از پس سعدی و حافظ کز جلال معنوی پایهٔ ایوانشان بر تارک کیوان بود آن اساتید دگر هستند شاگرد بهار گر«امامی» گر«همام» ار «سیف» گر«سلمان» بود
مقدمه ی مصنف
١- هر چه آبادی و پیشرفت زیاد شود ، کتاب و کتاب خوان زیادتر میشود ، و هرچه کتاب خوان زیاد شود نویسنده و مؤلف ومصنف زیاد میشود ، و از مجموع این پیشرفتها علوم ترقی میکند ، و هر علمی بر وسعت خود میفزاید و ابتکارات و الهامات از طرف اهل مطالعه و تحقیق موجب توسعه دامنه علوم و فنون میگردد . و روز بروز بر معلومات بشر افزوده میشود، بحدی که هر چند سال یکمرتبه کتابهای علمی را عوض میکنند.
معروفست که بشر در ترقی و پیشرفت تمدن در حکم جوانی است که هر روز قد میکشد وجامه امسالین وی برای سالهای بعد کوتاه و بی اندامست وهرسالی قبائی فراخور اندام خویش لازم دارد.
،در مملکت ما نیز این حرکت و پیشرفت قهریست ، چه دنیا امروز طوری بهم پیوسته است که حرکت یکطرف ناچار موجب میشود که اطراف دیگر نیز بحر کت بیاید . بنابراین می بینیم که در ایران نیز، حر کت و پیشرفت علمی و ادبی غیر محسوس نیست.
یکی از حرکات عمده که در عالم ادب فارسی پیدا شده است، افتتاح دانشکده ودروس دکتری ادبیات فارسی است و در حقیقت افتتاح دانشگاه که از شاهکارهای ربع قرن اخیر ایران بود بتمام علوم وفنون جنبشی داد ، ویژه ادبیات که هم از آن جنبش نصیبی بیشتر برد.
۲- ادبیات فارسی تاسی چهل سال پیش دو پایه بیش نداشت: یکی علوم مقدماتی زبان عرب ، دیگر تتبعات و مطالعات در متن زبان فارسی و فراگرفتن قواعد ناقص زبان و تاریخ لغت،
این دو پایه معلومات وقتی با قریحه شاداب و ذوق و هوشی طبیعی توأم میشد بعد از سالها ممارست ، شاعری مفلق با دبیری لایق بیرون میداد خاصه که پیرایه ای از علوم معقول و منقول و یا نمکی از تصوف و عرفان هم بر آن پاشیده باشند.
درود بر گرامی گوهران همراه. در پی آنیم که ابعاد مختلف آثار و زندگی ملک الشعرای بهار را برای شما روشن کنیم .
از همین رو هر هفته قسمتی از زندگی نامه ی خود نوشت مرحوم ملک الشعرای بهار را با شما به اشتراک میگذاریم و دمادم اشعار مستحکم و زیبای آن فحل راد را می خوانیم .
/channel/malekoshoarabahar
ای کاش که آقای قوام مرا به وزارت دعوت نمی کرد و آن چندماه شوم را که بی هیچ گناه و جرمی در دوزخم افکنده بودند نمی دیدم». باری دوران وزارت چندماهی بیش نپایید در اثر وقایع آذربایجان از وزارت استعفا داد.
بهار در دوره پانزدهم مجلس شورا نیز از تهران انتخاب شد. اما کسالت مزاج مانم شرکت فعال در مجلس بود. وی در سال ۱۳۲۶ برای معالجه ناراحتی سینه به سویس رفت. سفر سویس در بهبود حال بهار تا اندازه ای کمک کرد ولی کهنگی زخم سل او را از بهبود قطعی مأيوس ساخت و او در اردیبهشت ماه ۱۳۲۸ به ایران بازگشت. آخرین فعالیت اجتماعی او که در واقع از نظر او فعالیت سیاسی به شمار نمی رفت ریاست جمعیت هواداران صلح بوده است و آخرین قصیده ای که به خواهش دوستان اش در این جمعیت سرود «جغد جنگ» بود با این مطلع:
افغان ز جغد جنگ و مرغوای او که تا ابد بریده باد نای او
با سرودن این قصیده طومار پنجاه سال شاعری وی برای ابد در هم پیچید و به تاریخ سپرده شد.
