mahrooz87 | Unsorted

Telegram-канал mahrooz87 - ماهروز

707

✍️ عبدالرحیم قنوات 🆔 @A_ghanavat دکترای تاریخ اسلام |دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد| ‌

Subscribe to a channel

ماهروز

"تو! مُو نمیدونم چه مسلکی داری؟" *

✍ ناصر تقوایی، نویسنده و کارگردان بزرگ سینمای ایران درگذشت(۱۳۲۰- ۱۴۰۴).

تقوایی آبادانی بود و در شهرهای ساحل خلیج فارس هم زندگی کرده بود. پس ما جنوبی‌ها حق داریم به او افتخار کنیم بویژه که از آگاهی‌هایش از جنوب، در آثار خود به‌خوبی بهره برد. او فیلم سینمایی "ناخدا خورشید" را در بندر گناوه ساخت.

تقوایی در کارگردانی استاد بود. فیلم‌هایی اندک ساخت ولی همه عالی و درجه یک. "آرامش در حضور دیگران" فیلم بسیار خوبی بود که در کودکی ما ساخته شد ولی توقیف شد. من در میان‌سالی آن را دیدم! سریال "دایی‌جان ناپلئون" بی‌نظیر بود و بی‌نظیر ماند. اما بهترین فیلم تقوایی "ناخدا خورشید" بود؛ با بازی داریوش ارجمند. ارجمند بازیگر بسیار توانایی است. تا آنجا که در بیشتر فیلم‌هایش این توانایی را به فیلم‌نامه و کارگردان تحمیل می‌کند. اما در "ناخدا خورشید" این اتفاق نیفتاده و او تسلیم کارگردان و توانایی‌هایش شده است. به همین دلیل تقوایی بهترین بازی را از او گرفته و استعداد درخشانش را نشان داده است. بازی سعید پورصمیمی هم در این فیلم فراموش‌ناشدنی است؛ مَلول!

تقوایی مانند دیگر جنوبی‌ها در کارش قُد و یک‌دنده بود و تن به هر تحمیلی نمی‌داد. این بود که کارگردانی مُلوّن، سریال "کوچک جنگلی" او را تصرف کرد. نیز بیشتر فیلم‌نامه‌ها و فیلم‌هایش ناتمام ماند و سرانجام اعلام کرد: "جایی که مجبور باشم برای ساختن فیلم اجازه بگیرم، فیلم نخواهم ساخت".‌

من تقوایی را یکی دوبار در بوشهر دیدم.
جشن فرهنگ جنوب بود (بهار ۱۳۷۷ شمسی). صبح یک روز شرجی، جشن در سالن یکی از سینماهای بوشهر شروع شد. تقوایی که خیلی هم تکیده بود، با یک بلوز سفیدِ دوجیبِ آستین‌کوتاه رفت پشت تریبون. گفت: "بسم الله" و چند کلمه‌ای حرف زد. بعد هم فیلم "بازمانده" سیف‌الله داد را نمایش دادند. سیف‌الله خرمشهری بود.

همان شب در لابی هتل رئیسعلی دلواری، گروهی از هنرمندان جمع بودند اما محفل سینماگران گرم‌تر بود؛ خمسه بود و خانم خیراندیش و جمشید اسماعیل‌خانی و... . ناصر تقوایی هم بود. دیگران نشسته بودند و حرف می‌زدند. دوسه شیرازی هم بودند که گاهی دستی بر سیم تاری می‌کشیدند و تصنیف‌های محلی زیبا می‌‌خواندند. اما تقوایی جلو پیشخوان بلندی که پشت آن تلویزیونی نصب بود، روی صندلی نشسته بود و فوتبال تماشا می‌کرد. نه برمی‌گشت و نه با کسی حرف می‌زد. مات و مبهوت فوتبال بود. گفتم که آبادانی بود.

سید محمود طالقانی در تفسیر پرتوی از قرآن درباره آیه "و اذا الموده سُئلت بایِّ ذَنب قُتِلت"، افزون بر معنی مشهور آن: "هنگامی که از دختر زنده‌به‌گورشده پرسیده شود که به چه گناهی کشته شدی؟" آن را معنی دیگری هم کرده است: "هنگامی که از استعداد نشکفته و پنهان‌مانده پرسیده شود که چرا شکوفا نشدی؟".
این‌گونه طالقانی می‌خواهد بگوید مانع رشد و تعالی دیگران شدن مثل در گور کردن یک انسان زنده است.
این یک ترجمه ذوقی است اما با نگاهی به کارنامه تقوایی، دیدم انگار مصداق این معنی است! او می‌توانست بسیار بیش از این‌ها فیلم بسازد و نمایش بدهد. افسوس که چنین فرصتی به او داده نشد.

ناخدا خورشید در یکی از سکانس‌های این فیلم می‌گوید:
"تا وقتی زن و بچه خواجه ماجد حق دارند روی این زمین نان بخورند، زن و بچه من هم باید بتوانند روی این زمین نان بخورند".
این اتفاق البته برای تقوایی رخ نداد، زیرا روی این خاک، خیلی‌ها، خیلی جورها، توانستند فیلم‌ها و سریال‌های بسیار بسازند و نمایش بدهند، اما این حق از ناصر تقوایی دریغ شد. این شد که کارگردان مولف و چهره مهم "موج نوی سینمای ایران" بجز شش فیلم، فیلمی دیگر نساخت. سه فیلم پیش از انقلاب و سه فیلم پس از انقلاب. آیا این نشانگر همه استعداد‌های او بود؟

پ‌ن: جمله‌ای از دیالوگ ناخدا خورشید که در فیلم دو بار گفته شده است.

عبدالرحیم قنوات
دانشگاه فردوسی مشهد
۲۶ مهر ۱۴۰۴

@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

پستی از همکار ارجمند، دکتر کامران شریفی، صاحب کانال خواندنی لوح.
👇

Читать полностью…

ماهروز

بچه‌ها و اتم

دیروز
در فرودگاه رشت نشسته بودم؛ عاطل و باطل؛ در انتظار سوارشدن به هواپیما و انجام پروازی که دست آخر بی‌دلیلی و علتی روشن کنسل شد.

تلویزیون بزرگ روبرو داشت برنامه کودک شبکه گیلان را پخش می‌کرد. مضحکه‌ای به پا کرده بود. اول روی صفحه این نوشته ظاهر شد:
"انرژی هسته‌ای حق ما کودکان است"!
بعد فیلمی را نشان داد؛ خانمی بود با لباس محلی که بیرون دیوار یک باغ ایستاده بود و ده‌بیست طفل معصوم هم دورش حلقه زده بودند. بعد یک بچه پیدایش شد که نامش خورشید بود و درباره انرژی خود حرف زد. سپس یک بچه دیگر به نام اتم آمد و او هم در فضیلت انرژی خود داد سخن داد. بعد یکی دیگر آمد و گفت من ابر هستم و گاهی می‌آیم بین خورشید و زمین و نمی‌گذارم نور و انرژی خورشید به شما برسد. اینجا بود که اتم میدان‌دار معرکه شد که بله من روز و شب و در هوای آفتابی و ابری همیشه در خدمت شما هستم و کافی است هسته مرا بشکافید؛ چه کارها که برایتان انجام نخواهم داد! به همین بلاهت و بی‌مزگی.

امروز
باز آمده‌ بودم فرودگاه. در انتطار پروازی که خوشبختانه انجام شد، نشسته بودم و به موبایلم نگاه می‌کردم. دیدم کسی یک خبر را فوروارد کرده است:
️معاون سازمان آتش‌نشانی تهران:
"از میان بیش از ۶۴۲۰ مدرسه و مهدکودک در تهران، فقط ۳ مدرسه تأییدیه ایمنی دارند".

درماندم کودکانی که در مدارس و کودکستان‌های خود امنیت ندارند، با انرژی هسته‌‌ای چه کار دارند؟ مگر این که اتم را از مدرسه تحویل بگیرند و ببرند در آشپزخانه، با میخ و چکش و چاقو هسته‌اش را بشکافند. همان کاری که در دوره "معجزه هزاره سوم" انجام می‌شد!!!

