﷽ کانال #مهران_قدیری نویسنده اثر : 📚من آدم دیر رسیدن بودم(چاپ چهارم) لینک خرید کتاب🔽 www.360dg.ir www.360dg.ir صفحه اینستاگرام🔽 http://instagram.com/mehranghadirii
"اَحِبَني بشَکلٍ لا یُبقي اَيُ
اُمنیَةٍ اُخري بقَلبي..."
جوری مرا دوست بدار؛
که آرزوی دیگری در دلم باقی نَمانَد...
@m_ghadiirii
روزی فکر می کردم که تمامت
همیشه برای من است.
حالا دست هایت در دست دیگری ست،لب هایت دیگری را می بوسد و تنت...آخ تَنَت.
کاش این روز ها را هرگز زندگی نمی کردم...
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
میدونی
بیشتر از رفتنت،از بلایی که سرم آوردی ناراحتم.
از اینکه مجبورم کردی زندگیم محدود بشه به خودت و حالا درمونده و تنها ترین آدمی هستم که میشناسم.
از اینکه اعتماد به نفسم رو با حرفات گرفتی و حالا نمیدونم کی ام و یا کجام!
میدونی رفتنت سخت بود،اما این زندگی سیاهی که برام ساختی،سخت تر.
کاش میتونستم برگردم به آدم قبل از تو.
آدمی که بی دلیل حال دلش خوب بود و
دنیا رو قشنگ تر می دید.آدمی که اعتماد قسمتی از وجودش بود و هیچکسی رو بخاطر تو حذف نکرده بود...
کاش برگردم به گذشته!
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
امتحان ادبیات آخرین ترم دوران کاردانی ام بود.
مراقب شروع به پخش برگه های سوال کرد.سوال ها را یک به یک خواندم و گذشتم.انگار تا به حال هیچوقت چنین درسی را نخوانده بودم.استاد ادبیاتمان آقای محمدی با آن چهره معمولی که عادت داشت سر کلاس هرچند دقیقه یکبار دستی بر روی بینی اش بکشد،سوال آخر را خارج از درس داده بود و نوشته بود عشق را تفسیر کنید،مقابلش هم یک عدد ده به نشانه ده نمره داشتن گذاشته بود.
من نه میدانستم عشق چیست و نه تفسیرش را بلد بودم،از طرفی هم تنها راه نمره گرفتنم همین یک سوال بود.
شروع کردم به نوشتن:
نمیدانم عشق است یا یک دوست داشتن ساده،اما هر بار که به چشمان سیاه ویران کننده اش نگاه میکنم،دنیایم قشنگ تر میشود.
تا قبل از آشناییمان نمیدانستم که آدم ها میتوانند در چشمان کسی هم غرق شوند،اما این روز ها غرق آرامش چشمان او میشوم.
هر بار که دستان تو پر و گندمی رنگش که همیشه ی خدا بوی گل یاس میدهد را در دستم میگیرم،هوش از سرم میپرد و جهانم مملو از بودن میشود.
استاد نمیدانم این ها را که نوشتم نمره دارد یا نه؟اما به هنگام صدا زدنم، میم مالکیت را که به انتهای نامم اضافه میکند،درونم انقلابی رخ میدهد...
سر سفره که می نشینم،مادرم میگوید غذایت را بخور پسرم،بعد من در فکر غذا خوردن یا نخوردنش،هزاران بار گل های سرخ دور بشقاب را میشمارم.
پدرم میگوید حواست کجاست پسرم؟پدرم نمیداند که حواس پسرش جا مانده در کنار دختری با گیسو های پریشان و پیراهن بلند که گل های بهاری بر روی آن نقش بسته است.
استاد من هر روز محتاج تر از دیروزم،
محتاج دختری که این روز ها کتانی به پا میکند و با خنده ای شیرین که خدانگهدارش باشد،تمام ولیعصر را با من همقدم میشود.
میدانم این ها را که نوشتم تفسیر عشق نیست،اما هرچه که هست،دلیلی شده بر حال خوب این روز های من...
چند سالی از آن امتحان ادبیات گذشت،
همین دیروز بود که اتفاقی استاد محمدی را در یکی از محافل ادبی دیدم.
دوباره طبق عادت همان سال ها دستی به بینی اش کشید و سپس سر خم کرد و آرام در گوشم گفت:
از تفسیر عشقت چه خبر؟
خنده ای بر روی لبم نقش بست و گفتم:
تفسیر عشقم به همراه دخترمان در خانه منتظرم هستند.
