(باران)
از پشت چشم شیشه ، چرک شهر را شست
باران شنبه شب ، که پیش از برف آمد
استادفریدون محمودی
فریور
سلامی چو بوی خوش آشنايی
بدان مردم ديده روشنايی
درودی چو نور دل پارسايان
بدان شمع خلوتگه پارسايی
نمیبينم از همدمان هيچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجايی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشايی
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد میبرد شيوه بیوفايی
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگين دلان موميايی
می صوفی افکن کجا میفروشند
که در تابم از دست زهد ريايی
رفيقان چنان عهد صحبت شکستند
که گويی نبودهست خود آشنايی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشايی کنم در گدايی
بياموزمت کيميای سعادت
ز همصحبت بد جدايی جدايی
مکن حافظ از جور دوران شکايت
چه دانی تو ای بنده کار خدايی
#حافظ
صبح تون پر نشاط 💐💐
غزل سی و دوم از دیوان حافظ
بیت دوم
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
همین که روزگار قبای زربفت حریر را بر قامت چون سرو روان تو آراست سرو بوستانی و مرا با رفتار و خرام تو شرمنده و خاکسار کرد
قصب: جامه ابریشمی دکتر خطیب رهبر به جای قصب نرگس در مصراع دوم واژه قصب زرکش را صحیح میداند یعنی جامه ابریشمین زربفت.
اما سودی همان نرگس را درست میداند و میافزاید :«نرگسین قبا یک نوع لباس است قریب ۴۰ سال پیش از این نوع لباس تن یکی از بیگزادگان گرجی دیدم در ارز روم.
از یکی از نوکران سوال کردم به این نوع لباس چه گویند ؟
گفت: قبای نرگسی
قبای نرگسی ،کمربند مخصوص به خود دارد که از داخل خود لباس رد میشود و دو سر کمربند مذکور گاهی با گلابتون و گاهی با ابریشم تزیین میشود.
به این کمربند قصب گویند و زینت قبای مذکور با این کمربند است و دلیل اینکه این قبا را نرگس گفته اند این است که یقه آن کنگرهای بوده مانند دور گلبرگهای نرگس
به خاک راه نشاند: نشاندن در مورد سرو به معنی کاشتن است ولی در مورد «مرا »یعنی شاعر که انسان است به معنی به خاک سیاه نشاندن فقیر و بی چیز کردن است.
گزینش رعنا ثقة الاسلامی
سلامی چو بوی خوش آشنايی
بدان مردم ديده روشنايی
درودی چو نور دل پارسايان
بدان شمع خلوتگه پارسايی
نمیبينم از همدمان هيچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجايی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشايی
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد میبرد شيوه بیوفايی
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگين دلان موميايی
می صوفی افکن کجا میفروشند
که در تابم از دست زهد ريايی
رفيقان چنان عهد صحبت شکستند
که گويی نبودهست خود آشنايی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشايی کنم در گدايی
بياموزمت کيميای سعادت
ز همصحبت بد جدايی جدايی
مکن حافظ از جور دوران شکايت
چه دانی تو ای بنده کار خدايی
#حافظ
صبح تون پر نشاط 💐💐
تاریخ بیهقی
و در این تن سه قوّه است ، یکی خرد و سخن و جایش سر به مشارکت دل و دیگر ۲ خشم ، و سه دیگر آرزو و جایگاهش جگر .هریک از این قوت ها محلّ نفسی دانند هرچند مرجع ۳
آن با یک تن است .و سخن اندر آن باب دراز است ، وه اگر به شرح آن مشغول آید. غرض گم شود ، پس به نُکَت ۴مشغول شدم تا فایده پیدا آید . اما قوه خرد و سخن او را در سر سه جایگاه است یکی را تخیّل گویند ، نخستین درجه ها که چیز ها را بتواند دید و شنید ؛ و دیگر درجه آن آست که تمیز تواند
کرد و نگاهداشت ، پس از این تواند دانست حق را از باطل و نیکو را از زشت و ممکن را از ناممکن .و سوم درجه آنست که هرچه بدیده باشد ، فهم تواند کرد و نگاهداشت داشت .پس از این بباید دانست که از این قیاس میانه بزرگوار تر است که او چون حاکم است که در کار ها رجوع با وی کنند و قضا۵ و احکام به وی است و احکام به وی است ، و آنگاه چون ۶ گواه و عدل وراست گوی است که آنچه شنود و ببیند یا حاکم گوید تا او بسومین دهد و چون باز خواهد ، ستاند این آست که حال نفس گوینده ۷.و اما نفس خشم گیرنده : به وی تست نام و ننگ جستن ۸ و ستم نکشیدن، چون بر وی ظلم کنند ظلم کنند به انتقام مَشغول بودن ...