عبدالرحیم قنوات
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۹ مهر ۱۴۰۴

@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

بسیار دیدنی
هوش مصنوعی نقوش تخت جمشید را به حرکت درآورد.‌

Читать полностью…

ماهروز

پاسخ به نقد

✍ آقای اکبر جباری در پستی منتشرشده در اینترنت به نقد نوشته این‌جانب با عنوان "نسل به نسل" پرداخته است. در این نقد چند نکته هست که قابلیت پاسخگویی دارند. دیگر مطالب چنین شانی ندارند:

۱. ایشان درباره حد قذف، تعریضی به فقه‌دانی بنده و دکتر عالم‌زاده زده‌اند و گفته‌اند که در فقه شیعه این حکم تنها وقتی اجرا می‌شود که مقذوف (قذف شده) زنده باشد.
خلاف گفته ایشان عرض می‌کنم در فقه شیعه حکم قذف اختصاص به زنده بودن مقذوف ندارد و در صورت مرگ او، ورثه هم می‌توانند علیه قاذف (قدف‌کننده) اقامه دعوا کنند و حتی در صورت نبود ورثه، حاکم اسلامی می‌تواند از باب "الحاکمُ وارثُ من لا وارثَ له" علیه قاذف اقامه حد کند. این مطالب در قانون مجازات اسلامی هم آمده است.

۲. اقای جباری در متن این‌جانب جستجو کرده‌ و به قول خودشان از کاربرد نادرست یک ضمیر نتیجه گرفته‌اند که جملات اشکال دارد و این‌که یک استاد دانشگاه باید نثر خوبی داشته باشد و ... . در این‌باره عرض می‌کنم:
کاربرد ضمیر "او" موجب اشتباه گرفتن ابن کثیر و سخنران مورد نظر نمی‌شود. چون در انتهای همان جمله معلوم می‌شود که این سخن در باره ابن کثیر گفته شده و روشن است که گوینده، آن مورخ قرن هشتمی نیست بلکه سخنران آن روز است. بنابراین در این خصوص حداکثر می‌توان نتیجه گرفت که این جمله فصیح نیست ولی به بلاغت آن اشکالی وارد نیست. بنابراین جایی برای چنین اشکال‌تراشی‌هایی وجود ندارد.‌

۳. انکار سیاست‌ورزی مرحوم دوانی پیش از انقلاب نسبتی نادرست است که اقای جباری به ایشان داده‌اند. آقای دوانی همزمان با قیام ۱۵ خرداد و حوادث پس از آن، فعالیت‌هایی‌ داشتند و نامه‌ها و بیانیه‌های سیاسی و اعتراضی روحانیون را امضا می‌کردند. این مدارک را آن مرحوم خود در کتاب نهضت روحانیون ایران ثبت کرده‌اند و قابل رویت است.‌

۴. ایشان در صحت آنچه این‌جانب از آقای دکتر هادی عالم‌زاده نقل کرده‌ام، تردید کرده‌اند. به حضورشان عرض می‌کنم که پس از سالها معلمی و پژوهشگری تاریخ، شیوه نقل اتفاقات و سخنان را می‌دانم. و به قول حافظ:
"غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد"

خوشبختانه آقای دکتر عالم‌زاده هم‌اکنون زنده و حاضرند و اگر نقل قول من از خویش را نادرست بدانند، بی‌درنگ آن را تکذیب خواهند کرد. دست کم دو تن از همکاران عزیز نیز در آن جلسه حضور داشتند و شاهد و شنونده این سخنان بودند. هر دو نفر پس از انتشار نوشته این‌جانب، در کامنت‌هایی که برای من فرستاده‌اند، آن ماجرا را تائید کرده و شهادت داده‌اند. جهت اطلاع بیشتر آقای جباری بیفزایم که آقای دکتر عالم‌زاده، در آن جلسه، افزون بر آنچه درباره حد قذف گفتند، به خوش‌حافظه‌گی سخنران نیز اشاره کردند و گفتند ببینید ایشان چگونه بی هیچ فیش و یادداشتی، به کتاب‌های مختلف با ذکر جلد و صفحات آنها ارجاع می‌دهد!

دیگر گفته‌های آقای جباری را برآمده از ذهنیات نادرست ایشان می‌دانم که گویا به دلیل سیاست‌ورزی‌های ناموفق پیشین‌شان به آن خو گرفته‌اند. خوانندگان این نوشته‌ها این چیزها را درک می‌کنند. بنابراین نیازی به پرداختن به آنها نمی‌بینم.

عبدالرحیم قنوات
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۶ شهریور ۱۴۰۴

@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

آخرین واحه

رئیس جمهور در جلسه دولت، آشکار و علنی گفت:
"نه زیرِ زمین آبی باقی مانده و نه پشت سدهایمان. شما بگویید من چه کنم؟".

تجربه نشان داده همیشه کسانی بوده‌اند که در باره تنگناها و مشکلات حرف‌ها زده‌ و سخن‌‌ها گفته‌اند ولی آنچه نبوده و هنوز هم نیست، گوش‌های شنواست. شنیدن، نعمتی است که خداوند به برخی‌ داده و گویا به برخی نداده است. در راس آنان که از نعمت شنیدن و گوش دادن محرومند‌، مدیران ما هستند.‌

حالا با اجازه آقای رئیس جمهور کمی به عقب می‌رویم ولی بازمی‌گردیم.

یادم هست ۳۰ سال پیش بود. قرار بود ترجمه کتابی درباره محیط‌زیست و خطرات پیشاروی آن منتشر شود. میان ناشر (انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد) و مترجم اختلاف‌نظری بود بر سر نام کتاب. قرار شد چندنفری بنشینیم و مشکل را حل کنیم. نخستین بار آنجا نویسنده و مترجمی را دیدم که یک دنیا حرف و نظر در باره محیط زیست و بویژه آب داشت. بر نظر خود اصرار کرد و نام کتاب شد: " آخرین واحه".

در آن جلسه، نخستین بار از زبان او اصطلاح "جنگ آب" را شنیدم. این جمله که "جنگ جهانی سومی اگر راه بیفتد بر سر دسترسی کشورها به منابع آب است"، از همان روز در گوش من زنگ می‌‌زند.

آن نویسنده و مترجم دانا و دقیق کار خود را گسترش داد و شمار زیادی کتاب درباره محیط‌زیست نوشت و ترجمه کرد. به بعضی از آنها جایزه‌ها هم دادند ولی متاسفانه محتوای آنها را نه خواندند و نه آموختند!

او مدتی بعد، ناامید از مخاطب قراردادن بزرگترها، راهی دیگر زد؛ مخاطب‌قراردادن کودکان. در این زمینه بسیار تلاش کرد و موفق به تاسیس مدارس طبیعت برای بچه‌ها شد. متاسفانه به محض تعویض دولت، مدارس طبیعت او را تعطیل کردند.
وی در این مدت بسیار جاها سخن گفت و واقعیت‌های محیط زیست ما را بیان کرد. در و دیوارها شنیدند، اما مدیران خیر.

جناب رئیس‌جمهور! آن مرد هنوز هم هست و در راه خود سخت تلاش می‌کند. هر وقت به مشهد آمدید، بجز مجالس و محافل بزرگان و دید و بازدیدهای اداری‌ و سیاسی کم‌فایده، به سراغ او بروید. - راستش نمی‌دانم از چنین دیداری استقبال کند یا نه! به هرحال اگر دیداری دست داد‌، پای سخنانش بنشیند و بشنوید؛ به شما می‌گوید چه باید کرد.

او اگرچه اهل شهرت نبوده و نیست، ولی محیط‌زیستی‌ها همگی او را می‌شناسند؛ نامش عبدالحسین وهاب‌زاده است.

عبدالرحیم قنوات
دانشگاه فردوسی مشهد
۶ شهریور ۱۴۰۴

@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

تاریخ‌دانی عامّه!

تاریخ به عنوان گزارش - بدون تحلیل - معرفت پیچیده‌ای نیست و از آنجا که زبان فنی ندارد، آسان‌یاب است.‌ با وجود این، آگاهی عوام از تاریخ، هیچگاه از سطحی اندک فراتر نمی‌رود. گزارش‌های تاریخی در میان آنها براحتی با افسانه‌ها درهم می‌آمیزد و گاه یکسره به افسانه بدل می‌‌شود. از همین روست که بیهقی بزرگ در کتاب مهم و مشهور خود، آورده است:

"و بیشتر مردم عامّه آنند که باطل ممتنع را دوست‌تر دارند چون احوال دیو و پری و غول بیابان و کوه و دریا که احمقی هنگامه سازد و گروهی همچنو گرد آیند... (تاریخ بیهقی، چاپ دانشگاه فردوسی، ص ۹۰۵).

