managheb_ahlebeyt | Unsorted

Telegram-канал managheb_ahlebeyt - قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

2809

گزيده هايي از كتاب القطره نوشته آيت الله سيد احمد مستنبط (رضوان الله تعالي عليه)

Subscribe to a channel

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

شب هنگام است و زمان خواب
پس چون همیشه ، مولای من ،برای سلامتیتان آیه‌الکرسی میخوانم و به سویی که نمی‌دانم، می‌دمم...

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

💠 فضیلت یک قطره اشک، در عزای حضرت سیّدالشّهدا علیه‌السّلام

🎤استاد شیخ علی زارعین؛

«پیشنهاد دانلود»

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

◼️ السَّلامُ علیکِ أَیَّتُها المُتَحَیِّرَةُ فِی خَرابَةِ الشّام....

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

دم دروازه ساعات غم در جان او حل شد
معطل شد
معطل شد ..
معطل شد ...

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

◾️با پوزش از ساحت قدسی و قلب داغدار امام زمان...

🍂🥀🍂

بوی شراب از نفس شام می رسید
از هر طرف به قافله دشنام می رسید

زینب دو دست بسته برایش نقاب شد
با این عذاب در ملأ عام می رسید...

🍂🥀🍂

◼️ #الهی‌از‌غم‌زینب‌بمیرم

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

◼️سر زینب به‌سلامت سرِ خود می‌شکنم😭😭

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

#تنها‌به‌قصد‌فرج

شام بلا تیره تر از شام بود
عصمت حق در ملأ عام بود

خنده به رأس شهدا میزدند
سنگ به ناموس خدامیزدند

قافله تا وارد دروازه شد
داغ جگرسوختگان تازه شد

◾️ #الهی‌از‌‌غم‌زینب‌بمیرم...

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

#روضه

🚩 ورود اسرای اهل‌بیت علیهم‌السلام به شام

◼️ حجة‌الاسلام والمسلمین #استاد_حسین_انصاریان

🏴 «آجرک الله یا صاحب الزّمان.»

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

#مصائب_شام

🏴 با پوزش از ساحت قدسی و قلب داغدار امام زمان روحی فداه...

▪️پس از آنکه قافلهٔ اُسرا به شام رسید، ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺭﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺷﻬﺮ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﺭﺍﻳﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﻳﻮﺭ ﻭ زینتی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﺁﺋﻴﻦ‌ﺑﻨﺪﺍﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ کسی ﭼﻨﺎﻥ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩ. نزدیکِ ﭘﺎﻧﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ﺑﺎ ﺩﻑ‌ﻫﺎ ﻭ ﺍﻣﻴﺮﺍﻥ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﻃﺒﻞ ﻭ ﺑﻮﻕ ﻭ ﺩُﻫﻞ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺮﺩِ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﻥ ﺭﻗﺺ ﻛﻨﺎﻥ، ﺑﺎ ﺩﻑ ﻭ ﭼﻨﮓ ﻭ ﺭُﺑﺎﺏ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ اهالی ﺷﻬﺮ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺧﻀﺎﺏ ﻛﺮﺩﻩ، ﺳُﺮﻣﻪ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﻟﺒﺎﺳ‌ﻬﺎی ﻓﺎﺧﺮ ﭘﻮﺷﻴﺪﻧﺪ.

📜 کامل بهایی، ص ۹۱۵

▪️ابن منذر همدانی ﮔﻮﻳﺪ:‌ ﺍﻡ ﻛﻠﺜﻮﻡ علیهاالسلام ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺯﻫﺮﺍ علیهاالسلام ﺑﻮﺩ. ﭼﺎﺩﺭ ﻛﻬﻨﻪ‌ای ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﺍﺷﺖ. ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻳﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﻳﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩﻡ. بمن ﮔﻔﺘﻨﺪ: ای ﻣﺆﻣﻦ، ﺍﮔﺮ می‌توانی ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﻛﻪ ﺳﺮ ﺣﺴﻴﻦ علیه السلام ﺭﺍ ﺣﻤﻞ می‌کند ﭼﻴﺰی ﺑﺪﻩ ﻛﻪ ﺳﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﻠﻮ ﺑﺒﺮﺩ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﻫﺴﺘﻴﻢ. ﻣﻦ ﺻﺪﺩﺭﻫﻢ ﺑﻪ ﺣﻤﻞ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﻡ ﺗﺎ ﺳﺮ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺟﻠﻮ ببرد ﻭ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﺷﻮﺩ.

