بایگانی و اطّلاعرسانی یادداشتهای جناب آقای دکتر محمّدعلی فیّاضبخش در ستون «مکتوب هفته» روزنامهی اطّلاعات توضیح: مجموعهی پیش رو، بایگانی «مکتوب هفته» از سال 1391 تا کنون است؛ هر چند نگارش ستون «مکتوب هفته»، از سال 1384 آغاز شده است.
💠مکتوب هفته💠
بگذارید کمی هم خودمان باشیم!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 281927
پنجشنبه ۱۷ شهریورماه ۱۴۰۱
اصرار بر دولتیکردن همهچیز و دستاندازیهای دولتسالارانه، به آنجا میانجامد که مردمیترین و خودجوشترین مراسم آیینی-مذهبی نیز در چنبرهی بوروکراسی دولت بچمَد و یک نیاز کاذب هم بر آن بار شود: «وام دولتی برای یک انتخاب زیارتی»!
مگر قاطبهی مردم مؤمن و زیارتجوی، معطل تصدّق دولت برای وام زیارت بودند، که برخی مسندنشینان، هم حاتمبخشی میکنند، هم منّتی بر سر زائران میگذارند، هم استغنای مردمی را درگیر یک نیاز جدید میسازند؟ واقعا که!
راستی تا کجا باید زندگی مردم را در لفافههای صدقهپردازی و نیازسازی در چنگال دولت دید؟ ...و تا کی باید با پرداختهای نهچندان ضروری از کیسهی کشور، کسانی را که هیچگاه در امر زیارت و عبادت، خود را معطل بخشش و دهش دولت نمیدیدند، هشیار کرد؟! این پوپولیسم دولتی -که میراث دوران به اصطلاح مهرورزی و پولپاشی است- کی تمامی مییابد؟
درگیر شدن دولتمردان در روزمرّگیهای خُرد و غفلت از پرداختن به زیرساختهای کلان، یا نشانی از ذوقزدگی پوپولیسم است یا نشانهای بر عدم تشخیص اولویتها؛ بهتر بگویم: هردو !
آنکس که مقیّد زیارت اربعین، آن هم با کیفیت پویشی سالهای اخیر است، مطمئن باشید که حساب همه جایش را کرده؛ یا از پساندازش برداشته، یا از خورد و خوراک غیر ضروریاش زده؛ یا از رفیقی قرض کرده؛ هرچه کرده، خود بهتر میداند که چه کرده. آقای دولت! چه میشود اگر این مقدار، خود را متولّی و متصدّق همهی امور مردم نکنید؟ به موتان قسم، مردم، این امور دلی و عبادی و آیینی را که خود انتخاب کردهاند، خود مدیریت خواهند کرد؛ باور ندارید؟ به گذشتههای آیینی ما مردم نگاه کنید؛ آن زمان که دولتسالاری، اینسان خود را موظف به ریز و درشت مناسک و مراسم مذهبی مردمی نمیدید.
کمی هم بگذارید (لااقل در امور دلخواستهی زیارت و مناسک و عواطف مذهبی) خودمان باشیم. پنج میلیون تومان وام زیارت اربعین امسال -تازه اگر دست دهد!- لابد سال آینده به کوپنسازی و سَنَدپردازی و اثبات حسن شهرت محلی و ارائه برگهی برائت از سوءسابقه و این قبیل امور خواهد انجامید!
آقایان! مکنید با ما اینطور!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #شهریور
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
ولایتعهدی سرزمین پارس!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 281915
پنجشنبه ۳ شهریورماه ۱۴۰۱
دوستان قدیم و یاران ندیم، بر من خرده نگیرند که چرا گاهی سوژههایی را برمیگزینم -که نیک میدانم- نه در شأن این قلم است و نه مهم؛ دوست دارم گاه چنین کنم؛ ازیراکه هم جوّگیر قلمی نشوم که گاه سخت و لغتپردازانه میشود بهعمد؛ هم خلوتی و رخوتی ساده از نوع ریلکسیشن(!) به قلم بدهم و تفننی کردهباشم.
...و اما بعد!
قصه در مورد بازماندگانی چندنفره از خانوادهای سرخورده و بیسامان است که گرچه هنوز از سفرهی غارت نجومی چهلوچندسال پیشِ کشور در حال ارتزاقاند، لیک از نظر روحی و روانی، سخت در فلاکتاند؛ زین روی جنس اناث باقیمانده، هرازگاهی مالیخولیا میبافد و آمادهی عزیمت به عزم سلطنت میشود و نیمجنس ذکور وامانده، هوای شاهیاش به سر میآید. این طنز خیالبافانه، هرچند قابل ذکر نیست، اما و البته که مایهی تفنن و تفریح میتواند باشد.
خوب است پرستاران و ندیمانِ زوجهی باقیمانده از پادشاه، گاهی هم در گوش وی نجوا کنند که:
علیاحضرتا ! شما و ذکور بیکار و بیعارتان در این چهاردهه، از باب نمایش و ویترین همکه شده، کدام لقمه را از آن سفرهی به غارتبرده بر دهان کسانی گذاشتید که یا با فلاکت و بدبختی به دنبال شما جلای وطن کردند، یا به هر ضرورت دیگری در خارج از سرزمین پدری خود مجبور به زندگی شدند؟ کدام موقوفه؟ کدام خیریه؟ کدام بورسیه؟ کدام دستگیری؟ کدام رسیدگی؟ کدام بنیاد؟ کدام مدرسه؟ بیش از چهلسال است که بیکار میخورید و نالهی سرد سر میدهید؛ نه سفره ته کشیده و نه نالههاتان سوزی آفریده؛ باقی عمر را همچنان در مرتع به یغمابرده از کشور بچمید و بچرید، به صلاح آرامشتان نزدیکتر نیست آیا؟!
اگر به کسانی که سیاهیلشکر بعضی پیجها هستند بَرنخورَد و ناگهان آخرِ ادبشان گُل نکند و به هجمه برنیایند که: وا ادبا! وا قضاوتا! وا سلطنتا! همانها که وقتی پا دهد، میشوند آخرِ ناسزاگویی به هرچه ناقد است و واقد، به بازماندگان آن خانه عرض میکنم:
کار این کشور در حال حاضر پیچیدهتر از آن است که حتی به دست ناجیانی پسمانده از سلطنت و ولگردانی از کوچههای واشنگتن دیسی یا محلهی پیگال پاریس اصلاح پذیرد! پس مستدعی است غم به دلِ خیالپردازتان راه ندهید و غصهی این مردمی که قدر شما را ندانستند و نیز نمیدانند(!) مخورید و هنوز و همچنان، باقیماندهی آن صدها چمدانِ پایانیناپذیر را که با خود بردید، بخورید و این مردم را وابگذارید تا خود در غصههای بیشمارشان بدون شما باقیماندهی تهسفرهشان را نانی کشند؛ شما آسوده بخورید و بخوابید که سالگرد جشنهای دوهزار و پانصدسالهتان نزدیک است!
نیز پیغام کنید آن دخترخانم را که از سوی مادربزرگ، کاندیدای ولایتعهدی شده است:
فعلاً صبوری بنمای؛ کمی بازی کن تا بزرگ شوی، یک کلاس زبان فارسی هم برو؛ خوبیت ندارد که ولیعهد سلطنت سرزمین پارس، فارسی نداند!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #شهریور
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
بازماندگان بیتقصیر
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28179
پنجشنبه ۲۰ مردادماه ۱۴۰۱
معاون وزارت آموزش و پرورش از شناسایی حدود ۶۰۰هزار دانشآموز بازمانده از تحصیل در کشور خبر داد.
ایشان در گفتگو با ایلنا دلیل بازماندن این دانشآموزان از تحصیل را «عدم دسترسی به اینترنت و اجبار به کار کردن» عنوان کرده است.
دو علت بازماندن از تحصیل در بیان آقای معاون، دو واقعیت غیرمرتبط به هم ذکر شده: عدم دسترسی به اینترنت، اجبار به کار کردن.
نباید اشتباه کنیم که تا نام کودکان کار به میان میآید، نابرخوردارانی عزیز و آشفتهظاهر را در نظر آوریم که کیسه بر دوش در کار تفکیک زبالهها هستند و اغلبشان اجیر جاهایی بینام و نشان؛ بلکه کودک کار میتواند در ظواهری بهتر و نظیفتر، اما مجبور به نانآوری خانوار باشد و نه لزوماً در کار زبالهگردی. کودکانی که در زمان مدرسه، در مزارع یا مراتع یا دیگر اشتغالات خدماتی از قبیل پادویی و شاگرددکانی هستند نیز کودک کار محسوب میشوند و نابرخوردار از تحصیل؛ ...و این به معیشت تنگ خانوارها برمیگردد که با یک تیرِ محرومیت تحصیلیِ فرزندشان، دو نشان را میزنند: کمکخرجی بر خانواده میجویند؛ شهریهای را، هرچند اندک، صرفهجویی میکنند.
در اصل سیام قانون اساسی، تحصیل رایگان همگانی تا پایان سطح متوسطه در زمرهی وظایف دولت قلمداد شده است. نتایج کنکور در دو دههی اخیر و بخصوص امسال، ملاکی گویا برای راستیآزمایی اصل سیام در عمل است. گذار از لابیرنت تودرتوی مدارس غیردولتی با شهریههای سرسامآور -که پدیدآیی اولیهشان با پسوند غیرانتفاعی بود و امروز پسوند واقعیشان را یافتهاند- دانشگاهها را نیز در رشتههای برتر در انحصار نوجوانانِ بیکار (کارنابلد) قرار داده؛ دیگر کجا جایی برای فرزندان خانوادههای بیکار میمانَد؟ کودکان و نوجوانانِ کار را پیشکش!
در روزگاری که قانون مدارس غیرانتفاعی در دههی شصت تصویب میشد، صاحب این قلم از طرفداران سرسخت این قانون و بلکه توجیهگر کسانی بود که دستی در کار تدوین و تصویب داشتند؛ بدان خیال و پروا که کم شدن بار مالی هنگفتِ بخشی از متمکنان از دوش آموزش و پرورش به نفع کمتربرخورداران تمام میشود! امروز که به اذعان مقامات این وزارتخانه، ارمغانی در حد ۶۰۰هزار کودک بازمانده از تحصیل داریم و بیش از هفتاد درصد رتبههای برتر متعلق به کمتر از ده درصد جمعیت دانشآموزی است، هم سرخوردهام و هم مغفرتطلب از درگاه باری؛ به سبب آن سینهچاکی قبلی و به خسارت این سینهسوزی فعلی!
بنا نبود که چنین شود. قرار بر سبُکشدن دولت از یارانههای پنهانی بود که به قشر برخوردار میداد و میدهد؛ در همهچیز از جمله تحصیل؛ اما دریغ؛ نشد که بشود.
پرداختن به دیگرْعلت مذکور در بیان آقای معاون، یعنی عدم دسترسی به اینترنت؛ بماند تا وقتی دیگر؛ شاید مهتابشبی که دسترسی خودم به اینترنت میسّرتر باشد!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #مرداد
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
نوستالژی مسجد بزّازها
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28176
پنجشنبه ۱۳ مردادماه ۱۴۰۱
از روز ششم محرّم -که بازار تهران تعطیل میشد- مسجد میرزاموسی، معروف به بزّازها، در بازار بینالحرمین جای سوزن انداختن نبود. دو روز تاسوعا و عاشورا قیامتی میشد. عزا را با همهی وجودت حس میکردی.
در ورودی مسجد، داخل هشتیِ نه چندان بزرگ، سفرهی نان و پنیر و چای برقرار بود برای ناشتایینکردهها. پیرمردی بلندبالا با پیراهن مشکی تا روی زانو و شال سبز بر گردن، کنار سماوری بزرگ و هیئتی، از قوری چینی، مثل سِریکارها چای را در استکانها میریخت بدون انقطاع؛ نعلبکیهای گلبوتهدار از قطرههای چای مرطوب میشد و پشتبندش به همین سیاق، دستیار جوانش از کتری بزرگِ رویی، آب جوش را سرریز استکانها میکرد. دو پیرِ جواندل هم به کار شستوشوی استکانهای سرکشیدهشده در تشتهای مسی بزرگ بودند که آب روان، اما کمرمقِ شلنگِ وصلِ به کُر، کار آبکشی استکان و نعلبکیها را انجام میداد.
داخل شبستان، زیر نور کمِ مهتابیها و از لابهلای جماعتِ انبوهِ یکدست سیاهپوشیده، باید پاورچین پاورچین عبور میکردی تا جایی را در حد دوزانو نشستنِ کتابی میجستی و خود را جا میدادی. از پنجرههای گرد و بگشوده بر دل دیوارهای بلند مسجد، نورِ بیرون میتابید و در استوانهی این نور در داخل شبستان، هزاران هزار ذرّهی غبار معلّق در هوا را میشمردی.
دم به نفس، دو سه مرد میانسال، با ظرفهای تلمبهدار گلابپاش، فضا را معطر میکردند. هنوز بوی گلاب آمیخته به نفس و عرق عزاداران را در مشامم دلپذیرتر از دیور و بولگاری حس میکنم؛ وااااای چه نوستالژی عطرناکی!
منبری و مدّاح، یکدرمیان، اوّلی بر فراز منبر و دیّمی روی پلهی سیّم، فصل به فصل شور میفکندند و غوغا میساختند؛ تا نوبت به گُل مجلس میرسید دمدمهای ظهر. در فاصلهی صبح علیالطّلوع تا صلات ظهر، نمیدانم چند منبری و مدّاح بر فراز و فرود میشدند، اما خستگی نزدیک اذان را به عشق شور و سینهی غوغاآمیز و کربلاخیز، در همان عالم بچگی به جان میخریدیم.
حاج محمد علامه، حاج مرشد باقر، شاهحسین بهاری، آقعباس زریباف، حاج ممدلی اسلامی، حاج کاظم تهرانی و یکدوجینی از این اجناس ناب و نفیس و عتیقه -که نفَسشان دیگر بود و نفْسشان نیز هم- سر در پی هم میان واعظانِ منبری روضه میخواندند و پرده به پرده، کربلا را جلوی چشمت مجسم میکردند. بلندگوهای بوقی از طریق میکروفون دهانیهای کلّهتخممرغی، اسباب جهیزیهی مجلس بودند. آدمهای هیئت بزّازها در طول مجلس، کوزهبهدست با یک لیوان استیل دور میگشتند و تشنگان را، همه را با یک لیوانِ واحدِ دهان به دهان، سیراب میکردند. چه میشد، اگر گاهی مردانی مجمعه به دست، چای قندپهلویی را در جماعت، دور میچرخاندند.
