loveyouarslwn | Unsorted

Telegram-канал loveyouarslwn - 𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

882

چنل طرفداران ارسلان کاشی و دیانا رحیمی 🧿⛓️ ❥𝒻𝒶𝓃 ℴ𝒻 𝒶𝓇𝒹𝒾𝓎𝒶 َفنِ دِلبَر بَنَفش مو بِلوند 💜🎲 𝑻𝑩 : @lonelygiirl_bot @sohello_bot 𝙉𝙨𝙝𝙚𝙣𝙖𝙨 : @nazaratetonn 𝙂𝙖𝙥 𝙘𝙝𝙖𝙣𝙚𝙡𝙡 : 𝟐k ⇢⚜️⇢𝟑k

Subscribe to a channel

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

/channel/whatever_so

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

درس خوندن سوپ بود و من چنگال بودم:(

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

/channel/whatever_so
گوگولی بوجی بوجی😭💞💞

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

/channel/whatever_so

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

من بی گناهم پارت ۱۳
همش به خودم میگفتم عشق من یه اشتباه محضه... رابطم هم همینطور....من اصلا اشتباه راه زندگیمو وانتخاب کردم.... ولی... یه چیزی منو وسمت این راه ها میکشونه... اونم فقط وفقط چشاشه...
با صدای دیانا به خودم اومدم
_واقعا شما میخواهید رابطتون رو مخفی نگه دارید؟
_خب... تا زمانی که... از هم جدا نشدن...
_نیکا ناراحت نشو ولی...کاش میزاشتی بعد... جدا شدنشون...
_خیلی با خودم کلنجار رفتم قبولش نکنم... ولی نتونستم.. من متینو وبا همه چیش قبول دارم.... وقبول میکنم... مطمعنم بزودی تموم میشه...
_خدا کنه ولی ریسک بزرگی کردی
پوفی کشیدم که گفت: از این ببد هم سیگار وافسرگی رو ترک میکنی....
یه لبخند کوچولو زدم.وگفتم
_به عزیز جونم گفتم....گفتم فعلا نامزدیم... نگفتم رابطم مخفیه...
_خب... نگفت خاستگاری... مراسم.... بره نامزدی؟
_گفت... ولی من گفتم که متین از این رسم ها خوشش نمیاد... یکم بحث کرد ولی قانع شد....
_ای دختر تو خیلی خل....
_میدونم تو پانیذ رو خیلی دوست داری وتو خانوادتون بزرگ شده......براش ناراحتی ولی لطفا پیش کسی نگو....
_بله این کارتون که خیلی بده... متین هر چند با پانیذ رابطه خوبی نداره ولی داره خیانت میکنه... توام تسلیم عشقت شدی وقبول کردی
پانیذم که بفهمه داغون میشه اون روانی متینه الان دیروز داشت دق میکرد...
_باش دیانا... ببخشید.... نباید بهت میگفتم
_حالا خب... ببخشیدـ.... منظوری نداشتم
ادامه دارد... 🥲

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

من بی گناهم پارت۱۱
چشامو وکه باز کردم چشام تار میدید... فقط متوجه شدم که تو بیمارستانم... پرستاری بغلم بود با صدای گرفته گفتم: متین کجاست؟؟
_عه بیدار شدی؟
بلند تر گفتم: گفتم کجاست؟؟
_تو اون یکی اتاقن نسبتتون چیه همسرشی؟
بی معطلی گفتم: بله....
از حرف خودم تعجب کردم.....
_شما فقط دستاتون وپیشونیتون زخم شده بود که پانسمان کردیم یه مقدارم فشارتون پایین بود همسرتونم به ظربه ای وارد شد به سرشون که به خیر گذشت فردا مرخصن...
سرمو وتکون دادم و به دستا وپیشونی پانسمان شدم یه نگاهی انداختم
_میتونی بری پیش همسرت... برگه مرخصیتم بگیر...
سرمو وتکون دادم ورفتم... با تلفن بیمارستان با دیانا تماس گرفتم تا بیاد....تا دیانا میومد رفتم... اتاق متین....تازه بهوش اومده بود
وارد اتاقش شدم کنار تختش یه صندلی داشت اونو کنار زدم ونشستم روش....
نیکا: خوبی؟
متین: اوم خوبم.... یکم سر درد داشتم که خوب شد....خودت خوبی؟؟؟
نیکا: من که چیزیم نیست.... یکم خراش رو دستام وصورتم....من مرخص شدم
متین: خداروشکر چیزی نشد وگرنه من خودمو ونمیبخشیدم....
تو همین بحث ها بود که دیانا وپانیذ اومدن...
پانیذ: عزیزم چیکار کردی با خودت....متین؟توروخدا جوابمو وبده
دیانا: داداش خوبی؟
متین سری تکون داد...
پانیذ: تو با این دختره تو ماشین چیکار میکردی؟؟ ها؟
متین: پانیذ تمومش کن....از اینجام برو
پانیذ: کجا برم؟ مثل اینکه یادت رفته من زنتم؟ ۳سال خورده ایم رلت بودم ها یادت رفته؟
متین: منو وتو نمیتونیم باهم باشیم.... تقدیر اینجوری بوده...
پانیذ: تو حق نداری منو ووابسته خودت کنی وبری..... بعد بگی تقدیر اینجوری بوده....
متین: پانیذ ازت خواهش میکنم زندگی هر دومون تباه میشه... البته شده برو....
ادامه دارد..... 🙂

