marzockacademy | Unsorted

Telegram-канал marzockacademy - آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

10921

کانال فلسفه وهنر مارزوک

Subscribe to a channel

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

✍ فیلسوف و تغییر:

1⃣ فیلسوف اصولا کسی است که در ساحت فطرت ثانیه می اندیشد و مات و مبهوت وجود است و در باب حقیقت وجود و مراتب و امواج وجودی تامل می کند و در جستجوی حقایق جهان و انسان است. در این مرتبه ، نه مجالی برای پرداختن به امور ساحتِ فطرت اولیه است که بخواهد آن را دگرگون نماید و تغییر دهد و نه ارزشی برای آن قائل است. چون او در ساحت هستی شناسی متافیزیکی ، متحیر در برابر حقیقت وجود و مشغول به آن است. در نزد او مهمترین و شریفترین فلسفه همین فلسفه اولی یا مابعدالطبیعه است.

2⃣ آیا فیلسوف صرفا در ساحت متافیزیک و مابعدالطبیعه بسر می برد و اوقات فراغتی برایش حاصل نمی شود که در باب خانواده و جامعه اش بیاندیشد و به اصلاح و تغییر آن بپردازد؟
بی شک پاسخ آن مثبت است. چون فیلسوف تماما از جنس تفکر و آنهم تفکر متافیزیکی ، ساخته نشده است بلکه همچنین صاحب جسم و تن است و نیازهای بدنی و خانواده ای و محیطی و احتماعی ای دارد که بناگزیر باید به آن برگردد و به تغییر آن بپردازد تا به حیات فکری اش در فطرت ثانیه ادامه دهد. اینجاست که ممکن است برای ایجاد فضایی مطلوب و مناسب دست به تغییر بزند و اصلاحاتی را انجام دهد. اما مهمترین تغییری که ایجاد می کند همان تشکیک و تردید در آموزه ها و باورها و پاسخ های جزمی ی متداول و تخریب آن است. اما خودش هیچ راه حل قاطع و پاسخ شک ناپذیر ندارد. تمام توان و تخصص فیلسوف در تخریب بنیان های جزمی و دگمی است بدون آنکه مروج جزمیت باشد. البته همین عمل او گشاینده ی افق های جدید زندگی است.

3⃣ ایجاد تغییر و انجام اصلاحات که باید توسط فیلسوف صورت گیرد ، صرفا با پشت میز نشستن و قلم به دست گرفتن و ورق های مختلفی را سیاه کردن امکانپذیر نیست. بلکه یکی از مهمترین عنصر اصلاح و تغییرِ خانواده و محیط و جامعه توسط فیلسوف، تعامل و همنفسی ی مستقیمش با آن است. به گونه ای که زبانش زبان دل مردم باشد و نگاهش نگاه عمیق آنان ؛ چون قبل از هرگونه اصلاح و تغییری ، برقراری پیوند محکم با اعضای خانواده و شهروندان جامعه لازم است. نه اینکه فیلسوف بدون هیچ تعاملی با جمع و جامعه ، در گوشه ای بنشیند و صرفا با زبان انتزاعی و فانتزی و مبهم و غیرقابل فهم و زجرآورش بخواهد اوضاع را تغییر دهد. تغییر و تخریب بنیان های جزمی صرفا از طریق دیالوگ و همزبانی با مردمِ جزم اندیش امکانپذیر است.

4⃣ البته تغییر واقعی ، باید از خود فیلسوف آغاز شود. اگر فیلسوف لب بگشاید و سخنی بگوید ، نخست خودش باید مظهر سخنان و مصداق گفته هایش باشد. اگر از ابرمردِ بت شکن و سنت شکن سخن می گوید و او را با شور و حرارت وصف می کند ، خودش نیز باید واقعا یک ابرمرد باشد و نه انسانی ترسو و محافظه کار و ریاکار که نان را به نرخ روز می خورد تا منافع و مصالحش در آتش خشم مردم و صاحبان قدرت نسوزد.

5⃣ وقتی فیلسوف موفق شد که تعامل جدی و واقعی با جامعه و جهان برقرار کند آنگاه با طرح پرسش های بنیادین و سهمگین و ویرانگر باید بکوشد اندیشه ها و آموزه ها و باورهای جزمی مردم را که علت بنیادین بدبختی و تیره روزی آنان است و در حصار آن محبوس و اسیر هستند ، کمرنگ و دگرگون و ویران نماید و جزمیت ها و انحصارطلبی های متحجران و جزم اندیشان را ریشه کن کند تا ذهنیت بسته و متحجر و جزمی و انعطاف ناپذیر آنان جای خود را به ذهنیت باز و گشوده و منعطف و نرمش پذیر بدهد و افق نوین زندگی ظاهر شوند. این امر زمانی میسر است که تمامیت وجودی فیلسوف نمایش تخریبِ جزمیت و قطعیت و تحجر باشد و نه اینکه مثلا زبان و گفتاری بت شکنانه داشته باشد اما نوع رفتار و سبک زندگی اش جزمی و متحجرانه باشد و از تکبر و تعصب کور و خودشیفتگی عقیدتی و سیاسی اش حکایت کند. به عبارت دیگر ، ایجاد تغییر و دگرگونی در جمع و جامعه صرفا با تبلیغ و تشویقِ میان تهی امکانپذیر نیست.

6⃣ بدیهی است که صِرف نقل اندیشه ها و آموزه های فیلسوفان بزرگ و نقد آنان در فضای مجازی و واقعی به منظور تغییرِ جمع و جامعه ، اگر مصداق آب در هاون کوبیدن نباشد ، خاصیت و تاثیر چندانی هم ندارد بلکه صرفا نوعی وقت گذرانی و سرگرمی و اتلاف عمر است. چون تغییر نه صرفا با بیان و زبان بلکه با عمل و اقدام در پهنه ی میدان امکانپذیر است.

🖌 حسین سلیمانی آملی
خردادماه هزار و چهارصد و چهار خورشیدی

http://falsafeyegharb.blogfa.com

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

سقراط  اعتقاد داشت تنها راه برای زندگی معنادار، پرسش‌گری مستمر و خودآگاهی است. به گفته سقراط، انسان باید همیشه از خود بپرسد که «من کیستم؟» و «چه هدفی دارم؟» برای او، معنای زندگی در بررسی مستمر و تلاش برای بهبود خود و جامعه نهفته بود.
او عقیده داشت که افراد باید با استفاده از عقل خود زندگی کنند و ارزش‌های اخلاقی و فضیلت را در زندگی خود به کار گیرند. سقراط می‌گفت: «زندگی بدون تأمل، زندگی نیست.»
سقراط به جای دنبال کردن لذت‌های دنیوی، باور داشت که انسان باید همیشه در جستجوی حقیقت باشد و برای زندگی خود معنا بسازد.

