3429
اینستاگرام https://instagram.com/majidtal آپارات https://aparat.com/majidtal
جهان لطفی برا حیدر نداره
علی تنها شده یاور نداره
بگید همسایه ها راحت بخوابن
که دیگه خونه مون مادر نداره
شیعه نشسته ست زیر سایه ی طوبی
سوی علی برده است دست تمنا
وقت بلا وقت درد وقت مصیبت
نیست پناهی به غیر چادر زهرا سلام الله علیها
گاه بجز صبر چاره دگری نیست
صبر علاج است بر مصیبت دنیا
خاک طلا می شود به معجزه صبر
یا به مثل ماجرای غوره و حلوا
صبر مصافیست بی ملاحظه بی رحم
صبر مسیریست عاشقانه و زیبا
بر نمی آید زدستی هرکسی این کار
فاتح میدان صبر، زینب کبری
آنکه به اعجاز صبر در همه ی عمر
رو به جهان ایستاد یکه و تنها
حضرت علیا مخدّره جبل الصّبر
ماحصل بوتراب و امّ ابیها
روزی هر خانه دختر است و از این روی
زینب کبری است رزق خانه مولا
هاشمیون پاسبان جلوه نورش
فاطمیون در طواف او به تولا
پرده نشینی که در زمان نزولش
چشم فلک هم نداشت اذن تماشا
علم کنیزش که این عقیله خلقت
عالمه غیر معلمه ست شگفتا..
نایبه الزّهرا؛ صدّیقه صغری
دختری از دودمان عفت و تقوا
کرب و بلا، کوفه، شام، یا که مدینه
هر نفس از عمر خویش در دل صحرا
هر که به او گفت حاصلت چه شد از عشق
هیچ شکایت نکرد و گفت: ((جمیلا))
رو به ترحّم نداد و هیچ نمی خواست
دخت علی از کسی نکرد تقاضا
شام به هم ریخت تا که رفت به منبر
کاخ فرو ریخت تا که تاخت به اعدا
خطبه چنان خوانده بین غائله آنروز
تا ابد افتاده دشمنش به تقلا
خطبه ای از جنس خطبه فدکیّه
باز گمانم به مسجد آمده زهرا سلام الله علیها
وقت شروع سخن همینکه به پا خواست
گفت خدا: ای ملائکه همه برپا
ولوله افتاد: مرتضی است مگر او؟
اینهمه با عزت و غیور و توانا
وحی نه اما نبود کار بشر هم
خطبه چنین استوار و محکم و گیرا
واژه به واژه شبیه تیغ دو دم شد
تا که کند در میان معرکه غوغا
دخت علی چادر حیا به کمر بست
پس کمر فتنه را شکست در آنجا
گفت که تفسیر انتم الطّلقا چیست
گفت به گوش یزید موعظه اش را:
ما چه نیازی به تخت و تاج تو داریم؟
نسل علی از نیاز هست مبرا
تو نوه ی نابکار هند جگرخار!
جدّه ی من حضرت خدیجه غرّا
پرچم خونخواهی حسین به دوشم
در رگ من غیرت است، غیرت سقا
من زنم اما ز تیره اسد الله
شیر تبار علی عالی اعلی
حضرت عالی جناب حیدر کرار
آنکه به یک دست کنده است در از جا
دست درازی به حق فاطمه کردی؟
دولت ظلمت نمیکشد به درازا
گرکه شده استوار سقف ولایت
خطبه ی زینب شده ستون تبرّا
مرثیه ی باشکوه! کعبه ی اندوه!
مهجت قلب حسین؛ زینب کبری!
ماهمه دردیم و درد میل کسی نیست
امّ مصائب بجز تو کیست پذیرا؟
ای که حسین از تو التماس دعا داشت!
حضرت بانو نگاه کن به دل ما
کاش شبیه مدافعان تو من هم
نامه عمرم شود به دست تو امضا
گفته ای ، ای آفتاب شام به تاریخ:
می گذرد روزهای تیره ی دنیا
نیست امیدی به به غیر منجی موعود
می رسد از راه صبح روشن فردا
نشست، جیب خودش را تکاند و آه کشید
به کوله پشتی خود خیره ماند و آه کشید
کلافه بود، خودش را پر از جنون می دید
فقط مقابل چشمان خود ستون می دید
چگونه می شد از این مرزها عبور کند
چگونه خرج سفر را دوباره جور کند
برای دفعه چندم شمرد و دید کم است
و گفت: قسمتم امسال دوری از حرم است
نشست تا که به سختی راه فکر کند
به کوله بار پر از اشک و آه فکر کند
به بغض فاصله ای که هزار فرسنگ است
به التماسِ گذرنامه ای که دلتنگ است
به سالهای گذشته به همسفرهایش
به اینکه رنگ تعلق نداشت دنیایش...