اکنون که سخن به اینجا رسید، خوب است این حکایت عجیب تاریخی را از سده چهارم هجری هم بخوانیم. تاریخنگار برجسته این سده، ابوالحسن مسعودی، در کتاب مُرُوج‌الذّهب حکایتی شگفت آورده است. او از قول یکی از دوستانش گفته است:

"ما گروهی بودیم که گرد می‌آمدیم و درباره حوادث صدر اسلام سخن می‌گفتیم و از ابوبکر و عمر و علی و معاویه گفتگو و نظرات اهل علم را نقل می‌کردیم.‌ جمعی از عوام هم می‌آمدند و به این سخنان گوش می‌دادند.‌ یک بار یکی از حاضران که به نظر عاقل‌تر می‌آمد، گفت: "چقدر درباره علی و معاویه و فلان و فلان حرف می‌زنید"! گفتم: "نظر تو در این باره چیست"؟ گفت: "درباره چه کسی"؟ گفتم: "درباره علی چه می‌گویی"؟ گفت: "مگر او پدر فاطمه نیست"؟ گفتم: "فاطمه که بود"؟ گفت: "زن پیغمبر علیه السلام و دختر عایشه و خواهرمعاویه". گفتم: "داستان علی چه بود"؟ گفت: "در جنگ حنین همراه پیغمبر بود و کشته شد". (مروج‌، تحقیق اسعد داغر، ۳۳/۳).

و کلام آخر این‌که امروزه اگر به دنبال چنین نمونه‌هایی بگردید، شمار بسیاری از آنها را می‌توان در فضای مجازی یافت. نوشته‌هایی سست، بی سند و مدرک، متناقض، تبلیغی و گمراه کننده که در این فضا می‌چرخد.‌ جلوی تولید این نوشته‌ها را نمی‌توان گرفت پس خوانندگان را باید به دقت بیشتر دعوت کرد.‌

| عبدالرحیم قنوات |
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۵ مرداد ۱۴۰۴

@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

حکومت‌ها و تاریخ

✍ یکی از ویژگی‌های جالب کتاب‌های دکتر باستانی پاریزی این است که می‌توان لای برگه‌های آنها را گشود و از هرجا که بود (اول، وسط، آخر، متن، پاورقی) آن را خواند و چیزی آموخت.‌

دیروز هنگام قطع برق، برای فراموش کردن گرما، رفتم سراغ قفسه‌های کتاب. جلو ردیف‌هایی که آثار دکتر باستانی در آنها چیده‌ است، ایستادم. نون جو، دوغ گو را برداشتم. آمدم نشستم و آن را گشودم.‌ پاورقی‌های صفحه ۲۲ بلند بود و کشیده بود به صفحه ۲۳. شروع به خواندن کردم. به جملاتی جالب رسیدم که باستانی پاریزی درباره رابطه حکومت‌ها و تاریخ گفته است. جملاتی بود از جنس نصیحه الملوک‌ها. فکر کردم می‌شود با گردآوردن این جملات از آثار باستانی پاریزی، یک نصیحه الملوک تازه تدوین کرد. افسوس
تاکنون کم بوده‌ یا نبوده‌اند محققانی که تن به دریای گسترده و عمیق هفتاد کتاب دکتر باستانی زده و مرواریدهای مرغوب آن را به کف آورده و عرضه کرده باشند.‌
بگذریم و به جملات ایشان در باره حکومت‌ها و تاریخ توجه کنیم:

"به عقیده مخلص ممکن است برای به دست آوردن حکومت، آدم تاریخ نداند. باری برای نگه داشتن حکومت، حتما باید با تاریخ آشتی کرد... باز باید گفت: دولت‌هایی که خواسته بودند تاریخ را از خودشان شروع کنند، خیلی زود خبردار شدند که تاریخ خیلی پیش از آنها شروع شده و بیش از آنها ادامه خواهد داشت".

نون جو، دوغ گو، پاورقی ص ۲۲ و ۲۳.

|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۳ مرداد ۱۴۰۴
@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

حکایت شاه و شاعر

✍ آورده‌اند که پادشاهی (گویا کریم‌خان زند) هر هفته، بار عام می‌داد و همه می‌توانستند در آن شرکت کنند و با پادشاه سخن بگویند.

یک روز شاعری وارد مجلس شد و در ستایش و مدح پادشاه شعری را که سروده بود خواند. پادشاه پسندید و خوشحال شد. پس به خزانه‌دار گفت: فلان مقدار از خزانه به او پاداش بدهید.

مجلس که تمام شد، شاعر به سراغ خزانه‌دار رفت و پاداشش را طلب کرد. اما خزانه‌دار او را معطل کرد و دست آخر هم گفت: برو! از پاداش خبری نیست.

شاعر ناکام، هفته دیگر باز به مجلس شاه درآمد. نزد او رفت و ماجرا را با او بازگفت. شاه خنده‌ای کرد و گفت: مرد حسابی! پاداش کجا بود! تو حرفهایی زدی که من خوشم آمد، من هم حرفی زدم که تو خوشت بیاید. برو بسلامت!

پ ن: خدا رحمت کند کریم‌خان زند را که از حکایات شاهان، هر یک را معلوم نباشد از آن کیست، به او نسبت می‌دهیم.


|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۸ تیرماه ۱۴۰۴

🆔 @mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

اندر احوال سیاستمداران عالم

ترامپ پیش از انتخاب شدن می‌گفت:

به‌زودی دو جنگ جاری (جنگ اوکراین و جنگ غزه) را پایان می‌دهم.

همین ایشان با گذشت چند ماه از سرکار آمدنش نه تنها به آن جنگ‌ها پایان نداده بلکه خود جنگ سومی هم برپا کرده است!

|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۲ تیرماه ۱۴۰۴

🆔 @mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

العَجَب!

رئیس جمهور در سخنرانی خود در استان ایلام گفت:

"مگر می‌شود ایران را تحریم کرد؟ ایلام ۴۰۰ کیلومتر مرز مشترک دارد و مردم راحت می‌توانند از این طریق با هم تجارت کنند. نیازی نیست با دلار با همسایگان تجارت کنیم. معامله کالا به کالا می‌توان انجام داد. می‌توانند گندم ببرند، روغن و برنج بیاورند یا هرآنچه مورد نیاز است.
ایشان در همین سخنرانی گفته‌اند:

"انشاءالله مجلس همراهی کند تا وزیر اقتصاد از مجلس رای بگیرد".

دو نکته:

۱. این‌گونه سخن‌گفتن درباره یکی از مهم‌ترین ارکان اقتصاد هر کشور یعنی صادرات و واردات، نشان می‌دهد که نگاه رئیس جمهور به مسائل اقتصادی، تا چه اندازه ناپخته، سطحی و به دور از واقعیت‌های علمی و عملی موجود است.
نکته عجیب این است که آنچه را سالهاست اتفاق افتاده (تحریم ایران)، ایشان در قالب یک استفهام انکاری منکر شده است!

۲. اگر موضوعات پیچیده‌ای مانند سروسامان دادن به اقتصاد آشفته و درهم ریخته کشور ما تا این اندازه ساده و پیش‌پاافتاده است، آقای رئیس جمهور بفرمایند اصلا ًچه نیازی است به داشتن وزیر اقتصاد که ایشان برای رای آوردن‌شان از مجلس کمک خواسته است؟!


|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۲۲ خرداد ۱۴۰۴
@mahrooz78

Читать полностью…

ماهروز

رانندگان محله‌ ما

✍ من در محله‌‌ بُوبُولِیا (بُوالی‌ها)ی بهبهان به دنیا آمدم. بسیاری از مردان محله ما راننده و یا کمک‌راننده کامیون بودند؛ مردمانی شریف و زحمتکش که شغلی بسیار سخت را برای فراهم آوردن هزینه‌های زندگی خود و خانواده‌شان برگزیده بودند.