افلاطون، شاگرد برجسته سقراط، برای یافتن معنا در زندگی، به دنیای ایده‌ها (Forms) اشاره کرد. او اعتقاد داشت که دنیای مادی و محسوس تنها سایه‌ای از دنیای ایده‌ها و حقیقت مطلق است. برای افلاطون، معنای واقعی زندگی تنها در جستجو و درک ایده‌های کاملاً ایده‌آل مانند «خوبی»، «زیبایی» و «حقیقت» یافت می‌شود.
به باور او، انسان‌ها باید در دنیای مادی زندگی کنند، اما باید همواره تلاش کنند که به سمت دنیای ایده‌ها و حقیقت حرکت کنند. او در «جمهور» (Republic) می‌گوید: «فقط کسانی که فلسفه را به عنوان شیوه‌ای از زندگی انتخاب می‌کنند، قادرند به حقیقت برسند.»
معنای زندگی در نظر افلاطون، در گذر از زندگی مادی و رسیدن به دنیای ایده‌آل است. 

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک

🔺شنبه ۱۷ خردادماه :بزرگ‌ترین پرسش برای قرن بیست‌ویکم همچنان پرسش سقراط است: « چگونه باید زندگی کرد؟»




🔺شنبه تا چهارشنبه هر روز یک پرسش


⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰

لینگ گروه اکادمی فلسفه


/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

در فاصله زمانی فوق از به اشتراک گذاشتن مطالب بی ربط به جستار هفته وریپلای به مطالب قبل از ان لطفا خودداری کنید
.

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

محمد رحیمی، عکاس و منجم ایرانی این ویدیو را از دامنه کوه دماوند و انعکاس تصویر قله آن در دریاچه فصلی «خشک هسل» ثبت کرده است.

کوه دماوند در ۱۳۸۷ به عنوان میراث طبیعی در فهرست آثار ملی ایران ثبت شد.

سازمان نقشه‌برداری ایران ارتفاع قله دماوند را ۵ هزار و ۶۱۰ متر اعلام کرده است. این قله در مرکز رشته کوه البرز و جنوب دریای خزر استان مازندران قرار گرفته است و بلندترین کوه ایران و غرب آسیا و بلندترین آتشفشان آسیا و خاورمیانه است.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

امید،امکان ورابطه آن با دیالکتیک هگل
دکتر محمد مهدی اردبیلی🎙

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پارادوکس فقر و آزادی

سارا قزلباش

جامعه، شکل طبیعی حیات انسانی است و منطقا نیازهای جامعه در این قلمروی وسیع متنوع برآورده خواهد شد. از این روست که سقراط تأکید می کند تنها متخصصان طریق رفع این نیازها را می دانند و در غیر این صورت، شکل طبیعی حیات انسان از بین خواهد رفت. بر همین اساس نیز مهمترین مؤلفه این حیات انسانی، دانش و علم و اندیشه است، زیرا دانش های مختلف بهترین مسیر حیات انسانی را در ابعاد گوناگون تشخیص می دهند و در فقدان چنین علم و دانشی، انسان فقیر خواهد شد.
در روند طبیعی رفع نیازمندی های انسانی، چنین فقدان و فقری حاکم نیست و انسان از روند زندگی طبیعی اش عقب نیست و موجود و ابژه همواره معطوف به نیازمندی نیست. در واقع، در وضعیت عدم رفع نیازمندی های طبیعی به روش دانش محور و علمی و تخصص محور، انسان، موجودی همواره نیازمند باقی می ماند که ناگزیر حیات خود را وقف زمینه سازی دائمی برای رفع آن نیازهای حیاتی می کند و این گونه انسان همواره فقیر است؛ به ویژه اینکه قرار است همواره زمینه سازی رفع این نیازها به عهده حاکمیت باشد.
و اما جان مایه اصلی حیات، آزادی است و اسپینوزا متأملانه می گوید که آزادی، تنها به امر مطلق تعلق می گیرد؛ آنکه در وجودش آزاد و از هر فقری به دور است. اگرچه این نیشخندی حیاتی است، اما به واقعیت بنیادینی اشاره می کند که هر که آن را یافت، جان داد و نامی از او ماند... واقعیتی که حکایت از تقابل فقر و آزادی می کند و اگرچه قرون وسطاهای طولانی در تاریخ بشر، حاکمیت های دینی و غیردینی این رابطه پارادوکسیکال را دستمایه رابطه خود با انسان ساختند، اما اندیشمندانی چون دکارت بودند که بگویند آزادی، ایده ذهنی است و فقر، از درون همان می زاید.
افلاطون به دموکراسی بد اشاره می کند و آن وضعیتی است که انسان را سرخورده و بازیچه و سرگردان نیازهایش می کند؛ زمانی که حاکمان با وعده آزادی، رفع نیازهای انسان را حربه ای برای انتخاب خود توسط او می سازند. طریقی که انسان با اندک آزادی اش، فقیرتر می شود.
وضعیت پیچیده ایست، اما دلیل آن رویگردانی انسان از تنها گذرگاه آزادی اش یعنی اندیشه است؛ تنها جهان نامحدود و آزاد آدمی که به او فرصت حیات اصیل می دهد. انسان اگر با علم و دانش و تخصص و اندیشه به رفع نیازهای طبیعی اش بپردازد، آزادی اش را برای رفع آن تقدیم حاکمیت فاقد علم و تخصصی نمی کند که هدف دموکراسی خواهی اش هم، ایجاد فقر بیشتر برای حیات های انسانی بیشمار است، چرا که همین حیات های بیشمار، هر یک برای او عدد یک رأی یا مرید یا یک زندانی ست.
آزادی،  در جهان نامحدود اندیشه ها و دانش هاست و فقر، در محدودترین و تاریک ترین باورها و ایدئولوژی ها...

دکتر سارا قزلباش
@Metahistorical

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

سپاس از سرکار خانم مارزوک برای دعوت مجدد؛ خرسندم که در کنار جمعی فرهیخته و ژرف‌اندیش، بار دیگر فرصت گفت‌وگویی اصیل و یادگیری فراهم آمده است.

