1602
ارتباط با ادمین های کانال @Behzadlayan @ghregh @MOHAMADALIGHEIDI
چهاردهم آبانماه مصادف است با هفتمین سالگرد درگذشت مرحوم مغفور شادروان حاتم کاظم پور ، روحش شاد و یادش گرامیباد
با ذکر فاتحه و صلوات
ارسالی از طرف عروسش خانم اصغری
@mahalehdarabad
مراسم سوگواری ایام شهادت حضرت زهرا (س)
سخنران : حجت الاسلام والمسلمین سید محسن روح الامین
مداح : حاج سید حمید میر عمادی
زمان : از روز شنبه مورخه ۱۴۰۴/۰۸/۱۰ به مدت سه شب بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد جامع دارآباد
@mahalehdarabad
دوازده سال گذشت…
دوازده سال از روزی که صدای خندههای داییم بینمون خاموش شد،
از روزی که خونه بینور شد و دلهامون شکسته موند.
هنوز هر وقت اسمت میاد،
بغضی توی گلوم مینشینه و دلم پر میکشه به اون روزها…
به خندههات، به مهربونیت، به بودنت دایی جان.
میگن زمان، درد رو کم میکنه…
اما نه وقتی جای خالیت، هر روز جلوی چشممه.
نه وقتی هنوز از ته دل دلم برات تنگ میشه.
(دایی..)
یادت هنوز زندهست…
و تا همیشه با ما میمونی. 🕊️🖤
کوروش نعمت زاده
ارسال از خواهر زاده ایشان
@mahalehdarabad
شهریور سال ۱۳۷۶ پناهگاه سیمرغ قله دماوند ، از سمت راست مرحوم جلیل سلمانپور ، سید جلال استر آبادی ، فریدون مقامی
ارسال از سید جلال استرآبادی
@mahalehdarabad
شهریور ۱۳۷۶ نرسیده به پناهگاه سیمرغ در مسیر قله دماوند ، از سمت راست مرحوم جلیل سلمانپور ، سید جلال استر آبادی ، جعفر دولت یاری
ارسال از سید جلال استرآبادی
@mahalehdarabad
شهریور۱۳۷۶ منطقه پلور ، در راه صعود به قله دماوند تیغه غربی ، از سمت راست مرحوم جلیل سلمانپور ، سید جلال استرآبادی ، فریدون مقامی
ارسال از سید جلال استر آبادی
@mahalehdarabad
پرستاری، ترکیب شگفتی از صبر و خدمت و اخلاص است"
مقام معظم رهبری (مدّظله العالی)
میلاد خجسته حضرت زینب کبری(س)، اسوهی صبر، ایمان و شجاعت، و فرارسیدن روز پرستار، فرصتی است گرانسنگ برای پاسداشت مقام والای زن و مردانی که در راه صیانت از سلامت جامعه، جان و دل خویش را خالصانه تقدیم میکنند.
پرستاران، مظهر روشن انسان دوستی و وجدان بیدار جامعهاند؛ فرشتگانی زمینی که در دشوارترین لحظات حیات بیماران، با دانش، مهربانی و فداکاری، بار دیگر جریان زندگی را در رگهای امید جاری میسازند.
بانوان پرستار این سرزمین، به تأسی از حضرت زینب کبری(س)، جلوهی کرامت زن مسلمان در عرصهی صبر، ایثار و خدمتاند؛ زنانی که حضورشان نهتنها در بیمارستانها، بلکه در آرامش روانی جامعه و امید خانوادهها نقشی بیبدیل دارد.
در تاریخ معاصر ایران، پرستاران همواره در صف نخست خدمت ایستادهاند؛ از بیمارستانهای صحرایی دوران دفاع مقدس تا روزهای دشوار بحرانهای ملی و حوادث اخیر. در نبردها و آزمونهای سخت، جلوههای ایمان، ایثار و پایداری آنان، برگ زرینی در دفتر افتخارات ملت ایران رقم زده است.
