کبکم خروس میخواند.
برای اولین بار میتوانستم نقاب خود اندیشی بزنم.
گچ از دیوار میکندم و سرخاب سفیدابِ صورتم میکردم.
سوتکی که از گلوی شریعتی ساخته اند را در دست گرفتم؛
مردم شهر را صدا کردم؛
همه را دنبال خودم به مرز کشاندم و بعد پاره کردم نقابِ مردمانِ سیاه را !
نشانشان دادم که هیچ انگاره ای از صوتِ خشمگینِ سوت نمیاید بُرون.
سفیدی ام خشمگینشان کرد و سرخ کردند مرا .
دریدند خونم را و مکیدند رگ هایم را ...
#Rwin
@maneoryan
چاوشی عالیه😂
میاد پست میذاره ۲۰ تا زندانی آزاد کنیم .
بعد ک مبلغ تو کمتر از یکساعت جمع میشه ؛ یه موزیک میده بیرون😐
کنسرت بخواد بذاره قبلش میتونه زندانیای کل ایرانو آزاد کنه😂
@maneoryan
همیشه سعی کردم توی زندگیم به آدما گوش بدم.
بفهمم و کمک کنم .
اگه گاهی نتونستم چون انسانم.
از نسیانم .
خطاکارم .
گاهی نمیشه و بلد نیستم اداره کردن رو.
ادامه دادن رو.
گاهی هرچی نقشه و برنامه میچینم همش پوچ میشه و بادِ هوا.
گاهی اصن خودتم پوچ میشی و بادِ هوا.
یجاهایی از زندگی رنجی رو متحمل میشم که فقط میتونم بگم دارم توش بزرگ میشم .
رنج میکشم و بزرگ میشم .
رنج میکشم و غمگین میشم .
بزرگ میشم و غمگین تر ...
#Rwin
@maneoryan
I tell myself you'd call
But even if you don't
My mind will play the scene anyways 🌻
@maneoryan
هر آنچه میشنوید
آخرین مکالمات افراد است.
بی خداحافظی ۱۷۶
تقدیم به ۱۷۶ جانباخته پرواز اوکراینی
کاری از مجله هنری اغما...
@maneoryan
بگو به اون لجن خورا که آبمون عوض شده
بگو یه سطل گریه کرد، ماهیِ آبپز شده
عجب جمعه ای ساخت 😍
@maneoryan
Silence in a room with just the two of us
Afraid to speak, afraid to fuzz
Not so sure if I can tell you now
But I am falling in love with you somehow❄️
@maneoryan
دلم میخواد برگردم ب اون موقع که ساعت ۴ صبح پامیشدیم و وسایل رو میذاشتیم توی ماشین. میشستم عقب ماشین ، بابام پشت فرمون بود .
خانوادگی میرفتیم شمال و با آهنگای جادّه خوابم میبرد .
@maneoryan
کاش یه دکمه میذاشتن آدم که زیادی خسته میشد میرفت روی نیمکت ذخیره یه ۲ سالی زندگی نمیکردیم، بعدش دوباره برمیگشتیم تو زمین 😒
#Rwin
@maneoryan
وقتی بهت گفتم دریا رو لمس کن .داد زدی . صدام زدی . گفتم اینجا کوه نیست که صدات بپیچه .اینجا غرقت میکنه . اینجا ترکت میکنه .اینجا هیچوقت درکت نمیکنه !
بعد برام شعر خوندی ؛ گفتی :
دلبر راز دلم نهفته است ؛ دلبر جانم درونِ این خاک جا مانده ؛ بگذار بروم جای دیگر ؛ دریا و اقیانوس و جنگل ! بگذار خاک شَوَم ، آهن و فسفر شَوَم ... بگذار یکدم نفس و اکسیژن جنگل بِشَوَم ...
بعد این شعر گذاشتم بری ؛ وسایلتُ جمع کردی و رفتی توی جنگل !
#Rwin
@maneoryan
هر انسانی سه نیم است!
نیمی سفید، نیمی سیاه و نیمی خاکستری !
گاه نیم خاکستری به سیاهی میگراید و گاه به سفیدی!
لیکن هیچ نیمِ سفید و سیاهی به هم مبدل نمیشوند.
امان ...
از روزی که تبدیل شود و سفیدی ات ، سیاه !
سیاهِ سیاه ...
مثل بختِ سهراب که بدستِ پدرش ،
مثلِ هملت که بدست عمویش ...
و مثلِ من که بدست خودم !
#Rwin
@maneoryan