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
کاش پیرتر بودم مثل ریشه ها
یا خیلی جوانتر مثل شاخه ها
اینجا که من ایستاده ام
فقط تبر میخورد...
@m_ghadiirii
مـن نـاراحـت نمیشـوم، تـو هـم لازم نیسـت ناراحت شوی، داشتن اعتقاد متفاوت نباید موجب جدایی آدم های باشعور بشود...
#فرانتس_کافکا
@m_ghadiirii
اگر دیدی به یکباره تغییر رفتار داد
و حرف هایش بوی رفتن میداد،
نمان...
زیرا اگر بمانی،چیزی هایی از او
میبینی و میشنوی
که تا آخر عمر نمیتوانی هضمشان کنی...
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
بعد از تو کسی
اشک مرا هیچ ندید،
جز مهر نمازی که
بر آن بوسه زدم
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
ترسویی
میخواهی میانه باشی
نه دوستم داری
نه نبودنم را میخواهی.
#غسان_کنفانی
@m_ghadiirii
خدا کنه خدا برات بسازه؛
بیمنت، یهویی، ابدی...
@m_ghadiirii
اکنون کاری را شروع کردهام که میتوانستم ده سال پیش آغاز کنم، اما از اینکه برای آن بیست سال دیگر صبر نکردم، دلشادم.
📚 کیمیاگر
#پائولو_کوئلیو
@m_ghadiirii
"گاهی" خیال میکنم که دوستم داشت...
و این "گاهی ها"
تمام سهم من از اوست
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
ما قوی، نبودیم؛
شجاع هم نبودیم ؛
ما فقط مجبور بودیم؛
اجبار آدم ها را قوی وشجاع میکند.....
@m_ghadiirii
تنگ مَپسند دلی را که در او جا داری...🩶
#شهریار
@m_ghadiirii
"دلم بهانه گیر شده!
زندگی میخواهد، عشق میخواهد، سفر میخواهد، هوای تازه میخواهد، قشنگی میخواهد!
اما نه! هیچکدام از این ها را نمیخواهد؛
دلم تو را میخواهد …!"
#عباس_معروفی
@m_ghadiirii
بعضی ترانهها را
می توان بارها و بارها گوش داد
بعضی انسانها را
میتوان بارها و بارها دوست داشت♥️
#ايلهان_برک
@m_ghadiirii
جایی میان وجودم، در لابهلای پیچ و خمهایم، جایی بین بیکران رگ و رشتهای که حاوی افکار و احساساتم هستند خانه داری. تو آنجایی درون من؛ تو جزئی از منی، تو برای منی.
@m_ghadiirii
ناگهان دلم هوای تو را کرده
راستش را بخواهی ناگهان فکر کردم تو
کنار منی، چقدر تو را دوست میدارم،
خدای من چقدر!
#احمد_شاملو
@m_ghadiirii
تو وقتی میبینی که من افسردهام، نباید بگذری، سکوت کنی، یا فقط همدردی کنی!
بناکنندهی شادیهای من باش!
مگر چقدر وقت داریم؟
📚 از کتاب یک عاشقانه آرام
👤 نادر ابراهیمی
@m_ghadiirii
اسمش مجید بود.تو محل همه بهش می گفتن مجید سه تاری.همیشه خدا سه تارش همراهش بود و هر بار که رد میشد،بوی ادکلن کاپیتان بلکش پر میشد توی کوچه.هرشب می نشست تو حیاط خونشون که دیوار به دیوار خونه ما بود و شروع میکرد به سه تار زدن.
منم وایمیستادم کنار پنجره و با خودم می گفتم کاش وقتی بزرگ شدم،مثل مجید سه تاری بشم. خوشتیپ،مهربون.دوس داشتم مثل مجید وقتی تو کوچه راه میرم همه بهم سلام کنن و احترام بذارن.خودم با گوش هام چند باری شنیده بودم که زن های همسایه،به مادرم گفته بودن که کاش مجید دامادشون بشه.اما مجید تو حال و هوای خوش بود.انگار چشم هاش کسی رو نمیدید.
بعد از یه مدت،تو محل پیچید که مجید عاشق دختری شده که تازه اومده بودن تو کوچمون. اسمش ریحان بود.من یک دفعه بیشتر ندیده بودمش.