اول باید مشخص نمود "غایت، و غایتمندی"چیست، و امکان تحقق و وجود‌آن وابسطه به چه عناصری‌ست؛ اگر غایت را "نقطه‌ای نهایی که چیزی برای آن پدید می‌آید" – گمان میکنم کانتکست بحث نه اهداف‌ کوتاه مدت بلکه غایت در وجود و هستی است–در نظر گیریم شرط تحقق اش مستلزم فقدان ضرورت ذاتی و علی درونی است که کنش یا پدیده را به سوی هدفی بیرونی و متعالی سوق دهد؛ هدفی تابع فرض یک تعالی بیرونی که معنا و ارزش را از خارج به فرایندها تحمیل می‌کند و با مداخله اخلاق و بازنمایی فرم نهایی، شدن آزاد و تکثر نیروها را به سوی نقطه‌ای واحد و پایانی محدود می‌سازد که هر تغییر مسیر از ان ذات از پیش معین شده انحراف است و این علت همان برچسب‌گذاری‌هایِ اخلاقی چون–انحراف، سالم– است که هر تغییر مسیر در آن ذات متعالی انسانی را انحراف –انحراف در تحقق انسان– میدانند، مثال معروف این ذات‌گراییِ متعالی در جمله‌یِ ارسطو –انسان حیوان خردمند است– تکرار میشود، یعنی ذات انسان/هدف اش خردمند بودن است، حال اگر انسانی خردمند نباشد چه؟ او از ذات خود منحرف شده و باید به این مسیر بازگردد، وگرنه وجودش یک نقطه‌یِ انحرافی است و یا حتی دیگر انسان نیست– از همین اساس غایت تنها زمانی تحقق می‌یابد که جریان طبیعی و خودجوش هستی متوقف، پیچیدگی و چندگانگی اش حذف و کنش‌ها تابع ارزشی یا منطقی برساخته از سلطه انسان‌محور یا متعالی‌محور شوند.
در کانتکست اسپینوزا این غایت حاصل ناتوانی ذهن در ادراک علل واقعی و ضروری امور است، یعنی وقتی انسان از فهم علت درونی باز می ایستد، به‌جای آن، هدفی تخیلی قرار میدهد و آن را علت میپندارد.
در این کانتکست هستی شناسی اسپینوزا این که اگر انسانی را ببینیم که –خردمند– نیست نه آن که غایتش تحقق نیافته، بلکه صرفا در یکی از حالات وجودش است، به واقع دیگر خردمند بودن غایت نیست، بلکه یکی از امکان‌هاست، انسان می‌تواند خردمند باشد، یا ناخردمند، و بسیاری از امکان های دیگر، او دگر هیچ ماهیت ثابتی ندارد جز آن‌چه از قدرت تاثیر و تاثرش ناشی می‌شود؛ او نمی‌تواند نباشد، چون وجودش از ضرورت طبیعت جاری شده، در این کانتکست دیگر هیچ ارزش گذاری اخلاقی نمیماند، این وحشت‌ناک است، یعنی به طور مثال یک قاتل نه منحرف است و نه شریر، بلکه چون هر موجود دیگر بنا به ضرورت‌اش و جایگاهش در زنجیره علی طبیعت عمل می‌کند، دیگر داوری اخلاقی نمی‌ماند و تنها توان‌ها/modus تاثیرها/affects و نسبت‌های ضروری باقی میمانند،جهانی تابع علیت که در آن هر آن چیز که هست، بنا به ضرورت باید باشد‌.
Dr.kavosh

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

تلاش ما برای مطرح کردن جستار این هفته  ارزیابی واهمیت واقعی مسایل فلسفه وپرسش هایی که فیلسوفان را در قرن بیست ویکم بخود مشغول میکند است.

جستار چند هفته اینده گروه اکادمی مارزوک پرسش‌هایی که فلاسفه معاصر را بخود مشغول کرده :

۱-بزرگ‌ترین پرسش برای قرن بیست‌ویکم همچنان پرسش سقراط است: « چگونه باید زندگی کرد؟»

۲- چگونه فناوری‌های دیجیتال را به گونه‌ای طراحی و پیاده‌سازی ‌کنیم که رفاه را افزایش بدهد و از حقوق بشر و محیط زیست محافظت کند؟

۳-چالش اصلی فلسفی برای قرن بیست‌ویکم متفاوت از قبل نیست: دادن شرح و توضیحی کلی و معتبر درباره جهان و خودمان.

۴- این واقعیتی که ما در آن متولد شدیم آنهم بدون رضایت قبلی چیست  ما کیستیم

۵- چگونه به کمک زیست‌پزشکی به تکامل اخلاقی برسیم؟

۶- آیا قرار است قرن بیست‌ودوم وجود داشته باشد؟


۷ -آیا انسان‌ها می‌توانند بر شکاف عظیم بین توانایی اخلاقی-فناورانه‌ی خود برای تخریب و ظرفیت اخلاقی خود برای کنترل این انگیزه غلبه کنند؟

‌ ۸-آیا خواهیم توانست بحران اقلیمی را با موفقیت حل کنیم

۹- چگونه انسانیت‌زدایی در بسترهای دموکراتیک همچنان افزایش می‌یابد؟

۱۰-آیا می‌توانیم با  همکاری و قدامات جمعی به خود، حیوانات دیگر و کره‌ی زمین امکان ادامه‌ی بقا بدهیم؟

۱۱- آیا هر یک از تخریب‌هایی که قبلاً بر دنیای خود وارد کرده‌ایم قابل برگشت است یا خیر، و اگر چنین است چگونه می‌توان این کار را انجام داد؟

۱۲- زمان چیست؟
نه فیلسوفان و نه فیزیکدانان پاسخ روشنی ندارند

۱۳-جسم وذهن هنوز یک مسئله حل نشده؟

۱۴-ماهیت عدالت چیست ؟

۱۵ - یک جامعه خوب چگونه جامعه‌ای ایست ؟

۱۶- چهارشنبه هدف وغایت مقتضی زندگی انسانی چیست؟

۱۷-ماهیت حقیقت چیست؟
18-    تأثیر هوش مصنوعی در سیستم آموزشی وجامعه

۱۹-اتم وجنگ های که انسان امروز با آنها مواجه است؟

. ۲-دوشنبه:آیا قرن بیست‌ویکم وجود خواهد داشت ؟

پرسش‌هایی که فیلسوفانی چون سقراط با آنها مواجه نبودند
.

علاقمندان به این مباحث میتوانند بما در گروه آکادمی مارزوک پیوندند

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

رسش وپاسخ از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

آخه یک
شما از جریان خیر ناشی از خیر مطلق فرمودین
خب این خیر دقیقا چیه؟ یعنی خیر مطلق منشا چیه؟ وجود؟ حیات؟ طبیعت؟
در این سوالات منظورتون از خیر چیه؟ هر آنچه که اراده ی خالق به آن تعلق گیرد؟
پاسخ:
با رویکرد دینی خیر بر اساس خیریت خیر مطلق تعیین میشه ولی سوال این هستش که پس در اینجا خیر یک امر ماهوی و ذاتی و تعیینی هستش و شما طبق معیار ذاتی و معنای ذاتی خیر، خیر و شر رو تعیین می کنین ولی معیار دستیابی به معنای ذاتی خیر چی هستش ؟

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش وپاسخ از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

