﷽ کانال #مهران_قدیری نویسنده اثر : 📚من آدم دیر رسیدن بودم(چاپ چهارم) لینک خرید کتاب🔽 www.360dg.ir www.360dg.ir صفحه اینستاگرام🔽 http://instagram.com/mehranghadirii
احساس میکنم مدتی است که با چیزی بیشتر از توانم درگیر بودهام.
#محمود_درویش
@m_ghadiirii
چنان به هم شبیه،
به هم نزدیک،
و به هم متصلیم
که باور دارم؛
مرا از باقیماندهی گِلِ تو آفریدهاند...
#لاادری
@m_ghadiirii
يومًا ما ستكون كافي لشخصً ما،
كافيًا دون محاولات أو تعب.
«يک روز، براى يک نفر، كفايت مىكنی!
بدونِ هيچ تلاش و خستگی...»
@m_ghadiirii
کَم
مَبین
خود
را
که
از
بسیار
هم
بیشی:)
#اخوان_ثالث
@m_ghadiirii
فروغ فرخزاد یه جا برای معشوقش مینویسه:
همین کافی بود، همین که میدانستم؛ تنم درد تنت را دارد! نه میل تنت را...
یه نقطهای از دوست داشتن هست که فرا تر از میل و جسمته دیگه بند بند وجودت و ذره ذره قلب و روحت بهش احتیاج داره؛ اون دوست داشتن واقعیه...
@m_ghadiirii
فکرش رو بکن امروز پشت فرمون یه موزیک پخش شد و خوند:
" اگر تو را جویم،حدیث دل گویم،بگو کجایی... "
بعد یهو تمام این یه تکه بیت شد زمزمه روی لبم و هیچ نفهمیدم...
انگار که اصلا تو این دنیا نبودم
تمام ماشین بوی عطر تو رو میداد و
و کنارم نشسته بودی.دستات تو دستم بود و راه افتاده بودیم تو جاده و تو هی واسم میوه پوست میکندی و قربون صدقم می رفتی...
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
قرار بود به خانه ای برویم که باهم انتخابش کرده بودیم.همان خانه انتهای کوچه باغ با آجرهای قهوه ای رنگ و در و پنجره ی آبی.گفته بود که وسط حیاطش حوض کوچکی بگذاریم با ماهی های قرمز.و من میخواستم مثل ماهی ها که به دور حوض میچرخند،به دورش بگردم.قرار بود کنج حیاط،تخت چوبی بگذاریم با یک پشتی دست بافت و قلیان چوبی که عکس مرد قاجاری روی شیشه اش نقش بسته باشد.و توی استکان های کمر باریک،چای هل دار بنوشیم با شیرینی لب های سرخش.توی رویاهایی که باهم میبافتیم،دامنکوتاه میپوشید با طرح گل های رنگ و وارنگ و موهای نم دار خرمایی رنگش را میسپرد به دستانم تا برایش شانه کنم.
قرار بود تمام لاک هایی که برایش خریده بودم را توی این خانه خودم به ناخن های دست و پایش بزنم.یک روز بنفش،روز بعد صورتی...
به مادرم گفته بودم که لحافمان را خودش بدوزد،وسطش سرخ،دورش سفید.درست مثل قدیم ها در خانه ی مادر بزرگ.تا مچاله شویم در آغوش هم،در شب های سرد زمستان.
میخواستم توی باغچه ی کوچکمان گل های محمدی بکارم،تا عطرشان پر کند تمام فضای خانه را.
هر بار که حرف از بچه میشد،میگفت خداکند پسرمان مثل تو هیکلی شود، میگفتم خداکند دخترمان مثل تو زیبا روی شود.
و چه شیرین بود زندگی و خیال بافی هایمان تا قبل از اینکه لب های مبارکش را بر روی ته ریش های دیگری دیدم.
همان لب هایی که جان میداد و جان میگرفت.
خواستم خودم را به ندیدن بزنم،اینکه اشتباه دیده ام.
میدانی آدم گاهی نمیخواهد که باور کند
نمیخواهد به روی خودش بیاورد...
اما بوسه اش گرم بود
آنقدر گرم که گرمایش،خانه ی رویاهایمان را با گل های محمدی و ماهی های قرمزش به آتش کشید
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
آه اگر بدانید چه ذوقی به آدم دست میدهد که ببیند بدون اینکه تلاش کرده باشد حرفش را بخوبی میفهمند!
#فرانتس_کافکا
@m_ghadiirii
ولی اونی که میگه: "دارم زیر فشار زندگی له میشم" رو جدی بگیرید و بیشتر مراقبش باشید...