سال‌ها پیش‌از آن، یکی از بزرگان محله تعدادی کامیون خریده و جوانان را به‌عنوان رانندگان آن‌ها به کار گرفته بود. برخی نیز شاگرد راننده بودند. آن‌ها هم اندک‌اندک رانندگی می‌آموختند و راننده می‌شدند. تعداد کامیون‌داران هم کم‌کم افزایش یافته بود و همین باعث شده بود کمتر جوانی در محله ما بیکار بماند.

من در چنین محله‌ای به دنیا آمدم. محله‌ای که یکی از میدان‌های‌های حاشیه آن، پارکینگ و محل رسیدگی به ‌کامیون‌هایی بود که به شهرهای نزدیک و دور می‌رفتند و بر‌می‌گشتند. جالب این‌که ما بچه‌ها هم آن سوی این میدان فوتبال بازی می‌کردیم و گاهی در لابلای کامیون‌ها به دنبال توپ می‌دویدیم.

رانندگی کامیون به نظر شغل جذابی می‌آمد. یادم هست در سال‌های نوجوانی چندبار با برخی از اعضای فامیل که راننده کامیون بودند، به سفر رفتم. آنجا بود که دانستم‌ این شغلی بسیار سخت و دشوار است. رانندگان کامیون بار را به شهرهای مخلف می‌بردند. گاهی ساعت‌ها و حتی روزها برای بارگیری و یا خالی‌کردن بار در نوبت می‌ماندند. این کار باعث می‌شد روزها و گاهی حتی هفته‌ها از شهر و خانه و خانواده خود دور باشند.‌ طبیعتاً در این ایام غذای سالم و مرتبی در اختیار آنها نبود. بی‌خوابی‌های زیادی می‌کشیدند و استراحت مناسبی نمی‌کردند.

یکی از ناگوارترین اتفاقاتی که ممکن بود برای رانندگان و شاگردان آنها بیفتد، تصادف‌کردن در جاده بود.‌ آن هم جاده‌های خرابی که همه‌جای کشور کشیده بود. آنها اگر خوش‌شانس بودند، کار به آسیب‌دیدن ماشین و یا زخمی‌شدن سطحی آنها می‌کشید، اما گاهی تصادف شدید بود و راننده یا شاگرد او بسختی زخمی می‌شدند. گاهی هم تصادف به فوت رانندگان یا شاگردان آنها که اغلب جوان بودند، می‌انجامید.
یادم هست وقتی خبر تصادف و فوت راننده‌ یا شاگرد راننده‌ای می‌رسید، همه مردم محله - که خویشاوند و یا آشنای نزدیک بودند - عزادار می‌شدند و این عزای عمومی تا چهل روز برپا بود. این اتفاق هر دوسه سال یک بار می‌افتاد.‌ من چنین حکایاتی را هم از بزرگان شنیده بودم و هم خود چندبار به چشم دیدم.
آن سال‌ها بیمه عمر و حوادث و بازنشستگی و این چیزها هم نبود. لذا گاهی خانواده با از دست دادن سرپرست خود تحت فشارهای شدید اقتصادی، روحی و عاطفی قرار می‌گرفت.‌

اینها را گفتم تا قدردانی کرده باشم از رانندگان قدیم و جدید محله خودمان که برخی از آنها اکنون نسل چهارم رانندگان خانواده خود به حساب می‌آیند.‌ و نیز همدلی کرده باشم با همه رانندگانی که این روزها زیر فشارهای گوناگون اقتصادی و هزینه‌های بسیار شغل خویش، طاقت‌شان به پایان رسیده و دست از کار کشیده‌اند.

رانندگی کامیون یکی از دشوارترین مشاغل است و رانندگان زحمتکش، مستحق این همه فشار و تنگنا نیستند.‌ البته آنان مردمانی صبور و قانع هستند و با دیدن نخستین نشانه‌های بهبود مشکلات خود، سوئیچ کامیونهای خود را روشن می‌کنند، می‌زنند به دنده. پدال گاز را فشار می‌دهند و دوباره راهی جاده‌ها می‌شوند؛ آنها مردان جاده و بیابان‌اند.


|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۰ خرداد ۱۴۰۴


@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

به وقت جهنم!

"فرمانده سپاه پاسداران فومن، از اجرای پروژه‌ای با عنوان «ساعت به وقت بهشت» خبر داد که در آن، شهروندان تجربه‌ای شبیه‌سازی‌شده از مفاهیمی مانند «وضعیت قبر»، «رویارویی با نکیر و منکر» و «عبور از پل صراط» خواهند داشت. به گفته او، این تجربه با استفاده از آتش واقعی و در فضایی طراحی‌شده مشابه جهنم اجرا می‌شود.
جعفری توضیح داد که غرفه‌هایی با عنوان «جهنم» ساخته شده‌اند که در زیر آن‌ها شعله‌های واقعی روشن است تا حس گرما و ترس به‌طور ملموس منتقل شود. او همچنین افزود که این پروژه با تایید برخی مراجع تقلید در قم اجرا شده است".

پ ن:
سال‌هایی دراز کوشش شد تا مردم را به زور به بهشت ببرند. نشد! اکنون بهشت را رها کرده و به جهنم چسبیده‌اند.‌ به نظر می‌رسد هدف این کار ترسانیدن مردم است.‌ طبیعتاً کسانی که در غرفات چنین جهنمی بنشینند و آتش واقعی را تجربه کنند، خواهند ترسید. مبتکر این طرح هم گفته‌ ‌که می‌خواهند "حس گرما و ترس به طور ملموس منتقل شود". آشکار است آنان که از راه دور هم توصیف این جهنم را بشنوند، بیمناک خواهند شد.

شگفتا که در جامعه ما، کسانی به خاطر سخنانشان تاوان‌های سنگین می‌دهند ولی کسانی دیگر برای مردم طرح جهنم در سر می‌پزند، دربانی دوزخ در دل می‌پرورانند و آن را به صراحت هم اعلام می‌کنند!!!


|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۴ خرداد ۱۴۰۴

Читать полностью…

ماهروز

از اوپاتان تا آبادان

چند سال پیش که ساختمان مجتمع متروپل آبادان فرو ریخت، چهار پست کانال ماهروز را به آبادان اختصاص دادم و از گذشته و حال آبادان و مردمان آن نوشتم.‌ همان ایام آقای حیاتی خبرخوان مشهور تلویزیون که خود نیز آبادانی است، در یک شبکه تلویزیونی بخش‌هایی از آن متون را خواند. این روزها که باز سخن از آبادان است، فکر کردم به اشتراک گذاشتن فایل آن بی‌مناسبت نیست.
این فایل را تقدیم می‌کنم به همه مردم خونگرم بُوارده و بِریم و سَدّه و شَطّ و شُطَیط و کُفِیشه و احمدآباد و جمشیدآباد و ذوالفقاری و تانکی ابوالحسن و خیابان‌های طالقانی و  امیری و عروسی و زند و همه لین‌های آبودان.


|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۲۴ اردی‌بهشت ۱۴۰۴
 

@mahrooz87

بنگرید!

👇

Читать полностью…

ماهروز

"امام علی و مشکل زبان ایرانیان"

تازه‌ترین مقاله منتشر‌شده از این‌جانب.


عبدالرحیم قنوات
۲۱ اردی‌بهشت ۱۴۰۴
دانشگاه فردوسی مشهد

@mahrooz78

👇

Читать полностью…

ماهروز

درسنامۀ آموزشی ناصر تقوایی برای آموزگاران و اساتید: تفاوت کتاب، سناریو و فیلم؛ در سینما و در سرکلاس
"

من یک روز گرم تابستان، دقیقاً یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعدازظهر عاشق شدم. (سخن آغازین سریال دایی جان ناپلئون)
"
در نیمۀ اول دهۀ ۵۰ سریال داستانی دایی جان ناپلئون، احتمالاً از ۱۰ ساله تا ۹۰ ساله را میخکوب خانه کرده ماشین‎ها را از خیابان ها تارانده بود. سعید، راوی داستان، با صدای گیرا و همچنین دلواپس عشقش لیلی، فرمان هدایت داستان را در دست گرفته بود.

هر ملتی برای این که بداند نطفۀ وضعیت امروزش کجا لقاح یافته، به منابع معتبر و قابل اتکا نیاز دارد، از جمله کتاب، فیلم و نشریات ادوار مختلف ضروری است، و البته نمایشنامه، رمان و فیلم.

