امام حسین(ع) در هیچ شرایطی از چارچوب های «انسانی و دینی» خارج نشدند/ «اصول انسانی» را زیر پا نگذاریم و با «حفظ کرامت انسانی» حرکت کنیم/ «رضایت و خواست مردم» معیار یک حکمرانی دینی است؛ حجت الاسلام والمسلمین شفیعی در گفت وگو با شفقنا | خبرگزاری بین المللی شفقنا
https://fa.shafaqna.com/news/1644353/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%ad%d8%b3%db%8c%d9%86%d8%b9-%d8%af%d8%b1-%d9%87%db%8c%da%86-%d8%b4%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b7%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%da%86%d8%a7%d8%b1%da%86%d9%88%d8%a8-%d9%87%d8%a7%db%8c/?amp=1
🖊نتیجه:
انکار اعتبار دینی حوزه عرف، که متاسفانه امروزه در میان صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی در عمل و گاهی در نظر رایج شده است، به هر بهانه ای (مبارزه با سکولاریسم، مبارزه با غرب، مبارزه با علوم انسانی جدید، مبارزه با علوم طبیعی جدید، تمدن سازی اسلامی و ...)، می تواند نتایجی ویرانگر در امر حکمرانی به دنبال آورد. با انکار حوزه عرف یا بدتر از آن با دینی سازی حوزه عرف، مفسده های بزرگ دینی و غیردینی شکل می گیرد.
🔹 بزرگترین مفسده دینی، در این زمینه، بدعت گذاری در دین است؛ چرا که بدعت، به اجماع فقیهان، به معنای دینی کردن امر غیردینی است و از بزرگترین حرام ها به شمار می رود. در این فرایند بارهای سنگینی، به ناحق، بر دوش دین، نهاده می شود و دین را از انجام کارویژه خود دور می سازد. همچنین، رابطه منطقی دین با حوزه عرف را به امری غیرمنطقی تبدیل می کند. در این فرایند، در عمل، بزرگترین خیانت بر خود دین صورت می گیرد؛ چرا که دین را از رسیدن به مقاصد ذاتی خود، باز می دارد.
🔹 مفاسد غیردینی، البته، در این زمینه بی شمار است. محروم کردن جامعه از تجارب بشری، بی اعتنایی به دانش های بشری، کنار گذاشتن متخصصان و شایستگان از عرصه حکمرانی، تبدیل کردن جامعه پیچیده عقلانی شده به جامعه نسبتا بسیط و ابتدائی، و گسترش انواع انحطاط ها در حوزه های گوناگون زندگی اجتماعی، از جمله پیامد های مستقیمی است که به نوبه خود هر یک از این مفسده ها، فسادها های دیگری را نیز در پی می آورند. دین و عرف همیشه در تعامل با همدیگر بالیده اند و زمانیکه یکی بر حوزه دیگری تجاوز کرده، هر دو متضرر گشته اند.
۲۵مرداد۱۴۰۲ شفیعی
@Mahmood_shafiee
به ویژه، عمل به آموزه های دین در عرصه حکمرانی کار آسانی نیست. عمل به آن آموزه های سیاسی دین یعنی آباد کردن زندگی عموم مردم؛ یعنی عدالت گستری همه جانبه؛ یعنی رفع انواع فقرهای مادی و معنوی؛ یعنی تحمل نقد و انتقاد از حکومت؛ یعنی راه تجربیات بشر را پیمودن و کار را به دست کاردانان سپردن. رسیدن به این مقاصد تخصص می خواهد، تعهد می خواهد؛ اخلاق و تربیت می خواهد و شرایط سخت دیگر که البته کار آسانی نیست و ظاهر گرایان فرسنگ ها از این شرایط به دورند. آنان، در واقع، در دین ورزی خود میان بُری ساده سازانه ساخته اند و به جای کوشش همیشگی برای افزودن بر دیانت و ایمان، راهی بی دردسر بر گزیده اند. این میان بُر حکمرانی دینی را بر آنان راحت کرده است. هیات حاکمه متعلق به این گروه، خود را از شر زحمت های طاقت فرسای هنر حکمرانی خوب رهانده اند.
✅نتیجه: تبدیل شدن حجاب به اولویت اول حکومت بیش از آنکه خدمتی به بنیادهای دیانت و ایمان باشد، حاکی از ذهنیت دینی بسیط و صیقل ناخورده در میان بخشی از هیات حاکمه امروز ایران و حامیان پروپا قرص آنان در میان جمعی از مردمان مذهبی است که از زیست جهان دینی ناپالوده ای برخوردارند. این گروه با چنین زیست جهانی نه تنها بر اصول دین چنگ نمی زنند، حتی دستشان از فروغ دین نیز خالی است؛ چرا که حجاب به شکل اجباری نه اصول دین است و نه فروع آن. حجاب واجبی دینی در راستای مصلحت زنان مسلمان است که با تحمیل دیگران فضیلت آن از دست می رود و زندگی مومنانه را به مخاطره می اندازد. ظاهرگرایی دینی زیست جهانی ساخته است که حاکمان متعلق به این گروه در سایه آن از انجام وظایف ذاتی یک حکومت دینی طفره می روند و به جای پاسخ گفتن بر ناکرده های بی پایان خویش، جامعه دینی را به بی دینی متهم می سازند. بدون تغییر یافتن چنین زیست جهانی، بحران های حکمرانی در ایران امروز راه حلی نخواهد داشت و بر عمق آن افزوده خواهد شد.
شفیعی ۱۰مرداد۱۴۰۲
@Mahmood_shafiee
حکومت اسلامی حکومتی است که پایه های آن را شایستگی های تخصصی و اخلاقی حاکمان، رضایت عموم مردم، گسترش عدالت همه جانبه در جامعه، و بالاتر از همه، عشق و محبت دو جانبه مردم و حکومت به همدیگر، تشکیل می دهند. بدون تحقق چنین شرایطی، حکمرانی به نام دین به زوال دین و دنیای مردم می انجامد.
شفیعی 7مرداد 1402/ 11محرم 1445
@Mahmood_shafiee
خود استاد، با توجه به تاریخیت علم و دانش، نسبت به تغییرپذیری ایدهها و تکامل پذیری تاریخی نظریه ها اذعان کرده اند و نقدپذیر بودن دیدگاه های خود را به صراحت به زبان آورده اند.
🖊این یادداشت که اکنون(۳۱تیر۱۴۰۲) به انتشار آن در این کانال اقدام کردم، چند ماه پیش برای مجله سیاست نامه نگاشته شده بود. یادداشت را از صبح پنجشنبه، 8 اردیبهشت 1402 شروع کردم و عصر جمعه، 9 اردیبهشت 1402 به پایان رساندم. چند ساعتی قبل از پایان یادداشت به خواب رفتم. در خواب دیدم با استاد هر کدام روی یک صندلی که در دو طرف یک میز قرار داشت، نشسته ایم. استاد به بنده فرمودند در آن جلسه ای (اولین ملاقات بنده با استاد در دانشگاه مفید در سال ۱۳۸۲) که برگزار شد و 15سوالی که از من کردی به خاطر کمبود فرصت و ازدیاد حاضران نتوانستم به آنها پاسخ دهم. از بنده خواستند با هم قدم بزنیم و ایشان به پرسشها پاسخ دهند. در همین لحظه از خواب بیدار شدم و باقیمانده این یادداشت را تکمیل کردم.
🖊در بیان اخلاقی بسیار ارزشمندی، استاد طباطبائی می فرمودند دانشمند نه بر جهل که باید بر علمش متعهد گردد. از خداوند بزرگ، با کرنشی که شایسته کبریایی او باشد، درخواست می کنم این استاد فقید گرانمایه را با "عالمانِ متعهدِ بر علم" محشور سازد و جایگاه ابدی آن استاد پر فروغ را بهشت برین قرار دهد.
۳۱تیر۱۴۰۳ شفیعی
@Mahmood_shafiee
در ادامه، ریچارد رورتی آمریکایی به گسترش بیشتر آن دامن زد. در این دوره، نیمه دوم قرن بیستم، فلسفه جدید، پراگماتیسم، به اروپا نیز پا گذاشت و در انگلستان جایگاه والایی در حوزههای مختلف زندگی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به دست آورد. پراگماتیسم کاوشهای عقلی ناب را زیر سوال برد و به جای یافتن حقیقت پیشین، بر سودرسانی عملیِ ایده ها، مفاهیم، اندیشه ها و طرحها در زندگی روزمره اولویت بخشید. پراگماتیسم تا آنجا پیش رفت که مرز فلسفه و علم را بسیار کم رنگ ساخت و در واقع فلسفه را همنشین رقیب پیشین خود، یعنی علوم پوزیتویستی، کرد.
🖊سلطه روش شناسی پوزیتویستی بر قلمرو دانشهای انسانی و، به تبع، تولد شاخه های گوناگون علم سیاستِ تجربیِ غیرفلسفی در قرن بیستم به دیگر مناطق جهان نیز سرایت کرد. در تاریخ معاصر ایران از همان ابتدای پیدایش علم سیاست چندان رابطه ای میان این رشته و بکارگیری روش عقلی در آن وجود نداشت. از سال 1277ش که "مدرسه علوم سیاسی" در وزارت خارجه برپا گشت، مهمترین رویکرد علمی، نگاه حقوقی به این رشته بود. از اینرو، بعد از تاسیس و تحولات آغازین، در زمان تاسیس دانشگاه تهران در سال 1313ش، علوم سیاسی با رشته حقوق یک دانشکده را تشکیل دادند. گسترش تدریجی این رشته و فرا رفتن رشته علوم سیاسی از دانشگاه تهران، تحولی جدید در آن به وجود آورد. علوم سیاسی در این مرحله به جای وابستگی به علم حقوق به سمت مطالعات جامعه شناختیِ تجربی تمایل یافت و استقلال خود از حقوق را با پوزیتویستی شدن تصاعدی آغاز کرد. علیرغم قبض و بسطهای فراوان علم سیاست از فردای پیروزی انقلاب و تاسیس جمهوری اسلامی، تحولی کیفی در آن به وجود نیامد و این رشته در ایران امروز همچنان برپایه نگاه غالب پوزیتویستی به حیات خود ادامه داده است.
🖊از آنجا که موضوع علم سیاست، دولت و قدرت سیاسی است و در شرایطی که این دانش در عصر جدید از نگره های فلسفی دور شده و در آخرین مرحله با پراگماتیسم فایده گرا و حتی تفکرات پست مدرنیستی نسبی گرای افراطی همراهی میکند، علوم سیاسی در شرایط کنونی، به ویژه در ایران امروز، به انواعی از گرایشات ایدئولوژیک و دور شدن از منطق علم که بر اصالت شناخت معتبر پدیده ها اصرار می ورزد، آلوده شده است. به تعبیر یکی از عالمان برجسته علوم سیاسی، در ایران امروز مرز علم سیاست و مطالعه سیاست، در حالی که این دو مقوله تفاوت ماهوی دارند، برداشته شده و علم سیاست در عمل به مطالعه سیاست تقلیل یافته است. از همین زاویه، تحمیل ایدئولوژی بر دانش سیاسی معضل دیگری است که امروزه رد پای آن را به وفور می توان در سیاستگذاری های آموزشی و فرهنگی مشاهده کرد.
✍نقش برجسته استاد فقید دکتر سید جواد طباطبایی در قلمرو علم سیاست جدید و ایران امروز را درون چنین شرایطی می توان، به درستی، مورد بازشناسی و ارزیابی قرار داد. در وضعیت کنونی، از یک سو مرزبندی فلسفه سیاسی و روشهای پوزیتویستی در قلمرو علم سیاست بیرنگ شده و در عمل، فلسفه سیاسی یا از قلمرو علم سیاست خارج گشته یا در خدمت پوزیتویسم قرار گرفته و تنها به عنوان مکمل آن نقش ایفا میکند، و از سوی دیگر فاصله علم سیاست و ایدئولوژی تقلیل یافته و علم سیاست، در ساحت های گوناگون، در "ایدئولوژی" که تنها بیان کننده منطق قدرت و راهنمای آن به شمار میرود، ادغام گشته است. استاد فقید با مطالعات عمیق و همه جانبه فلسفه سیاسی قدیم و جدید اروپا، آمریکا و جهان اسلام، و نیز فاصله گذاری روشن با تمایلات سیاسی حاکم بر جامعه علمی-انقلابی دانشگاه های ایران، توانست فلسفه سیاسی و اصالت آن را در قلمرو دانش سیاسی در شرایط جدید تاریخی احیا کند.
🖊مهمترین هدف معرفت شناختی طباطبایی از این اقدام بزرگ این بود که جایگاه برترِ از دست رفته فلسفه سیاسی را بدان بازگرداند و با تکیه بر معرفت معتبر فلسفی در قلمرو علوم سیاسی بتواند بی اعتباری شبه علم های رایج ایدئولوژیک را، به مثابه امور نقیض واقع، به اثبات برساند.
🖊استاد طباطبایی برای احیای فلسفه سیاسی کارهای بزرگی به انجام رسانید. او در همه پژوهشهای مکتوب و مباحثات شفاهی، یک عقل کلی سیاسی جریان یافته در دو تاریخ متفاوت اروپا و ایران را موضوع تحقیق انتخاب کرده بود. از منظر استاد طباطبایی عقل کلی مهمترین ابزار انسانی برای درک درست جهان هستی تکوینی یا اعتباری است و هیچ پژوهشی غیرفلسفی نمیتواند جای چنین تحقیقاتی را پر کند و برعکس، تحقیقات دیگر تا جایی ارزشمند خواهد بود که درون یک چارچوب فلسفی معتبر مورد حمایت قرار گیرد. او دیگر شاخه های علوم انسانی را در طول تحقیقات فلسفی ارزشمند میدانست و هرگونه تاملات بنیادین درباره پدیده های سیاسی برآمده از دانش های دیگر را که بخواهد نقش فلسفه را بازی کند، فریبکاری میدانست.
