار شاه سمنگان» از شهرت بیشتری یافتهاست.
بازگشت به ترکیه
با وقوع انقلاب ایران فعالیتهای او و ثمین باغچهبان متوقف گشت و «شکافی در فعالیتهای موسیقاییشان ایجاد شد» تا این که در سال ۱۳۶۳ مجبور به مهاجرت به شهر استانبول ترکیه شدند. اِولین باغچهبان از سال ۱۳۶۳ در دانشگاه معمار سنان استانبول (Mimar Sinan University) استادی رشته پیانو را بر عهده داشت و در سال ۱۳۷۳ بازنشسته شد. اولین باغچهبان روز نهم آبان ۱۳۸۹ در سن ۸۲ سالگی درگذشت.
اِولین باغچهبان (به ترکی استانبولی: Evlin Bahceban) (زادهٔ ۱۳۰۷ در ترکیه - درگذشتهٔ ۹ آبان ۱۳۸۹ در ترکیه)، موسیقیدان، از بنیانگذاران اپرای تهران و از پیشگامان هنر آواز دستهجمعی (گروه کُر) در ایران و استاد پیانو بود.
اولین زادهٔ ترکیه بود و سالهای پایان عمرش را نیز در همانجا سپری کرد اما ایران را نیز وطن خود میدانست. او روح خود را ایرانی میدانست و عاشق ایران بود. او معتقد بود اگر «جسم کارهای هنری» او به ترکیه تعلق داشته باشد، «روح زندگی هنری و موسیقایی» او به ایران تعلق دارد. اولین درگفتگویی بزرگترین جایزهاش را مهر و محبت ایرانیان نسبت به خود میدانست.
این گفته او بسیار معروف است:
«ترکیه وطن من است و من مثل یک درخت در آنجا رشد کردم، اما میوههایم را در ایران دادم و در ایران به بار نشستم. به همین علت هر دو کشور را دوست دارم و هر دو را وطن خودم میدانم.»
آخر به چه گویم هست از خود خبرم،
چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم،
چون هست
حافظ
"دستور زبان فارسی "
جانشین یا وابسته مفعول
جانشین مفعول - در بعضی فعلها غالبا فراکرد پیرو جانشین مفعول است .این فعلها عبارتند از : گفتن ، شنیدن ، پرسیدن ، فرمودن مانند آنها . فراکرد پیرو در این مورد گاهی با حرفهای که ، تا ، به فراکرد پایه می پیوندد :
گفتم که حق داشتی = حق داشتن تورا - گفتم .
گفتند خلایقکه تویی یوسف ثانی = خلایق - یوسف ثانی بودن ترا گفتند .
شنیدم که لقمانسیه فام بود = سیه فامی لقمان را - شنیدم .
ملک را فرمود تا خنجر کشیدند = ملک - خنجر کشیدن را فرمود .
و گاهی پیوند معنوی است و حرف ربط به کار نمی آید :
خواجه ای را بنده ای نادر الحسن بود ( گلستان )
حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است ( گلستان )
شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و چنگ گرگی
( گلستان )
وابسته مفعول -فراکرد وابسته مفعول ، مانند وابسته های نهاد ، برای اسم یا ضمیری که مفعول واقع شده است صفت یا مضاف الیه یا بدل قرار گیرد :
هرکه را اسرار حق آموختتد
مهر کردند و دهانش سوختند
مرا که خوشی او بود ناخوشی شاید ( اسرار التوحید )
جانشین صفت ومضاف الیه :
سخنی را که دلی بیازارد مگوی یعنی سخن دل آزار ....
دری را که به باغ باز می شد بستند . یعنی در باغ ...
" رعنا ثقه الاسلامی "
گزینش - دستور زبان فارسی ، دکتر پرویز ناتل خانلری ، صص
۲۵۷-۲۵۸
سپاس از صبوری شما عزیزان❤️
Читать полностью…بدون شک عشق اسطرلاب اسرار خداست و کاش همهى ما روزى بر آن شویم تا فتیلهى این شمعِ درخشان را در وجود خود روشن کرده و جهان را به سانِ پروردگار نورانى کنیم. بدون شک دنیاى امروز ما نیازمند چنین نگرشى است، دنیایى که به شدت سیاه و اهریمنى شده، از خانه خرابى جنگ ها تا بیدادِ ستمگر.
