بایگانی و اطّلاعرسانی یادداشتهای جناب آقای دکتر محمّدعلی فیّاضبخش در ستون «مکتوب هفته» روزنامهی اطّلاعات توضیح: مجموعهی پیش رو، بایگانی «مکتوب هفته» از سال 1391 تا کنون است؛ هر چند نگارش ستون «مکتوب هفته»، از سال 1384 آغاز شده است.
💠مکتوب هفته💠
شاه گفتا کربلا امروز میدان من است.
(نوستالژی مسجد بزّازها)
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
پنجشنبه ۲۸ مردادماه ۱۴۰۰ (عاشورای ۱۴۴۳)
از روز ششم محرم -که بازار تهران تعطیل میشد- مسجد میرزاموسی معروف به بزّازها در بازار بینالحرمین جای سوزن انداختن نبود. دو روز تاسوعا و عاشورا قیامتی میشد. عزا را با همهی وجودت حس میکردی. در ورودی مسجد داخل سرسرایی نه چندان بزرگ، سفرهی نان و پنیر و چای برقرار بود برای ناشتایینکردهها. پیرمردی بلندبالا با پیراهن مشکی تا روی زانو و شال سبز بر گردن کنار سماوری بزرگ و هیئتی، از قوری چینی، مثل سِریکارها چای را در استکانها میریخت بدون انقطاع؛ نعلبکیهای گلبوتهدار از قطرههای چای مرطوب میشد و پشتبندش به همین سیاق، دستیار جوانش از کتری بزرگِ رویی، آب جوش را سرریز استکانها میکرد. دو پیرِ جواندل هم به کار شستوشوی استکانهای سرکشیدهشده در تشتهای مسی بزرگ بودند که آب روان، اما کمرمقِ شلنگِ وصلِ به کُر، کار آبکشی استکان و نعلبکیها را انجام میداد.
داخل شبستان با نور کم مهتابیها و جماعت انبوهِ یکدست سیاهپوشیده، باید پاورچین پاورچین از میان جمعیت عبور میکردی، تا جایی را در حد دوزانو نشستنِ کتابی میجستی و خود را جا میدادی. از پنجرههای گرد و بگشوده بر دل دیوارهای بلند مسجد، نورِ بیرون میتابید و در استوانهی این نور در داخل شبستان، هزاران هزار ذرّهی غبار معلق در هوا را میشمردی.
دم به دقیقه دو سه مرد میانسال، با ظرفهای تلمبهدار گلابپاش، فضا را معطر میکردند. هنوز بوی گلاب آمیخته به نفس و عرق عزاداران را در مشامم دلپذیرتر از دیور و بولواری حس میکنم؛ وااااای چه نوستالژی عطرناکی!
منبری و مداح، یکدرمیان، اولی بر فراز منبر و دویّمی روی پلهی سیّم، فصل به فصل شور میفکندند و غوغا میساختند؛ تا نوبت به گُل مجلس میرسید دمدمهای ظهر. در فاصلهی صبح علیالطلوع تا صلات ظهر، نمیدانم چند منبری و مداح بر فراز و فرود میشدند؟ اما خستگی نزدیک اذان را به عشق شور و سینهی غوغاآمیز و کربلاخیز، در همان عالم بچگی به جان میخریدیم.
حاج محمد علامه، حاج مرشدباقر، شاهحسین بهاری، آقعباس زریباف، حاج محمدعلی اسلامی، حاج کاظم تهرانی و یکدوجینی از این اجناس ناب و نفیس و عتیقه -که نفَسشان دیگر بود و نفْسشان نیز هم- سر در پی هم میان واعظانِ منبری روضه میخواندند و پرده به پرده، کربلا را جلوی چشمت مجسم میکردند. بلندگوهای بوقی از طریق میکروفون دهانیهای کله تخممرغی، اسباب جهیزیهی مجلس بودند. آدمهای هیئت بزّازها در طول مجلس، کوزهبهدست با یک لیوان استیل دور میگشتند و تشنگان را، همه را با یک لیوان واحدِ دهان به دهان، سیراب میکردند. چه میشد، اگر گاهی مردانی مجمعه به دست، چای قندپهلویی را در جماعت، دور میچرخاندند.
ظهر عاشورا میرسید و کربلا غوغا. ما بچهها به تجربهی زیستهی(!) سالهای پیش، فهمیده بودیم که باید خیزان و خزان، تا نزدیکیهای منبر بخزیم و لابهلای بزرگترها بچمیم و ناگهان در گُل محفل، پای منبر و کنار مداحِ پایانی واخیزیم؛ دکمههای پیراهن مشکیمان نیمهواشده و منتظر؛ تا اولین پیرمردِ حلقهی شور، جامه از تن برونکند و ما به چشمبرهمزدنی پیراهن و زیرپیراهن را برکنیم و دور منبر جاسازی کنیم و آنگاه وارد در حلقه و آمادهی سینه؛ واااااای که چه انتظار دردآوری بود؛ اگر طول و تفصیل میداد تا به نوحهی اصلی برسد. ...و بالأخره میرسید:
...شاه گفتا کربلا امروز میدان من است (دوبار).
...عید قربان من است. ...عید قربان من است... .
پنجدهه از آن روزگارِ یادکرد میگذرد. ...تهْیادِ مانده در این پنجدهه، هنوز ته گلویم میبغضد.
...چند شب پیش به تصادف گذارم از اندرزگو افتاد؛ به خیال آنکه تجمعات ممنوع است و ترافیک روان.
بخش اعظمی از خیابان و راه رفتوآمد را با ماشین آتشنشانی در حلقهی سمندهای پلیس بسته بودند و جماعت روی صندلی با فاصلهی یکونیممتری در پهنهی خیابان در جوار مراکز خرید اولترا لوکس و زیر نورهای چرخان تابلوهای نئون و فسفری، از صفحه تلویزیون بزرگ، وعظ میشنودند.
آن شب یادم آمد از مسجد بزّازها که نه راه کسی را میبست، نه با راهآمدگان، بازی نور و اکو و نوحهی ریتم رپ میکرد؛ نه به نیامدگان در مجلس عزا ناسزا میگفت و نه بر آمدگان، روضه و نوحهی ناسزاوار میخواند. ...همهچیز برجای و بر سر جایش بود.
دلم برای روضهی مسجد بزّازها لک زده. ظهر تاسوعا:
ای اهل حرم میرِ علمدار نیامد... .
...و صلات ظهر عاشورا:
شاه گفتا کربلا امروز میدان من است... عید قربان من است... .
فایل پیوست:
🔉 مرحوم علامه مداح
♦️ تاسوعای حسینی
♦️ عاشورای حسینی
مسجد بزازهای تهران، سال ۱۳۵۵ هجری شمسی
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #مرداد
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
خوشاستقبال و بدبدرقه!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27901
پنجشنبه ۱۴ مردادماه ۱۴۰۰
آنچه در روزها و شبهای اخیر از سیمای جمهوری اسلامی دیده و شنیده شد، حکایت از بدرقهای بسیار بد از رییسجمهور مستقر داشت.
اینکه این بدرقهی پر از طعنه و کنایه و سراسر تخفیف و تحقیر -که نصیب او و همهی اعضای کابینهاش شد- آیا حق وی بود یا خیر، از عهدهی این قلم بیرون است؛ اما عجب سرنوشت یکسان و هماهنگی در انتظار همهی رؤسای جمهور این چهار دهه (جز دو مورد) بوده است!
یک طنز تلخ و مشمئزکننده نیز البته در این گیر و دارِ بدرقهی سیمایی -هرچند غیر قابل اعتنا، ولی وقیحانه- دیده شد و آن، تکرار نگارش انشاهای بیشفعالانه از کسی بود که خود (لااقل در دورهی دوم صدارتش) نه نیکاستقبال بود ونه خوشبدرقه؛ اما باید اظهار لحیهای به میان میآورد که: «من هنوز هستم»!
بر اهل سیاست و درایت است که این بار، آزمودههای چهل و دوساله را نیازمایند و «باگِ سیستم» را بیابند.
ما مردم را بسیار ناخوشتر از ناخوش خواهد افتاد، اگر در پایان چهارسال یا هشت سال آینده، در بدرقهی رییسجمهور مستقر و استقبال از رییسجمهور مقرر، دوباره سریالهای سیمایی را در آوار همهی مشکلات ومصائبِ باقیمانده بر سر رییسجمهور و کابینهاش ببینیم و در جستار منجی بعدی، به استقبالی پرشور و حماسهای دیگر امید بندیم.
این بار که «یکدستی» نصیب سهقوه شده است، امیدوارم که مردم با همراهی همدلانه، در پایان دورهی سیزده و چهارده، ایمان بیاورند به معجزهی «پاکدستی و هماهنگی»! ...و اگر این آخرین «امید» نیز به «تدبیر» نگراید، دیگر نمیدانم قلم تقدیر چه رقم خواهد زد.
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #مرداد
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
چهلودو به علاوهی چهار!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27893
سهشنبه ۲۹ تیرماه ۱۴۰۰
هرگاه اصلی به نام «مدیریت» از سوی برنشستگان بر مسندها به عنوان یک «دانش و تخصص» به رسمیت شناخته شود، هم در بسیاری از صندلیها، «برنشستگان» جابهجا میشوند و هم شیرازهی امورِ گسسته، سامان و پیوستی خواهد یافت.
در کشوری که مربی فوتبال، هرچه خارجیتر(!)، مقبولتر، نمیدانم چرا اگر سخن از کارشناس امور مالیاتیِ خارجی و امتحانپسداده بشود، از هزار حلقوم و هزارویک جا فریاد «واملّیتا» بلند میشود؟ همانگونه که اگر سخن از بهکارگیری متخصص خارجی در تولید خودروی داخلی بشود، ناگزیر و ناچار باید ریگی به کفش گوینده پیدا کنند و الّا و لابد سرنخی را در کلاف افکارش کشف نمایند! البته بهجد معتقدم اگر دایرهی بستهی مدیریت بگشوده شود، منابع انسانی کشور کفاف سامان امور را خواهد داد؛ نه کارشناس خارجی لازم است و نه کارنابلد داخلی.
دقیقاً شش ماه از جابهجایی استاندار وقت خوزستان و اعزام او به یک سازمان حیاتی دیگر میگذرد. در دوران چهارونیم سالهی تصدی استانداری، جنابشان در سخن و رفتار، کم حاشیه نساختند و با ارباب رجوعِ درمانده، کم اشتلم به زبان نیاوردند. سیل و زلزله و بیآبی و دیگر بحرانهای طبیعی و غیرطبیعی در استان و فرافکنیهای روزمرّه و عادتشده، کار را به جایی رساند که صلاحدید بالادستی بر آن دیده شد تا در مسند نهچندان کماهمیتتر دیگری، مثلا سازمان ملی استاندارد، تکلیفِ خدمت(!) ادامه یابد و اکنون را دیگر نمیدانم که این احساسِ تکلیف مادامالعمر، چه مصلحت دانسته است؛ چرا که عدهای اصولاً مدیر زاده شدهاند؛ آنسان که عدیدی ذاتاً آقازاده.
لابد بحران کنونی آب در خوزستان، طبق معمول سنواتی، یا به تغییرات اقلیمی در خاورمیانه و بلکه در خاور دور(!) نسبت داده خواهد شد، یا تبعات معاصیِ مردم بومی که گهگاه با فولکلور محلی، حرکات موزون میکنند و عرش الهی را به ارتعاش میاندازند. ...و اما آنچه در این میان مبرّا از هرگونه قصور و تقصیر است، «بیدانشی در مدیریت» و «عدم بینش در برنامهریزی» و «ملاحظات سیاسیکاری» در خدمات عامالمنفعهی کشوری است؛ واقعا علیبرکةالله!
آیا اجازه هست بعد از چهاردهه به علاوهی دو، با صد پیشاحتیاط و هزار پساستغفار، با کمال معذرت و خاکساری به عرض برسانیم که بحران اصلی، نه آب است و نه برق، نه دام است و نه دانه، نه لانه و نه آشیانه؛ بلکه مشکل، «بحران کفایت و قابلیت» است... . که بسیاری کسان، در ذوق و شوقِ قابلیتها و کفایتها به دولتِ در راه دلبستهاند؛ من نیز هم!
من هم برای حل بسیاری از مشکلات زیرساختی مثل آب و برق، با فرمول «چهلودو به علاوهی چهار!» همچنان دلخوش و امیدوارم؛ ...و نمیدانم در این چهار یا هشت سال پیش رو چه بگویم آیا؟ علی برکةالله؟ یا توکّلت علیالله؟!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #تیر
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
بگذارید مردم ذوق کنند.