فسادها در راستای کام جویی های مادی و باقی نگه داشتن حکومت به هر قیمت) را می گسترانند، یا حکومت آنان ادامه حکومت انبیا و اولیای الهی است که جامعه بدوی را به جامعه مدنی تبدیل می کردند؛ دنیای تیره مردم را با گسترش رفاه و آبادانی، و صلح و صفای جمعی به جهانی پر از نعمت و آسایش می آراستند، و در نهایت، همگان را به پذیرش توحید و خدا پرستی متمایل می ساختند. با این محاسبه اگر حکومت گران متوجه شدند از راه درست برگشته اند، لحظه ای برگشت به راه درست را به تاخیر نیاندازند؛ چرا که راه خداوند همیشه بر روی حاکمان، اگر بخواهند و برگردند، گشوده است.
۲۷تیر۱۴۰۲ شفیعی
@Mahmood_shafiee
🔰اجتهاد متصلب و انحطاط سیاسی
🔷۱. سیاست ورزی درست، سیاست مبتنی بر خرد زمانه است. خرد زمانه در هر دوره ای متحول است. از این رو، سیاست خردمندانه هم سیاستی متحول خواهد بود.
🔷۲.خردمندی سیاسی تحول پذیر، به ابزار تحول بخش نیاز دارد. مناسبترین ابزار دسترسی به خرد سیاسی تحول بخش، اجتهاد سیال تاریخی-تجربی است که البته چنین اجتهادی خود نیازمند اجتهاد در نظام اجتهادی رایج است.
🔷۳. اجتهاد در میان اهل سنت، از قرن دوم تا پایان قرن چهارم و شکل گیری چهار مکتب فقهی، امری رایج و پذیرفته شده بود و به کمک همین اجتهاد تکامل بخش بود که چهار مکتب فقهی اهل سنت پدیدار شد، نهادینه گشت و به بار نشست. اما بعد از شکل گیری این نظامهای فقهی، توهمی دامن فقیهان اهل سنت را گرفت که دیگر نیازی به اجتهاد نیست؛ چرا که آنان گمان بردند اصول و قواعد شکل گرفته در سایه اجتهاد پایدار دویست سیصد ساله و منظومه های فقهی موجود، برای پاسخ به نیازهای جامعه مذهبی، کافی است و چهار مکتب فقهی به دست آمده، جامعه مسلمانان را از هر گونه اجتهاد جدید بی نیاز کرده است. این توهم جانبی، قرن ها اهل سنت را از اجتهاد محروم ساخت تا اینکه به تدریج کسانی پیدا شدند و این رویه را نقض کردند. این افراد و جریانات، از ابن تیمیه تا نوگرایان جدید اهل سنت را دربر می گیرند.
🔷۴. در میان علمای شیعه، اما، بعد از وفات ائمه ع و پیدا شدن فضای باز سیاسی در قرن چهارم-پنجم هجری اجتهاد رسمیت یافت و تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در قلمروهای زندگی خصوصی شرعی تداوم داشت. البته، رویه اجتهاد در باره حوزه عمومی و حقوق عمومی، بخاطر عقاید خاص شیعه درباره غیبت امام دوازدهم عج و اختیارات سیاسی و مقام سیاسی ویژه معصوم، وجود نداشت و علمای شیعه اجتهاد را به حوزه خصوصی محدود کرده بودند. با این حال، ظهور صفویه نقطه عطفی شد و نشانه هایی از اجتهاد در حوزه عمومی و حقوق عمومی از آن زمان تا پدیداری قاجاریه بروز کرد و در حاشیه بحثهای فقهی رایج بعضی از فقیهان، رواج یافت. موج دوم اجتهاد در حوزه عمومی در اواخر قاجار با ظهور جنبش مشروطه، ظهور یافت و ایده های جدیدی در امر سیاسی به روش اجتهادی مطرح گشت. اوج احیای اجتهاد در حوزه عمومی و حقوق عمومی، با طرح نظریه ولایت فقیه از سوی امام خمینی و شاگردان او، ظاهر گشت و تحولی در قلمرو اجتهاد شیعی به وجود آورد که بر اساس آن، فقیهان زیادی بحث ولایت فقیه را گسترش دادند و پیرامون آن آثار جدیدی تولید کردند.
🔷۵. در حالی که گسترش اجتهاد به حوزه عمومی و حقوق عمومی در میان علمای شیعه جرقه امید خردورزی سیاسی مبتنی بر اجتهاد تکامل پذیر تاریخی-تجربی را برافروخت، با کمال تاسف بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اجتهاد در دو حوزه عمومی و حقوق عمومی به تدریج متوقف گشت و در عمل، با تکرار مکرر بحثهای امام خمینی و شاگردان، به تصلب در اجتهاد دچار گشت و هر گونه تعاملات جدید در این دو حوزه که متفاوت از دیدگاه رایج باشد، مطرود گشت و به تبع، عرصه سیاست ایران نیز به جای تجربه کردن تحولات مناسب سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، با مسائل و معضلات فراوانی روبرو گشت، و بدتر اینکه گونه ای از انحطاط در این زمینه به وجود آمد. گونه ای از اجتهاد ستیزی علمی و، به تبع، مخالفت با تحول مناسب نظام سیاسی هماهنگ با خرد زمانه، عرصه علم و سیاست در ایران را در بحران فرو برد که اکنون چنین شرایطی، بن بستی جدی، در سطح نظر و عمل، جامعه امروز ما را احاطه کرده است.
🔷۶. نتیجه: تصلب در اجتهاد تاریخی-تجربی هر چند ابتدا در تاریخ فقه اهل سنت ظهور یافت، با کمال تاسف علمای شیعه نیز در جمهوری اسلامی به این بلیه دچار شدند و نتوانستند فراتر از نظریه ولایت فقیه که پاسخی به بی دولتی شیعیان در تاریخ معاصر بود، نظریه هایی مناسب با نیازهای جدید جامعه امروز ایران، از قبیل: حقوق بشر، دموکراسی، حقوق زنان در حوزه عمومی، نظام حزبی، انتخابات و ...، ارائه دهند. امتناع های ذهنی برای اجتهاد تاریخی-تجربی در میان آن دسته از نخبگان مذهبی که امروزه از نظر قدرت سیاسی، در دو دهه اخیر جمهوری اسلامی، دست بالا را دارند، آنچنان سدی در برابر نواندیشی دینی به وجود آورده است که امروزه نقش متفکران مذهبی که از هنر اجتهاد تاریخی-تجربی برخوردارند، در تحولات سیاسی و اجتماعی جمهوری اسلامی، صفر یا زیر صفر است. بدون برداشته شدن این امتناع های فکریِ مذهبی، چندان امیدی برای تحولات مثبت در افق سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ ایران امروز، دیده نمی شود.
۴تیر۱۴۰۲ شفیعی
@Mahmood_shafiee
🔰راه پایدارسازی چهره مثبت انقلاب
✍قبلا در یادداشت های مختلف از جمله یادداشت "انقلاب چیست و انقلابی کیست" انتشار یافته در تاریخ ۱۰بهمن ۱۴۰۰، دو چهره منفی و مثبت بودن هر انقلاب را مورد بحث قرار داده ام. در این یادداشت راه های پایدار سازی چهره مثبت یک انقلاب و به حداقل رسانی زیان های آن را به بحث می گذارم:
✅ تبدیل تدریجی انقلابی گری به اصلاح رویه های نادرست، در راستای اهداف انقلاب، مهمترین راه پایدار سازی چهره مثبت انقلاب است. با نگاه دقیق الهیاتی و فلسفی، انقلاب خودش هدف نیست؛ بلکه وسیله ای احتمالی برای اصلاح خطاهای گذشته و تحقق اهداف درستی است که در همه انقلاب ها بخاطر تحقق آن اهداف عمل انقلابی صورت می گیرد. رسیدن به تساوی حقوقی، عدالت و برادری اجتماعی، آزادی و استقلال سیاسی، تاسیس انواع نظامهای دمکراتیک در قالب انواعی از مدل های مشروطه و جمهوری، و صلح و آشتی، از جمله اهداف معروف انقلابهای قرن نوزدهم و بیستم میلادی بوده است. همچنین، آنگونه که در یادداشتهای قبلی هم گذشت، با نگاه جامعه شناختی، در همه انقلابها، در کنار اهداف مثبت، مجموعه ای از روش های نادرست نیز بکار گرفته می شود و انقلاب را از نعمت خالص و عمل قابل دفاع کامل بودن، خارج می سازد.
🔹 با این توجه باید دانست کسانی که با غرق شدن در ذهنیت مثبت از انقلاب، پایداری روحیه انقلابی را دنبال می کنند، توجه ندارند که دوست داشتن یک پدیده، انسان را از فهم سویه های زیان بار آن و توجه به کمبودهای یک پدیده باز می دارد. به تجربه ثابت شده است که در گرماگرم عمل انقلابی، کارهای بسیار ناشایستی، از قبیل قتل و عامهای بی دلیل، مصادره های بی حساب و کتاب اموال غیر، گسترش بی رویه دروغ ها و تهمت ها، و دهها پدیده منفی دیگر، در صفحه سیاسی کشور رخ می نماید و چهره ای تاریک کشور را فرا می گیرد. عقل و دین اقتضا می کند که این لحظات هر چه کمتر، بهتر، و هر چه بیشتر بدتر. "انقلاب برای انقلاب"، آنچنان که چهره های قدیم هر انقلابی بدان علاقه نشان می وهند، در واقع یعنی پرت شدن از هدف های خوب انقلاب و غوطه ور شدن در ورطه روش های ناموجه انقلابی.
🔹بنابراین، رمز پایداری سودمندی های یک انقلاب در این است که به تدریج فضای انقلابی تندروانه را به فضای تغییرات و اصلاحات خردمندانه، مبتنی بر تخصص و اخلاق، تبدیل کرد. به تجربه ثابت شده است که تغییرات بدون حساب و کتاب و انقلابی، ذاتا غیر طببعی و در نتیجه ناپایدارند و در مقابل، تغییرات مبتنی بر اصلاح تخصصی-اخلاقیِ تدریجی، امری طبیعی و در نتیجه پایدارند.
۱تیر۱۴۰۲ شفیعی
@Mahmood_shafiee
✍سیاستگذاری درباره حجاب عرفی و شرعی
🖊-چند روز پیش در کانال تلگرامی یکی از خبرگزاری ها با افتخار کلیپی گذاشته بودند که نشان می داد مردانی با لباس شخصی آستین کوتاه، ظاهرا به عنوان ماموران دولتی!!، در ملا عام!! ظاهر شده اند و جلو زنانی که حداقل آستینشان بلند بود و روسری بر گردن نهاده بودند، را می گرفتند و از آنان می خواستند که رو سری بر سر نهند. تعدادی از زنان تذکر را می پذیرفتند و روسری را از گردن برداشته و بر سر می نهادند؛ اما تعدادی نیز امتناع می کردند که به آنان اعلام می شد برایشان پرونده قضایی تشکیل خواهد شد و کیفر خواهند دید. به این مناسبت در این یادداشت درباره سیاستگذاری مناسب و نامناسب درباره دو نوع حجاب عرفی و شرعی خواهم نوشت.
🖊۱-سیاست گذاری مناسب و نامناسب درباره حجاب عرفی: اگر جمهوری اسلامی الزام به حجاب را، نه امری شرعی که امری صرفا قانونی با خاستگاه عرفی می داند، باید قانون به گونه ای تنظیم شود که نه تنها بازتاب دهنده پوشش مناسب زن و مرد باشد، بلکه اصل تناسب پوشش مرد و زن نیز رعایت گردد؛ چرا که پوشش در معنای عرفی کلمه به گونه ای است که اولا درباره پوشش مناسب، بین زن و مرد فرقی نمی گذارد و ثانیا تناسب پوشش زن و مرد را نیز دربر می گیرد. از این رو، در گذشته های دور مردان در بیرون از منزل لباس بلند و کلاه می پوشیدند و زنان هم مناسب آن عرف پوشش کاملی داشتند. اما، همگان شاهدیم که به تدریج لباس عرفی مردان از جهت مقدار و چگونگی عوض می شود و لباس زنان هم از هر دو جهت، به خاطر پیدایش و نهادینه شدن عرف جدید، تغییر می یابد. اکنون اگر جمهوری اسلامی پوشش زنان را نمی پسندد و معتقد است از حد متعارف خارج شده است و درباره آن قانون وضع می کند، این قانون وقتی قانونی بر حق و مناسب خواهد بود و به شکل انسانی، نه تحمیلی، قابل اجر خواهد شد که قانون مشابه مناسبی درباره پوشش متعارف مردان هم وضع شود و درباره هر دو به یکسان و بدون تبعیض اجرا گردد.
🖊-اما نکته اساسی درباره لباس متعارف مرد و زن این است که تشخیص اینکه امروزه چه لباسی در محضر عرف عام پذیرفته شده است و چه لباسی در پیشگاه افکار عمومی پذیرفته نیست، نه به عهده دولت که به درک عمومی خود عرف مربوط است. در این زمینه دولت، هم از نظر شرعی و هم از نظر عرفی و عقلی، باید تابع عرف باشد و نه برعکس و قانونی را باید تنظیم و اجرا کند که بر مذاق عرف استوار باشد و نه تشخیص اقلیتی از نخبگان سیاسی.
🖊۲- سیاستگذاری مناسب و نامناسب درباره حجاب شرعی: اگر جمهوری اسلامی، برای حجاب شرعی می خواهد سیاستگذاری کند، آنگاه همه می دانیم که در شرع اولا حجاب بسیاری از افراد، مثل زنان پا به سن گذاشته، زنان مناطق روستا نشین و عشایری که به طور معمول حجاب شرعی ندارند، زنان غیر مسلمان، و اتباع بیگانه غیرمسلمان، وجه شرعی ندارد و به عبارت دیگر شرع از جهت فقهی-حقوقی وجوب حجاب را از آنان در این دنیا برداشته است.