۱-آخه یکی ممکنه استدلال کنه که مطلقیت خالق به امور ممکن عقلی صورت میگیره.
از کجا بدونیم جهانی با خیر مطلق اصلا می تونه عقلا وجود داشته باشه؟ شاید شر ذاتی جهان باشه.
پاسخ:
فرقی نمی کنه در هر صورت فرضیه اطلاق با کمال همراهه وقتی شما نظامی رو مطلق و کامل می دونین یعنی فرض گرفتین همه چی به طور هماهنگ و معقول وجود داره اینکه فرضش عقلانیه چون شما از یک‌نظم کلی و کامل صحبت می کنین خب شما اگه بگین شر مطلق باز هم عقلانیه چون در شر بودنش کامله و باید خیر رو اثبات  کنین در هر صورت پذیرش چنین خیر و شری با پذیرش نوعی رویکرد ساختارگرا همراه هستش
۲-سوال:آخه این ها رو جدا نمی شه فرض کرد. شر قلیل و خیر کثیر می شه خیر. اساسا ما باید بیایم از قبل اثبات کنیم که شر مطلق یا خیر مطلق می تونه به تنهایی موجود باشه

پاسخ:
بله دقیقا
اینکه از خیر کثیر صحبت کنیم یعنی خیر یک امر دفعی نیستش یک جریان تدریجیه مثل خود هستی و بنابراین به تدریج پدیدار میشه پس شما رویداد تدریجی حیات رو وصل می کنین به یک امر مطلق تا غایت یا هدف یا نهایتی برای این جریان مندی ارائه بدین
پس اینجا تناقض اصلی بین جریامندی خیر و غیردفعی بودن خیر و مطلق بودن خیرمطلق هستش که  ریشه در دوگانه امر متناهی و نامتناهی و رابطه‌شون داره

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش وپاسخ از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

ولی روابط علی و معلولی در جهان را می توان با تئوری سیستمی تببین کرد به این معنا که سیستم ها اساسا به اون معنای دینامیک در هم تنیده نیستند. درون خود این سیستم ها به صورت نسبی می توان شر را تعریف کرد
از طرفی مسئله ی خیر یا شر عالم نیز خود مبهم است. گزاره ی "کلیت عالم خیر است" یعنی چه؟

پاسخ:
پذیرش تئوری سیستم علی و معلولی با فرض پذیرش علیت به عنوان یک اصل عقلانی می تواند شواهدمحور باشد یعنی شواهد منجر به اثبات شر می شوند نه کل ساختار یا سیستم کلی
درباره خیر بودن کلیت عالم هم دو دیدگاه کلی قابل طرحه
یکی اینکه با نگاه ارسطویی خود طببعت رو منشا خیر و کمال پدیده ها بدونیم و یا اینکه با نگاه الهی جهان رو به عنوان معلول یک خیر مطلق ضرورتا خیر بدونیم
در هر صورت خیر بودن در این دو نگاه امر عینی هستند امر ذهنی نیستند

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش وپاسخ از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

پاسخ:
بله فرضیه نگاه کلی به شر نیازمند اشراف کامل داشتن علمی بر کل سیستم جهان هستش همونطور که خیر دونستن جهان هم همینطوره
و مثلا ابن سینا میگه شما نمی تونین از طریق شواهد جزيی کل نظام طبیعت رو بخاطر شر زیر سوال ببرین
خب پس فیلسوفان مسلمان اگه وجود شر رو انکار می کنند ادعای ضمنی شون این هستش که له کل نظام طببعت اشراف علمی دارند و شر نبودن اون رو قابل توجیه می دونند بخاطر همین هم از اتصال عقلانی و شناختی به عقل فعال یا عالم عقول صحبت می کنند، چون باید به کل سیستم دسترسی داشت تا قضاوت کلی درباره خیر یا شر بودنش داشت

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش وپاسخ از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

درود بر شما و سپاس از سوال خیلی جالبتون
بله اساسا بین آزادی انسان و علم مطلق خداوند و یا هر چیز مطلقی تناقض وجود دارد، ولی مسئله پلانتینگا معرفتی هستش . یعنی به نوعی شر را متنی بر نقص و نادانی انسان می داند که با اراده آزادش وارد وادی شد که امکان شر وجود دارد. پس باز شر با نحوه بودن انسان مرتبط است نه نحوه خلقت خداوند
و باز تناقض اینگونه باقیست که چرا ظرفیت شر در جهان طبیعی وجود داشته... و چرا آزادی انسان منوط به چنین شرارتی می شده
بهرحال آزادی هر موجود غیرمطلقی مشروط هستش و آزادی انسان هم اینگونه هستش

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

برای مثال استفاده از حساب محمولات در علوم کامپیوتری کاملاً نادیده انگاشته می‌شود و به دشواری می‌توان تصور کرد که بدون منطق کمیتی و تئوری مجموعه‌ها، بتوانید تئوری محاسبات مدرن را به کار گیرید.
فرگه همچنین در مسیر بسط و گسترش منطق، کم و بیش ناخواسته، موضوع فلسفه‌ی زبان را نیز ایجاد کرد. فلاسفه‌ی پیشین، که باز هم منظور از زمان یونان باستان است، به زبان علاقه‌مندی نشان می‌دادند، اما رویکرد کلی آن‌ها این بود که می‌توانیم زبان را کنار نهیم و به مقولات فلسفی جالب‌تری بپردازیم. زبان و معنا برای مثال در نگاه تجربه‌گراهای انگلیسی مانند لاک، برکلی و هیوم این‌گونه تصویر می‌شود که کلمات، معنای خود را از مفاهیمی که در ذهن قرار دارند، اخذ می‌کنند و این‌که مفاهیم موجود در ذهن به طریق مقایسه از اشیاء جهان خارج، به ذهن متبادر می‌شوند.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

مسخ کافکا، روایت یک گسست زبانی


فردینان دو سوسور، زبان‌شناس سوئیسی و بنیان‌گذار زبان‌شناسی ساختارگرا، در اثر معروف خود، دوره‌ی زبان‌شناسی عمومی (1916)، تمایز مهمی را بین «لانگ» (Langue) و «پارول» (Parole) مطرح کرد.

۱. لانگ (Langue) یا زبان
لانگ به نظام زبانی مشترکی اشاره دارد که در جامعه‌ی زبانی وجود دارد و همه‌ی گویشوران از آن پیروی می‌کنند. این نظام شامل قواعد گرامری، واژگان و ساختارهای زبانی است که مستقل از افراد است و به‌صورت جمعی در جامعه وجود دارد. لانگ یک پدیده‌ی اجتماعی است و در حافظه‌ی جمعی گویشوران یک زبان ذخیره شده است.

۲. پارول (Parole) یا گفتار
پارول به نحوه‌ی استفاده‌ی فردی از زبان در موقعیت‌های خاص اشاره دارد. این شامل شیوه‌ی ادای کلمات، انتخاب واژگان، و نحوه‌ی ساخت جمله توسط یک فرد خاص است. برخلاف لانگ که ثابت‌تر است، پارول متغیر و وابسته به شرایط و شخصیت گوینده است.