و امّا نفس آرزو ۹ ، به وی تست دوستی طعام و شزاب و دیگر لذت ها .
توضیحات و حواشی :
۲ - و دیگر ظاهر مصحف "دو دیگر است "
به برینه سه دیگر که پس از آمده است ، فردوسی فرماید :
رو دیگر چنین است رویم که هست
یکی گر دروغ است بنمای دست (نقل از لغت نامه دهخدا )
۳- مرجع : بازگشتگاه و محلّ رجوع .
۳- نُکَت : نکته ها ۵- قضا : داوری ۶- چون : مانند ۷- نفس گوینده : نفس ناطقه
۸- نام و ننگ: آبرو و شهرت و نامجویی ، حافظ فرماید : گفت بباد می دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه بادا باد .
۹- آرزو: خواهش و تمنا .
" رعنا ثقه الاسلامی "
گزینش : تاریخ بیهقی ، تصنیف ابوالفضل بیهقی ، معنی واژه ها و شرح بیت های دشوار ، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر ، ص ۱۵۴
غزل سی و دوم از دیوان حافظ
بیت چهارم
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
گردش فلک مرا به اسارت در زنجیر عشق که قضای آسمانی است خوشنود ساخت ولی من از این مهرورزی کامی نخواهم یافت چه زمام به اختیار من نیست و به رضای تو وابسته است
سررشته: در اصل به معنی زمام و مهار اما گاهی نهایت کار را نیز گویند
گزینش رعنا ثقة الاسلامی
غزل سی و دوم از دیوان حافظ
بیت سوم
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
چون نسیم خوش گلزار به هواخواهی و دوست داری تو میل کرد و ورزید از کار فروبسته ما عاشقان و دل غنچه صد گره باز کرد .
یعنی نسیم به تو دل بست و در این دلبستگی به تو دو کار میکند :
یکی اینکه از کوی جانان میوزد و این خود سبب گشایش و حل هر کار مشکل ما میشود دیگر اینکه گره دل غنچه را باز میکند و به صورت گل شکفته میشود.
نقش غنچه به شکل گره هست همین که نسیم آن را باز کرد گل شدنش لازم میآید حاصل کلام اینکه از وقتی که نسیم گل علاقه به تو پیدا کرده و عاشقت شده گاه و بیگاه گذرش از محل تو ضروریست این است که از کار مشکل ما و از غنچه ۱۰۰ گره باز میشود .
گره بگشود: در مورد انسان مشکل را حل کرد
گزینش رعنا ثقة الاسلامی
غزل در ادبیات فارسی
استاد سیروس شمیسا در کتاب گرانقدر خود سیر غزل در شعر فارسی به کلیات غزل فارسی از دیر باز تا به امروز پرداخته اند و تقسیم بندی هایی ارائه نموده اند و شواهد بسیاری از غزلیات فارسی بیان کرده اند و برای غزل فارسی شش دوره قائل شده اند :
۱- عصر تغزل که از آغاز شعر فارسی تا قرن ششم طول می کشد و در آن اندک اندک شکل شعری غزل به وجود می آید .
۲-دوره رواج غزل : که از آغاز قرن ششم تا پایان قرن نهم است در آن شکل شعری تشخص یافته غزل به دو نوع عاشقانه و عارفانه تقسیم می،شود که به ترتیب نوع با سعدی و مولوی به اوج می رسند سپس هر دو در حافظ تلفیق می یابند .