🖊نکته دیگر این است که اگر جمهوری اسلامی حجاب شرعی را می خواهد اجرا کند، روشن است که الزام کردن حجاب از سوی حکومت بحث مستقل شرعی، غیر از اصل وجوب حجاب، است که بعضی از فقیهان چنین وظیفه ای برای دولت اسلامی قائل نیستند. بتابراین، اولا وجه شرعی اجبار به حجاب مبهم است، ثانیا بر فرض تسلیم به اینکه اجبار دولتی وجه شرعی دارد، دو اشکال اساسی باقی می ماند: ۱. چرا مستثنیات مذکور، از سوی دولت رعایت نمی شود و همه را به یکسان به حجاب مجبور می کند؟ ۲. اگر اجبار دولتی وجه شرعی دارد در این صورت همه می دانیم که حجاب شرعی، بر اساس فتواهای فقیهان سنتی، صرف روسری بر بخشی از سر نهادن نیست و از سوی قریب به اتفاق زنان امروز چنان حجابی که شرع، بر اساس فتواهای سنتی، بیان کرده، رعایت نمی شود. پس، با این ملاحظه، باید اذعان کرد که دولت اسلامی باز هم به وظیفه اسلامی خود عمل نمی کند. اگر گفته شود که تا آنجا که مقدور است دولت می خواهد به وظیفه شرعی خود عمل کند، اشکال کار این است که در شرایط فعلی اجبار بر روسری نیز عملا مفاسد بزرگتری در پی دارد و مقدور شرعی نیست.
🖊-نکته آخر در زمینه بحث الزام حکومتی به حجاب این است که بر فرض شرعی بودن الزام حکومتی، اگر با مطالعه دقیق جامعه شناختی اثبات گردد که دولت بخاطر ناتوانی در انجام وظایف ذاتی خود، خودِ دولت زمینه بی حجابی را به وجود آورده است، در این صورت تردیدی نیست که از منظر شرع انور بر چنین دولتی، قبل از هر اقدامی، واجب است که با جبران ناتوانی های خود و انجام وظایف ذاتی، از قبیل بسط عدالت اقتصادی و اجتماعی، ایجاد رفاه، ریشه کن کردن فقر و بسیاری از خلاء های موجود، زمینه گسترش حجاب شرعی را فراهم آورد. اگر دولتی نمی تواند وظایف ذاتی خود را انجام دهد و به جای آن با معلولی بنام بدحجابی در می افتد، باید بداند که خود در ورطه خروج از مدار شریعت افتاده و مشروعیت دینی خود را زیر سوال برده است.
✅شیوه پاسداری از مساجد
🔴به نقل از یک خبرگزاری گفته شده است که امروزه از ۷۵هزار مسجد، درب ۵۰ هزار مسجد بسته شده است!! طبق گزارش ارائه شده، نماینده ریاست جمهوری اذعان کرده اند که ریشه مساله، عدم حمایت کافی دولتهای گذشته از نهادهای دینی بوده است.
🟢حقیقت این است که هر چند این مساله، تعطیلی ۵۰ هزار مسجد، اگر صحت داشته باشد دیگر مساله نیست؛ بلکه بحرانی بزرگ در حیطه ایمان و دینداری بشمار می رود، اما ارزیابی درستی از ریشه آن صورت نگرفته و بلکه ریشه بحران وارونه شده است.
🔵ریشه درست مساله این است که نه حمایت کمتر دولتهای گذشته از نهادهای دینی، که مسجدها بیش از اندازه سیاسی شده اند. مسجد اگر به جای انجام کارویژه های ذاتی خود، در خدمت یک جناح و باند و ایدئولوژی خاص و بدتر، در خدمت تصمیمات سیاسی رسمی قرار گرفت؛ مسجد اگر در خدمت دعا و تمجید از مقامات مملکت قرار گرفت؛ مسجد اگر به محل دخالت های سیاسی به نفع این و آن قرار گرفت؛ مسجد اگر از روحانی مستقل که بتواند مستقل از دستورات دولتی، به هدایت مردم و نقد دولت و دولتیان بپردازد، خالی شد؛ مسجد اگر به مکانی برای تمجید از سیاست های غلط داخلی و خارجی دولتمردان تبدیل شد؛ در مسجد اگر نشد به جای دعاهای مجیزگویانه سیاستمداران در پایان منبر، به چهار تا دعای انتقادی از حکومتیان پرداخت؛ مسجد اگر به جای اصالت دادن به معنویت در خدمت شکلی از سلطه سیاسی قرار گرفت؛ مسجد اگر .....؛ همین وضعی می شود که هست.
🟠آقایان سوراخ دعا را گم کرده اند. دولتیان باید بدانند که نه بخشی از حل مساله که خود عین مساله و ریشه آن هستند. اولین شرط برگشت علائم حیاتی به مساجد این است که حکومتیان اجازه دهند مساجد به شکل مدنی و فارغ از تبدیل شدن آنها به ابزار سلطه سیاسی اداره شوند.
۱۲خرداد۱۴۰۲ محمود شفیعی
@Mahmood_shafiee
🔰فرعون و بت حكومت
🖊-تلخ و شيرين نبوت حضرت موسي ع، بارها در قرآن از زواياي گوناگون مورد توجه قرار گرفته است. يكي از سوره هايي كه در آن با تفصيل بيشتر به حوادث ايام آن حضرت پرداخته شده، سوره طه است. خداوند در اين سوره از آيه 9 تا آيه 99 تعدادي از تحولات دوران ماقبل و مابعد پيامبري موسي ع را با بعضي از جزئيات بيان فرموده است. از آيه 24 تا آيه 79، به شيوه تقابلِ 1نبي خدا با فرعون، 2امكانات الهي كه براي هدايت فرعونيان در اختيار او گذاشته شد، 3گفتگوهای دو طرف و انكارهاي فرعون، 4معجزات آن پيامبر بزرگوار و 5سرنوشت اين تقابل، اختصاص يافته است. همچنين، تعدادي از آيه هاي مورد اشاره، به ويژه، نرميهاي موسي ع و درشتيهاي فرعون و انگيزه هاي آن را توضيح ميدهند. در اين يادداشت گزارشي تحلیلی از اين تقابل و بت واره شدن حکومت در ذهن فرعون تقديم مي گردد.
✅طبق آيه 24 طه، خداوند زماني به موسي ع فرمان حركت به سمت فرعون را صادر كرد كه او در سايه برخورداري از حكومت (قدرت، ثروت و شوکت)، [برضد خدا و بندگان او] طغيان كرده بود. او با اين سركشي، خود را تا مقام خدايي بالا برد و به خدايي دروغين و ستمگر بر بندگان الهي تبديل شد. موسي ع براي اينكه بتواند در شان مامور الهي ظاهر گردد و بتواند به انساني ترين شكل ممكن ماموريت خود را انجام دهد، از خداوند شرح صدر (رواداري)، آساني كار، زباني باز، درك پذيري سخن و معاونت برادرش را، به عنوان وزيري صالح از خاندان خود، درخواست كرد و خداوند همه اينها را به او مرحمت فرمود. هدف آن حضرت اين بود كه صفر تا صد كار بزرگ مواجهه با فرعون و فرعونيان بدون لحظه اي غفلت از ياد خدا و با انساني ترين شكل ممكن جريان پيدا كند.
✅بعد از اجابت درخواست ها، خداوند دستور حركت به سوي فرعون را اين بار خطاب به هر دو برادر تكرار كرد و تاكيد نمود كه با فرعون سركش "به نرمي" سخن بگويند؛ چرا كه در غير اين صورت، به طور طبیعی و منطقی، احتمالي براي تاثيرگذاری و تاثیرپذیری نخواهد بود. آنان، نه با توپ و تشر یا اعمال خشونت های ناروا، بلکه با سلام و صلوات خواسته هاي برحق خود را (دعوت فرعون به توحيد، پرهيز دادن او از اذيت و آزار مردم بني اسرائيل، دادن آزادي به آنها تا بتوانند در ارتباط انساني با آنها، به عنوان پيامبران الهي، قرار گيرند) با فرعون در ميان گذاشتند. فرعون از شنيدن سخنان آنان برآشفت و وارد مجادله اي دو سر باخت (با معيارهاي كوته بينانه فرعوني) با آنان گشت و از آنان درباره حقیقت "پروردگار جهانيان" سوال كرد!
✅پاسخهاي حكمت آميز موسي ع و هارون ع به پرسش های فرعون چنان رسا و شيوا بود كه اگر فرعون آن پاسخهاي حكيمانه را مي پذيرفت، بايد از بت حكومت، كه بخاطر دلبستگي وصف ناپذير به آن ادعاي الوهيت كرده بود و در بهره كشي ستمگرانه از مردم به سر ميبرد، كناره گيري مي كرد. حداقل كار فرعون اين بود كه از فساد هاي گذشته پشيمان مي گشت و حكومت و حكمراني خود را، به جاي ادامه ستم هاي گذشته، با انتخاب توبه، جبران خطاها و اصلاح امور، به مسير درست بر مي گرداند. گزينه دوم اين بود كه فرعون با همه توان به مقابله با اولياي الهي برخيزد و براي حراست از قدرت، ثروت و شوكت بي حد و حصري كه در سایه حکومت به چنگ آورده بود، و براي شكست دادن آن مردان الهي به آب و آتش بزند. فرعون، در عمل، به جاي تسليم شدن به سخنان برحق موسي و هارون كه از نظر انديشه دنيا طلبانه او باخت بزرگ محسوب مي گشت، به گزينه دوم، يعني تقابل شديد، رو آورد.
✅از آنجا كه فرعون، با بدبيني و كوته بيني، مي ترسيد مبادا موسي ع و هارون ع حكومت را از او بربايند و او را از عشق بي پايان خود محروم سازند، به اتهام زني رو آورد و بهترين خيرخواهان زمانه خود را به ساحري، سلطه طلبی و زیاده خواهی متهم ساخت. او، خطاب به اطرافيان و مردمان خود، فرياد كشيد كه آنان دنبال سلطه بر مصراند و مي خواهند ما را از نعمت عظيم سرزمين مان محروم سازند. همه اين خيال بافي ها به عشق نگه داشتن حكومت صورت گرفت. فرعون در اين تقابل ناجوانمردانه، كه به دعوت از ساحران براي شكست دادن موسي ع و هارون ع انجاميد، راهي را انتخاب كرد كه دنيا و آخرت خود و حاميانش را تباه ساخت و به شري ابدي گرفتار گشت.
✅نتيجه گيري: در چارچوب فكر ديني به صراحت آيات و روايات فراوان و دليل هاي قطعي عقل بنيان، حكومت مصلحت ذاتي ندارد. مصلحت حكومت، به مثابه امري دنيوي، به طور مستقيم و در وهله اول، براي رفع نيازهاي مادي مردمان است و به طور غيرمستقيم و در وهله دوم، زمينه ساز بروز اخلاق و انسانيت، ايمان و ديانت و ديگر فضايل بشري در جامعه برخوردار از آرامش و آسايش است.
https://irannewspaper.ir/8178/12
لینک ☝️میزگرد "ایران" با عنوان "فراز و فرود روشنفکری دینی" با حضور دکتر پور فرد و محمود شفیعی
دست پیدا کنند.
🔷سطح سوم کلمات، جملات و آیاتی است که فهم آنها فراتر از دانش های متعارف به دانش های موهبتی و توفیقات الهی خاص نیاز دارد. در این حیطه کسانی که به چنین مقامی دست یافته اند، با تامل در قران به حقایقی دسترسی پیدا می کنند که دیگرانی که هنوز چنین توفیقاتی نصیب آنها نشده است، بالفعل نمی توانند به آن حقایق برسند. در این حوزه به طور طبیعی درکی که اولیای الهی، از پیامبر ص، معصومان ع، اولیای خاص الهی و آنان که ممکن است در لحظاتی موهبتی به آنان لطف شود، به دست می آورند، به طور طبیعی دیگران از آن محروم خواهند بود. شاید آیه لایمسه الا المطهرون اشاره به درک و فهم عمیق ترین لایه معنایی قران دارد که فهم آنها از دسترس افراد عادی خارج است. شاید بخشی از قران برای اکثریت همچنان جزء متشابهاتِ غیر قابل فهم باشد، اما این دسته از آیات برای این خواص متشابه نباشد و همه ی قران را، در حدی بالاتر از افراد معمولی، بفهمند. و شاید قران در یک سطح بسیار عمیق حاوی معانی بی پایانی باشد که غیر از خداوند کسی به آن دسترسی نخواهد داشت. شاید آیه لوح محفوظ به چنین حقیقتی اشاره دارد.
🔷به این ترتیب می توان مدعی شد که معانی قران مشکک است. یک سر آن وصل به علم بی پایان الهی است که کسی را غیر از خود خداوند یارای فهم آن نیست و سر دیگر آن در اختیار همه انسان های متعارف قرار دارد که به اشتراک فهم مشترکی از معانی قران را به دست می آورند. بنابراین، همگانی بودن استفاده از قران دو معنای متفاوت دارد. 1. همه مردم اگر بخواهند مومنانه زندگی کنند، به اندازه کافی در کتاب قران آموزه های وحیانی وجود دارد که همه آنها بتوانند آن آموزه ها را به راحتی بشناسند و به آنها عمل کنند. 2. قران از آنچنان سلسله مراتب معنایی برخوردار است که همه انسان ها با همه اختلافات در استعدادها، تفاوت در علم ها و دانش ها و نیز اراده های عملی کم و زیاد که به تلاش و کوشش های کمتر و بیشتر منتهی می گردد، می توانند فراخور شرایط خود از این کتاب بهره بگیرند.