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27882
پنجشنبه ۱۷ تیرماه ۱۴۰۰
دیدم که رییسجمهور محترم و منتخب، سامانهای را به مردم جهت معرفی همکاران آینده اعلام کردهاند. بنده البته کوچکتر از آنم که در این مهم ورود(!) کنم؛ لیک از همین سامانهی روزنامه، اجازه میخواهم به جای معرفی افراد، چند توصیه به محضرشان تقدیم کنم؛ هرچند بعید است خودشان این روزها فرصت روزنامهخوانی بیابند؛ امید دارم که خلاصهگران، فشردهی مطالب را به استحضارشان برسانند:
1️⃣ این روزها دوباره اصطلاح «آواربرداری»، ترجیعبند سخنان و نوشتههای برخی کسان شده است (البته از خود رییسجمهور منتخب نشنیدم). این فرافکنی -که در یکی دو سال انتقال هر دولت، وقت مردم را میگیرد- اگر هم رنگی از واقعیت داشته باشد، نباید چهار یا هشت سال به درازا بکشد. با مهندسان کارکشته میتوان آوار را سریع برداشت و بنا را بر بنا گذاشت؛
2️⃣ آزمودهها را آزمودن خطاست؛ آنهم در پس تلاطمهایی که به اُوردوزِ تجربهاش نشستهایم. مهمترین گره بر کار ملک و ملت، تحریمهاست و وقت آن رسیده که گشودن این گره پرهزینه، فارغ از منافع سیاسی جناحها و جوزدگی ناشی از فشار رسانهها در رأس اقدامات قرار گیرد؛ بهویژه آن که «سایه»ها دیگر باید بر آفتاب نشینند و -اگر یکدستی، صلاح ملک و ملت تشخیص داده شده- مردمان طعم نیکوی آن را بچشند؛
3️⃣ نه پوپولیسم و بیشفعالیِ دو دولت نهم و دهم جواب داد و نه انفعال و رخوت دولتهای یازدهم و دوازدهم. این بار، سیزده را به میمنت و شگونِ «برنامه» و «متخصص» بیارایید. مردمِ صبوری کرده در چهلسال، میتوانند چهارسال دیگر را در صبرِ برنامهریزی، مدیریت منابع اقتصادی و انسانی و ترمیم روابط بینالمللی سر کنند و دوباره به آرامشِ زیستِ اخلاقی و امیدواری به زندگی در سرزمین پدری برسند و اگر جنجالهای رسانهای و فریادهای آنونیم (ناشناس) را مدیریت کنید و گاه بر آنها نهیبی بزنید، همراهی و حمایت مردم را با خود خواهید داشت؛
4️⃣ بهداشت و آموزش و پرورش را دریابید؛ اولی مستقیم با جان مردم سروکار دارد و دومی غیرمستقیم با روح نسل آینده. اجازه ندهید این دو نهاد، درگیر سیاسیکاری شوند و جان و روح مردمان گروگان سیاسیکاران؛
5️⃣ با آرامش و متانت در بیان و گفتارتان، ادبیاتِ ستیز و دوقطبیسازی و فرقهپردازی در عیالالله را برچینید و بگذارید دیگر ارگانهای کشور، اعم از مجلسیان و محفلیان و رسانهنشینان و سخنسازان با الگوگیری از آرامش و مهر در گفتار و بیان شما، در ادبیات خود تجدیدنظر کنند. شما متینترین و آرامترین گفتارها را در مناظرهها از خود نمایان کردید. بگذارید بانیان و طرفداران گفتارهای گزنده و نه درخورِ شئون این مردمِ نجیب، تنها بمانند و تجدیدنظری کنند.
6️⃣ ...و همانگونه که سامانهای را معرفی کردهاید، بر معرفی خیرخواهان و عاقبتاندیشان در برنشاندن همکارانی لایق، کاربلد و دور از تظاهر و تملق اهمیت دهید و جلوهای از دولت اسلامی را -که عدهای ذوقزدهاش شدهاند- در ذائقهی مردم بنشانید؛ بگذارید مردم ذوق کنند.
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #تیر
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
امیدهای مراقبانه
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27870
پنجشنبه ۳ تیرماه ۱۴۰۰
سال ۹۲ با انتخاب رییس جمهور وقت، انگار آبی بر آتشی ریخته شد از جنجالهای روزمرّه و عمدتا تصنّعی که ناشی از پرگوییها و نسنجیدهسراییها و نیز بیشفعالیهای خودنمایانه بود. اوضاع میرفت تا سر و سامانی یابد و در سه سال نخست نیز پربیراه نبود. تقدیرِ رقمخورده از داخل و خارج کشور، با سرعتی حیرتآور دوباره گره بر گره نهاد و دست آخر دیدیم که چه شد.
شخصاً در این تقدیرِ طلسمگونه واماندهام که چرا دورهی دوم هیچ رییسجمهوری(جز استثنائی نادر) با بختیاری و خوشیمنی در عاقبت، همراه نبوده است. سرّش تا کنون بر من، مکنون است و شاید در آینده مُهرش برداشته شود؛ که در هر حال به کار رئیسانِ ناخوشعاقبت نخواهد آمد.
امروز که رقابتهای انتخاباتی فروکاسته و رییسجمهور منتخب، بالقوه بر مسند نشسته و به کار برخاسته، باید امیدها را برای حداقل چهارسال، دوباره زنده کنیم و مراقبانه در یک کَشتی، از یکدیگر پُشتی بسازیم و از کُشتی باهم فروگذاریم؛ که:
آب در کَشتی هلاک کَشتی است
آب در بیرون کَشتی پُشتی است
ادامهی جنجال و جدل بر سر تحلیل آرا (از نظر تعداد و ابطال و رتبهی فلان استان و نحوهی مشارکت پایتخت) از این پس اتلاف وقت است. آری؛ میتوان از آنها برای تصحیح و ترمیمها در آینده بهره گرفت؛ اما از هیچکدام اینها نباید در چشم این و آن غوره ترکاند. هم خوشحالان از انتخاب و هم ناخرسندان بدانند که از این پس ناخنکشیدن در چشم یکدیگر، نه امتیاز جدیدی برایشان میسازد و نه در نتیجهی به عملآمده تغییری میآورَد. تحلیلهای جامعهشناسانه نیز بهتر است در فضاهای علمی و پژوهشی، آنهم به قصد بهتر و بهتر کردن اوضاع در آینده به عمل آید،
؛ ...و اما جدالهای سیاستبازانه، سزاوار است که کاستی گیرند و به پیشروی بنگرند.
من به «امید مراقبانه» دلبستهام. «امیدم» به تحقق وعدههایی است که هر کدامش میتواند گرهی کور از کار ملت بگشاید و «مراقبتم» به انحرافات و فراموشکاریهایی است که در بازتولید جنجالهای سیاسی میتواند پدیدار شود. البته «مراقبتِ» من شاید محلی از اعراب نداشته باشد؛ جز آنکه در چهارسال آینده، در فرض حیات، با همین قلم و حافظهی نسبتاً خوبی که دارم، زمین ماندن وعدهها را یادآور شوم (خواستم بگویم: «فریاد زنم»؛ دیدم بعید است حال و جگرش را داشتهباشم!).
الغرض؛ در این گوی و میدانِ هموار و هماهنگ -که قاعدتاً دیگر نه دوقطبی «میدان و دیپلماسی» مطرح است و نه «وادادگی نگاه به بیرون»، چهارچشمی (مراقبانه) و سرخوش (امیدوارانه)، این منم و سررسید چهارساله؛ که:
کشتینشستگانایم؛ ای باد شرطه برخیز!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #تیر
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
سلامت در بوتهی غفلت
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27864
پنجشنبه ۲۷ خردادماه ۱۴۰۰
نایب رئیس انجمن داروسازان ایران در گفتگو با خبرگزاری ایسنا گفته:
«طی ۱۰ تا ۱۵ سال اخیر، هیچگاه به اندازهی امروز، کمبود دارو نداشتیم و مردم برای یک داروی سادهی زخم معده در داروخانهها سرگردان هستند.»
آقای [...] برای حل این مشکل به دولت بعدی ایران پیشنهاد کرد:
«دولت آینده اگر واقعاً میخواهد به صنعت داروسازی کمک کند... .»
علی [...] در این گفتگو به «قاچاق معکوس دارو» هم اشاره کرده و ... . (۲۰ خرداد ۱۴۰۰)
در غوغای مناظرات نشنیدم که در مورد سلامت و بهداشت، سخنی درخور رد و بدل شده باشد. شاید هم بیتوجهی از من بوده؛ چراکه این بار، مناظرات را بیشتر از نگاه تداعی خاطرات چهار سال پیش میدیدم و میشنیدم و بیش از آنکه دلمشغول محتوای آن باشم، متأسف از شکل و شمایل رفتار و ادبیات گفتار نامزدها بودم؛ که: ما آزمودهایم در این شهر، بختِ خویش... .
حق داشتم به عنوان یک شهروند -آنجا که مچ یکدیگر را میگرفتند و برجام و فرجام میکردند و وعده به مسکن و شغل میدادند و اسکناس هزاری رو مینمودند و لیست اسامی را از این جیب به آن جیب میفرستادند- با خود بگویم:
🔸از ناصرخسرو چه خبر؟
🔸صف هلال احمر و داروهای تکنسخهای را احوال چون است؟
🔸یک عدد آمپول پنجمیلیونی و دهمیلیونی را کجا میتوان به التماس خرید؟
🔸قاچاق واکسن فایزر از سی تا شصتمیلیون تومان، تیول کدام مافیاست؟
🔸وسایل اولیهی بیمارستانی را -که زمانی مثل ملحفه و روبالشیِ 🔸تختها جزء جهاز سرخانهی شفاخانهها بود- حال و روز چگونه است؟
🔸و...؟
یادم آمد از سعدیِ جان که:
منّت، دلّال را -ضنکاً لمعیشته- که التماس به حضرتش موجب ذلّت است و قرب جوارش مزید نکبت. کسب آلودهاش، جوازِ دَواست و نانِ در خون پالودهاش، تراز درمان. هر نفَسی که از بیمار به شماره افتد، هوسی به دلّال پخته آید و هر نسخه که از دواخانه مردود، دوایش به قاچاق موجود.
ای کریمی(!) که از خزانهی غیب
مرد و زن را نمودهای محروم
آمپول و قرص و شربت سینه
گشته با همّتِ شما معدوم
ابنای انتخابات را گفته، تا تخت رئاسات در حجرهی «پاستور» بگسترند و دایگان مهربانتر از مادر را فرموده، تا با قند و نبات، بناتِ موتورسوار به «دوردور» بپرورَند.
جمعی که ادّعاش به «اصلاح» شد اسیر
از سردبیر و خامهزن و هم خمیرگیر
در یک مکان یکایک و یکیک به التماس:
«هان ای رییس! دولتت آمد، مرا بگیر!»
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #خرداد
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
کس نیاید به زیر سایهی بوم
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27854
پنجشنبه ۱۳ خردادماه ۱۴۰۰
تولّد نوزادی به نام تلویزیون بیبیسی فارسی در سال ۸۸، پیامد انعقاد نطفهای شوم بود از اتفاقات همان سال. آن نوزاد در پس ۱۲ سال، الان در آستانهی بلوغ است؛ بلوغی زودرس که با دورگه شدن صدا و برآمدن جوشهای پرچرک بر سر و صورت، دور برش داشته؛ تو گویی یادش رفته که از اول، جنینی ناخواسته و ناقص در رَحِمی اجارهای بوده است.
در هر برههای حساس(!) از وقایع اتفاقیهی این دهه در این مرز و بوم، آوایش را در شیپورهای شیک و رنگین و از حلقومِ پاهای ثابت از نوع داخلی و خارجیاش کوک میکند و بوق و کرنا به راه میاندازد.
زمانهایی هم که خطر میکند و کسی را بدون مطالعهی پس و پیشش روی آنتن زنده میآورَد، خدا نیاورَد که آنتننشین، کلمهای خلاف منویّات و انشاهای از پیشنوشته در دست مجریان بر زبان برانَد! یا به تیغ تمسخر گردن کلامش را میزنند، یا از پستوی اتاق فرمان با تلقین در گوشیهای پنهان، حرف طرف را میبُرند و سپس بلندگو را به سمت مقابل میپیچانند.
این روزها، روزهای برّهکشان بیبیسی فارسیاست. شخصاً دلم به حال پارسیگویانِ این بنگاه میسوزد؛ همانهایی که الان (در صورت رواداری و مدارا و سعهی صدر حاکمیت) میتوانستند در داخل ایران کار رسانهای کنند؛ ولو به نقد و چالش و حتی اعتراض؛ اما به سبب تنگی و مضیقت در بردباری و رواداریِ حاکمان، شاید هم ناخواسته و به ضرورت نان، کیان خانهی پدریشان را از درون بیبیسی نشانه گرفتهاند... .
...و اما آنچه گفتنی است این که:
در انتخابات پیش رو (صرفنظر از هر انتخاب، اعم از شرکت یا عدم شرکت) مادرِ این فرزندِ ناخواسته، بیبی بریتانیه(!)، از یاد نبَرد که اقلاً یکبار پیش از این، سرنوشت یک ملک و ملت را عوض کرد؛ در سرنگونی یک دولت ملّی در ۲۸ مرداد؛ ...و بعید مینماید که یک ایرانی وطندوست -که اندکی از آن واقعه را خوانده و دانسته باشد- امروز دم خروسِ بیرونزده از بیبیسی را نبیند و حتی در صورت عدم شرکت در انتخاباتِ کشورش، از فردای ۲۸ خرداد، منتظر فرمانهای بعدی بیبیسی باشد!
هنوز و همچنان معتقدم که ما همهی ایرانیان، کشتینشستگانیم با یک سرنوشت. بیبیِ نوبالغِ فارسی را نمیرسد که بر زنان و مردانِ بالغ این کشور، هوای رهنمودپردازی و قیمومیّتش بردارد؛ که سعدیِ جان فرمود:
کس نیاید به زیر سایهی بوم
گر همای از جهان شود معدوم
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #خرداد
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
بلندآوازی و ناسازی
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27848
پنجشنبه ۶ خردادماه ۱۴۰۰
گویند کسی زبان به شکوه و گلایه گشوده بود که:
هرکجا چیزی گممیشود، نمیدانم چرا انگشت اتهام از همه سو بر من روان میگردد و از قضا همان چیز را در کیسهی من مییابند!
نقل این روزهای برخی کسان -بخوانید کسی!- است که با هزار قیلوقال، خود را به صد درودیوار میکوبد که -هان!- این منام آمده برای درافتادن با فساد و اصلاح امور و تغییر ساختار! چراکه باب اختلاسات باز شده و قانونگریزی باب شده و اخلاقستیزی عادت و...؛ ...و از قضا -چون نیک بنگرید- پایهاش در همان دوران حکمرانی و کامرانی من نهاده شده است!