Читать полностью…و سرانجام کسی را مییابی که میتوانی
تمام روحت را در او جاری کنی.
#سیلویا_پلات
@m_ghadiirii
در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند بچه ها نمیتوانند بزرگ شوند، این طور نیست؟ نه، نمیتوانند، شاید قد بکشند اما بال و پر نخواهند گرفت ...!
#انا_گاوالدا
@m_ghadiirii
ولی من اونجایی از درون متلاشی شدم
که تو سخت ترین روزای زندگیم که هیچکس ازش خبر نداشت وُ فقط میریختم تو خودم،
هر کی بهم رسید،یه چی بارَم کرد و تا می تونست گله کرد!
رفیقام گفتن،رفاقت بلد نیستی،
اونی که دوسش داشتم گفت سرت گرم یه کی دیگست،
و خانوادم که فکر می کردن که بقیه رو به اونا ترجیح دادم،بهترین روششون بی محلی کردن بود...
و هیچوقت نفهمیدن که من تو اون روزها،فقط و فقط دلم می خواست که یه کم درک بشم...
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
همیشه در انتخابمان اشتباه کردیم
آن که دوستمان داشت را
"ندیدیم"
آن که دوستمان نداشت را
"پَرَستیدیم"
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
موراکامی یه جایی خیلی قشنگ گفت :
خاطرات، خیلی عجیب اند
گاهی اوقات می خندیم به روز هایی که گریه می کردیم،
و گاهی گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم...
@m_ghadiirii
۶۱ سال قبل، پوری سلطانی
به شاهرخ مسکوب نوشته بود:
«امیدوارم که این دوستی باعث اذیت هیچ کداممان نباشد. چرا باید دوستداشتن باعث بدبختی بشود؟ من این را هیچوقت نفهیمدهام. اگر دوستداشتن باعث بدبختی است پس دیگر چه چیز خوشبختی میآورد؟»
@m_ghadiirii
گفتم: چند دقیقه این جا بنشین و به من تکیه بده. گفت: کارم از تکیه گذشته، دلم میخواهد توی بغلت بمیرم.
#عباس_معروفی
@m_ghadiirii
خدایا
هر آن وقت که
دلم از غم دنیا گرفت
یادم بیاور
که صبر زیباست
و تو
یاری دهنده هستی ❤️
@m_ghadiirii
وقتی در جامعهای ارزش زن به زیبایی و ارزش مرد به دارایی او باشد، نباید وقت خودتان را برای پیدا کردن اندیشه و انسانیت در آنجا هدر دهید....
#برتراند_راسل
@m_ghadirii
چه زیبا هستند قلبهایی که برای غیر از خودشان آرزوی خیر میکنند...
Читать полностью…یکی از ماندگارترین پاراگرافهای رمان سقوط، نوشتهٔ آلبر کامو قطعاً این قطعه است:
«من آنقدر بزرگوار نبودم که از اهانتها بگذرم، امّا سرانجام فراموش میکردم. و آنکه گمان میبرد از او بیزارم مبهوت میشد. آنگاه که میدید لبخندزنان به او سلام میکنم، برحسب سرشتش عظمت روحم تحسینش را برمیانگیخت یا خفت منشم را خوار میشمرد.
غافل از اینکه علتِ رفتارم سادهتر از این حرفها بود: حتی نامش رافراموش کرده بودم.»
@m_ghadiirii
وقتی همه چیز مرا شکست داد, باید کنارم میماندی نه اینکه در میان آنها باشی...
Читать полностью…اینا رو گوش بدی بردی
•به کسی که به تو اهمیت نمیده، اهمیت نده
•توقعتو از دیگران به صفر برسون، صفر مطلق!
•هرکسی رو نتونستی با سکوت ادب کنی، به زمان بسپار تا روزگار ادبش کنه...
•هرکسی که ارزش تو رو ندونست، راهتو ازش جدا کن و یا در ذهنت کمرنگش کن...
@m_ghadiirii
چه لذّتی دارد از فردای نیامده نترسیدن، گوش به باران دادن، چای درست کردن، پادشاهِ وقتِ خود بودن.
#شاهرخ_مسكوب
@m_ghadiirii
دلم سفر میخواهد،
با حالی که خوش باشد،
لبهایی که بخندد، دلی که آرام باشد،
شب، موسیقی،
و در جادهای که هیچ پایانی نداشته باشد...
@m_ghadiirii
سلام بر کسانی که بیمنت برای ما صبر کردند، تا دوباره به زندگی برگردیم...
Читать полностью…