۲۸فروردین۱۴۰۲ شفیعی
@Mahmood_shafiee
🔰زبانحال استادان اخراجی دانشگاه
✅۱. اگر از ما سلب اعتبار و هویت می کنید و شغل ما را از دستمان می گیرید، چرا قبل از حکم قضایی، به انواع اتهامات ما را متهم می سازید؟! این شیوه برخورد با کدام اصول مذهب و دین و دیانت و ایمان سازگار است؟! آیا مصلحت نظام می گوید آبروی ما، در پیش افکار عمومی، بدون مستند قضایی، به حراج گذاشته شود؟! مگر حفظ آبروی مومن بالاتر از حفظ حرمت کعبه نیست؟ چرا وقتی نوبت به استاد دانشگاه رسید، آسمان تپید؟!
✅۲.اینکه بدون محاکمه و حکم رسمی عادلانه قضایی و بدون توجه به آیین و مقررات آموزشی دانشگاه، شغل کسانی را از دستشان بگیرید و همزمان آبروی آنها را هم بریزید، چگونه با محرم و کربلا و اربعین حسین علیه السلام، که شما ادعای تعلق به جبهه بر حق حسین علیه السلام را دارید، قابل جمع است؟! مگر در کربلا ابتدا به آبروی حسین علیه السلام حمله ور نشدند و او را خارجی (خروج کننده بر حکومت اسلامی) نخواندند و بعد از آن خونش را حلال نشمردند؟! چرا شما عوامل اخراج، در عمل، به جای راه حسین، شیوه مخالفان آنحضرت را نصب العین قرار می دهید؟! با این وضع چگونه می توان شما را حسینی خواند؟!
✅۳. آیا در میان هیات حاکمه یک نفر پیدا نمی شود تا صدای مظلومیت ما را بشنود و بر عوامل اخراج نهیب بزند؟! با این سکوت و رضایت، چه فرقی است بین شما و آن لشگر خونریز در روز کربلا که کسی از آنان به ندای هل من ناصر حسین علیه السلام، پاسخ نداد؟! چه فرقی است بین آنان و صاحبان قدرت در کشور ما که تا کنون کسی به یاری این ستم دیدگان نشتافته و کلامی در دفاع از آنان به زبان نیاورده؟! لب تر کردن به نفع ستم دیدگان که بماند، راستی چرا طعنه زنندگان به حسین علیه السلام در روز عاشورا برای همیشه تاریخ باید محکوم گردند، اما طعنه زنندگان امروز از سوی هیات حاکمه جایزه دریافت کنند و قدر ببینند و در صدر بنشینند؟!
✅۴. اگر دیگرانی را بدون حساب و کتاب و در یک چشم برهم زدن بر جای ما گذاشته اید یا خواهید گذاشت، حقوقی که به آنان خواهید پرداخت، طبق کدام اصول یا فروع مذهب حلال بودن آن را احراز کرده اید. آنان که این حقوق را دریافت می کنند، خودشان چگونه آن را برخود حلال می دانند؟! شما که خود را در جبهه حسین علیه السلام می دانید، لحظه ای به خود نهیب زده اید که اگر این کار را در جلو چشمان آنحضرت انجام می دادیم فرقی بین ما و دیگر ستم گران نمی دید و ما را از جبهه خود طرد می کرد؟! آیا فراموش کرده اید که آنحضرت به یارانش فرمود اگر کسی حق الناسی به گردن دارد، با من به جهاد نیاید و جهاد او مقبول نخواهد بود؟! آیا اخراج کنندگان، جایگزین شدگان و حامیان این دو گروه از حکومتیان و غیرحکومتیان، از اعمال خود پشیمان نیستند و از روز جزا و حساب و کتاب الهی نمی ترسند؟!
شرح این هجران و این خون جگر * این زمان بگذار تا وقت دگر
شفیعی ۱۴شهریور۱۴۰۲
@Mahmood_shafiee
🔰اعتبار دینی حوزه عرف
✍امروزه در میان نخبگان قدرت و حامیان فکری آنان، اشتیاق نظری و عملی بی حد و حصری برای دینی سازی همه حوزه های زندگی، به وجود آمده است. از آنجا که امکانات مادی و غیرمادی فراوانی در اختیار این گروه قرار دارد، سالهاست دیدگاه خود را، در عمل، با سرعت، پیش برده و تغییرات نادرست زیادی در شیوه حکمرانی درست، مبتنی بر خرد عرفی-عقلانی، به وجود آورده اند. یادداشت کوتاه پیش رو، در صدد تخطئه این دیدگاه و نشان دادن بعضی از مفسده های عملی آن است. استدلال های زیادی در چارچوب فکر دینی می توان برای اعتبار حوزه عرف، به مثابه حوزه ای مستقل از حوزه دین، و ابطال دیدگاه فوق ارائه کرد.
🖊الف. تجربه نبوی:
طبق روایاتی، پیامبر گرامی اسلام، سواد و سواد آموزی را پدیده ای فرادینی دانسته، آموختن سواد به مسلمانان از سوی مشرکان را، شرط آزادی اسیران با سواد مشرک قرار داد. در روایتی دیگر فرمود دنبال دانش باشید حتی اگر علم در دورترین نقطه جهان آنروز، یعنی چین، یافت شود. آن حضرت بارها درباره امور جنگی، به مثابه امری عرفی و ذاتا خطاپذیر، با مردمان خود رایزنی می کردند. براساس روایتی، در جایی به بعضی از مومنان فرموده بود که شما در امور دنیا از من داناترید. از این دست شواهد در سیره و روایات نبوی فراوان است. همه اینها بیانگر این حقیقت است که آن حضرت دو حوزه دین و دنیای مبتنی بر عقل عرفی-تجربی را جدا از هم تلقی کرده و هر دو حوزه را، برای بهزیستی انسانها، معتبر می دانسته اند.
🖊ب. حکومت به مثابه مصداقی از حوزه عرف در بیانات علی علیه السلام:
امام علی علیه السلام، در پاسخ به کلام نابجای خوارج که ذات حکومت را، به مثابه تدبیر جامعه، امری دینی تلقی می کردند، اصل امارت و حکومت را واقعیتی عرفی معرفی کرده و حکمرانی را پدیده ای دنیوی دانسته اند. آن حضرت تصریح کرده اند که مردم چاره ای ندارند مگر اینکه حاکمی خوب یا بد، اما شایسته برای حکمرانی، داشته باشند؛ تا با آوردن امنیت و آسایش، رفاه و آبادانی، کافر و مومن، همزمان، به اهداف متفاوت مادی و معنوی شان دست یابند. آن حضرت با همین نگاه فرادینی به حکومت، حاکم اسلامی را به محبت ورزی نسبت به همه مردم ، دیندار یا بی دین، دستور می دهند. امام علیه السلام مبنای این سفارش را همزمان با دو اصل برادری دینی در حق دینداران و اصل پاسداشت انسانیت نسبت به بی دینان، توجیه می کنند.
🖊ج. سخنان ماندگار امام حسین علیه السلام:
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به لشگر یزید، با جدا کردن دو حوزه دین و دنیا، فرمود، اگر دین ندارید، لااقل در زندگی دنیوی خود آزاده باشید. امام علیه السلام، قبل از این نیز، در آغاز تقابل با حکومت یزید، فلسفه جهاد خود را علاوه بر معطل شدن عملی دین الهی و تبدیل شدن آن به عادت واره زبانی، گسترش باطل (ستم گری) و کنار گذاشته شدن حق (عدالت ورزی) از سوی حکومت، اعلام می کنند. به این ترتیب، سرور شهیدان حرکت سیاسی خود را همزمان بر پدیده ای دینی و فرادینی استوار می سازند. در چارچوب فکر شیعه عدالت و ستم مورد اشاره آن حضرت، دو مصداق روشن حسن و قبح عقلی است که اعتبار ماقبل دینی آنها، تنها گفتمان مقبول شیعه در مقابل گفتمان اشاعره است که حسن و قبح را امر تعبدی مابعد دینی تلقی می کنند.
🖊د. تفکیک حوزه دین و عرف در کتاب آسمانی:
در قرآن کریم دو حوزه قدسی و عرفی از هم جدا شده اند. در حوزه قدسی پیامبر ص حق نداشت نقطه ای، فراتر از وحی را، به کلام خداوند کم یا زیاد کند؛ اما در همین کتاب الهی، حوزه ای عرفی-سیاسی که عرصه ای ذاتا بشری و خطا پذیر است و عصمت بردار نیست، معرفی شده است که براساس آن، در چنین قلمروئی پیامبر ص و عموم مردم به رایزنی با همدیگر تشویق شده اند.
🖊ه. پذیرش جدایی عرف و شرع در فقه کلاسیک:
همه گزاره های شرعی-فقهی از دو مولفه اساسی حکم و موضوع تشکیل شده اند. در سنت فقهی شیعه هم حکم ها و هم موضوع های گزاره های فقهی به دو نوع متفاوت تقسیم می گردند.
🔷در یک تقسیم بندی حکمی، همه حکمهای شرعی، به دو نوع حکم مولوی و حکم ارشادی از همدیگر جدا شده اند. آن بخش از احکام ارشادی دین که به درک عقلی و عقلایی راهنمایی می کنند، ذاتا غیردینی بشمار می روند. تنها احکام مولوی است که امری فقط دینی است و بدون فرمان الهی گردن نهادن به آن وجهی نخواهد داشت.
🔷از نظر عموم فقیهان موضوعات گزاره های دینی نیز، مانند حکم ها، دو قسم اند: موضوعات شرعی و موضوعات عرفی. در این میان، نسبت موضوعات عرفی به موضوعات شرعی چندین برابر است. تا آنجا که گفته شده است بالای نود درصد موضوعات گزاره های فقهی، عرفی هستند.
البته بحث عرف در ادبیات فقهی بسیار گسترده تر از دو تقسیم بندی فوق است و باید در جای مناسبی مستقل بدان پرداخت.
🔰زیست جهان دینی حامیان حجاب اجباری
✍در این یادداشت ابتدا زیست جهان دینی حامیان حجاب اجباری ترسیم شده است. سپس ریشه های آن مورد بحث قرار گرفته است. در پایان به نتیجه گیری پرداخته ایم.
✅حامیان اقدامات دولتی و غیردولتی برای محجب سازی زنان، جهان دینی خاص خود را دارند. آنان با دیدن چادرهای مشکی و سرهای پوشیده، خود را درون "جهان دینی" درست ملاقات می کنند و سعادت اخروی را، تنها با این شکل از تجربه زندگی دینی مبتنی بر صورتهای مادی بیرونی، تضمین شده می بینند. آنان جامعه بدون حجاب را جامعه یی شیطانی می دانند که پایانش فروپاشی زندگی دینی در این جهان و گرفتاری به عذاب الهی در آخرت است.
✅بر اساس شاخص های این نوع از زیست جهان دینی، به اندازه ای که تعداد چادرها کاهش پیدا می کند یا روسری ها نمی توانند موها را کامل بپوشانند، جهان دینی آنان به مخاطره می افتد و خود را از تجربه دینی زیستن برکنار می بینند. بنابراین، برای این گروه مساله حجاب فراتر از یک آموزه دینی، با داشتن یا نداشتن یک زندگی دینی پیوند خورده و گویی که پیرامون حجاب، گونه ای از تجربه انحصاری زیست متدینانه شکل گرفته و هیچ چیز دیگری نمی تواند جای آن را پر کند.
✅نشانه های برملا کننده این زیست جهان را امروزه در گفتار و عملکرد این گروه به خوبی می توان تماشا کرد. درصد بزرگی از ساعت های موعظه آنان به بیان اهمیت حجاب در اسلام سپری می گردد؛ گویی که دیگر آموزه های ریز و درشت اسلام در حاشیه حجاب وارد شده و فرع های کم اهمیت دینی اند که نمی توان آنها را با فریضه حجاب مقایسه کرد! بزرگترین مصداق امر به معروف و نهی از منکر، از نظر این گروه، بی تردید دعوت به حجاب و بازداشتن از بی حجابی بانوان است؛ گویی که آیات و روایات امر به معروف و نهی از منکر، شأن نزولی غیر از پوشاندن حجاب بر زنان نداشته اند!
✅برای ظاهر گرایان مذهبی، فلسفه تاسیس دولت در اسلام، با تحقق کامل حجاب در جامعه، عملی می گردد و در این لحظه از تاریخ، نامگذاری دولت به اسلامی، مسمی پیدا می کند! صورت گرایان دینی، چندان رابطه ای بین ضرورت دولت اسلامی و بهزیستی (رفاه، آسایش، آرامش، ...) نمی بینند.
در بهترین شکل، ظاهرگرایان وظیفه بزرگ دولت اسلامی را تحقق بخشیدن به ظواهر شرع (برقراری مساجد، نمازهای جمعه، دعاهای دسته جمعی، عزاداری ها، اجرای حدود و ...)، با محوریت حجاب، در جامعه می دانند. در همین زمینه، برای آنان "کمیت" مساله اساسی است و "کیفیت" (رضایت درونی دارندگان حجاب از پوشش خود) اهمیتی ندارد. براین اساس، صاحبان این زیست جهان، در وجه سیاسی، خود را موظف می دانند، به هر قیمتی، چنین جهان دینی را، هر چند با اعمال زور و اراده سیاسی رسمی، متحقق سازند.
🔷 این زیست جهان دینی، ریشه های مختلفی دارد: اولین عامل تاثیر گذار در این زمینه نشاندن فقه شناسی به جای دین شناسی است. به زعم این گروه، دین در وجه سیاسی همان اجرای احکام فقهی در جامعه از سوی حکومت است و در این میان حجاب به گسترده ترین شکل ممکن نمایش دهنده اجرای دین از سوی مردم و تحقق اراده خداوند در تاریخ و جامعه به شمار می رود.