به ازدحام لب مرز و بیقرار شدن
به زور رد شدن و خواهش سوار شدن
به مهربانی اعراب و لطف همسایه
به شوق اهل عراق و به شور مشایه
به انتظار میان صف شلوغ غذا
به خواب خوش وسط موکب امام رضا
دو خط برای خودش شعر خواند و آه کشید
دوباره جیب خودش را تکاند و آه کشید...
نه طفل مانده برایش نه مانده گهواره
بیا رفیق به حال رباب گریه کنیم
آه ازین روزگارِ بی انصاف
بخدا خسته ایم از اینهمه درد
زندگی نیست
مرگ تدریجی ست
آه یا صاحب الزمان برگرد...
#مجیدتالЧитать полностью…
هیهات اگر زمین بخورد...
داشتم بیتی برای شعار محرم می نوشتم
صدا مهیب بود، نه آنقدر که شیشه ای بلرزد
اما دلم لرزید مبادا پناه از خواب بپرد
آرام درب اتاقش را بستم،دلم شور میزد
هزارتا فکر توی سرم مانور می داد
پدافند درگیر بود..
چند دقیقه بعد،اخبار،فردو، b2..
راستش باورم نشد
یا شاید دوست ندارم باور کنم
دیشب با ذره ذره وجودم گفتم لعنت به ترامپ
لعنت به نتان
بیت، این شد
ما ایستاده ایم به پای غم حسین
هرگز نمی خورد به زمین پرچم حسین
ما صاحب عزمیم اذا زلزلت الارض
آماده رزمیم اذا زلزلت الارض
داریم میاییم به میدان بهراسید
آری بهراسید از ایران بهراسید
خودرا وسط معرکه محبوس ببینید
تا مردنتان یکسره کابوس ببینید
ای قوم یهود از شب پیکار بترسید
از زمزمه حیدر کرار بترسید
هنگام نبرد آمده خوشحالیتان کو؟
آن دبدبه ی گنبد پوشالیتان کو
باید که بفهمی سر تسلیم نداریم
ما از تو و ارباب تو هم بیم نداریم
فتاح به تو یاد دهد فتح مبین را
ایران به تو تعلیم دهد نظم نوین را
ایران به تو اثبات کند جنگ بلد کیست
آن،کس که دراین قائله پیروز شود کیست
عمریست که بارت نرسیده ست به منزل
چشم تو شود کور که ایران شده همدل
نبی همدوش مولا آسمان ها را هوایی کرد
خدا از شاهکار آفرینش رونمایی کرد
نه به پای خود می آیم که مرا تو می کشانی
که بلد نبودم اصلا که نداشتم نشانی
تویی آنکه دست ها را به ضریح می رسانی
چه زیارت لطیفی چه ضریح مهربانی
نوروز هم برای من اصلا جدید نیست
این رنگ ها، فریب بهار است
عید نیست
زمانی که همه خورشید را تکذیب می کردند
خدیجه چشم های مصطفی را خوب باور داشت
که خلاف سر زد از ما و در سرا نبستی...
.
.
نماهنگ ((امان))
گله ای نیست،گله حوصله هم می خواهد
من دلم تنگ شده بوسه دلم می خواهد
بابا...