ظهر عاشورا میرسید و کربلا غوغا. ما بچهها به تجربهی زیستهی سالهای پیش، فهمیده بودیم که باید خیزان و خزان، تا نزدیکیهای منبر بخزیم و لابهلای بزرگترها بچمیم و ناگهان در گُل محفل، پای منبر و کنار مدّاحِ پایانی واخیزیم؛ دکمههای پیراهن مشکیمان نیمهواشده و منتظر؛ تا اولین پیرمردِ حلقهی شور، جامه از تن برونکند و ما به چشمبرهمزدنی پیراهن و زیرپیراهن را برکنیم و دور منبر جاسازی کنیم و آنگاه وارد در حلقه و آمادهی سینه؛ واااااای که چه انتظار دردآوری بود؛ اگر طول و تفصیل میداد تا به نوحهی اصلی برسد. ...و بالأخره میرسید:
...شاه گفتا کربلا امروز میدان من است (دوبار).
...عید قربان من است. ...عید قربان من است...
...مادرم زهرا در این گودال مهمان من است...
پنجدهه از آن روزگارِ یادکرد میگذرد. ...تهْیادِ مانده در این پنجدهه، هنوز ته گلویم میبغضد.
...چند شب پیش به تصادف، گذارم از یکی از خیابانهای برند تهران افتاد؛ به خیال آنکه ترافیک روان است.
بخش اعظمی از خیابان و راه رفتوآمد را با ماشین آتشنشانی در حلقهی سمندهای پلیس بسته بودند و جماعت روی صندلی با فاصلهی یکونیممتری در پهنهی خیابان در جوار مراکز خرید اولترا لوکس و زیر نورهای چرخان تابلوهای نئون و فسفری، از صفحه تلویزیون بزرگ، وعظ میشنودند.
آن شب یادم آمد از مسجد بزّازها که نه راه کسی را میبست، نه با راهآمدگان، بازی نور و اکو و نوحهی ریتم رپ میکرد؛ نه به نیامدگان در مجلس عزا ناسزا میگفت و نه بر آمدگان، روضه و نوحهی ناسزاوار میخواند. ...همهچیز برجای و بر سر جایش بود.
دلم برای روضهی مسجد بزّازها لک زده. ظهر تاسوعا:
ای اهل حرم میرِ علمدار نیامد... .
...و صلات ظهر عاشورا:
شاه گفتا کربلا امروز میدان من است... عید قربان من است... .
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #مرداد
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
آدم یا جماد؟
مسأله این است!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28165
پنجشنبه ۳۰ تیرماه ۱۴۰۱
بخشنامهها و دستورالعملهای غلاظ و شدادی که حدود دو هفته پیش توسط دادستان و برخی مقامات قضایی مشهد در محدویت خدماترسانی به گروهی از شهروندان صادر شد، خوشبختانه با اشارات تلویحی رییس محترم دستگاه قضا و تصریحات اخیر ریاست محترم جمهور فعلاً مسکوت ماند و اجرایی نشد. مهم آن است که برای مواجهه و برخورد با آنچه هنجارشکنی قانونی نامیده میشود، از روشهای فراقانونی بهرهگیری نشود.
حقوق شهروندی در هر حاکمیتی، فراتر از نگاههای جزیینگر و بعضاً سلیقهای است. تصور کنید که پدری در یک خانه به صِرف خطای سهوی یا حتی عمدی فرزندش، به جای برخورد ارشادی و گفتوگو و ایجاد شرایط و مجال برای بازسازی، وی را از سفرهی خانواده محروم گردانَد و حقوق اولیهی زندگی او را در گرو جبران خطایش قرار دهد. این نکته زمانی که به حقوق شهروندان برمیگردد، صورت جدیتری مییابد و پژواک این محرومیت به بخشهای دیگری از جامعه نیز سرایت میکند.
بارها و به مناسبتهای مختلف در این ستون در جایگاه یک شهروند معتقد به مدارا و مسالمت با اهل میهنم، از ایجاد شرایط تقابل و تنازع شهروندان با یکدیگر هشدار دادهام و از درون تکیدهام. مگر ما مردمان یک سرزمین جز همدلی و احترام متقابل و مهربانی و همپشتی سرمایهی دیگری برای بقای فرهنگی و صیانت از تمدن دیرینمان داریم؟
به بازی گرفتن کلمات و اقدامات خودسرانه به صِرف تشویق و هورا کشیدن عدهای و به قیمت تحریک مقابلهی عدهای دیگر، آن هم در یک سفر شهری در مترو و اتوبوس، چه دستاورد ارشادی یا ارمغان تنبیهی در پی خواهد داشت؟ کسی که در میان جمع، احساس تخریب شخصیتی میکند، خواه خوشحجاب باشد یا شلحجاب، در زمان فرونشست نزاع و تخاصم چه موضع روانی و اخلاقی اتخاذ خواهدکرد و در پیامد بهاصطلاح ارشاد یا رفتار تقابلی طرف مقابل، چه دستاورد اصلاحی به بار خواهد نشست؟
التهابات اخیر در مقولهای که هردو قشر معتقد و مقیّد و کمتر معتقد و غیرمقیّد به حجاب را در هفتههای اخیر تا سرحدّ تنازعات خیابانی و کوچهبازاری سوق داده، ناشی از فقدان نقشهای هماهنگ و سازوار در بعد فرهنگی از یکسو و واکنشهای احساسی و خودمختاریهای تکلیفانگارانه، اما یکسونگرانه، از دگرسوست. چرا به این بدیهیِ آشکار و روشن، چشم فروبستهایم که عدم اقناع و ضعف رواداری و کاستی در مهربانی و فرو نهادن خوشزبانی و غفلت از تغافل و اغماض، خود دردسرساز شده و سرکنگبینِ سختگیریها به افزایش صفرای مقاومتها انجامیده؟ آیا نرمشهای زمانی و حوصلهورزیهای مکانی جواب بهتری نمیدهد؟
شاید داعیهداران و تکلیفمدارانی که دو مفهوم دقیقِ باریکتر از مویِ «امر به معروف و نهی از منکر» را فقط به سلیقهی خود معنی میکنند، بگویند:
«دیگر تا کجا مجال دهیم و تا کی صبوری ورزیم؟!»
نکته دقیقاً همینجاست که باید از ایشان پرسید:
اولاً بیلان کار فرهنگی ما و شما در امر مزبور تا کنون چه بوده؟ ثانیاً نتیجه و برآیند این سبک برخوردهای کنشی و واکنشی در ماجرای حجاب، آیا وضعیت امروز را نسبت به دیروزها بهتر کرده یا پیچیدهتر و پرگرهتر؟
آری! کار فرهنگی هم زمان میبَرد، هم حوصله میطلبد، هم هنر و ذوق و تخصص میخواهد، هم دل مهربان و همراه لازم دارد و هم سعهی صدری را طلب میکند که کسانی که از آن بیبهرهاند، اصولاً باید از این وادی، داوطلبانه بیرون روند.
کار با «آدم» و اثرگذاری بر «دلها» از حکم و حکّ بر «جماد»، زمین تا آسمان متفاوت است.
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #تیر
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
کنکور پرهزینه
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28155
پنجشنبه ۱۶ تیرماه ۱۴۰۱
هفتهای نیست که دستکم یک پیامک بدین مضامین دریافت نکنم و قاعدتاً شما نیز هم! ⬇️
«ثبتنام دانشگاه بدون کنکور؛ دیپلم رسمی؛ قبولی تضمینی؛...»
...و اینها در کنار پایاننامهنویسی و مقالهسازی و وعدهی درج در مجلات علمی است.
کنکور امسال نیز مثل سالیان پیشین کمحاشیه نبود. به حرف و سخنهای شایعاتی نمیتوان استناد کرد؛ اما به بسترهایی که شایعات و اقوال را باورپذیر میکنند، قطعاً باید توجه و رسیدگی نمود.
همیشه در آرزوی جواب این سؤال بودهام:
زمانی که روزانه پیامکهایی از جنس بالا از درگاهها و پلتفرمهای قابل شناسایی، برای میلیونها نفر ارسال میشود و همه تقریباً نه تنها خلاف قانون، بلکه موضوع تقلّب و تدلیس است، چرا همچنان به کارند؟! چه رابطه و همبستگی معنیداری میان این نوع پیامکهای تبلیغی و اتفاقات تقلب در جلسهی کنکور یا پیش از کنکور وجود دارد؟ اصولاً چرا ورود به دانشگاه در کشور ما اینگونه حماسهساز(!) و آرمانی شده؛ که هم هزینههای گزاف تقلب را بر خود هموار کرده و هم وادادگی متولیان را در پی داشته؟ واقعاً ماجرا چیست؟
برای امثال من، که نظارهگران روی صحنهی وقایع هستیم، جز این فرضیات درافکندنی نیستند:
▪️کنکور و به تبع آن، ورود به دانشگاه در مقطع پس از دبیرستان، تنها ملجئی است که موقتاً جوان فارغالتحصیل مدرسه را برای چندسالی سرگرم میکند و حل مشکلات واقعی زندگیاش را مدتی به تعویق میافکنَد؛ ...و غنیمت است!
▪️اشتغال مولّد و تولیدِ ثروت برای خود و جامعه آنقدر دور از دسترس است که امید به دانش آکادمیک از تکیه کردن بر مهارت تکنولوژیک جلوتر افتاده؛ تیر تئوریها و نظریات بر جوشنِ عملیات و تن سپردن به کار، فائق آمده و کار مفید زودبازده فدای صندلیهای بعضاً کمخاصیتِ تحصیل شده است.
▪️ تبعیض در آموزش و پرورش و تجاری شدن مدارس و واماندگی مدارس دولتی از ترکتازی همپای مؤسسات کنکورساز به جرئتورزی بیش از حد کسانی انجامیده که در تحصیل دانشگاهی جای را بر استعدادهای واقعی و کمتربرخوردار، تنگ کردهاند. سرانهی صندلی دانشگاهی در کشور ما جزء بالاترینها در دنیاست؛ آیا خروجی این صندلیها نیز؟!
شاید بر فرضیات فوق، روی صحنههای دیگری را بتوان برشمرد و البته این گمانهها از سوی افرادی با سوی چشمی ضعیف همچون نگارنده است؛ که از دیدن پشت صحنهها و ارادت حضوری به پرتقالفروشان ناتواناند!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #تیر
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
آب در کشتی و آبِ پُشتی
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28143
پنجشنبه ۱ تیرماه ۱۴۰۱
پیشدرآمد:
در تاریخ ۳۰ دیماه ۱۴۰۰، مکتوب ذیل در این ستون نگاشته شد. بر آنام که مناسب دوبارهخوانی در این روزهاست؛ با پوزش از کسانی که تکراریاش میبینند؛ امید که ملالآور نیابند:
روزهای سخت را به امید بهروزی باید بر خود هموار کرد.
نقد و خردهگیری و تعقیب و مراقبت گفتارها و رفتارهای نهچندان خوشایند -گرچه مقدمهای برای توجه و اِشعار به مشکلات است- بهتنهایی اصلاحگر نخواهد بود. اصلاح اندیشهها و تصحیح عملکردها نیازمند دو مهم است:
▪️یکی زبان خارج از نیش و کنایه و رسواگری و غوغاآفرینی؛
▪️دو دیگر مجالسپاری و امیدواری و مراقبت دلسوزانه؛
...و دیگر، میمانَد تشویش ذهن و نومیدی و افشاندن بذر افسردگی که چیزی را حل نمیکند.
باید به سمتوسویی حرکت کنیم که خِرد جمعی بر هیجانات دفعی و آنی فائق گردد و کشتیبان را تدبیری دیگر آید. کشتینشستگانایم و بر باد شرطه میرانیم. باید بادبانها را همه با هم برافرازیم و در توفانها از یاد نبریم که همه در سرنوشتی مشترک بر این عرشهایم.
در این چهار دهه، دو نسل جدید بالیده است و نسل سوم در مسیر بالندگی است. دانشگاهها انبوهی فارغالتحصیل را روانهی جامعه کردهاند. خِرد جمعی در مسیری لامحاله و ناگزیر رشد کرده است. گیرم تقابلی میانْنسلی شکل گرفته باشد؛ راه حلش نه انقطاعِ میان دو نسل است و نه تخاصم میانشان. چارهای جز تفاهم نیست و این، ضرورتِ رشد متعادل و طبیعی و دور از موتاسیون و جهشهای نافرم است.
مدتی پیش معاون وزیر کشور در همایشی، قریب به این مضمون را بیان کرد که در قشرهای وسیعی از جامعه، گرایش به تغییر و تحول رو به گسترش است. این نکته البته کشف هوشمندانه و نبوغآمیزی نیست که برای ما تازگی داشته باشد؛ بلکه نکتهی جالب و درخورَش، بیان سانسورنایافته از یک واقعیت است و البته در فضای فشار رسانههای یکسو، این خود یک شهامت است و برتر از آن، یک حقیقت؛ همین.
تجربهی زیسته و یقینِ به اثباترسیدهی من، این است که خِرد جمعیِ ایرانی، جمع اشتباهاتش کمتر از برآیند درستاندیشی اوست. خاک پاک زیر پای ایرانی و پرچم برافراشتهی او بر ستیغ دماوند و سبلان و وحدت ملّی و زبان مشترک او، امید عزت و صلابت است؛ گیرم گذار از کورهراههایی صعب و دشوار را فعلاً بر او رقم زده است؛ ...و گیرم پارهای ندانمکاریها یا مصالحناشناسیها یا قوم و قبیلهگراییها، گرههایی در کار انداختهباشند؛ ...اما گرهها نابگشودنی نیستند و صدالبته جز به دست همهی کشتینشستگانِ این بحر متلاطم و ساکنانِ همپشت و مهربانِ این خاکِ متعادل، گشوده نخواهد شد.
اگر در یک کشتی نشستهایم، نزاع داخلی را نباید در دیدگان ناوبرانِ آن سوی بحار، آفتابی کنیم. اگر بر یک عرشه (عرصهی ایران بزرگ) ایستادهایم، نباید عِرض و عزت و آبرومان را رایگان به بیگانگان عرضه کنیم.
در این مهم، ما ایرانیان همپشت و همنظریم. ما در درون خود نزاعی جدی نداریم؛ چرا که در بضاعت مشترکمان -که خانهی پدریمان است- سند اشتراکی علیالسّویه داریم و در تلاشِ آبادانی و سرفرازی و بهروزی ملک و ملت، تردید و شبهه نداریم.