در مقابل، دین شناسی در معنای فرا رفتن از مناسک، فرا رفتن از مراسم، فرا رفتن از صورت ها، فرا رفتن از مباحث صرف حقوقی-فقهی، برای ظاهر گرایان دینی جایگاهی در حکمرانی ندارد؛ چرا که زیست جهان دینی آنان از این مقولات بی بهره است. دین شناسی، برخلاف فقه شناسی، با مسائل بنیادینی چون ایمان، اخلاق، انسانیت، معنویت، عدالت، عشق و محبت، خدمت به خلق و کسب رضایت مردم، عبادت خالصانه برای خدا، و اموری از این دست سروکار دارد. ظاهرگرایان دینی برای این مقولات، به ویژه در وجه سیاسی و اجتماعی، اهمیتی قائل نیستند و برای حفظ ظواهر معتقدند همه اینها را می توان، در صورت ضرورت، زیرپا گذاشت.
🔷عامل دیگر غرب ستیزی است. در این نگاه تقلیل گرایانه، غرب در مقابل شرق اسلامی قرار می گیرد. هویت چنین غربی با مفهوم هایی چون شرک، طغیان، بی دینی، مادی گری، و الحاد پیوند می خورد. بزرگترین نماد غربی بودن بی حجابی است. با گسترش بی حجابی در ایران، این گروه جهان دینی متصور خود را از دست رفته می بینند. بنابراین، حجاب یعنی توحید، سعادت، و در یک کلام، تحقق دین که همان تحقق فقه و آن هم تحقق ظواهر است. در این میان، بهترین ظاهر دینی، رعایت حجاب از سوی زنان در کشور اسلامی است.
🔷عامل سوم در این زمینه ساده سازی زندگی دینی است. اگر کسی بنیاد دین را اخلاق، ایمان و عمل صالح بداند، زندگی متدینانه آسان نخواهد بود. در مقابل، اگر دین به امور ظاهری تقلیل یافت، آنگاه ظاهر گرایان دینی در خط مقدم رستگاری دو جهان قرار می گیرند و با کمترین زحمت، بیشترین دستاورد دنیا و آخرت را نصیب خود می سازند.
🔰دو اسلام: سیاست حسینی و یزیدی
✅در یادداشت کوتاه زیر دو نوع سیاست حسینی و سیاست یزیدی را در دو محور "بیعت" و "خشونت" مقایسه کرده و دو نوع سیاست اسلامی را، با ارجاع به دو تجربه حسینی و یزیدی، از هم جدا کرده ام. این نوشته را با یک نتیجه گیری به پایان برده ام.
✅1. بیعت:
🔷الف. بیعت درست: در چارچوب سیاست اسلامی برحق حسینی بدون بیعت مناسب که حکایت کننده از رضایت عموم و نمایاننده خواست قلبی مردم باشد، نمی توان بر قومی حکومت کرد. از این رو، امام علیه السلام در شرایطی از مکه به سمت کوفه خارج شدند که هزاران دعوت نامه از سوی سران کوفه و مردمان آن سرزمین دریافت کرده بودند. آن حضرت به این مقدار بسنده نکردند و قبل از خارج شدن به سمت آن دیار، نماینده خود حضرت مسلم رحمت الله علیه را برای اطمینان از چند و چون خواست مردم، به سوی کوفه فرستادند.
🔷ب. بیعت باطل: در مقابل، براساس سیاست اسلامی باطل یزیدی برای نشستن بر تخت حکومت اسلامی، می توان از طریق تهدید کردن و تطمیع کردن نیز دیگران را بر انجام بیعت صوری مجبور کرد. یزید با این نگاه، حاکم مدینه را برگرفتن بیعت مسالمت آمیز یا مبتنی بر زور، مامور ساخت. امام حسین علیه السلام بعد از خودداری از پذیرش بیعت تحمیلی با یزید و خروج از مدینه، به مکه مشرف شدند و در آن شهر اقامت کردند. یزید از دیگر سران مسلمان و مردمان مناطق مختلف جهان اسلام آن روز نیز، به طور عمده، با به بکار گیری تهدید و تطمیع بیعت گرفته بود.
✅2.خشونت:
🔷الف. اولویت جهاد بدون خشونت: در سیاست اسلامی درست حسینی هر گونه خشونت ناروا برای رسیدن به اهداف سیاسی ممنوع است. خروج اعتراضی آن حضرت از مدینه در شرایطی صورت گرفت که فشار سیاسی-امنیتی حکومت یزید در این شهر به شدت افزایش یافته بود و امام علیه السلام تنها راه جهاد بدون خشونت را، در خروج از مدینه تشخیص داده بود. امام علیه السلام، در دوره اقامت چند ماهه در مکه، زمانی تصمیم به خروج از آنجا به سمت کوفه را گرفتند که عوامل نظامی و سیاسی حکومتی، عرصه را تنگ کردند و آن حضرت بخاطر بیم از جنگ و خونریزی در شهر مقدس مکه، آن سرزمین را زودتر از موعد و با تبدیل کردن حج تمتع به عمره، ترک کردند. آن حضرت زمانی که با حر و یارانش به گفتگو پرداخت و آشکار شد که کوفیان از بیعت خود برگشته اند، به صراحت اعلام فرمود که اجازه دهند او از رفتن به کوفه منصرف گردد. امام علیه السلام وقتی از نقض بیعت کوفیان آگاه گشت و مطمئن شد که حکومت یزید جنگ را می خواهد بر آن حضرت تحمیل کند، از اصحابی که با او بیعت کرده بودند و او را همراهی می کردند، به آنان پیشنهاد داد که از او جدا گردند و راه زندگی در پیش گیرند. در روز عاشورا امام تحت هیچ شرایطی آماده نشد، شروع کننده جنگ باشد و بیشترین دقایق روز، قبل از آغاز جنگ، را به آگاه سازی تیره بختان حاضر در صحنه جنگ گذراند تا مگر راه را از چاه تشخیص دهند و دست از جنگ و خونریزی ناحق بردارند.
✅ب. حفظ قدرت با دامن زدن به خشونت: در مقابل، یزید از روز اول اعمال خشونت برای تاسیس حکومت و استفاده از زور و تهدید برای نهادینه و ماندگار سازی قدرت را، بر شیوه های متعارف مبتنی بر دو شرط همزمان شایستگی قبلی و رضایت عمومی که قرآن و سنت نیز بر آن تاکید کرده بود، ترجیح داد. بسیاری از بیعت هایی که از سوی معاویه برای یزید گرفته شد و بعد از مرگ او و روی کارآمدن یزید ادامه یافت، با روش های غلط و استفاده از زر و زور و تزویر صورت گرفت. حاکم مدینه در اولین ملاقات با امام حسین علیه السلام، ماموریت گرفتن بیعت به هر قیمت را به امام علیه السلام اعلام کرد. با استنکاف عملی حضرت از بیعت اجباری، فشارهای روز افزون آغاز گشت و امام علیه السلام و یارانش را مجبور به خروج از خانه ها و کاشانه های خود ساخت. عوامل حکومت بعد از اقامت امام علیه السلام در مکه، خود را برای تحمیل جنگ بر ضد آن حضرت در خانه خدا آماده کردند. آنان در جنگی تحمیلی و نابرابر نماینده او، مسلم رحمت الله علیه را، به شکلی فجیع، به شهادت رساندند. در نهایت، حکومت یزید با گسیل کردن هزاران نظامی از دور و نزدیک، به آن حضرت اجازه ندادند وارد کوفه شود و فاجعه بزرگ شهادت سالار شهیدان علیه السلام در کربلا را رقم زدند.
🔹نتیجه: حکومت اسلامی مانند بسیاری از حکومت های دیگر، از جمله انواعی از حکومت های جدید، عنوانی فریبنده است که می تواند ذیل آن حکمرانی خدا پسندانه یا شیطانی جریان یابد. اگر حکومتی بنام دین، در عمل، نتوانست رضایت عموم مردم را جلب کند و از روز اول یا در وسط کار اراده سیاسی خود را با ابزارهای غیرانسانی بر جامعه تحمیل کرد، در همان لحظه، رضایت خداوند را نیز از دست می دهد. چنین حکومتی اگر هم در نام اسلامی باشد، در عمل، حکومتی ضد اسلامی است.
🖊در تحقیقات سیاسی، بی توجهی به نوشدارویِ حقیقت یابِ عقل کلی سیاسی و بررسی تاریخ تحول آن در گذر تاریخی و هرگونه شروع از موضوعاتِ فرعیِ غیرفلسفیِ جامعه شناختی از قبیل ناسیونالیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم، استبداد و دیگر مفاهیم سیاسی، راه رفتن بر پای چوبین خواهد بود. از اینرو، مهمترین مساله او در پژوهشهای دوگانه مربوط به تاریخ اروپا و ایران این بود که عقلِ کلیِ سیاسی چگونه در تاریخ اروپا به شکوفایی رسید و عصر جدید اروپا را رقم زد و چرا عقلِ کلیِ سیاسیِ موجود در بن مایه تاریخ ایران نتوانست سیر تکامل تاریخی خود را در نوردد و عقلانیت سیاسی این مرز و بوم را متکامل سازد و تجددی مناسب در ایران بال و پر گیرد.
🖊دکتر طباطبایی در بازیابی عقلِ کلیِ سیاسیِ تاریخ ایران، سه نقطه روشن "تکوین"، "تداوم کوتاه" و "نوزایش" را مورد شناسایی قرار داده است. او تاریخ تکوین عقلِ کلیِ سیاسی در این مرز و بوم را پیدایش "وحدت در کثرتی" میدانست که در نظام شاهنشاهی ایران باستان سر برآورد و نام ایرانشهری به خود گرفت. ایرانشهر، در واقع، قبل از آنکه نام یک سرزمین یا مجموعه ای از اقوام با فرهنگی مشترک باشد، گونهای از خرد سیاسی است که در بنیاد تمدن تاریخی ایران ریشه گرفته و، با چند گسست تاریخی، در صورتهای گوناگون تداومی نسبی یافته است. وقفه در اندیشه سیاسی ایرانشهری بعد از ورود اسلام به ایران نیز، دو سدهای ادامه یافت؛ اما با ظهور مجموعه ای از فیلسوفان، نویسندگان و شاعران از قرن سوم تا هفتم هجری (فارابی، ابن سینا، سهروردی، ناصر خسرو، رودکی، خیام، خواجه نظام الملک طوسی، و ....) دوباره اوج گرفت و با اندیشه ورزی خردمندانه این مجموعه، اسلام و شریعت در این قرنهای میانی برپایه عقل و خرورزی استوار گشت. در این سده ها عصر طلایی فرهنگ اسلامی-ایرانی با افزایش آگاهی و خودآگاهی تاریخی رقم خورد و به عنوان نقطهای روشن در تاریخ تحول اندیشه سیاسی ایران از قبل و بعد خود، فترتی به وجود آورد. این دوره شکوفایی با موانعی عقل ستیز از داخل و خارج به تدریج به افول و انحطاط افتاد و بحران مزمن در تاریخ ایرانِ بعد از اسلام سرنوشت محنت بار این سرزمین را مقدر ساخت و امکان تداوم عقلگرایی در وجه سیاسی را از کار انداخت.
🖊به نظر استاد دوره صفویه تا نیمه دوم قاجاریه اوج انحطاط اندیشه سیاسی در ایران است. عصر مشروطه در ایران از منظر تاریخ تحول اندیشه سیاسی، دوره ای است که ورود تجدد از خارج و سنت متصلب از داخل در مقابل هم قرار میگیرند. در چنین شرایط دشواری، متفکران سیاسی نوگرا با تکیه بر زمینه مناسب فکری جدید، برای بازآفرینی اندیشه ایرانشهری، طرح اندیشه حکومت قانون را بهترین راهکار ممکن برای خروج از انحطاط مزمن تاریخی تشخیص دادند و نظام مشروطه به مثابه محصول چنین اندیشهای، به جای پادشاهی مطلقه، بازتاب دهنده انحطاط تاریخی ایران، استقرار یافت.
🖊برپایی مشروطه در ایران همچون ستارهای بود که دیر برآمد و زود افول کرد. با این حال، از نظر استاد طباطبایی مشروطه حامل عقل سیاسی ایرانشهری است و نطفه نوزایش ایرانشهری در شرایط جدید تاریخی و ژنهای آن درون مشروطه قرار دارد. او با همین نگاه فلسفی، معتقد بود غلبه ایدئولوژی بر علم در افول مشروطه و برآمدن اسلام سیاسی موثر افتاد و همچون مانعی سترگ در برابر رشد و شکوفایی اندیشه ایرانشهری در قالب حکومت قانون عمل کرد. در دو ملاقاتی که سالهای 1382 و 1388 با همراهی تعدادی از اعضای گروه علوم سیاسی دانشگاه مفید در قم و تهران با استاد فقید پیش آمد، به مناسبتی در هر دو ملاقات با دو بیان متفاوت به همین مانع ایدئولوژیک اشاره کردند.
🖊به هر ترتیب، منظور از اشارات کوتاه به برنامه پژوهشی استاد در زمینه ایرانشهری این است که دکتر طباطبایی در دورهای که فلسفه سیاسی از قلمرو علوم سیاسی رخت بربسته بود و نقش این شاخه بنیادین از علم سیاست را نامحرمانی از گرایشات دیگر این دانش، به نادرستی، پر کرده بودند، موفق شد یک تنه به احیای آن بپردازد و نشان دهد که فلسفه سیاسی همچنان میتواند، مناسب نیازها و مسائل جدید، به پرسشهای اساسی مطرح در قلمرو سیاست پاسخهای نظری دقیق ارائه دهد و برای دانش سیاسی، به مثابه ابزار عملی منحصر به فرد تولیدکننده معرفت های معتبر، نقش سروری و رهبری ایفا کند. بی تردید، با آثار علمی گرانسنگی که دکتر طباطبائی در زمینه فلسفه سیاسی برجای گذاشته است، نقش کلیدی او در عرصه علم و دانش سیاسی ایران ماندگار خواهد شد و آوازه علمی او افزایش خواهد یافت. تذکر این نکته را ضروری میدانم که تمجید از مقام شامخ علمی استاد به معنای نقدناپذیری نظریههای او از سوی دیگر اندیشمندان این میدان نیست.