Читать полностью…عشق خالقِ عشق است.
اگر شما تکه اى آهن را در مسیر جریان الکتریسیته قرار بدهید، به دلیل جریانات القایى، آن تکه آهن هم الکتریکى خواهد شد. اگر آن را نزدیک آهن ربا قرار دهید این تکه آهن تا وقتى که کنار آهن رباست، خودش هم خاصیت مغناظیسى خواهد داشت.
پس خود را نزدیک خدا نگه دارید، خدایى که عاشق ماست، مطمئن باشید عشق لایزال الهى در وجودتان جریان خواهد داشت.
باارزش ترین چیزى که بشر مى تواند در پیشگاه خدا به انجام برساند، مهربانى با بندگان اوست. جهان هستى واقعا نیازمند این تفکر است.
ما در برخورد با دیگران، باید همیشه خود را بدهکار بدانیم و دیگران همیشه از ما عشق و مهربانى طلبکارند و چه بدهى اى افتخارآمیزتر از بدهى عشق.
ایمان، امید و عشق در تمام دوران ها ثابت و پایدارند. این سه مفهوم براى همه ى نسل ها باارزشند، اما قوى ترین و مهم ترین آن ها عشق است.
Читать полностью…به راستى رسالت آدمى چیست؟
چرا انسان پا به عرصهى هستى گذاشته و چگونه بایسته است که روزها را از پس روز سپرى کند؟ قطعا به تعداد افراد بشر پاسخ براى این پرسش مىتوان یافت. اما نورى که در قلب تک تکشان مىدرخشد، گواه اشتراک ذاتى این همه پرسش در مقابل تنوع بى حدِ شکل بروز آن است. عشق، موهبتى خدادادى که نوع بشر را از سایر جانداران متمایز مى کند.
#یک_فنجان_تفکر ☕️
چرا مُراقبِ آنچه می گوییم نیستیم؟ سی علّت
1-چون کتاب نمی خوانیم؛
2-چون اهمیتِ رشد شخصیت، حتی ده درصدِ نظام آموزشی نیست؛
3-چون نظام آموزشی بر حفظ کردن استوار است تا فکر کردن؛
4-چون تربیتِ خانوادگی بیشتر بر احساسات استواراست تا رشد فردی؛
5-چون نیاموخته ایم حرف زدن، مسئولیت دارد؛
6-چون وقتی به پول می رسیم احساسِ قدرت می کنیم؛
7-چون وقتی به قدرت می رسیم احساسِ برتری می کنیم؛
8-چون عموماً دو هدفِ کلیدی را در زندگی دنبال می کنیم: پول و شهرت؛
9-چون منافع شخصی بر رفتار اخلاقی غلبه دارد؛
10-چون اصلِ نگاه به انسانهای دیگر ابزاری است؛
11-چون افراد، یک دفعه به جایگاهی غیرمنتظره می رسند؛
12-چون بی احترامی به انسانها در جهان سوم خیلی پی آمد ندارد؛
13-چون نیروهای احساسی بر عقلِ محاسبه گر غلبۀ نود درصدی دارند؛
14-چون فکرِ قبل از سخن، فرصتِ تمرین ندارد؛
15چون افراد، جوگیر می شوند؛
16-به مراتب مهم تر از داشتنِ پِرنسیپ است؛ Follower چون تعدادِ
17-چون معلوم نیست مسئول تربیتِ مدنی کیست؛
18-چون تربیت، از خانواده و کلاسِ درس به جهان مجازی منتقل شده است؛
19-چون عنصر "زمان" در سخن گفتن تعطیل است؛
20-چون بی ثباتی اقتصادی، تعادل رفتاری را مختل کرده است؛
21-چون آشنایی با ادبیات فارسی به شدت ضعیف شده است؛
22-چون درناخودآگاهِ افراد، بخشِ رعایتِ حقوقِ دیگران قفل است؛
23-چون گروه های مرجع فرهنگی در جامعه تغییرکرده اند؛
24-چون روان شناسی فهم دیگران در بسیاری ازافراد ضعیف است؛
25-چون زرنگی های دمِ دست مهم تر از میراثِ شخصیتی است؛
26-چون تصورمی کنیم دیگران متوجه نیات ما نمی شوند؛
27-چون احساسِ تعلق به یک جامعۀ سالم، خیلی ضعیف است؛
28-چون زندگی امری جدی نیست؛
29-چون به دوامِ واژه های منفی در ذهن انسان واقف نیستیم؛
30-چون بسیاری، حتی پنج صفحه درمورد خودشان نمی توانند بنویسند.