📜 کامل بهایی، ص ۹۲۱

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

◾️ مجلس سی‌‌ و یکم : ورود به شام

🎤 گوینده : علی ضیایی
📚از کتاب شصت جرعه دلدادگی
🖋 نویسنده : سیده مریم نخجوانی
( #چشم_انتظار )
✅ تولید اختصاصی شبکه ی قطره‌ای از مناقب اهلبیت

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

◼️ با پوزش از ساحت مقدس و قلب داغدار امام زمان روحی‌فداه

1 صفر
1 ـ وارد کردن سر مطهّر امام حسین علیه السلام به شام

بنی امیّه این روز را به خاطر ورود سر مطهّر امام حسین علیه السلام به شام عید قرار دادند. (1)

📚 منابع :

1. توضیح المقاصد : ص 5. و ... .


1 صفر
2 ـ ورود اهل بیت علیهم السلام به شام (2)

با رسیدن خبر نزدیک شدن اسرای اهل بیت علیهم السلام به دمشق، یزید دستوراتی صادر کرد :

1. تاجی جواهر نشان و تختی مرصَّع به سنگهای قیمتی آماده کنند.
2. بزرگان هر صنف با کمک یکدیگر شهر را در کمال زیبایی زینت نمایند.
3. تمام اهل شهر لباس های زینتی بپوشند و خود را بیارایند.
4. همگی در معابر رفت و آمد نموده، به یکدیگر تبریک بگویند.
5. پس از آمادگی کامل با طبل و شیپور به استقبال اسرا بروند.
6. جارچیان در شهر جار بزنند : سرهای بریده و زنان و اطفالِ کسانی بر شهر وارد می شوند که به قصد بر اندازی حکومت عازم عراق بوده اند، ولی عامل خلیفه یعنی ابن زیاد آنها را کشته است.

هر کس خلیفه را دوست دارد امروز شادی نماید.

شامیانِ پست نیز کوتاهی نکرده بر فراز بام ها بیرق های رنگارنگ بر افراشتند و در هر گذری بساط شراب پهن کردند.

نغمه آوازه خوانان بلند بود، و مردم دسته دسته به سوی دروازه ی کوفه در دمشق می رفتند و عدّه ای از شهر خارج شده بودند.

این در حالی بود که اهل بیت مصیبت زده و داغدار پیامبر صلّی الله علیه و آله را ـ که جبرئیل امین پاسبان حریم محترمشان بود ـ همراه با نیزه داران تازیانه به دست و بی رحم وارد دروازه ساعات کردند.

آن نابخردانِ پست همینکه جمع نورانی اُسرا را دیدند زبان به جسارت گشودند.

در آن شهر چه گذشت و با آن بزرگواران چه کردند قلم را یارای نوشتنش نیست. (3)

📚 منابع :

2. معالی السبطین : ج 2، ص 140. و ... .
3. الوقایع و الحوادث : ج 5، ص 30 ـ 6. و ... .

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

🍂🥀🍂

دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند
چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند

ظرفِ خاکسترِ یک عده هنوز آتش داشت
شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند

دست انداخت یکی پرده محمل را کَند
جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند

یک نفر گفت اگر بغض علی را داری
سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند...

🍂🥀🍂

ورود کاروان آل الله به شام بلا را ساحت مقدس امام عصر روحی فداه تسلیت و تعزیت عرض مینماییم.‌‌..



@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

مولای من
کاش عالَم را گِرد سرتان می‌چرخاندم
و دنیا را سر می‌بریدم نذر سلامتی وجودِ نازنینتان در هجمه‌ی غم های ماه صفر...

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

اولین پست امروز ۳ مرداد
بیست و نهم محرم

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

📜در نقلِ تاریخ است شب اول ماه صفر ، یزید شامیان را حنای رایگان پخش نمود تا به صبحِ اول صفر، دستانِ نکبتشان رنگ شادی گرفته باشد...

🍂 آجرک الله یا صاحب الزمان فی مُصِيبَة الشّام...