@mahalehdarabad
السلام علیک یا زینب کبری (س)
مراسم جشن میلاد حضرت زینب سلام الله علیها به همراه اجرای سرود توسط گروه آرمان
با مدیحه سرایی : حاج عباس آذری
زمان : یکشنبه ۱۴۰۴/۰۸/۰۴ بعد از نماز مغرب و عشاء
مسجد جامع دارآباد
@mahalehdarabad
روحت شاد پدرم🖤
با این که نیستی نامت باعث اعتبار وسر بلندی من است 🖤
دوازدهمین سالگرد درگذشت خادم الحسین (ع) مرحوم مغفور امرالله قیدی
برای شادی روحش حمد و فاتحه ای در معیت صلوات هدیه بفرمایید.
@mahalehdarabad
☆مهمانی ادگار☆
ادگار، پیرمردی ۹۶ ساله، به پسرش میگوید:
• پسرم…(پسرش ۶۲ ساله است)
• بله پدر! بفرمایید.
• میخواهم با دوستانم یک دورهمی بگذارم و میخواهم در برگزاریاش کمکم کنی.
• حتماً پدر، نگران نباشید، کمکتان میکنم.
• کمکم در چه کاری؟
• در مهمانی، پدر!!!
• آهااا بله!!! همین الآن یادم رفت!
آن بعدازظهر، پسرش پدر را به آشپزخانه صدا میزند و برگهای را که روی یخچال چسبانده، به او نشان میدهد که رویش نوشته:
۱- قهوه سرو کن.
۲- ساندویچها را سرو کن.
۳- نوشابه و نوشیدنیها را سرو کن.
۴- کیک را سرو کن.
ادگار گفت:
• عالیه! حالا دیگر مشکلی نخواهم داشت.
• ممنون پسرم!
آن بعدازظهر، دوستانش رسیدند. هیچکدام کمتر از ۸۰ سال نداشتند.
ادگار، که میزبان خوبی بود، آنها را به سالن غذاخوری راهنمایی کرد و خودش به آشپزخانه رفت.
و خواند:
۱- قهوه سرو کن.
و برای دوستانش قهوه آورد.
بعد از مدتی صحبت، ادگار که کمی مضطرب شده بود، دوباره به آشپزخانه رفت و خواند:
۱- قهوه سرو کن.
و دوباره برایشان قهوه ریخت…
و این کار را چهار بار تکرار کرد.
در پایان، دوستانش خداحافظی کردند و رفتند.
یکی از آنها در راه به دیگری گفت:
• تیتو، متوجه شدی؟ چه میزبان بدی بود ادگار… حتی یک فنجان قهوه هم برایمان نیاورد!!!
تیتو جواب داد:
• ادگار؟ دربارهی چه کسی حرف میزنی؟
آن شب، پسر ادگار به خانهی پدرش برگشت و با تعجب دید که ساندویچها، نوشیدنیها و کیک هنوز دستنخوردهاند. از پدرش پرسید:
• پدر، چی شد؟
ادگار جواب داد:
• پسرم، باور نمیکنی! هیچکدامشان نیامدند…
نتیجهی داستان:
بیایید همین حالا دور هم جمع شوید برای هم خاطرات شیرین بسازید حب و بغضها و دشمنی ها را کنار بگذارید ، تا زمانی که هنوز یکدیگر را به یاد میآورید و میشناسید…
این را برای دوستانت بفرست، قبل از آنکه یادت برود آنها چه کسانی هستند.
روز جوانیِ انباشته مبارک!