ای پدر شهر شام دلگیر است
باز هم من اسیر این شهرم
به عموجان بگو که بار دگر
حرم افتاد دست نامحرم
نه نگهبان نه خادمی دارم
مانده ام بین قومِ بیگانه
حرمم مدتیست تاریک است
مثل شبهای سخت ویرانه
پرچم آستانه را بردند
در این بارگاه را بستند
جای زوار در حرم خالیست
به روی شیعه را بستند
عده ای از بنی امیه هنوز
به منِ نازدانه می خندند
به عموجان بگو که حرمله ها
به غمم ظالمانه می خندند
دور من ناصبی فراوان است
دلم از این زمانه سیر شده
روزگار مرا ببین بابا
دخترت بازهم اسیر شده
دوری از تو برای من سخت است
من که عمری دچار تو بودم
جای اصغر کنار تو امن است
کاش من هم کنار تو بودم
من و عمه در این دیار، غریب
تو و عباس دورتان غوغاست
به عموجان بگو حرم بی کس
به عموجان بگو حرم تنهاست
خادمان، زائران، همه رفتند
شاهدِ غربتم غبارِ ضریح
هیچ کس نیست تا برای دلم
روضه خوانی کند کنار ضریح
چادر و روسری می آوردند
دوستانت برای من بابا
همه مهمان سفره ام بودند
این نبوده سزای من بابا
باز بی اختیار می افتم
یاد آن شب که دخترت گم شد
زجر با تازیانه اش آمد
ناگهان در دلم تلاطم شد
هی صدا می زدم تورا بابا
هی صدا میزدم عمویم را
پایی آمد به من لگد زد و بعد
دستی آمد کشید مویم را
حرمم، هستی ام، دلم، جانم
نذر یک تار موی تو بابا
اربعین باز عاشقانم را
می فرستم به سوی تو بابا
مرد میدان، مرد میدان است بی شمشیر هم
وارث شیر خدا شیر است در زنجیر هم
کار دشواریست بین سلسله حیدر شدن
یا علی گویان چهل جا فاتح خیبر شدن
خطبه ی پرشور خواندن با کلام آتشین
خطبه از جنس رجز های امیرالمومنین
پیشوای غم بزرگ روضه خوانان پیر اشک
کاخ را با خاک یکسان کرد با شمشیر اشک
بال و پر بسته، پریدن را به عالم یاد داد
دودمان شام را با آه خود بر باد داد
با دست بسته هست ولی دست بسته نیست
زینب سرش شکست ولی سرشکسته نیست
mohsenchavoshi0?si=uEh2xmUxjfWfN0Ew">YouTube | Group
@mohsenchavoshi0
رد پایش همه جا قبله نما می سازد
خطی از ((جامعه)) اش جامعه را می سازد
بر سرم سایه ایوان طلایی دارم
سامرایی ام و عادت به گدایی دارم
بی سبب نیست اگر عادتش احسان شده است
نوه ارشد آقای خراسان شده است
در رثای حضرت امام محمد باقر علیه السلام
شب دنیا اگر که تاریک است
چاره ای نیست جز ستاره شدن
از دل صومعه به لطف امام
راه باز است تا زُراره شدن
راه را هر زمان که گم کردی
از دلیلی در آن مسیر بپرس
او دلش روشن است می بیند
قصه را از ابابصیر بپرس
قصه آنکه خواست تا شیعه
نرود سمت مقصدی دیگر
آری آری جهان دگرگون شد
با حضور محمدی دیگر
پدر علم بود و زاده زهد
چشمهایش طلوع پیغمبر
فخر خلقت محمَّد بن علی
مرد میدان دین اباجَعفر
جمع نور حسین بود و حسن
روی منبر شبیه حیدر بود
اولین بانی حدیث و کلام
قلمش ذوالفقار دیگر بود
از مدینه به کربلا وا شد
با حضورش تمام پنجره ها
بغض، یک عمر در گلویش بود
خسته بود از هجوم خاطره ها
از همان کودکی به خود می گفت
کربلا را ادامه خواهم داد
روضه می خواند اول هر درس
یاد آن خاطرات می افتاد
یاد روزی که جدّ تشنه لبش
بین گودال دست و پا می زد
او که سنی نداشت، در خیمه
عمه جان را فقط صدا می زد
دید هر دم به روی نی سر ها...
دید در بین ناقه خواهر ها...
دید خلخال ها و زیور ها....
دید زخم است گوش دخترها...
ناگهان پیر می شود هر کس
اول کودکی اسیر شود
جان سالم به در نخواهد برد
هر که با زجر هم مسیر شود
بارها با سه ساله در صحرا
مثل گل های تشنه پژمُردند
دست هاشان میان یک زنجیر
پیش هم تازیانه می خوردند
می دویدند در دل صحرا
روضه خوانِ عزای هم بودند
بارها جای هم کتک خوردند
زخمی ماجرای هم بودند
چو هارون در تنور امتحانش می توان افتاد
ولی از سفره مهرش چگونه می توان برخاست
در آن محل خبری بود راه بندان بود
هوای کوچه پراز عطر یاس و باران بود
بهار سردر بیت الکرم نمایان بود
کریم طایفه چشم انتظار مهمان بود
زمانه بهتر از این مرد سفره دار نداشت
رسید مژده که این خانه خانه ی حسن است
عزیز آل پیمبر کریم پنج تن است
خوش آمدید که او بیقرار آمدن است
غریبه گفت که این خانه بهتر از وطن است
چه خانه ای که برای کسی حصار نداشت...
دروغ و
طعنه و
دشنام و
بی مرامی ها
غریب ماند میان تمام نامی ها
مظلوم آقام امام حسن مجتبی علیه السلام
.
.
کی شود دریا ز پوز سگ نجس