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

اولین پست امروز ۴ مرداد
اول صفر

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

🌘 شب و خرابه ی شام

🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

آفتاب غروب کرده، شامیان از صبح تا کنون دست افشان و پایکوبان به شادی بوده اند و حال ، خسته و وامانده از نکبتشان، دست اهل و عیالشان گرفته به خانه هایشان باز میگردند

سکوت و تاریکی بر شهر حاکم میشود،
سرباز به کاخ یزید میرود،
-امیر را بگویید با این زن و بچه چه کنیم؟
- در خرابه پشت قصر، جایشان دهید

-سر پناهی ندارد تا از سرما حفظشان کند
- سر پناه نمیخواهد، خدایشان حفظشان کند

-زیر اندازی نیست تا بدان بیارامند
- زیرانداز نمیخواهد، اولاد ابوترابند، بگو صورت بر خاک گذارند و بخوابند...

شب است و شامیان به خواب نحسشان فرو رفته اند،
اهل و عیال حسین را وارد خرابه میکنند
این کودکان از طلوع آفتاب به دوپا ایستاده و اجازت نشستن نداشته اند ، و حال دنبال جایی برای آرمیدن ، دور خرابه میگردند
و باز هم زینب کبری است که مینشیند، آغوش میگشاید :
بیایید عزیزان برادرم
بیایید روی پای عمه خواب ناز کنید
بیایید که دختر علی به یتیم نوازی عادتی دیرینه دارد...
(صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین)

#چشم_انتظار

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

✍️ رُوِيَ عَنِ المِنْهَالِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ:
بَيْنَمَا أَتَمَشَّى فِي أَسْوَاقِ دِمَشْقَ، وَإِذَا بِـ عَلِيٍّ بْنِ الْـحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ، يَتَوَكَّأُ عَلَى عَصَاهُ، وَرِجْلَاهُ كَأَنَّهُمَا قَصَبَتَانِ، وَالدَّمُ يَسِيلُ مِن سَاقَيْهِ، وَالصُّفْرَةُ قَدْ زَادَتْ عَلَيْهِ، فَخَنَقَتْنِي الْعَبْرَةُ، فَاعْتَرَضْتُهُ وَقُلْتُ:
كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟
قَالَ: فَبَكَى، وَقَالَ: كَيْفَ حَالُ مَنْ أَصْبَحَ أَسِيرًا لِـ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ، وَنِسَاؤِي إِلَى الآنَ مَا أَشْبَعْنَ بُطُونَهُنَّ، وَلا كَسَوْنَ رُؤُوسَهُنَّ، نَائِحَاتِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَنَحْنُ يَا مِنْهَالُ كَـ مَثَلِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي آلِ فِرْعَوْنَ، يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَنَا وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَنَا.
أَمْسَتِ الْعَرَبُ تَفْتَخِرُ عَلَى الْعَجَمِ بِـ أَنَّ مُحَمَّدًا عَرَبِيٌّ، وَأَمْسَتْ قُرَيْشٌ تَفْتَخِرُ عَلَى الْعَرَبِ بِـ أَنَّ مُحَمَّدًا مِنْهُمْ، وَأَمْسَيْنَا مَعْشَرَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَغْصُوبِينَ، مَقْتُولِينَ، مُشَرَّدِينَ، مَا يَدْعُونَا يَزِيدُ إِلَيْهِ مَرَّةً إِلَّا نَظُنَّ الْقَتْلَ.
إِنَّا لِلَّهِ، وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ.
قُلْتُ: يَا سَيِّدِي، وَإِلَى أَيْنَ تُرِيدُ؟
قَالَ: إِلَى الْمَجْلِسِ الَّذِي نَحْنُ فِيهِ، لَيْسَ لَهُ سَقْفٌ، وَالشَّمْسُ تَصْهَرُنَا فِيهِ، وَلا نَرَى الْهَوَاءَ أَبَدًا، فَأَفِرُّ مِنْهُ سُوَيْعَةً لِـ ضَعْفِ بَدَنِي، وَأَرْجِعُ خَشْيَةً عَلَى النِّسَاءِ.
فَبَيْنَمَا هُوَ يُخَاطِبُنِي، وَإِذَا بِـ امْرَأَةٍ تُنَادِيهِ:
إِلَى أَيْنَ تَمْضِي يَا قُرَّةَ عَيْنِي؟
فَتَرَكَنِي وَمَضَى، فَحَقَّقْتُ النَّظَرَ إِلَيْهَا، وَإِذَا هِيَ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ.