به قولِ ماهروز، نه سریال امام علی و نه سریال معاویه می‌تواند به عنوان منبع تاریخی مورد استناد قرار گیرد. بااین‎حال، در روزگاری که فرصت و حوصله برای خواندن رمان و کتابهای قطور روز به روز آب می‌رود، سریال دایی جان ناپلئون به خوبی از پس حفظ امانت روزگارِ وقایعِ کتاب دایی جان ناپلئون و سندیت تاریخی آن دوران برآمده است. با به تصویر کشیدنِ توهم قدرت و شجاعت دایی جان، بی خیالی و رندی و توقف در زمانِ حالِ اسدالله میرزا به رغم هوش سرشار، امید واهی سعیدِ جوان به عشقی بی‎سرانجام، و کشیک مداوم پدر سعید (آقا جان) برای گرفتن گزک و نقطه ضعفی از خانوادۀ همسرش احتمالاً در روزگارِ ما هم مصداق‌هایی دارند. این سریال، همراه با سریال هزاردستانِ علی حاتمی از منابع اصلی روانشناسی جمعی و سیاسی یک ملت هستند.

درسنامۀ آموزشی ناصر تقوایی

کارگردانان هستند که داستان‌های متفاوت را با رویکردی ثابت تهیه می‌کنند؛ این خصلت به دور از نوآوری است. ناصر تقوایی رویکردی سیال داشت و حتی بازیگر نقش دایی جان ناپلئون (غلامحسین نقشینه) را طوری انتخاب کرد که با تصویر روی جلد کتاب تطابق خیره کننده‎ای داشت. او می‌دانست که فیلم، نوعی داستان گویی است و خود را با انواع مختلف آن، چه دایی جان ناپلئون و چه ناخدا خورشید هماهنگ می‌کرد. به قول بروس لی، سیالیت ویژگی مهم هنر رزم است؛ این را باید به حوزۀ فرهنگ و آموزش نیز تعمیم داد.

سیالیت در فیلم سازی و در آموزش

این سیالیت را در سیر تحول فکر و هدایت اندیشۀ مخاطب از کتاب به سناریو و فیلم را می‌توان در آثقار تقوایی دید. هیچ کارگردانی دقیقاً مطابق کتاب فیلم نمی‌سازد، خمیر اولیه را از کتاب می‌گیرند، اما با سیالیتی که مایۀ هنر به خمیر اصلی می دهد، آن را گوارای وجود مخاطب می‌کنند.

همین سیالیت در تدریس وجود دارد. هر درسی و در دل هر درسی، هر مطلبی ویژگی خاصی دارد. نباید همه را مثل هم تدریس کرد. آیا خوشتان می‌آمد که "ناخدا خورشید"، "دایی جان ناپلئون" و "کاغذ بی‎خط" عین هم درمی‌آمدند؟ یا "باشو غریبۀ کوچک"، "سگ کشی" و "چریکۀ تارا"ی بهرام بیضایی؟ اُق‎تان نمی‌نشست؟ خوب انتظار دارید دانشجو و دانش آموز اُق‌ش ننشیند؟

اُق‌تان نمی‎نشیند؟

اخیراً مدی راه افتاده است که متن کتاب را به هوش مصنوعی می‌دهند و پاورپوینت آن را تحویل می‌دهد و آن را تدریس می‌کنند. باز صد رحمت به سابق که استاد به دانشجو و آموزگار به دانش‌آموز مطالب ریاضی و علوم به جای تدریس دیکته می‌گفت. از روی پاورپوینت خواندن مطالب بی روح چه فرقی با دوران گذشته دارد؟ به غیر از این که زحمت به ذهن سپردن مطالب را به ذهن خود دیگر نمی‎دهیم؟

کتاب درسی همانند رمان دایی جان ناپلئون، منبعی است برای یک سناریوی بالقوه که ارزش تئاتری آن برای اجرا در کلاس باید در تمرین مشخص شود. این را سخنرانان برجسته همچون دکتر آذرخش مکری به خوبی دریافته یک تئاتر علمی رادیویی خوب ارائه می‌کنند و همانند فیلم، چنان در طول زمان عقب وجلو می‌روند و در اصطلاح فنی فلش بک و فلش فورارد می‌زنند که گویی مخاطب سوار سفینۀ فضایی است.

تدریس بیماریهای عفونی همانند هاری با الگوی خسته کنندۀ اتیولوژی، اپیدمیولوژی، فیزیوپاتولوژی، علائم درمانگاهی، کلینیکال پاتولوژی، تشخیص، درمان و پیشگیری طابق بالنعل یک کتاب خلاقانه نیست. به جای آن می‌توان از آموزش معکوس و تجربۀ زیستۀ استاد برای تدریس به صورت روایت استفاده کرد. این چیزی است که از ناصر تقوایی می‌توان آموخت؛ به ویژه "گزین گویی" وی را که انگار با توصیۀ بکت در این که اینک عصر لکنت است، آشنایی داشت.
'
صدرالدین الهی در فرصت مطالعاتی در آمریکا در ۱۳۵۷ گفت:

دست کم یک سال بکن و نکن نمی‌شنوم، مجبور نیستم وقتی فکرم می‌دود مثل لـله دنبالش باشم (ص۱۵۹). تقوایی از این فرصت‎های آسودگی خیال برای فیلم‎سازی نداشت.
'
دقت وسواس گونه‎اش توصیه‎های ممیزان را تاب نیاورد و بیش از ۶ فیلم نساخت. ممیز سیالیت نمی‌فهمد. ما نیز از فرصت سوار شدن بر سفینۀ فضایی فکری‎اش محروم شدیم.
'
کامران شریفی
دانشکدۀ دامپزشکی
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴۰۴/۰۷/۲۴

/channel/ksharifiRRB

Читать полностью…

ماهروز

دلیل علیل

عباس عراقچی، وزیر امور خارجه، در باره شرکت‌نکردن ایران در نشست شرم‌الشیخ گفته است:

"ایران از دعوت رئیس‌جمهور السیسی برای حضور در نشست شرم‌الشیخ سپاسگزار است. با وجود تمایل به تعاملات دیپلماتیک، نه رئیس‌جمهور پزشکیان و نه من، نمی‌توانیم با کسانی وارد تعامل شویم که به مردم ایران حمله کرده‌اند و همچنان ما را تهدید و تحریم می‌کنند”.

بسیار خوب. حرفی هم نیست. ولی این وسط یک پرسش ذهن را می‌خراشد که پس چطور می‌توان با کشوری که ۲۸ شهر و ایالت ما را تصرف کرده است، تعامل کرد؟

کاری به تعامل با شرقی‌ها و غربی‌ها ندارم تنها خواستم خدمت آقای عراقچی عرض کنم که جناب وزیر! استدلال‌تان علیل است؛ خیلی هم.

عبدالرحیم قنوات
دانشگاه فردوسی مشهد
۲۲ مهر ۱۴۰۴

@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

برنامه یازدهمین شب از شب های سپیدرود رشت.
موضوع : نزاع رهبری در جاهلیت و اسلام.

سخنران :دکتر عبدالرحیم قنوات
دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد.

سه شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۴،رشت دفتر روزنامه گیلان امروز.

مدت تیتراژ و معرفی:  ۶ دقیقه
مدت سخنرانی:          ۴۱ دقیقه
پرسش و پاسخ:         ۵۷ دقیقه

هماهنگی و مجری برنامه دکتر ابراهیم علیزاده .

پوستر محمد علی امیرگل

عکس و فیلم علی یعقوبی

تدارکات و پذیرایی کاظم شکوهی

صدابرداری،انتخاب موسیقی و تدوین
مومن صالحی.

پرسشگران شفاهی در فایل صوتی بترتیب:
قدرتی،ایمانی،شکوهی،
هاشمی،صالحی،شیرین کام و
خانم عسکری.

گروه فرهنگی شب های سپید رود رشت.

Читать полностью…

ماهروز

مرحوم تاریخ!