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

من بی گناهم پارت ۹
متین: چی میگی دیونه شدی ... اون یع بارم به من متین خالی ام نگفته چ برسه....
ممد: مگه به متین گفتنه دیونه طرف ۳سالع عاشقته...
متین: رسما خل شدی؟
ممد: من خل نیستم تو دیونه ای نمیبنی بعد دیدن پانیذ کنارت افسرده شد... سیگاری شد دانشگاه رو ول کرد...
متین: خب دیدم ولی فکر نمیکردم بخاطر من باشه....چرا نگفتین بهم
ممد: چی میگفتیم وقتی رل داشتی و قرار بوذ بزودی هم ازدواج کنین
متین: وای ممد شماها همتون میدونستید و۳سال اون دختر بیچاره رو غذاب دادید میدونی دیکه غذاب وجدان ولم نمیکنه؟
ممد: اگه میفهمیدی چی میشد؟ تو که عشقتو داشتی؟؟
متین: حالا میگی چیکار کنم.... ببین من نمیتونم با پانیذ ادامه بدم ازطرفی هم نمیتونم طلاقش بدم.... ولی خب من یه عشق دوطرفه دارم...
ممد: تو واقعا عاشق نیکا شدی؟
متین: اوهوم.... با اینکه قبلش به پانیذ میگفتم عشقم ولی نمیدونم چرا اینجوریه.....
ممد: اسیاب به نوبت اول قضیه ات رو با پانیذ حل کن بعد برو سراغ نیکا
متین: ممد من چقدر ادم بدی ام.... ۳سال دارم یه نفر رو غذاب....
ممد: اروم باش.... تقصیر تو که نیست... اون موقعی دل بهت داد که تو با پان....
متین بلند داد زد: دیگه اسم پانیذ رو پیشم نیار
جوری که عسل با ترس دلشوره خودشو ورسوند دم در ودر رو باز کرد منم که دم در بودم...
عسل: چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ممد: چیزی نیست عزیزم.... تو برو
عسل: خوبی متین؟؟
ممد: عسلم برو میاییم
عسل: ترسیدم... خب باش من میرم
چشم متین خورد به چشم اشکی من...
ممد: نیکا تو از کی اینجایی؟
نیکا: ببخشید من باید برم....
عسل: کجا؟؟؟؟؟؟
ممد: نیکا وایسا
نیکا: بله؟
ممد: تو حرف های منو ومتین رو شنیدی؟
سرمو وبه ارومی تکون دادم....
ممد: خب.....
نیکا: نیاز نیست چیزی بگید...من همشو وشنیدم....
متین: نیکا صبر کن...
با تموم وجودم برگشتم سمتش....
اومد سمتم....
متین:من و ببخش
نیکا: تقصیری نداری که بخوام ببخشم....
متین: چرا من مقصر....
نیکا: نه نیستی....خودم مقصرش بودم...
اروم قدم گذاشتم ورفتم سمت در وزدم بیرون
ادامه دارد.... 🙂

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

من بی گناهم پارت۷
بعد عقد یکی اومد دم محضر..... دیانا رفت تا ببینه کیه... بعد از چند دقیقه اومد.... قیافه پریشونی داشت....
متین: چیشده؟
ممد: دیان.؟؟؟
دیانا: چی.... چیزه.... داداش باید باهات.. تنها حرف... بزنم.... پانیذ توام بیا.....
باتعجب رفتن به گوشه
پانیذ: نمیخوای بگی چی شده؟؟!
دیانا: چیزه.... اون...مرده.....دوستت بود متین همونی که تو ازمایشگاهی که شما توش ازمایش دادیت کار میکرد
متین: خب
دیانا: اون اومده بود....اینجا...
متین: خب
دیانا با لرزش صداش گفت: اومد گ... گف.. گفت.. که....ازمایش... جوابش... جابه جا... شده....
برگه ازمایش رو دادوگفت: جواب... ازمایشتون اینه که.....
پانیذ: دیانا داری دق میدی بگو
دیانا: شما نمیتونین بچه دار بشین....
متین نفس زنان گفت: چی؟ چی گفتی؟
دیان: داداش بخدا....
پانیذ با گریه گفت: همش دروغه.....
ادامه دارد...... 🥺