"بنام خدا"
🔰فیلسوف سیاسی احیاگر: به یاد استاد فقید، فیلسوف سیاسی پرآوازه، دکتر سید جواد طباطبائی
(انتشار یافته در ش ۲۶سیاست نامه، بهار ۱۴۰۲)
✍در این یادداشت با مروری بر سرگذشت شیوه پیدایش فلسفی علم سیاست در یونان، تحولات بعدی آن در عصر جدید اروپا، ورود این دانش به ایران و تحولات آن در این سرزمین، به نقش بی نظیر استاد فقید دکتر طباطبائی در احیای فلسفه سیاسی در عرصه دانش سیاسی ایران امروز پرداخته ام. نوشته حاضر روی این مساله تمرکز یافته است که چگونه دکتر طباطبائی موفق شدند از یک سو، اعتبار فلسفه سیاسی در شرایط جدید را به این شاخه از علم سیاست برگردانند و از سوی دیگر، در سایه همین کوشش سترگ بر ایدئولوژیهای نامعتبری که در غیاب فلسفه سیاسی بر حریم دانش سیاسی راه یافته اند، حمله ور شدند و به ابطال آنها پرداختند.
🖊علم سیاست در جهان کنونی با ویژگی میان رشته ای و گستردگی کمی و کیفی، دریای بیکرانی است که جویبارهای بزرگی از دانشهای علوم انسانی در آن به هم پیوند میخورند و شاخه های چندگانه این دانش را مشروب میسازند. نام بعضی از شاخه های این دانش (فلسفه سیاسی، علوم سیاسی، جامعه شناسی سیاسی، تاریخ سیاسی، اقتصاد سیاسی، حقوق سیاسی، روانشناسی سیاسی) بر ارتباط آن با دیگر حوزه های علوم انسانی دلالتی آشکار دارند. هر یک از این رشته های فرعی در ساخته شدن این دانش چندوجهی نقشی مناسب ایفا کرده و سهمی درخور به خود اختصاص داده اند. در این میان فلسفه سیاسی جایگاه خاص خود را دارد. بی تردید، به لحاظ تاریخی، خاستگاه اولیه علم سیاست، فلسفه سیاسی بوده است. تاملات فلسفی-سیاسی فیلسوفان نامدار یونان باستان، از حکمای سبعه تا سقراط، افلاطون و ارسطو، و بعد از آنان نوافلاطونیان و رواقیان، همگی، پایه های آغازین این دانش را استوار ساخته اند.
🖊نه تنها حیات اولیه علم سیاست مدیون فلسفه سیاسی بوده، تحولات بعدی این دانش نیز در سایه تاملات فیلسوفان جسوری چون نیکولو ماکیاولی، ژان بدن و بسیاری دیگر از فیلسوفان دوره گذار تاریخی، رقم خورده است. علاوه بر این دو فیلسوف سیاسی، تولد علم سیاست جدید با نام فیلسوفان بلند آوازه ای چون اصحاب قرارداد اجتماعی (توماس هابز، جان لاک و ژان ژاک روسو)، پایه گذاران فلسفه قاره ای (از امانوئل کانت تا هگل)، و دیگر فیلسوفان قرن روشنگری (دنی دیدرو، ولتر، مونتسکیو، هولسیوس و ...) شناخته میشود. در واقع، فلسفه سیاسی جدید پایه تحول همه جانبه در علم سیاست را در شرایط جدید تاریخی بنا گذاشت و زمینه پیدایش زیرشاخه های گوناگون این دانش را مهیا ساخت.
🖊هسته مرکزی تحول در علوم سیاسی این بود که از منظر روش شناختی بکارگیری عقل برهانی کلی نگر جای خود را به عقل تجربی داد و از این طریق، فلسفه سیاسی از متن به حاشیه پرتاب شد. به ویژه، فلسفه سیاسیِ قدیمِ کلی نگرِ ثابت اندیش از رونق افتاد و جایگاه راهبردی فیلسوفان در عرصه علم و دانش فروکاست.
🖊هر چند با چنین تحولی گسستی در تداوم فلسفه قدیم در شرایط جدید رخ داد، فیلسوف تمام عیاری چون فریدریش هگل توانست در مرز جدید و قدیم قرار گیرد و پیوند آنها را با ایجاد سنتزی مناسب پایدار سازد. تاملات فلسفی هگل فلسفه ثابت نگرِ قدیم را با صورتهای تاریخی متغیر و تکامل یابنده هماهنگ کرد و از این رهگذر فلسفه سیاسی "تاریخی"، مناسب با شرایط جدید سیاسی و اجتماعی، به دست او نظریه پردازی شد و به این ترتیب، بسیاری از تحولات نظری و عملی در اروپای جدید از مکتب فلسفی ایده آلیستی متاثر گشت. این فلسفه با روش دیالکتیکی منحصر به فردی که داشت، فراتر از تبیین کلی هستهای سیاسی، منطق تحول تکاملی آنها را نیز توضیح میداد. فلسفه سیاسی هگل، همزمان، در حالی که خط سیر جریان بزرگ فلسفه یونان باستان را حفظ میکرد و از فروپاشی تدریجی آن در شرایط جدید می کاست؛ آن را از حالت انتزاعی به شکل انضمامی در میآورد و فلسفه سیاسی را در مدار تازهای قرار می داد. با نگاه هگلی (وقوع تغییرات عینی درون زمینه ذهنی)، تحولات سیاسی ماندگار و خودافزاینده در شرایط جدید تاریخی اروپا، بر خاستگاهی فلسفی استوار گشت.
🖊 به تبع از تحولات پیش آمده در رشته های علوم انسانی، تمایل به علوم سیاسی اثباتگرا در قرن نوزدهم و بیستم در سطح اروپا و آمریکا به شدت گسترش یافت. به ویژه در آمریکا، گرایش به اثباتگرایی، زمینه ای برای رشد فلسفه سیاسی، آنگونه که همچنان در سطح اروپا کجدار و مریز رایج بود، باقی نگذاشت. در این کشور به تدریج جریان اصلی فلسفه سیاسیِ کلی نگرِ حقیقت یاب کنار گذاشته شد و به جای آن فیلسوفان پراگماتیستی سربرآوردند که شاخه ای جدید از فلسفه را، شبیه علوم پوزیتویستی جزئی نگر و فایده گرا، پایه گذاری کردند. فیلسوفانی چون سندرز پیرس، ویلیام جیمز و جان دیویی در قرن نوزدهم و بیستم در آمریکا از پایه گذاران این نوع فلسفه خاص محسوب میگردند.
🔰خطر بی دینی سیاسی بنام دین
🖊این یادداشت را به مناسبت ایام محرم و مبارزه امام حسین علیه السلام با "بی دینی سیاسی بنام دین" نگاشتم. ادعای یادداشت این است که در جهان اسلام، از صدر اسلام تا کنون، چه بسیار، گوهر دین، با اعمال حاکمان مدعی اسلام و حکومت دینی، بنام دین پایمال شده است. این نوع بی دینی، چون بنام دین صورت گرفته، همزمان دین و دنیای مسلمانان را به انحطاط کشانده است.
🔷بنیاد دین راستین، ایمان و عمل صالح است. ایمان به خدا، انبیا، کتابهای آسمانی، غیب، ملائکه، معاد و دیگر امور الهی، از جمله متعلق های ایمان به شمار می رود. متعلق ایمان در کتب آسمانی مفصل بیان شده اند.
🔹مصداق عمل صالح در محضر عقل عموم روشن است. انسان برخوردار از عقل سلیم این توانایی را دارد که اعمال شایسته و ناشایسته را بشناسد. بالاتر اینکه تمایل به خیرات و تنفر از بدیها در وجود آدمی سرشته شده است. بنابراین، ادیان الهی آنچه انسان با عقل سلیم درمی یابد، انسانها را به همان سو راهنمایی کرده اند؛ چرا که سرمنشا همه نیکی های عقل پایه نیز، فیض الهی است و آنچه در دین تشریع شده بازتاب دهنده موهبتهایی است که در متن خلقت انسان، خداوند بر بندگانش ارزانی داشته است.
🔹براین اساس، "بی دینی سیاسی" وضعیتی است که به تدریج، از طریق گسترش فسادهای اقتصادی و غیراقتصادی، در نهاد حکومت شکل می گیرد. اگر این وضعیت در نظام های تئوکراتیک (دولتهای دینی) به وجود آید و هیات حاکمه فاسد برای تبرئه خود، از ظواهر دین به صورت ابزاری استفاده کنند، در این صورت است که، در واقع، انواع بی دینی ها ( ارتکاب انواع فسادها) بنام دین توجیه می گردد و "بی دینی سیاسی بنام دین" پدید می آید.
🔷 بی دینی سیاسی نه تنها دنیای مردم را به خرابی می برد، دین آنان را نیز تباه می سازد. بی دینان سیاسی در نظام های دینی دولتمردانی هستند که وظایف ذاتی خود را مانند آبادانی (همان "استعمار البلاد"، به تعبیر علی علیه السلام در عهدنامه) و زمینه سازی برای گسترش خوبی ها در میان مردم (همان "استصلاح اهل"، به تعبیر علی علیه السلام) را فراموش می کنند و مالیات (همان "خراج"، به تعبیر علی علیه السلام) را دلبخواهانه و بدون رضایت مردم، آنگونه که خود می پسندند، در راستای ماندگاری خود، هر چند بنام دین، هزینه می کنند. آنان خود را در مقابل بندگان خدا، پاسخگو نمی دانند؛ چرا که این قماش از حکومت گران خود را تافته جدا بافته می دانند؛ گویی که برگزیده مستقیم خدا هستند. آنان خود را محور حق می پندارند و اراده خود را معیار درستی و نادرستی تلقی می کنند. ارزش مردم تنها به اندازه ای است که بر آنان تقرب جویند و در خدمت سیستمی باشند که فرمانش دست آنهاست.
🔷شوربختانه در تاریخ اسلام حکومت های دینی زیادی از این دست ظاهر شدند و چنان سنتی را در جهان اسلام نهادینه کرده و پایدار ساختند. کجروی سیاسی نهادینه شده در صدر اسلام دست به دست شد و میراث سیاسی سراسر تاریک، آن هم بنام دین، به مسلمانان امروز منتقل گشت.
🔷اولیای حقیقی دین همواره در مبارزه با چنین حکومتهای دینی، با تمام وجود، کوشیده اند. آنان جان و مال خود را در همین راه در طبق اخلاص نهاده و در راه خدا همه را از کف نهاده اند.
🔹حکومت های دینی معاویه و یزید، اولین نسخه از حکومت هایی است که بی دینی را بنام دین رواج دادند. امام حسین علیه السلام در مقابل چنین حکومت هایی به مبارزه برخاست. آن حضرت در توصیف حکومت دینی یزیدی رواج دهنده بی دینی فرمود: باید فاتحه اسلام (راستین) را خواند، چرا که امت اسلام به حاکمی چون یزید گرفتار شده است. در واقع امام علیه السلام با این سخن خطر حکمرانی آلوده به انواع فساد، اما، بنام دین را که بزرگترین قربانی آن خود دین خواهد بود، گوشزد می فرماید.
🔹امام علی علیه السلام، از قبل، در ملاقاتی که با عثمان در وقت محاصره انجام داد، گوشزد کرده بود که بی دینی سیاسی(ارتکاب انواع مفاسد در سایه قدرت سیاسی) بنام دین چه خطر بزرگی در تاریخ اسلام بر جای خواهد گذاشت و چگونه فروغ دین را در تاریخ اسلام به محاق خواهد برد. آن پیش گویی، که ظاهرا امام علیه السلام از پیامبر گرامی اسلام دریافت کرده بود، با ظهور معاویه و فرزندش یزید، و تداوم نهادینه استبداد دینی در قالب حکومتهای اموی، عباسی، عثمانی و نیز، انواعی از سلطنت های اسلامی مطلقه و مشروطه و اشکالی از جمهوری های اسلامی در شرایط جدید تاریخی، در جهان اسلام تحقق یافت.
🔷نتیجه: اگر امروز حاکمان اسلامی در تعدادی از کشورهای اسلامی، بر مسلمانان بنام دین حکمرانی می کنند، باید با خود-انتقادی و حساب کشیدن از خود، هر لحظه از خود بپرسند: آیا حکومت اسلامی که آنان فرمانش را در دست دارند، مصداقی از آن حکومت هاست که بنام دین، بساط بی دینی(فراموشی کارویژه های اساسی حکومت از قبیل آبادانی و رفاه، آسایش و امنیت انسانی، گسترش زمینه های خوبی، و در عوض، رو آوردن به انواع
🔰دموکراسی سیاسی یا دموکراسی اجتماعی
✅در تاریخ معاصر ایران، تا کنون دو شکل از دموکراسی سیاسی استقرار یافته است: الف. دموکراسی سیاسی سکولار در قالب پادشاهی مشروطه؛ ب. دموکراسی سیاسی مذهبی در قالب جمهوری اسلامی. با این حال، این دو شکل از دموکراسی سیاسی، برای بلند مدت، فقط در سطح نام، باقی مانده، و در عمل، دموکراسی سیاسی در تاریخ این کشور استقرار نیافته است.
✅حاصل جنبش مشروطه، تاسیس پادشاهی مشروطه بود؛ اما رژیم مشروطه در عمل سر از پهلویسم در آورد و این ایدئولوژی، در عمل، نظام مشروطه را به "استبداد شبه مدرن" تبدیل کرد. در دوره استقرار سلسله پهلوی، اکثر مجلس های بیست گانه این دوره، از کانون قدرت سیاسی خارج شدند و به تابعی از قدرت مطلقه نهاد سلطنت، تبدیل گشتند. اکثر نخست وزیران و کابینه های آنان نیز، به تبع وابسته شدن نهاد مجلس، به قدرت مطلقه سلطنت وابسته گشتند.