یکی از دوستانم این را برایم فرستاده، ولی یادم نمیآید کدامشان 😁
@mahalehdarabad
انحلال بانک آینده/ سپرده گذاران نگران نباشند؛ بانک ملی تضمین داد
با تصمیم بانک مرکزی برای تعیین تکلیف وضعیت بانک آینده، روند انحلال این بانک خصوصی آغاز شده و از شنبه سوم آبان، تمامی شعب آن با نام بانک ملی ایران فعالیت خواهند کرد
@mahalehdarabad
آغاز عملیات احداث سردر ورودی مسیر کوهپیمایی دارآباد
عملیات احداث سردر ورودی مسیر کوهپیمایی دارآباد با هدف شاخص سازی و ارتقای جلوه بصری ورودی مسیرهای کوهستانی آغاز شده است.
طراحی و اجرای این سازه با بهرهگیری از مصالح طبیعی انجام میگیرد و تلاش می شود تا نمادی شاخص و هماهنگ با هویت کوهستان دارآباد ایجاد شود تا ضمن استحکام و دوام، زیبایی بصری و هماهنگی با مناظر طبیعی منطقه حفظ شود
@mahalehdarabad
"انا لله و انا اليه راجعون"
با نهایت تأسف و تأثر درگذشت همسری مهربان و مادری فداکار مرحومه مغفوره شادروان حاجیه خانم مهین یگانه همسر مرحوم حاج رحمان حسنی و مادر آقای جمشید حسنی را به اطلاع کلیه اقوام، دوستان و آشنایان و هم محله ای های محترم می رسانیم.
به همین مناسبت مراسم تشییع و خاکسپاری
فردا دوشنبه
۲۸ مهر ۱۴۰۴
ساعت ۱۰ صبح
از پاتوق محله دارآباد به سمت ورزشگاه دارآباد و از آنجا به سمت بهشت زهرا برگزار می شود.
وسیله ایاب و ذهاب به سمت بهشت زهرا و برگشت به سمت دارآباد مهیا می باشد .
ضمنا مراسم سوم و هفتم روز
چهارشنبه
۳۰ مهر ۱۴۰۴
از ساعت ۱۵ الی ۱۶/۳۰
در حسینیه ملایری های دارآباد منعقد می گردد .
حضور شما عزیزان باعث آرامش روح متوفی و تسلی خاطر بازماندگان خواهد شد.
@mahalehdarabad
غروب دارآباد
امروز
جمعه
۲۵ مهر ۱۴۰۴
ارسال یکی از اهالی دارآباد
@mahalehdarabad
۱۵ مهر ۱۳۹۴
۱۵ مهر ۱۴۰۴
دهمین سالگرد تاسیس
کانال محله دارآباد شمیران
ده سال است که در این کانون در کنار هم هستیم
کانال محله دارآباد شمیران قدیمی ترین کانال در بین همه محله های شمیران و تهران است
این موضوع بسادگی قابل تشخیص است
کافی است به ابتدای هر کانالی بروید تا ببیند در چه تاریخی ایجاد شده است
@mahalehdarabad
سیزدهم آبانماه مصادف است پنجمین سالگرد درگذشت مادر بزرگوار شهید علیرضا اسکندری بانو خانم اسکندری
روحش شاد و یادش گرامیباد
به رسم تکریم خانواده معظم شهدا میهمانش کنید با ذکر فاتحه و صلوات
ارسالی از طرف فرزندشان خانم فاطمه اسکندری
@mahalehdarabad
به یاد بزرگان قدیم دارآباد
از راست نفر اول حاج محمد قیدی فرزند شیخ حسین فرزند حاج محمد فرزند حاج ملک نجفعلی
نفر دوم شیرزاد(محسن) قیدی فرزند حاج طاهر فرزند رضا علی
نفر سوم حاج تقی قیدی فرزند مشهدی حسن فرزند قربانعلی
عکس از بهزاد لیان
