﷽ کانال #مهران_قدیری نویسنده اثر : 📚من آدم دیر رسیدن بودم(چاپ چهارم) لینک خرید کتاب🔽 www.360dg.ir www.360dg.ir صفحه اینستاگرام🔽 http://instagram.com/mehranghadirii
برایِ تویی که داری اینو میخونی:
الهی اون دلخوشی که منتظرشی؛
وقتش همین روزا باشه.
@m_ghadiirii
امیدوارم همیشه جایی برای برگشتن داشتهباشی، و کسی جایی منتظرت باشد، و دلیلی برای ادامهدادن پیدا کنی، و وقتی دلتنگی یاد چشمهایی بیفتی که آشوبت را تسکین میدهد.
#حمید_سلیمی
@m_ghadiirii
https://www.instagram.com/p/C6y3WOdKpDY/?igsh=MW92bjdoaWI3Znhleg==
Читать полностью…میگه « تمام ویژگیهای من که ازشون بدت میاد، یه آدم دیگه میتونست دقیقا بخاطر همین ویژگیها، من رو همینجوری که هستم دوست داشته باشه.»
خلاصه همیشه مشکل از ما نیست،مشکل از اونیه که نمیتونه بفهمه...
پرسیدند:
چگونه در میان شلوغی او را پیدا کردی؟
گفت: کدام شلوغی...؟!
من غیر از او کسی را ندیدم!
@m_ghadiirii
نمیدانستم چرا میخواهم بگریم، امّا میدانستم اگر کسی با من حرف بزند یا دقیق نگاهم کند یک هفتهی تمام خواهم گریست.
سیلویا پلات
@m_ghadiirii
میدانی "دلتنگی" چیست؟
دلتنگی آن است که جسمت نتواند به آنجایی
برود که جانت به آنجا میرود...
#محمود_درویش
@m_ghadiirii
گفت حواست به آدمای اطرافت که مثل کاکتوس زندگی میکنن باشه؛ گفتم مثل کاکتوس؟ منظورت چیه؟
گفت آدمایی که مثل کاکتوس هستن، نیازی نمیبینی دائم حواست بهشون باشه، نیازی نمیبینی هرروز خاکشونو چک کنی تا مبادا خشک نشده باشه، ترس پلاسیده شدنشون رو نداری و به خیالت خیلی مقاومن و هیچیشون نمیشه! اما یه روز که مثل روزای دیگه مشغول رسیدن به بقيهی گُلای رنگارنگت هستی، یهو چشمت به کاکتوس میفته که زرد و پلاسیده شده و ریشههاش خاکستر! و تو تازه متوجه میشی که کاکتوسام میمیرن، ولی تدریجی!
@m_ghadiirii
به قول فریدون مشیری:
غم زمانه به پایان نمیرسد
برخیز!
به شوق یک نفس تازه در هوای بهار ..
@m_ghadiirii
خودم را در آغوش گرفته ام!
نه چندان با لطافت
نه چندان با محبت
اما
وفادار...
#ساموئل_بکت
@m_ghadiirii
یه جا نوشته بود:
“راستش من از اعتماد کردن نمیترسم
از نااُمید شدن میترسم،
از اینکه یه آدم رو باور کنم
و بهم ثابت کنه که اشتباه کردم
خیلی میترسم..!”
و چقدرم درست نوشته بود:)
@m_ghadiirii
مهمتر از داشتن آدمی که نمیره
داشتن اونیه که نمیذاره
تو حتی به رفتن فکرکنی!
@m_ghadiirii
من هیچوقت نمیتونم کسی رو مجبور کنم که
باهام درست رفتار کنه یا به شخصیتم احترام بذاره،
اما میتونم با فاصله گرفتن و حذف کردن
خودم از زندگی اون آدم
باعث بشم که به خودش بگه
ای کاش باهاش درست رفتار می کردم
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
«فراوان دوستت دارم »
و میدانم راہ منتهی به ناممکن ها
طولانی ست...
#نزار_قبانی
@m_ghadiirii
میگفت؛
آدمها باید نقش خودشان را بازی کنند. کسانی که نقش دیگران را بازی میکنند؛
زندگی نکرده میمیرند!
@m_ghadiirii
دیدم تو روزای بدم نبودی، گفتم تو روزای خوبمم نباشی بهتره.
@m_ghadiirii
اَحِبَني بشَکلٍ لا یُبقي اَيُ اُمنیَةٍ اُخري بقَلبي...