هنوز یک سال از بازگشت بهار نگذشته بود که بیماری وی عود کرد و در اول اردیبهشت ۱۳۳۰ شمسی پس از جدال وحشتناک با مرگ جهان فانی را بدرود گفت.
* * *
دیوان بهار به صورت کنونی برای نخستین بار به همت برادر گرامی اش محمد ملک زاده و سایر افراد خانواده بهار انتشار یافت. در مقدمه هر قصیده شأن نزول و شرایط زمان و علل موجبات سرودن هر قصیده ذکر شده است تا خوانندگان بتوانند به سبک هردوره از زندگی ادبی و سیاسی بهار پی برده و تغییراتی را که مرور زمان و تحول اوضاع جهان در مدارج فکر و نمو طبع شاعر متدرجا پدید آورده است به سهولت دریابند و احساسات تند جوانی او را با افکار بلند عقلایی و مذاق عارفانه اواسط و اواخر عمر او مقایسه نمایند.
/channel/malekoshoarabahar
بهار چندبار به نمایندگی مردم خراسان و تهران در مجلس شورای ملی انتخاب شد در سال ۱۳۳۵ قمری، در نیمه ی عمر مجلس سوم که قوای روسیه تزاری از قزوین به جانب تهران حرکت کرده و قرار بود پایتخت را اشغال کنند و از این رو مسئله مهاجرت ازادی خواهان پیش آمد بهار نیز از جمله مهاجران بود ولی در قم ضمن انجام مأموریتی در راه دست او صدمه دید و به ناچار به تهران بازگشت. ولی پس از بازگشت از قم حکومت وقت به اشاره عمال روسیه وی را با دست شکسته به خراسان و از آنجا به شهر بجنورد تبعید کرد. همدردی وی با مردم بجنورد در مصائب شان سبب شد که در دوره چهارم از همان شهر انتخاب گردد. بهار پس از آزادی از تبعید و آمدن به تهران بار دیگر روزنامه ((نوبهار)) را انتشار داد و از این پس دوره فعالیتهای ادبی او نیز در پایتخت تجدید شد.
بهار در سال ۱۳۳۶ قمری انجمن ادبی ((دانشکده ))را تأسیس کرد و نیز مجله ای ادبی و اجتماعی به همین نام انتشار داد. در این انجمن و مجله با ذوق ترین و مترقیترین نویسندگان و جوانان با استعداد آن روزگار جمع بودند. شیوه ادبی مجله ((دانشکده)) در پیش بردن نثری که از زمان انقلاب مشروطه آغاز شده بود کمک شایانی کرد و مردم کشور را با ادبیات اروپایی آشنا نمود. بهار در این دوره مسئولیت روزنامه رسمی ایران را نیز به عهده داشت.
ولی دوره چهارم مجلس شورای ملی مصادف با آغاز دوره بحرانی سلطنت قاجاریه و مبارزه سردار سپه برای کسب قدرت بود، بهار در گروه اقلیت مجلس و همکار سید حسن مدرس بود. او در دوره پنجم و دوره ششم مجلس نیز انتخاب شد. در مجلس چهارم و پنجم میان اقلیت مجلس و سردار سپه (رضاشاه بعدی) مبارزه به اوج خود رسید و بهار سهم بزرگی در این مبارزه داشت و به تنهایی مطبوعات هوادار اقلیت را اداره میکرد. در جریان این مبارزه بود که توطئه ترور او از طرف عمال سردار سپه طرح شد ولی قاتلان نماینده دیگری به نام واعظ قزوینی را به جای او با گلوله از پای درآوردند و بهار از این توطئه جان سالم به در برد.