@mahalehdarabad
شهریور سال۱۳۷۶ ، صعودقله دماوند از تیغه غربی ، سمت چپ مرحوم جلیل سلمانپور ، سمت راست فریدون مقامی ، نشسته سید جلال استرآبادی
ارسال از سیدجلال استرآبادی
@mahalehdarabad
شهریور سال ۱۳۷۶ در مسیر قله دماوند بعد از پناهگاه سیمرغ ، از راست مرحوم جلیل سلمانپور ، فریدون مقامی ، سید جلال استر آبادی
ارسال از سید جلال استرآبادی
@mahalehdarabad
شهریور ۱۳۷۶ ابتدای مسیر قله دماوند ، تیغه غربی ، پارکینگ وسایل نقلیه ، از سمت چپ مرحوم جلیل سلمانپور ، سید جلال استرآبادی ، جعفر دولتیاری
ارسال از سید جلال استر آبادی
@mahalehdarabad
هـفـتـم آبـان هـشتـمـيـن سـالـگـرد
پـدری مـهـربـان و زحـمـتـكـش
مـرحـوم عـلـی دولـتـيـاری
شادی روح ايـن پـدر عـزيـز صـلـواتـی هـديـه بـفـرمـايـيـد
@mahalehdarabad
دهه ۶۰
مرحوم محمود قیدی
آقای غلامی
خانی مرادی
قائم سلمان پور
غلامعلی قیدی
جواد زمانی
غلامحسن قیدی
سازمان تربیت بدنی جمهوری اسلامی
هیات کوهنوردی منطقه رودبار الموت
ارسال از محمد صداقت
@mahalehdarabad
صحرای دارآباد
دهه ۴۰
از راست نفر اول امرالله(امير) قيدي فرزند حبيب الله فرزند مشهدی عبدالله - نفر دوم محمد قيدی (برادر حاج تقی) فرزند مشهدی حسن فرزند قربانعلی - نفر سوم مهندس حاج محمد علی پورابتهاج فرزند حاج غلامحسين فرزند مشهدی نادعلی - نفر چهارم اكبر شيرعليان فرزند اصغر - نفر پنجم عبدالله آزاد فر فرزند علی قيدی فرزند مشهدی محمد جعفر
@mahalehdarabad
وقتی آشپزخانه خاموش میشود...
آیا تا به حال به این اندیشیدهاید که پخت و پز تنها یک کار روزمره نیست؟ بلکه رشتهای نامرئی است که خانواده را به هم پیوند میدهد.
در دههٔ ۱۹۸۰، خانههای آمریکایی به تدریج از آشپزی فاصله گرفتند و به رستورانها و غذاهای آماده روی آوردند، گروهی از اقتصاددانان هشدار دادند: «اگر دولت مراقب کودکان و سالمندان باشد و شرکتهای خصوصی غذا را تأمین کنند، آنگاه بنیاد خانواده سست خواهد شد.» در آن زمان، کمتر کسی به این هشدارها توجه کرد، اما آمار و ارقام خود گویای همه چیز هستند.
در سال ۱۹۷۱، ۷۱٪ از خانوادههای آمریکایی را خانوادههای سنتی — متشکل از پدر، مادر و فرزندان — تشکیل میدادند. امروز این آمار به تنها ۲۰٪ کاهش یافته است. باقی چه شدند؟ خانههای سالمندان، آپارتمانهای اجارهای، زندگیهای پراکنده و منفرد. حالا ۱۵٪ از زنان تنها زندگی میکنند، ۱۲٪ از مردان در انزوای خانوادگی به سر میبرند، ۴۱٪ از کودکان خارج از ازدواج متولد میشوند و نرخ طلاق در ازدواجهای اول به ۵۰٪، در ازدواجهای دوم به ۶۷٪ و در ازدواجهای سوم به ۷۴٪ رسیده است. این فروپاشی یک اتفاق تصادفی نیست. این هزینه پنهان اجتماعیِ تعطیل کردن آشپزخانه است.