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

من بی گناهم پارت۵
دوسال بعد
گوشیم زنگ خورد .. با دیدن اسم متین رو گوشیم جا خوردم... جواب دادم
الو
سلام نیکا جان
سلام اقا متین خوبید
ممنون شما چطورید
... خوبم ممنون
میخواستم بره فردا ساعت ۷ دعوتتون کنم برای عقدم
......... عقدت؟
اره ادرس رو میفرستم ممنون میشم بیای
.... ب... با... باش... حتما... میام... حضوری بهتون تبریک میگم ... ممنون.. امیدوارم خوشبخت باشید ....
ممنون نیکا جان فعلا روز خوش
همچنین فعلا
فعلا
.... دیگه روحی درونم نبود...احساساتم مثل اوایل نبود که با گریه وغم بروزش بدم... با شنیدن این حرف... انگار یه بار دیگه... مردم
دوسال سعی کردم کنار بیام ولی نتونستم... که نتونستم... دیانا وعزیز جونم متوجه این قضیه شدن....
رفتم توی بالکن وپاکت سیگار رو در اوردم....با اینکه از سیگار متنفر بودم ولی الان چی...تو این دوسال قد ۱۲سال فرق کردمم....بعد از چند دقیقه....یکی اومد تو بالکن....
دیاناتویی؟
اره منم... خوبی
نه
ای بابا باز داری سیگار میکشی..ضرر دارع بابا نکش
دیانا اومدی حرفای تکراریتو وبزنی وبری بسع
دورت بگردم من بخاطر خودت میگم...حالا
چیع؟
اون خاستگارت که خیلی پیگیرت بود چیشد؟
رفت....
واقعا؟
هوم...
راستی نمیای دانشگاه...خیلی عقبیا
نه نمیام...
نیکا خودتو... عذاب
دیانا... میشه تنهام بزاری
باش... مواظب خودت باش...
خدافظ..
دیانا اومد وبوسه ای به گونم زد ورفت...
با همه برخوردم بد بود شده بودم یه ادم خشک یه گل پژمرده... 🥀
ادامه دارد.... 🌿❤️‍🩹

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

پیج یک نیکام برگشت:
@Ovin_org

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

من بی گناهم پارت ۴
_عزیز جون نمیخوای بگی کی جرعت کرده بیاد خاستگاری من؟؟؟
+دختر مگه میخواد جرم کنه خاستگاری واس همه دخترا هس
_وای عزیز جون من دوس ندارم ازدواج کنم مگه زور بعدشم من خودم باید عاشق بشم انتخاب کنم همسر ایندمو
+وا دختر خوب... بزار بیاد خاستگاریت بعد بگو نه.
حوصله نداشتم بخواطر دل عزیز جون گفتم: باش ولی من خودم میگم نه... اوکی؟
+خیلی خوب دختر ولی من اخر تورو میفرستم خونه بخت....
_اه عزیز جون..... بسع....
+عه وا دختر تو چقدر کلافه ای...؟؟؟
_بله... چون دیروز هرچی پول ومدرک داشتم از دستم رفت.... دزد زد چجوری شهریه بدم
+مگ من مردم نیکا؟
_عزیز جون ببخشید یکم بی حوصلمم بیا غذا بخوریم ببخشید.....
بعد غذا رفتم اتاق ودرسمو وخوندم......
فردا ساعت ۶.....
با دیانا ومهدیس نشسته بودیم ک متین وارد سالن شد.... یه دختری همراهش بود...
دیانا اروم در گوشش گفت: ممد ومتین رفیقای قدیمی همن بعد ممد پانیذ رو میشناسه اونم دعوتس کرده
با تعجب گفتم: پانیذ کیه؟
دیانا: پانیذ... امم رل متین البته قصد ازدواج دارن رل ک نمیشه گفت بیشتر عاشق....
نمیدونم چرا با شنیدن این حرف از زبون دیان
یه جوری شدم......بغضی سمتم اومد....یهو دیانا دستمو وکشید... که از افکارم بیرون اومدم منو وبرد سمتشون
پانیذ: سلاممم دیاناااا جونننن
دیانا: سلاممم عزیزمم خوبی چطوری؟
پانیذ: ممنون تو چطوری
دیانا: شکر مرسی
خیره به اون دختره بودم ک صدای توجهم رو جلب کرد
متین: خانم فلاحی؟؟
نیکا:ب.. بله
متین: خوب هستین؟؟
نیکا: ممنون شما چطوری
متین: مرسی راستی...این.... عشق زندگی من پانیذمم هستن
با لرزش صدام گفتن: خوشبختمم خیلی بهم میایین....
نفهمیدم چی شدد ک یه قطره اشک ریختمم
دیانا... اون دختره... متین با تعحب گفتن: چی شده؟؟
نیکا: هیچی.... یاد خودم افتادمم.... منم... عاشق... شدمم
پانیذ: اخی عزیزمم...
نیکا: عاشق یه نفر که عاشق یکی دیگس
متین: واقعا من متاسفمم
نیکا: اون یه نفر تمام وجود من شده...خیلی وقتم نیس باهاش اشنا شدمم.... تو این مدت خیلی خیلی کم....... عاشقش شدمم.... ببخشید فکر نکنم اینجا جای این حرفا بود.... من... حالتونو وبد کردم.... ببخشید
ازشون فاصله گرفتمم بعد مراسم عقد تبریک گفتم کادوشونو ودادم و برگشتم خونه دیانا همش زنگ میزد ولی جواب ندادم....
رفتم تو روشویی از اینه نگاه کردم به خودمم
به خودم گفتم یعنی من عاشق.... متین شدمم؟؟ من چرا از خودم بی خبرمم دستمو وگذاشتم رو سرمم
ادامه دارد......