چرا برخی، هرچه میخواهند خود را بباورانند، کمتر باور میشوند و بیش متهم؟ که اگر میدان، میدان تو بود، همان دو دوره کافی مینمود تا آنچه داشتی از مردیّ و زور به میدان آوری و پیمان به سلامت بگزاری.
ما را بس است آزمون و خطا و به گروگان گرفتن مردمی پاکدل و همراه و امیدوار؛ که بعضی کسان، آنچه تیر از همّت و حمیّت در جعبهی قدرت داشتهاند، افکندهاند و یک از صد بر نشانه ننشاندهاند. این چه انتظار سادهانگارانه، بل چه نگاه تحقیرگرایانه به مردم است که در پسِ کارنامهای از بیشفعالیِ آشفته و پوپولیسم زمام گسیخته، توسن قدرت همچنان زیر پای بعضی سرعت گرفته و بیمهار، دوباره آمدهاند به کار؟! ...و لابد از فردای بعد از انتخابات، خواهند گفت:
«نگفتم اگر من نباشم، کسی نخواهد آمد؟!»
میگویند حافظهی تاریخی چندان پایدار نیست؛ اما نه به فاصلهی شانزده سال. آشفتهترین و ناپایدارترین کابینه از حیث تغییر و تبدیل -که آب روان را میمانست-مربوط به کدام دهه در این چلّه بوده است؟ قطبیسازیهای کاذب و جنجالهای هزینهزا و توهّمات دماغافزا در داخل و خارج، در کدام برهه از چهلسالهی اخیر، نقل محافل و کوی و برزن بوده است؟ ساختارشکنی نظام از درون نظام با جلوداری کدام سردارِ جنگنرفته، هر روز بر گُردهی نظام، سنگینی کرده است؟
خود را به در ودیوار کوبیدن و مدّعی خسارتهای خودساخته و خودپرداخته شدن، از نوظهورات این دوره از انتخابات است!
باور کنیم که «باور» از جنس دل است و دل، تا گواهی به صدق ندهد، چیزی را باور نمیکند؛ ولو شب را به فریب و عوامپروری، روز جلوه دهند و سیاهی را نور بنامند.
در انتخابات پیش روی، آزمونی پیش پای ملت است که خطایش پیامدهای لگاریتمی خواهد داشت. مطالبات مردم، روشن است:
🔹بازگشت و تثبیت عزت و شوکت به ملک و ملت؛
🔹تمهید و تسهیل معیشت؛
🔹حاکمیت قانون و برقراری مُرّ عدالت؛
🔹تکریم مردم و خدمت بیمنّت؛
🔹آبگینگی در مناسبات و برخورداریهای اقتصادی به شفافیّت... .
...و اینهمه در عهده و توان دولتی خواهدبود، پاکدست، بهدور از عوامزدگی و عوامپروری و بیگانه با عصبیّت.
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #خرداد
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
🚸 راهکارهای مواجههی والدین با فرزندان
در اضطراب ناشی از فاجعهی بابک
🔊 دکتر محمدعلی فیاضبخش
اردیبهشتماه ۱۴۰۰
💠مکتوب پلاس💠
جبران اشتباه استاد رضا روزبه (ره)
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
دوشنبه ۲۷ اردیبهشتماه ۱۴۰۰
شاگردان دههی پنجاه دبیرستان علوی با نامی بس آشنایاند: مهندس علیاصغر روغنیزاد، معلم شیمی، که در تکمیل و تجهیز آزمایشگاه شیمی مدرسه در کنار دو آزمایشگاه فیزیک و زیستشناسی نقشی برجسته داشت. عینکی به چشم داشت که عملکرد سمعک داشت و نه عینک و مشهور افتاده بود که بخشی از شنواییاش را در یک آزمایش انفجاری در آزمایشگاه مدرسه از دست داده؛ که هیچگاه من صحت و سقم این روایت را از خود او پرسوجو نکردم. سالهای متمادی علاوه بر تدریس شیمی، مشاورهی تحصیلی کلاسدوازدهمیها را هم عهدهدار بود و بسیار موفق. بعد از پیروزی انقلاب، جذب هیئتعلمی دانشگاه امیرکبیر شد. عمرش دراز باد!
القصه؛ مهندس برای من چنین نقل میکرد:
روزی در کنار استاد روزبه مشغول تنظیم برنامهی هفتگی مدرسه بودیم و با مداد و پاککن، مینوشتیم و پاک میکردیم. سر مداد تمام شد و مدادتراش نداشتیم. زنگ تفریح بود و من از دفتر جَستی به بیرون زدم و از اولین شاگردی که رد میشد، طلب مدادتراش کردم و او هم رفت و آورد و من به داخل اتاق اندر شدم و استاد روزبه شاهد ماجرا بود. از من پرسید: «آن پسر کلاس چندم است؟» گفتم: «دهم.» گفت: «بسیار خوب؛ بتراشید!» تعجب کردم. پرسیدم: «آقا! چه ربطی داشت؟» جواب داد: «سن زیر کلاس دهم ممکن است هنوز تکلیف شرعی نشده باشد و مالک اموالش نیست؛ الان خیالم راحت شد.»
مهندس بر من ادامه داد:
از اینهمه دقت در شگفت و تحسین شدم و به استاد گفتم: «اجازه میدهید این رفتار شما را برای بچهها بازگو کنم؟» ایشان بدون درنگ گفت: «خیر! اثر عمل از بین میرود. ممکن است بیش از آن که برایشان آموزنده باشد، احساس کنند تظاهری در کار بوده؛ به این بدآموزی نمیارزد... .»
مهندس گفت:
تا زمانی که استاد روزبه زنده بود، اینخاطره را جایی نقل نکردم.
امروز در خبرها دیدم که دو تن از نامزدهای نامدار ریاستجمهوری درخواست کردهاند که در این مدت، اخبارشان برملا نشود و نامشان در رسانهی رسمی نیاید. اولی را از سیما(!) شنیدم و دومی را در تسنیم(!) خواندم؛ عجب «نابرملاسازیای»!
خیلیخیلی خوشم آمد! اصلا با خودم فکر نکردم که این دو بزرگوار میتوانستند درخواستشان را محرمانه و خصوصی به مجاری مربوطه بگویند و آن را رسانهای نکنند؛ اما اینها اشتباه مرحوم روزبه را تکرار نکردند! خب دیگر! حتی بزرگانی مثل روزبه، گاهی اشتباه میکردند که در رعایت حقالناس تمایلی به علنی شدنش نداشتند!
🔠 #مکتوب_پلاس
🔠 #اردیبهشت
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
بسی شوق و کمی حیف!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27835
چهارشنبه ۲۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۰
انگار در رمضان استخوان میترکانیم. سبک میشویم. به همان میزان که اندرون از طعامخالی میداریم، نور معرفتی میچشیم. روزهای اولش با اندکی غرولندِ زیرگوشیِ ناشی از عادت به «طعام و شراب»، بدخلقی میکنیم و اما روزها که سر در پی هم میگیرند و در جاری رمضان روان میشوند، ما نیز روانتر میشویم در آشتی با گرسنگی و تشنگی. دم افطار با چشمانی گودنشسته و رنگ صورتی به زردیگراییده، اما انگار جانی تازه مییابیم ربّنا را؛ بهویژه نوستالژیکش را!
«باشد که تقوا پیشه کنید»، همان نقطهی آماجی است که قرآن برای روزهی رمضان برشمرده؛ ...و آیا پیش و پسِ رمضان، ما را تفاوتی آشکار میشود و بهراستی چنین پیشهای را پیشارویمان مینهد؟ «پیشهی تقوا».
من خود هنوز نمیدانم «تقوا» چیست. هر لغتنامهای را هم که ورق میزنم، هرکدام چیزی آوردهاند: خویشتنداری، پرهیزگاری، دوری از بدی و پلشتی، خداترسی،... و مثلاً این که از «وقایه» است و یعنی محافظت و خودنگاهبانی و اصلش «وقوی» بوده است و با استمرارِ استعمال، «تقوی» شده است و... .
خب! حالا چه کنم من؟ روزههایم قرار بوده برایم چیزی بیاورد از جنس لغتْگفتههای بالا. شبهای احیا هم که الیماشاءالله همینها را بیشتر و بیشتر شنیدم و سالهای بعد نیز دوباره و چندباره و... خب! حالا چه کنم من؟ فطر نزدیک است و بالاخره با اختلاف دوسهروز (!) همگان را عید میشود،( دوسهروز که هزار روز نیست!)؛ خب! بعدش چه؟
همهی مشکل به نظرم همین «بَعدش» است. ما در «بَعدنگری» چندان بینا نیستیم. چشمانمان بیشتر «حالبین» است و چه بسا «فالبین». حالِ اکنونمان را با فال میبندیم و شعری و وردی و الهامی و اشراقی را دستمایهاش میکنیم و با «دمغنیمتی»، روزگار میگذرانیم. به همین سبب است که من، تمام رمضان را به زجر و ضُجرت گذراندم و انتهایش را انتظار کشیدم، تا هم دست و بالم دوباره باز شود و هم زبانم و هم «بربستگی»های دیگرم بگشوده گردد. زین روی، اگر امام سجاد علیهالسلام، بنا به آن دعای منسوب در وداع رمضان، با اندوه و حسرت و زاری، به خداحافظی با این ماه مینشیند، همگان شفاف و صادقانه بدانند که من ته دلم قند آب میکنم از انقضای رمضان. گول شعرخواندنهایم را مخورید که در آستانهی فطر و پایان رمضان میخوانم: «صد شوق که این آمد و صد حیف که آن رفت!»؛ راستش شوقش هزار است و حیفش تقریباً هیچ؛ چرا دروغ؟!
در خطبهی پایانی شعبان از قول رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله آمدهاست که: شیاطین در این ماه در زنجیرند. نمیدانم این زنجیر در این ماه بر شیاطینِ من چقدر کارگر افتاده، اما یک چیز را یقین دارم و آن اینکه در گشایش این زنجیرها در ماههای پیشرو جبران مافات خواهم کرد و خواهند کرد. قبول ندارید؟ همین روزهای پیش رو را رصد کنید؛ ببینید چهها که نمیبینید!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #اردیبهشت
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
مطلعالفجر
دكتر محمّدعلي فيّاضبخش
قرائت «مکتوب هفته» با صدای گرم جناب استاد
🔉 #صوت
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #مكتوب_هفته
🔠 #تير
🔠 #تیر
🔠 #سال1395
➡️ @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
الگوهای زندگیساز
(به بهانهی میلاد امام حسن مجتبی علیهالسلام)
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27826
پنجشنبه ۹ اردیبهشتماه ۱۴۰۰
در گیرودار جنجالهای سیاسی، مناسبتها و یادمانهای مذهبی، یا در سایهی نسیان و فراموشی مینشینند یا بر روال متعارفِ کلیشههای سطحی به تکرارهای ملالانگیز درمیغلتند. سالهاست که «میدانِ» جامعه آنچنان پنجه در پنجهی سیاست و رقابتِ قدرت گرفتار است که حتی زمانی که منبریانِ صاحب استودیو و برخوردار از تریبون، به مذهب میپردازند، آن رویهی سیاسیاش را به توان مضاعف بر رویهی اخلاق زندگی و الگوی پیشوایی رجحان میبخشند؛ تا جایی که حتی کشمکش میان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با مشرکان را در حد تنشهای سیاسی (و نه دغدغههای عقیدتی) فرو میکاهند.
واکاوی فلسفهی «امامتِ معصوم علیهالسلام» و نقش آن در بهروزی مادی و معنوی زندگی مردمان، امروز جای خود را به شبیهسازی و تمثیلگرایی در قدرت سیاسی داده است و به همین سبب، چهرهای نورانی و زندگیساز همچون امام حسن مجتبی علیهالسلام، سایهنشین برادر بزرگوارش (آن هم تنها در وجههی قیام و شهادت وی) شده است و «غربت» واقعی همین است؛ ...و نه نابرخورداری از گنبد و قبّه و بارگاه.
هماره در طول زمان از منبریان شنیدهایم که در توصیف حضرات معصوم علیهمالسلام به عبارت «کلّهم نورٌ واحد» اشاره میکنند و اما در عمل، رنگینکمان این نور را تنها در طیفهایی خاص برجسته مینمایند و طیفهای دیگر را در سایه فرو مینهند. اگر امروز از «صلح امام حسن علیهالسلام» سخنی به میان آید، بسیار کسان اصرار میورزند که آن را مقدمهی «قیام امام حسین علیهالسلام» معرفی کنند و آن حرکت برخوردار از عصمت را نه یک «موضوع»، بلکه یک «فرع» بر اصلی به نام «قیام» تحویل نمایند. اصطلاح برخورد «گزینشی» -که در سالیان اخیر وارد ادبیات رسانهای ما شده- گویا دامنگیر تاریخ دینی ما نیز شده است.
به حق باید گفت، جای تکتک امامان معصوم علیهمالسلام در جایجای زندگی ما مردمان خالیاست و حتی نامدارانِ امامان، همچون امیرالمؤمنین و امام حسین و امام زمان علیهمالسلام، جز در سلیقههای تاریخزده و سنتْپذیرفته و آدابْساختهی ما، تجلّی چشمگیرتری در دیدگاه زندگی ما ندارند.