در و بواسطه‌ی زبان است که انسان، انسان است.(پیشکار خانواده‌ی زامزا پس از شنیدن صدای گرگور می‌گوید: این صدا، صدای حیوان بود.) مسخ، به یک معنا، روایت فردی است که درک کاملی از Langue یا زبان دارد اما توانایی Parole یا گفتار خویش را از دست داده، بدل به هیولایی نیمه انسانی شده است. گرگور زامزا پس از مسخ(گسست زبانی)، میبیند، میشنود، میفهمد، تأمل میکند، خاطره‌هایش را به یاد می‌آورد، مضطرب می‌شود اما نمی‌تواند در ساحت گفتار وارد شود. این است وضعیت دلهره‌آور گرگور زامزا، مانند نوازنده‌ای با درک‌ کامل از زبان موسیقی رایج میان انسان ها، که هرچه مینوازد کسی نمی‌شنود.
در سراسر متن کوتاه مسخ، پانزده بار آمده است که : گرگور با خود گفت_از خود پرسید. گویی او سوژه‌ای است تماما درخودمانده. در متن آمده : گرگور خواست جواب بدهد ولی با شنیدن صدای خودش وحشت کرد. صدایی که می‌شنید به وضوح صدای همیشگی خود او بود ولی انگار ته‌مایه‌ای از جیرجیری از میان نرفتنی و دردناک با آن می‌آمیخت و موجب می‌شد کلمات بلافاصله پس از ادا شدن وضوح خود را از دست بدهند و طنینشان چنان دگرگون شود که شک کنی درست شنیده‌ای یا نه.
گرگور زامزا، روایت هولناک فردی است که زبان را می‌فهمد، اما نمی‌تواند آن را به کار ببندد، زین سبب در خود محبوس می‌ماند و از میانه‌ی آدمیان رانده می‌شود. در متن آمده: خواهش و تمنای گرگور به جایی نرسید، کسی نفهمید خواهش و تمنا می‌کند، هرچه گرگور سر را با خضوع بیشتر کج می‌کرد پدر محکم‌تر پا به زمین می‌کوفت.
آشفتگی اوضاع گرگور لحظه‌ای به اوج خود می‌رسد که خانواده اش آرزو می‌کنند کاش گرگور، حرف های آنان را میفهمید،حال‌آنکه گرگور در حال فهمیدن است اما توانایی بیرون جهیدن از خویش بواسطه‌ی گفتار را ندارد. در متن آمده است : پدر با لحنی آمیخته به پرسش گفت: کاش می‌توانست حرفمان را بفهمد. و خواهر در حین گریه به نشان دادن آنکه چنین چیزی امکان ندارد دستش را به شدت تکان داد. پدر تکرار کرد : کاش حرفمان را می‌فهمید.


پایان


متن ها از کتاب مسخ ترجمه‌ی علی اصغر حداد، نشر ماهی .

محمد امین مصلحی
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

در ذیل پرسش سقراطی چگونه باید زندگی کرد این پرسش مطرح می شود که چگونه می توانم زندگی کنم ؟
چگونه زندگی کنم پیش فرض آزادی ، و حق انتخاب را با خود دارد ،
اما آیا چگونه زندگی کردن وابسته به انتخاب ماست .
یا بسته به توان ماست .
توان می تواند توان دانستن و آگاهی باشد ،
می تواند توان جسمی باشد ،
می تواند توان مالی باشد ، انتخاب ها معنا ها در شرایط بکر و دست نخوردگی صورت نمی گیرند بلکه در وضعیت های سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و نیز باور ها صورت می گیرند ،
هر انتخابی در وهله نخست به پرسش کشیدن همین وضعیت هاست ،
پس پرسش را  این گونه می شود صورت بندی کرد ،
آیا می توانم چگونه زیستن را خود انتخاب کنم ؟
Azizi

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

باید شاد زیست و خوشبخت زندگی کرد.
ادمیزاد اگر خوشبخت باشه به دیگران اسیب نمیزنه
دل که خوش باشه مهربانتر و رئوف تره.
شادی زودگذر و کم عمقی رو که از نشستن توی مازراتی بدست میاد کفایت نمیکنه.
ان شادکامی منظور است که از داشتن اهداف در زندگی حاصل میشه هدفی که منتهی به خرد بیشتر در انسان خواهد شد.
ان کیفیت تفکری که ضامن سعادتمند زیستن فرد است تفکری که عدم شادمان زیستن را ناشی از جهل بداند مرگ را همواره حی و حاضر بندارد و انچنان به خودشناسی دست پیدا کرده باشد که بقول سقراط بزرگترین رسالتش را اتمام رسانده باشد یا حداقل به ان همت گذارده باشد.
فهمیدن ،تفکر کردن ،مطالعه کردن ،اگاهی به خود ،به دانسته هایمان و ندانسته اایمان،  اندیشه نابی که سر منشا پلیدی و جهل و خرافات و تعصب و خواسته های ناپایان را در وجود خود بشناسیم
اینگونه زیستن به گمانم ارزشمند خواهد بود زندگیست که بقول خود سقراط میتواند گفته زندگی آزموده ایست که ارزش زیستن را دارد.
خودت را بشناس
باید جوری زندگی کرد که خودمان را بشناسیم و این در کنار اینکه سخت ترین نوع زیستن است بلکه ارزشمندترین هم خواهد بود.

اما اگر از من بپرسند کدام اولویت است شادمانه زیستن یا زیستنی همراه با خرد و خودشناسی پاسخ خواهم داد شادمانه زیستن خردمندانه ترین نوع زیستن است.

Vorya
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹 درس گفتار:
"هویت ایرانی در برابر تهدیدها: ضرورت پاسداری و بازآفرینی در جهانی متلاطم"

    🔻با حضور :
استاد موسی اکرمی
        

🕒 زمان: شنبه  ۱۷ خرداد ماه  ۱۴۰۴
      ساعت ۲۲بوقت ایران

کانال موسی اکرمی
@musa_akrami
گروه آکادمی

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

⏪امکان فلسفه‌ورزی سدۀ بیست و یکمی در چارچوب تعبیر جهان

✅آیا فلسفۀ سدۀ بیست و یکم در هستی‌شناسی و  شناخت‌شناسی همچنان پویا است وحرفی برای گفتن دارد؟

◀️موسی اکرمی

◀️بخش سوم از چهار بخش


۶. گشایش‌های نو در  شناخت‌شناسی اجتماعی

یکی از وجوه تحول‌یافتۀ فلسفه در زمانۀ ما، چرخش از شناخت‌شناسی فردی به شناخت‌شناسی اجتماعی است. اگر شناخت نزد دکارت و لاک، پدیداری ذهنی و فردی بود، امروزه پرسش این است که چگونه ساختارهای اجتماعی، زبانی، و سیاسی بر امکان یا امتناع شناخت تأثیر می‌گذارند. نظریه‌هائی چون «شناخت‌شناسی فضیلت‌محور»، «شناخت‌شناسی فمینیستی» و «شناخت‌شناسی انتقادی» می‌کوشند نشان دهند که شناخت نه در خلأ، بلکه در شبکه‌ای از روابط قدرت، زبان و فرهنگ شکل می‌گیرد.