...میمانَد مسئولیتپذیری و وجدانمداری و عاقبتاندیشی کسانی که هریک بهگونهای بادبانی را در این کشتی بزرگ برمیافرازند یا فرو میاندازند؛ همانهایی که از ته دل همواره آرزو میکنیم در حفظ این کشتی از ماندهشدن در ماندابها و غرقهشدن در گردابها، بهترین تصمیمها را بگیرند؛ برآمده از بهترین اندیشهها.
آب در کشتی، هلاکِ کشتی است
آب در بیرون کشتی، پُشتی است
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #تیر
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
⬆️ ادامهی از پست قبل ⬆️
البته نمیدانیم آیا زمانی خواهد رسید که این جریده بناگزیر در فرض چهارم فرو افتد؟ یا همچو کیهان -که از حلقهی «کیان» به جرگهی «امروزیان» تغییر ماهیت داد- به موتاسیونی، ولو نامحسوس، دچار شود؟
باید صبور بود. ...و اما نیز باید نسبت به «اطلاعاتِ» تا امروز، منصف و واقعبین؛ چگونه؟ به نظرم اینگونه:
الف 🔸 چرا عدهای اصرار دارند اعتدال در مشی و عفت در کلام و منطق در فکر و عملگرایی واقعبینانه را «خنثاگری» نام نهند؟ چه کسی گفته است و حکم کرده که در کنش سیاسی، یا باید راست اصولی باشی یا چپ اصلاحی یا گاهی غش به اینسو و گاه عشوه بدانسو؟ تا مصلحت اسلام چگونه حکم کند!
ب 🔸 اگر روزنامهای رسمی و نشاندار از حاکمیت، آنچنان مشی کند که نه در خطر غوغای غوغاسالاران بهانهی تخریب خود را به دست دهد و نه تریبون احزاب براندازانی شود که خود نمیدانند بعد از اغتشاش چه میخواهند، این بیعملی و خنثاگری است؟
ج 🔸 کسانی که نیویورکتایمز را ترازی برای خردهگیری بر روزنامهی اطلاعات کردهاند و بر بیخاصیتی او در این چهاردهه معترضاند، آیا خبر دارند که مدیر این روزنامه به جرم نانوشتهی چاپ عکس از یکی از رؤسای جمهور از سوی دادستان وقت، حکم جلبش به روزنامه رسید؟ وقتی چرخ دوران به گونهای میگردد که حکم جلب دعایی، آن هم به جرمی نانوشته صادر میشود، کجا میتوان دعا کرد تا غیر دعاییان(!) خاصیت خود را نمایان کنند؟! نیویورکتایمز ایرانی-اسلامی(!) شدن پیشکش!
د 🔸 آیا فراگردآوردن دوبارهی نخبگانی راندهشده از صحنهی دانش و فرهنگ و ادب و معرفت این مرز و بوم، آن هم زیر گوش «توپخانهای» از طرد و خشونت، کاری «خنثی» و عملی «بیرنگوبو» و رفتاری «بیخاصیت» است؟ کدامیک از روزنامههای مدّعی کنشوری و عملگرایی و معرفتپروری، به اندازهی اطلاعات و مدیر آن در دلجویی و احیا و معرفی دوبارهی اهل دانش و تلاش برای مدفون نشدن اهالی معرفت پیش از مرگشان، به اندازهی اطلاعات عمل کردند؟ خوب است که سالنامههای اطلاعات بلاانقطاع در همهی سالها منتشر شده و در دسترس است؛ نیز کتب برآمده از انتشارات اطلاعات.
ه 🔸 یک ضربالمثل آلمانی میگوید: «بعد از واقعه، همه هشیارند (Hinterher ist man immer schlauer)»!؛ فارسیترش به ترجمهی ذوقی من این میشود: «وقتی آتشی بر کف دست، از توفان، جان به سلامت برد، همه میگویند: چرا آن زبانهی کمسو، در آن باد و توفان آتشفشان نشد؟!»
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #خرداد
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
خوبی چه بدی داشت...؟
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28131
پنجشنبه ۱۹ خردادماه ۱۴۰۱
در آمدوشد انسانها میتوان خطوطی را یافت که راستی از راسترُوان را دید؛ همچنان که کجی را از کَژتابان. کژی فرو میریزد و راستی به صراط مستقیمش ادامه میدهد؛ خوشا آنان که راستی و درستی پیشه کردند؛ راستی کن، که راستان رستند.
سید محمود دعایی را میتوان تراز راستی و بیرنگی معرفی کرد. راست بود؛ چون خودش بود بدون ذرّهای تزیین اضافی؛ بیرنگ بود؛ چون نیرنگی در چم و خم زندگیاش نداشت؛ با آنچه از معنی انسانیت و زندگی یافته بود روراست بود و در دودوتا چهارتای زندگیاش اعشاری نه کم گذاشت و نه زیاده پنداشت؛ چطور؟ اینطور:
از آن روز که در مبارزه با رژیم شاه در کنار امام راحل (ره) کنام و پناه گزید تا روزی که چشم از جهان فرو بست، نه در ندامتهای مدشدهی از سر خستگی یا کم آوردن در مسیری که انتخاب کرده بود، فرو غلتید -همچون بسیاری کسان که به هر باد روزگاران بارها رنگ عوض کردند و در گسترهای از تنور انقلابیگری تا حفرهای از انجماد براندازی جولان دادند- نه اصل انسانی همزیستی با آرا و افکار غیرهمفکرانش را فدای جزمیّت یا خودبینیِ انحصارطلبانه کرد؛ زیرا به یک اصل متقن در آفرینش الهی، ایمان و باور قلبی آورده بود که:
ما لکم لا ترجون لله وقاراً و قد خلقکم اطواراً (نوح: ۱۳)
...و اطوار و افکار و اقسام آدمیان را با چشم خدایی مینگریست و نه از پشت عدسی تنگ دوربین خبرنگاران روزنامهای.
دعایی به نظر من اسطورهای شد در میان سیاستْمردان معاصر. این نه تمجید برآمده از احساس فقدان اوست، نه نشستن بر موجِ دلرحمی ایرانیِ ناشی از مرگ افراد؛ هیچکدام؛ بلکه واقعیتی ملموس در جامعهی فرهیختگی و اندیشهورزی و طبع و نشر است.
او انسانهای مخلوق پروردگار را در پروا و جرئت قضاوتهای ذهن قالبی برنمیتابید و زین روی چشمان جستوجوگر و دل رئوف و سینهی گشادهاش در اقصای چهارگوشهی عالم میگشت تا خِردی را و قلمی را و دلِ تپندهای را و مهرِ ذخیرهای را در ایراندوستی و فرهنگپروری بیابد؛ آنگاه فرایش میخواند، تکریمش میکرد، قلم و حتی قدمش را میبوسید و بر سفرهی اطعامش خود لقمه در دهانش میگذاشت؛ بلکه لقمههای حکمت و دانش را از آن دانشور برچیند و به جامعه عرضه کند؛ زین روی مدعیام که او سیاستْمردی بود نادر و تک که سیاست را در شعاع خِرد و فرهنگ و انسانیت میخواست.
برای خوشایند مخالفانِ اندیشهی انقلابیاش، یک گام از اصولش عقب ننشست؛ چون «انتخاب» کرده بود؛ اما برای به کرسی نشاندن فکر و اندیشهی شخصیاش هیچ شخصِ غیرِ خود را مطرود نساخت؛ چون برای دیگران هم «حق انتخاب» قائل بود. به زعم من این صفت فراتر از دیگر صفات کمنظیری بود که یکجا در وجود او جمع شدهبودند: فروتنی، حسن خلق، سادگی و بیپیرایگی، بیریایی و پاکدستی و....
آیا حق نمیدهید افول تکستارهای با اینهمه اقمار نیکوی شخصیتی و اخلاقی از سپهر فرهنگ و سیاست این مرز و بوم، سخت دریغ دارد و هزاران دریغا گوی؟
و این خوبیها چه بدی دارند که برخی آن را برنمیتابند؟
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #خرداد
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
چشمهی آب حیات
(به مناسبت روز دختر)
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
پنجشنبه ۱۲ خردادماه ۱۴۰۱
همه چیز از درون خانهها شروع میشود؛ مهر و محبت و عشق، حمایت و امنیت و هدایت، همدلی و همنوایی و همرازی.
آن اتفاقات فجیع و خونبار نیز که دست چند پدر را به خون چند دختر آغشته کرد، چاقویش از درون خانه تیزی و صیقل گرفت؛ از فقدان همدلی و نبود درک متقابل و فقر عشقورزی والد فرزندی. باقی امور کاتالیزورهای پیشران ماجرا بودند؛ مانند سَر و سرّ رابطهی آسیبزا با ناهلان از بیرونِ اهل خانه.
دختر و پسرِ امروز میتوانند محصولی باشند از رقابت و کشش و کشاکش متقابل میان خانه و بیرون خانه. بیرون خانه، دنیای حقیقیاست و فضای مجازی؛ درون خانه، دنیای آشتی واقعگرایانه میان کششها و کنترلها؛ ساخت آلیاژی ماهرانه و مقاوم از جسم و روح دختران و پسران در برابر اکسیداسیونهای زنگارزا و نفَسهای ناپاک و هوسهای بدرنگ از سوی نفوس بیباک و زهرهای خدنگ.
گسست نسلی میان والدین و فرزندان، از یکسو امری است ناگزیر و لامحاله در گلوبالیسم و جهانیشدگی فرهنگی؛ و از دگرسو فرصتی است برای ارتقای دانش و بینش پدران و مادران، تا به بهانهی پرکردن این گسلها از فرزندان خود جا نمانند و نیز فرزندان در ارتعاش این گسلها تنها و بییاور وا نمانند.
...اما چگونه میتوان این گسلها را پر کرد؟:
1️⃣ زبان همدلی
با هیجانات برونریختهی فرزندان، نه لزوماً به گوش انکار یا شماتت، بلکه به سمع همدلی و همراهی و «شنیدن فعال» همراهی کنید. دختری که دلبستهی فلان گروه موسیقی کرهای یا هیجانزدهی آن خوانندهی رها از هنجار است، به جای تحکم و تقبیح یا رویگردانی و یأس از او، نیازمند بیان خواسته و تمایل خویش است؛ از چشم او به واقعه نظر کنید و زان پس با همزبانی و گامبهگام با خود او، خواستههایش را تصحیح و ویرایش کنید. اگر زیر بار نرفت چه؟ هیچ! دلسرد نشوید؛ پل ارتباطی کلام و نرمهی احساسی نوازش را تخریب نکنید و ادامه دهید؛ اگر همچنان نپذیرفت چه؟ فعلاً امتحان کنید! از همین اول ماجرا آیهی یأس نیاورید!
2️⃣ همراهی با تفننات و تفریحات
برای اوقات فراغت فرزندان خود از پیش برنامهریزی کنید و خود، فعالانه در آن برنامهها شرکت کنید: مشارکت و حضور در جمع دوستانش؛ پیشقدمشدن در ارائهی تفریحات مورد اقبالش؛ گرمکردن جمع خانواده در مناسبتهای دلخواهش، مانند تولد و خرید و سفر و سورپرایز و...
3️⃣ ورود شخص ثالث
برای دختر و پسر خود الگوهایی از شخصیت ثالث را بجویید و با آن الگوها مأنوسشان کنید و از آن الگوها بخواهید تا منویّات شما را از زبان خودشان به فرزندانتان منتقل کنند که:
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
4️⃣ گذر از خطاها
در برابر خطاهای فرزندان، به جای قهر و شدت و محرومیت، زبان نرمش و مدارا و عفو و محبت بگشایید و مجال جبران و چشمپوشی را از ایشان دریغ مدارید؛ همانکاری که عمری است خدای این بچهها با والدین این بچهها میکند.
روز دختر یا روز پسر؛ چه فرقی میکند؛ اگر در همچنان بر پاشنهی تبلیغات و تشریفات و تهییجات بگردد؟ روز دختر و پسر باید مابهازای عملیاتی داشتهباشد -که برخیشان ذکر شد- مابقی اضافات تشریفاتی است که تا کنون آبی از آنها گرم نشده است.
همهی چشمههای آب حیات، از درون خانهها میجوشد.
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #خرداد
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
حادثههای لاکردار!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28121
پنجشنبه ۵ خردادماه ۱۴۰۱
آجری که درست و به قاعده بر دیوار ننشسته، فرو میافتد؛ بر سری که از سستی آن بنیان بیخبر است اصابت میکند؛ جانی که هنوز پروای ادامهی زیستن دارد، ستانده میشود؛ چراغی از حضور پدر یا مادری خاموش میگردد؛ شهدی و شمعی از شیرینی و گرمی گفتار و رفتار کودکی فرو میمیرد...
سیل گزارشها از رسانهها روان میگردد:
آنکه از پیش، از جایی و جاهایی رنجیده، کف بر زبان میآورَد و دست از جان میشوید و آنچه بر دهانش میآید، میگوید. آن کس که بر همهچیز به عین قبول و سمع رضا مینگرد، قلم عفو به دست میگیرد و با نظر پاکش، چشم بر تقصیرها فرومیپوشد و میسراید: «خطا بر قلمِ صنعِ بزرگان نرود»! آن که در میانهی خوف و رجا سر میکند، به آهی سرد و شِکوهای نه چندان گرم میگوید: «حادثهاست و حادثه خبر نمیکند و البته که قصورهایی هم در میان بودهاست»! و.... شاید نیز ورژنهایی دیگر از دیدن حادثه و پس تحلیل واقعه.
...آنچه اما در پسْلرزهی انواع نگاهها و تحلیلهای فوق، در یک قامت و معنی، و نه مقول به تشکیک، باقی میمانَد، ویرانهای است که جان چندین انسان را هزینهی خود کرده است؛ حالا هرکس هرچه میخواهد بگوید و ببافد.
راستی؛ قدر و قیمت جان چقدر است؟ عرض میکنم:
استاندار بعد از واقعهی آبادان فرمایش کردند که این بنا مجوزی در حد ۶ طبقه داشته و چهار طبقه بدون اجازه بر آن افزودهاند!
مرحبا ! در شهری که اگر یک شاخه تیرآهن، بیجا و بیاجازه افقی و یا عمودی گردد، تمام نُوّاب شهردار، با عِدّه و عُدّه سر میرسند و رفع سدّ معبر(!) میکنند، بهراحتی، چهار طبقهی اضافه سر به آسمان کشیده و دیّارالبشری مانع آن نشده؛ شاید از آن روی که میدانند ملائکه از جنس لطیفاند و این جنسِ پاک در پرواز آسمانی خود از بتن هم عبور میکند؛ چه رسد به آهن، که گاه سیّال هممیشود! پس ضرورتی به رفع سدّ معبر از آسمان نیست.