کلیشهی «الگوی زنان عالم» را در حق حضرت زهرای مرضیه علیهاسلام کم نشنیدهایم. الگو یعنی نقشهی فکر و عمل؛ یعنی سیاههی رفتار؛ یعنی پتانسیل انطباق. اکنون میپرسم:
چند کتابِ دستی(هندبوک)، از زندگیِ الگوییِ آن بانو توسط دادآوران و فریادگرانِ این الگو در دسترس الگوخواهان و جویندگان است و آن میزان که در دست است، چه میزان با واقعیت زندگی الگوپذیران، هنموایی و قابلیت پذیرش و انطباق دارد؟ چهار کلام کلیشه مثلاً در باب همسرداری و حجاب و دعای به همسایه، آیا همهی آن الگویی است که از آنها داد سخنمیرود؟! بیشترهایش کجایند؟ ...و توسط چه کسانی باید به جستار درآیند و در دسترس جویندگان قرار گیرند؟
امام حسن مجتبی علیهالسلام نیز در جستارگری دینداران، همچنان سایهنشین است و غریب؛ تأکید میکنم، نه از آن روی که در غربت بقیع است، بلکه بدان سبب که در عزلت عمیق از سوی پیروانِ نارفیق است.
فرزندان و نوادگان ما در عصر وفور نشر و نهضت نرمافزاری در موضوعات اعتقادی و فلسفی و عرفانی و...، در معرض فقری فزاینده در باب شناسایی اخلاق زندگی امامان خود هستند. هزاران نشر و طبع در صدها موضوع اعتقادی و مباحث «ان قلت و لایقال»، جای یک صفحه بیانِ اخلاق عملی و سبکِ زندگی امامان معصوم را در آیندهی دینورزی فرزندان ما پر نمیکند.
کی و توسط چه کسانی سرانجام باید بدین مهم نیز پرداخته شود؟
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #اردیبهشت
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
سوارهها و پیادهها
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27814
پنجشنبه ۲۶ فروردینماه ۱۴۰۰
از دیرباز مشهور چنین بود که آمار بزه و ناهنجاریهای اجتماعی در ماه رمضان کاستی میگیرد. طبیعتِ احساس آدمی بر این گزاره اعتماد میکرد؛ بدون آنکه در آمار و ارقام، شک و شبههای آورَد.
در وضعیت اجتماعی امروز، اما نمیدانم که اگر هم چنین آمارهایی آورده شود، اولاً به چه میزان باورپذیر خواهد بود و ثانیاً آیا گزارههایی از این دست، راست میآیند یا نه؟
سعدیِ جان در حکایت «جدال سعدی با مدّعی» -آنجا که مناظرهای در باب سیرشکمان و گرسنگان است- میگوید:
«یکی تحرمهی عِشا بسته و دیگری منتظر عَشا نشسته؛ هرگز این بدان کی مانَد؟!»: یکی با شکم سیر به نماز شام ایستاده و دیگری گرسنه و چشم بر در، در انتظار قرصی نان نشسته.
در روزگاری که جوانان قدیم همچو من، چشمی جویا و گوشی شنوا به اهل وعظ و منبر داشتند، به اقتضای زمانه فراوان میشنیدند:
«کسی که معاش ندارد معاد ندارد.»
...و چه داد سخنها که در این باب نمیرفت و چه آه و فغانها که از گلوها برنمیشد. اصلاً بخشی از دلمشغولیهامان در رمضانها یادکرد گرسنگان بود و نیز در حد توان و استطاعتمان عملکردی در سیر کردن گرسنگان و رسیدگی به مستمندان. از نوستالژی حلوا و آش و شوربا به در خانهی همسایگان بردن که بگذریم، استراتژی(!) کمکهای گمنام و آبرومندانه، بخشی از عبادت این ماهمان بود. بگذریم که ناروزهدارانِ بدون عذر شرعی نیز حرمت روزهداران را سخت پاس میداشتند و روزهخواری از سر اهمال و لاقیدی خود را در پرده میکشیدند و اگر خلوت خود را به خوردن و آشامیدن میگذراندند، در جلوت، شرمحضور میداشتند و پرده نمیدریدند.
اگر در بعضی امور به بهانهی صیانت از دیانت، «تبذیر» نمیکردیم و زیادهروی روا نمیداشتیم، شاید برخی از ما امروز مجبور نمیبودیم که به روزهخواری علنی بعضی کسان دندان به دندان بفشاریم و گاه آرزوی «تعزیر» کنیم!
غافل از آن که چه بسا پارهای تعزیرات، پیامد بسی تبذیرات است؛ زیرا از دینداری بیش از آن که رخصت و فُصحت و فراغ و فرصت ساخته باشیم، گاه زجر و ضُجرت و فرار و عزلت بارآوردهایم.
اگر میخواهیم دوباره به رمضانها و محرّمهای کمبزه و کاستیگرفته از جرم دست یابیم، فعلا دو راه داریم:
🔹 یکی آن که «معادی» را که از فراز منابر در شبهای قدر و غیرقدر بدان هشدار میدادند، به «معاش» پایین منابر پیوند زنند؛ که از قدیم گفتهاند: سیر از گرسنه خبر ندارد و سواره از پیاده. نیز شکمِ سیر، بهتر از گرسنه میتواند به معادش بیندیشد و چه بسا فطریتر!
🔹 دو دیگر آن که در دین خدا مهربانانهتر با خلق خدا کنار آییم؛ که لطافت عبادتِ مردمان، با عطوفتِ خویشتنداری و رواداری، سازگارتر است تا صعوبتِ درشتگویی و ناشکیبایی.
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #فروردین
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
کرونا بمانَد یا برود...
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27802
پنجشنبه ۲۸ اسفندماه ۱۳۹۹
دنیا خسته از کروناست و هنوز بدرستی نمیداند چه کند. نزدیک به یکسالونیم پنجه در پنجهی ویروسی که هر روز همچو شاهد نامیمون بازاری بر سر هر کوی و برزنی خفاشوار نغمهی شوم مرگ را ساز کرد و هنوز از کوک سازش کم نیاوردهاست.
چه بسیار هزینهها که هنوز باید بر سر خاموش کردن پژواک ناسازش خرج شود و چه بس غیرمنتظرهها که همچنان باید در برابرش به آمادهباش ایستاد. سخنم در این مکتوب، نه بر سر هزینههای مادی در این نبرد نابرابر، بلکه در باب اتلافهای معنوی است که این ویروس؛ خوراک خود کرده است.
یادمان بیاید، قرنطینهها و فاصلهگذاریهای اختیاری و خودساخته را -که بدون آن که ویروسی عالمگیر در آن نقش داشتهباشد- بر خود تحمیل میکردیم و خود نادانسته در روابطمان ویروس میپراکندیم:
🔹نوجوان و جوانی که به اندک ناملایمت، دو روز خود را در اتاقش محبوس میکرد؛ به شِکوهی اندک تغیّری از مادر یا پدر؛
🔹فاصلههای فیزیکی و عاطفی که همسران گاه و بیگاه میان خود میگذاشتند؛ به مختصر گفتوگوی نامناسب؛
🔹غیبت از مجامع فامیلی و دوستانه به بهانههای واهی که فلان، آن روز به من چنین گفت و بهمان، در آن مجلس پیش پای من برنخاست و تحویلم نگرفت؛
🔹دانشجویی که به رندیِ توهّمی، از بیحوصلگی استاد در حضور و غیاب سوءاستفاده میکرد و به همگنان میسپرد که برایش حضور در کلاس بزنند؛
🔹همسایهای که توقف چند دقیقهای خودرو همسایه را در برابر خانهاش برنمیتافت و از فردای آن روز، به غیظ و خشم، از سلام بر همسایه دریغ میورزید و از چهرهبهچهره شدن با او کناره میگرفت؛
🔹عصرهای جمعهای که پدر بر اصرار فرزندان برای حضور در پارک محله و سینما و تئاتر و گردشگاهها به بهانهی خستگی و بیحوصلگی طفره میرفت و خانه را به دلزدگی و ملال عصر جمعه میآگند؛
🔹...و دهها و صدها مورد دیگر از قرنطینههای خودساختهی بیمبنا و ناموجّه.
اگر در این یکسالونیم عهد نکرده باشیم که دور قهر و خصومت را خط بکشیم و پراکندگیها را به جمعیت و بهانهگیریها را به حمل بر صحت بدل کنیم، کرونا برود یا بمانَد، چه فرقی به حالمان میکند؟ دل شیر میخواهد که در دوران پاک پساکرونا، همچنان به اندک ناملایمت، به دوستان بغرّد و حمله کند! ...و این شیر، نه شیر شرزه، که موش هرزه است در قدرناشناسیِ نعمتِ از دسترفته؛ که سعدیِ جان گفت:
«قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.»
ما به امید و تلاش و انگیزه و دعا زندهایم. این «چهار»، چهها که نمیکند؛ اگر چهرههامان را دوبار بگشاییم؛ چروک از پیشانی برگیریم؛ چاشنی محبت را به روابط انسانیمان بیش بیفزاییم؛ چامهی عشق را در خانه و کوچه و شهر و دیارمان بازنویسیم.
کرونا بمانَد یا برود، چارهای جز زندگی نیست؛ هرآنکه درزهای روابط انسانی را به رفوی مرزهای اخلاق و ادب و عشق و معرفت رفع کند، زنده است؛ کرونا برود یا بمانَد...
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #اسفند
🔠 #سال1399
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
حرمت و بهای شور و شعور
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27907
پنجشنبه ۲۱ مردادماه ۱۴۰۰
فشار روانی که در دوسال اخیر در موضوع مجالس محرّم بر خیل عظیم عزاداران وارد شد، مزیدی شد بر دیگر فشارهای آشکار و نهان. از یکسو کسانی که در دوران پیش از کرونا این ایام را مغتنم میشمردند تا انواع اظهارات کارشناسانه و غیرکارشناسانه را روانهی ذهن عزاداران کنند، فرصتی یافتند که چندباره بر طبل تردیدها بکوبند و بر تار تحلیلهای خود بپویند؛ ...و از دگرسو نوعی مقاومت روانی از سوی مقابل به میدان آمد که مثلاًا چرا سفرها و دیگر اجتماعات برقرار است و نوبت به مجلس عزای محرّم که میرسد، پروتکلها(!) رسمیت و اعتبار و بلکه اجبار مییابد؟
تا زمانی که سامان اجتماعیِ یکپارچه در ابعاد مختلف جامعه برقرار نشود و قطبیسازیها و دوگانهپردازیها، محل تنازع و جدال باشد، آش، همین است و کاسه، همان. گروهی ناگهان پروتکلگرا میشوند و نگران جان آدمیان؛ ...و دستهای مقیدتر از هرسال به برگزاری هرچه پرشورتر مراسم. برخی حفظ «جان» انسانها را برترین تکلیف مییابند و بعضی دیگر «جانفدایی» در راه اعتقادات و حتی سنتها و مناسک را تکلیف امروز خود میبینند.
حلقهای مفقوده چه به نام «سامان اجتماعی» در مقابلِ «آنومی»(هنجارْوادادگی)، موجب میشود به جای برنشاندن هرچیز در جای خود، به اغتشاش در امور بپردازیم و با اختلاط نابهجای آنها، نتایج غلط برگیریم.
نه روانشدن سیل آسای مسافران در تعطیلات و جابهجا کردن ویروس در شرایط پاندمی شرط عقل است، نه ازدحام به عنوان عزاداری در این شرایط، تنها نشانهی مودت و ارادت.
البته انصاف و واقعنگری اقتضا میکند -اگر درخواستِ دهها بارهی تعطیلات و قرنطینه از سوی کارشناسان، توسط مسئولان به تغافل و مرور زمان وانهادهشد- این یکجا، یعنی عزاداری صدهاسالهی اعتقادیشدهی مردمان نیز لااقل به خود مردم واگذار گردد و به شعورشان حرمت نهاده شود؛ چرا که تجربهی سال پیش نشان داده، این «شعور» در مقایسه با دیگر موارد، عملکرد بهتری از خود نشان دادهاست.
نمیدانم چرا در میتینگهای چنددههزارنفرهی انتخابات ریاستجمهوری و در آستانهی پیک پنجم، هیچکدام از این تحذیرها و هشدارها به میان نیامد و بعد از شروع پیک جدید کسی جرئت نکرد که اشارهای به علل پدیدآییاش کند؟!
درست در آستانهی شور محرّم، بر طبل محدودیت یا تعطیلی مراسم کوبیدن و بر اعصاب و روان عزاداران راه رفتن، نمیدانم نشانهی چیست؟!
کسانی که از سر اعتقاد و نیز شور محبت و مودت، راههای برونرفت از خطرات کرونا را در عین برپایی و احیای محافل عزاداری میجویند، انصافاً هم شایستهی تحسیناند و هم سزاوار حمایت؛ نه آنکه همهی تحذیرها و هشدارها بر سر برگزارکنندگان و شرکتکنندگان در مراسم عزاداری آوار شود؛ درحالیکه خیل کثیری آوارهی واکسیناسیون هستند، از کشور مسلمان به سرحدات ارمنستان!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #مرداد
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
ما در کدام گذرگاه غدیر خم ایستادهایم؟
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27895
چهارشنبه ۶ مردادماه ۱۴۰۰
گویند در آن صحرای خشک، دهها هزار نفر به فرمان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله گرداگرد غدیر شانهبهشانه ایستادند تا پیام خداوند را از زبان رسولش بشنوند.
رسانایی این پیام، چرا در همان زمان نارسا شد و در عبور از کلام پیامبر، در غرور زمانه رسوب کرد؟
از علی علیهالسلام چه دیده بودند که در تداوم حضورش، بر آن هراس آوردند و پیام پیامبر را هرس کردند و میوهی غدیر را نشکفته چیدند؟
پیامبر دربارهی علی گفته بود:
«او در ذات خدا اهل معامله و سهلانگاری نیست.»
لابد میخواستند دین خدا را پس از پیامبرش، به سهلانگاری گیرند و باریبههرجهت انگارند؛ تو گویی نوایی بوده که بایدش از شور انداخت و صدایی بوده که باید از پژواکش مانع شد.