✅آنچه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی اتفاق افتاد، این بود که در عمل، قدرت سیاسی، به دوپاره قدرت سیاسیِ انتخابی و قدرت سیاسی انتصابی تبدیل شد. در این میان، وزن قدرت سیاسی انتصابی، به تدریج، بر وزن قدرت سیاسی انتخابی چیره گشت و بازی سیاسی، در عمل، تحت سیطره نهادهای انتصابی جریان یافت. در واقع نهادهای انتخابی به ابزاری برای اعمال قدرت واقعی از سوی بخش دیگر قرار گرفت.
✅از آنچه گذشت به یک نتیجه قطعی می توان دست یافت: استقرار دموکراسی در ایران، با صِرف تغییر رژیمِ سیاسیِ استبدادیِ اقتدار گرایِ سلطنتیِ مطلقه به یک رژیم سیاسی دموکراتیک، چه از نوع سکولار و چه از نوع مذهبی، ممکن نیست. کسانی که امروزه دنبال تغییر رژیم سیاسی، برای دسترسی به دموکراسی، هستند، در خطایی تاریخی-جامعه شناختی به سر می برند.
✅به نظر می آید، آن تحولی که می تواند، در عمل، دموکراسی سیاسی در تاریخ معاصر ایران را به ارمغان آورد، تحقق اولیه دموکراسی در ساختارهای اجتماعی ( در نظام خانواده، در روابط زنان و مردان، در مناسبات زبانی، نژادی، مذهبی، و جغرافیایی گوناگون حاکم بر جامعه ایران، و مهمتر از همه در ساختار ذهنی اکثریت جامعه و تساوی طلبی روحی و ...) تاریخ و جامعه ایران است. این تحول البته زمان بر، نیازمند آموزش و یادگیری، تمرین همه جانبه و مدام دموکراسی در لایه های زیرین جامعه و بالاخره، گرایش به دموکراسی در زندگی روزمره است.
✅ به نظر می آید، خوشبختانه دیر زمانی است این تحول و چرخش از گرایشات استبدادی به سمت گرایشات دموکراتیک در متن جامعه ایران شروع شده و در وضعیت کنونی فضایل دموکراسی ( تساهل و تسامح، مدارا، هنر گفتگو و چانه زنی به جای تقابل های خشن، احترام به اختلاف انظار و ...) بسیار بیش از گذشته، در روابط روزمره و در روان اجتماعی نسل جدید، در جریان است. اگر عوامل اهریمنی ضد ملی از داخل و خارج، موجب رقم خوردن تصادف های بازدارنده دیگری، نگردند، ادامه این تحول سربرآوردن دموکراسی سیاسی در سطح نظام سیاسی، با هر اسمی که باشد، خواهد بود. البته تردیدی نیست که هر گونه کوشش آگاهانه درست و اصلاحی نخبگان فکری در این راه احتمال موفقیت این تحول تا مرحله گسترش به ارکان نظام سیاسی را افزایش و احتمال بروز عوامل نگران کننده تصادفی را کاهش خواهد داد. از میان این کوشش ها، اگر گفتگوی حکومت با مردم برای تسهیل دموکراسی سیاسی، در مرحله ای از تحولات پایین از بالا، اتفاق افتد، بهترین عامل کمکی در سرایت دموکراسی از شکل اجتماعی به سیاسی خواهد بود. انشاءالله
۱تیر۱۴۰۲ شفیعی
@Mahmood_shafiee
🔰نظام فقهی متکثر و قوانین یکسان ساز حکومتی
✅-در عصر قدیم حکومتهای استقرار یافته در جهان اسلام کج دار و مریز اقتدار فقیهان در حوزه خصوصی مربوط به مناسبات اجتماعی دین پایه را پذیرفته بودند. بین فقیهان و مقلدان هر یک از آنان رابطه ای داوطلبانه شکل گرفته بود که بر اساس آن، نه تنها محاکم شرع بخشی از مشکلات قضایی را حل و فصل می کردند، هر مومن-شهروندی به صورت فردی یا گروهی در امور اجتماعی-دینی خود به فقیه مورد نظر مراجعه می کردند و از این طریق نیازها و مشکلات برخوردار از وجه شرعی خود را برآورده می ساختند.
✅-با شروع دوره استعمار و پذیرش، اختیاری یا اجباری، نظام سیاسی مبتنی بر دولت-ملت، به تدریج فضیلت نظام حقوقی-فقهی کثرت گرا مضمحل شد و نظام حقوقی وحدت گرای دولت- پایه جای آن را پر کرد. هر چند چنین تحولی منافعی را برای جامعه اسلامی در پی داشت که مهمترین آن شکل گیری وحدت رویه قضایی بود، چالش هایی را به وجود آورد که به بعضی از آنها اشاره می کنم:
🔷۱.بزرگ شدن قلمرو دولت و پیامدهای آن: دولت های جدید در جهان اسلام تمایل عجیبی به دست اندازی به همه حوزه های زندگی دارند. یکی از حوزه های زندگی در جهان اسلام حوزه خصوصی دینی آنان در وجه اجتماعی است. با پیدا شدن دولت-ملت در کشورهای اسلامی، این حوزه خصوصی از زندگی اجتماعی مسلمانان زیر سیطره دولت قرار گرفت. اگر در گذشته فقیهان درجه اول در اقصی نقاط جهان اسلام بسیاری از مسائل و مشکلات جمع های اسلامی را، به شکلی داوطلبانه، رفع و رجوع می کردند و در این فرایند ارباب رجوع با رضایت حداکثری در حوزه خصوصی دینی خود برخوردار بودند، اما در وضعیت کنونی مجبورند به هر حکمی که دادگاههای دولتی صادر می کنند، تسلیم گردند؛ هر چند با عقاید دینی آنان در حوزه خصوصی خود ناسازگار باشد. با بزرگتر شدن دولت، حوزه خصوصی اختیاری مومنان کوچکتر و بلکه مضمحل می گردد و اصل آزادی آنان در حیطه شرع در هاله ای از ابهام فرو می غلطد.
🔷۲.سکولار شدن غیرموجه حوزه خصوصی دین: هر چند بین شریعت و احکام فقهی فاصله مشخص و آشکاری وجود دارد؛ چرا که شریعت اراده تشریعی خدا و احکام فقهی درک تاریخی فقیهان از شریعت است که ممکن است خطایی در آن رخ دهد، فقیهان با تکیه بر دستگاه روشمند فقهی می کوشند احکام مندرج در شریعت را استخراج کنند و زندگی مومنان در حوزه فردی و اجتماعی را بر اراده خداوند منطبق سازند. با ظهور دولت-ملت در جهان اسلام، در بهترین حالت که حکومتی اسلامی وجود داشته باشد، از میان دیدگاه های متنوع فقهی، که هر کدام مدعی کشف اراده مندرج خداوند در شریعت اند، تنها یک دیدگاه فقهی به قانون رسمی اجباری دولتی تبدیل می گردد و دیگر دیدگاه های فقهی عملا تعطیل می گردند. در واقع، در چنین پروسه ای همه فقیهانی که احکام استنباطی آنان تعلیق می گردد، و همه مقلدان آنها، مجبورند بر حکمی حکومتی تن در دهند که آن حکم را غیر اسلامی و از منظر دینی برای خودشان نادرست و باطل می دانند. به عبارت دیگر، آنان فضای دینی را رها می کنند و به فضای سکولار غیرموجه دولتی تسلیم می گردند.
🔷۳.صدمات دینی-عاطفی: با توضیحی که گذشت، در شرایطی که ولایت مسلم فقیهان، در حوزه های گوناگون دینی-اجتماعی عملا بی اثر می گردد، آنان بالاجبار در تناقضی درونی گرفتار می آیند. آنان، مجبورند علی رغم میل درونی از اقتدار ذاتی-فقهی مدنی خود، به نفع اراده معطوف به قدرت دولت ها، دست شویند. چنین وضعیتی فرد را دچار صدمات عاطفی فراوان خواهد کرد. همین امر درباره مقلدان آنان نیز، با درجه ای پایین تر، صدق می کند؛ چرا که اختیار و انتخاب طبیعی-دینی آنان نیز در این فرایند، سرکوب می گردد و به اشکال مختلف دچار آسیب روانی می گردند.
✡-راه حل احتمالی: حکومت اسلامی در برقراری دولت اسلامی، به جای تقلید محض از دولتهای مدرن متعلق به جوامع غیرمسلمان، باید با رسیدن به توافقی بلند مدت، از طریق تاملات چند جانبه علمی فقیهان با فقیهان و آنان با مقامات دولتی، به جای یکسان سازی قضایی و یکسان سازی حوزه های خصوصی دینی، تکثر داوطلبانه مدنی-مذهبی را به رسمیت بشناسند و تنها در مواردی که بدون قانون متحد الشکل دولتی مفسده ای بزرگتر پیش آید را به قلمرو دولت تبدیل کنند.
تبصره: لازم به ذکر است که ادعای مطرح شده در این این بحث را با الهام از دیدگاه پروفسور دکتر Asifa Quraishi-Landes، استاد تمام دانشگاه ویسکانسن-مدیسون، برگرفته ام. البته همه استدلال ها و طرح راه حل، به برداشتهای خودم مربوط است. متاسفانه در زمان نوشتن این یادداشت از تذکر این نکته غفلت کرده بودم.
۲۵خرداد۱۴۰۲ شفیعی
@Mahmood_shafiee
✅تافته جدا بافته!
🔷آیا ما (دین ما، مذهب ما، کشور ما، مردم ما، دولت ما، دولتمردان ما، نظام ما، سیاست ما، انقلاب ما، جنگ ما، اقتصاد ما، و ...) تافته جدا بافته هستیم؟
🔷معنای "ما تافته جدا بافته هستیم"، طیفی از بهترین بودن ها را در بر می گیرد. این طیف "یک سر و گردن بالاتر از دیگران بودن" تا "فوق العاده و نظر کرده بودن" را در خود جای می دهد.
🔷تصور مثبت از "ما"، کم و بیش، در میان همه دولتها و همه ملتها رایج است. دولت و ملت ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. با این حال، چنین تصوری، در میان دولتمردان امروز ایران، در وضعیت فعلی، با توجیهات گوناگون، چندین برابر افزایش یافته و آنها را به موجودی، به کلی، متفاوت از دیگران تبدیل کرده است.
🔷این خود برتر بینی شدید دولتی، پیامدهای خطرناکی پیدا کرده که در این مختصر به بعضی از آنها اشاره می کنم:
🔹-ناممکن سازی آسیب شناسی: به عنوان مثال اگر کسی بخواهد آسیب های انقلاب ایران را با کمک آسیب های انقلاب های دیگر مورد شناسایی قرار دهد، بلافاصله، مقامات دولتی یا وابستگان به دولت فریاد می کشند که جنس این انقلاب از انقلابهای دیگر جداست؛ چرا که آنها مقدس نبودند، اما انقلاب اسلامی، مقدس است! از این رو، این انقلاب با هیچ انقلاب دیگری قابل مقایسه نیست!
🔹-خطاناپذیری: به عنوان مثال، با همه بحرانهای کمر شکن که امروزه به گسترش بی سابقه فقیران و محرومان در اقصی نقاط کشور منجر شده است، هیچ دولتمردی تا این لحظه نپذیرفته است که آنها نیز، حداقل، یک عامل تاثیر گذار در این فاجعه بوده اند. بدتر اینکه آنان، گاهی، با انکار ناجوانمردانه این واقعیت آشکار و تلخ، مستبدانه و متکبرانه، صورت مساله را حذف می کنند.
🔹-پاداش بی حساب و کتاب: به عنوان مثال، در هنگام آزاد سازی اموال، سرمایه ها و منابع دولتی، دولتیانِ خودی چنان در اولویت اول واگذاری قرار می گیرند که خصوصی سازی ما، در عمل، سر از شکلی از اقتصاد در می آورد که امروزه به آن اقتصاد خصولتی می گویند و به این ترتیب، فضیلت خصوصی سازی به رذیلت خصولتی شدن تبدیل می گردد.
🔹-خطاپوشی های ناروا: به عنوان مثال، همه فسادهای مالی و غیر مالی که از دولت مردان خودی یا منتسبین آنها صورت می گیرد، نه تنها تنبیه و مجازات نمی گردند، بلکه افشا کننده گان آن فسادها به انواع گرفتاری ها دچار می گردند و جای منکر و مدعی، مجرم و بی گناه، و صالح و طالح عوض می شود. گویی که، نعوذ بالله، در دفتر داد الهی برای فسادهای اینان، بخاطر ویژه بودن آنان، حسنه می نویسند!
🔹-مسئولیت ناپذیری: تا کنون مردم ندیده اند، دولتمردی بخاطر ناتوانی در تحقق وعده ها، به عذر خواهی از مردم رو آورد یا جایگاه اشغال شده را به شایستگان واگذارد. چنین سیاستمدارانی مقام خود را بالاتر از آن می دانند که در مقابل وعده های داده شده پاسخ گو باشند. اینها بر این پندارند که بر حق اند و لذا خداوند بر خطاهای آنها نیز پاداش نیک خواهد داد!!
🔹خود معیار پنداری: توهم تافته جدا بافتگی، کار را به آنجا می رساند که "علایق و سلایق دولتمردان" به "معیار حق و باطل" تبدیل می گردد. در این راستا هر اندازه بی چون و چرا از آنان حمایت کنی، قدر بینی و در صدر نشینی؛ و هر اندازه از آنان نقد کنی، به همان اندازه پرونده ای سیاه خواهی داشت که ممکن است انواعی از مجازاتها یا محرومیت ها را برایت در پی آورد.
🔹استثناء پنداری، نه تنها واقعیتی در جهان بیرونی ندارد، توهمی است که تا نتوان بر آن غلبه کرد، راهی برای خروج از بحران های امروز کشور، یافت نخواهد شد.