درمانگاهی به سبب عدم نظارت بر راههای فرار و ایمنی، آتش میگیرد و جراح فوق تخصص به همراه دستیارانش میسوزد؛ نظارتپیشهی مسئول میگوید: چند سال پیش هشدار داده بودیم!
در پارک بازی کودکان، تسمهای در میرود و کودکی لاشه میشود؛ سازمان مربوط ناظر میگوید: چقدر جزّ جگر زدیم که خطر دارد؟! گوش نفرمودند!
برجی زیر چشم محاسبهگر و ناظر و پیمانکار و حاکمیّتِ منطقه سر به فلک میکشد و فرو میریزد؛ تا همچنان در همان مزاج و سابقه بگویند: «حادثه است؛ در همهجای دنیا بیخبر سرمیرسد لاکردار»!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #خرداد
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
جرّاحی بزرگ
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28109
پنجشنبه ۲۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۱
این روزها سخن از یک جرّاحی بزرگ در اقتصاد کشور است؛ چه شود! قاعدتاً این جرّاحی بزرگ باز هم به دست مردانی سترگ و کارکشته و امتحانپسداده(!) سپرده میشود؛ که باز هم چه شود! کور شود چشم حسود و تنگتر شود دیدهی بخیل، اگر نتوانند دید.
...و اما اگر در این اتاق عمل، همچنان همان دستورزان و رزیدنتهایی به کار جرّاحی باشند -که آزمون و خطاهاشان در گذشته موجبات وضعیت فعلی را فراهم آورده- دیگر چه چیز از این بیمار باقی خواهد ماند؟
این هشدارها و تحذیرها و شفقتورزیها به حال و روز عمومی کشور، میدانم که از یک طرف شده تکرار مکرّرات و از دگرسو در پوستهای سترگ و سخت از ناشنیدن و بهکارنابستن؛ اما چه کنیم که ما جوانان (!) اصولاً به امید سر میکنیم و همچنان جویای نامیم؛ پس، از گفتن و بازگفتن و شنیده نشدن خسته نمیشویم.
با نگاهی به کشورهایی که در ثروت طبیعی و خداداد و نیز نیروی انسانی کارآمد و متخصص، قابل مقایسه با ایران نیستند، اما در بهرهوری موفقاند، درمییابیم که حلقهی مفقودهی ما، «بهکارگیری قابلیّت و کفایت» است؛ ...و اما چرا این حلقهی گمشده -که بهراحتی میتوان یافتش- به چشم بانیان وضع موجود(!) نمیآید؟ خدا داند!
بستن پوستههای ضخیم و تنیدن تارهای سخت به دور خود و راه ندادن متخصصان دلسوز، کاربلد، درستدرسخوانده و وطندوست، چه ارمغانی برای ملک و ملت خواهد داشت که هنوز و همچنان، درِ تمامِ سطوح مدیریتی یا بر پاشنهی نسل اول انقلاب میگردد؛ یا بر دهه شصتیهای گلچینشده از فلانجا و بهمانجا؟ حاشا و کلّا که سر و کلّهی چهار نفر غیرآشنای ما، اما آشنا به فن و تخصص در این میانه، نمایان شود! استغفرالله!
حقیر گوید:
اکنون که علناً سخن از «جرّاحی بزرگ» در بزرگترین درد کشور است، لااقل از چند جرّاح که دست سبکتر و دانش سنگینتری داشته باشند بهره گرفته شود که این بیمار مضطرّ به اندازهی کافی از دستِ رزیدنتها و دستورزانِ کارورز، آزمون و خطا دیده و درد و زجر کشیده؛ دیگر به کجای جگرش میخواهند آزمایشی و توکّلت علیالله (!) چاقو بزنند؟
گویند: بر بالین امام علی علیهالسلام پزشک یهودی آوردند. گویم: عجالتاً هنوز مسلمانهایی در جمع ما هستند برای جراحی و درمان این بیمار؛ اگر همچنان نگویند: «از خودِ خودِ ما نیستند!»
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #اردیبهشت
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
ما خشنود و تو رستگار!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28101
پنجشنبه ۸ اردیبهشتماه ۱۴۰۱
فاصلهی میان «شعار» تا «عمل» در امور کشورداری ما، مثل بعضی حقوقهای خدمتگزاران(!) نجومی است.
تصمیم میان رواداری و نارواداری نیز بسته به زمانهای مختلف و افراد گوناگون، همینگونه است.
شعار شفافیت و «ندار بودن با مردم» هنگام رأیآوریها و موسم انتخابات، سکّهی رایج تریبونهاست و اما پس از فرونشست تبوتاب انتخاباتی، در بر همان پاشنهی ابهام و اجمال و رفع و رجوع پشت صحنهها میچرخد؛ همانگونه که تریبونها نیز یک روز یک دولت را کیسهی مشتزنی هفتگی و جمعهبهجمعهی خود میکنند و همان تریبونها فرداروزی در دولت فخیمهی دیگری توصیه به ریاضت و زهد و اعراض از دنیای مادّی. ...و این، همهی آن یک بام و دو هوایی است که در گردونهی آن از سرگیجه هم عبور کردهایم.
هنگامی که در مجلس، سخن از شفافیت رأی نمایندگان میشود، یکی فریاد برمیآورَد که ممکن است رأیِ نامدار، وامدار گروهی شود و دیگری هراس میکند که مبادا رأی شفافش، امنیتش را در کوچه و بازار از وی بازستانَد؛ ...و عجب نَقلی است این وادی حیرت!
از یکسو گاه خانوادهای را در جابلقا در مضیقه و چالش سؤال و جواب قرار میدهند که چرا مثلاً پسر یا دخترش در جابلسا فلان سخن را گفته یا بهمان حرکت را کرده؛ از دگرسو به توجیه و تبرئه برمیآیند که:
مگر پدر را به جرم فرزند سرزنش میکنند؟! چه رسد به محاکمه؟!
...و یا للعجب از این معیارهای چندگانه به گاه تشخیص مصالح!
صاف بگویم:
من نیز در رسیدگی به جرم پسر، پیشکشیدن پای پدر را ناروا میدانم؛ اما برای همهی پدرها! نیز شفافیت در رأی نماینده مجلس را -آنجا که پای آبرو و امنیتش در میان باشد- ناسزاوار مییابم؛ لیک در شعارهای قبل از انتخابات و نه در کرسیِ تثبیتشدهی پس از انتخاب!
ایّهاالمسئولون! المُحِسّون المکلّفون بانواع التّکالیف قبل الجلوس و النّاسین بعد القعود!؛ شما را سوگند به عقل و شعور مردمانی که آنان را نمایندگی میکنید، معیارهای دوگانه و چندگانهسوزتان را به نوعی وحدت و تکمعیاری بدل کنید؛ باشد که رستگار شوید!
...و یا به قول آن حکیم(!) که به درگاه خداوند نجوا میکرد:
ما خشنود باشیم و تو رستگار!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #اردیبهشت
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
هزار و پنجاه برابر!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28090
پنجشنبه ۲۵ فروردینماه ۱۴۰۱
در این ستون بارها در مورد دارو نوشتهام؛ پاشنهی آشیل سلامت مردم.
هنگامی که بیماران یا مریضدارانِ نسخهبهدست یا دربهدرانِ تکنسخهای را مینگرم -که شهر را برای تهیهی یک قرص یا شربت و یا یک آمپول درمینوردند- با خود میگویم:
آیا این بدیهیترین حق حیات، دارو، برای زندهماندن، نیز باید گروگان ثروتاندوزی کسانی شود؟
بهتر بگویم:
مردم تا کجا باید در گروی اشتهای سیریناپذیر عدهای برای انباشت پول و ورم پرخواهی و تورّم پرخوری عدهای قلیل باشند؟
با حذف ارز ترجیحی از سبد دارو به بهانهی حذف واسطهگری، گویا مزاحمهایی را «اسماً» از مسیر تهیهی دارو برداشتند؛ اما منتفعان اصلی همچنان در مبدأ این مسیر، چنبرهی پیچیدهتری زدند و این نکته را البته اهل فن(!) بهتر از ما میدانند و ظرائفش را درک میکنند.
در زمانی که خوراکِ عملآمده و کنسروشدهی گربه و سگ برای دلدادگان زندگی با این دو زبانبسته با انواع ارزها و طولها(!) در دسترس است، شوخی و بلکه بازی با داروی مردم، الحق جگر شیر میخواهد و البته دلی مطمئن از عدم نظارت و بازرسی و پیگیری.
در یک گفتوگوی زندهی سیمایی، نایب رییس مجلس، ضمن ادعای در دستداشتن اسناد و مدارکی در زمینهی سوءاستفادههای مشمئزکننده در این مورد، به عددی سرسامآور و نجومی اشاره کرد، بدین مضمون که فردی مسئول در گذشتهی نه چندان دور وزارت بهداشت و درمان، از طریق شرکت خصوصیِ خود داروهایی را وارد و به قیمت هزاروپنجاه برابر بیشتر به یک شرکت دولتی -که خود مدیرعامل آن است- فروخته است. این مدعیات و این ارقام، یا بلوف است یا حقیقت یا لااقل بخشی از حقیقت. سؤال این است:
چه مرجعی و چه زمانی بالاخره به این نوع گزارشها رسیدگی خواهد کرد؟
مهمتر آن که، در صورت صحت، مردم نیازمند دارو برای زندهماندن، سرانجام چه زمانی از چنبرهی این مافیاها خلاصی و رهایی خواهند یافت؟
یکبار دیگر به عدد پیشگفته دقت کنید! سخن از دوبرابر و سهبرابر و دهبرابر نیست؛ هزاروپنجاه برابر! ما که دیگر از تصور اعداد، کم آوردهایم!
...اما کسانی که از سودجویی در قبال سلامت و زندهماندن مردم هنوز و همچنان کم نیاوردهاند و هوشمندانه(!) از این صندلی به آن صندلیِ مسئولیت جابهجا میشوند و کَکِ مبارکشان نمیگزد، بهراستی سفرههای خود و فرزندانشان را با چند شیشهی خون آذین ببندند تا خود بگویند دیگر بس است؟!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #فروردین
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوبات رمضانی💠
درسهای ندیده و نداده
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
سهشنبه ۱۶ فروردینماه ۱۴۰۱
شبهای ماه رمضان همواره برای من -که شوربختانهی قساوت قلبم از حال دعا و نجوا و ابتهال دورم- فرصتی بوده برای تورّق قرآن. میدانم کلمهی «تورّق قرآن» بر فاهمهی بسیار کسان خوش نمینشیند؛ این هم سند صدر سخن، بر آن قساوتِ پیشگفته.
از آن روی که میدانم،موفق به ختم قرآن در این ماه نمیشوم، خود را به گشودن قرآن در هر روز، به سبک استخارهگران، قانع میکنم و نه حتی از ابتدای صفحه، بلکه هرجا که چشمم ابتدائاً بر آن بیفتد، گیر میدهم.
امروز فال بختم به سورهی انبیا افتاد و چشمم بر آیهی صدوهفت، آیهی «رحمت» گیر کرد:
...وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ.
با همهی سختدلی و خشکچشمیام، امّا اشکم درآمد؛ وقتی خطاب پروردگار به آخرین پیامآورش را اینگونه لطیف، سراپا تبشیر و یکسره امیدآفرین یافتم.
در جستوجو و شنیدن تلاوت این آیه از معشوق اوّل، مرحوم عبدالباسط، دل سیری گریستم و بر نقمتهایی که در کفران نعمتِ رحمت بر خود روا داشتهایم، زاریدم.
بانگ معشوق سیّم، مرحوم علّامه کرباسچیان، را در گوش آوردم که میگفت:
«شاید یک آیه از قرآن -را اگر بفهمی- سرنوشت زندگیات را تغییر دهد.»
من کجا و ادّعای فهم همان یک آیه؟! اما لطافتش را که نمیتوانم در حسّم منکر شوم: «رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ». واااااو!
نور بر قبرشان! آنهایی که از اوان کودکی در مدرسهی علوی، پیامبر رحمت را بر ما معرفی کردند. پیامبری که پیشقدم سلام بر بچههای کوچه و گذرگاه بود؛ خاکستر از بام بر سرش میریختند و به عیادت خاکسترفشان میرفت؛ روز فتح مکه در برابر همصفهایش -که دندان انتقام بر دندان میساییدند و ژاژ نفرت در دهان میخاییدند- گفت: امروز روز «مرحمت» است؛ در صف اسرای جنگی، حرمت دختر یا نمیدانم، خواهرِ حاتم طایی را میداشت؛ چرا، که او را بزرگزاده میدید و نه سزاوار اسارت؛ پیش از رحلتش مردمان را به صف کرد و حلالیت طلبید و چوب عصا از خانه فراخواند، تا به دست کسی دهد، که ناخواسته زمانی آن چوب بر شکم او ساییده بود. ...و امروزِ روز اگر بچههای ما بر این نقلها به چشمِ بافتههای مادران وپدرانِ دیندار و برخی ناقلانِ دینپندار بنگرند، بر ایشان حرجی نیست؛ که بر درسِ نداده و ندیده امتحانی نیست!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #فروردین
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
رنجیده جای دیگر و با من، عتابکن!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 281921
پنجشنبه ۱۰ شهریورماه ۱۴۰۱
یکی از مکانیزمهای دفاع روانی در موقعیتهای اضطرابزا، انکار یا سرکوبی است. این مکانیزم در تظاهری دیگر نیز ظاهر میشود که دقیقاً ضد انکار است؛ بدین معنی که فرد، وضعیت را به مراتب فاجعهبارتر و آشفتهتر از آنچه هست تفسیر یا تصویر میکند.
مثلاً در برابر خبر مرگ یک عزیز و اضطراب ناشی از آن، گاه به انکار اصل واقعه روی میآوریم و علیرغم همهی شواهد، ولو موقتی، به سرکوبی آن دست میزنیم و گاه برعکس، با تعمیم فاجعه به اموری دیگر، در صدد افزایش آن درد بر میآییم؛ مثلاً میگوییم: «همهی دردها و مصیبتها نصیب من است؛ باید منتظر بدتر از این هم باشم؛ اصلاً مگر زندگی جز بارش درد و رنج ومصیبت است؟!»
بهکارگیری مکانیزمدفاعیِ «تعمیم»، اگر از حدِ رهایی موقتی از درد عبور کند و تبدیل به عادت و رویّه شود، زندگی تبدیل به جهنمی خودساخته میگردد؛ تو گویی دیگر هیچ آب خوشی، هرچند اندک اما حیاتبخش، از گلو پایین نمیرود و یکسره همهچیز بر مدار غرولند و در رنگی خاکستری یا سیاه نگریسته میشود.