غزل حد واسط،سبک عراقی و هندی،که از قرن نهم تا قرن یازدهم طول بکشد شاعران به فکر می،افتتد که به شیوه های تازه ای دست یابند و به راههای مختلف تجربیاتی می کنند .
[ شعر های،مکتب وقوع و واسوخت ، تجربه هایی از این قبیل می،باشند و شاعرانی چون بابا فغانی،و وحشی،بافقی،در این بخش، بررسی شده اند .
" رعنا ثقه الاسلامی "
غزل نو ( بررسی و تحلیل غزل نو در شعر معاصر ایران صص ۲۴ ، ۲۵ ، دکتر علی اصغر بشیری .
مانیزون و جوزون
از کتاب به پاییز دلم سیلی نکردی ص ۳۶
استاد فریدون محمودی
فریور
فرتور پونه ثقه الاسلامی
فیه مافیه
همان حقیقت که تو را جذب کرد ، یَوم تُبلی السّرایر * چه جای این است که می گوییم در حقیقت کَشَنده یکی است اما متعدد می نماید .نمی بینی که آدمی را صد چیز آرزو ست گوناگون ؟ می گوید : " تتماج۳ می خواهم " بورک می خواهم ، حلو ۴ می خواهم قلیه خواهم ، میوه خواهم ، خرما خواهم این اعداد۵ می نماید اما اصلش یکی است.
اصلش گرسنگی است و آن یکی است چون از یکسیر شد می گوید هیچ از اینها نمی باید پس معلوم شد که ده وصد نبود بلک یک چیز بود ۱.
و ما جَعلنا عِدَتَهُم اَلا فِتنه * این۲ شمار خلق فتنه است ، که گویند این یکی و ایشان صد یعنی ولی را یک گویند و خلقان بسیار را صد و هزار گویند . این فتنه ای عظیم است .این نظر و این اندیشه که این اندیشید که ایشان را بسیار بیند و اورا یکی فتنه ای عظیم است .
* سوره طارق آیه ۱۹ : روزی پرده های می افتد .
۳: تتماج : نوعی آش ترکان می باشد ۴: حلوا ۵: این عدد ها
۱: یک چیز بود * سوره مدثر آیه ۳۱ .
۲: اصل ندارد
" رعنا ثقه الاسلامی "
فیه ما فیه ، مولانا جلال الدین محمّد بلخی ، مشهور به مولوی ، با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان فروزان فر .
غزل سی و دوم از دیوان حافظ
بیت اول
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای توست
خداوند چون ابروی تو را نقش بندی کرد و آنها را کمانی تصویر کرد فرج و گشایش مشکل مرا به ناز تو وابسته کرد مقصود آنکه اشارتهای چشم و ابروی تو موجب گشایش کار من است و خداوند گشایش کار مرا به کرشمههای تو تعلق داد
گشاد: فرج و گشایش
کرشمه: ناز, غمزه و اشاره با چشم و ابرو
گزینش رعنا ثقة الاسلامی
تاریچه ی بدیع سرایی
ما در این بخش از جستار. به کوتاهی ، تاریخچه بدیع سرایی در ادب فارسی را می پژوهیم ؛ و از سخنورانی که در این شیوه طبع آزموده اند یاد می آوریم. بدیع سرایی،چونان رشته ای از ادب آن است که سخنور بکوشد ، در چامه ای یگانه ، بیشینه آرایه های،سخن را بگنجاند ؛ و نمونه را برای هر یک از آنها بیت یا بیت هایی،بسراید . این گونه چامه ها را چامه بدیعی می نامیم بدیع سرایی در تاریخ ادب فارسی به ویژه در در سده های،هشتم و نهم روایی و گسترشی،فزون تر یافته است و بر شمار بدیع سرایان افزوده شده است .
ما در پی با بررسی بدیع سرایان و سخنوران هنرورز ، نگاهی گذرا بر بدیع سرایی و هنرورزی در شعر. فارسی می افکنیم :
۱- ثوامی مطرّزی گنجوی : او ا. سخنوران سده ششم و از پیشگامان در بدیع سرایی است .
