﷽ کانال #مهران_قدیری نویسنده اثر : 📚من آدم دیر رسیدن بودم(چاپ چهارم) لینک خرید کتاب🔽 www.360dg.ir www.360dg.ir صفحه اینستاگرام🔽 http://instagram.com/mehranghadirii
اگر زنی بتواند؛
با کلام و اندیشهاش آدمها را جذب کند، قطعا به خودنمایی و برهنه شدن متوسل نمیشود!
عریان شدن سادهترین روش برای جلب توجه آدمهاست...
@m_ghadiirii
می خواهمت
آنقدر که اندازه ندانَم...
#سیمین_بهبهانی
@m_ghadiirii
گویی بهار
در نفس مهربان توست...
#حسین_منزوى
@m_ghadiirii
من این مدلی ام که تا قبل مسافرت رفتن،لحظه شماری می کنم که اون روز برسه و کلی ذوقش رو دارم و واسه همه چیز برنامه ریزی می کنم.اما دقیقا روز دوم مسافرت،فقط و فقط دلم می خواد برگردم خونه مون و برم تو اتاق خودم.
@m_ghadiirii
به قول فریدون مشیری:
غم زمانه به پایان نمیرسد
برخیز!
به شوق یک نفس تازه در هوای بهار ..
@m_ghadiirii
ما از ترس طرد شدن مدعی شدیم کسی هستیم که نبودیم.
ترس از طرد شدن تبدیل به ترس از مطلوب نبودن شد.
سرانجام ما به کسی تبدیل شدیم که در حقیقت نیستیم.
تبدیل به رونوشتی شدیم از باورهای مادر، پدر، معشوقه مان و جامعه…
#دون_میگوئل_روئیز
@m_ghadiirii
اسمش مجید بود.تو محل همه بهش می گفتن مجید سه تاری.همیشه خدا سه تارش همراهش بود و هر بار که رد میشد،بوی ادکلن کاپیتان بلکش پر میشد توی کوچه.هرشب می نشست تو حیاط خونشون که دیوار به دیوار خونه ما بود و شروع میکرد به سه تار زدن.
منم وایمیستادم کنار پنجره و با خودم می گفتم کاش وقتی بزرگ شدم،مثل مجید سه تاری بشم. خوشتیپ،مهربون.دوس داشتم مثل مجید وقتی تو کوچه راه میرم همه بهم سلام کنن و احترام بذارن.خودم با گوش هام چند باری شنیده بودم که زن های همسایه،به مادرم گفته بودن که کاش مجید دامادشون بشه.اما مجید تو حال و هوای خوش بود.انگار چشم هاش کسی رو نمیدید.
بعد از یه مدت،تو محل پیچید که مجید عاشق دختری شده که تازه اومده بودن تو کوچمون. اسمش ریحان بود.من یک دفعه بیشتر ندیده بودمش.
مادر مجید چند باری با پدر ریحان حرف زده بود.اما پدرش هربار گفته بود که دختر به مطرب جماعت نمیده.چند ماه بعد،تلخ ترین آهنگ عروسی که تا امروز شنیدم از خونه ریحان بلند شد.درست شبی که مجید نشسته بود تو حیاطشون و با سوز برای دختر می خوند:
(عالم سنه حیران ریحان،جانیم سنه قربان ریحان).از اون به بعد دیگه مجید رو زیاد نمی دیدیم،نه من،نه هیچکس دیگه ای.فقط شب ها با صدای سوزناکش،غم عجیبی پر می کرد تو دل آدم های محل.تو این سال ها،چند بار اونم آخر شب ها دیدمش.موهاش بلند شده بود و به جای بوی ادکلن،بوی سیگار از تنش بلند میشد.انگار خودش هم خودش رو نمیشناخت.درست مثل وقت هایی که آدم خودش رو گم میکنه.
هر بارم که سلام میکردم،یه جوری نگاهم میکرد که فکر می کردم صدام رو نشنیده و جوابی هم نمیداد.
امروز وقتی میومدم خونه،دیدم کلی آدم موبایل به دست وایستادن سر کوچه و تماشا میکنن.صدای گریه میومد.همیشه صدای گریه ترس عجیبی به جونم میندازه.فهمیدم که اتفاق بدی افتاده.پاهام میلرزید.رفتم جلو،دیدم مجید افتاده رو زمین و یه قاب سرخ،دورش نقش بسته
نشستم کنار دیوار و زیر لب گفتم:
عالم سنه حیران ریحان...
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
دوست ندارم کسی را برنجانم و این یکی از ضعف هاییست که بیشترین مشکل را برایم درست کرده...
-
#چارلز_بوکفسکی
علیرغم آن همه علاقه و اشتیاق
اگر قلبش جوانه ای نزد
بدانید که شما خاکش نبودید...
#جاهد_ظریف_اغلو
@m_ghadiirii
ولی ماهایی که همیشه پدر و مادرمون رو درک کردیم و نذاشتیم هیچی از مشکلاتمون بفهمن،بیشتر از بقیه خواهر و برادرامون نادیده گرفته شدیم و رنج کشیدیم...!
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
برای حجمِ آغوشت تمام عمر می جنگم...
#مریم_قهرمانلو
@m_ghadiirii
وقتی مریض شدم توقع داشتم همه حواسشون فقط به من باشه! ولی بعد فهمیدم آدما باید زندگی خودشون رو بکنن و اگه شد و دوست داشتن گاهی کنارم باشن. کنارم باشن و بی حوصله باشن، کنارم باشن و دعوا کنن، کنارم باشن و شاد باشن، کنارم باشن و زندگی معمولیشون رو بکنن. کنارم باشن... همینکه گاهی باشن بسه.
جهان با من برقص؛ سروش صحت.