جنجالهای رسانهای مجازی در کشور ما درگیر دو مکانیزم دفاع روانیِ «متعاکس»، یعنی «انکار» و «تعمیم» است؛ که به نظر میرسد در فضاهای غیر رسمی، پژواک «تعمیم» بیشتر از «انکار» است.
همهچیز را یکسره به باد انتقاد گرفتن و زاویهای را برای روشن دیدن باقی نگذاشتن و حتی از امور عادی، تفسیرهای منفی و غیرعادی استخراج کردن، گرچه دلخنککنِ بعضی کسان است، اما نمکپاشیدن بر زخم و یا زخمهایی است که التیامشان راه و رسم دیگری غیر از دامنزدن و یککلاغ چهلکلاغ کردن میطلبد.
فیالمثل اگر یک وزیر آموزشی سخنی نه چندان سنجیده و در شأن به زبان بیاورَد، یا یک وزیر صنعتی کلامی خارج از حیطهی تخصصیاش را سخن کند، یا یک دیپلمات کلمهای خارج از عرف دیپلماسی از دهان رها کند، حداکثر حد مجاز برای استفاده از مکانیزم دفاع، انکار است و نه تعمیم؛ یعنی چه؟
یعنی: ناگهان کل سیستم آموزش و تألیف کتابهای درسی را به چالش کشیدن، سرتاپای زیرساخت صنعت را مورد عنایت(!)قراردادن و اول و آخر دیپلماسی کشور را به سخرهگرفتن، در چشم و گوش عاقلانِ واقعبین چیزی جز مکانیزم تعمیم نیست و تعمیم، کار کسانیاست که از تحلیل عاجزند.
این هنر نیست که گوشهی زمانه و در زاویهی فضاهای بینام و نشان و بعضاً بیهویت مجازی، لانه کنیم و از رطب و یابسهای تبادلی توشه برگیریم و با مکانیزم دفاعیِ تعمیم، یک گوشه را برای سفید دیدن باقی نگذاریم و به قول مرحوم رهی معیری:
کودکمزاجِ ناز و به عاشق بهانهگیر
رنجیده جای دیگر و با من، عتابکن
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #شهریور
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
بر فراز منبر و بیلبورد!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28185
پنجشنبه ۲۷ مردادماه ۱۴۰۱
اگر عوامالناسی مثل من، به اندازهی دانش و سوادشان اظهارنظر نمایند و در مواردی که برایشان قابل هضم نیست، اول پرسوجوی از اهلش کنند، قانع نشدند، خود به جستجوی پژوهشی بپردازند و اگر حال و وقت و توانش را نداشتند، لااقل سکوت کنند، طوری میشود؟ عرش خدا میلرزد؟ انسانها فوجفوج از حقیقتی بازمیمانند و گمراه میشوند؟ دِینی بر گردن فرد عوام میمانَد که باید نزد خدا پاسخگو باشد؟!
چندسال است که غائله برپا میشود از دوسو در عزاداریهای محرّم و نذورات؛ یکسو به نقد و خردهگیری در مخارج؛ دیگرسو به پافشاری بر ادامهی آن؛ قربةالیالله یا به کسب حوائج. آن به این میتازد که خرج دو روز یا ده روز را در طول سال، تقسیم تدریجی بر فقرا کنید؛ این بر آن برمیآشوبد که اینچند روز، خود موضوعیتی مستقل دارد و نه منافی خیرات سالانه است و نه مزاحم آن.
این که آیا هردو گروه، اعمالشان گواه بر نیّاتشان است، قضاوتش با ما نیست؛ اما چالش تکراری این دو تفکر، بهتر بگویم، این دو جبهه، واقعاً آزارنده شده است.
روی خطاب من در این سخن -با علم به آنکه میدانم بر بسیاری، بخصوص منتقدان حرفهای و عادتی، خوش نخواهد نشست- گروه ناقدان و خردهگیران بر مخارج مراسم سنتی ومذهبی است که افاضات را دیگر از حد گذراندهاند؛ بخصوص که سرشاخههای این بهاصطلاح منتقدان و ایرادگیران، معمولاً نامورانی هستند،سلبریتی یا شهرگان ورزشی و هنری، که یا کارنامهی شفافی از خیرات و مبرّات اجتماعیشان ندارند؛ یا اگر هم خیری دارند، در مخارج دیگر ایام سالشان کمترین ملاحظهای -از آن نوع که در دههی محرم توصیه میکنند- به خرج نمیدهند؛ انگار دو سه روز اوج عزای محرّم، اوج بحران گرسنگی فقرای سالیانه و نقطهی آیسییوی بیماران لاعلاج و لحظهی نجات کودکان کار و خلاصه، دقیقهی نودِ خلاصی جامعه از دردهاست!
اگر برخورد فردی، منبری یا غیرمنبری، با این سناریوی کاریکاتورشدهی خستهکننده، از سر عصبانیت یا سخنگویی قشر عظیمی از عزاداران، کمی از جادهی عرفِ لینت و آرامی خارج شود؛ آنگاه واویلاه و بیا و بیین! که:
واژهی ناروا به کار بردید و بر احساسات جامعه ناخن کشیدید و بر فردی محبوب از سلبریتیها وهن و تندی روا داشتید و خلاصه، فلک را بد شکافتید و طرحی نحس درانداختید و وااسفاه! ...پس منتظر کامنتهای فالوورهامان باشید؛ که خوب جنگی را آغاز کردید!
البته مزاجهای ناتوان در هضم نخودهای ناپز، منتظرند تا در این موقعیتها غائله به پا کنند و به جای آنکه انصاف دهند که تیر اول این جنگ سالیانه همیشه از کدام سو پرتاب میشود، پاشنه ورمیکشند در آستانهی پیجها به کامنتهای میلیونی و کمانهای بعدی را زه میکنند به سوی کسی که اگر هم او بیش از حد غضب کرده و بر زبان ناروا رانده، اما تیرخوردهی همهسالهی این ایام است؛ از سوی فرماندهانی که توصیهها و دلسوزیهای محرّمیشان با رفتار و زندگی دیگر ایام سالشان نمیسازد و زین روی خون طرف مقابل را به جوش میآورند و خدا نیاورَد که طرف هم بر فراز منبر جوگیر شود و لاعلاج؛ کلمهای بر زبان آوَرد؛ تا قرآنها در لشگر مقابل بر سر نیزهها شود!
فعلاً به نظر عوامی من این میرسد:
ارباب منابر و عمائم با کظم غیظ و زبان آرامتر، حجت و برهان بر صحت رویّه و سُننشان آورند؛
نیز کاش پیامم به گوش آن گروه مقابل هم میرسید که:
شمایان نازنین نیز مثل بندهی کمسواد، در حد دانشتان به اعتقادات و احساسات دینی مردم ورود(!) کنید.
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #مرداد
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
♦️ عاشورای حسینی
♦️ تاسوعای حسینی
🔉 مرحوم محمد علامه مداح
سال ۱۳۵۵ هجری شمسی
مسجد بزازهای تهران
💠 مکتوب هفته پنجشنبه ۱۴۰۱/۵/۱۳ 💠
💠مکتوب هفته💠
دوباره محرّم؛ دوباره روانتحلیلگران!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28171
پنجشنبه ۶ مردادماه ۱۴۰۱
خانم [...]، روانتحلیلگر سیاسی و اجتماعی [...] به بیبیسی گفت:
«به دلیل کامل نشدن رشد مغزی و رشد روانی کودکان، ورود آنها به پروسههای مذهبی و دینی میتواند فرایندهای ذهنی آنها را ایستا [کند] و در چارچوب ارزشهای خاص یک مجموعه قرار دهد.» (بیبیسی، ۲۹ تیر ۱۴۰۱)
در میان انبوه خبرها و نظرپرسیهای تخصصی (!)، انتخاب بیبیسی در آستانهی محرّم، اظهارات فوق بودهاست.
امروزه علوم عصبشناختی، رشد مغزی کودکان را بسیار سریع میداند و بخش عمدهای از آن را تا مرز چهارسالگی (کودکیِ اول) تکمیلشده قلمداد میکند؛ تا جایی که بسیاری از متخصصان، شکلگیری نود درصد از وزن مغز کودک را تا دوسالگی بیان کردهاند. رشد روانی نیز چیزی نیست که اصولاً در مرز سنی خاصی متوقف شود؛ به طوری که اریکسون در مراحل هشتگانهی رشد روانی-اجتماعی، از «بدو تولد تا کهنسالی» را مراحل پویا و غیرقابل توقف در این رشد قلمداد کرده است.
...اما ارتباط نارسیدگی رشد مغز در اوایل کودکی و نیز تداوم رشد روانی تا پایان کهنسالی، با نسپردن کودکان به تعلیم و تربیت دینی چیست؟ چیزی است که متخصصِ انتخابی بیبیسی از بیان آن کوتاه آمده و تنها بدین قضاوت بسنده کرده که ورود بچهها به پروسههای مذهبی، مغز آنها را ایستا میکند. کلمهی «ایستا» را نیز کاش معنی عملیاتی میکردند تا بدانیم اگر مثلاً بچهها را در فضای عزاداری محرم ببریم، قدرت تفکرشان متوقف میشود؟ در سیر رشد روانی، فیالمثل دورهی هویتیابی در جوانی یا صمیمیت و جامعهپذیری در جوانی و یا خودشکوفایی در بزرگسالی کم میآورند؟ ...و یا توقفهای دیگر؟! ...که البته پژوهشهای عصبشناختی و انبوه یافتههای علوم شناختی بر چنین نظریهای وقعی نمینهد.
وانگهی! «مواجه کردن کودکان با چارچوب ارزشهای خاص یک مجموعه» یعنی چه، که آن متخصص (!) آن را به صلاح رشد مغزی و روانی کودکان نمیداند؟ آیا این عدم مواجهه فقط در حیطهی ارزشهای دینی توصیه میشود؟ یا میتوان این تجویز را به حیطههای دیگری هم تسرّی داد؟ اگر مدرسهای نظام انضباطیاش بر اساس وقتشناسی، احترام به آرای جمعی، شرکت مسئولانه در فعالیتهای جمعی، تبعیّت از مقررات تکلیف و امتحان باشد یا اجبار بر گذراندن پارهای دروس -که مورد علاقهی کودک نیست- داشته باشد، مداخلهی ایستاسازِ مغزی نکردهاست؟! ...و آیا دهها مورد دیگر که کودک را در پروسهی ارزشهای یک نظام آموزشی و تربیتی قرار میدهد نیز مشمول آن «ایستایی» نخواهد شد؟ یا ایستایی فکری فقط در زمان ریزش آموزشهای مذهبی ایجاد میشود؟!
اگر سخن ایوان ایلیچ در مورد آسیبهای «مدرسه» را بپذیریم و نظریهی «جامعهی مدرسهزدوده» را قبول کنیم؛ آری، قرار دادن کودک در هر پروسهی آموزشی و تربیتی، یک نوع ایستاکردن مغز اوست؛ پس پیش به سوی «جامعهی بدون مدرسه»؛ پیشنهادی مرحوم ایوان ایلیچ!
جاندیوی، فیلسوف تربیتی نامآور آمریکایی در قرن بیستم، رسالت اساسی آموزش و پرورش را آمادهسازی فرد برای پذیرش قواعد دموکراسی بیان کرده است. اگر آموزش این قواعد از کودکی، ایستا کردن فکر کودک در زمینهی تفکرات و تأملات و یافتههای شخصیاش باشد، آیا میتوان گفت: کودک را در چارچوب این آموزش قرار ندهید؛ بگذارید در آینده، خود دریابَد و برگزیند، که آیا دموکراسی ایدهی درستی است یا خودرأیی؟!
واقعیت این است که امروزه در تجویزهای شعارگونهی «ایدئولوژیزدایی از آموزش و پرورش»، فقط آنجایی متخصصین به اظهار نظرات کارشناسانه و تحذیری و هشداری (!) میپردازند که پای تربیت دینی در میان باشد؛ وگرنه با نحلههای دیگر، از شیطانپرستی بگیرید تا همجنسگرایی، چندان مشکلی ندارند و ورود فرد آموزشپذیر در این پروسهها را مخلّ رشد مغزی و روانی او نمیدانند و بلکه گاه، مُمِدّ نیز میشمارند!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #مرداد
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
بازخوانی گذشته، عبرت آینده
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28160
پنجشنبه ۲۳ تیرماه ۱۴۰۱
از اواسط دوران حکومت محمدرضا نیمپهلوی و به خصوص دههی آخرش، موقعیت متدیّنان و مبادیان به ظواهر شرع، چنان شده بود که مرزی سنگین و گاه خصمین میان خود و جامعهی بهاصطلاح آزاد آن روز احساس میکردند. این مرز سنگین و آن ثقل پرتنش به جایی رسیده بود که اگر کافه یا رستورانی بدین امر شهره میشد که مثلا جوّ غالبِ پذیرشش خانمهای باحجاب است یا حتی بسنده به این مقدار که خانم محجبه و خانوادهاش در آن مکان، نگاه سنگین و بیاحترامی نمیبیند، مقیّدان به حجاب برای ورود بدان محل سر میتکاندند و دست میافشاندند و مغرورانه و سربالاگرفته بدان مکان پای مینهادند.
با رویداد انقلاب، این توقع، بهجا و بهحق مینمود که حرمت همزیستی و احترام به شئون فردی و اجتماعی، فزونتر از پیش در صدر نگاه مردم و حاکمیت، هردو، قرار گیرد و نه تنها تقابل و قطبیسازیای که در رژیم گذشته میان دو قشر «متشرّعان » و «کمتر مقیّدان» ایجاد شده بود، دوباره سر برنکشد؛ بلکه به الفت و انس و حرمت متقابل، راه برای گفتوگو و دیالوگ سازنده و مؤثر باز شود که چنین نشد، هیچ، هر سال بر اساس هیجانات و سلیقهها و طرحوارههای ذهنی و احساسیِ کسانی که همیشه تریبوندار بودهاند و کمتر مردمدار، جز کدورت و گاه درگیری در این مقوله عاید جامعه نگردید.
از دگرسو پدیدههای دریده و عجوزههای درنده و چریدهای به نامهای مختلف که زیر گوش وزارت خارجهی امریکا مواجب میگیرند و از دور با عربده به تحریک زنان و دختران کشور میپردازند -که کشمکش و کشوقوس خیابانی و اِعمال قانون و احیاناً بیحرمتی نوش جان شما و دریافت جیرهی مزدوریِ آنسوی مرزیاش گوارای وجود ما!- زاییدهی همین داستان اولویتناشناسیها و تعریف دلخواه و سلیقهایِ حجاب است که همهی امر و نهی به معروف و منکر را در شعارها و پرخاشهای زیر لوای «حجاب» محدود کردهاند؛ ...و کاش کسانی این بدیهی را میفهمیدند و اینگونه امروز بر سر شاخ بن نمیبریدند.
