mahanati | Unsorted

Telegram-канал mahanati - somewhere quiet 🌾

-

Subscribe to a channel

somewhere quiet 🌾

Gulda plays Beethoven’s Pastorale sonata

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

من از دوم فروردین فهمیدم که اهمیتی ندارد. ندارد عزیزدل من. اما قرار نیست رنج نکشیم، قرار نیست همیشه هم خوشحال باشیم. صرفا اینکه آماده باشیم برای هر اتفاق ممکن، عبور از آن را راحت تر می‌کند.

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

غم‌هام تو تهران جا مونده بود. پیداشون کردم.

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

دوست داشتم سال ۲۵۰ قبل از میلاد در آتن زندگی می‌کردم، ولی خب با تتلو هم‌دوره‌ام.

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

پدرم همیشه pain بوده.

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

لطفا بهترین کفش‌های جهان رو برام بخرید :(

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

هربار ماشینی که سوارش شدم مشکل پیدا می‌کند، به این فکر می‌کنم که اتوموبیل‌ها خانه‌های متحرکی هستند و راننده، آشپزخانه. این فکر را از بچگی داشتم.

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

چند پاراگراف هم براتون مینویسم :*

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

Beethoven’s 5th violin sonata “spring”

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

این یکیم دوست دارم… بمونه اینجا. شب بخیر.

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

Turned up the volume and you started to weep
And I thought you a lamb
Even in the sigh of the headlight sea
Your tears were salty ocean

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

Lately, I fear there's no end in sight
7-Eleven runs after midnight

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

یه ارتیست خلاق میخوام ورژن ایران اینو درست کنه بزارم پروفایلم 😔🧡

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

Her music is known for its intense lyricism as well as the neo-baroque compositional procedures used throughout; like her brother, she was very interested in music history (particularly the music of Bach).

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

مهدی گفت “خونه من دقیقا چیزیه که خودم درونم هستم” نامرتب و نامتقارن.
یکم اهنگ گوش دادیم. بعدش برگشت و گفت “ولی من دوست ندارم مثل خونه داداشم خونه داشته باشم. خونه اونا زیادی خوبه. دکوراسیونشون سیلور و آبی پر رنگه، حوصلم سر میره”
خب فکر کنم یک و نیم ساعتی تو مغز مهدی بودم امروز.

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

من به کارما اعتقادی ندارم اما امیدوارم مشابه موقعیتی که توشم سر ادم‌هایی بیاد که من رو به اینجا رسوندن.

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

washing the dishes and listening to mozart is the ultimate experience of feeling like you’re a royalty.

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

going to war (tehran)

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

ترسی دنبالم می‌کند، با پاهای درازش، با دهن کجش. نمی‌دانم سال پیش از کدام مسیر رفتم که گمم کرد، الآن صدایش را از پشت هیکل زئوس می‌شنوم. هنوز صبحانه‌ام را نخوردم. هنوز پیدا نشدم. هنوز آسمان زیباست. پیوسته بارید و نوروزمان پاییزمان شد. قرار بر وارونگی‌ست؟ ترسش دنبالم می‌کند اما؛ من با این پیج‌‌وخمی‌ها آشنایی دارم. در هذیان گویی هم مهارت دارم.

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

به من می‌پردازی و مرا خام خود می‌کنی
لیکن هیچ‌گاه حقیقت را نمی‌بینی
واقعیت خود را از حقیقت جدا ساخته‌ای و به منِ واقعی عشق می‌ورزی
دستانت را به دور تن عریان من می‌پیچی و نمی‌دانی که آن ها در حقیقت مانند به زندانند، دست های تو
خیال. درِ قفس خیال را بر خود بسته‌ام و پرهایم را دانه دانه از جای می‌کَنم؛ گویی با رفتارم از تو نیز طلب حبس شدن می‌کنم
و تو، هرگز حقیقت را نخواهی دانست.

۵ فروردین ماه ۱۴۰۳

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

بوی برنج سوخته میاد! چند بار گفتم حواست باشه؟ اون قاشق رو بده بهم.

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

https://youtu.be/iMfQoZUrn4M?si=FT63FAwiUXGOeelG

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

بیایید یک کاری بکنیم.
ایدی کانالتون رو برام پیوی یا ناشناس بفرستید، و بر اساس شناختم ازتون/حس و حال کانالتون، بهتون میگم کدوم نقاش اکسپرسیونیست هستید.
this should be fun.

t.me/HidenChat_Bot?start=76362463

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

یعنی شاید همه‌چیز جوری که میخوام پیش نمیره ولی اشکال نداره چون وقت دارم بهتر بشم.

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

With you I'll always share

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

Tell me when we grow up do we ever go home?
You said home becomes the highway

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

امشب سه تا گوش میدیم

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

بارون بی مهبا به شیشه برخورد میکرد و سکوت غم‌انگیز اتاق رو برهم میزد، جایی در کنج‌ترین نقطه اتاق به دیوار تکیه‌زده و حاله‌ای از غم و سیاهی اطرافش رو تماما پر کرده بود.
برای حرف زدن بیش از حدِ توان خسته و برای سکوت زیادی ناتوان بود؛ کم کم و تدریجی مابین کلمات غرق و در عین حال میان پنجه‌های سکوت رو به تباهی میرفت.
جسمش جایی میان دهه بیست سالگی به اسارت گرفته شده بود، روحش؟ دقیق نمیدونست، شاید به اندازه قرن‌ها عمر کرده بود.
نفس بیجونی کشید و با چشم‌های خالی از زندگی آخرین کام عمیق رو از سیگارِ رو به پایانش گرفت: 《این بار راه فراری نبود.》.

N.L

+چقدر قشنگ بود:))) بیشتر بنویس!

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

@mahanati

Читать полностью…

somewhere quiet 🌾

Mavi sular sevgilimə yol verin
آب های آبی، به عشقم راه بدین

Читать полностью…
Subscribe to a channel