دکتر محمود سریع القلم
نامه به
محمدعلی سپانلو
شاعرانی که نگران آینده شعرشان هستند، به رشد گیاه، اشکهای دختران جوان در آینه، نجواهای پایانناپذیر باغبانان با بوتههای گل خیانت میکنند.
شعر وقتی نوشته شد، دیگر از اختیار شاعر بیرون است. اگر شعر نحیف و متوسط باشد از بیخونی زود خواهد مرد. هیچکس قادر نیست این بیمار منتظر به مرگ را نجات دهد نه شاعر، نه منتقد، نه ستایشگر، نه خواننده.
شاعرانی که میخواهند طلسمهای کهنه و زنگزده را با شهرت و با هیاهو و قیافههای فيلسوفانه و دشنام به دیگران تحمیل کنند، خود در آن طلسمهای کهنه و زنگزده گم میشوند.
سپانلوی عزیز، برای کسانی که درس شعر و شاعری میدهند تأسف دارم.
احمدرضا احمدی
بیست نامه و چهارده چهره برای واژگونی جهان
نوروز تو راهه با صدای اولین باغچه بان و منصوره قصری
Читать полностью…مصاحبه با اولین باغچه بان،نوشین احمدی خراسانی قسمت 2
Читать полностью…گروه اپرا
دورهٔ بازنشستگی او در کوتاهمدت به پایان رسید. از دربار به سراغش آمدند و از خواستند که گروه کری درست کند که اعضایش بچههای بیسرپرست باشند. او که عاشق مهر ورزیدن بود، این وظیفه را برعهده گرفت؛ به شهرستانها رفت و از میان شش هزار کودک و نوجوان و پسر و دختر، دویست نفر را با آزمایش صدا انتخاب کرد. پیشرفت گروه آنچنان بود که کسی باور نمیکرد که این کودکان، همان بچههای بیسرپرستی هستند که به آنها «عقب افتاده» میگفتند؛ کودکانی که اولین معتقد بود چون با مهر مادر بزرگ نشده بودند، در رفتارشان کمبودهایی بود. او تأثیر موسیقی در زندگی این کودکان را شگفتآور میدانست.
اولین با اختیاراتی که به او داده بودند، تصمیم گرفت با همین کودکان یک کنسرواتوار درست کند. برای ساختن این هنرستان اما به پشتوانهٔ مالی هم نیاز بود که در آن زمان، سازمان ملل، در صورت موافقت چنین کاری را برای بچههای بیسرپرست انجام میداد. این گروه حدود چهل اجرا در تالار رودکی داشت و حتی در مراسم تاجگذاری محمدرضا پهلوی نیز برنامهای اجرا کرد. اجرای ده قطعه «رنگین کمون» ساخته ثمین باغچه بان باهمکاری ارکستر سمفونیک رادیو وین اثر ماندگار این گروهاست. تأسیس گروه کر کودکان یتیم با حمایت جمعیت خیریه فرح پهلوی موضوعی است که اِولین باغچهبان همواره از آن با افتخار یاد میکرد.
زندگی
وی در مرسین ترکیه از مادری فرانسوی و پدری ترک متولد شد. پانزده ساله بود که به کنسرواتوار دولتی آنکارا رفت و دورهٔ پیانو و آواز را در آن جا با درجهٔ ممتاز به پایان رساند. اِولین در کنسرتوار آنکارا با ثمین باغچهبان آهنگساز ایرانی آشنا شد و این آشنایی به ازدواج آن دو انجامید.
اِولین همراه با ثمین باغچهبان به ایران آمد و در ۲۲ سالگی نخستین کلاس تخصصی آواز را در هنرستان عالی موسیقی تهران بنیان گذاشت. نتیجه این کلاسها پرورش خوانندگانی همچون حسین سرشار، محمد نوری، سودابه تاجبخش، پری ثمر، پری زنگنه، سودابه صفاییه و عنایت رضایی است که البته شاگردان این هنرمندان خود نیز بخش بزرگی از خوانندگان ایران را تشکیل میدهند.