در این چشم‌انداز، فلسفه از عرصۀ مجرد و انتزاعی فاصله می‌گیرد و به گفت‌وگویی زنده با علوم اجتماعی، روان‌شناسی، مطالعات فرهنگی و فناوری بدل می‌شود. این گفت‌وگو‌ها نه نشانۀ ضعف فلسفه، بلکه گواه  بر قدرت انعطاف و بازاندیشی آن در رویارویی با افق‌های نو هستند.

۷. مابعدالطبیعه در دوران پسا‌انسان‌گرایی
در سدۀ بیست و یکم، با پدیدآیی نظریه‌های «پساانسان‌گرایی» (posthumanism) و «هستی‌شناسی شیءمحور» (object-oriented ontology)، - •که در برابر  انسان‌محوری مدرن (humanism)، نظریه‌های زبان‌محور پست‌مدرن، و  هستی‌شناسی‌های رابطه‌گرا  (relational ontologies)پدید آمده‌اند - هستی‌شناسی در حال بازتعریف خود است.
با پساانسان‌گرایی مرز میان انسان، فناوری، حیوان و ماشین را پرسش‌برانگیز و نفی می‌شود و بر پایان یا گذر از مرکزیت انسان در اندیشه و فرهنگ تأکید می‌کنند.
با هستی‌شناسی شیءمحور همه‌ی اشیا را مستقل و دارای وجودی برابر می‌دانند، چه انسانی باشند و چه غیرانسانی، به گونه‌ای که دیگر انسان چونانن مرکز هستی تلقی نمی‌شود.

این جریان‌ها به‌گونه‌ای واکنش‌هائی به مرکزیت تاریخی انسان در فلسفۀ غربی‌اند. با این نگرش‌ها سوژۀ انسانی نه گرانیگاه هستی، بلکه یکی از گره‌های شبکۀ هستی است. در این نگاه، مرز میان انسان، حیوان، ماشین، و محیط طبیعی در حال فروپاشی است. چنین دیدگاهی ضرورت بازخوانی دوبارۀ مفاهیمی چون آگاهی، خودآگاهی، آهنگ‌مندی یا قصدیت روی‌آورندگی (intentionality) و علیت را پدید می‌آورد.

در این فضا، پرسش «چه چیزی هست؟» دیگر محدود به موجودات جاندار و آگاه نیست، بلکه به حوزه‌هایی چون آگاهی مصنوعی، حیات میکروبی، و حتا ابژه‌های فناورانه گسترش می‌یابد. اگر سنت فلسفه با مفاهیمی چون «روح»، «عقل»، «ذات» و «جوهر» شکل گرفته بوده است، فلسفۀ معاصر رو به آینده ناگزیر است با مفهوم‌هائی چون «شبکه»، «ارتباط»، «فراسوژه» و «زیست‌قدرت» (biopower) سروکار پیدا کند.

توجه داریم که فراسوژه به سوژه‌ای فراتر از فرد انسانی اشاره دارد؛ یعنی موجودی یا جایگاهی که نظم‌ها، گفتمان‌ها یا ساختارهای کلان (مانند زبان، فرهنگ یا قدرت) از طریق آن سوژه‌های انسانی را شکل می‌دهند. فراسوژه، خودآگاه و شخصی نیست، بلکه گونه‌ای عامل ساختاری یا فراتاریخی است.

همچنین آشنایان با میشل فوکو می‌دانند زیست‌قدرت مفهومی است که به شیوه‌های کنترل و مدیریت زندگی، بدن‌ها و جمعیت‌ها از سوی قدرت‌های سیاسی و نهادها اشاره دارد.

#فلسفه_در_سدۀ_بیست_و_یکم
#فلسفه_و_تعبیر_جهان
#مابعدالطبیعه
#هستی‌شناسی
#شناخت‌شناسی
#آکادمی_فلسفۀ_مارزوک
#موسی_اکرمی

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

جان مینارد کینز، اقتصاددان نامدار انگلیسی، معتقد بود که اگر کسی بخواهد شالوده‌های اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی یک جامعه را در هم بشکند، کافی است شرایط یک تورم مزمن و بلندمدت را بر آن تحمیل کند. به‌زعم او، تورم پایدار نه‌فقط معیشت که اخلاق عمومی را فرسایش می‌دهد و نظم اجتماعی را از درون می‌پوساند.

در سال‌های اخیر، به‌ویژه طی هفت‌هشت سال گذشته، جامعه‌ی ما شاهد چنین وضعیتی بوده است. تورم مزمن و فزاینده نه‌تنها سفره‌ها را کوچک‌تر کرده، بلکه الگوهای رفتاری، ارزش‌های جمعی و مناسبات انسانی ما را نیز دستخوش دگردیسی‌ای تلخ و پرهزینه ساخته است. این نوع تورم، صرفاً یک پدیده‌ی اقتصادی نیست، بلکه در سطوح عمیق‌تری از روان اجتماعی و وجدان اخلاقی جامعه نفوذ می‌کند، و انسان‌ها را، به‌ویژه در شرایط بقا، به‌سمت تصمیم‌هایی سوق می‌دهد که زمانی برای آن‌ها غیرقابل تصور بود.

رویداد تلخ و دردناک قتل خانم الهه حسینی را نمی‌توان صرفاً یک جنایت فردی دانست؛ این واقعه در دل ساختاری از بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و روانی زاده شده است که تورم افسارگسیخته یکی از مؤثرترین محرک‌های آن به شمار می‌رود. چنین رخدادهایی نشانه‌هایی از زوال همبستگی اجتماعی، فروریختن حس امنیت و تضعیف سرمایه‌ی اخلاقی در جامعه‌اند.

شاید وقت آن رسیده باشد که تورم را نه صرفاً با شاخص‌های آماری، بلکه با شاخص‌های فروپاشی اخلاق، تشدید خشونت، و کاهش تاب‌آوری اجتماعی بسنجیم.
جاور
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹 درسگفتار :آشنایی با مکتب فلسفی اسکندریه
"نشست سوم"

🔸 زهرا قزلباش
دکتری فلسفه غرب

🕒 زمان: چهارشنبه ۱۴ خردادماه ماه،۱۴۰۴


ساعت ۲۲ بوقت تهران


❣️ از همراهی شما سپاسگزاریم...