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

(من بی گناهم) پارت۲
فردا عصری قرار بود بریم کافه متین (کافه خودش)
که پدرش براش خریده بود
دیانا دختر خونده خانواده متین بود.... وقتی ۵سالش بود خانوادش مردن و خانواده متین سرپرستیشو وقبول کردن.
گوشیم زنگ خورد دیانا بود
_الو
_الو نیکا کجایی داداشم (متین) مهدیس عسل.... همه منتظر توان باز خواب موندی؟؟؟؟
_چی نه نه دارم میام ترافیکه صدات نمیاد الو الو
به هر بهونه ای شد گوشی رو قطع کردم واز تخت بلند شدم یه ارایش معمولی کردم ویه شال مشکلی یه مانتو صورتی وشلوار بگ پوشیدم واز خونه زدم بیرون....
رسیدم دم در کافه ک دیانا ومتین اومدن دم در دیانا دست به سینه شد واخم تو اخم که
دستمو وبلند کردم کیفم رو دستم بود میخواستم بگم....
یهو یه موتوری رد شد وکیفم رو از دستم زد
با اینکه شوکه شدم افتاد دنبال موتوریه
یهو یه ماشین مدل بالا بهم بوق زد دیدم متین که گفت بشین بریم دنبالشون سریع نشستم که موتوری رو تعقیب کردیم موتوری وارد یه کوچه بم بست شد ک وایساد من ومتین پیاده شدیم... موتوریه یه چاقو زد بیرون اومد سمت من.... من از ترسم جیغ زدم.... که اون چاقو ورو به اندازه ۵سانت به دستم زد دستم خراش برداش وخون ازش میومد چاقو وگذاشت زیر گلوم و گفت: طلاهاتو وبده.....
یهو یکی از پشت با قفل فرمون ماشین زد تو سر دزد..... متین بود....
دستشو سمتم دراز کرد وکیفمو وبهم داد
_نباید میومدیم تو این کوچه خفه اینجا خیلی راحت ادم رو خفت میکنن..... ببینم دستت خیلیبد بریده..
_ارعع.... فکر کنم باید برم درمانگاه...
_الان میریم فقط زنگ بزن پلیس بیاد تا این مردتیکه بهوش نیومده...
به پلیس زنگ زد واومد ودستگیرش کرد....
رفتیم درمانگاه دستم پانسمان شد...
وقتی برگشتیم شب شده بود...همه بچه ها درساشون رو خونده بودن....
_من متاسفم بخاطر من.... از درستم افتادی
_اشکال نداره.... پیش میاد من کل امشب رو درس میخونم... توام همین کارو وکن..
_باش... بازم ممنون نمیدونم چجوری ازت تشکر کننم

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

رمان متینیکا انتخاب شد اماده رمان باشید❤️

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

در باره رمان نظراتتون رو بگید👌👆👆

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

#پرحاشیه #پارت۲۹
𝑐𝒉𝑎𝑛𝑛𝑒𝑙:@loveyouarslwn❤️

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

بفرست برا اون دختر/پسر خوشگله🎀

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

کسی که این پیامو برات فرستاده
منتظره تا تو کلی بهش بوس بدی و بوسی بوسیش کنی🫵🏻💖

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

هی تو! شبت بخیر کیوت🫵🏻💞
خواستم بگم تو همه جوره قشنگ و
دوست داشتنی هستی در هر شرایطی میدونم داری تمام تلاشتو میکنی و
اینو بدون من کلی بهت افتخار میکنم🎀
اصلا نگران چیزی نباش چون تو از پس هرچیزی که بخوای برمیای
فقط به خودت باور داشته باش
خوب بخوابی💘