آنچه در پیام غدیر، میرفت تا بیتالغزل عاشقانهی همهی اعصار شود، علمودانش نبوی بود که میبایست از دروازهی تفسیر و تبیین علوی میگذشت؛ بر این گذرگاه علم، تاب نیاوردند و باب علم نبی را در طول قرون و اعصار، باز و گشوده برنتافتند. علی علیهالسلام -پیش از آنکه از جانشینی پیامبر، زودهنگام برافتد- در جهل مردمان زمانهی خویش، از منبر علم پایین کشیده شد و خسارت، این بود.
امروز ما در کدام گذرگاه غدیر ایستادهایم؟ گذرِ شنیدن جانشینی علی پس از پیامبر و سر نهادن به پیام علوی؟ یا گذر از یک برکه در صحرایی خشک و برهوت؛ ...و همچنان تشنه ماندن در کنار کوثر علوی؟
مبارکی ایام، به تبرک پیام آن ایام است؛ پیام غدیر، قطرهستانی از دریای مواج علم نبوی است که در ساحل درربار دانش علوی قابل دستیابیاست؛ وگرنه بهرهی ما نیز از غدیر، هرساله فقط میشود مدحی و ثنایی و بس؛ ...و سپس گذرکردن از کوثر علوی به وادی برهوت بیدانشی؛ که این هم خسارتی دیگر است.
عید سعید غدیر بر تشنگانی که در برهوت بیدانشی، از کوثر فهم و علم غدیر، پیالهای میستانند و کامی از آب حیات علوی تازه میکنند، مبارک باد!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #مرداد
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
اندازه نگهدارید!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27888
پنجشنبه ۲۴ تیرماه ۱۴۰۰
در هفتهای که گذشت، رییس شورای عالی داروخانهها اظهار داشت که بسیاری از داروهای تولید داخل نیز کمیاب شده و بیماران با مضیقه و سردرگمی زیادی مواجهاند.
این روزها سخن گفتن از دارو و درمان به جهت پیوستگی وثیقش با کرونا و واکسیناسیون با حساسیت ویژهتری مطرح است؛ اما باید برای این سؤال، پاسخی درست یافت که آیا همهی بیمارانِ درماندهی دارو، همان مبتلایان به کرونا هستند؟ یا هزار و یک درد دیگر گریبانگیر آنهاست؟
میخواهم با یک پرسشِ حسی و ملموس، نیشتری به وجدان کسانی بزنم که بازار دارو و درمان را یا به سیاستبازی و گروگانکشی جناحی پیوند زدهاند یا سرخوشانه و شعارپردازانه، قولاً و فعلاً بر طبل ادامهی تحریمها میکوبند؛ ...و آن سؤال این است:
آیا تا کنون، خود و عزیزانتان معطل یک داروی ضروری ماندهاید؟ اگر در عرض یک نصفه روز در داروخانههای داخل نیافتهاید، آیا در مدت دوسهروز به صورت مسافری و چمدانی توسط دوستانِ همیشهدرسفرتان آن را دریافت نکردهاید؟ اگر از دفتر بزرگی، رییس دفتری امرتان کند که فلان قرص و آمپول نیاز است، در اسرع وقت به پاسخ گرهگشا برنیامدهاید؟ پس چرا با این مردم اینگونه میکنید؟
قَسَم پزشکی و شرف درمان و دارو اقتضا میکند که این فقره، از کشمکشهای سخیف و آدمیکُش در مجادلات سیاسی و رقابتهای حزبی مصون و برکنار بمانَد و در اکثر قریب به اتفاق کشورها چنین است.
آقایان مسئول بهداشت و دارو و درمان!
واردات انبارهای شما مشخص و معلوم است و باید خروجیهای از این انبارها نیز معلوم و مشخص باشد. داروهای قاچاق داخلی و نایاب، نه از آسمان بر زمین ناصرخسرو فروباریده، نه از اسکلههای غیرقانونی راهی این بازار سیاه شده؛ ...و این الفبا را خود بهتر از همگان میدانید؛ پس حساب انبارداریها را نگاه دارید و داروی تولید داخل را به قیمت درست به دست بیمار برسانید؛ میدانید بیماری و دربهدری دارویی یعنی چه؟
به لطف خدا؛ نه، نه! به مدد شیطان، راههای قاچاق و زراندوزی از طرق ناصواب برای اهلش، بلکه نااهلش، در رشتههای مختلف فراوان و فراهم است؛ اجازه ندهید آنچه مستقیم با جان مردم سروکار دارد، در این زنجیرهی سیاه افتد. فرزند خود را در نظر آورید -خدا نیاورد!- که لَنگِ برگهی پانسمانش شوید -زبانم لال- برای بیماری پروانهایاش.
اگر مسئولیت خطیر بهداشت و درمان و غذا و داروی این مردم را پذیرفتهاید، این حداقل توجهات و وجدانیات را نیز در نظر آورید.
اگر در برابر بالادست، جمع مینشینید و دیده فرو میفکنید و زبان به مجیز میگشایید، در برابر فرودست نیز پهن ننشینید و نسنجیده سخن نگویید و الفاظی را که به ادب در قاموس زبان عامه پنهان شده، دوباره زنده نکنید.
اندازه نگهدارید؛ که اندازه نکوست!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #تیر
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
آقای رئیسجمهور!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27876
پنجشنبه ۱۰ تیرماه ۱۴۰۰
همزادپنداری یا همذاتپنداری -که هردو صحیحاند- به معنی آن است که گاه آدمها در آرزو و آرمان یا حتی امور پیشپاافتاده، دوست دارند در خیالاتشان در نقش آدمهای دیگر بروند.
شاگرد مدرسهای که کارنامهی رفوزگی آورده، پیش از خوابِ شب، دقایقی را غوطه میخورَد در نقش شاگرد اول کلاس و در این حداقلِ اختیارِ ذهنپردازی، تا حدودی اضطراب خود را فرو مینشانَد. این را میتوان در زمرهی مکانیزمهای دفاع روانی قلمداد کرد.
چندروزی است که من در نقش همذاتپنداری با آقای رییسجمهور غوطهور شدهام! در ذهن خودم صحنهآرایی میکنم؛ اولین روز بعد از تنفیذ حکمم را که پشت میزم نشستهام در پاستور؛ ...و یاخدا ! کوهی از هزاران ریز و درشتِ مشکلات و مسائل که باید حلّشان کنم:
🔘دامدارها تقاضای سامان وضعیت علوفه و نهادههای دامی را دارند؛
🔘باغدارها کود شیمیایی میخواهند؛
🔘صنعتگران تسهیلات ارزی میطلبند؛
🔘کاسبان به مالیات بر ارزش افزوده معترضاند؛
🔘اقوام و خویشان تقاضای کار دارند!
🔘...و قس علیهذا.
من پزشک نیستم؛ اما هم خودم بالقوه در معرض بیماریام و هم از دیدن هموطنان دردمند و بیمارم سخت در درد و رنجام. پس من هم تقاضای دارو و درمانِ درست و درمان را دارم.
من اگر جای آقای رئیسجمهور جدید بودم، در میان صدها و هزاران مشکل پیشروی -که در کار مردم گره افکنده- اول از همه میرفتم سراغ حل و فصل معضل دارو و تسهیل درمان؛ برای آن سفرکرده از استان مرزی به پایتخت که کنار یک بیمارستان دولتی چادر زده و هر ساعتی باید به کوچهپسکوچهای سر بزند برای خرید نخ بخیهی اتاق عمل، یا سرنگ و سرم؛ یا داروی بیهوشی، یا صدجور اُرد و فرمان پرستار بخش که او هم لاعلاج است.
بر این اقلام میتوان افزود:
داروهای شیمیدرمانی کودکان سرطانی، داروی حاجب برای مراکز تصویربرداری، داروی مؤثر برای فیبروز ریه جهت بیمارانی که از کرونا جان بهدر بردهاند و... .
دام و طیور و صنعت و ارز و از خجالت بیکاری اقوام و آشنایان درآمدن، همه و همه، در ردیف بعدی مشکلاتی هستند که باید حل کنم.
آقای رییسجمهور جان!
من نه پزشکام، نه سیاستمدار. من شهروندی هستم که در انتخابات شرکت کرده باشم یا نکرده باشم، عجالتاً جزء عائلهی شمایم و تا سالم نباشم و از دردِ بیماری رها نگردم و دارویم را بموقع و با قیمت مناسب و از مجرای متعارف، یعنی داروخانهی پروانهدار، تهیه نکنم، برایم نه نهادهی دامی معنی میدهد و نه ننهادهی شامی!
مرا و میلیونها هموطنم را از معضلی به نام کمبود و نایابی و گرانی نجومی دارو و قاچاق آن و از دست بازیگران با جانمان برهانید.
آقای رئیس!
من نه از افایتیاف سر در میآورم، و نه به خود اجازه میدهم که از صورتجلسات مجمع تشخیص مصلحت پرسوجو کنم؛ که اگر این اجازه و عرضه را داشتم، در پایان ششمین دههی عمرم لااقل مصالح شخصیام را تشخیص دادهبودم؛ خب! حالا که من فقط یک شهروندی هستم که هر چهارسال یکبار تکلیف حماسهسازی دارم، مرا و همقطاران مرا در این کشور، یک بار و برای همیشه، از معضل دارو و آمپول و نخ بخیه و سرم تقویتی و داروهای خاص تکنسخهای نجات دهید! از واکسن نمیگویم؛ که از بس گفتهاند، دیگر لوس شدهاست.
آیا در دوران صدارت شما، میتوانم با چشم غیراشکبار از کنار بیمارستانهای دولتی عبور کنم و از این پس دستنوشتههای فروش کلیه و قرنیهی چشم هموطنانم را نبینم؟ آیا میتوانم بساط آن زیرپلهدار ناصرخسرو را -که نایابترین داروها را به سرسامآورترین قیمتها در برابر التماسِ خریداران میفروشد- جمعشده ببینم و گلوگاههای قاچاق این داروها را از مبادی پخش به راستهی شمسالعماره مسدود بیابم؟ ...و با خیال راحت -همان راحتی و فرزی که به دست فرزندان بزرگان میرسد- آمپول ضد افسردگیِ مرغوب و مؤثر خارجی را برای مراجعانم (و البته با تجویز روانپزشک) توصیه کنم؟
آقای رئیسجمهور!
بهخوبی قابل حدس است که یاران و همکاران شما چه بزرگوارانی خواهند بود. این حق شماست؛ قانوناً و عرفاً، که همکاران چهارسالهتان را نهایتاً با طیب خاطر و اعتماد شخصیتان برگزینید؛ ...و اما آیا میتوان در طلیعهی ریاست شما، به جمعیت درگیر بیماری و جویای دارو این امید را داد که دستگاه متکفل بهداشت و درمان و نهادهای مرتبط با آن، از این پس بر زخم بیماران، «نمک» نپاشند و از خلال تلخی قرص و شربت، شهد و شکر شفا و شفقت در کام بیماران بریزند؟
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #تیر
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب پلاس💠
زیاده جسارت است!
🖋زارممد
چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰
در کشور عزیزمان ایران، هیچ راهی، هیچ راهی، هیچ راهی، جز صندوق رأی وجود ندارد.
جسارت نباشد، چند کلمهای در این باب بنویسم:
سه راه وجود دارد:
1️⃣ انقلاب دیگری بفرمایید!
2️⃣ با صندوقها قهر کنید!
3️⃣ در رقابت شرکت کنید!
این بار میخواهم از جلد سعدیِ جان بیرون بیایم و جوری بنویسم که خودم هم بفهمم.
⬅️1️⃣ بفرمایید انقلاب! عمراً! نه شما آدمش هستید و نه «آدمی» شما را همراهی خواهد کرد. از قدیم گفتهاند: هر صد سال یک بار؛ و آن هم فکر میکنم دورهاش گذشته و امروز نه «اندرزگویی» در جبههی مذهبیان است که حال و جربزهی انقلاب داشته باشد و نه «گلسرخی!»، که چهره سرخ کند به سیلی ساواک. تازهشم(!)، فرزندان و نوههای نازنازی شما و ما -که همهی دایرهی تحرّک و تکانشان دور و بر پیاسفور و انواع کنسولجات بازی است، عمراً قسمت نشیمن مبارکشان را برای داد و فریاد و انقلاب به زحمت بیندازند. حال اگر هنوز حال و نای انقلاب دارید، بفرمایید بیرون؛ دم در خوب نیست.
⬅️2️⃣ با صندوق رأی قهر کنید! این دیگر خیلی خندهدار است (ببخشید! عجالتاً عنایتی به جدّ و آبائم نکنید تا کلامم منعقد شود؛ خوبیّت ندارد!). حالا چرا خندهدار است؟ عرض مینمایانم:
شما خیال میکنید قهرتان را کسی به جاییش میگیرد؟ مثلاً به کتفش یا قوزک پایش؟ ابداً! تصمیمات آنچنان پولادین و آهنین اتخاذ شده که حتی وقتی مقام رهبری گلایه از جفای در حق بعضی کردند و امر به جبران فرمودند، شورای نگهبان خیلی شیک به فاصلهی کمتر از نیمروز اعلام کرد که:
«...بعله! مستند ما، تنها یک گزارش و دوگزارش نبوده... .»
...و لابد چهار یا هشت سال دیگر رو خواهد شد که اولتیماتوم کدام بندهای از تبار «مصلحان»، مستند شورا بوده که از صراحت رهبری نیز عبور فرمودند؛ بعونه تعالی و لابد ببرکته.
⬅️3️⃣ در رقابت وارد شوید و مشارکت کنید! لابد اول فرمایشتان همان کلیشههای رایج است:
...رییسجمهور هیچکاره، تدارکچی، دولت در سایه، آنها، اینها و خلاصه همین عبارات فضایی و رمانتیسم سیاسی.