✍ در نشستی تاریخی شركت كرده بودم. شركت كنندگان بسیار بودند؛ همه از تحصیل‌كردگان رشته تاریخ. قرار بود در ابتدای برنامه كسی سخنرانی كند. کسی که تا او نمی‌آمد، جلسه آغاز نمی‌شد.
دیر آمد و به همین دلیل برنامه با حدود نیم ساعت تأخیر شروع شد. قرار بود ده دقیقه حرف بزند. رعایت نكرد؛ پرگویی كرد و حدود چهل دقیقه چیزهایی گفت. به حاضران توصیه‌هایی كرد كه اینچنین و آنچنان تحقیقات تاریخی كنید!
برای نشان دادن اینكه ایشان هم اهل بخیه است، به سلسله قاجاریه اشاره كرد. گفت: "این سلسله در سال ۶۵۳ هجری تأسیس شده است" (یعنی حدود هشتصد سال پیش)! حاضران پوزخندی زدند.
ادامه داد و به مناسبت سخن‌گفتن از قاجاریه به كتاب ناسخ التواریخ اشاره كرد. ناسخ التواریخ از كتاب‌های مشهور دوره قاجار است كه محمد‌تقی سپهر (مرگ: ۱۲۹۷قمری، صاحب عکس زیر) نوشته است. كتاب و نویسنده آن نزد اهل تاریخ از كفر ابلیس هم مشهورترند. اما آنچه سخنران محترم در باره این كتاب بر زبان آورد، بسیار شگفت بود. گفت: «‌مرحوم ناسخ التواریخ».
نام كتاب را به جای نام نویسنده به كار برد!
حاضران بلند خندیدند. زیر لب با خودم گفتم: «مرحوم تاریخ»!


عبدالرحیم قنوات
دانشگاه فردوسی مشهد
۲۱ شهریور ۱۴۰۴

@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

نسل‌ به‌ نسل

✍ سی سال پیش بود. دانشگاه امام حسین کنگره‌ای برگزار کرده بود با عنوان "تحریفات عاشورا". مرا هم به این کنگره دعوت کردند که مقاله‌ای بخوانم.
یکی از میهمانان آن کنگره، سخنران محترمی بود که بیش از سیاست به کارهای علمی‌اش شناخته می‌شد‌. او سری هم در تاریخ داشت.
ایشان بین سخنانش نامی از ابن کثیر دمشقی (تاریخ‌نگار سده ۸ ق) برد که برخی وی را به هواخواهی امویان متهم کرده‌اند. او هم بنا به همین باور، تعریضی به وی زد و بلافاصله ادامه داد: " ابن کثیر است دیگر !". منظورش این بود که مادرش با مردان کثیری رابطه حرام داشته است.
در وقت تنفس، دکتر هادی عالم‌زاده پسر ایشان را که در آنجا حاضر بود، صدا زد و گفت:
"به پدر بگویید شما به یک زن مسلمان تهمت زناکاری زدید و خود بهتر می‌دانید که این موجب اجرای حد قَذف است". پسر بهانه آورد که "پدر از شدت محبت اهل بیت این سخن را گفت". دکتر عالم‌زاده هم ادامه داد که "محبت اهل بیت مجوز تهمت‌زدن به یک زن مسلمان نیست".
نمی‌دانم پسر این سخنان را به گوش پدر رساند یا آنها را پشت گوش انداخت!

ده دوازده سالی گذشت. محمود احمدی‌نژاد رئیس جمهور شد. گرد و خاک خرافه‌پرستان و غالیان به هوا برخاست؛ این گفت نظرکرده حضرت زهراست و آن گفت امام زمان تائیدش کرده و چنین چنان. در این میان خانمی کتابی نوشت با عنوان معجزه هزاره سوم و احمدی را معجزه هزاره‌ای دانست که هنوز ده پانزده سال از آغاز آن نگذشته بود! ایشان خانم فاطمه رجبی بود؛ دختر همان سخنران محترم که درباره ابن کثیر چنان گفته بود. کار بالا گرفت و سرانجام خانواده ایشان اعلام کردند که وی فردی است با احساسات کنترل‌نشده و ...
اینها گذشت، احمدی رفت و اصطلاح "معجزه هزاره سوم" هم به مایه تمسخر تبدیل شد.

بازهم گذشت تا همین روزها، آقایی که پسر همان سخنران محترم و برادرِ نویسنده کتاب معجزه هزاره سوم است و در آن جلسه سی سال پیش هم حاضر بود، در تلویزیون، این و آن را به اشعث بن قیس کندی و ابوموسی اشعری تشبیه کرد!

جدای از این که این تشبیهات - به فرض مجاز‌بودن تشبیه حوادث و مردان آنها به یکدیگر هم - نادرست است، ایشان به این وسیله، هم بی‌اطلاعی خود از مبانی فلسفه تحلیلی تاریخ را عیان کرد و هم نشان داد که بعضی رفتارها گویا در خانواده‌ها موروثی است و به بعضی از فرزندان منتقل می‌شود.


عبدالرحیم قنوات
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴ شهریور ۱۴۰۴

@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

در اندوه زنده‌رود

زاینده‌رود اصفهان که مایه حیات و زیبایی این شهر بود، اکنون تقریباً در تمام طول سال خشک است. آب سرشار آن، پیش از رسیدن به شهر به مصرف کشاورزی و جز آن به مصرف کارخانه‌های فولاد و آهن و پالایش نفت و... می‌رسد. امسال باغات مسیر آن هم تشنه مانده و خشکیده‌اند.‌

مدیران و نمایندگان - به اصطلاح زرنگ - این شهر هرچه توانستند، کارخانجات صنعتی بزرگ را که باید در جنوب کشور و در حاشیه خلیج فارس مستقر می‌شدند، از بین راه، به سوی کویر اصفهان سوق دادند و آب زاینده‌رود را به کام گشاد و پرناشدنی آنها ریختند و این منشا زندگی و زیبایی شهر را خشک کردند.

اکنون فرض کنید به جای این توسعه مخرّب، مدیران و نمایندگان اصفهان، نظر سفرنامه‌نویسی را که نزدیک ۹۵ سال پیش به اصفهان رفته و در سفرنامه خود به اجمال طرحی برای توسعه آینده اصفهان مطرح کرده است، خوانده، درباره آن اندیشیده و آن را اجرا کرده بودند. مسلماً دستاورد آن چیزی دیگر بود. این نظر را بخوانید:

"امروزه بی‌شک بهترین شهر صنعتی ایران اصفهان است. از حیث معماری قدیم، کاشی‌کاری، قلم‌کار، میناکاری و قلم‌زنی، چشمه‌دوزی، نقاشی و طلاکاری درجه اول را داراست. به نظر می‌آید که در آتیه صنایع ظریف ایران را دوباره زنده خواهد کرد".

ای‌کاش مدیران توسعه اصفهان همین صنایع ظریف را می‌گرفتند. تنوع و تولید آنها را گسترش می‌دادند. برای آنها در داخل و خارج کشور بازار می‌جستند و آنها را با قیمت‌های خوب می‌فروختند. آن وقت هرچه که می‌شد‌، زاینده‌رود خشک نمی‌شد.
جالب این‌که نام آن سفرنامه‌نویس هم ممکن است شما را شگفت‌زده کند:

صادق هدایت، کتاب اصفهان نصف جهان (سال ۱۳۱۱ خورشیدی)، ص۳۱.