چامه بدیعی قوامی ، نامیده به بدایع آلاسحار فی صنایع الاشعار ،آوازه ای بلند یافته است و بیتهایی از آن را بدیع نویسان به گواه آرایه های سخن ، در کتابهای خویش آورده اند . چامه قدیمی قوامی را که در ستایش قزل ارسلان سروده است ، به یکبارگی در پی می آوریم :
ای فلک را ثنای صدر تو کار
وی مَلک را هوای قدر تو بار
( الترصیع مع التدریس )
" رعنا ثقه الاسلامی "
گزینش : بدایع الافکار فی صنایع الاشعار
میرزا حسین واعظ کاشفی سبزواری
ویراسته : میر جلالالدین کزازی ص ، ۱۳، ۱۴
فیه مافیه
یکی می گفت که مولانا سخن نمی فرماید گفتمآخر این شخص را نزد من خیال آورد
این خیال من با وی سخن نگفت که چونی یا چگونه ای .خیال اورا اینجا ۱ جذب کرد که اگر
حقیقت من او رابی سخن جذب کند و جای دگر برد چه عجب باشد .
سخن سایه حقیقت است و فرع حقیقت. چون سایه جذب کرد ،حقیقت به طریق اولی . سخن بهانه است . آدمی را با آدمی آن جزو مناسب جذب می کند نه سخن بلک اگر صد هزار معجزه و بیان و کرامات ببیند چون درو از آن نبی و یا ولی ۲ جزوی نباشد مناسب سود ندارد آن جزو است که او را در جوش و
بی قرار می دارد در کَه از کهربا اگر جزوب نباشد هرگز سوی کهربا نرود .آن جنسیت میان
ایشان خفی است ،در نظر نمی آید ، آدمی را خیال هر چیز با آن چیز می برد، خیال باغ می برد و خیال دکّآن به دکّآن اما درین خیالات تزویر پنهان است . نمی بینی که فلان جایگاه می روی ، پشیمان می شوی و می گویی " پنداشتم که خیر باشد آن خود نبود " پس این خیالات به مثل چادرند و در چادر کسی پنهان است .هرگاه که خیالات از میان برخیزند و حقایق روی نمایند، بی چادر خیال ، قیامت باشد ، آنجا که حال چنین شود پشیمانی نماند .
۱ :اینجانب ۲: و از آن ولی
" رعنا ثقه الاسلامی "
کتاب فیه ما فیه ، مولانا جلال الدّین مشهور به مولوی.
با تصحیحات و حواشی ، بدیع الزّمان فروزانفر
غزل سی و دوم از دیوان حافظ
بیت سوم
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
چون نسیم خوش گلزار به هواخواهی و دوست داری تو میل کرد و ورزید از کار فروبسته ما عاشقان و دل غنچه صد گره باز کرد .
یعنی نسیم به تو دل بست و در این دلبستگی به تو دو کار میکند :
یکی اینکه از کوی جانان میوزد و این خود سبب گشایش و حل هر کار مشکل ما میشود دیگر اینکه گره دل غنچه را باز میکند و به صورت گل شکفته میشود.
نقش غنچه به شکل گره هست همین که نسیم آن را باز کرد گل شدنش لازم میآید حاصل کلام اینکه از وقتی که نسیم گل علاقه به تو پیدا کرده و عاشقت شده گاه و بیگاه گذرش از محل تو ضروریست این است که از کار مشکل ما و از غنچه ۱۰۰ گره باز میشود .
گره بگشود: در مورد انسان مشکل را حل کرد
گزینش رعنا ثقة الاسلامی
غزل سی و دوم از دیوان حافظ
بیت اول
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای توست
خداوند چون ابروی تو را نقش بندی کرد و آنها را کمانی تصویر کرد فرج و گشایش مشکل مرا به ناز تو وابسته کرد مقصود آنکه اشارتهای چشم و ابروی تو موجب گشایش کار من است و خداوند گشایش کار مرا به کرشمههای تو تعلق داد
گشاد: فرج و گشایش
کرشمه: ناز, غمزه و اشاره با چشم و ابرو
گزینش رعنا ثقة الاسلامی
جنایتکاری که آدم کشته بود، در حال فرار با لباس کهنه و خسته به دهکده رسید.