گیرم این عبارات، درست یا غلط، یا درست و غلط آمیخته به هم؛ خب، چارهی کار را بفرمایید! یا دو راه اول را تجویز کنید؛ یا راه چهارمی را توصیه فرمایید؛ دعوا که نداریم!
...و اما همین تنها راهِ ممکنِ میسور؛ مشارکت در انتخابات:
خانمها! آقایان!
من تنها به یک نکته در مهم بودن رئیسجمهور و شخصیتهای کابینهاش اشاره میکنم و از صدها مورد مهم و تعیینکنندهی دیگر میگذرم:
شهریور ۱۴۰۰ در پیش است؛ کرونا انشاءالله رو به فناست. رئیسجمهور کشور به همراه وزیرخارجه و تنی چند دیگر از همراهان میخواهد به عنوان رییس جدید کشور به نیویورک برود برای افاضه در سازمان ملل و دیدار با برخی سران کشورها. تا اینجا را دارید؟
جانم برایتان بگوید:
تصور کنید رییسجمهوری با دو هواپیما از اقوام و خویشان و بچهمحلهای فلکهی سوم یا چهارم و یا همسایههای میدان هفتادودوتن، عازم است. یک کت و شلوار دو رنگ و یک پلوور روی پیراهنِ یقه باز یا بسته(چون در آن تاریخ دمای نیویورک خیلی متغیر است)، با مقداری زبان انگلیسی یادگار از تکمادهی دوران دبیرستان و خلاصه وعضی(!)، میخواهد شما را نمایندگی کند؛ به نام کشوری دیرین و کهن از فرهنگ و تمدن و ادبیات. خدا نکناد که هنگام سخنرانی، انعکاس نورافشانی سالن به سنگ مرمر سبز تریبون، هالهی نوری را هم در چشمانش بیاورد و ناگهان چشم از انشایی که برایش نوشتهاند، بردارد و گریز بزند به صحرای کربلا و کمکم برای صندلیهای خالی شاخ و شانه بکشد. میخندید؟ ندیدیم؟ اقلاً هشت بار؟
برای من، همین و همین و همین یک مورد در همین دستبستگیِ انتخاب بسیار مهم است که تابلوهای مملکتم در خارج، بالاخره از فرمت سر و رو و لباس چریکی و چگوارایی و فیدلکاسترویی درآمده باشند و شانهای به سر و ریششان زده باشند؛ مثل بلبل انگلیسی صحبت کردنشان پیشکش؛ مترجم همانزمان داریم.
باز هم فیلسوفانه عینک از پایین دماغ مبارک به سمت پیشانی هُل میدهید و میفرمایید:
«...نمیخواهیم بر مشروعیت حاکمیت....»؛
بسیار خوب، نخواهید! خیال کردهاید این خواستن یا نخواستن شما عجالتاً تأثیری دارد؟
چرا اینجا متوجه نمیشوید که خیال یا صحهی شما بر مشروعیت یا عدم مشروعیت، فعلاّ کارهای نیست؟
...و اما آنجا که حداقل با یک رأیِ اضافه میتوانید کسی را به جای کسی دیگر بنشانید، میفرمایید تأثیری ندارد؟!
زیاده جسارت است!
🔠 #مکتوب_پلاس
🔠 #خرداد
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
شهریاران را چه شد؟
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27858
پنجشنبه ۲۰ خردادماه ۱۴۰۰
چند روز پیش، چند ماه پس از رحلت آقای سید محمد ضیاءآبادی، روحانی کمنظیر تهران، عالمی دیگر از این شهر رخت بربست و به دیار باقی شتافت؛ مرحوم آقای شیخ محمدتقی شریعتمداری. این بزرگ نیز همچو آن دیگر، چندان شهرهی شهر و بازار و شناختهی کوی و برزن نبود و بلکه خود چنین میخواست؛ حتی از آقای ضیاءآبادی گمنامتر و بیش در خمول ذکر.
در عین حال کسانی که گوهر وجود او را درک کرده و «آنی» در وی یافته بودند، نظیری برایش در این شهر نمیشناختند. در دوران عمر نورانی و پربرکت وی، شاگردان زیادی دور از هیاهو و متمرکز بر دانشاندوزی و تقیّد بر تدیّن، گرد او بودند و از خرمن دانش و معنویت او خوشه برمیچیدند و اکنون هر کدامشان در زمرهی عالمان و فضلایی هستند صاحبِ «آن»؛ و نه نمایشگر «موی و میان».
من به اندازهای که توفیق حضور نزد آقای ضیاءآبادی را داشتم، پیش آقای شریعتمداری توشه برنداشتم؛ ازیرا که محفل درس و بحث او ماورای توان و فهم من مینمود و رشتهی کاریام چیزی دیگر بود؛ اما معدود دفعاتی حدود چهل سال پیش در خانهی او در کوچهی مسجد دبّاغخانه، روبروی پارک شهر و نیز مسجدش در همان کوچه، حضور یافتم و در حد گیرایی اندکم جذبهاش را گرفتم و تا امروز از خرمن دانش و لطف شاگردانش همچنان خوشه بر میچینم.
در همان خانه و همان بنای قدیمی دیده از جهان بربست. همچو علامه کرباسچیان، خانهای داشت محقر و زندگیای داشت پاک و بیآلایش و همانند وی، دارای تأثیر معنویتی کمنظیر. جالب آن که علامه هرگاه میخواست نامی از دو بزرگ تأثیرگذار در علم و معنویت بیاورد، از ضیاءآبادی نام میآورد و شریعتمداری و البته اگر سومی میداشت، محمدتقی جعفری.
اینها عالمانی بودند در شهر ما که برای جویندگان و تفاوتگذارانِ لعل از خزَف و تمیزخواهان میان سره و ناسره، خیلی زود خویشتن نمایان میکردند؛ نه به طبل غازی، بلندآواز و میانتهی؛ بل به عطر ذاتی؛ خاموش و معطّر؛ و بیسرّ نبود که برای یابندگان این گوهرها، دیگر بدلیجات بازاری دل و دیدهای نمیربود.
...و اما اینان چه داشتند که خویشتن از دیگران، متمایز برداشتند و نقد عمر را به بهای اندک نگذاشتند؟ چگونه زیستند که گندم زرین وجودشان را به آردِ صافی بیختند و در پایان عمری بلند و پر برکت، الک خیرشان را بر تارک انسانیت آویختند؟ سَرِ سرّش را کجا توان در یک مکتوب برداشت و به خامهای ناتوان نگاشت؟
دردا! دیگر کجایند آن بقیّةالسّلف الصّالح؟ چه شدمان که دیگر فانوسهامان کمتر راهمان مینماید در یافتن اینگونه عالمان؟ نقدها را بوَد آیا که عیاری گیرند؟! زرِ اصل را شود آیا که از سیمِ قلب بازشناسند؟ مادر گیتی تواند آیا همچو آن فرزندان بزاید؟
دریغاگوی او هستیم امروز و دریغ و افسوسی فسونگرتر از رفتنشان، جانشین نداشتنشان است. ...و هرگز این بِدان کِی مانَد؟
شهرِ یاران بود و خاک مهربانان، این دیار
مهربانی کی سرآمد؟ شهریاران را چه شد؟
🖼 تصویر پیوست: از سمت راست، مرحوم محمدتقی شریعتمداری و مرحوم سیدمحمد ضیاءآبادی (۲۰ خرداد ۱۳۹۷)
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #خرداد
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب پلاس💠
از هر طرف یکجور بیرون میزند!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
سهشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰
یکی از احراز صلاحیتشدگان ریاستجمهوری، دیشب در برنامهی تلویزیونی گفت:
«قول میدهم ریالی حقوق بابت ریاستم دریافت نکنم و با حقوق بازنشستگیام ادامهی معیشت دهم!»
بگذریم که ما مردمانِ سردوگرمچشیدهی این چهلودو سال، باورپذیریمان نسبت به چشمانمان هم کور شده و این اداها بیشتر خندهمان را بر لب میآورَد تا فریب در دلمان و سپس تحسین گوینده را. اصلاً فرض را بر صداقت مطلق گوینده میگذارم و میگویم:
بهبه! یک والی همچون علی علیهالسلام بالاخره ظهور کرد!
پیش از آن که بگویم این علیِ بدلی چه مشکلات بعدی را به بار خواهد آورد، حوصله کنید در شنیدن یک خاطره:
اوایل دههی شصت -که وضعیت فرهنگی جامعه و موقعیت اقتصادی صاحبمنصبان به روز امروز نیفتاده بود و مدیران ارشد با خلوص و صداقت و به قول خودشان با روحیهی جهادی، شبانهروز به کار خدمت بودند- یکی از وزرای حوزهی اقتصادی، استاد دانشگاهی بود نجیب و وارسته و پاک. دوستی مشترک بر من پیام آورد که:
«از پدرت که دستاندرکار فلان صندوق قرضالحسنه است، یک وام صدهزارتومانی برای ایشان جور کن».
صدهزار تومان در آن دوران، عددی بود. پیغام به پدر بردم. سری به تحیّر تکان داد و گفت:
«وزیر اقتصادی که معطل صدهزارتومان برای زندگیاش است، چگونه میخواهد بودجهی یک کشور را بنویسد؟!»
به غرور و شور جوانی -چنان که افتد و دانی- از پدر رنجیدم و این سخنش را به پای روحیهی بازاری و کاسباندیشانهاش گذاشتم و در دل (بنا به گفتمان رایج آن روزگار) بر خردهبورژوازی سنتی(!) خرده گرفتم و گذشتم. بگذریم که بالاخره آن وام از سوی پدر فراهم شد و انجام وظیفه شد.
باید زمان میگذشت تا آنچه پدر آن روز در خشت خام میدید و من در آبگینه نمیدیدم، ببینم. تأکید میکنم، تازه آن وزیر نازنین راست میگفت و معطل صدهزار تومان بود و زندگیاش زاهدانه بود و اصلاً با اداهای امروزیان -که فیش تهماندهی یکی از حسابهای راکدشان را جلوی دوربین میگیرند و زهد میفروشند- فرسنگها فاصله داشت؛ چه رسد به این که امروز با هزار قسم و آیه باورمان نمیشود که کسی میلیاردها خرج تبلیغات ریاستش کند و آنگاه مدعی شود که از حقوق ریاستی چشم میپوشد!
سلّمنا! اصلاً امشب خواب خواهیم دید و باور خواهیم کرد! خب؛ بعدش چه؟ یا شما علیِ ثانی هستید -نعوذ بالله!- که نیستید؛ یا ریاکاری پیشه کردهاید که همینجا احراز صلاحیتتان به فتوای بنده(!) مخدوش است؛ یا راستِ راستِ راست میگویید؛ که تازه بنا به قول پدر، با این مضیقه و این سطح زندگی خود، عمراً که ظرفیت و کفایت ریاست یک جمهور را داشته باشید!
میبینید! هر طرفش را که میگیریم، از یک طرف دیگر بیرون میزند!
🔠 #مکتوب_پلاس
🔠 #خرداد
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
🦠دوران کرونا🦠
و راهکارهای مراقبتهای والدین نوجوانان
در استفاده از وسایل ارتباطی و فضاهای مجازی
🔊 دکتر محمدعلی فیاضبخش
اردیبهشتماه ۱۴۰۰
💠مکتوب هفته💠
سهم مشارکتی من
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27842
پنجشنبه ۳۰ اردیبهشتماه ۱۴۰۰
کودکان دهسالهی هشت سال پیش و نوجوانان چهاردهسالهی چهار سال پیش، امروز در آستانهی تصمیم برای اولین مشارکت اجتماعی خود هستند. این که چگونه به این تصمیم مهم میرسند و برای اولین تصمیمشان دست به چه انتخابی میزنند، تا حدود زیادی بستگی به آن دارد که در روزهای پیش رو با چه صحنههایی مواجه شوند.
خدا کند این بچهها، نه در سال ۸۸ و نه ۹۶، در کنار پدران و مادرانشان، صحنههای مناظراتی را ندیده باشند.
البته نیک به خاطر داریم، که سدّ نزاکت و حدنگاهداری، چگونه برای اولین بار در مناظرات سال ۸۸ شکسته شد و پردههایی از حیای عمومی دریده. در جایی که قرار بود مناظره و مباحثه پیرامون برنامههای نامزدها صورت گیرد و چالشها معطوف به منافع عمومی در جهت کمک به بهترین انتخاب مردم باشد، عکسهای خانوادگی رو شد؛ صفرهای حسابهای بانکی شمرده شد؛ نقلی از یک محفل خصوصی در شیپور بر سر هر کوی و برزن دمیده شد -که خود، نشان از وزن شخصیتی برخی نامزدها داشت!- و آن دریدگیها البته تا امروز توسط باعثان و بانیانش -بخوانید باعث و بانیاش!- همچنان ادامه دارد.
نمیدانم شکل و شمایل مناظرههای پیشرو چگونه خواهد بود؛ اما لااقل به احترام فرزندان چهاردهسالهی این کشور، که چهار سال دیگر در معرض انتخابگری قرار میگیرند، به عنوان یک شهروند عادیِ دغدغهمندِ سرنوشت کشور، به شورای محترم نگهبان پیشنهادی دارم:
همانگونه که در چهارسال اخیر- بنا به مستنداتی که خود میدانند- در مواردی حکم به ابطال رأی بخشی از مردم و رد صلاحیت نمایندهای از اصفهان و نمایندهای از شورای شهر یزد دادند، این بار، پیش از انتخابات و حتی بعد از تأیید صلاحیت، در صلاحیت این نامزدها، پس از مناظرهها تجدید نظر آورند:
⚠️ کسانی که از بحث در برنامهها منحرف میشوند و در چشم یک ملت، به پستوهای خانگی حریف سرک میکشند.