اِولین باعچه بان به همراه منیر وکیلی، حشمت سنجری، فاخره صبا و چند هنرمند دیگر از پایهگذاران اپرای ایران و تالار رودکی هستند. او همچنین نخستین گروه کر یا آواز گروهی هنرستان عالی موسیقی (کنسرتوار تهران) را تشکیل داد. گروهی که نخستین گامها را در اجرای داستانهای شاهنامه و متلهای ایرانی برداشت. پس از آن کر ملی تهران را پایهگذاری کرد.
#گروهآرامشزندگی تقدیممیکند:
✅ برنامه :
♦️ #آشناییبامفاخرایران
📆 روزهای پنجشنبه
🕗 ساعت ۲۲
رفت در ظلمت غم،
آن شب و شبهای دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم.
بیتو،
اما،
به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
فریدون مشیری
باز با تو
باید بُته های نسترن را
که در چلّه ی سرما خشکیده اند
به ساقه های خورشید پیوند بزنم
و غبار غم های قبایم را
بتکانم
باید آنگاه که سپیده
خیمه و خرگاه شب را
با آذرخش عشق
در هم ریخت
مسیرچلچله ها را رصد کنم
و سرگشتیگهایم را
به دست عنان باد ، بسپرم
نخستین روز های من
از تبلور صبح روی تو
در کوچه های نور آغاز می شود
باید
کبریتی به ابرهای بخیلِ بی باران بکشم
وتاریخ آمدنت را
در
دیباچه کتابِ گندمزاران سبز
باز نویسی کنم
باید باز باتو
با عصای نازکِ نام تو
از کنار جاده هایِ
این جهان ملول بگذریم
نخستین روز های من از
تبلور صبح روی تو
آغاز می شوند
" فریدون محمودی "
فریور
ما به این دنیا آمده ایم تا در حد بى نهایت عشق بورزیم و به دنبال این احساس به رستگارى برسیم و زندگى به اندازه ى کافى این فرصت را به ما مى دهد تا خودمان را وقف این مسیر کنیم.
به وفور عشق ورزیدن، به وفور و فراوان زندگى کردن است. تا ابد عاشق بودن، تا ابد زندگى کردن است. زندگى ابدى پیوندى ناگسستنى با عشق دارد.
چرا ما دلمان مى خواهد تا ابد زنده باشیم؟
چون امید داریم فردا یا فرداها کسى پیدا شود که ما از دل و جان دوستش داشته باشیم. چون مى خواهیم حتى اگر شده یک روز دیگر را در کنار کسى که دوستش داریم سپرى کنیم.
کسى که عاشقى مى کند، مى داند که این حس برترین هدیه ى خداوند است. پس هیچگاه به دنبال پاداش یا برگشت نتیجه ى اعمالش نیست.
در داشتن و به دست آوردن به دنبال شادى نباشید، شادى فقط در بخشیدن به دیگران به دست مى آید.
اما به راستى چرا عشق از ایمان برتر است؟
زیرا ایمان صرفا جاده اى است که ما را به سمت عشقى بزرگتر هدایت مى کند. چرا عشق از نیکوکارى برتر است؟ زیرا نیکوکارى فقط جلوه ى ظاهرى عشق است. یکى از راه هایى است که در آن عشق جلوه مى کند و همیشه کل از جز برتر است.
مهمترین مسئله در زندگی چیست؟
همۀ ما میخواهیم که زندگیمان را به بهترین شکل بگذرانیم و از روزها و ساعاتمان به شکلی درست استفاده کنیم چون میدانیم هیچکس نمیتواند بهجای ما برایمان زندگی کند. بنابراین باید بدانیم سعی و تلاشمان را باید بر چه چیز معطوف کنیم؟ هدف نهایی زندگی ما چیست؟
عشق همان برترین و بالاترین عمل بشر است.
میتوان عشق را با ارزشهای دیگری که در طول زمان برای انسانها مطرح بوده است مقایسه کرد. مثلاً آن را با «فن سخنوری و بلاغت و فصاحت» مقایسه میکنیم. سخنوری و شیوایی کلام، موهبتی اصیل و متعالی است که انسان با آن قادر به تسخیر قلبها و ذهنها میشود. کسی که این توانایی را دارد میتواند دیگران را تشویق کند تا وظایف معنوی و روحانیشان را به انجام برسانند و حتی دیگران را تشویق کند تا اعمالی فراتر از وظایفشان انجام دهند.