چند روزچیزى نخورده بود و گرسنه بود. جلوى مغازه میوه فروشى ایستاد و به سیب هاى بزرگ و تازه خیره شد، اما پولى براى خرید نداشت.
دودل بود که سیب را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدایى کند. توى جیبش چاقو را لمس مى کرد که سیبى را جلوى چشمش دید! چاقو را رها کرد... سیب را از دست مرد میوه فروش گرفت. میوه فروش گفت: «بخور نوش جانت، پول نمى خواهم.»
روزها، آدمکش فرارى جلوى دکه میوه فروشى ظاهر میشد. و بى آنکه کلمه اى ادا کند، صاحب دکه فوراً چند سیب در دست او میگذاشت. یک شب، صاحب دکه وقتى که مى خواست بساط خود را جمع کند، صفحه اول روزنامه به چشمش خورد. عکس توى روزنامه را شناخت .زیر عکس نوشته بود: «قاتل فرارى»؛ و جایزه تعیین شده بود.
میوه فروش شماره پلیس را گرفت ...
موقعی که پلیس او را مى برد، به میوه فروش گفت : «آن روزنامه را من جلو دکه تو گذاشتم . دیگر از فرار خسته شدم. هنگامى که داشتم براى پایان دادن به زندگى ام تصمیم مى گرفتم به یاد مهربانی تو افتادم.
بگذار جایزه پیدا کردن من، جبران زحمات تو باشد
👤گابریل گارسیا مارکز
«خواب تو»
یک بار که خوابت را ببینم
انگار ، هزار سال زیسته ام ...
مگر آدم
عمر نوح می خواهد ...
فریدون محمودی
فریور
ادامه غزل در ادبیات فارس
۲- دوره رواج غزل که از آغاز قرن ششم تا پایان قرن نهماست ودر آن شکل شعری تشخص یافته غزل به دو نوع عاشقانه و عارفانه تقسیم می شود که به ترتیب نوع ، با سعدی و مولوی به اوج می رسند و سپس هردو در حافظ تلفیق می یابند [برخی از شاعرانی که دراین بخش بررسی شده اند عبارتند از : سمایی ، انوری ، عطار ، سعدی ، مولوی ، عراقی ،خواجو ، جامی و ...]
3-غزل حد وسط سبک عراقی و هندی که از اواخر قرن نهم تا قرن یازدهم طول می کشد شاعران به فکر می افتند که به شیوه های تازه ای دست یابند و به راههای مختلف تجربه هایی می کنند .
۴-غزل سبک هندی که از اوایل قرن یازدهم تا اواخر قرن دوازدهم طول می کشد ...[ در این بخش کلیم کاشانی و صائب تبریزی بررسی شده اند ]
۵-غزل دوره بازگشت که از اواسط قرن دوازدهم تا زمان ما کم و بیش به طول می انجامد [ فروغی بسطامی شاعر برتر این گروه است ]
۶- غزل نو که از حدود سال ۱۳۴۰تحت تاثیر و شعر نو به وجود می آید و سرشار از تشبیهات و استعارات و مضامین و اوزان و قوافی تازه و دلنشین است .
تقسیم بندی هایی دیگری نیز می توانبه لحاظ مضمون ، ساخت و ... غزل فارسی ارائه داد. همان کاری که دکتر محمّد رضا روزبه انجام داده اند .۲
در دیدگاهی دیگر دکتر حمیدیان ، سیاسی و انوری و خاقانی را از بزرگترین پیشگامان غزل فارسی، و راهگشای شاعرانی چون سعدی ، حافظ ،مولوی ، عراقی و ...می دانند.۱اما از
آنجایی،که بحث غزل حاضر ، تحلیل دقیق کل غزل فارسی نیست و به همین مقدار بسنده می شود .
