کانال فلسفه وهنر مارزوک
رويكردهاي جامعهشناختي: در اين رويكرد، جنگ محصول كنش اجتماعي شمرده شده و ميتوان ديدگاه و تفسير رايج ماركسيسم درباره جنگ را مهمترين نماينده اين رويكرد به شمار آورد. بر اين مبنا، كشمكشها يكي از اشكال ابتدايي كنش متقابل اجتماعي بوده و جنگ از دل نيازهاي اساسي جامعه و صورتبنديهاي اجتماعي توليد برميخيزد. مهمترين رويكرد جامعه شناختي در باب جنگ را بايد داروينيسم اجتماعي دانست. اين ديدگاه ملهم از نظريات داروين بوده و بر اساس آن، اجتماعات بشري همچون موجودات بيولوژيك، از طريق رقابت با يكديگر پيشرفت كرده و تكامل مييابند. در اين تنازع بقا، اجتماعات و كشورهاي قوي با از بين بردن ممالك ضعيف، پايايي خود را حفظ ميكنند. نظريه مذكور، جنگ را پديدهاي لازم در جهت تكامل تمدن بشري ميشمارد. البته جامعه شناسي نظير هربرت اسپنسر، ياكوف و نوويكف، ضمن اينكه به اثرات مخرب جنگ اذعان دارند، معتقدند كه تمدن شرايطي را ايجاد ميكند كه تحت آن شرايط اثر جنگ منفي ميشود. جنگ دولتهايي را ايجاد كرده، گسترش ميدهد و سپس آنان را نابود ميسازد؛ تمدنها را متحد و سپس آنان را نابود ميسازد. از اينرو، جنگ همواره به صورت يك فاجعه و مصيبت تسلسلي در تمدن بشري باقي ميماند. در بحث از دفاع مقدس – پديدهاي متمايز در بررسيها و مطالعات مرتبط با جنگ – پارهاي از مباني نظري مورد مطالعه قرار ميگيرد كه هم شيوه تحليل آنها غيرايدئولوژيك است و هم اين مفاهيم (آمادگي براي مرگ، نظم، انسجام، روحيه، رهبري، شعارها و تبليغات، تعلق گروهي، بيگانه ستيزي و …) گستردگي كمتري نسبت به دفاع مقدس داشتهاند. شايد بتوان تفاوت جنگهاي آزادي بخش و مردمي را با جنگهاي استعماري در همين صورت و باطن مذهبي و پوششهاي ايدئولوژيك بازشناسي كرد.
/channel/marzockacademy
نكته لازمالذكر اين است كه كانت به رغم آنكه جنگ را سرچشمه همه شرها و تباهيهاي اخلاقي شمرده است اما در عين حال بر اين نكته اصرار داشته كه هر شهروندي بايد آماده دفاع از كشورش در برابر تجاوز خارجي باشد و در عين حال كه جنگ از نظر او، شكل حاد خودپرستي طبيعي است اما دفاع از خود را – چه در مقياس ملي و چه شخصي – واكنشي طبيعي و ضروري ميدانسته است.
از ديگر فيلسوفان آلماني كه به مقوله جنگ پرداخته و در عين حال بر خلاف كانت، در زمره ستايشگران بيپرواي جنگ به شمار ميرود، هگل است. وي براي جنگ «خصوصيت تعالي دهنده» قائل است. به نظر هگل، جنگهاي داخلي ناشي از تعارضات بين جامعه مدني (شهرها و شهروندان) و جامعه سياسي (حكومت و دستگاه اداري) بوده و «چون هيچگونه حكم گزار ميان ملتها وجود ندارد، واپسين چاره براي تسويه اختلافات ميان كشورها زور است». هگل از خصيصه متمدن كننده خشونت دفاع ميكند؛
/channel/marzockacademy
✍عبدالحمید ضیایی
پديده شناسي مفهوم جنگ و اينكه آيا اساساً جنگ پديدهاي نامطلوب و شوم بوده و صلح، ارزشي مطلق كه پيوسته بايد در پي آن باشيم يا اينكه جنگ نيز در حيات بشري، ضرورتي ناگزير و اجتنابناپذير بوده و واجد كاركردهاي مثبتي نيز هست.