🔰 از «منهال بن عمر» روایت شده که گفت:
در حالی که در بازارهای دمشق قدم می‌زدم، ناگهان دیدم علی بن حسین (درود خدا بر او باد) بر عصای خود تکیه کرده است. پاهایش چنان لاغر شده بودند که گویی دو نی بیش نبودند و خون از ساق‌هایش جاری بود. رنگ زرد (زردیِ بدن) بر او افزوده شده بود. بغض گلویم را گرفت و جلو رفتم و گفتم:
ای فرزند رسول خدا! صبح را چگونه آغاز کردی؟
گریست و فرمود: چه حال دارد کسی که اسیر یزید بن معاویه شده است، و زنانم تا این لحظه شکم‌هایشان را سیر نکرده‌اند. شب و روز در حال نوحه‌گری‌اند و ما ای منهال! چون قوم بنی‌اسرائیل در نزد خاندان فرعون هستیم؛ پسرانمان را می‌کُشند و زنانمان را زنده نگه می‌دارند.
امروز عرب‌ها بر عجم‌ها افتخار می‌کنند که محمد عربی است و قریش بر عرب‌ها افتخار می‌کند که محمد از آنِ ایشان است، اما ما خاندان او، مورد غصب‌ واقع شده، کشته‌شده و آواره‌ایم. هرگاه یزید ما را به حضور می‌طلبد، گمان می‌کنیم که کارمان با قتل پایان می‌یابد.
ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم.
گفتم: ای سرورم، به کجا می‌روی؟
فرمود: به مجلسی که اکنون در آن هستیم، که سقفی ندارد و خورشید ما را در آن می‌سوزاند و هرگز هوایی نمی‌بینیم. پس ساعتی برای ضعف بدنم از آنجا می‌گریزم و بازمی‌گردم از بیمِ زنان.
در حالی که با من سخن می‌گفت، زنی او را ندا داد:
به کجا می‌روی ای نور چشمم؟
مرا رها کرد و رفت. دقیق‌تر نگاه کردم، دیدم او زینب دختر علی (درود خدا بر او باد) است.

📚مجالس‌البَحراني، يوسف‌بن‌حسن‌البلادي‌البحراني (قرن ۱۱ ه.ق)، نسخه خطی کتابخانه مجلس، ص ۳۲

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

◼️ امان از شام

🎤 #سید_حسین_مومنی

🍂 اشکهایمان نذر فرج مولای غریبمان...

#اللهم_عجل_لوليك_الفرج

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

🍀#فضایل_اباعبدالله_الحسین

 ابن قولویه درکتاب «کامل الزیارات» مینویسد:
ابن ابی یعفور گوید: امام صادق علیه السلام می فرماید:
روزي پیامبرخداصلی الله علیه وآله وسلم در خانه دخترش فاطمه زهرا علیها السلام حضور داشت، امام حسین علیه السلام درکنار آنحضرت بود، ناگاه پیامبرخداصلی الله علیه وآله وسلم گریست و سر بر سجده گذاشت. سپس فرمود:

💠اي فاطمه! علی اعلا، هم اکنون درخانه تو با بهترین شکل و زیباترین قیافه براي من مجسّم شد و گفت :
💫محمد  ! آیاحسین علیه السلام را دوست داري؟ ّ
💠گفتم: آري، او نورچشم من و نوگل من است، او میوه دل من و پرده مابین دیدگان من است.
آنگاه درحالیکه دست خود را برسرحسین علیه السلام نهاده بود گفت:
💫محمد! مبارك باد مولودي که بر اوست برکات خدا،صـلوات، رحمت ورضوان او. و لعنت،خشم، عذاب، ذلّت و رسوایی و عقوبت خدا برکسی که او را میکشد، و با او به ستیز برمیخیزد وجنگ مینماید.

💫آگاه باش! او در دنیا و آخرت آقا و سـرور شهیدان از پیشینیان و آیندگان است، او آقاي جوانان اهل بهشت از میان آفریدگان اسـت.  پـدرش از او بهـتر و برتر است. پس بر اوسـلام برسـان، وبه وي مژده بـده که او عَلَم و پرچم هـدایت است، او راهنمـاي دوسـتان من و حافظ وگواه من بر آفریـدگانم و خازن علم و  دانش من وحّجت من بر اهل آسـمانیان و  زمینیان و پریان و انسان است.