" رعنا ثقه الاسلامی"
غزل نو ،بررسی وتحلیل غزل نو در شعر ناصر ایران ، دکتر علی اصغر بشیری ، صص ۲۵، ۲۶
تاریخ بیهقی
حکمای بزرگتر ۵ که در قدیم بوده اند چنین گفته اند که از وحی قدیم ۶ که ایزد عزّ وجلّ ۷ فرستاد به پیغمبر آن روزگار است که مردم را گفت ذات ۸ خویش بدان که چون ذات خویش را بدانستی ،چیز ها را دریافتی و پیامبر ما ، علیه السّلام فرموده است : من عرفَ نفسَه فقَد عرفَ ربّه ۹ و این لفظی کوتاه با معانی بسیار، که هرکس که خویشتن را نتواند شناخت دیگر چیز ها را چگونه تواند دانست ؟ وی از شمار بهائم ۱۰ است بلکه نیز بتر از بهائم که ایشان ا تمیز ۱۱ نیست و وی راهست.پس،چون نیکو اندیشه کرده آید در زیر این کلمه بزرگ سبک ۱۲ و سخن کوتاه بسیار فایده است که هر کس او خویشتن را بشناخت که او زنده است و آخر به مرگ ناچیز شود و بار به قدرت آفریدگار جلَ جلاله ۱۳، ناچار از گور برخیزد و آفریدگار خویش را بدانست و مقرر گشت که آفریدگار چون آفریده نباشد ،او را دین راست و اعتقاد درست حاصل گشت ۱۵ .
توضیحات و حواشی :
۵ -حکمای بزرگتر : فرزانگان و فیلسوفان بسیار بزرگ ۶- وحی قدیم : پیغام و الهام دیرین و پیشین خداوند ۷ - عزّوجلّ توانا و بزرگ ۸- ذات : وجود و هستی و گوهر و نهاد ۹- من عرفَ ... : هرکس نفس خود را شناخت ، پس همانا خدای خویش را شناخته است ۱۰ - بهائم: ستوران جمع بهیمه ۱۰-تمیز ؛ تشخیص و شناخت ، مخفف تمییز مصدر باب تفعیل ۱۳ - جل جلاله : بزرگ است بزرگی او ۱۴ - آفریده : مخلوق ۱۵ - حاصل گشت : بیقین حاصل خواهد گشت .
" رعنا ثقه الاسلامی "
گزینش: تاریخ بیهقی، تصنیف خواجه ابوالفضل محمّد بن حسین بیهقی دبیر .
شرحواژه ها و جمله های دشوار : دکتر خلیل خطیب رهبر ، استاد دانشگاه تهران ، ص ۱۵۴
بدایع الافکار فی صنایع الاشعار
سلمان ساوجی : این چامه سرای بزرگ را نیز کهدر سده هشتم می زیسته است ، چامه ای آراسته و هنری است .سلمان این چامه را در آغاز کار سخنوری ، به پیروی از قوامی مطرزی
و سید ذوالفقار شروانی سروده است .
سلمانچشم می داشته است که به پاس سرودن این چامه پاداشی کلان به او داده شود ، اما چون پاداش را همسنگ.چامه نمی دانسته است ،از سر رنجش و آزردگی خود را با سیّد ذوالفقارسنجیده است .دولتشاه سمرقندی در این باره چنین نوشته است :
گویند که خواجه غیاث الدین محمّد بن رشید صاحب دیوان که خواجه سلمان قصیده خارج دیوان خود را به نام او گفته چنان که سلمان را مدعا بوده ، صله آن نداده .خواجه سلمان پیش غیاث الدین محمد گلهکرد که صدر سعید محمّد الماستری که سید ذوالفقار قصیده مصنوع خود را به نام او کرده او را هفت خروار ابریشم کرم نمود ، با وجود آنکه او وزیر شروان بیش نبود ، و خواجه امروز که به دولت صاحب دیوان ممالک ایران و توران است ، با وجود آنکه قصیده من تا قصیده لو تفاوت باهر و ظاهر است ،و به اضعاف آن صنایع و بدایع آن مندرج است ، راضیم که خواجه به عشر عشر آن در حق من کرامت فرماید ، خواجه از سخن سلمان طیره شد ، و گفت: " از علی بن ابیطالب تا سلمان تفاوت نیز هست . " یعنی او را پایه و شرف سیادت هست و ترا نه **
چامه آراسته سلمان که آن را " بدایع الابحار " یا " صرح ممرّد نامیده لند در ۱۵۸ بیت ،در بحر " مفاعلن ، فعلاتن ، مفاعلن فعلان " در ستایش غیاث الدین محمّد وزیر ابو سعید بهادر - سروده شده است .