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

من بی گناهم پارت ۱۴
عزیز جون: خب ببینم این اقا متینی که میگی امشب کیه..
لبخندی زدم وگفتم: باید ببینیش تا بفهمی من چی میگم عزیز جون...
صدا ایفون حرفمونو وقطع کرد...
رفتم تا جواب بدم
_بله
_سلام علیکومم
_به به بیا بالا...
با خنده رفتم سمت در.. در که باز شد..سلام مجدد دادیم یه جعبه شیرینی ودسته گل رز قرمز وسفید برام اورده بود..
با اشتیاق رفتیم سمت عزیز جونم...
متین: سلام عزیز جون احوال شما
عزیز جون: به سلام پسرم... خوبی تو
متین: ممنون به لطف شما
رو مبل کنار متین نشستم وعزیز جونم اونطرف نشست...
عزیز: تعریفت رو خیلی از دخترم شنیدم...ولی پسرم یه چیزی هست که من رو به تعجب انداخته
متین: چی عزیز جون؟
عزیز جون: تو گفتی که نه میای خاستگاری ونه مراسم نامزدی میگیری و این یعنی به رسم اعتقاد نداری؟
نیکا: عزیز جون ببینید ما خودمون این تصمیم رو گرفتیم که مراسم نگیریم...
عزیزجون: ولی این یه رسمه...
نیکا: بله میدونیم...ولی خب عزیز جون.... ما عروسی میگیریم... ولی مراسم نامزدی اینا اضافس...
متین: بله بله همین که نیکا گفتن نظر منم هست یعنی نظر دوتامون...
عزیزجون: ک این طور....
بعد خوردن شام.. عزیز جون ومتین کلی حرف زدن وگرم شدن...
عزیز جونم از ساعت خوابش گذشته بودو و رفت تا بخوابه...
متین: کی وقت عمل مامانته؟
نیکا: نمیدونم فعلا که پول جور نشد
متین: پول؟
نیکا: اوم
متین: اکه بحث پول که بحثی نیست خودم میدم...
نیکا: تو بدی؟ مگه وظیفه توعه؟
متین: عزیزم از این حرفا نزن منو وتو نداریم که خوشحالی تو خوشحالی منه اوکی؟
نیکا: اخه...
متین: عه نیکا...چیزی نگو دیگه؟
نیکا: باش...خیلی ممنون...همش نگران عزیزم هستم...از بچه گی فقط اونو وداشتم...
متین: تو تا منو وداری غصه چی رو میخوری؟
نیکا: دارمت... ولی کامل نه...
متین: نیکا بهت قول میدم بزودی تموم میشه...
خیره دشم به پنجره وگفتم: راهم اشتباه ترین درست عشقه....
یه قطره اشک از چشام ریخت...
متین: عزیزم داری گریه میکنی؟
نیکا: اره چون....همیشه تو سختی یودم الانم هستم...
به خودم که اومدم دیدم تو بغل متینم...
متین: هیچوقت غصه نخور... هیچوقت... همه چی زود تموم میشه...
ادامه دارد... ❤️‍🩹

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

من بی گناهم پارت۱۲
بعد مرخصیم.... رفتم خونه.... عزیز جونم خواب بود.... رفتم اتاقمو و رو تختم دراز کشیدم.... خسته بودم... از تو کیفم پاکت سیگار رو برداشتم تو دستم فشارش دادم وگفتم: بسه دیگه نیکا تو زنده ای از این به بعد زندگی کن... مگه چند بار به دنیا میای
هر وقت اینو ومیگم همه صحنه میاد جلو چشامو ومیره..من میتونم زندگی کنم ولی نمیزاشت... این دندون لق نمیزاش....یعنی واقعا متین منو ودوست داره؟اونی که جونشو میداد بره پانیذ؟ ولی الان چی؟
سیگارو ودر اوردم وشروع کردم به کشیدن...
مثل همیشه تو افکارم بودمم......صدای اس برام اومد....با دیدن اسم متین رو گوشیم کنجکاو شدم....
_سلام نیکاجان
_سلام
_خوبی
_ممنونم
_میخواستم ببینمت..کارت دارم...
_چی کار؟
_باید حضوری بهت بگم...
_باش
_فردا ساعت ۵میام دنبالت...
_اوکی
ادامه دارد... 😉
فردا سر قرار بی صبرانه منتظر بودمم
از دور صدای قدماش میومد....
برگشتم سمتش...
_س.. سلام
_سلامم ببخشید دیر کردم
سری تکون دادم و وارد کافه شدیم...
نشستیم... به گوشه ای زل زدم که چشم به یه زوجی که کنار هم میخندیدن افتاد
لبخند کمرنگی زدم...
_خیلی قشنگن نه؟
_بله...
_اون دونفری که نگاشون کردی...
_اوهوم.... اره...
_میدونی ادم بعضی وقتا محتاج اینه که کنار یکی بخنده.... مثل من...
زیر لب گفتم: منم همینطور.... 🙂
_چیزی گفتی؟
_نه
_خب... سفارش...
_نیومدم چیزی بخورم... اومدم حرف هایی که میخوای بزنی وبشنوم....
_خب... باش....
از جیبش یه جعبه کوچیک در اورد..و بازش کرد چشم خورد به یه حلقه الماس شکل...
_این چیه؟
_برا توعه
_من؟
_نیکا... من دوست دارم...
_به چه قیمتی... الان داری خیانت میکنی به...
_قبلا فکر میکردم پانیذ ودوست دارم... ولی ندارم....اونم بزودی طلاق میگیره....
_الان گه نگرفته.... این کارت.... خیانته
_بودن با کسی که دوسش دارم خیانت نیست..
_داری اشتباه میکنی....من که دخترم میفهمم
اون داغون میشه...
_پس میگی چیکار کنم...
_نمیدونم....
_نیکا پانیذ تو زندگیم یه ادم اشتباه بوده...
_باش...
_نیکا میخوام یه ۳سالو وجبران کنم....
تو دلم گفتم به چه قیمتی اگه من عاشقشم باید قبولش کنم؟ با اینکه متاهله؟ چیکار کنم؟ من هم میخوامش ولی اینجوری؟ اگه قبولش نکنم میره؟ این یه شانسه.....
_کجایی؟
_اینجا...خب...شرط دارم
_چ شرطی؟
_کسی جز دیانا از رابطمون خبر دار نشه.... بعد اینکه پانیذ وطلاق دادی قانونن ازدواج کنیم تو این مدتی که رابطه داریم یه سیقه
بخونیم...توام باید قول بدی بزودی طلاق میگیری....حواسم نبود عزیر جونم هم باید خبر دار شه...
_هرکاری بگی میکنم.... فقط منو وقبول کن نیکا.... من اشتباه کردم بخدا جدا میشم
_من خیلی وقته به کسی اعتماد ندارم ولی بهت اعتماد پیدا کردم...
_افتخار میدی....
سرمو وبا لبخند تکون دادم... وحلقه رو دست انداختم....
با اینکه یه اشتباه محص بود که با کسی که متاهله رابطه داشته بشی ولی همزمان عاشقش باشی من تو همه اینا غرق شدم...
ادامه دارد.... ❤️‍🩹