چرا یک غذای خانگی اینقدر مهم است؟ چون غذای خانه فقط تأمین کنندهٔ مواد مغذی نیست — بلکه عشق، پیوند و تعلق خاطر است. وقتی خانواده دور هم سر میز غذا جمع میشوند، دلها به هم نزدیکتر میشود، کودکان از پدربزرگ و مادربزرگهایشان درس زندگی میآموزند و روابط نرمتر و صمیمیتر میشود. اما وقتی هر کس تنها و در حالی که به صفحهٔ گوشی خود خیره شده غذا میخورد، خانه به یک مهمانخانه تبدیل میشود و پیوندهای خانوادگی به "دوستان" فضای مجازی میمانند: رسمی، دورادور و موقت.
هزینه پنهان غذاخوردن در بیرون به همان اندازه هشداردهنده است... روغنهای بیکیفیت، طعمدهندههای مصنوعی و اعتیاد به فستفود، نسلهایی را به وجود آورده که با چاقی مفرط، دیابت، فشار خون بالا و بیماریهای قلبی دست و پنجه نرم میکنند — حتی در میان جوانان. امروز این شرکتها هستند که تصمیم میگیرند چه بخوریم، در حالی که شرکتهای داروسازی از "سلامت" نگه داشتن ما سود میبرند. پدربزرگ و مادربزرگهایمان حتی در سفرهای طولانی هم غذای خانگی به همراه داشتند. امروز ما در خانه مینشینیم و غذای بیرون سفارش میدهیم و اسمش را میگذاریم راحتی.
هنوز برای تغییر دیر نیست. ما میتوانیم آشپزخانه را — نه فقط اجاق گاز را، بلکه آن گرمای مطبوع، آن حس امنیت، آن فرهنگ و آن سلامتی را — دوباره احیا کنیم. چون با یک اتاق خواب میتوان یک خانه ساخت، اما با یک آشپزخانه میتوان یک خانواده ساخت.
تجربههای جهانی این موضوع را ثابت کردهاند. خانوادههای ژاپنی هنوز بر پخت و پز و غذاخوردن دستهجمعی تأکید دارند و این یکی از دلایل بالاترین نرخ امید به زندگی در جهان در میان آنهاست. خانوادههای حوزهٔ مدیترانه، زمان غذا را همچون مراسمی مقدس میدانند و دانشمندان این را هم با پیوندهای خانوادگی قویتر و هم با سبک زندگی سالمتر مرتبط میدانند. حتی در رهبری شرکت ها خرد کردن نان با همدیگر هم نماد اعتماد و ایجاد پیوند است.
آشپزخانه فقط جایی برای تهیه غذا نیست. آنجا جایی است که روابط تغذیه میشوند، سنتها زنده میمانند و خانوادهها در کنار هم نگه داشته میشوند.
اکنون نخبگان طراحی در ایران میبایست برای این مشکلات و مسائل، چاره جویی نمایند، و نهاد گرم خانواده را از نو بسازند، تا ایرانمان ساخته شود....
@mahalehdarabad
🖤 تشکر و اعتذار🖤
سوگی که بر ما نشست ، سنگین و توانفرسا بود .اینک که دست تقدیر ،بهار زندگیمان را خزان کرد و روح بلند مادری خیر خواه و عاشق اهل بیت ، مرحومه شادروان حاجیه خانوم مهین یگانه را ،باخود ، به پرواز درآورد و به ملکوت اعلا فرستاد
به حکم ادب و حق شناسی از کلیه سروران و دوستان ، همشهریان، آشنایان . بویژه محله دارآباد . ملایر و آورزمان و سایر مناطق ،
جامعه ورزش کشور ، جناب مهندس کیومرث هاشمی وزیر سابق ورزش.
جناب آقای علی پروین
پیشکسوت بزرگ فوتبال و سایر صنوف که باحضور خود ،مرهمی بر قلب داغدارمان نهادند .و در مراسم تشیع و تدفین و ختم شرکت و قدم بر دیدگان ما نهادند .