@m_ghadiirii
گفت: اگه یه ماشین زمان داشتی باهاش میرفتی گذشته یا آینده؟
دستامو دور لیوان چای سفت حلقه کرده بودم، نگاش کردم.
گفتم: هیچکدوم
گفت: د بگو دیگه؟ یکیشونو انتخاب کن!
گفتم: اگه ماشین زمان داشتم، نه میرفتم گذشته، نه میرفتم آینده.
گفت: پس چیکار میکردی دیوونه؟
گفتم: زمان رو همینجا متوقف میکردم
و تا ابد به بهونهی سرد شدن
این فنجون چای همینجا پیش تو میموندم...
#بابک_زمانی
@m_ghadiirii
بدترین چیزی که میتواند در جریان عشق ورزیدن به کسی اتفاق بیفتد، این است که انسان خودش را گم کند و فراموش کند که خودش نیز موجود گرانبهایی بوده است...
#ارنست_همینگوی
@m_ghadiirii
رفقا
سال نو رو بهتون تبریک میگم
و امیدوارم سال جدید،بهترین ها
واستون اتفاق بیفته و حال دلتون
خوب باشه.
ممنون که در سالی که گذشت
کنارم بودین❤️
.
آرزو میکنم که آسمان سعادتت همیشه نورانی، و لبخند شیرینت همیشه روشن و مصفا باشد و تو را برای آن دقیقه شادی و سعادتی که به دلی تنها و قدرشناس بخشیدی دعا میکنم»
#داستایوفسکی
@m_ghadiirii
خودت که نیستی
اما "یادت"
سال هاست
"شاهد" تمام
شب زنده داری هایم شده
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
آهنگ مرا ببوس با صدای حسن گلنراقی #خاطره_انگیز
@m_ghadiirii
مینویسم که یادم بماند:
«کنترل زبان و آزار نرساندن به دیگران، یکی از مهمترین نشانههای بلوغ عقلی، روانی، و رشد شخصیت در انسان است...»
من، از من رنجیده و هیچکس نیست پا در میانی کند...
#کیارستمی
@m_ghadiirii
میخواستم به مامان بگویم که
ثریا را دوست دارم.
بگویم که هر بار به چشم های شرقی اش نگاه میکنم،با آن لباس های بلند و منجوق دوزی شده و موهایش که بر روی کمرش میرقصند،دلم برایش غنج میرود.
میخواستم بگویم که وقتی نگاهم میکند،وقتی که با آن لهجه شیرین صدایم میزند،دلم حتی برای مزار شریفی که هیچوقت نرفته ام هم تنگ میشود.
میخواستم بگویم که دل محدود به دین و جغرافیا نیست،که بساط عشق جای اما و اگر نیست،اما هر بار مامان حرف را به جنگ و طالبان میکشاند و بابا میگفت که خدا نکند بفهمند کسی به ناموسشان چشم بد دارد...
یکبار که مامان سر نماز بود،حرفم را زدم.
چشم هایم را بستم و گفتم که نمیخواهم
به گناه دست هایش را بگیرم،
که اگر راضی باشند،که اگر خدا بخواهد،
تمام عمر خودم را غرق موهای مشکی اش کنم.
اما حرفی نزد،درست برعکس همیشه که سر نماز اگر حرف اشتباهی میزدم،کار اشتباهی میکردم،الله اکبرش را بلند میکشید.
فقط به سجده رفت و تنش شروع کرد به لرزیدن.
مهر نمازش خیس اشک شد.
بعد از آن افتاد توی تشک.تب کرد،مریض شد،
تا چند وقت لب به غذا نزد و رویش را از من برگرداند.
بابا برای اولین بار نفرینم کرد،گفت روز خوش نبینم که میخواهم تمام آرزوهایشان را خراب کنم....
حالا سال هاست که از آنروز ها میگذرد.
ما از آن محل رفتیم،شنیدم ثریا درون داستان مردیست و رفته اند به مزار شریف.
اما من هنوز هم با شنیدن آهنگ ملا ممد جان،دلتنگش میشوم
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
فراموشت کردم؛ خوابیدم.
با یادت بیدار شدم،
انگار در خواب هم تو را دوست میداشتم...
#جمال_ثریا
@m_ghadiirii
فارغ از هر چه که ناراحتم میکند
از بابت تو خوشحالم.
#آلبر_کامو
بیا و سرت را
بر سینهام بگذار؛
تا این زندگی
به رنجی که میکشیم، بیارزد ..
#جمال_ثریا
@m_ghadiirii
یک ساعت پیش پیام داد قدیری بابام مرد.
بعد نوشت خیلی سال پیش مامان و بابام از هم جداشدن ومن با مادرم زندگی کردم.امشب که خبر فوت بابام رو دادن داشتم میترکیدم،میخواستم گریه کنم اما وقتی مامانم رو دیدم و میدونستم از پدرم متنفره،سکوت کردم،تمام غمم رو ریختم تو وجودم.من برای اینکه مامانم ناراحت نشه،بغض تو گلوم رو قورت دادم.اما حس میکنم دارم از درون میترکم و این بدترین درده...
داشتم به اون لحظه هایی فکر می کردم که هممون خیلی وقتا از شدت درد داشتیم منفجر می شدیم و بغض خفمون می کرد،اما از ترس خانواده هامون فقط سکوت کردیم و تو خودمون ریختیم.
و این به نظرم بدترین حسی هست که یه نفر میتونه تجربه کنه..
@m_ghadiirii
و من تمام این روز های بعد از تو را
در حسرت این مانده ام
که ای کاش
برای یک بار هم که شده بود
می گفتی که باهم درستش می کنیم
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
چه زیبا بود بوسه ات!
از دور تماشا کردیم و وجودمان سوخت...