ب) آيا تمامي اقسام جنگ نامطلوب و منفور است يا اينكه با لحاظ انگيزهها، نتايج، ابزار و شيوه جنگ، ميتوان گونههايي از جنگ را حتي مقدس و مطلوب تلقي كرد؟
ج) آيا صلح پايدار و فراگير، آرزويي صعبالوصول و محال نيست؟ و آيا بر همين مبنا نميتوان به اجتنابناپذير بودن بسياري از جنگها و نقش مثبت آنها در رفع و دفع عوامل جنگ افروز يا تباهي آفرين در حيات جمعي رأي داد
براي پاسخ به اين پرسشها ناگزير از رجوع به تاريخ فلسفه هستيم. در اين بخش، به اجمال ميكوشم كه ديدگاههاي چند تن از فيلسوفان مشهور غربي را مطرح كرده و مورد ارزيابي قرار دهم. در فلسفه يونان، فيلسوفاني از قبيل ارسطو و افلاطون، به رغم اينكه جنگ را تحسين نميكنند اما حقانيت آن را پذيرفته و خواه به شكل دفاعي و خواه تهاجمي، آنگاه كه منافع «دولت شهر» ايجاب كند، آن را واجد مشروعيت شمردهاند. معالوصف ارسطو، غايت جنگ را صلح دانسته و در كتاب سياست چنين ميگويد: «زندگي آدميان نيز ميان جنگ و آشتي و كار و آسايش بخش ميشود و كارهاي آدمي نيز برخي لازم، پارهاي سودمند و دستهاي پر ارج است و رجحاني كه به هر كار داده ميشود بايد به سبب كار براي آسايش و چيزهاي لازم و سودمند براي چيزهاي پر ارزش باشد». ارسطو هدف از جنگ را آسايش شمرده. به اعتقاد وي تاريخ گواهي ميدهد كه بيشتر كشورهاي جنگ افروز فقط تا زماني كه نبرد ميكردهاند، ايمن بودهاند. استمرار بررسي و تحليل مسئله جنگ را ميتوان در تفكر فيلسوفان آلماني به ويژه كانت، هگل و نيچه پي گرفت.
/channel/marzockacademy
مدیریت بحران انسانی در شرایط VUCA با رویکردی علمی، عملکردی و تابآورانه
مقدمه:
واقعیت VUCA و تجلی آن در بحرانهای ژئوپلیتیکی
اصطلاح VUCA، که از ترکیب چهار واژهی Volatility (ناپایداری)، Uncertainty (عدم قطعیت)، Complexity (پیچیدگی)، و Ambiguity (ابهام) ساخته شده،
در سالهای اخیر از یک مفهوم تئوریک در علوم نظامی و استراتژی،
به یک تجربه زیسته و زیستی برای شهروندان جهان تبدیل شده است.
حمله نظامی اسرائیل به ایران در ژوئن ۲۰۲۵، که با بمباران گسترده مراکز حیاتی، جنگ سایبری، و پاسخ چندبعدی ایران همراه بود، مصداقی کامل از شرایط VUCA است.
در این شرایط، بحران نهتنها یک چالش ژئوپلیتیکی، بلکه یک بحران زیستی، شناختی و اجتماعی برای افراد و جوامع محسوب میشود.
برای مواجهه با چنین وضعیتی، نیاز به یک مدل علمی و چندلایه برای حفظ بقا، سلامت و معنا در زندگی وجود دارد.
---
لایه اول:
تنظیم بایولوژیکی و بازسازی تعادل جسمی در بحران
استرس مزمن ناشی از شرایط VUCA منجر به فعالسازی بیشازحد محور HPA (هیپوتالاموس–هیپوفیز–آدرنال) شده و موجب ترشح مداوم کورتیزول میشود.