پس از جلوس رضاخان سردار سپه به سلطنت و آغاز دیکتاتوری وی دیگر امکان
فعالیتهای سیاسی از کسانی نظیر بهار سلب شد. چنان که خود مینویسد، «من پس از ختم مجلس ششم به میل و رغبت از مداخله در سیاست کناره گرفتم... باری مجلس تمام شد و حسب الامر شاه قرار شد که من و آقای تقی زاده به خدمات فرهنگی مشغول باشیم
/channel/malekoshoarabahar
همان ایام، مظفرالدین شاه به خراسان سفر کرد و بهار برای اینکه مقام ملک الشعرایی خود را پس از صبوری پدر محرز سازد و خویشتن را به شاه بشناساند، نخستین قصيدة خود را پس از ورود شاه به مشهد عرضه داشت که مطلع آن این بود:
رسید مركب فیروز خسرو ایران
ایا خراسان دیگر چه خواهی از یزدان
سرانجام پس از طی آزمایش های فراوان و بدیهه گوییهای شگفت انگیز که از سوی حسودان و معاندان به وی تکلیف می شد مقام وی در شاعری و ملک الشعرایی تثبیت گشت.
بهار از چهارده سالگی به اتفاق پدرش در مجامع آزادی خواهان حاضر میشد و به واسطه انس و الفتی که با افکار جدید پیدا کرده بود به مشروطه و آزادی دل بست.
دو سال پس از درگذشت پدرش میرزامحمد كاظم صبوری یعنی در بیست سالگی باوجود آن که به قول خودش منصب و لقب پدرش را طبق فرمان مظفرالدین شاه به او داده بودند و مستخدم دولت و آستان قدس رضوی بود و امر معاش وی و خانواده اش از راه مستمری دولتی میگذشت به جرگه مشروطه خواهان خراسان بپویست.
پس از فوت مظفرالدین شاه که میان مجلسیان و محمدعلی شاه کشاکش درگرفت، در برخی شهرها پایداری و ایستادگی هایی از سوی مشروطه خواهان در مقابل شاه جدید پدید آمد که مرکز اصلی آن استانبول، تبریز، رشت، اصفهان و مشهد و فارس بود. در مشهد انجمنی به نام «سعادت» تأسیس شد که با انجمن سعادت استانبول و آزادی خواهان باکو ارتباط داشت. بهار به انجمن سعادت راه یافت و در دورانی که به نام ((استبداد صغیر)) معروف است و از کودتای محمدعلی شاه و گلوله باران و بستن مجلس یک سال ادامه یافت، با برخی از هم مسلکان خود روزنامه خراسان را به نام مستعار ((رئيس الطلاب)) بنیان نهاد و نخستین اشعار وطنی خود را در آن روزنامه منتشر کرد. مشهورترین قصیده ای که در این روزنامه منتشر شد و ادوارد براون در تاریخ ادبیات ایران نقل کرده است، قصیده مستزادی است که با این مطلع آغاز میشود:
با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست کار ایران با خداست
باری چندی بعد که مجاهدان رشت و نیروی بختیاری وارد پایتخت شدند و محمدعلی شاه از سلطنت کناره گیری کرد و به سفارت روس پناه برد در سرتاسر ایران از جمله در مشهد جشنهای ملی برپا شد. اشعار و سرودههایی که در شب جشن در مشهه خوانده شد همه از ملک الشعرا بهار بود
.
/channel/malekoshoarabahar
در رثاء پدر
این قصیده را بهار در سن هجده سالگی، در سال ۱۲۸۲ شمسی مطابق ۱۳۲۲ هجری قمری در سوک ورثاء پدر خویش که در همان سال وفات یافته بود، در مشهد سروده است و ماده تاریخ درگذشت پدر را نیز حاوی است.
شمسه ی ملک سخن را تا افول آمد پدید
جامه شب شد سیاه و دیده مه شد سپید
چون صبوری آسمان دیگر نبیند در زمین
زان که چون او در زمانه دیده گردون ندید
ماتم اور دكه فضل و ادب را در ببست
وز غم او رخنه در کاخ هنر آمد پدید
زان که در کاخ هنر بودی وجود او عماد
دكه فضل و ادب را نیز شخص او کلید
ای دریغ از آن ضمیر پیر و آن طبع جوان
کز جفای چرخ خاک تیره را مسکن گزید
آن که بودی در بر نظمش زبان نطق لال
وآن که گشتی در ره نثرش دل دانا بليد¹
کام جان را بود گفتارش همه شهد و شکر
گوش دل را بود اشعارش همه در نضید²
رونق بازار شعر از این عزا در هم شکست
قامت اهل سخن یکسر از این ماتم خمید
خامه در سوکش زبان ببرید و اندر خون نشست
نامه از مرگش سیه پوشید و پیراهن درید
سر به درگاه رضا بنهاد از روی رضا
با دل دانا و رأی روشن و بخت سعید
خواست تا پور دل افگارش بهار داغدار
مصرعی گوید پی تاریخ آن فحل وحید
هاتفی از بقعه ناگه سر برآورد و سرود
مر صبوری را به این درگه بود روی امید
¹کودن و کند ذهن
²نضيد به معنی محکم و مرتب است.