آیا کسانی که خودمختار و فراقانونی امریّه و دستورالعمل و بخشنامه در محدودسازی خدمات اجتماعی به گروهی از شهروندان صادر میکنند، نمیبینند روزی را در همین نزدیکی -نه زبانم لال در زوال نظام، بل در بقا و ادامهی قرارِ همین نظام_ که این دوقطبی باحجاب و بدحجاب -که هر سال داغترش میکنند- چه مصیبتهای دیگری را پیامد خود خواهد کرد؟ ...و چه خصومتهایی را همسایه به همسایه به زوایای جان جامعه درخواهد افکَند؟
آقایان هرروز از پدیده و پروژهی نفوذ میگویند و از قضا من یکتنه به اشدّ وجه باورمند «تئوری توطئهی نفوذ»م. ابا ندارم بگویم که آنچه امروز و این روزها، هر روز نوبرانه به صورت دستورالعملهای فراقانونی و بخشنامههای سازمانی و اوامر معروفی و نواهی منکراتی بر سر و روی جامعهی خسته و نیمفسرده و نشاطباخته و رمقِ معیشت ازکفوانهاده باریده میشود، شاید بیتأثیر از اتاقهای نفوذ نیست؛ وگرنه در وانفسای هزار و یکشبِ تنگی معیشت و هزار و یکروزِ افتاده در مضیقت و بلوای تبدیل قرارِ دلها به ارتعاش و هزیمت و بارش سنگ فتنه از منجنیق مواجبگیرانِ بیرون مرزها و بربریّت و تشدید سختی از سوی قدرتهای سختِ خوکرده به سبعیّت، کدام عاقلی باور میکند که این بلوای اخیرِ باحجاب و بدحجاب یک امر طبیعیِ عادتشدهی همهسالی است و به راستی به دغدغهی عفاف است و حجاب؟ بگذریم که اختلاط و مغالطات واژگانی و مفهومی در این سالیانِ بلبشوی سلیقهها، چه جفایی را بر پاکدامنان به حکم آن که حجابشان در سلیقهی حضرات نمیگنجید، روا داشت و دو کلیدواژهی عفاف و حجاب را مغالطهگرانه مترادف و یکسان پنداشت؛ بگذریم... .
در میان قُلقُل آشِ خالهی تعدیل و واقعیسازی قیمتها و جرّاحی اقتصاد در دلِ روزگار تشدیدِ تحریمها و عدم پیشرفت مذاکرات و هزار گرهِ کورِ دیگر و صدها زلف آشفته، موچین به دست(!) پروای زینت زیرابرو کردهاند؛ آن هم نه در عروسیِ خاله؛ که در اوج عزای او!
«اعتبارِ اولیالابصار»، راستی توصیهی قرآنی به چه کسانیاست؟ به تحریککنندگان دریده و عربدهجوی آن سوی مرزهای فتنهجو؟ یا مروّتْمرامهای سنجیدهگو و آیندهنگر و سلامتخوی؟!
فاعتبروا یا اولیالابصار !
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #تیر
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
خوشا شیراز و وضع بیمثالش!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28149
پنجشنبه ۹ تیرماه ۱۴۰۱
تجمع نوجوانان شیراز در پی یک فراخوان یا به قول آقایان، سازماندهی توسط دو-سه سرتیم، نشان داد که زیر پوست لایههایی از جامعه، چه دملهایی منتظر یک نیشترند.
به عنوان معلمی با دیرینهی چهلسالهی کار با کودک و نوجوان، فقط یک عریضهی التماسیه(!) و کوتاه خدمت دوستانی دارم که دوباره موضوع را به قهر و اشتلم پیوند زدند و آن اینکه:
راهش این نیست؛ همین!
(البته در دل، سخنان دادستان کل را ستودم که روزنهای دیگر را در مواجهه با این ماجرا گشود.)*
کمی صبر داشته باشید! محرّم نزدیک است و مراسم مختلف، بهخصوص در دههی نخست، در پیش؛ نیازی هم به فراخوان یا سازماندهیهای سرتیمی(!) نیست. خواهید دید همهی این بچهها در تجمعات مربوطهی مناسب آن ایام، با پوشش درست و رفتار نسبتاً مناسبتر شرکت خواهند کرد. این سخن، نه به معنی آن است که این معصومانِ بالقوه، لزوماً روح مراسم دههی نخست محرّم را درک میکنند -همانگونه که از روح تجمعاتی از جنس هفتهی پیش هم بیخبرند- بلکه نشان آن است که درصدد تخلیهی انرژی خود هستند؛ فعلا مناسبت خردادِ رهایی از امتحانات بوده است و عنقریب، مناسبت محرّمِ حضور در آیینها؛ این نکتهی ساده را چرا اینقدر پیچیده میکنیم؟!
سرتیمهای فراخواننده را بیخیال شوید! این به اصطلاح سرتیمان، اگر توان اثرگذاری و عُرضهی کاری شکننده و پرپژواک را داشتند، تا کنون دست به کارهای ساختارشکنتر و کارستانتری زده بودند؛ از جنس تلاطمات اجتماعیِ امنیتی؛ از آن نوع که هر سهچهارسال یک بار در خیابانهای پاریس و مارسی یا استادیومهای لندن و گلاسکو مینگریم.
🔰 به عنوان یک پدر میگویم: با گفتوگو و صرف وقتِ احترامآمیز و محبتانگیز و همراهی با دلخواستهها و تفننات معمول و معقول فرزندان، دوستْپسر دخترتان شوید و از همسرتان بخواهید دوستْدختر پسرتان شود؛
🔰 به عنوان یک معلم عرض میکنم: رفیق شاگردانتان شوید و با تیپ اسپرت با آنها به سینما و تئاتر و باشگاه ورزشی بروید.
🔰 در خیالم در جایگاه یک امامجمعه مینشینم و میگویم: با زبان لیّن و نرم و با بازگویی سیرهی مداراجویانهی امامان شیعه علیهمالسلام، آن دیگر چهرهی دین را -که مدارا و محبت و نُصح احترامآمیز است- بازگویید؛ هرچند معتقدم چهرهی دین جز این نیست؛ بالاخره به گوششان میرسد!
🔰 در اوهامم بر کرسیِ رؤیاییِ مسئولیت تقنینی و اجرایی جلوس میکنم و تقاضا میکنم: اگر فرصت توسعهی فرهنگی یافتید، خارج از چارچوبهای ایدئولوژیک، مجال ورزش همگانی و آسان و ارزان را برای نوجوانان فراهم آورید و به جای تمرکز بر بارش یکسویهی تبلیغات حزبی، با معتبر دانستن «تفاوت» در ناموس آفرینش، به وجهِ انتخابگری و وجههی تنوعجویی نوجوان و جوان ایمان بیاورید.
🔰 از جایگاهِ هرگزدستنیافتهی یک صلاحاندیش اجتماعی و البته یک محصل روانشناسی، عرض میکنم: تبلیغات شبانهروزیِ بارشیِ ایدئولوژیک را مدتی به نفع اخلاق مدنی و ایجاد فضا برای تعاونهای جمعی و کمپینهای اجتماعی و میدان دادن به حضور هویتساز و غرورآفرین نوجوانان کم کنید؛ در مدارس، خستهی تکالیفِ بارشی و تلقینی دینیشان نکنید؛ به موی سر و ناخن و ابروی دختر و پسر دهکدهی جهانی بیدر و پیکرِ امروز گیر ندهید؛ در عوض با او رفیق و همدل شوید و امکانات تخلیهی انرژیاش را در ورزش و سفر و باشگاه و مسئولیت مدرسهای فراهمکنید و امنیت گردش و تفریح سالم و خوشخلقی و دوری از بیم حساب و کتاب خیابانی و «ارشادی» را به او هدیه نمایید؛ مطمئن باشید نوجوان این مرز و بوم در شاکلهی خلقتی و سنتی و تربیت مرز و بومیاش چند ده گام جلوتر و هوشمندتر از دیگر همصنفهایش در جوامع دیگر است.
وقتی او را از نشاط آببازی باز میدارید، قاعدتاً در بزنگاههایی باید آتش برونریخته از جانش را خاموش کنید؛ به قول علمای سَلَف، بیله دیگ، بیله چغندر!
————————————————-
* دادستان کل کشور: باید برنامههای فرهنگی قبل از اقدامات قضایی انجام شود.
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #تیر
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
از این ستون به آن ستون
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28137
پنجشنبه ۲۶ خردادماه ۱۴۰۱
هفتهی پیش خبری منتشر شد مبنی بر برگزاری آزمون گزینش دانشآموز از سوی کنسولگری ترکیه در تهران، برای پذیرش در دبیرستانهای آن کشور.
رییس مرکز امور بینالملل و مدارس خارج کشور جمهوری اسلامی، در نامهای به وزارت خارجه خواستار رسیدگی به این موضوع شد و آن را مغایر با سیاستهای بالادستی کشور قلمداد کرد.
کنسولگریها قاعدتاً خود را متکفل فعالیتهای فرهنگی و خدمات میانکشوری برای شهروندان یکدیگر میدانند و از این بابت شاید ابتدائاً بر کنسولگری ترکیه ایرادی وارد نباشد؛ اما:
1️⃣ چه زمینههایی موجب میشود که این فراخوانها در سطح گسترده مورد استقبال قرار گیرند؟
2️⃣ چه حفرههای نظارتی وجود دارد که چنین امری نه چندان شایع و معمول، بیخ گوش متولیان فرهنگ و سیاست به وقوع میپیوندد؟
در پاسخ سؤال نخست، شوربختانه باید اذعان کرد که تلقی بسیاری از خانوادهها از آیندهی فرزندانشان، در هالهای از ابهامهای بهجا و نابهجا در تلاطم است و در دامنزدن بدین آشفتگی و نگرانی ذهنی، انواع اهرمهای فشار آشکار و پنهان بهکارند؛ از جمله ابهامات اقتصادی و تلاطمات اجتماعی و اغتشاشات رسانهای که فعلاً مردم را در ارتعاشات روحی و روانی در چنگال خود گرفتهاند.
در جواب سؤال دوم، سخن این است که چرا انفعال آموزشوپرورش تا بدانجاست که باید بعد از وقوع چنین اتفاقی به صرافت افتد و تازه نامهی شکواییه به وزارتخارجهی خودمان بنویسد؟! ...و اشتغالات انبوه و غیرطبقهبندیشدهی وزارت خارجه در چه حد است که کمترین هماهنگی را با وزارت آموزشوپرورش در امور کنسولی ندارد؟!
در حقوق شهروندی البته به والدین دانشآموزان مربوط است که برای امروز و فردا و پسفردای فرزندانشان تصمیم بگیرند؛ گیرم سپردنشان به جابلقای ترکیه یا جابلسای انطاکیه؛ آن هم از برای گذران دروس دبیرستانی! لیک به سیاستگذاران، اعم از فرهنگ و اقتصاد و دیپلماسی نیز، نه تنها مربوط، بلکه تکلیف است که سرمایههای حال و آیندهی کشور را در سرشلوغیهای روزمرّه -که خود بر سرِ خود آوردهاند- اینگونه ارزان و بل رایگان، ارزانی اینجا و آنجا نکنند.
نمیدانم آیا مدارس معمولی ما در مقایسه با بهترین مدارس ترکیه، برای حفاظت از فرهنگ و ادب و آیین فرزندان ما، حتی برای پیشرفت دانشی و علمی آنان، عقبترند؟! شاید! اما به این راحتی هم نمیتوان گفت: آری!
پس در این ابهامِ «آری یا نه» چهچیز موجب میشود خانوادههایی پرشمار از چنین اتفاقاتی استقبال کنند؛ بدون آنکه اطلاعاتی درست داشته باشند یا آیندهای روشنتر را سوگند آورند؟ تنها پاسخی که به نظرم میرسد، این است که زبان حال عدهای پرشمار این شده است:
«از این ستون به آن ستون، فرج است»!
...و آیا انصافاً این زیبندهی ماست؟
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #خرداد
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
زبانهای از آتش؟ یا آتشفشان؟
(به بهانهی پارهای خردهگیریها بر مشی روزنامه اطلاعات)
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
شنبه ۲۱ خردادماه ۱۴۰۱
این روزها در کنار بزرگداشت و تمجید از شخص و شخصیت مرحوم سید محمود دعایی، شنیده و خوانده میشود مضامینی در این مزاج:
«دعایی خود فردی چنین و چنان بود در پاکی و بیریایی و سعهی صدر و مهرورزی با دوستان و مدارا با غیر و... و اما و هزار اما، فردی بود بیعمل و خنثی در کنشهای اجتماعی و سیاسی و میانهحال که آهسته میرفت و میآمد تا گربه شاخش نزند؛ از شانتاژها و جنجالها؛ تا توقیف روزنامه و حصر روز و شب... نمیبینید که روزنامهاش چقدر بیبو و خاصیت بود و بیرنگ و طرح... تو گویی برای جریدهای با این قدمت و در این برند -که میتوانست امروز در تیراژ میلیونی، جزء اولینهای خاورمیانه باشد، بلکه خود نیویورکتایمزی باشد برای امالقرای اسلام، ایران(!)- فقط کاغذ به مرکّب میآلود بیهیچ فایدتی و تیراژ میفرسود بدون عایدتی؛ ...الخ».
من خود در بیان بالا ، سنگ تمام گذاشتم از زبان منتقدان تا در توضیحات ذیل، سنگ ترازو به انصاف و استیفا گذارم و از اعتدال و واقعنگری نیز فرونگزارم (نگذارم):
در شرایط حاکمیتیِ خاص و تحت چارچوبهای نهاده در مقولهی بیان و قلم و بر اساس کنترلها و محدودیتهای آشکار و پنهان برای منتقدان و افرادی با سلیقههایی غیر از قرائتهای رسمی، یک روزنامه اگر بخواهد بماند و نشر روزانه یابد باید چه کند؟
این فرضها را میتوان دید:
1️⃣ بیمحابا و بر اساس تز «ما همینیم»؛ میرانیم. اگر کاری به کارمان نداشتند، همچنان میتازیم؛ آن روزمان که برنتافتند، بساطمان را جمع میکنیم. (مانند به قول آقایان، زنجیرهایهای دههی هفتاد)؛
2️⃣ اصلاً خر ما از کرّگی دم نداشته؛ سری را که درد نمیکند دستمال نمیبندیم. روزنامه نیز یک محل ارتزاق است؛ با نان یومیّهمان بازی نمیکنیم؛
3️⃣ روزنامهنگاری یک کار فرهنگی و توسعهی تدریجیِ دانش عمومی و ارتقای سطح بینش اجتماعی است؛ نه جای کتاب را میگیرد، نه کار چریک را میکند و نه شأن قلم و خرد را یکسره به نان میفروشد. مدارا و مسالمت میورزیم و البته بر مسیر اعتدال تا جایی که بتوانیم آتشی را بر کف دست روشن نگاه میداریم.