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

من بی گناهم پارت۱۰
از احساساتی شدنم شروع کردم به گریه کردن.. تو خیابونا قدم میزدم....
که یهویی یه ماشینی بهم بوق زد....ماشین اشنایی بود برام...یع نگاه انداختم...
نیکا: بله؟
متین: نیکا جان باید باهات حرف بزنم
نیکا: عه شمایی؟
متین:لطفا بشین....
نمیخواستم بشینم... ولی نشستم... دلم منو وبرد تو ماشین... تو راه خونه
چند ثانیه ای حرفی بینمون رد وبدل نشد..تا اینکه دست به کار شدم وگفتم:میشه یه چیزی بگی؟چی کارم داشتی؟
متین:باش...من یه چیزایی شنیدم از ممد....
نیکا:اره شنیدی....خب که چی الان مهم نیست یه مرد متهالی....
متین:من میخوام از پانیذ جدا بشم....
نیکا:خب جدا شو...من چیکار دارم....
متین:نیکاجون من هنوزم میگم یه معذرت خواهی بدهکارم بهت...واینکه برای جبران این ۳سال....نمیشه فقط معذرت خواهی کنم....من میخوام کنارت.....
صبرم لبریز شد وزل زدم تو چشاش وبلند گفتم:حتی با اینکه عاشقتم نمیزارم وقای متاهلی خیانت کنی به این دختر....
متین:نیکا......
نیکا:بسع....بسه....تروخدا
متین:یه دقیقع به من گوشبده.....
یه لحظه کنترل ماشین از دستش در رفت...واتفاق یه لحظه ای...افتاد همه جا تاریکی مطلق شد....ماشین کاملا رفت داخل یه مغازع....وتصادف کرد.....چند دقیقه ای چشام سیاهی میرفت....مردم دورمون جمع شده بودن....دستم وگذاشتم رو پیشونیم که پر خون بود دستام وصورتم هم زخمی وکبود...
نگاهم افتاد به متین که بیهوش افتاده بود....با اینکه درد شدیدی داشتم و شیشه ماشین خورد شده بودورفته بود تو دست وصورتم...از ماشین پیاده شدم وسینه خیز رفتم سمت در متین اونم باز کردم ومتین رو اوردم ورو زمین دراز نشوندم دستمو وگذاشتم رو سینه اش شروع کردم به گریه کردن وگفتم:متین تروخداااا بیدار شو..خواهش میکنم تقصیررررر من بود منو وببخش متین صدامو ومیشنوی.....
چشمم خورد به مردم که برای تماشا وایساده بودن.....بلند گفتم:چرا نگاه میکنین زنک بزنین امبولانس
یکیشون تماس گرفت.....
دستمو وگذاشتم رو صورتش و اروم گفتم:میشه عاشق کسی بود ولی و اونو وبا هرچی که میشه نپذیری؟بعضی وقتا خیلی زود دیر میشه.....
ادامه دارد...🙂