/channel/malekoshoarabahar
_
من تدریس تاریخ ادبیات ایران قبل از اسلام تا امروز را عهده دار شدم و یک سال هم در دارالمعلمین عالی (تریبت معلم کنونی) درس دادم و در ضمن به تصحیح کتاب تاریخ سیستان و تاریخ طبری و مجمل التواریخ و جوامع الحکایات و تالیف کتب درسی دیگر مانند سبک شناسی در تاریخ تطور نثر دری پرداختم و در دانشگاه به تدریس همین علم که از ابتکارات شخص من بود اشتغال یافتم.»
بهار در همین دوران نیز دو بار به اتهاماتی ناروا از طرف پلیس سیاسی زندانی شد و چهارده ماه نیز در اصفهان به تبعید گذرانید. مثنوی کارنامه زندان، غزل معروف «من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید»، قطعه مفصل و معروف شباهنگ و چند قصيدة استادانه، حاصل دوره زندان و تبعید اوست.
باری قریب هفده سال از زندگی او دور از سیاست گذشت و این مدت فرصتی بود تا او ذوق هنری و علمی خویش را پرورش دهد. با این همه در این دوره نیز بارها از سوی شهربانی و عمال رضاشاه با تهدید از وی خواسته می شد که اشعار و قصایدی در مدح رضاشاه و ستایش از رژیم بسراید. خود او در مقدمه تاریخ احزاب سیاسی می گوید: اینک کسانی که با زندگی مدت انزوای من نیستند بدانند که من مدیحه سرا نیستم.. و اگر روزی قصیده ای مانند سایرین در وصف شاه سابق گفتم، این عمل را به قصد حفظ جان و ناموس و بقای نفس و انجام وظیفه پدری و شوهری نسبت به خانواده فقیر خود کردم. عوامل رژیم به او فشار می آوردند که باید قصایدی در مقایسه امروز و دیروز بگویی، او مدتی طفره می رود. «عاقبت جمعی از دوستان و حتی برخی استادان عضو پرورش افکار را به جان من انداختند و بالاخره صریح گفتند: «مختاری رئیس شهربانی می فرمایند من زیادتر از این نمی توانم در عالم دوستی ترا حفظ کنم، باید چیزی بگویی و شرکتی از خود نشان دهی...» این بود راز گفته شدن قصیده «دیروز و امروز»
واقعه شهریور ۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه دوره تازه ای را در زندگی بهار آغاز کرد. وی با استفاده از فضای باز سیاسی پس از این واقعه، مقالاتی به نام تاریخ مختصر احزاب سیاسی در روزنامه مهر ایران نگاشت که بعدها به صورت دو جلد کتاب مستقل انتشار یافت. سپس روزنامه نوبهار را برای مدتی انتشار داد.
بهار در زمان نخست وزیری احمد قوام در سال ۱۳۲۴ به وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش فعلی) منصوب شد. او در یادداشتهای خویش می نویسد: «آخر وزیر شدم و
/channel/malekoshoarabahar
در سال ۱۳۲۸ ه. ق. حزب دموکرات ایران به زعامت حیدرخان عمواغلی یکی از پیشقدمان جنبش ضد استبدادی و ملی در مشهد تأسیس شد و بهار که در همان سال به عضویت کمیته ایالتی حزب در آمده بود، روزنامه ((نوبهار ))ناشر افکار و سیاست حزب جدید را دایر کرد.
در غائله اولتیماتوم روسیه و کشتار تبریز و گیلان و متعاقب آن بسته شدن مجلس دوم، با فشار سفارت روسیه روزنامه نوبهار توقیف شد و به جای آن(( تازه بهار)) در آمد که آن نیز به زودی توقیف و بهار و نه نفر دیگر از افراد حزب به تهران تبعید گردیدند و به قول خود بهار «هرچه آزادی خواهان بافته بودند پنبه شد.»