صمیمانه تقدیر و تشکر نموده و دست همگی را به گرمی و مهربانی میفشاریم . از طرفی چون بعلت تالمات وارده قادر به تقدیر حضوری از فرد فرد سروران و بزرگوارن نمیباشیم. ضمن پوزش ، دست دعا به امید اجابت به درگاه خداوند رحمان ،بلند میکنیم و سلامتی و بهروزی شما را مسئلت داریم .
از طرف خانواده های داغدیده یگانه .حسنی . مهرابی و سایر بستگان .
@mahalehdarabad
📚هر شب یک داستان کوتاه : ⬇️
اسم من ورونیکاست. هشتاد سالم است.
تنها زندگی میکنم،
در آپارتمانی کوچک بالای یک فروشگاه ابزار در برایتون چیز زیادی ندارم، اما میگذرد. از حقوق بازنشستگی، کمی پسانداز، و باغچهی کوچکی روی بالکنم — نعناع، آویشن، و یک بوته گوجهفرنگی سرسخت.
هر جمعه، به یک سوپرمارکت مشخصی میروم. همان ساعت. همان چرخ خرید. چای، نان، سوپ کنسروی، و همیشه… همیشه یک تکه شکلات میخرم. جایزهی کوچک خودم.
یک بعدازظهر بارانی، پشت سر زنی جوان در صف ایستاده بودم. دو کودک خردسال همراهش بودند. یکی آرام گریه میکرد و دیگری خرگوش عروسکیای را در بغل داشت که یک چشمش کنده شده بود.
زن خریدهایش را روی نوار گذاشت: شیر، تخممرغ، برنج، نخودفرنگی یخزده، پوشک… دستهایش میلرزید.
صندوقدار گفت: «۳۸ دلار و ۷۶ سنت.»
زن خشکاش زد.
کارتش را بیرون آورد. رد شد.
کارت دیگری امتحان کرد. باز هم رد شد.
زیر لب چیزی به صندوقدار گفت:
«میتونم شیر و نان رو بردارم؟» صدایش شکست.
در آن لحظه، بدون فکر، کاری کردم.
کارت خودم را به صندوقدار دادم و گفتم:
«همهاش رو بگذار روی حساب من.»
زن برگشت، با چشمانی گشاد از ناباوری:
«نه… نمیتونم بگذارم.»
گفتم: «میتونی. همهمون گاهی به کمک نیاز داریم.»
لبخند زدم، کیف کوچک خرید را برداشتم و بیرون رفتم.
قبل از اینکه بتواند تشکر کند.
من این کار را برای تشکر نکردم.
به یاد آوردم روزهایی را که جوان بودم، بیپول، ترسان، و تنها، وقتی شوهرم رفت و من پسرم را خودم بزرگ کردم. روزی در صفی مثل همان ایستاده بودم… و هیچکس کمکم نکرد.
.آن زن، لیلا نام داشت، همان شب در گروه فیسبوکی محلی نوشت:
«امروز یک غریبه برایم خرید کرد. خانمی مسن با موهای خاکستری و چشمانی مهربان. نصیحتم نکرد. چیزی نخواست. فقط پرداخت کرد و رفت. توی ماشین گریه کردم. بچههام امشب شام خوردند، به لطف او. اگر کسی او را میشناسد، به او بگویید “تشکر کافی نیست.”»
کسی در کامنت نوشت: «صبر کن – بارانی زرد پوشیده بود؟»
دیگری گفت: «او بالای فروشگاه تامپسون زندگی میکنه، نه؟ هر صبح میبینمش که گلهاش رو آب میده.»
چند ساعت بعد، مردم شروع کردند به آمدن جلوی در خانهام.
نه خبرنگار. نه دوربین.
همسایهها بودند.
گل آوردند. یک شیشه مربای خانگی. یک شال بافتنی.
نوجوانی یادداشتی گذاشت:
«تو برای او پرداخت کردی، من هم ادامه میدم — دارم مجانی به بچههای مرکز جوانان درس میدم.»
بعد، نامهها شروع شد.