عبدالرحیم قنوات
دانشگاه فردوسی مشهد
۲۹ مرداد ۱۴۰۴


@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

حسب حال امروز

✍ پیش‌از‌ظهر رفتم دانشکده. تازه رسیده بودم که برق رفت. نه تنها کامپیوتر از کار افتاد، تلفن‌ها هم قطع شدند. بدون کولر، گرمای طبقه بالا هم غیر‌قابل‌تحمل شد...
سر راه برگشتن به خانه، غذا گرفتم. بعد یادم آمد باید پولی را از خودپرداز جابجا کنم.‌ جلو باجه بانک، ماشین را پارک کردم. خوشبختانه هیچ‌کس جلوی دستگاه خودپرداز نبود. زود کارتم را بیرون آورم. اما یکدفعه چشمم به مانیتور دستگاه افتاد که خاموش است. فهمیدم اینجا هم برق قطع است.
آمدم خانه. ریموت پارکینگ را زدم. چراغش روشن نشد. برق قطع بود.‌ ماشین را بیرون گذاشتم و با به کول کشیدن کیف و پاکت غذا وارد خانه شدم. آسانسور کار نمی‌کرد. انداختم در راه‌پله‌ها. برق که می‌رود آنجا تاریک تاریک است. چراغ‌قوه موبایل را روشن کردم. آن را در جیب پیراهنم گذاشتم تا جلوی پایم را روشن کند. ۸۴ پله را کوبیدم و بالا رفتم. وارد خانه شدم. هوای خانه گرم بود و هیچ خنک‌کننده‌ای روشن نبود. خواستم ببینم دمای داخل خانه چند درجه است. دستگاه آیفون یک دماسنج دارد. روی صفحه آن زدم، روشن نشد. یادم آمد برق نیست. رفتم آب خنک بخورم. آب بطری از صبح مانده و گرم شده بود. نصف آن را خالی کردم و آن را زیر خروجی آب فریزر گرفتم. نه صدایی آمد و نه آبی. خاموش بود. برق قطع بود.‌ آمدم ظرف غدا را باز کردم و نشستم غذا بخورم. غذا سرد شده بود. با خودم گفتم اشکالی ندارد. آن را در مایکروفر گرم می‌کنم. یادم آمد که مایکروفر بدون برق کار نمی‌کند. یا باید تا حدود یک ساعت بعد گرسنگی می‌کشیدم و یا باید غذا را سرد می‌خوردم.‌ تاب گرسنگی نیاوردم؛ غذا را سرد سرد خوردم.‌

حسب‌حال امروز خودم را که مرور کردم، به این نتیجه رسیدم که زندگی ما بی‌برق، بسیار آشفته خواهد شد. اصلاً قادر به زندگی روزمره نخواهیم بود. استفاده از برق یکی از اوّلیّات زندگی امروز ماست. ما بدون برق به گذشته بسیار دوری برمی‌گردیم. گذشته‌ای که با مدنیت اکنون ما فرسنگ فرسنگ فاصله دارد. در این میان می‌ماند سیستم و سازمانی که این نکته را درنیافته و به جای تامین برق مورد نیاز مردم، تنها مانند عجائز آه و افغان سر می‌دهد. این سیستم و سازمان فشل در اندازه زندگی امروز مردم ما نیست؛ برای قرن بوق خوب است‌.

-------‐------------------------------------------
پ‌ن: قرن بوق آن دوره‌ای را می‌گویند که به دلیل نبود رسانه‌های جمعی، خبررسانان هر خبر و اتفاقی را در کوچه و بازار به گوش مردم می‌رساندند. نخست در بوقی می‌دمیدند تا توجه مردم جلب شود.سپس خبر را با صدای بلند جار می‌زدند.‌


|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۶ مرداد ۱۴۰۴

@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

نماز قُتَیبَه

قُتَیبَة بن مسلم باهلی که از فرماندهان سپاه اموی بود، در سال ۸۷ هجری، مأمور گشودن برخی از شهرهای ماوراءالنّهر شد. او به خراسان آمد. از جیحون گذشت و به آن سرزمین رفت. چند‌بار به بخارا یورش برد ولی کاری از پیش نبرد و دست آخر نیز تنها با دروغ و نیرنگ توانست شهر را بگیرد.

به گزارش ابوالحسن بلاذری (فتوح البلدان، ص ۴۱۰) مردم بخارا در برابر سپاه قتیبه ایستادگی کردند و قتیبه که راهی  برای گرفتن شهر نمی‌دید، به فریب و نیرنگ روی آورد. او پیغام داد: «بگذارید به درون شهـر بـیـایم و تنـها دو رکعت نماز بخوانم». بخاراییان نیز پذیرفتند. پس قتیبه گروهی را همراه خود به درون شهر برد که شمارشان از شمار نگهبانان دروازه بیشتـر بود. آنان چون به بهانه نماز وارد شهر شدند، نگهبانان را کشتند و دروازه را گشودند و سپاه اموی به بخارا ریخت. اینچنین قتیبه به بهانه خواندن دو رکعت نماز، مردم شهری را فریفت، بر آنان چیره شد و ثروتی بسیار از آنان گرفت. 
 
قتیبة بن مسلم باهلی افسر دولت اموی، نشـان داد کـه می‌توان از یک فریضه و عبادت دینی نیز اسب تُروا ساخت. در آن پنهان شد، شهری را گرفت، مردمانش را کشت و دارایی آنها را چپاول‌ کرد.
        
از کتاب خاتون بخارا، ص  ۱۵۱ - ۱۵۰

🔸برای دریافت این کتاب، عنوان آن را در اینترنت جستجو و از مراکز فروش کتاب خریداری کنید.

|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۲۸ تیرماه ۱۴۰۴

@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

یاوه‌بافی

کسی در تلویزیون گفته است:

"برخی این روزها می‌گویند برای حفظ وحدت ملی اسم خدا و پیغمبر را نیاورید. به اسم همبستگی ملی می‌خواهند «به نام خدا» را هم حذف کنند. برخی می‌خواهند وطن را به آغل تبدیل کنند".

خطاب به ایشان می‌نویسم:

ای مدافع ناشی خدا و پیامبر!
تو مگر نمی‌دانی هرجا ملتی و مردمی گردآیند، خداوند نیز همانجا خواهد بود. علی بن ابی‌طالب خطاب به خوارج که در صفوف مردم تفرقه ایجاد کرده بودند گفت:

"یَدالله‌ِ مَع الجَماعه"
دست خدا همراه جماعت مردم است.

اندر باب آغل نیز که خانه چهارپایان است، خداوند بعضی انسان‌ها را از چهارپایان نیز پست‌تر دانسته و فرموده است:

"اولئک کالاَنعام بَل هُم اَضَلّ"
اینان همچون چهارپایانند، بلکه از چهارپایان هم گمراه‌ترند.

پس خوب در خویش بنگر؛ مبادا از چنین کسانی باشی!


|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۵ تیرماه ۱۴۰۴


🆔 @mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

دو کلام درباره جنگ

۱. به‌عنوان یک پژوهشگر و آموزگار تاریخ که دوره‌های گوناگون حیات ایران عزیز را خوانده، نوشته و تدریس کرده است، حمله نظامی اسرائیل به فرزندان و سرمایه‌های میهن عزیز را محکوم می‌کنم و ادعای این رژیم انسان‌کش درباره آوردن دموکراسی و آزادی برای ما را مضحک می‌دانم. به‌راستی تاکنون کدام رژیم متجاوز، کودک‌کش و بدنام برای کشوری دیگر آزادی و دموکراسی به ارمغان آورده که حکومت اسرائیل دومین آن باشد؟!

۲. همراهی برخی از عناصر خیانتکار یا نادان را با رژیم متجاوز اسرائیل بسیار زشت و رسوا می‌دانم و می‌گویم:
ما اهل تاریخ دارای توپ و تفنگ و اهل بگیر و ببند نیستیم، اما با قلم‌های خود، تاریخ این روزهای سخت و ظلمی را که بر فرزندان ایران‌زمین می‌رود، خواهیم نوشت. در این تاریخی که می‌نویسیم، نام خائنان به وطن را از نام متجاوزان هم روشن‌تر ثبت خواهیم کرد. ننگ این خیانت تا ابد بر دامن آنان باقی خواهد ماند.

خداوند بر شوکت و شکوه حافظان وطن بیفزاید!


|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۳۱ خرداد ۱۴۰۴

@mahrooz78

Читать полностью…

ماهروز

قهرمان خوئیز

✍ دیروز ۱۳ خرداد، هدایت‌الله دیده‌بان، محیط‌بان و محافظ منطقه حفاظت شده جنگل‌های خوییز - در زاگرس جنوبی، در مرز بهبهان و کهگیلویه و بویراحمد -  هدف تیراندازی شکارچیان متخلف قرار گرفت و جان خود را از دست داد. دیده‌بان، محیط‌بانی مشهور و کارکشته بود.

او در بهبهان ما خانه داشت که به محل کارش یعنی کوه و کمرها و درختان و جانوران خوئیز نزدیک بود. همشهریان او را بسیار محترم می داشتند. زیرا او هر روز و هرشب بر سرکار خود، جانش را به دست می‌گرفت و از جان کل‌ها، قوچ‌ها، پلنگان، خرس‌ها، آهو‌ان، گوزن‌ها، بازها، شاهین‌ها و عقاب‌ها محافظت می‌کرد.