" رعنا ثقه الاسلامی "
گزینش : بدایع الافکار ، فی صنایع الاشعار ،
میرزا حسین واعظ کاشفی سبزواری ، ویراسته ی میر جلالالدین الدین کزازی ،
ص ۲۷.
.
تو میدانی از مرگ نمیترسم؛
فقط، حیف است هزارسال بخوابم و خواب تو را نبینم...؛
عباس معروفی
فیه مافیه
پادشاهی یکی را صد مَرده نان پاره داده بود .لشکر عتاب می کردند . پادشاه به خود می گفت " روزی بیاید به شما بنمایم که بدانید که چرا می کردم " چون روز مصاف شد همه گریخته بودند و او تنها می زد . گفت " اینک برای این مصلحت " .
آدمی می باید که آن مُمَیِّز خود را عاری از غرض ها کنو و پاری جوید دردین .دین باز شناسی است اما چون عمر را با بی تمییزان گذرانید ، مُمیزه او ضعیف شد نمی تواند
آن یار دین را شناختن .تو این وجود را پروردی که درو تغییر نیسا تمیز آن یکصفت است ۴نمبینی که دیوانه را دست و پای هست اما تمییز۵ نیست تمیز آن معنی لطیف است
که در توست و شب و روز ۶ در پرورش آن بی تمییز مشغول بوده ای بهانه میکنی که آن به ابن قائم است [آخر این نیز با آن قایمست ۷] و آن به این قایم نیست .آن نور ازین دریچه های چشم و گوش و غیر ذالک بیرون می زند
۴: افز ده ، مخفی در آدمی ۵: نمی بینی که دیوانه هم جسد و دست و پا دارد اما تمییز نیست بهر نجاست دست می برد و می خورد اگر تمییز درین وجود ظاهری بودی نجاست را نگرفتی ، پس دانستیم که تمیزان
۶: و تو شب ۷: اصل ندارد ۸ : با آن
" رعنا ثقه الاسلامی "
گزینش : فیه مافیه ، ص ۲۲، مولانا جلال الدین بلخی مشهور به مولوی ، با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان فروزان فر
«میلاد تو»
صبح است و درِ امید را باز کنیم
فصل دگری به خنده ، آغاز کنیم
میلاد تو ، روز اوّل خورشید است
با بال غزل بیا ، که پرواز کنیم
فریدون محمودی
فریور
غزل سی و دوم از دیوان حافظ
بیت دوم
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
همین که روزگار قبای زربفت حریر را بر قامت چون سرو روان تو آراست سرو بوستانی و مرا با رفتار و خرام تو شرمنده و خاکسار کرد
قصب: جامه ابریشمی دکتر خطیب رهبر به جای قصب نرگس در مصراع دوم واژه قصب زرکش را صحیح میداند یعنی جامه ابریشمین زربفت.
اما سودی همان نرگس را درست میداند و میافزاید :«نرگسین قبا یک نوع لباس است قریب ۴۰ سال پیش از این نوع لباس تن یکی از بیگزادگان گرجی دیدم در ارز روم.
از یکی از نوکران سوال کردم به این نوع لباس چه گویند ؟
گفت: قبای نرگسی
قبای نرگسی ،کمربند مخصوص به خود دارد که از داخل خود لباس رد میشود و دو سر کمربند مذکور گاهی با گلابتون و گاهی با ابریشم تزیین میشود.