۱۵خرداد۱۴۰۲ محمود شفیعی
@Mahmood_shafiee
اگر حكومت، در عمل، كارويژه هاي خود را به درستي انجام ندهد و خودِ حكومت و ماندگاري آن، به هدفي بزرگ، و بزرگتر از هر هدف الهي و انساني، تبديل گردد، ماندن چنين حكومتي عاملانش را تباه خواهد ساخت و مردمانش را نيز به انواعي از رنج ها و ناامني ها خواهد انداخت. بهترين انتخاب در هنگام كژدیسگی حكمراني، نه لجاجت و مقاومت بر تباهي ها، كه رو آوردن به اصلاح و جبران خطاهاي گذشته است.
8خرداد 1401 محمود شفيعي
@Mahmood_shafiee
🔰در عظمت دوم خرداد
✍دوم خرداد در تاریخ این کشور و جمهوری اسلامی روز بزرگی است. انقلابها بازتاب دهنده ملغمه ای از تار و پود تاریخ یک کشوراند. تار خیرات انقلاب و پود به انواع شرهای نهفته در انقلابها اشاره دارد. در همه انقلابها اهدافی انسانی، اخلاقی، معنوی و دینی، از قبیل آزادی، برادری، برابری، عدالت طلبی و استقلال، همچون نوری در تاریکی می درخشند. با این حال، در همه انقلابها کردارهای ناپسند افراطی مانند خشونتهای ناروا، تهدیدهای فراوان، تهمت های بی مهابا، مصادره های خلاف شرع و قانون و ...، به وفور همچون ابرهای تیره بر حیات مردم سایه می افکنند.
✍در آغاز انقلاب اسلامی ایران اهداف بزرگی چون "آزادی" به معنای رهایی از حکومت استبدادی دخالت گر در همه حوزه های زندگی مردم، "استقلال" از سلطه دولتهای بزرگ مداخله گر در دولتهای دیگر، "جمهوری" به معنای تاسیس رژیمی مبتنی بر اراده عمومی، و "اسلامیت" به معنای ایمانی ریشه یافته در اعماق وجود مردم این سرزمین و نه دینی دستوری از بالا یا ابزاری برای سلطه دولت بر ملت، دلهای رمیده ملتی ستمدیده را به هم پیوند دادند و برق امیدی در جامعه سرکوب شده روشن کردند.
✍بروز جنگ هشت ساله از فردای پیروزی انقلاب، اجازه باز شدن کلاف اهداف انقلاب را به تعویق انداخت. بعد از آن هشت سال سخت و نفس گیر، هشت سال دیگری پیدا شد که دنبال مداوای جراحت های فراوانی بود که از هشت سال جنگ ناجوانمردانه دولتی بعثی بر مردم ایران وارد شده بود و می کوشید نیازهای اولیه مردم را با ساختن ویرانی ها برآورد. در این هشت سال نیز فرصتی برای پرداختن به خواسته های اساسی ملت بپاخاسته فراهم نگشت.
✍با رسیدن لحظه سرنوشت ساز دوم خرداد بود که مردی از تبار پاکان ظهور کرد و برای اولین بار بعد از پیروزی انقلاب با صراحت، شجاعت و صداقت اهداف انقلاب را را سرلوحه برنامه های دولت خود قرار داد. او عشق بی پایانش به شعارهای کانونی انقلاب را، با تبدیل کردن آزادی، قانون گرایی و جامعه مدنی به گفتمان مسلط این دوره، علنی کرد. در آن لحظه با شکوه تاریخی، مردم ایران، بعد از تحمل رنجهای فراوان، فوج فوج با امید فراوان به حمایت از دولتی پرداختند که زبان او را زبان خود و گرایش های والای او را زیست جهان خود یافته بودند.
✍در دوم خرداد دولت به آن روی سکه ملت تبدیل گشته بود و ملت نیز روی دیگر سکه دولت شده بود. به این ترتیب، در دوم خرداد، دولت-ملت، پدیده نایاب تاریخ ایران این بار به واقعیت غیرقابل باور تبدیل شده بود. فاصله جهنمی این دو نهاد برداشته شده بود و زبانحال این دو نهاد این شده بود که: "ای خدا این وصل را هجران مکن-------سرخوشان عشق را نالان مکن"
✍در دوم خرداد خاتمی بزرگ با داشتن اوصافی چون سیادت مزین به صداقت، دانشمندی همراه با خردمندی، و دیانت بی غل و غش که از ایمان بی پایان خبر می داد، توانست نه فقط در شعار که در عمل برای اولین بار کلاف اهداف انقلاب اسلامی را باز کند و بر همگان نشان دهد که دو صد گفته چون نیم کردار نیست. رمز دلدادگی مردم به این سیاستمدار محبوب تاریخ ایران نیز در همین اخلاقی سازی سیاست و پرهیز از ریاکاری رایج در میان سیاست پیشگانی بود که مقام سیاست را همچون بتی می پرستند و برای حفظ جایگاه خود در حکومت به هر رذالتی تن می دهند.
✍نتیجه: راه نجات کشور، انقلاب، جمهوری اسلامی، و گسست از رنجها و ناامیدی های گسترده و جانکاه امروز، با برگشت به معیارهای سازنده دوم خرداد ممکن است و بس و هر راه دیگری غیر از بی راهه چیز دیگری نیست.
شفیعی ۲خرداد۱۴۰۲
@Mahmood_shafiee
🔰انقلاب ها و تمایز بین دو نوع افراط
🔷 افراط گرایی، هر چند همیشه نامطلوب و هزینه زا است، در ابتدای همه انقلابها، به طور طبیعی، افراط گرایی و اقدامات افراطی وجود دارد. تا کنون هیچ انقلابی بدون افراط تحقق نیافته است. در واقع، انقلاب بی افراط تناقض گویی است.
🔷 افراط گرایی یکی از آسیب های اساسی انقلابهاست. اما این وضع برای مدتی محدود است و ماندگار نمی ماند؛ چرا که در همه انقلابها دوره ای معروف به "ترمیدور" وجود دارد. در این دوره وضعیت انقلابی فروکش می کند و اغلب افراد انقلابی از افراط دست بر می دارند و مسیر اعتدال و خردورزی سیاسی متعارف را بر می گزینند.
🔷البته برخی از انقلابی ها بعد از ترمیدور هم افراطی می مانند. اینها کسانی هستند که یا سواد تغییر و تحول را ندارند یا در شرایط مساعد جدید به فرصت طلبی رو می آورند. افراطی گری بهترین وسیله برای موفقیت در فرصت طلبی به شمار می رود.
🔷به هر حال، صدمه افراط گرایی در دوره فوران آتش انقلاب محدود است؛ چون در این لحظه استثنایی افراطی گری پدیده ای رایج و طبیعی است. جامعه هم در آن شرایط رادیکالیسم را، کم و بیش، درک می کند و آن را به ناچار می پذیرد.
🔷اما انقلابی گری افراطی در دوره بعد از ترمیدور فاجعه آفرین است؛ چون غیر طبیعی و بر خلاف مسیر آب شنا کردن است. در همه انقلابها کسانی هستند بدون اینکه هزینه ای در زمان انقلاب بپردازند، بعد از دوران ترمیدور وارد عرصه سیاست می گردند و چهره ای انقلابی-افراطی از خود به نمایش می گذارند. اینها همان فرصت طلبان هستند. بیشترین صدمه بر انقلابها از ناحیه این افراد، گروه ها و جریانات وارد می شود. اینها پاشنه آشیل انقلابها به شمار می روند.
🔷نتیجه: اگر نظامهای سیاسی نخواهند یا نتوانند به مهار افراطیان از نوع دوم بپردازند، اینها در نهایت چهره مثبت انقلاب را محو و نابود می کنند و منافع خود را بنام منافع انقلاب بر همگان می قبولانند.
شفیعی ۱۶اردیبهشت۱۴۰۲
@Mahmood_shafiee
🔰معمای همگانی بودن و درجه بندی فهم قرآن
✅پرسش: امروزه درباره هدایت گری قرآن پرسش های زیادی از سوی طیف های فکری گوناگون جامعه مطرح است. بعضی ها اشکال می کنند که اگر قران برای استفاده همگان است، چرا باید برای فهم و درک این کتاب به کوشش های اضافی رو آورد و در آخر هم با شکل گیری پرسش های بی پاسخ، نتوان به درکی شفاف و قابل قبول از آن دست یافت؟ اگر قرآن برای همگان است، این همه اختلاف پیرامون شناخت آموزه های آن چگونه قابل توجیه است؟ اگر این کتاب برای همگان فرستاده شده است، چرا فقط افراد و گروههای خاصی خود را متخصص فهم قران می دانند؟ اگر قران همگانی است، آیاتش روشن است، در آن پیچیدگی وجود ندارد، چرا افراد مختلف از جهات گوناگون، در هنگام مراجعه به قران با ابهامات زیاد مواجه می شوند؟ اگر قران کتاب هدایت است، چرا در آن آیات متشابه وجود دارد؟ به طور خلاصه، اگر قران کتاب هدایتی است که از شفافیت کافی برخوردار است، چرا باید پیرامون فهم و درک قران این همه قیل و قال شکل بگیرد؟
✅پاسخ اجمالی: به اجمال، برای پاسخ از این پرسش ها، می توان استدلالی برهانی آورد که از دو مقدمه (صغرا و کبرا) و یک نتیجه گیری تشکیل شده است. مقدمه اول: قران برای استفاده همگان است. مقدمه دوم: هر چند همه انسانها، در یک سطح معین حداقلی، از فهم مساوی مشترکی درباره امور واقعی و اعتباری برخوردارند؛ اما در سطحی فراتر از سطح معین حداقلی، فهم ها و درک های فعلی همگان یکسان نیست. نتیجه: لازمه استفاده همگانی از قران این است که قران، همزمان، بگونه ای باشد که فهمندگان حداقلی و فهمندگان حداکثری بتوانند در فهم قرآن، از یک طرف، به درکی مشترک برسند و از آن به یکسان بهره بگیرند و از سوی دیگر، بخاطر اختلاف آنان در سطح فهم ها و درک های فعلی، هر کدام بتوانند به درکی مناسب و شایسته دست یابند که دیگران نتوانند به چنان درکی برسند. بنابراین، اگر قران برای همه انسان هاست پس باید همزمان ملاحظه فهم مشترک آنها و نیز تفاوت فهم آنها مورد توجه این کتاب قرار گیرد تا در عمیق ترین معنا بتوان مدعی شد که قران برای همگان است و اگر بنا بود که قران چنان در سطح ساده ای منحصر باشد که انسان های صاحب فهم و هوش و علم و کوشش بیشتر، نتوانند از آن، فراخور حال خود، فراتر از دیگران بهره بگیرند، چنین قرانی دیگر برای همگان نمی شد.
✅توضیح:
🔷در یک سطح قران چنان آموزه های روشنی دارد که همگان، به یکسان، بر این آموزه های روشن دسترسی دارند. به مثال هایی از این آیات اشاره می کنم: در کار خیر و پرهیزکاری به همدیگر کمک کنید؛ اما در کارهای بد چنین نباشید. از ستم کردن دست بردارید. پرهیزکار باشید. اهل احسان و نیکویی باشید. هر کسی پاداش و جزای کارهای خوب و بد را خواهد دید. خداوند در دادن جزا و پاداش، عادلانه عمل می کند و ذره ای به کسی ستم روا نمی دارد. خداوند از هر عیب و نقصی منزه است. به منظور کسب پرهیزکاری و تقرب به خدا نماز بخوانید. برای کسب تقوا روزه بگیرید. هر کسی که توانایی دارد باید حج بجا آورد. برای منظورهای مشخصی از اموال معینی زکات بپردازید. امانت دار باشید. ربا نخورید. و صدها آیه دیگر.
🔷سطح دوم کلمات و جملات و آیاتی است که فهم آنها به تامل بیشتر نیاز دارد و کسانی که فراتر از فهم عمومی وقت گذاشته اند و در حوزه ای از حوزه های علم و دانش تخصصی به دست آورده اند، این گروه های گوناگون از اهل علم های گوناگون اگر بخواهند وقت کافی و منظم بگذارند و با عینک علم خود در قران تدبر کنند، هر کدام فراخور حال رشته علمی که در آن تخصص دارند؛ استعداد و هوشی که از آن برخوردارند و نیز مقدار کوششی که به عمل می آورند، به درکهای خاصی از آن کتاب دست می یابند که افراد دیگری که چنان دانشی را ندارند، یا از استعداد این افراد برخوردار نیستند و به اندازه آنها نکوشیده اند، نمی توانند به آن فهم دست یابند. مثلا عالمان زمین شناسی درباره آیات مربوط به خصوصیات زمین، ستاره شناسان از آیات مربوط به خلقت و خصوصیات آسمان و اجرام آسمانی، فیزیک دانان و زیست شناسان از آیات مربوط به خواص اشیاء بی جان و جانداران، ریاضی دانان از آیاتی که با اعداد سروکار دارند، روانشناسان فردی و اجتماعی و انسان شناسان از آیاتی که درباره انسان شناسی وارد شده اند، علمای اقتصاد از آیاتی که درباره امور اقتصادی هستند، عالمان سیاسی درباره آیات مربوط به امور سیاسی، حقوق دانان و فقیهان از آیاتی که جنبه حقوقی و فقهی دارند، الهی دانان درباره ظرافتهای مربوط به مبدا و معاد و امور غیبی وارده شده اند، فیلسوفان درباره آیات مربوط به حقایق وجودی، متکلمان درباره آیاتی که جنبه اعتقادی دارند، عالمان تاریخ درباره مباحث تاریخی قران و ....، به معلوماتی دست می یابند که بی تردید دیگرانی که چنین شرایط علمی و استعدادی ندارند و به اندازه آنها در فهم قران نکوشیده اند، نمی توانند به آن مقدار از دانش قرانی