📚کتاب نفیس  #القطره، جلد اول ، صفحه ۴۸۶

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

▪️حال أسفناک اهل بیت امام حسین علیهم‌السّلام، هنگام ورود به شام

روز اول صفر‌ ، ورود اسرای کربلا به شام

▪️پس از آنکه قافلهٔ اُسرا به شام رسید، ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺭﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺷﻬﺮ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﺭﺍﻳﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﻳﻮﺭ ﻭ زینتی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﺁﺋﻴﻦ‌ﺑﻨﺪﺍﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ کسی ﭼﻨﺎﻥ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩ. نزدیکِ ﭘﺎﻧﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ﺑﺎ ﺩﻑ‌ﻫﺎ ﻭ ﺍﻣﻴﺮﺍﻥ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﻃﺒﻞ ﻭ ﺑﻮﻕ ﻭ ﺩُﻫﻞ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺮﺩِ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﻥ ﺭﻗﺺ ﻛﻨﺎﻥ، ﺑﺎ ﺩﻑ ﻭ ﭼﻨﮓ ﻭ ﺭُﺑﺎﺏ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ اهالی ﺷﻬﺮ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺧﻀﺎﺏ ﻛﺮﺩﻩ، ﺳُﺮﻣﻪ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﻟﺒﺎﺳ‌ﻬﺎی ﻓﺎﺧﺮ ﭘﻮﺷﻴﺪﻧﺪ.
📔کامل بهایی، ص ۹۱۵

▪️ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺳﻴﺪ ﺑﻦ ﻃﺎﻭﻭﺱ می‌نویسد: ﻛﻮﻓﻴﺎﻥ ﺳﺮ مطهر ﺣﺴﻴﻦ علیه السلام ﺭﺍ ﺑﺎ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥِ ﺍﺳﻴﺮ ﺑﺮﺩند. ﭼﻮﻥ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ، ‌ﺍﻡ ﻛﻠﺜﻮﻡ ﺑﻪ #ﺷﻤﺮ ﻛﻪ ﺟﺰﺀ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: بتو حاجتی ﺩﺍﺭﻡ. ﮔﻔﺖ: ﭼﻴﺴﺖ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺎ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ می‌برید ﺍﺯ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ‌ای ﻭﺍﺭﺩ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺮ ﻛﻤﺘﺮ ﺑﺎﺷد ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﺑﮕﻮ ﺍﻳﻦ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻛﺠﺎﻭﻩ‌ﻫﺎی ﻣﺎ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﺲ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﺩﻳﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺫﻟﻴﻞ ﺷﺪﻳﻢ. ﺷﻤﺮِ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺩﺭ مقابلهٔ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺁﻥ ﺑﺎﻧﻮ ﺍﺯ ﻋﻨﺎﺩ ﻭ ﻛﻔﺮی ﻛﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﻧﻴﺰﻩ ﺑﺰﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﻴﺎﻥ ﻛﺠﺎﻭﻩ‌ﻫﺎ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺮﺍﻥ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﻨﺪ. ﺗﺎ ﺁﻥ‌ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺩﻣﺸﻖ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﻠﻪ‌ﻫﺎی ﻣﺴﺠﺪ ﺟﺎﻣﻊ ﺑﭙﺎ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. یعنی ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺍﺳﻴﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ می‌ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ.
📔 لهوف، ص ۱۷ - بحار ج۴۵ ص۱۲۷