🔗  لینک حضور:

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

کانال دکتر زهرا قزلباش:
/channel/farzan_agahi

کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

⏪امکان فلسفه‌ورزی سدۀ بیست و یکمی در چارچوب تعبیر جهان

✅آیا فلسفۀ سدۀ بیست و یکم در هستی‌شناسی و  شناخت‌شناسی همچنان پویا است وحرفی برای گفتن دارد؟

◀️موسی اکرمی

◀️بخش یکم از سه بخش

درآمد

پرسش از امکان‌پذیری فلسفه در دو ساحت هستی‌شناسی (یا، در معنا و کاربردی گیترده‌تر، مابعدالطبیعه) و شناخت‌شناسی در سدۀ بیست و یکم، و این که «آیا فلسفه همچنان پویا است» و در این زمینه‌ها «حرفی برای گفتن دارد؟»، پرسشی درچارچوب توانایی نوین فلسفه در تعبیر جهان است که من شخصاً بارها در پیوند با نقش فلسفه در تغییر جهان به آن پرداخته‌ام.

این پرسش همواره، و شاید امروزه بیشتر، پرسشی بسیار بجا و بهنگام و ژرف است، و  یکی از نگرانی‌های هرروزه را - به‌ویژه در زمانه‌ای‌ که علوم تجربی و فناوری‌های نوین چونان گردباد بسیاری از اندیشه‌ورزی‌های سنتی را به حاشیه رانده‌اند - بازتاب می‌‌دهد.

بر پایۀ آنچه پیش از این در بارۀ فلسفۀ رادیکال و فلسفۀ فرارادیکال نوشته‌ام، پاسخ کوتاه سرراست و آشکار من به این پرسش این است:

بله، فلسفه همچنان – چون همیشه - زنده، پویا، و برخوردار از جایگاهی هم بنیادین و هم برتر در ساحت‌های گوناگون اندیشه‌ورزی انسانی، به‌ویژه در هستی‌شناسی و شناخت‌شناسی چونان بخش‌هائی از تعبیر فلسفی جهان، است.
من بی آن که سخن خود را با گفتاوردهائی از فیلسوفان در باره‌ی جایگاه بنیادین آگاهی آدمی در هستی او و حتا هستی جهان بیامیزم، این یادداشت کوتاه را با این یادآوری می‌نویسم که در سخن گفتن از چیستی و کارکرد فلسفه همواره باید بکوشیم از لایه‌های سطحی‌تر گذر کنیم و به ژرفای نقش انسان - چونان سوژۀ برخوردار از آگاهی و خودآگاهی - در هستی از یک سو، و توانایی شناخت او از هستی و ارزش نظری و عملی این شناخت از ابژه‌ای با بی‌کران چهرۀ رازناک، از سوی دیگر، فرو رویم.

۱. فلسفه در روزگار علم و فناوری
نخست، باید به این بدفهمی رایج بپردازم که گویی با پیشرفت علم، فلسفه به حاشیه رانده شده و کارکردی تنها تاریخی یا تجمل‌گرایانه یافته است. این برداشت یا، در بهترین حالت، ناآگاهانه است، یا، در بدترین حالت، برآمده از خودبزرگ‌پنداری علم‌گرایی و بزرگ‌پنداری علم از سوی انسان‌ها علم‌گرا یا مسحور و مقهور علم. علم، هرچند در تبیین بسا پدیده‌های جهان بی‌جان و جهان جاندار و جهان ذهن توانا بوده ولی در پاسخ به پرسش‌هایئ چون«چرا هستی هست به‌جای آن که نباشد؟» (پرسش لایبنیتسی)، «سرشت آگاهی چیست؟»، یا «پیوند حقیقت هستی با دستگاه‌های شناختی ما چگونه است؟» نیازمند نگرش و مفهوم‌ها و چارچوب‌های فلسفی استوار بر خرد نظری انسان است.

حتی در چالش‌برانگیز‌ترین حوزه‌های فیزیک نظری، چون گرانش کوانتومی یا نظریۀ ریسمان، بدون تبیین‌های فلسفی، بسیاری از مفاهیم همچون «زمان»، «علیت» یا «واقعیت» بی‌ریشه می‌مانند.

۲. هستی‌شناسی نوین و بحران معنا
در سدۀ بیست و یکم، هستی‌شناسی فلسفی نه‌تنها به حیات خود ادامه می‌دهد، بلکه در رویارویی با مسائل نوپدیدی چون هستی‌شناسی هوش مصنوعی واقعیت غایی، علیت، زمان، مکان، پیوند هستی با نیستی، آفرینش از هیچ، پایستگی ماده و انرژی، پیوند میان ترازهای فیزیکی و زیست‌شناختی و ذهنی ماده، پیوند میان هستی و تعبیر انسان از آن یا معنایابی یا معنادهی انسانی به آن، و بسا مسائل دیگر همچنان پویا است و می‌تواند و باید پویاتر شود.

این همه دبستان فلسفی پدید آمده در سدۀ بیستم و تداوم پدیدآیی در سدۀ بیست و یکم نه از سر تفنن و سرگرمی فیلسوفان بلکه برآمده از رویارویی آنان با جلوه‌های تازه‌ای از هستی‌ای است که هر لحظه چهرۀ تازه‌ای می‌نمایاند.

همچنین در جهانی که فناوری اطلاعات و رسانه‌ها«واقعیت» را به هستومندی ‌دستکاری‌پذیر بدل کرده‌اند، این پرسش که هماره همچنان با درخشندگی بیشتری ذهن کنجکاو را به خود می‌خواند «واقعیت چیست» یا «چه چیزی به‌راستی وجود دارد؟» همۀ آنچه گفتم در فرمول ارستو برای موضوع مابعدالطبیعه یا هستی‌شناسی فلسفی می‌گنجد: "on hei on"، یا “being as being”، یا «وجود بما هو وجود» یا «موجود بما هو موجود» یا «هستی از آن نظر که هست»، یا «هستومند از آن نظر که هستومند است».
فلسفه باید و می‌تواند با حفظ هویت تاریخی و انتقادی خود و بهره‌گیری از ابزارهای نوین شناختی برای پاسخ‌های تازه به پرسش‌های کهن و طرح پرسش‌های ژرف نوین و یافتن پاسخ‌های آن‌ها بکوشد؛ و در این راه به تواناترین ذهن‌های انسای یا تراانسانی نیاز دارد.