⚠️ کسانی که به جای دفاع از برنامهی خود و نقد برنامهی حریف در کشورداری، به تمسخر و هتک حیثیت و ضایع کردن او میپردازند.
⚠️ کسانی که یک نامزد پوششی را به عنوان سخنگوی خود کنار خود دارند و آشکار است که در روز آخر به نفع رقیب (!) کنار میرود.
⚠️ کسانی که با عوامفریبی، وعدههایی را میدهند که تا چهل سال آینده نیز تحققشان دشوار مینماید.
⚠️ ...و بالاخره کسانی که در ادبیات سخن گفتنشان، سدهایی را دوباره میشکنند و ما را مجبور میسازند که تا چهار سال آینده، آن ادبیات سخیف و اصطلاحات رکیک را از دهان فرزندانمان بزداییم.
پیشنهاد بود دیگر! این هم سهم مشارکتی بنده!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #اردیبهشت
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠عیدانهی فطر💠
به یمن قدم شیخنا المحمود،
اندر وزارت داخله،
لِأجل اسمنویسی از برای ریاستجمهوری
🖋زار ممّد
پنجشنبه ۲۳ اردیبهشتماه ۱۴۰۰
این روزها -که فحش و اهانت به رییسجمهور یازدهم و دوازدهم، مصداق رفعالقلم شده و عجالتاً پیگرد قانونی ندارد، و بلکه ثواب همدارد- حیفم آمد که اسم من در دفتر ذاکرین نیاید و در این شب عزیز محتمل به فطر از حسنات توهین به «شیخ حسن» باز مانم!
راستش را بخواهید، من از همان اوان جوانی -که در دانشگاه ملی (شهید بهشتی) پابهرکاب انقلاب بودم و یک روز در مسجد دانشگاه شیخی اطوکشیده را دیدم که برای اولین بار، واضع پیشوند «امام» برای حاجآقا روحالله (ره) شد- شستم تیر کشید که فتنه و توطئهای در کار است. آخر تا آن زمان، غیر از دوازده امام، ما حداکثر امام محمد غزالی داشتیم و امام فخر رازی. سومیاش که امامخمینی شد، هرچند خیلی به دلمان نشست؛ اما داییجان ناپلئونی یک جورهایی احساس خطر و دلواپسی سراغمان آمد. خیال نکنید دلواپسی جزء ناراحتیهای گوارشی و آسایشی جدید است؛ خیر! دلواپسی یک ناراحتی مزمن در همهی کسانی است که از اول هم دلشان برای «پایداری» همهی ارزشهای ریز و درشت میتپید و سرشان برای دعوا درد میکرد و هوشمندانه همیشه مراقب توطئههای نفوذی بودند.
القصه، حسنک ناوزیر، آن روز دادِ سخن داد و ما جوانان آتشین را به راهپیمایی و شعار علیه رژیم مستقر، به بیرون مسجد هدایت کرد و نمیدانم خودش از کدام در، در رفت و ما هم افتادیم در محاصرهی گاردیها در صحن دانشگاه ملی! من فقط یک باتوم به جاییم خورد و اما توفیق فرار یافتم.
رفت و رفت، تا دیدیم حسنک هرروز یک جایی سروکلهاش پیدا میشود؛ تا روزی که انقلاب، پیروز شد و حسنک سر از هزارجا درآورد: اتاق جنگ و صندلی مجلس و نمایندهی امام در وزارت دفاع و جاهای دیگری که هنوز عقلمان قد نمیدهد.
باز هم رفت و رفت و رفت... تا این که حسنِ خوب قصهی ما بر سرِ مذاکره در مورد درآوردن هستههای اورانیوم از پوستههایش، در کاخ نیاوران مصادره از شاه، ضمن سورچرانیِ «وینگونه»، یک طرف غش و ضعف میکرد در دامن جکاستراو انگلیسی و یک سو وا میرفت در بغل یوشکا فیشر آلمانی؛ ...و فصل به فصل، آبپرتقال طبیعی سر میکشید -علیبرکةالله- و آن دو هم چه میدانم چه زهرماری؛ ...و ما هم همینجور دندان قروچه میکردیم. نه دادمان جایی میرسید و نه دستمان به دامان کسی بند بود که بگوییم این نفوذی چندتابعیتی چهکارهاست در این مملکت آخر؟!
همینجور میرفت و میرفت؛ تا این که روزی روزگاری کلید به دست با یکمشت دختر و پسر جیغجیغوی بنفشی آمد به کارزار ریاستجمهوری. این بار نفسی کشیدیم وگفتیم: با پای خودش رفت به قتلگاهش. از شورای نگهبان که رد صلاحیت بشود، میشود همان چیزی که سیسال است دِقّش را داریم و خلاص!
آقا و خانمی که شما باشید، جانم برایتان بگوید که از بد حادثه یا مصلحت موقت امت، صلاحیتش تأیید شد و شد رسماً رییسجمهور؛ آن هم با انتخاب بدِ ما؛ آن هم بعد از ظهور مسرّتآسا و افول غمافزای معجزهی هزارهی سوم که ناسپاسیاش کردیم و قدرش نشناختیم.
...و اما دوباره امرور بارقهای از امید در دلمان زبانه کشید؛ وقتی دیدم آن مردِ ناسپاسشده،آن یلِ قدرنادانستهشده، آن شیر خفتهی نجابت و نزاکت و آن ببر بیشهی صلابت و حرّیت، آن هالهی نورْدیده و در اوهامِ پرشور پروریده؛ آن آیتِ نشسته در کِنارک، وان رایتْبرافراشته از حوزهی نارمک، آن محمود سرمدی، شیخنا الاحمدی از نردهی وزارتخانهی داخله بالا رفتی و مر مریدان را خطاب کردی که:
هان! ایّها الناس! امروز را به خاطر بسپارید که الیوم یوم الملحمه...!
فارسیاش میشود:
امروز روز انتقام است؛ یعنی من دیگر آمدم آمدنی!
ایضاً خطاب آوردی صغیر و کبیر را به هشدار و تحذیر، که:
یا مرا میصلاحیّتین بأیّ نحو کان؛ یا میتحریمم سرتاپای انتخاباتتان را ولو بلغ ما بلغ... .
گویند کثیری، از این نهیب شیخ به غشوه افتادند؛ خصوص آن فرشتهی سپیدپوشِ در معیّت؛ غفر لهما...
🔠 #مکتوب_پلاس
🔠 #اردیبهشت
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
نوستالژی شبهای احیا
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27831
پنجشنبه ۱۶ اردیبهشتماه ۱۴۰۰
عصرهای در آستانهی شبهای احیا باید به حکم مادر میخوابیدیم. خواب بعدازظهر در تمام جوامع و ملل، الیمترین عذاب بر طبقهی شریفهی(!) کودک و نوجوان بوده و هست؛ اما این عذاب را باید به شوق ثوابِ شب بر خود میخریدیم.
بزرگترهامان بعد از افطار، وقت اندکی برای خواب داشتند -بهخصوص در رمضانهای پاییزی- و ما در این فرصت مشقهامان را مینوشتیم. دو ساعت قبل از نیمهشب، پسرها با پدر و دخترها با مادر، راهی میشدیم به یکی از این چندجا: مسجد آقای مجتهدی در کوچهی حمام گلشن؛ مسجد آقای ضیاءآبادی در سقاباشی (هرچند آن بزرگ معمولاً در تنهایی خانهاش احیا میکرد و کسی را به جای خود میگماشت)؛ خانهی قدیمی و حسینیهوار حاجسیدعلینقی طهرانی در مولوی. مراسم هم پروتکلهای هرساله را داشت: وعظ یک منبری سنتی و قدیمی، چای میان منبر، مداحی امثال حاج محمد علامه و حاجکاظم تهرانی و دلجو و شاهحسین و امثالهم.
همهی مراسم را ما بچهها منتظر میماندیم تا فرمان قرآن سرگرفتن داده شود. با چه مهارت و دقتی قرآن را بر کلههای کوچکمان میزان میکردیم تا تکان بیجا نخورد.
حرفهای احیایی، همهاش قرآن بود و حدیث و کمی روضه و بیشی نصیحت و اندرز و خلاصه یک کلام، توبهی سالیانه از کرده و ناکرده. یاد دارم که در همان معصومیت طفولیت، چقدر اشک، واقعی و نه نمایشی، از دیدگان فرو میریختیم و گاهی به خود میآمدیم که: خدا را شکر، هنوز تا سن تکلیف وقت داریم، تا بعد از آن دیگر گناه نکنیم!
در حسینیهی مرحوم حاجسید علینقی سحری هم میدادند؛ اوایل در سینیهای چهارنفره، و اواخر بشقابهای ملامین؛ و یکی هم کوزه به دست دور میگشت؛ سیرابکردن تشنگان را.
...روزگار که کمی دیگر شد، مراسم احیا هم رنگوبو و بلکه برندهای خاص خودش را یافت: فلانجا دعا میکنند؛ بهمانجا دعا نمیکنند! آنجا جمعیت، آدم را حال میآورَد؛ اینجا حال ندارد! آنجا بچههای فلانجا جمعاند و آن دیگر جا یک جور دیگریاند و خلاصه احیای شب قدر هم کمکم شد محل احزاب دینی؛ در درجات مختلفِ سیاسی، نیمهسیاسی، غیرسیاسی؛ ضد سیاسی. ما ماندیم و عادات نوستالژیک کودکی و نوجوانیمان؛ که خدایا! احیامان را کجا احیا کنیم؟!
...و بالاخره مراسم احیای شبهای قدر، آنها که در پیشانی رسانهها و بلندگوی تریبونهای نامدار برجسته شدند، شدند آنهایی که مداح محترم با دانشی پامنبری و نهچندان بیشتر، در یک قصیده، صدر تا ذیل اسلام را شبیهسازی کند با یافتهها و بافتههای ذهنی خودش و هممحفلیهایش.
به این ترتیب در این سالها بر خلاف دوران نوستالژی، این توفیق را داریم که بدون زحمت مطالعه و درس و بحث، در یک شب احیا، معاویهها و اشعثها و ابوموسیها و حجاجها و... را مجانی و بیدردسر بشناسیم و همراه با کمی گریه و بیشی ناسزا به مشابههای زمانیِ آن نامها، این شب را به پایان آوریم.
این را میگویند یک تیر و چند نشان!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #اردیبهشت
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
مطلعالفجر
🖋دكتر محمّدعلي فيّاضبخش
📚روزنامه اطّلاعات
شمارهي 26471
پنجشنبه 3 تير 1395
سفره گسترده است و فراخوان وسيع كافي است به گسترهي اين دعوت تأملي ورزي و تحمليآوري. نميگويم درهاي آسمان باز ميشود، مگر كي بسته بوده است؟ كافي است چشم بگشايي و پرده از ديدگان يك سوزني، ارزني نگاه در اين بيكرانهي پگاه فجر، خرمنِ زجرِ پشته شدهي سال را دود ميكند به آهي در سحرگاه. طلعت يار تا مطلع صبح، بيپرده آشكار است؛ سحربانان صبحدل كجايند؟ ساق عرش ساقهدوانده، مهرگياه رخ نمايانده، سبزه بر خدّ يار، خطّي آشكار نشانده، كو هواخواهي؟
سوارمندانِ دُلدُل شب؛ فرازْ پرواز و فرودْنگاه، بال زنان و هويكشان، پيام آوران مطلعالفجرند، از هر امري سراسر سلام و جز سلامت هيچ.
هر پردهاي كه فرا ميرود مُظهر صفات است و چون فرو ميافتد مبيّن ذات، كو آن نگاه كه تا طلوع پگاه دوام آورد اين ليلةالقدر را؟ از آن صبحگاه ازل، كه دام آدم، خوشهي گندم شد، تا وجودش توشهي مردم شود؛ تا آن آدينه صبح كه مقرّر است رائت قائم، سكون دائم شود، كدام ليلهي قدر را مُهرِ بسامد بر سرآمد اين انتظار خواهد نشست؟ شايد به همين زودي؛ كسي چه ميداند! پرواي هم پروازي با عقاب نيست، مگس بالي ام را، كه اين، همهي طاقت من است به سُخره نگيريد، باشد كه در تحويل و تحوّل اين شب، مگسِ نحل شود با سودن پوزهاي بر جام عسل؛ خدا را چه ديدهايد!
بانگ رحيل را كه در اين شب بر واماندگان سبيل هي ميزند، بر گوشگير و برخيز، از شقوتِ شهوت فرا شو و در خلسهي رخوت و رخاء فرو آي كه رجا همين جاست.
بيخبر نمان، كه خبرت خرابتر كرد جراحت جداييات را. آب در خوابگه مورچگان افتاده، ران ملخي را به ديدهي سليماني ميخرند، خراب نمان! خاميمكن! خواب مرو! سرت را اگر بام خاكدان تن كردي تا جِلد مُصحف بر آن نهي، جهدي كن تا جَلد بامش بماني، وگرنه همچنان تو ماني و سوت اغوا و فريب از كبوتربازان بازاري.
جوشن اگر ز جوش درونت تار و پود يافته، صغير و كبيرش چه فرق ميكند؟ جوشن را تن گير شو، بيش جوش مزن، يك بند از اين تار و پود پولادينت ميكند، به شرط آن كه بند بگسل باشي اي پسر! تا هزار را چندان روان مخوان، يك از هزارش را در جهان جان بنشان، كار كارستان خواهد شد.