▪️«ﻣﻨﺎﻗﺐ» ﺑﻪ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﺯﻳﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﺳﻬﻞ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﺭ ﺳﻔﺮی ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻣﺸﻖ ﺷﺪﻡ، ﺷﻬﺮی ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺁﺑﺎﺩﺍنی، ﺩﺭﺧﺘﻬﺎی ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ، ﻧﻬﺮﻫﺎی ﺑﺴﻴﺎﺭ، ﻗﺼﺮﻫﺎی ﺑﻠﻨﺪ، ﺧﺎﻧﻪ‌ﻫﺎی بی‌ﺷﻤﺎﺭ ﻭ ﺩﻳﺪﻡ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﺁﺋﻴﻦ ﺑﺴﺘﻪ‌ﺍﻧﺪ. ﭘﺮﺩﻩ‌ﻫﺎ ﺁﻭﻳﺨﺘﻪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻧﻮﺍﺧﺘﻦ ﺳﺎﺯ و آواز ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﮕﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﺯ ﻋﻴﺪ ﺍست! ﺍﺯ ﮔﺮﻭهی ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺷﺎﻡ ﻋﻴﺪی ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ نمی‌دﺍﻧﻢ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍی ﺷﻴﺦ، ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﻏﺮیبی؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻦ ﺳﻬﻞ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﻫﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺭﺳﻮﻝ اکرم صلی ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺳﻴﺪﻩ‌ﺍﻡ. ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﺗﻌﺠّﺐ می‌ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺧﻮﻥ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧمی‌ﺑﺎﺭﺩ ﻭ ﭼﺮﺍ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻫﻠﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ نمی‌ﺑﺮد! ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺮﺍ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺡ ﻭ ﺷﺎﺩی ﺑﺮﺍی ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺮ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮﺍی ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻪ ﻫﺪﻳﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ‌ﺍﻧﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: عجب! ﺳﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ می‌ﺁﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺎﺩی می‌ﻛﻨﻨﺪ؟ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﺍﺯ ﻛﺪﺍﻡ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩ میﻛﻨﻨﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﺯ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺳﺎﻋﺎﺕ (ﻣﻦ ﺳﻮی ﺁﻥ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺷﺘﺎﻓﺘﻢ، ﭼﻮﻥ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺁﻥ ﺭﺳﻴﺪﻡ) ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﭘﺮﭼﻤﻬﺎی ﻛﻔﺮ ﻭ ﮔﻤﺮﺍهی ﺍﺯ پی ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ می‌ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺳﻮﺍﺭی ﺁﻣﺪ ﻛﻪ ﻧﻴﺰﻩ‌ای ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺳﺮی ﺑﺮ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺷﺒﻴﻪﺗﺮﻳﻦ مردم به ﺭﺳﻮﻝ اکرم صلی ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﻮﺩ. بعد ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ را بر ﺷﺘﺮﺍﻥ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻩ می‌ﺁﻭﺭﻧﺪ. ﻧﺰﺩﻳﻚ یکی ﺍﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﺗﻮ کیستی؟ ﮔﻔﺖ: ﺳﻜﻴﻨﻪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻦ ﺳﻬﻞ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺍﺯ ﺻﺤﺎﺑﻪ ﺟﺪّﺕ می‌ﺑﺎﺷﻢ، ﺍﮔﺮ حاجتی ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ. ﺳﻜﻴﻨﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﻪ کسی ﻛﻪ ﺳﺮ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﺣﻤﻞ می‌کند ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺮ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ مردم ﺑﻪ ﺣﺮﻡ ﺭﺳﻮﻝ اکرم ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻜﻨﻨﺪ! ﺳﻬﻞ ﮔﻔﺖ: ﻧﺰﺩ ﺁﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻳﺎ ﺣﺎﺟﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮمی‌ﺁﻭﺭی ﻭ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﻃﻠﺎ ﺑﮕﻴﺮی؟ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺟﺖ ﺗﻮ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﻳﻦ ﺳﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻠﻮ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺒﺮی. ﺁﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺯﺭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺣﺎﺟﺖ ﻣﺮﺍ ﺭﻭﺍ ﻧﻤﻮﺩ.
📔بحارالانوار، ج ۴۵ ص ١٢٧ و ۱۲۸

←ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻋﻠّﺎﻣﻪ ﻣﺠﻠﺴﻲ ﺩﺭ «ﺟﻠﺎﺀ ﺍﻟﻌﻴﻮﻥ» ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺭﺍ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ:
ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺍﺑﻦ ﺷﻬﺮ ﺁﺷﻮﺏ ﭼﻮﻥ ﺁﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻃﻠﺎ ﺭﺍ ﻣﺼﺮﻑ ﻛﻨﺪ ﺩﻳﺪ، چون ﺳﻨﮓ ﺳﻴﺎﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
«ﻭ ﻟﺎ ﺗﺤﺴﺒﻦّ ﺍﻟﻠﻪ ﻏﺎﻓﻠﺎ ﻋﻤّﺎ ﻳﻌﻤﻞ ﺍﻟﻈﺎﻟﻤﻮﻥ»
ﻭ ﺑﺮ ﺟﺎﻧﺐ ﺩﻳﮕﺮ:
«ﻭ ﺳﻴﻌﻠﻢ ﺍﻟﺬﻳﻦ ﻇﻠﻤﻮﺍ ﺃﻱّ ﻣﻨﻘﻠﺐ ﻳﻨﻘﻠﺒﻮﻥ»