4️⃣ علاوه بر مورد سوم، خطوط اصولی و منطقِ نظام فکریِ قابل دفاع خود را پشت اعتدال روزنامهنگاری حفظ میکنیم. تا جایی که جدال به احسن میتوان کرد، هستیم و جای، خالی نمیکنیم؛ آنجا که در جدال، دیگر نه حُسنی است و نه فایدتی، به حجّتهای واهی و توجیهاتِ آنی، خود را به انتشار به «هر قیمتی» فریب نمیدهیم.
نظری واقعبینانه در فروض فوق، روزنامهی اطلاعات را در دوران مرحوم دعایی، در دستهی سوم مینشانَد. این جایگیری، بخشی را مرهون خصلتهای خاص و مداراگرانهی شخصِ اوست؛ ...و اما بخش مهمتری را مدیون مجموعهی فرهنگیِ کارگردانی آن روزنامه است که تدبیر را بر تهییج، و تدریج را بر تسریع مقدم میداشته؛ که البته همین هم ناز شست آن مرحوم بوده است.
⬇️ ادامه در پست بعد ⬇️
💠مکتوب هفته💠
از شمار خِرد هزاران بیش
(فضیلتی به نام سید محمود دعایی)
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
دوشنبه ۱۶ خردادماه ۱۴۰۱
اگر برای صفاتی مانند سلامت نفس، سعهی صدر، افتادگی و فروتنی، مروّت با دوستان و مدارای با غیر، پاکدستی، بیادّعایی و گمنامی و خمول ذکر و دهها فضیلت انسانی دیگر مصداقی در میان سیاستْنامان معاصر جستوجو کنیم، بیتردید نام مرحوم سید محمود دعایی در صدر خواهد نشست.
دعایی، شریفانسانی بود که در غوغای نامجویی و نانخواهی در دریای متلاطم توفندگیها، به بادبان خویشتنبانی و استقامت بر صراط مستقیم از هر باد لغزشزایی خویشتن را مصون داشت و به ساحل صلاح و فلاح، زورق وجودش را به سلامت فرونشاند.
امروز به آب چشم و هزاران افسوس، دریغاگوی مردی هستیم، که در عمری پاکزی و باکمدار، بر همهی همگنانِ پیش و پسِ خویش در سپهر سیاسی ایران ثابت کرد، که میتوان راستیِ کردار را شاهد صدقِ گفتار کرد و اندیشه به ناروا نیالود و منش و روشِ انسانی و خُلق نیکو و قلمِ پاکیزه را به شائبههای زودگذر زمانه واننهاد.
دعایی،
▪️مردی بود چابک و چالاک در وانمایی نیکیها و حسن خُلق؛
▪️انسانی بود آزاده و فهیم در بازگشایی گرههای سوء فهم؛
▪️اسطورهای بود از یقین و آرامش در تشخیص و استقامت و بصیرت؛
▪️تکنمونهای بود در آینهای شفاف از جریدهنگاری منصفانه و اخلاقمدارانه؛
▪️...و استوانهای بود مقاوم در برابر فراز و نشیبهای نوبهنوی سیاستزدگیهای زمانه.
زین روی قلمش و گفتارش و رفتارش را میتوان «تراز اخلاق مطبوعاتی» نام کرد و البته این صفت، قطرهای بود در جاری وجود زلال و شفاف روح و روان و اخلاقش.
امروز بر نسل نوخاسته فرض است که گوهرهای اصل، همچون دعایی را در بازار مکارهی عرضههای بدل بازشناسند و تراز سخن گفتن و قلم زدن و پاکیزگی رسانه را از زرهای قلب و ناسره تمیز دهند و همچنان امید برند که میتوان با زبان نرم و لیّن و قلمی عفیف و پاک، بر بیاض کاغذ رقمی کشید و بر میثاق نونوالقلم وفا آورد و بر مدار انصاف و مدارا چرخید و آرامش و صفای نفس را هزینهی صبای نفَس کرد و در صلابت و هیبت، رواداری و رحمت آورد و از اشک قلم رشکِ خوبی و زلالی زاد و در پی عمری پاکی و رادی و آزادگی، منشی ماندگار در اخلاق و ادب و مهر و عطوفت از خود به جای نهاد.
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #خرداد
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
نگاهی جامعهشناسانه بر مراسم ورزشگاه آزادی
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
شنبه ۷ خردادماه ۱۴۰۱
اگر امکان سنجشی علمی و واقعبینانه وجود میداشت، حتماً جا داشت که پیامد آن مراسم سراسر شور و هیجان، این پیگیری نیز انجام شود:
چه تعداد از شرکتکنندگان ، از زن و مرد و خُرد و کلان، از روز جمعهی پس از مراسم، از ترانههای ساسی مانکن و تتلو و ابی و نلی سر باز زدند و در خلسهی آن نماهنگ بدیع «سلام فرمانده»، رویهی دیگری را در ذائقهی آهنگین خود پیش گرفتند؟
میتوان تصور کرد که در آن مراسم، این سه گروه حضور اختیاری و پرشور داشتند:
1️⃣ خانوادههای مذهبی سنتی انقلابی، که با وجود علم و انصاف خود به تمام مشکلات و نارساییها، اما همچنان آلترناتیوی بهتر از نظام موجود را نه به صلاح دنیای خود میبینند و نه در مصلحت آخرت خویش؛
2️⃣ دوبهشکهایی که در هنگامهی واقعی زندگی و کف خانه و کوچه و خیابان، اهل غرولند و شِکوه و نالهاند؛ اما در بحبوحهی تهییج هیجانات و فشارهای هنجاری تبلیغات، یا کم میآورند و بر غرولندهاشان تردید میورزند یا موقتاً به دیدهی اغماض و نظر پاکِ خطاپوشی همراهی میکنند؛
3️⃣ گروهی که چارهای جز زندگی روزمرّه را در نقشهی زندگی خود نمیبینند؛ زبان حالشان این است که: میخواهیم حداقل زندگیمان را نبازیم؛ آنچه عجالتاً در دسترس ماست، همین رخصتهای گاهبهگاه و حتی مصلحتگرایانهای است که حاکمیت بر ما روا میدارد؛ اعم از اختلاط زن و مرد و سوت و کف و جواز موقت در شلحجابی و...؛ همین هم فعلاً غنیمت است!
...اما خِرد حکومتی و آیندهنگری حاکمیتی، باید فراتر از ملاحظات سهگانهی فوق را نقشهی راه خود کند؛ زیرا هیچیک از گروههای سهگانهی مزبور را نه امید دوام و بقای پایدار است و نه مبانی تعقلی حکومتگری میتواند خود را برای همیشه در موج شور و هیجانات مناسبتی، مستحکم نگاه دارد.
نمونهی یکی از همین هیجانات مثبت و البته غرورآفرین، ولو گذرا و موقتی را میتوان در توقیف دو کشتی نفتی یونانی در برابر راهزنی یونان بر کشتی ایرانی دانست. شاهد بودیم که ناگهان از همهی اقشار بر این قدرتنماییِ بدون فاصله و درنگ، بازخورد مثبت و رضایت آوردند و زیر عَلم غرور ملی، به ناگاه و حتی در بحبوحهی ماجرای آبادان، فاز فضا را به سمتوسوی دیگری راندند؛ چراکه پای یک هماوردی در میان بود که برد و باختش دامن همهی ملت را میگرفت و نه این گروه در برابر آن فرقه.
پاسخ یک سؤال اما همیشه تا کنون جایش خالی بوده است:
اگر روال را در مدیریت سرزمینی با بیش از هشتاد میلیون نفوس، همواره بر هماوردی و حریفطلبی بگذاریم؛ یک روز آنها یکی را توقیف کنند و دو روز بعد ما دو تا را متوقف کنیم؛ بزنند و بزنیم و بزنیم و بزنند و چالشها را تبدیل به رویه کنیم؛ ⬇️
🔹اولا: زمان زندگی در آرامش را به چه هنگامی احاله میدهیم؟
🔹ثانیاً: از کجا معلوم که نهایتا برندهی همهی این دوئلها، همیشه ما باشیم؟
🔹ثالثا: آیا از «اصل» همزیستی مسالمتآمیز به یک «فرع» و عارضهی دائمی به نام خصومت همیشگی عدول نکردهایم؟ ...و آیا «فرع خصومت» بر «اصل همزیستی» همیشه غالب و فائق است؟
ماجرای پر هیجان و تهییجشده از سوی تبلیغات رسمی در «سلام فرمانده» ورزشگاه آزادی، صرفنظر از تقارن بسیار بحثانگیزش با ماجرای غمبار آبادان، این سؤال را باید در ذهن نخبگان دوباره زنده کند که «تمرکز و تشدید فشار هنجاری» برای ادارهی یک جامعه، تا کجا دوام میآورَد و آیا حتی به نفع گذران موقت امور حاکمیتی تمام میشود یا نه؟
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #خرداد
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
دولت قبلی!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28115
پنجشنبه ۲۹ اردیبهشتماه ۱۴۰۱
در تاریخ ۲۴ اردیبهشتماه ۱۳۹۶، یکی از نشریّات یومیّه این سخن را به نقل از سخنگوی وقت قوهی قضاییه (ریاست محترم فعلی) آورد:
🔸 دوکلمهی «دولت قبل» را [اگر] از عدهای بگیرند،[دیگر] حرفی برای گفتن ندارند.
برای اطمینان از صحت نقل، در جستاری عین گفتار شفاهی را شنیدم.
سخن را واقعبینانه و متین یافتم؛ ازیرا که شِکوه از فرافکنیهای رایج بود و برون راندن خویش از پذیرش مسئولیتِ بیش؛ که سکّهی رایج اکثر دولتمردان در دولتهای دو دههی پیش بوده است.
...و امّا سؤال این است:
آیا این کلیدواژه، «دولت قبلی»، از ترکیب ادبیات گفتاری دولتمردان فعلی حذف شده؟ یا همچنان بر همان مدارِ واژگانی در چرخش است؟
کافی است جستوجویی در سخنرانیها و بهخصوص مناظرات انتخاباتی سیزدهمین دورهی ریاستجمهوری بیفکنیم -که از قضای روزگار(!) بازندگان آن انتخابات، هریک به فوریّت برندهی منصبی کلیدی شدند- تا ببینیم آن درد مزمنِ کاربری «دولت قبلی» همچنان پرفراوانیترین واژه در ادبیات حضرات است.
دولت قبلی و دولتهای قبلی، گیرم بار بزرگی از مسئولیت مشکلات امروزین را بر ذمّه دارند -که دارند- اما مگر آن «هلمنمبارز»طلبیهای پرهیجان مناظراتی، وعدهی افکندن عصای موسی و روکردن ید بیضا و دمیدن نفس مسیحا و تبرزنی ابراهیم(!) را نمیداد؟! تا با عِدّه و عُدّهی از پیشآمادهی خود، از جمله چندهزار صفحه برنامهی اقتصادی، آن کُنَد که پیشنیان نکردند و نتوانستند؛ یا بر سر اکوان دیوِ اقتصادِ متورّم، آن آورَد که رستم دستانهای داستانها برنیاوردند!
تا زمانی که درِ تدبیر امور کشور بر پاشنهی گزینش مدیران متوسط و ضعیف و بر مدارِ لطفِ آشنایی و قومِ خویشی و التفاتات سیاسی و رودربایستی میگردد، چرا توپ مشکلات و نارساییها به ناکجاآبادهای دولتهای قبلی شوت نشود؟! ...که به قول سعدیِ جان:
جز این بودی، عجب بودی!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #اردیبهشت
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
تقصیر خوبان
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28104
شنبه ۱۷ اردیبهشتماه ۱۴۰۱
همهساله در رؤیت ماه، آنهم فقط شوال، فهرستی از مبانی-چنانکه افتد و دانی!- به رؤیت سائلانی میرسد که از یکسو سواد فقهی ندارند و اما از دگرسو از حیرت همهساله شاکیاند و حق دارند.
برای جماعتی از مؤمنان، این حیرت، خود، «موضوع» است و به هیچروی نه شاکیاند و نه در اعجاب؛ چرا که زمانه را عصر حیرت نام نهادهاند و تا ظهور منجی، آن را نه بدیهی، بلکه جزء لوازم این عصر میدانند و لابد دلایل خود را دارند.
در نظرِ بعضی دگر، این حیرتِ ماهگمکردگی، نه معلول ضرورتِ عصر غیبت، بلکه زادهی اختلاف استنباط حکم فقها بر اساس اختلاف مبانی است و مثلاً چشم مسلّح یا غیرمسلّح یا شب مشترک یا ماه نوزاد و... را دخیل در این اختلاف آرا میدانند و به حکم مجتهد نبودن، یا به شهادت مرجع خود گردن مینهند یا عمل به احتیاط میکنند و در سفر، زهر حضَرِ مشتبه را میگیرند!
...و امّا برای کسانی که در عین ناآشنایی به فقه و اصول، طالب توجیه عقل و علم خود در این اختلاف تاریخی هستند و از قضا هر سال افزون بر سال پیشتر، حیرت و تشویش خویش را بیشتر میبینند، باید فکری کرد؛ پیش از آنکه عطای اصلش را به لقای فرعش ببخشند و از پیشِ خود آن کنند که با اصل حکم فقهی نخوانَد و زان پس راه را بر دیگر مشتبهات بر خود باز ببینند.
این دغدغه را باید جدی گرفت که با یک جملهی «هر فقیهی مبنای خود را دارد»، نمیتوان نسل «علمسوار» و «نجوممدار» را قانع کرد که شاهد سه روز عید در یک نیمکره باشد؛ نمیشود که بشود!
گذشته از آن که وظیفهی فقیه، استنباط حکم است و نه تشخیص مصداق -گیریم به عنوان شاهد و به عنوان یک فرد عادل اعلام رؤیت کند- ضرورت وحدت مسلمانان در امری به این سادگی و یافتن شیء نورانی به این نزدیکی، خود از وظایف وحدتبخشی فقهی میان فقهاست و من نمیدانم چرا این خوبان در این معامله تقصیر میکنند؛ جایی که صد ملکِ رؤیت ماه را به یک نظر میتوان خرید!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #اردیبهشت
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
اول اردیبهشتماه جلالی
(روز بزرگداشت سعدی)
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28096
پنجشنبه ۱ اردیبهشتماه ۱۴۰۱
«کنار آب رکنآباد و گلگشت مصلّا» را لسانالغیب حافظ مدیون سعدیِ جان است که آن قدر شیراز را با «شب عاشقان بیدل»ش زیبا و شبهایش را «دراز» کرد که حافظ را چارهای نماند جز آن که شبها در «حلقه»ی انسش «قصهی گیسوی» یار کند و تا «دل شب سخن از سلسلهی موی» او بَرَد.