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

من بی گناهم پارت۸
زنگ خونه خورد..... بی معطلی درو وباز کردم که دیانا اومد تو ودرو بست....
نیکا: سلام
دیانا: سلام...
نیکا: چرا پریشونی؟
دیانا: نباشم... پانیذ از روز محضر تا الان چشماش قد خون شده....
لبخند مصنوعی زدم ونشستم کنارش وگفتم: رابطشون چطوره؟
دیانا: خراب...
زل زدم به یه گوشه وبا اخم ارومی گفتم: م.. مگه... اونا عاشق هم نبودن..
دیانا: چی بگم وقتی دکتر گفته بچه شما یا عقب مونده یا ادم کوتوله میشه تو رابطت خراب نمیشه....
نیکا: اگه عاشق هم باشن همو وهر طوری میشه وهستن قبول میکنن...حالا میخوان چیکار کنن ..
دیانا: نمیدونم متین با هیچکس حرف نمیزنه....
نیکا: طلاق؟
دیانا: شاید... ولی
نیکا:🙂ولی چی؟
دیانا: هیچی....
نیکا:راستی عزیز جونم... دیروز بردمش دکتر..
دیانا: خب..
نیکا: دکتر گفت باید عمل بشه...
دیانا: واقعا؟؟
نیکا: ارع
دیانا: از پس مخارج بر میای؟
نیکا: اوم... میام... باید بیام...
دیانا: کمکی چیزی خواستی رو در واسی نکن...
لبخندی زدم.... یکم بعد دیانا رفت.....
چند ماه از قضیه.... میگذره.....امروز قرار بود برم پیش عسل.....رفتم و اماده شدم و رفتم
رسیدم به خونشون...عسل برای خوش امد گویی اومد...سلام علیکی کردم... داشتم میرفتم لباسمو وعوض کنم که... صدای از اتاق بغلی شنیدم صدای ممد ومتین بود.... متین
کنار ممد نشسته بودن ومیگفتن...
ممد: یعنی چی پانیذ رو دوست ندارم؟
متین: من دوسش ندارم... حسم بهش بعد اژن قضیه رفت.... ولی از طرفی ام نمیتونم از جدا شم
ممد: چرا نمیتونی جدا شی طلاق بگیرین به نفع هر دوتون ولی پانیذ خیلی غمگین میشه
متین: خوب.... بخاطر وصیعت پدر پانیذ...وصیعت کرده که ما باهم ازدواج کنیم
وجدا نشیم...
ممد: ای باباااا وصیعته دیگگ میخوای انجام نده میخوای بده..
متین: ممد بحث من الان وصیعت نیس.... بحثم اینه ک میخوام با یکی دیگه باشم
ممد: با کی؟
متین: با.....اگه بگم.... نمیدونم اون یه بار به من گفت عاشق شدم ولی عشقم یه طرف
اینو وکه گفت قلبم انگار ریخت......
ممد: کی ومیگی؟؟؟
متین: نیکا.... نیکافلاحی
ممد: جدی میگی؟؟؟
متین: اوم
ممد: وای پسررر من خیلی وقت بود میخواستم بگم بهت میدونی چرا نیکا دانشگاه خوش گذرونی هارو ول کرده....
متین: چرا؟
ممد: بخاطر توعه لامصب...
متین: ها؟
ممد: دوست داشتیم منو وعسل بهت بگیم ولی دیگه تو ازدواج کرده بودی نمیشد....
ادامه دارد... 🤌

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

من بی گناهم پارت۶
جلوی اینه وایسادم وبه این جسم خشک یه نگاهی انداختم...
دیانا:نیکا
نیکا: بله
دیانا: میخوای نیای بخاطر خودت میگم
مکثی کردم وگفتم: نه من خوبم... بریم
رسیدیم به محضر....متین رو تو لباس دومادی دیدم.... چقدر خوشگل بود... کاش تمومش مال من میشد.. کاش........
با صدای متین از افکاراتم اومدم بیرون...
متین: خیلی ممنون که اومدی...
زل زدم تو چشاش.... اونم با تعجب گفت: خوبید؟؟
بازم محوش شدم... همینجوری نگاش میکردم.
دیانا: نیکااااااااااا کجایییی.؟؟
نیکا: ببخشید من حالم خوب نیست....
متین: چیزی شده؟؟؟
بدون توجه رفتم سمت در.... که عروس اومد داخل نگاهی به پانیذ انداختم
پانیذ: ای جون سلام عزیزم...
نیکا: سلام..
یه مکثی کرد ورفت سمت متین
متین: عروس خوشگل من چجوره
پانیذ:عالی تر از این نمیشه...
نمیتونستم صحنه... رو تحمل کنم... ولی اصرار های دیانا نگهم داشت.... مهدیس وعسل وممد اومدن...
عسل: چطوریددد
ممد: سلامم
مهدیس: هاییی
سلامی دست جمعی دادم ونشستم..
دیانا: نی نی کی بدنیا میاد عسل؟
عسل: ایشالاه ۲هفته دیگه...
دیانا: ایشالله...
نیکا: اسمشو وچی میزای؟؟
ممد: نیلدا
نیکا: اسم قشنگیه
عسل باردار بود....مهدیسم بورسیه گرفته بود که بره خارج..دیانام که اوضاع زندگیش خوبه متینم که سر وسامون گرفته.... فقط من موندم وبدبختی تو همین افکار بودم که صدای بله رو از زبون پانیذ شنیدم....مثل این بود که توی قلبم شمشیر زدن.... من از اینکه عاشق متینم متنفرم متنفرم که اونو ومیخوام ودر این حال دوسش دارم.
ادامه دارد... 🙂🙂