به این کمربند قصب گویند و زینت قبای مذکور با این کمربند است و دلیل اینکه این قبا را نرگس گفته اند این است که یقه آن کنگرهای بوده مانند دور گلبرگهای نرگس
به خاک راه نشاند: نشاندن در مورد سرو به معنی کاشتن است ولی در مورد «مرا »یعنی شاعر که انسان است به معنی به خاک سیاه نشاندن فقیر و بی چیز کردن است.
گزینش رعنا ثقة الاسلامی
غزل نو (بررسی غزل نو در شعر معاصر ایران)
امّا غزل که حرف دل بوده و شاعر گویا برای دل خود می سروده و از آن لذّت می برده اند ،سفارش شخصی خاص نبوده و مناسبتی خاص هم نمی خواسته است چه بسا برای سرودن غزل به شاعران پشیزی همنمی داده اند .
امّا با این حال ، بسیاری از دیوان های چاپ شده و یا چاپ نشده، در ادب فارسی ، از دیر باز مملو از غزل بوده است .این موضوع در شعرشاعران پس از قرون هفتم و هشتم بیشتر نمایاناست ، به گونه ای که مشخصه ی اصلی بسیاری از این شاعران تا انقلاب مشروطه ، غزل بوده است .
غزل چیست ؟
در لغت نامه دهخدا ذیل تعریف غزل آمده است : : سخن گفتن با زنان ، حدیث زنان ک عشق ایشان کردن ...غزل اسم ازمغازله است به معنی سخن گفتنبا زنان و دراصطلاح شعر ،عبارت از ابیاتی چند متحد در وزن و قافیه ..."
به طور کلّ ، غزل شعری است که بیت اول و مصرع های زوجآن مانند هم قافیه (و یا ردیف ) داشته باشند . برخی آن را از ۵ تا ۱۵ بیت و برخی آن را ۷ تا ۱۲ بیت ... ذکر کرده اند.
غزل به آن شکلی که ما امروز ه می شناسیم.، گویا از قرن پنجم به بعد معمول شده است و در ابتدا تغزلات قصاید مد نظر بوده است و گاهی نیز مطلق شعر عاشقانه و گاهی هم اشعاری کهبه وزن رباعی رواجداشته (و عزل ملحوننام داشته است ) و پس از آن همان عزای که ما امروزه سراغ داریم.
گزینش : رعنا ثقه الاسلامی ، غزل نو ، علی اصغر بشیری . صص ۲۳ ، ۲۴
«بیخ گوشی»
نه چَت بود و نه اینترنت ، نه گوشی !
سخن ها ، فصل خلوت ، بیخِ گوشی...
زنان در کوچه گرم گفت و گویی ...
لب سبزه ، صفای دل گشای آبِ جویی
سفالین کوزه ای ...
صبحی به دوش پاک رویی !
عرق بر گونه های گل
چه شرمی ، آب رویی !
جوان را هم ، سر مویی
اگر بودی خطایی ...
به نرمی پند پیران بود و رسم عیب پوشی
نه چت بود و نه اینترنت ، نه گوشی ...
سخن ها فصل خلوت ، بیخ گوشی ...
فریدون محمودی
فریور
* بیخ گوشی : سخن های در گوشی و عاشقانه
* 🌹🌹🌹🌹
در این شعر شاعر سعی بر آن دارد که ابهامی از حضور انسان غیور و مسیول را به تصویر بکشد.
دلالتهای معنایی بر پایه تفسیر های اجتماعی توضیح داده شده و عاطفه و شفقت با لحنی تاسف بار مشاهده میشود .
این شعر نوعی فور گراندینگ و برجسته سازی است
ذهن شاعر در اطراف یک نکته متمرکز شده و به شرح جوانب آن چیز می پردازد .
گفتار موسیقیایی فریور ایجاد رودی جاری از عشق و تجلی آن نموده و به ارجی فاخر مبدل شده است
«گزیده ای از امیر زاده ی کاشی ها »