مادر مجید چند باری با پدر ریحان حرف زده بود.اما پدرش هربار گفته بود که دختر به مطرب جماعت نمیده.چند ماه بعد،تلخ ترین آهنگ عروسی که تا امروز شنیدم از خونه ریحان بلند شد.درست شبی که مجید نشسته بود تو حیاطشون و با سوز برای دختر می خوند:
(عالم سنه حیران ریحان،جانیم سنه قربان ریحان).از اون به بعد دیگه مجید رو زیاد نمی دیدیم،نه من،نه هیچکس دیگه ای.فقط شب ها با صدای سوزناکش،غم عجیبی پر می کرد تو دل آدم های محل.تو این سال ها،چند بار اونم آخر شب ها دیدمش.موهاش بلند شده بود و به جای بوی ادکلن،بوی سیگار از تنش بلند میشد.انگار خودش هم خودش رو نمیشناخت.درست مثل وقت هایی که آدم خودش رو گم میکنه.
هر بارم که سلام میکردم،یه جوری نگاهم میکرد که فکر می کردم صدام رو نشنیده و جوابی هم نمیداد.
امروز وقتی میومدم خونه،دیدم کلی آدم موبایل به دست وایستادن سر کوچه و تماشا میکنن.صدای گریه میومد.همیشه صدای گریه ترس عجیبی به جونم میندازه.فهمیدم که اتفاق بدی افتاده.پاهام میلرزید.رفتم جلو،دیدم مجید افتاده رو زمین و یه قاب سرخ،دورش نقش بسته
نشستم کنار دیوار و زیر لب گفتم:
عالم سنه حیران ریحان...
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
جبران خلیل جبران میگه:
"ما نیازمند شجاعت حذفکردن هستیم. حذف جزئیات، حذف گذشته، حذف نامهها، حذف صداها، حذف دلتنگی و همچنین حذف برخی از افراد".
@m_ghadiirii
من برای امروزی که تو را ندارم،
ناراحت نیستم...
ناراحتم، برای چهل سالگی ام،
آنجا که به بهانه ی یک شعر، یک آهنگ،
به یادت میافتم...
و به دخترم لبخند میزنم ...
من برای آن لبخند که درد دارد،
ناراحتم ...
#مریم_قهرمانلو
@m_ghadiirii
در آخر فقط سه چیز اهمیت دارد :
چقدر عشق ورزیدی
چقدر آرام زندگی کردی
و چه اندازه دلپذیر از چیزهایی دست کشیدی که برای تو نبودند ...
@m_ghadiirii
گفت : کدومتون این رابطه رو تموم کردید ؟
گفتم: همیشه واسه داشتن و نگه داشتنش
جنگیدم...
گفت خب پس چی شد؟
گفتم :فقط و فقط یه بار که نجنگیدم و وایستادم،رابطمون تموم شد...
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
مواقعی هم هست که آدم
چمدانش را برای رفتن نمیبندد
بلکه میخواهد طرف مقابلش را بترساند!
زنها... همه ی زنها
برای یک بار هم در زندگانیشان که شده
چمدان هایشان را بسته اند!
آدم این کار را میکند که نگهش دارند...
#مارگریت_دوراس
@m_ghadiirii
مـن نـاراحـت نمیشـوم، تـو هـم لازم نیسـت ناراحت شوی، داشتن اعتقاد متفاوت نباید موجب جدایی آدم های باشعور بشود...
#فرانتس_کافکا
@m_ghadiirii
امروز رو به همه پسرهایی که دارن واسه خواسته هاشون میجنگن و تو این بین کلی بغض کردن و اشک ریختن،
پسر هایی که تو این روزگار پر از نامردی، امن هستن،چه برای خواهر،چه برای دختری که تو زندگیشونه.
پسرهایی که تمام جوونی شون رو برای یه زندگی
با شرافت گذاشتن و زیبایی شون تو قلبشونه،
نه حرف و قول و قرار های الکی،
تبریک میگم❤️
بفرست واسه پسری که میدونی تو این روزهای
سخت،شاید با خوندن این متن کمی حال دلش خوب بشه...
#مهران_قدیری
@m_ghadiirii
اروین یالوم به مراجعی که سوگ را تجربه میکرد گفته بود:
سوگ بهای جرات دوست داشتن دیگران است.
وقتی کارت دوست داشتن را بر میداری، همراه با آن کارت سوگ را هم برداشتی...
@m_ghadiirii