شاهدان بازاري را هم اگر در اين خوانش و خواهش فرو گذاشتي و خود، سر به جيب نجوا در خلوت نجيبانه فرو بردي، پروا مدار و مترس، تضرّع در خيفه و خفيه را كم ارج منه. روال عادي و عادت را كه فتوايش تقديم و تأخير است كه اوّل چنان كن و سپس چنين! اگر فرو گذاشتي و فراتر از پروتكل(!) رفتي، چندان هراس مكن، شوريدگي، نظم خود را دارد، چندان پابند انتظام رسوم نيست. شور را هم گاه سهگاه كن، گهي گوشهي خلوت، گاه دشتيِ جلوت و آن «گاه» نواي همّت. دستگاهت كوك بر ميدارد.
در اين شور و تاب، گيرم دل ابوحمزه نداشته باشي و گوش كميل، و يا ذوق كُميت نياوري و شوق دعبل؛ اميد به حِميَري شدن از دل برون مدار، كه حيدري نظري،
حِمَيرت كند؛ لكّههاي سياه رفتني است؛ الماس آب ديده ميخواهد بر سنگ سراچهي دل، شرطش تأمّل ايّام گذشته است و تقبّل عزم آينده. همين!
با سلام مطلعالفجر خودت را سرسلامتي بده؛ اگر زاغِِ تن را كشتي و بازِ جان را رهاندي، كه:
روح ريحي ميستاند راح روحي ميدهد
بازِ جان را ميپراند زاغ تن را ميكُشد1
با كرشمهي صبح، خريدار غمزهاي شو كه با كمان ابرويش دوش در مدهوشي خرابترت كرده است، كنون دل آن داري كه بگويي:
آنگه كه به تيرم زني اوّل خبرم ده
تا پيشترت بوسه زنم دست و كمان را2
و كنون كه جامه از عشق يار چاك كردي، چالاكي كن كه از جمله حرص و عيبي پاك گردي. ديگر شريك دزد مباش، رفيق قافله بمان. گردن كشي گردنه را فرو گذار و در عِداد گُردان مرد درآي. گَرد راه اهريمن از دامن بزداي و گُرده از ديو سبك كن، اهورايت گِرد خود خواهد گرفت؛ ديگر چه فرق ميكند، حوريانت هورا كشند و غِلمانت غلاميكنند، يا سوتهدلانه لب جوي و سايهي طوبي فرو نهي و گل عذاري ز گلستان جهان را بسامدت كني و نقد بازار جنان را به نشاط جان بفروشي و بيش بر غم سود و زيان جهان مخروشي.
كنون كلام از تصنّع و تكلّف بشوي و تضرّع و ابتهال بيار. كلام، آن جا كه فقيهان را خوش آيد، فيلسوفان و متكلّمان را درشت افتد، و آنگاه كه رندان را پسند آورد، محتسبان را غضب زايد. تكليف چيست؟ سكوت! همان فتواي لسانالغيب، كه بشوي دفتر. در صبحگاه مطلعالفجر، تجارتِ جور وانهاده و سوداي ستم فرو گذارده، خود جواز عبور از فجور است. ميان فجر صادق و كاذب، لختي كمتر از ساعت است، اگر ما فاصلهي اين دو را به مسافتي به درازناي تولّد تا مرگ بسط دادهايم، زهي دلگندگي!
پينوشت:
1ـ ديوان شمس تبريزي
2ـ غزليّات سعدي
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #مكتوب_هفته
🔠 #تير
🔠 #تیر
🔠 #سال1395
➡️@Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
واکسن میزنم، پس هستم!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27820
پنجشنبه ۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۰
آنقدر از جامعهی ما حساسیتزدایی شده است که خبر تقلب در واکسیناسیون به جای پاکبانان به برخی پاکدستان(!) تنها به اظهار تأسفها میانجامد و وعدههای کلیشهای غیرقابل تعقیب به مجازات.
لازم نیست منتظر پیگیری تخلف در این امر حیاتی باشیم؛ کافی است به صدها مورد مشابه یادآور شویم تا این مورد را هم به تاریخ بسپاریم.
...و اما ما را چه شده است که مناصب خدمت و مسئولیت، زمانی که به محلی برای تقسیم رانت و غنیمت تبدیل میشوند، حداکثر پس از دوسه روز اظهار تأسف و نقد و شکایت، همچنان پاشنهشان بر همان در میچرخد که میچرخید؟ ⬇️
1️⃣ وفور مشکلات در حدی است که مواردی از این قبیل (علیرغم تقلب و تخلف آشکار) چندان چشمگیر نمینماید. نه صدایی از پاکبان برمیآید و نه چندان ارادهای در پیگیری متخلفان. گیرم متخلفی هم به میز محاکمه فراخوانده شود؛ سهم به ناروا تصاحبشدهی پاکبان، کی و کجا دوباره تأدیه خواهد شد؟
2️⃣ حساسیتزدایی از وجدان عمومی در حدی عمیق و نهادینه شده است که مواردی از این دست را در سایهی دیگر موارد، خاکستری و محو میسازد و زبان حال عمومی، این میشود: «در جایی که رانتها نجومی و خارج از تصورِ محاسبه است، دیگر دو دوز واکسن ناقابل چه جای گلایه و شکایت دارد؟!»
3️⃣ احساس همبستگی اجتماعی در نوعی فتور و گسست و بیتفاوتی و بلکه «خودمنفعتگرایی» استحاله شده است و در پی چنین خماری و سکون و بیحسی، زبان حال و قال عمومی این میشود: «هرکه دیر بجنبد، خود مسئول است و هرکه از آب روزگاران کرهای برگیرد، پاداش زرنگیاش را گرفتهاست!»
4️⃣ ...و اما با همهی توصیفات فوق از واقعیات موجود، آنچه نمیمیرد -هرچند در خوف و خفا ساکن و ساکت شود- همان وجدان و فطرت انسانی است که ناموس الهی، آن را «چراغ درون» کرده است؛ ولو در کورسویی و کمفروغی. کسانی که فتیلهی این چراغ را در جان خود پایین میکشند و به قیمت ستیز با حقوق دیگران، در سایهی تاریک منفعتخواهی مینشینند، در روز بزنگاه چه جوابی برای وجدان خود خواهند داشت؟ منظورم از روز بزنگاه، نه شب اول قبر است و نه روز حشر و نه میز حساب و کتاب اخروی؛ بلکه همان لحظات زندگی است که غنیمتگیرانِ رانتی و سوءاستفادهکنندگانِ باندی، لحظهای مجبور میشوند با وجدان و فطرتشان خلوت کنند.
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #اردیبهشت
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
درجهی سختی
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27808
پنجشنبه ۱۹ فروردینماه ۱۴۰۰
در میان اصطلاحات و ترمینولوژی علوم مختلف، اصطلاح «درجهی سختی» کاربردی فراوان دارد؛ در فیزیک، شیمی، متالوژی، زیستشناسی و نیز علوم دیگر.
آیا در «جامعه» نیز میتوان این واژه را بهعنوان یکی از اصطلاحاتِ ترمینولوژی علوم اجتماعی به کار برد؟ البته اظهارنظر در این زمینه در صلاحیت جامعهشناسان است؛ اما صاحب این قلم -که جامعهشناس نیست- «درجهی سختی» را اصطلاحی مناسب برای جامعهی امروز ایران میبیند و از قضا این «درجه» را در بالاترین حد خود حس میکند.
تصور کنید؛ باید چه اتفاقاتی میافتاد تا این جامعه، یعنی مردمش، در اوج صبر و تابآوری، درجهی سختی خود را در بالاترین حد ممکن رکورد بزنند؟ ⬇️
مسکن، خودرو، وسایل خانگی، وسایل تحصیلی و تحریری، هزینهی اوقات فراغت، سفر، پوشاک، ارزاق روزمرّه و اخیراً روغن و مرغ و تخممرغ؟
واقعاً آیا قلم دیگری مانده تا درجهی سختی و تابآوری نجیبمردمان این سرزمین را هنوز در کتاب گینس ثبت نکند؟!
از سوی دیگر بنگرید:
در کدام کشور از دنیای بزرگ ما، هنگامی که مردمانشان درگیر این حد از درجهی سختی باشند، سیاستمداران حزبیشان تا این حد درگیر دلمشغولیهای جناحی و ملاحظات «خردهگروههاشان» خواهند ماند؟
اصولاً مقولاتی به نام «منافع ملی»، «وحدت سرزمینی»، «هژمونی فرهنگی»، «اقتدار پذیرفتهشدهی منطقهای»، «قدرت تعیینکنندهی اقتصادی» و... در قاموس بازیگران سیاسی عصر ما بدرستی معنی شده است؟ اگر آری، پس اینهمه درز و شکاف در همهی موارد فوق از کجاست؟ ...و اگر نه، پاسخ این بازیگران رقیب در صحنهی سیاست، نه به نسل فردا، بلکه به همین نسل امروزین چیست؟
این روزها میگذرد. مردم ما با گذر از سختترین آزمونهای «درجهی سختی»، به اسطورهی «تابآوری» بدل خواهند شد...؛ اما آیا این، همهی ماجرا خواهد بود؟ قطعاً خیر. رویهی دیگر ماجرا آن است که در پشت سکهی «تابآوری» تاریخی و بینظیر مردم، نقش «بیتابی» برخی بازیگران در «بیخبری» از حال مردمان و «بیخیری» نسبت به آنان نیز ضرب خواهد شد.
سکهی امروز را فردا ضرب خواهند کرد. بیایید در پشت سکهای که به نام «مردمِ پرشکیب و تابآور» خواهد خورد، تا زمان دارید، نقش «خیر» خود را نیز ضرب کنید.
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #فروردین
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
ناز شست
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 27797
شنبه ۲۳ اسفندماه ۱۳۹۹
بیبیسی فارسی با وجود آنکه ظواهر ملاقات پاپ با آقای سیستانی را پوشش داد، اما دستآخر نتوانست از رسالت ذاتیاش فروگذارَد و سرانجام در یک جمعبندی مکتوب، نوشت:
«پاپ به عراق نرفت تا با آیتالله سیستانی دیدار کند. این دیدار در چارچوب تشریفات عادی و همیشگی سفرهای پاپ بود که در هر کشوری با رهبران مذهبی دیدار میکند.»
در اینکه بیبی سالخورده در نیتخوانی افراد، از جمله پاپ، ید طولایی دارد، تردیدی نیست؛ اما جالب آنکه نوعی توافق و همگرایی نانوشته میان او و برخی دیدگاههای داخلی نمایان بود و البته تازگی نداشت.
ضمناً تعیین تکلیف بیبی در مورد پروتکلهای سفری پاپ، نه جزء فرمولهای قطعی واتیکان است و نه در عمل، همیشه آنگونه بوده که اظهار فرموده است.
...و اما چندبار از علامه علیاصغر کرباسچیان شنیدم که میگفت:
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزهی علمیهی قم، روزی طلبهای منبری را فراخواند و با عتاب بدو گفت: «شنیدهام امروز بر فراز منبر، ردّ یهود و نصارا کردهای.» طلبه با افتخار و ابتهاج در جواب آمد که: «آری!» شیخ گفت: «این روزها در دنیا صدای ضدخدا بلند است، امروز یهود و نصارا هم از مایند».
تصویر بنرهایی را که در عراق دیدم و جملهای منتسب به آقای سیستانی به مناسبت ورود پاپ که «شما جزئی از ما هستید و ما نیز همچنان»؛ دوباره یاد آن نقل افتادم.
آری؛ میتوان در آن نقلِ حاجشیخ تشکیک کرد. میتوان به تردیدِ پیش و پسِ احتمالیِ افتادهاش، جویای کانتکست(!) شد. میتوان به بهانهی هزاران جملهی تحریفشده یا منقرضشده، بر روایت این حکایت نیز اعتنایی نکرد و صدها «میتوانِ» دیگر؛ ...و حتی بر آن خرده گرفت که مثلا: «آاااقا! شیخعبدالکریم که معصوم پانزدهم نبوده!»
اصلاً بیخیال حاجشیخ! همین که مرجعی سنتی (و نه مدعی گفتمان نواندیشی دینی) پاپ را به حضور بپذیرد و با او دستبرزانو بنشیند و هنگام خداحافظی مصافحه کند، نازشست دارد.
اگر آقای بروجردی بر هراس از مقلّدانش فائق آمد و کسی از شاگردانش را به مصر روان کرد تا با مفاهمه و متانت و نه مخاصمه و معاتبت، فقه جعفری را در جامعةالازهر به کرسی بنشانَد، چرا امروز اعجاب کنیم که در قرن بیستویکم و در دنیایی بکل متحوّل از نیم قرن پیش، یک مرجع عام چنین کند؟
یحتمل بعض اصحابنا أو اساتیذنا (به قول علما!) این وجد و شعف را حمل بر جوّی کنند که از آن به «فرصتطلبی رندانه یا سوء مصرف مواد خبریّه!» تعبیر کردند؛ ایضاً باکی نیست.
بیباکم و سرشار از اتفاقی که -حتی اگر جزو پروتکلهای تشریفاتی نبوده باشد و تنها بهجایآوری رسومات سفری یک رهبر دینی و میزبانی تعارفی یک رهبر دیگر- اینقدر سنتشکنانه بوده که از ارزشهای ذاتی آن (به قول آن آقا!) چیزی کم نمیکند.
درِ دنیای دینداری و دینورزی امروز فقط و فقط بر یک پاشنه میچرخد: «گفتوگو و مدارا و رواداری» و دیگر هیچ؛ نهاین که هیچِ هیچ! بالاخره اندکی چیز! ...اما عمرمان آنچنان اندک شده و سروصداهای شیطانی آنچنان بیشمار که آری، امروز یهود و نصارا هم از مایند؛ شیخ گفتهباشد یا نگفته!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #اسفند
🔠 #سال1399
🔠 @Maktoob_Hafte