📜 جلاء العیون، ص ۹۸۶

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

▪️ با پوزس از ساحت قدسی و قلب داغدار امام زمان روحی‌فداه

◼️ پانصد هزار نفر به تماشا آمده بودند...

در نقلی آمده است:

... در دروازهٔ شهر شام سه روز اسرای آل الله را بازگرفتند تا شهر را بيارايند و هر حُلّى و زيورى و زينتى كه در آن بود، به آيين‌ها بستند به گونه ای كه كسى تابحال چنین نديده بود.

ثمّ استَقبَلتْهم مِْن أهلِ الشّامِ زِهاءَ خمس مائة ألف مِن الرّجال و النّساء مَعَ الدّفوف، و خرَجَ أمراءُ النّاسِ مع الطّبولِ و الصّنوجِ و البوقات،

▪️قريب پانصد هزار مرد و زن با دف‌ها و اميران ايشان با طبل‌ها و كوس‌ها و بوق‌ها و دهل‌ها بيرون آمدند؛

و كانَ فيهِم ألوفٌ مِن الرّجالِ و الشّبّانِ و النّسوانِ يَرقصونَ و يَضربونَ بالدّفّ و الصّنج و الطّنبور، و قد تزيّنَ جميعُ أهلِ الشّام بِألوانِ الثّيابِ و الكُحل و الخَضاب.

▪️ چند هزار مرد و جوان و زن، رقص كنان با دف و چنگ و طبل‌زنان، ابه ستقبال آمده بودند. همه اهل شام، دست و پاى خود را از خوشحالی خضاب كرده و سرمه در چشم كشيده و لباس‌های زیبا و رنگارنگ پوشيده بودند.

📚كامل بهايى، ج۲، ص۲۹۲
📚نفس المهموم، ص۴۳۲

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

در زیارت عقیله‌ی بنی‌هاشم آمده است:

💠 السَّلامُ عَلیکِ یا بِنتَ مَن قادَ زِمامَ ناقَتِها جَبرائیلُ

درود بر تو باد ای دخترِ (حضرت زهرا سلام الله علیها) که مهارِ ناقه‌اش را جبرائیل به دست گرفت...

◼️ اهل روضه بهتر می‌دانند کربلا تا شام ناقه‌ی عریانِ زینب کبری ....
بماند بقیه‌اش😭😭

@managheb_ahlebeyt

#الهی‌از‌غم‌زینب‌بمیرم

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

دلواپسی دختر زهرا ز حد گذشت

خیلی به عمه ام سر بازار سخت گذشت...

🏴 ساعدالله قلبک یا صاحب الزمان😭

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

◼️ بدتر از کرب‌و‌بلا هست خدا روضه‌ی شام....

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

#تنهابه‌قصدفرج
#روضه

⚫️ذکر مصیبتِ ورود اهلبیتِ امام حسین علیهم السلام به شام بلا

✅ استاد بندانی

🍂 اشک‌هایمان نذر فرج مولای غریبمان...

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

▪️ با این حالت، اسرا وارد شهر شام شدند...