پرستاری نوشت: «دیشب بعد از شیفت، کنار بیماری موندم تا آرامش پیدا کنه… چون تو یادم انداختی مهربانی مهم است.»
مردی در حال ترک اعتیاد نوشت: «کیف پولی پیدا کردم و برگردوندمش. به یاد تو افتادم.»
و لیلا؟ هفتهی پیش به دیدنم آمد. بچهها را هم آورد. روی بالکن نشستیم و چای نوشیدیم. کوچولویش خرگوش یکچشمهاش را به من داد و گفت:
«اون تو رو دوست داره.»
من هنوز هر جمعه به همان فروشگاه میروم.
حالا گاهی کسی هزینهی شکلات مرا پرداخت میکند.
و من میگذارم.
چون مهربانی تمام نمیشود.
فقط منتظر میماند… تا کسی شجاع پیدا شود و دوباره آغازش کند.
و اگر میپرسی؟
برای دادن امید، پول نمیخواهد.
فقط باید کسی را ببینی.
واقعاً ببینی.
و بی ذکر کلامی، بگویی:
«من هم اونجا بودهام. با توام.»
دنیا اینگونه بهتر میشود.
نه با سخنرانیهای بزرگ.
نه با تیترهای خبری.
بلکه در لحظههای آرام.
میان آدمهای معمولی.
که تصمیم میگیرند مراقب هم باشند. 🌿
بگذار این داستان، دلهای بیشتری را لمس کند….
👈📖 قبل از خواب داستان بخوانیم 🙋♂️
@mahalehdarabad
امشب مصادف است با چهارمین سالگرد درگذشت پدری مهربان و همسری فداکار، بزرگ خاندان شادروان
حاج محمد(محسن)قیدی
شادی روح آن مرحوم و همسر گرامیشان
حاجیه خانم منصوره امینیان
فاتحه مع الصلوات🌹
ارسالی از نوه ایشان مهندس علی شمس
@mahalehdarabad
"انا لله و انا اليه راجعون"
با نهایت تأسف و تأثر درگذشت همسری مهربان و مادری فداکارمرحومه مغفوره شادروان مهین یگانه همسر مرحوم حاج رحمان حسنی و مادر آقای جمشید حسنی را به اطلاع کلیه اقوام، دوستان و آشنایان و هم محله ای های محترم می رسانیم.
به همین مناسبت مراسم تشییع و خاکسپاری
فردا دوشنبه
۲۸ مهر ۱۴۰۴
ساعت ۱۰ صبح
از پاتوق محله دارآباد به سمت ورزشگاه دارآباد و از آنجا به سمت بهشت زهرا برگزار می شود.
وسیله ایاب و ذهاب به سمت بهشت زهرا و برگشت به سمت دارآباد مهیا می باشد .
حضور شما عزیزان باعث آرامش روح متوفی و تسلی خاطر بازماندگان خواهد شد.
@mahalehdarabad
بنر تسلیت امام جماعت و هیات امناء و نماز گزاران مسجد جامع دارآباد به حاج محمد قره گزلو
مسجد جامع دارآباد
@mahalehdarabad
برای من خاک سردنیست ...هنوز داغ است، هنوزباور نمی کنم، هرروزکه می گذرد آتش نبودنت در وجودم شعله ورتر می شود😭😭😭
مادرم دوساله که نیستی،دوسالی که باغم نبودنت بر من بسیار سخت گذشت. چقدرسخته تحمل نبودنت، آشوبم، دلتنگم، راه به جایی ندارم😭😭😭 ای عزیزترینم، در غم نبودنت چه کنم؟
جایگاهت بهشت برین
ای عشق تکرارنشدنی
عاشق همیشگی تو دخترکوچکت
۲۵مهر مصادف است با دومین سال آسمانی شدن مادرمهربونم خانم پری عزیزخانی منفرد (همسرمرحوم حاج محمدآقا قیدی فرزند شیخ حسین)
نثارشادی روحش فاتحه و صلوات
@mahalehdarabad