اشعار اولیه بهار بیشتر در ستایش بزرگان خراسان و مدح و منقبت اولیای دین - در رثای پدر، در مدح مظفرالدین شاه، در مدح حضرت ختمی مرتبت، در منقبت مولای متقیان، در مدح امام هشتم، در ولادت ولی عصر و جز آنها بود. بهار در همه این قصاید به اساتید قدیم شعر پارسی اقتفا می کرد اما پس از مشروطیت و ورود به حلقه آزادی خواهان همان قصاید را با انواع تازه ای از شعر خود به امر انقلاب و آزادی اختصاص داد.
به نوشته شادروان يحيى آریان پور، اشعار بهار در این دوره بسیار پرشور و گرم و صمیمی است و استادی و هنرمندی گوینده، سخن او را در ترازی بالاتر از آثار همه شعرای عهد انقلاب مشروطه قرار می دهد. امتیاز بزرگ بهار در آن است که با وجود پیوستگی به مکتب شعری قدما توانسته است شعر خود را با خواسته های ملت هماهنگ سازد و ندای خود را در مسائل روز و حوادثی که هموطنان وی را دچار اضطراب و هیجان ساخته بود، بلند کند.
در این دور سخنوری، به ویژه مستزادهای او از حیث سلامت نظم و هماهنگی در میان مصراع های بلند و کوتاه بسیار جالب توجه است. مثلا در اندرز به محمدعلی شاه در بحبوحه ی مبارزات مردم می گوید:
پادشها چشم خرد باز کن
فکر سرانجام در آغاز کن
بازگشا دیده بیدار خویش
تا نگری عاقبت کار خویش
مملکت ایران بر باد رفت
بس که بر او کینه و بیداد رفت
و الی آخر.
/channel/malekoshoarabahar
مختصری در شرح احوال و آثار بهار
شادروان محمدتقی صبوری ملقب به ملک الشعرا بهار در ۱۲ ربیع الاول ۱۳۰۴ ه. ق. برابر با بیستم آذر ماه ۱٢۶۵ شمسی در شهر مشهد به دنیا آمد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری فرزند حاج محمدباقر کاشانی رئیس صنف حریربافان مشهد بود ولی وی حرفه پدری و اجدادی را مانند سایر برادران خود دنبال نکرد و در مشهد به تحصیل ادبیات و زبانهای عربی و فرانسه و نیز فقه و حکمت پرداخته و در عصر خود یکی از فضلای مشهور خراسان به شمار می آمد، صبوری شعر را به سبک امیر معزی میگفته و در ساختن قصیده استاد بوده است تا به جایی که از ناصرالدین شاه قاجار فرمان ملک الشعرایی آستان قدس رضوی را دریافت کرده است..
مادر بهار از یک خانواده بازرگان اهل گرجستان بود که در جنگهای روس و ایران با جمعی دیگر به دست عباس میرزا نایب السلطنه به اسارت ایران آورده شده و به دین اسلام گرویده بودند.
بهار از سنین کودکی و در زمان حیات پدر قریحه ادبی خود را به منصه ظهور رسانید. نخست نزد پدر مقدمات و اصول ادبیات را آموخت و پس از مرگ پدر به تحصیل نزد ادیب نیشابوری و سید علی درگزی ادامه داد.
بهار در عنفوان جوانی در شاعری چنان مهارت و شهرت یافت که در هیجده سالگی پس از مرگ پدر فرمان ملک الشعرایی آستان قدس رضوی را از مظفرالدین شاه دریافت کرد.
چنانچه از لابلای اشعار بهار مستفاد می شود بسیاری از فضلای خراسان در آغاز باور نمیکردند قصایدی که بهار در مجالس می خواند از آن خود اوست و برخی مدعی بودند که وی اشعار پدرش را به نام خود قرائت میکند. از این رو حکام و امرا و برخی اساتید خراسان در محافل علنی مکرر وی را در معرض امتحان قرار می دادند. گویند در
/channel/malekoshoarabahar