او در شهر ما شهرتی داشت ولی من هیچ وقت او را از نزدیک ندیده بودم. چندبار مستندهایی در باره او در تلویزیون دیدم. در فضای مجازی هم بود. دیدم انسان وظیفه‌شناس و فداکاری است. همیشه از دور تحسینش می‌کردم.‌

هنگامی که خبر قتل او را شنیدم، احساسی عجیب به من دست داد.‌ با خود فکر کردم، در این زمانه عُسرت، انسان‌هایی چون دیده‌بان بسیار اندک و ارجمندند. پس افسوس که یک انسان خوب را از دست دادیم؛ "یک انسان خوب".‌

امشب تک‌تک درختان جنگل و جانوران خوئیز سوگوار او هستند.
  
|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۱۴ خرداد ۱۴۰۴
@mahrooz78

Читать полностью…

ماهروز

قولُ بِغیرِ عِلم !

امام جمعه اصفهان در مراسم بزرگداشت هفته میراث فرهنگی در کاخ چهلستون گفته‌اند:

«هزار تا خانه میراثی که نمی‌خواهیم ما. به اندازه‌ای که نشان بدهیم اینطور هنری را داشته‌اند، ده تا بیست تا ساختمان‌های مثل هم را نگه دارید. بقیه‌اش را می‌خواهید چیکار کنید؟ و به خصوص اینکه هیچ چیز هنری در آن نیست...»!

چند نکته:
۱. تنها یک فرد با چنین فکری، می‌تواند تاریخی را بر باد دهد!

۲. چرا برخی از روحانیون ما فکر می‌کنند متخصص و صاحب‌نظر در همه علوم و همه اجزا و عناصر فرهنگی هستند و می‌توانند درباره هر چیز اظهار‌نظر کنند؟!

۳. میان صاحبان‌ خانه‌های تاریخی و میراث فرهنگی همیشه اختلافات مالی و حقوقی وجود داد. اگر میراث فرهنگی این خانه‌ها را رها کند، آنها به دست چه کسانی خواهد افتاد و سرانجام‌شان چه خواهد بود؛  بجز تبدیل شدن به برج‌های تجاری.
به نظرم در اصفهان نسبت هر چیزی را باید با اقتصاد و امور مالی روشن کرد.‌ اینچنین خیلی پنهان‌ها، پیدا خواهد شد.


|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۸ خرداد ۱۴۰۴


@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

هیواد

آن که در سمت راست تصویر می‌بینید، آقای عبدالوهاب واعظی است.‌ واعظی در کودکی از افغانستان به مشهد آمده و دلبسته مشهد و مشهدی‌ها شده است.

او در دانشگاه فردوسی تحصیل کرد و پس از فارغ‌التحصیلی، شغل شریف کتابفروشی را برگزید و نام "انتشارات هیواد" را برای کارش انتخاب کرد.‌ هیواد یعنی وطن. بعدها مجوز نشر کتاب هم گرفت و "انتشارات بدخشان" را به راه انداخت و به انتشار کتاب پرداخت.

آقای واعظی بجز کتابفروشی اصلی‌اش که در پاساژ سعدی است، یک شعبه فروش کتاب در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی دارد. ترمی یک بار هم در دانشکده ما به مدت یک هفته نمایشگاه برپا می‌کند. واعظی گوهرشناس است و کتاب‌های خوب و مهمی را عرضه می‌کند.

دوسه هفته پیش در دانشکده ما نمایشگاه برپا کرده بود. چندبار به او سر زدم و کتاب هایی خریدم.
روز آخر از او پرسیدم، اوضاع فروشت چطور بود؟ مانند همیشه خندید و گفت: "بد نبود ولی نسبت به نمایشگاه‌های پیشین کمتر بود".
خداوند بر فروش کتابفروشی‌های ما بیفزاید. من گمان می‌کنم خدا کتابفروشان را دوست دارد.


|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۲۷ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

@mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

از فلسفه تا فلسفه‌بافی

بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه در دانشگاه آزاد، در یک مناظره، وقتی می‌خواهد به ضعف‌های محمدرضا پهلوی اشاره کند، می‌گوید:

"در روزگار او آبادان فاحشه‌خانه سربازهای آمریکایی بود".

درباره این حکایت به چند نکته اشاره می‌کنم:

۱. ایشان نه سندی درباره این موضوع ارائه داده و نه حتی سال و تاریخی برای ادعای خود مطرح کرده است.‌ بنابراین این گزاره را می‌توان گزاره‌ای ابطال‌ناپذیر دانست که نمی‌توان آن را مورد سنجش و ارزیابی قرار داد و درستی یا نادرستی آن را آشکار کرد و به همین دلیل از نظر علمی بی‌ارزش است.‌

۲. اگر فرض کنیم منظور ایشان دوره اشغال ایران توسط متفقین است، باید گفت: مملکت در آن دوره عملاً شاهی نداشت؛ رضاشاه را داشتند می‌بردند و شاه جوان هم هنوز پشمی به کلاهش نبود.

۳. فرض می‌کنیم خبر ایشان درست باشد. یعنی این‌که چنین جایی در آبادان وجود داشته است. آیا می‌توان شهری را به دلیل بودن چنین مکانی در آن، اینچنین  توصیف کرد؟
فلاسفه را معمولاً به دقت در کاربرد کلمات توصیف می‌کنند، این‌که عبدالکریمی اینچنین گل و گشاد حرف می‌زند، شاید نشانه آن است که او جامه فلسفه از تن درآورده و در پوستین فلسفه‌بافی رفته است!

۴. از جناب ایشان باید پرسید: آیا چنان جایی که شما از آن نام برده‌اید، تنها در شهر آبادان بوده و در هیچ شهر دیگر ایران نبوده؟ آیا سربازان آمریکایی در پایتخت نبودند؟ در شهرهای بزرگ دیگر نبودند؟ حیف که جناب عبدالکریمی از تاریخ چیزی نمی‌داند، وگرنه به او می‌گفتم که در سده ۴هجری، در عصر زرّین تمدن اسلامی، در پایتخت دنیای اسلام، بغداد، و در زمان دولت آل‌بویه، عضدالدوله دیلمی وجود روسپیان و رقاصگان در شهر را به رسمیت شناخت و بر درآمد آنان عوارض بست.‌ فاطمیان مصر نیز در قلمرو خود چنین کردند و از فاحشه‌خانه‌ها مالیات ستاندند. آیا می‌توان به این دلیل بغداد و قاهره را فاحشه‌خانه خواند؟

۵. دکتر شریعتی سخنی مشهور در‌باره فیلسوفان دارد که "فیلسوفان پ...ان تاریخند". من البته با آن سخن موافق نیستم ولی راستش امروز که این سخن عبدالکریمی را شنیدم، بی‌اختیار یاد آن
جمله دکتر  شریعتی افتادم.‌


عبدالرحیم قنوات
دانشگاه فردوسی مشهد
۲۲ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

🆔mahrooz87

Читать полностью…

ماهروز

💠 انجمن علمی تاریخ و تمدن ملل‌ ‌اسلامی با همکاری دانشکده الهیات و معارف اسلامی شهید مطهری برگزار می‌کند.

📖 کاتبانه
نشست سوم از فصل دوم سلسله نشست‌های معرفی کتاب

📚 موضوع نشست
دولت و اصلاح‌گری امام علی علیه السلام

🔰 محوریت بحث
نگرشی تازه به دوره خلافت امام علی علیه السلام

👤 باحضور
دکتر عبدالرحیم قنوات
عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد

⏳️ زمان
دوشنبه، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
ساعت ۱۰ الی ۱۲

🏫 مکان
به صورت حضوری در دانشکده الهیات و معارف اسلامی
سالن کنفرانس شهید عبدالکریمی کنار کتابخانه دانشکده

#️⃣ هشتگ
#انجمن_تاریخ‌_و_تمدن_ملل_اسلامی

#️⃣ سایر هشتگ‌های مرتبط
#معرفی_کتاب
#رونمایی
#دولت_و_اصلاح‌گری_امام_علی
#علی_بن_ابی‌طالب
#تاریخی

📲 ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید.
❤️ http://zil.ink/hcmn.ssc

✅️ @hcmnssc
🆔️ @ssafum
🆔️ @Theology_faculty

Читать полностью…
Subscribe to a channel