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

اتوسا (ژاتیش)با پانیذ رفت ترکیه
@zhatish
@p.a.n.i.sh

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

نیکا بارداره!!!!!!!
(شایدم دروغ سیزده باشه اگه بود اعلام میکنم) 👍

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

من بی گناهم پارت ۳
تمام شب بیدار موندم ودرس خوندم صبح اماده شدم و رفتم دیانا عسل مهدیس همشون توی کلاس بودن وارد کلاس شدم
مهدیس: ۳دقیقه تاخییر
دیانا: بچه کل دیشب درس خونده...
سرم وتکون دادم که یکی از پشت با صداش باعث ترسم شد... ترسیدم وبرگشتم سمتش
متین: عه خانم فلاحی... ببخشید ترسیدین
تو دلم گفتم خانم فلاحی؟ این ک دیروز منو وبه اسم کوچیک صدا میزد..
بیخیال شدم وگفتم: مشکلی نیست...
یکی از همکلاسیام که اسمش ممد بود
با عسل همزمان وارد شدن...با لبخند روس لب
همزمان گفتن: خبر خوب نمیخواهین
بچه ها با تعجب گفتن: چیشده؟
عسل: خوب..
دستش رو اورد بالا وگفت: حلقمو وببینید
ممدم دستش رو اورد بالا وحلقه ست شون رو نشونمون دادن...
عسل: خوب محمد دیگ پسردایی من نیس از این ببد همسر بنده هستن
مهدیس زیر لب گفت: البته بعد ۱سال رل بودن
عسل: حالا عاشقای واقعی به هم میرسند...
رفتم وبه هردوتاشون تبریک گفتم..
عسل:راستی ما فردا عقدمونه حلقه هامونو وامروز اوردیم ک نشونتون بدیم...
به همه کارت دعوت داد...بعد یکم بحث استاد
اومد و برگه های امتحانی رو داد...چون ۷ساعت مثل خر خوندم تونستم جواب بدم
بعد امتحان...
رفتم خونه....صدای عزیز جونم میومد رفتمم
ومحکم بغلش کردم..
_خسته نباشی عشق دلمم
+امان از زبون تو دختر مرسی برو دست و صورتت رو بشور بیا غذا
_چشمم عزیز جونم
از سن ۶سالگی ک خانوادمو واز دست دادم کسی غیر از عزیز جون برام نموند....تنها دلخوشیم اون بود....
توی روشویی ابی صورتم زدم به فکر حرف
متین بودم خانم فلاحی....همش تو سرم اکو میشد خانم فلاحی...خانم فلاحی...
بیخیاال افکارم شدمم...رفتم سر غذا
_نیکا جان مادر یه چیزی بگم؟
+ارع عزیز تو جون بخوا
_راستش برات....خاستگار اومده..
+چی؟؟کی؟؟؟
....
ادامه دارد....😄

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

(من بی گناهم) پارت ۱
نزدیکای ساعت ۸ونیم بود که بدو بدو پله ها رو بالا میرفتمم. تا رسیدم به کلاس.... زیر لب گفتم الان استاد اخراجم میکنه... در زدم که صدای کلاس اروم شد در وکه باز کردم با صدای اروم گفتم: سلام ببخشید استاد...
استاد: امروز چه بهونه ای میاری خانم فلاحی؟ اینجا دانشگاهه؟چرا نظم اینجا رو میریزی بهم؟
چیزی نگفتم که گفت: اگه یک بار دیگه تکرار بشه میندازمت بیرون
چشمم به تخته خورد که همکلاسیم متین کنارش ایستاده بود.. هواسم گرم اون بود ک استاد بلند گفت: بشین سر جات تا....
سریع نشستم که نفر پشتیم اروم در گوشم گفت: امینی داشت درس رو دوره میکرد تا تو
خودت رو برسونی از درس عقب نمونی ببین دیگ....
اروم گفتم: عه عسل!!!!
گوشی استاد زنگ خورد ورفت بیرونـ..
بغل دستیم گفت:چرا هر روز دیر میایییی؟
گفتم:دیانا بخدااا خواب میمونممم
صدای یکی از جلوم اومد که گفت:چون تا نصف شب تو اینستا میچرخی
اروم گفتم:صداتو وبیار پایین مهدیس!!!!ابرو دارم من!!!راستی بچه ها بره امتحان ترم پس فردا بیایین خونه من درس بخونیم
عسل ودیاناومهدیس همزمان گفتن اوکیی
که صدای یکی اومد که گفت:چطوره ههمون بریم یه کافه ای جای رزرف کنیم ما پسرام بیاییم....
عسل:اره خیلی خوبه متین
مهدیس:من مشکلی ندارم
دیانا:منم اوکیم
منم گفتم:باش....
متین:مهمون من....

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

عیدوتون مبارککک خشگلا😍❤️

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

سلام D♡ هستم ✋️

لینک زیر رو لمس کن و هر حرفی که تو دلت هست یا هر انتقادی که نسبت به من داری رو با خیال راحت بنویس و بفرست. بدون اینکه از اسمت باخبر بشم پیامت به من می‌رسه. خودتم می‌تونی امتحان کنی و از بقیه بخوای راحت و ناشناس بهت پیام بفرستن، حرفای خیلی جالبی می‌شنوی! 😉

👇👇
/channel/BChatBot?start=sc-606602-KCrshP1

Читать полностью…

𝒂𝒓𝒅𝒊𝒚𝒂 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍

#پرحاشیه #پارت۲۸
𝑐𝒉𝑎𝑛𝑛𝑒𝑙:@loveyouarslwn❤️

Читать полностью…
Subscribe to a channel