مرحوم آیت الله تولایی خراسانی، در سخنرانی خود در مدرسه مجتهدی تهران در دهه اوّل صفر سال1396 قمری، خطاب به طلاّب علوم دینی می فرمود:
بچّه ‌های فاطمه زهرا علیهاالسلام را وارد شهر شام کردند، همچون اسیران زنگبار و یهودی و نصرانی و مجوس...
خدا نکند زن و بچّه شما، اوّلاً بی ‌لباس باشند، و پول نداشته باشی لباس بخری، و یک چادر پاره‌ ای، یک مقنعه پاره کهنه بر سرشان باشد. از این‌که دوستان، آنها را می ‌بینند، متأثر می ‌شوی، چه رسد به این که دشمنان، آنها را ببینند. اگر این اتّفاق در خانه ‌ات باشد، متأثر می ‌شوی تا چه برسد به کوچه. اگر فکر کنی کباب می ‌شوی. این دختران امیرالمؤمنین علیه السلام، یک چادر حسابی نداشتند، یک لباس حسابی بر تن نداشتند. در کوفه چنین بودند.
«دَخَلَتْ زَینَبُ عَلَی ابنِ‏ زِیادٍ، وَ عَلَیها اَرْذَلُ ثِیابِها وَ هِی مُتَنَکِّرَةٌ.» (منهاج‌البراعة في شرح نهج‌البلاغة، ج‏15، ص39)
هرچه لباس خوب داشتند، همه را برده بودند. یک دانه چادر پاره به سرشان بود و یک پیراهن به تنشان. با اذن از سیّد‌ها می‌گویم. آن چادر و آن پیراهن خیال می ‌کنید سالم مانده بود؟ آن‌ها پاره پاره شده بود. آن ‌قدر روی چوب جهاز شترها و...
ای کاش همین بود. سیّد‌ها بر سرتان بزنید. با همین چادرها و پیراهن‌ها بودند که آن‌قدر شلاق به آن‌ها زدند، آن‌قدر تازیانه زدند. ای وای!
با این حالت، با این لباس و وضعیت، دختر علی و زهرا سلام الله علیهما را وارد شهر شام کردند. تماشاچی ‌ها تماشا می‌ کنند، رقاص‌ها می ‌رقصند، طبّال ‌ها طبل می ‌زنند. از همه بدتر، مردم به یکدیگر می‌ رسند و مبارک باد می ‌گویند. از این ‌ها بالاتر بگویم، ناله شما به آسمان برود. در مقابل چشم زن‌ها، آن مردم خدانشناس می ‌آیند پایین نیزه، همان نیزه‌ای که سر اباعبدالله علیه السلام بر آن است، با انگشت‌هایشان اشاره می‌کنند و می‌گویند: «هذا رَأسُ الخارِجی...»
بحقّ مولانا الحسین المظلوم و بأهل بیته المظلومین، با حال ناله و تضرّع، به منظور فرج صاحبتان، ده نوبت: یا الله ...
به دل سوخته آل محمّد علیهم السلام، دل ما را به فرج امام زمانمان خرسند فرما. به چشمان گریانشان، چشم ما را به جمال صاحبمان روشن فرما.

🎤(سخنرانی های مدرسه مجتهدی، دوشنبه، شب دوم صفر 1396 قمری)

✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

شب هنگام است و زمان خواب
پس چون همیشه ، مولای من ،برای سلامتیتان آیه‌الکرسی میخوانم و به سویی که نمی‌دانم، می‌دمم...

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

💫 یا‌حبیب‌الباڪین

عاشقان گویند مرهم، عاقلان گویند اشڪ
این ڪه هم اشڪ است و هم مرهم گمانم گوهر است

🌟 رویای شبانه‌تان متبرک به یاد و نام ارباب عوالم، حضرت حسین‌بن‌علی علیه‌السلام....

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…

قــطره ای از مناقب اهــل بيــت

▪️ مصائب حضرت زهرا و حضرت زینب علـیـهمـا السّـلام

✍حاج سید حسن پسر حاج سید جوادی می‌گوید:
سال‌ها قبل از تألیف این کتاب، روزی در خواب بانوی عظیم‌الشأن، حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها را دیدم که در جمع دختران خردسالی نشسته بود؛ همه دختران به پوشش سیاه مُلبّس بودند و در زمینی مخروبه در گوشه‌ای از بیابانی پهناور، حلقه زده و به سخنان آن حضرت گوش می‌دادند.
از شدت ناراحتی، به صدای بلند گریستم و عرض کردم:
«آیا در دنیا به شما سخت‌تر گذشت یا به مادرتان، حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها؟»
حضرت زینب در جواب، با اشاره به آن دختران فرمود:
▪️«مگر این‌ها را نمی‌بینی؟»



📚چهره درخشان عقیله بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها، مؤلف: علی ربّانی خلخالی، ناشر: انتشارات مکتب الحسین-قم، ص۱۹۹

@managheb_ahlebeyt

Читать полностью…
Subscribe to a channel