+جوری مرا دوست بدار؛
که آرزوی دیگری در دلم باقی نَمانَد...
#نزار_قبانی
@m_ghadiirii
من شبیه دیگر عاشقان تو نیستم، بانوی من
اگر دیگری ابری به تو دهد
من بارانت میدهم
اگر دیگری فانوسی دهد
من ماه را در دستانت مینهم...
#نزار_قبانی
@m_ghadiirii
اژدهای کوچک پرسید:
«اگه بعضیها از من یا کارهام خوششون نیاد چی؟»
پاندای بزرگ گفت:
«تو باید راه خودت رو بری.بهتره اونها رو از دست بدی تا خودت رو.»
پاندای بزرگ و اژدهای کوچک/جیمز نوربری
@m_ghadiirii
این متن از جبران خلیل جبران رو برای آدمِ امن زندگیتون بفرستین:
"ای كاش..
میتوانستم بگويم؛
كه با من چه میكنی..
تو جانی در جانم میآفرينی..
تو تنها سببی هستی كه به خاطر آن
روزهای بيشتر شبهای بيشتر
و سهم بيشتری از زندگی میخواهم
تو به من اطمينان میدهی
كه فردايی وجود دارد..."
@m_ghadiirii
وحين تضحك شيئاًما
يعود إلى صدري مثل ذلك
السلام الذي يعود الى المدينة،
بعد هُدنة الحرب.
«و وقتی میخندی،
چیزی به سینهام بر میگردد
مثل آن آرامشی که بعد از
آتش بَس جنگ به شهر باز میگردد»
@m_ghadiirii
ولی قطعا اون آدمی که تنهایی خودش رو شناخته،
باهاش تو خیابون قدم زده،تو یه کافه دنج با لبخند روی لبش قهوه خورده و تو دل طبیعت اونو تو آغوش خودش گرفته،
هیچوقت نیازمند یه نفر برای پر کردن
تنهاییش نمیشه.
اون اگه یک روزی بخواد کسی رو
وارد حریم تنهاییش بکنه،
فقط و فقط بخاطر خود اون شخصه.
نه بخاطر فرار از تنهاییش...
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
هر بار که کمی دل گرفته بود،از اولین بار که دیدمش حرف می زدم و اینکه چطور دل باخته اش شدم.حرف هایم که تمام می شد، می دیدم که لبخند به روی لبش نشسته و می گوید :
دوباره تعریف کن...
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
یادمه داشتیم سر یه موضوع الکی باهم بحث می کردیم که یهو از کوره در رفتم و زل زدم تو چشماش و گفتم دیگه نمیخوامت و دوست ندارم.وقتی دلش شکست و میخواست بره،تمام وجودم پر بود از التماس،دلم میخواست بگم وایستا و محکم بغلش کنم و بگم اشتباه کردم...اما نگفتم و فقط رفتنش رو تماشا کردم.بعد از اون چند بار خواستم برم سمتش،ولی غرور لعنتیم نذاشت.
با خودم می گفتم اگه دوسم داشته باشه برمیگرده،
اگه بهم حسی داشت،می موند.اما به این فکر نمی کردم که من بهش گفته بودم برو...امروز بعد از ده سال از اون لحظه،اولین موی سفیدم رو روی سرم دیدم.چقدر یادش افتادم.یاد اون جمله ش که هر بار یه پیر مرد یا پیر زنی رو میدید می گفت
ای به قربان آن زلف سپیدت...
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
به یک جایی از زندگی که رسیدی،
می فهمی رنج را نباید امتداد داد
باید مثل یک چاقو که چیزها را می برد و از میانشان می گذرد از بعضی آدم ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی!
#ویلیام_فاکنر
@m_ghadiirii
تو انتخابِ من نبودی، سرنوشتم بودی.
تنها انگیزهی ماندنم در این وانفسای شلوغ،
در این زندگی بیاعتبار...
#عباس_معروفی
@m_ghadiirii
اونجا که آغوز آتای نویسندهی ترک میگه:
اگر چیزی که جدایمان کرد مرگ نیست،
پس خیلی حیف شدهایم...
@m_ghadiirii
یه روزی برای آخرین بار توی کوچه با بچه محلها بازی کردیم و نمیدونستیم آخرین باره...
@m_ghadiirii
یه همراه خوب میتونه ویژگی های بد هم داشته باشه، چون انسانه...
@m_ghadiirii