#فلسفه_در_سدۀ_بیست_و_یکم
#فلسفه_و_تعبیر_جهان
#مابعدالطبیعه
#هستی‌شناسی
#شناخت‌شناسی
#آکادمی_فلسفۀ_مارزوک
#موسی_اکرمی

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

رسش وپاسخ از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

آخه اگه بگیم خیر و شر ذاتین در حقیقت داریم یک تئوری رئالیستی از اخلاق میدیم. خیر و شر رو فارغ از خالق فرض کردیم و همین مسئله ساز میشه. این قضیه در حقیقت این پیامدو به همراه داره : خدا منبع خیر نیست ، بلکه صرفا سوبژه ی آن است و به آن حکم می کند. بنابراین این خیر بالاتر از خداست

پاسخ؛
بله این مسائل ایجاد میشن و مباحثی هستن که به نحوه های مختلف طرح شدن
در هر صورت شما نسبت به خیر و شر یا واقع گرا هستین یا ذهنی در نظر میگیرین   
به طور کلی مسئله شر به رابطه تناقض آمیز وحود شر و وجود خدای خیر مطلق اشاره داره که به نظر میاد ریشه در رابطه بین امر مطلق و کامل و امر ناقص و و متناهی برمی گرده

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

رسش وپاسخ از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

آخه یک
خوب من این مسئله رو اینطور حل می کنم که وجود تدریجی خیر (خیر جریانی) نافی وجود یا امکان خیر مطلق نیست، بلکه می‌تواند بیانگر مسیر یا ظهور تدریجی آن باشد همانطور که بسیاری از مفاهیم مطلق، در سطح تجربه انسانی به صورت نسبی و تدریجی ظاهر می‌شوند (مثلاً عدالت، حقیقت، یا زیبایی).
بنابراین نسبت میان متناهی و نامتناهی، به جای تناقض، می‌تواند از نوع نسبت «ظهور و اصل» یا «نمود و بود» باشد؛ یعنی خیر متناهی می‌تواند تجلی تدریجی خیر مطلق در عالم زمان‌مند باشد.

پاسخ:
با سپاس از سوالات خوبتون
پس در هر صورت شما یا شواهدمحور خیر و شر رو تبیین کردین یا سیستم‌محور و شاید فرق اساسی شون هم این هستش که در اولی شما تعیین کننده خیر و شر به صورت زمینه مند هستین و در دومی شما سیستم رو خیر تعریف کردین و طبق اون نواقص سیستم رو شر لحاظ می کنین

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش وپاسخ از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

پذیرش تئوری سیستم علی و معلولی با فرض پذیرش علیت به عنوان یک اصل عقلانی می تواند شواهدمحور باشد یعنی شواهد منجر به اثبات شر می شوند نه کل ساختار یا سیستم کلی
درباره خیر بودن کلیت عالم هم دو دیدگاه کلی قابل طرحه
یکی اینکه با نگاه ارسطویی خود طببعت رو منشا خیر و کمال پدیده ها بدونیم و یا اینکه با نگاه الهی جهان رو به عنوان معلول یک خیر مطلق ضرورتا خیر بدونیم
در هر صورت خیر بودن در این دو نگاه امر عینی هستند امر ذهنی نیستند

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش وپاسخ از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

اگر خدا با ضرورتی ذاتی علت خود هست، آیا این ضرورت در مورد جهان نیز صدق می‌کند؟ یعنی آیا جهان نیز می‌تواند به‌ضرورتی ذاتی موجود باشد، یا نیازمند علتی بیرونی است؟

پاسخ:
اگه جهان به ضرورت ذاتی موجود باشه مشکل دو واجب الوجود بالذات پیش میاد که اگه وجود برای هر دو یک معنا داشته باشه و هر دو علت خودشون باشن تناقض بین ضرورت ذاتی و کثرت پیش میاد
یعنی واقعیت واحد در نهایت یک وجود یا معنا نیستش پس جهان اگه ضرورت ذاتی هم داره باید واجب الوجود بالغیر باشه یعنی علت بیرونی داشته باشه
اگه همه موجودات واجب الوجود بالذات باشن میشه پرسید به چه معنا همه وجود هستن و اگه به یک معنا همه وجود هستن چرا کثیرن؟!

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پرسش وپاسخ از خانم دکتر سارا قزلباش در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

من شخصا با خیلی از طرفداران فلسفه ی اسلامی در باب شر بحث و گفتگو کرده ام. استدلال آنها این است که هر ادعایی مبنی بر شر نیازمند فهم کامل روابط علی و معلولی عالم است چون اساسا فهم این که یک پدیده ای مثل شر ر عالم ضروری است یا زائد ، نیازمند فهم زنجیره ی کامل علت و معلولی است.
نطر شما در این باب چیست؟

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹 درسگفتار : "مرور مختصر مفهوم شر در فلسفه"
                     " نشست پنجم"

🔸 با حضور: دکتر سارا قزلباش
                 دکترای فلسفه دین

🕒 زمان: دوشنبه  ۱۲ خرداد ماه، ۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران    

کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

جان سرل:چند جمله‌ای در مورد ویژگی‌‌های خاص فلسفه‌ی قرن بیستم صحبت کنم. اگر قصد داشته باشیم احتمالات فلسفه‌ی قرن بیست و یکم را بررسی کنیم، باید نقطه‌ی آغاز آن را، یعنی جایی که وارد قرن جدید شدیم، بشناسیم. فلسفه‌ی قرن بیستم ویژگی‌های خاص بسیاری دارد، اما بارزترین تفاوت میان فلسفه‌ی قرن بیستم و فلسفه در دوره‌های پیش از آن، نقش محوری است که منطق و زبان هم در روش‌ها و هم در موضوع کلی آن ایفا می‌کنند.
این دوره‌ی جدید در واقع از سال ۱۸۷۹ آغاز شد؛ زمانی که یک ریاضیدان کمتر شناخته شده به نام گاتلوب فرگه۹ در شهر ینا۱۰، موضوع منطق را متحول ساخت و عملاً فلسفه زبان را خلق کرد. از زمان ارسطو تا سال ۱۸۷۹، تئوری قیاس منطقی ارسطو بر منطق حکم‌فرما بود. به نحوی که تئوری قیاس منطقی کم و بیش با اصل منطق برابری می‌کرد [و منطق بدان شناخته می‌شد]. [تا آنجا که] حتی فیلسوفی به بزرگی کانت در قرن هجدهم می‌گوید که منطق به عنوان یک موضوع، ضرورتاً کامل است. با تکامل تئوری قیاس منطقی، چیز دیگری باقی نمی‌ماند که در منطق صورت پذیرد.
اما فرگه منطق را با چیزی که با عنوان حساب محمولات۱۱ یا منطق کمیتی۱۲ شناخته شد، متحول ساخت؛ منطق سور یا ادات کمیتی «ایکسی وجود دارد که چنین و چنان است»۱۳ و «برای هر ایکس، ایکسی وجود دارد که چنین و چنان است»۱۴. منطق فرگه بسیار قدرتمندتر از منطق سنتی ارسطویی است و در حال حاضر آن‌قدر با زندگی معاصر پیوند خورده و در آن فرو رفته است که تقریباً هیچ شناختی از ویژگی‌های تحولی خاص آن نداریم.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹 درسگفتار : "مرور مختصر مفهوم شر در فلسفه"
                     " نشست پنجم"

🔸 با حضور: دکتر سارا قزلباش
                 دکترای فلسفه دین

🕒 زمان: دوشنبه  ۱۲ خرداد ماه، ۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران    


❣️ از همراهی شما سپاسگزاریم...

🔗  لینک حضور:

/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0

کانال دکتر سارا قزلباش
/channel/metahistorical

کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy

Читать полностью…
Subscribe to a channel