اگر امروز از آرزوهای بربادرفتهی من بپرسند، بیتردید در رأس آنها، دیرکرد روزگاران در زادنم را خواهم گفت. اگر نقشهی ژنتیک انسانی، زمان بهینهی «ژنوم»ام را از خودم نظر خواسته بود، میگفتم همان اوایل قرن هفتم؛ همعصر سعدیِ جان.
من امروز نه با فیسبوک حالی دارم و نه با اینستا احوالی. به قدر بخور و نمیر فیلتر میشکنم و آنهم بدان عشق که سرِ حُقّهی سخن بشکنم و از سعدیِ جان بنویسم و در کنار کرشمهی ابروانش نازی به شستش آورم و دلی تازه کنم در «بامدادی که تفاوت نکند لیلونهار».
سعدیِ جان در ۶۵۵ ه.ق بوستانش را به گُل نشاند؛ در یک تفکر آرمانی و ترسیم جامعهای ایدهآلِ انسانی؛ اما گویی زود دریافت که کف کوچه و بازارچهی انسانی، عجالتاً چیزی دورتر از ترسیمات او در بوستان است و زین روی به بارآوری گلستان در ۶۵۶ ه.ق همت گماشت. گلستانش مشحون است از گل و خار؛ خلاف بوستانش که یکسره روح است و ریحان و قرنفل و ضیمران. دریافته بود که حکایتگری و روایتسازی از واقعیت زندگی مردمان، میطلبد که تلخ و شیرین و زشت و زیبا و خار و گل را با هم به بار آورَد و در معرض دیدگان مردمان قرار دهد تا خود برگزینند سره از ناسره را.
ملاحت و معاتبت، ظرافت و صعوبت، جدّ و هزل و در یک کلام، خوف و رجا، تاروپودهای درهمبافتهی سعدیِ جان است در آفرینش گلستان؛ زین روی گلستانش واقعیتر است تا بوستان. هرچه بوستانش قدسی است، گلستانش انسانی است و به زندگیِ زمین نزدیکتر.
هر «اول اردیبهشتماه جلالی» -که بلبلان را بر «منابر قُضبان» مینگرم- ره میکشد خیالم به «گل سرخِ» «نَم»گرفته از «لآلی»، که چهسان تشبیه آورده بر عرقکردن چهرهی معشوق؛ همان «شاهد غَضبان»؛ یک سو از شرم و دگرسوی از خشم؛ به شِکوه از ناصادقی عاشقِ ادعایی؛ ...و حبّذاگویان اعجاب میکنم از آن زبان ترجمان پاکی آسمانی بر غبارات زمینی؛حبّذا!
در مصحف شریف،یکی از اعجازات بیانی،تلخیص کلامیاست؛ ...که تا امپیتری یا فور را تجربه نکردهبودیم، نمیفهمیدیم «اقتربتالساعة وانشقّالقمر» یا «مُدهامَّتان» را. در گلستان سعدیِ جان، این تلخیصها را به اقتباس از قرآن، فراوان مییابیم که:
«تو را که خانه نِئین است، بازی نه این است!»
کریمهی «قیل یا أرض إبلعی مائک و یا سماء أقلعی...» در فصاحت جز از زبان باری جاری نیست؛ لیک سعدیِ جان به یُمن همنفسی با قرآن، سراید:
ای سیمتنِ سیاهگیسو
از فکر، سرم سفید کردی!
وزآن پس به گلایه گوید:
صلحست میان کفر و اسلام
با ما تو هنوز در نبَردی!
در قصیده، سعدیِجان بدانگونه خدایگان نیست که در غزلستان؛ یا آنسان چیرهدست در رباعی، که در بافتنِ تار نثر به پود نظم در گلستان. لیک در قصیده نیز از مغازله وانمیمانَد و انگاری این رند سراپا شور و عشق، قصیده را -که باید به جِدّ و عبوسی سراید- نیز به بزم عروسیِ غزل میکشانَد و خویش، خوش در برش مینشانَد:
آید هنوزشان ز لب لعل، بوی شیر
شیرینلبان نه شیر، که شکّر مزیدهاند
آب حیات در لب اینان به ظنّ من
از لولههای چشمهی کوثر مکیدهاند
سعدیِ جانم!
انگاری این بیت را در وصف خودت بر زبانت کشاندهاند و تو بر سبیل تعارف یا تجاهلالعارف، ضمیر اشاره را جمع بستهای:
اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند
کآرام جان و انس دل و نورِ دیدهاند
مُلک غزل توراست مسلّم. حافظ و خواجو سایهنشین سعدیهات شدند؛ یکی در حافظیهی شهر و دگری در میانهی کوه و مقابل دروازهقرآن؛ تا اوّلی ذائقهی عاشقانت را اوّل تر کند به «لعلِ سیرابِ به خونتشنه»ی لب یارش و دیّمی در استقبال از غزلت که سرودی:
نه دل من، که دل خلق جهانی دارد
به تقلید برآید که:
نه دل من، که دل خلق جهانی ببَری!
سعدیِجانم!
آهوی کمندِ زلف خوبان،
خود را به هلاک میسپارد
زینروی یارانم به شماتت و بل حسادت،
گویند: برو ز پیش جورش
من میروم او نمیگذارد!
پس «فاش میگویم» و حافظ، لسانالغیب،داند که «از گفتهی خود دلشادم»:
بعداز طلبِ تو در سرم نیست
غیر از تو به خاطر اندرم نیست
من مرغ زبونِ دام اُنسام
هرچند که میکِشی، پَرم نیست
با بخت، جدل نمیتوان کرد
اکنون که طریق دیگرم نیست؛
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهی کار خویش گیرم
چراکه:
در دام تو عاشقان، گرفتار
در بند تو دوستان، مُحبَّس
من در همه قولها فصیحام
در وصف شمایل تو أخرَس!...
پس:
بنشینم و صبر پیش گیرم...
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #اردیبهشت
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠مکتوب هفته💠
نان بربری و نماد روزهخواری!
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
📚روزنامه اطلاعات
شماره 28084
پنجشنبه ۱۸ فروردینماه ۱۴۰۱
صدای پای پدیدهی شومی به نام «نفوذ و نفوذی» را باید جدی گرفت و البته از صدای پا گذشته و به پژواکی تقریباً فراگیر رو به گسترش است.
از زمانی که در ادبیات سیاسی و اجتماعی برخی بزرگان کشور به پدیدهی نفوذ اشاره شد، این حقیر آن را به فال نیک انگاشت و خوشبینانه بدان پروا در نشست که بجدّ بر این امر نگریسته شود و چارهاندیشانه رصد ومراقبت گردد.
متأسفانه این هشدار نیز به مانند بسیاری تحذیرهای دیگر، یا دستخوش روزمرّگی و فراموشی شد یا توسط فرصتجویانِ حرفهای به سطوحی نازل فروکاسته شد و به جای آنکه این بیمِ درست، درست در جای خود نشیند، در حد مراقبت از چند سلبریتی یا افرادی که اصولاً وزنی از اعتبار (به قول علما، قسطی از ثمن!) نداشتند، خلاصه گردید.
دیگر با چه قماش طنزهایی باید بر دین و اعتقاد و شریعت مردمان هجوم کرد تا باورمان شود، نفوذ و نفوذی همیشه پنهان و آشکارا در سایت نطنز و فردو سایهی شومش را نمیگسترَد؟ ...و محتمل -بلکه حتمی است- که در قامت صیانت از روزهداری مردم -حتی کسانی که دارای عذر هستند- نیز این سایه درانداخته شود.
«نان بربری» این بار سوژهای شده است برای گردش شلختهوار در فضای مجازی و دستبهدست شدن توسط رندان تمسخرگر؛ نه تمسخر بانیان، بل استهزای راویان درست دین.
برای کسانی که همچو من بسیار دیرباور و خوشبیناند، تصور دست نفوذ در مراکزی که چنین مقررههایی را میسازند و میپردازند، البته بسیار دور از ذهن است. زین روی از باب همدردی با این گروه و خودم(!) عرض میکنم:
میزان بیسوادی و خودشیرینسازی و بلکه شیرینعقلی بعضی کسان تا کجا باید باشد که پخت نان بربری در صبح رمضان در شهرستان ماکو را نماد منکر بدانند و از باب مبارزه با این منکر، دستور توقف صبحگاهیاش را بدهند؟! ...و اگر در جاهای دیگر، انواع نانهای دیگر نماد صبحانه باشد، باید آیا منتظر توقف صبحگاهی آن خمیرهای زبانبسته هم باشیم؟! جلّالخالق!
...و البته ناگفته نماناد که خودمختاری و یکّهتازی و شبهقانونسازی، چیزی نیست که اگر از یک شهر سر برکشد، از دیگر بلاد سر برنیاورَد؛ ...و به قول سعدیِ جان:
سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد، نشاید گذشتن به پیل!
🔠 #مکتوب_هفته
🔠 #فروردین
🔠 #سال1401
🔠 @Maktoob_Hafte
💠شعر💠
قصیدهی زوجیّه
هدیهی عیدانهی نیمهی شعبان و سال نو
تقدیم به همسران جوان
🖋دکتر محمدعلی فیاضبخش
پنجشنبه ۲۶ اسفندماه ۱۴۰۰
زن گوهر است و مرد، گواهِ عیار او
گر بشکند عیار، چه آید به کارِ او؟
گر زن طلاست، مرد، محک بهرِ این جلاست
با این جلاست رونقِ دار و ندارِ او
صندوقِ لطفِ مرد، امینِ طلای زن
ایمانِ زن، زمینهی حُسنِ جوار او
گر این زمین ز جنس مؤنث تهی بُدی
غمخوارِ مرد، محو شدی از دیار او
گر جنس زن ز خلقت عالم کنار بود،
یکسر به خاک دربنشستی تبار او
مردانِ مرد، بهر زنان، امنِ خاطرند
زن -در بیان مصحَفِ یزدان- دثار او
«أنتم لباس» گفته، و «هنَّ لباسکم»
او پایهی سکون، ز تو رحمت گوار او
ای کاش در زمانهی سستیِّ روزگار
زن جفت مرد گشتی و هم آزگار او
دل در غم جدایی زنها ز مردها
خون شد؛ ببین جراحتِ بیش از شمار او
تا در خورَد به تختهای از سوء خُلق و خوی
بگشاید از جحیم چه درها به دار او!
اینسو کشد به داد و فضیحت حریف را
وانسو به دادگاه و سیه روزگار او
دانی چرا فتاده گسل بر سکون امن؟
همنیش موریانه شده خانوار او؟
«یک نکته بیش نیست غم عشق و این عجب»
اغیار در دل است، تو گشتی شکار او
فخری که ظاهرست به یارانِ حاشیه
یک جو مگیر، گیر ز جُفت افتخار او
فقری که با قناعت و پاکی نشسته است
صدها هزار بار بهْ از کار و بار او...
کاو با هزار حیله، دغل بازد و فریب
طوق طلا عطا کند و زر نثار او...
لیک از کنام مهر زنش مانده بینصیب
عفریتهای غریبه شده غمگسار او
هان مردِ رادمرد! تو حرمت به خانه نِه
شاطر شو جای بار؛ بشو یار غار او
هان زن! تو ای دفینهی خلقت به لطف و حسن
ساقی به بزم شوی شو و دُردخوار او
ای مرد! گو که نیست مرا جز تو در نظر
ای زن! بمان به پای وفا رازدار او
ای همسران! گذار کنید از گذشتهها
حاشا! که آن به خجلت و این شرمسار او
منّت خدای -عزّ وجلّ- را که گفته است
سعدیّ جان به نکهتی از یکهِزارِ او:
«از دست دوست، هرچه ستانی شکر بود»
شرط است لیک خلسهی تو از خمار او
آنکس که خواست خانهخرابت کند به ناز
شرط وفاست گر به درآری دمار او
هان مردِ راد! چشم بپوشان ز غمزهها
گر رهزن است، راه مکش در دیار او
با نقش مار، گر برباید دل تو را
با خط و خال، گر تو بدیدی نگار او...
هشدار زهرِ نیشِ نهان در عیانِ خویش
برکش به قهر و زجر، تو دندان مار او
ای جنس حسنِ خَلق! تو حوّای آدمی
سیب از درخت شوم مچین در بهار او
در کار وسوسهست چو خنّاسِ کارِ ناس
ظاهر مشو به کوی وی اندر گذار او
گر طالعی به نحس درآید ز در، حذر!
هان! ای سهیل سعد، مرو در مدار او
زن گلبن است در دل گلزار زندگی
حیف است گر که مرد شود بارِ خارِ او
مرد است باغبانِ گلستان عشق و مهر
نبوَد سزا برابر زاغان هَزارِ او
در چشمِ باغ کی بنشیند زغن به عنف؟
طاووسِ لطف پر چو گشاید دوار او
جنگ و جدال همچو کسوف است خانه را
زنهار! سایه بر رخ خورشیدوار او
«بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست»
زاید هزار دُر، صدف اندر کنار او
بحر است مرد، زن صدفی غرق موج عشق
چون درِّ پروریده، شده گوشوار او
«اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند»
سازی بزن به ناز و بشو سازگار او
سعدی چو گفت: نوع بشر عضو یک تناند
شد زیوری به گوشِ ملل این شعار او:
گر یک تناست پیکر و اعضا چو زیورند
جز مشق عشقِ عضو ز تن، چیست کار او؟
عیشی طلب که طیش نبیند به روزگار
این خانه زورق است، تو بنگر سوار او
آب ار درون قایقت آید هلاک توست
بیرون ز قایق است دلیل و قرار او
آبِ درون، همان جدل پرجدال و جنگ
آبِ برون چو تکیهی پروردگار او
با آب لطف، مرد شد از زن پدید و زن
شیرین نگر تو شور، چو فرهادِ زارِ او
پایان برم قصیدهی زوجین و ختم مِسک
با شهد سعدِ سعدیِ جان، هدیهوار او:
«یار آن بوَد که صبر کند بر جفای یار»
کحلی کشد به دیده ز خاک غبار او
🔠 #شعر
🔠 #اسفند
🔠 #سال1400
🔠 @Maktoob_Hafte