این وضعیت، در صورت تداوم، به اختلال در ایمنی، خواب، گوارش، سلامت قلبی-عروقی و حتی حافظه منجر خواهد شد.
برای جلوگیری از این تخریب سیستماتیک، لازم است تنظیم بایولوژیکی با استفاده از اقدامات زیر انجام گیرد:
۱. تنظیم چرخه خواب با خواب شبانه منظم در بازه تاریکی کامل، برای حفظ ریتم سیرکادین و ترشح ملاتونین؛
۲. انجام فعالیت بدنی منقطع (Interval Training) مانند پیادهروی سریع یا حرکات کششی، دو بار در روز؛
۳. تغذیه با تمرکز بر مواد ضد التهابی و آنتیاکسیدانها از جمله زردچوبه، چای سبز، امگا ۳، و ماست یا پروبیوتیک؛
۴. تمرین تنفس آگاهانه (مانند تنفس ۴-۷-۸) برای بازگرداندن سیستم عصبی به وضعیت پاراسمپاتیک؛
۵. مصرف محدود و هدفمند اخبار، جهت کاهش بار استرس اطلاعاتی.
در سطح خانواده، همافزایی زیستی میتواند از طریق مشارکت در تهیه غذای سالم، پیادهروی گروهی، و گفتوگو درباره مراقبت جسمی شکل بگیرد.
در سطح اجتماعی، ایجاد زیرساختهایی برای آموزش سلامت عملکردی، تغذیه بحران، و فعالیتهای گروهی میتواند نقش مهمی در حفظ سلامت عمومی ایفا کند.
---
لایه دوم:
پایداری شناختی–هیجانی و بازتوانی روانی در وضعیت بیثبات
در شرایط بحران، مغز انسان تمایل دارد به الگوهای ذهنی سادهسازیشده (یا فاجعهساز) بازگردد.
این حالت منجر به اضطراب، سردرگمی، کاهش توان تصمیمگیری و حتی بیعملی (paralysis) میشود.
برای مقابله با این وضعیت، باید ظرفیت تنظیم شناختی و هیجانی تقویت شود.
راهبردهای مؤثر عبارتاند از:
۱. اعمال تقویم مصرف اخبار، بهصورت محدود به دو نوبت در روز و از منابع معتبر؛
۲. تمرین نوشتن افکار و احساسات بهصورت روزانه جهت تخلیه ذهنی و تحلیل شخصی؛
۳. استفاده از تکنیکهای درمان شناختی-رفتاری، مانند بازسازی شناختی، مواجهه تدریجی، و مراقبه شناختی؛
۴. تمرین تفکر استراتژیک و سناریومحور برای درک چندلایه از رویدادها؛
۵. مصرف محتوای غیراخباری با ارزش شناختی بالا مانند مستندهای علمی، کتابهای تحلیل بحران، یا تمرینات تمرکز.
در محیط خانواده، جلسات گفتوگوی هدفمند و بدون قضاوت میتوانند فضای امن روانی ایجاد کرده و اعضا را در فرآیند پردازش شناختی بحران مشارکت دهند.
در سطح جامعه، توسعه سواد شناختی، تحلیل اطلاعات و راهاندازی گروههای کوچک پشتیبانی روانی میتواند از گسترش آسیب روانشناختی جلوگیری کند.
---
لایه سوم:
انسجام معنایی و بازسازی معنا در شرایط بحران، بدون وابستگی به دین
یکی از اثرات پنهان اما عمیق بحرانهای VUCA، تخریب درک معنا و هدف زندگی است.
در نبود انسجام معنایی، انسان دچار بیانگیزگی، سرگردانی و بیاثر بودن میشود که مستقیماً با اختلالات روانتنی در ارتباط است.
بازسازی معنا لزوماً به دین یا مذهب وابسته نیست، بلکه میتواند از طریق ابزارهای انسانی، فلسفی، و رفتاری انجام گیرد.
راهبردهای پیشنهادی برای تقویت معنا و انسجام روانی:
۱. تعیین مأموریت شخصی کوتاهمدت برای هر روز؛ بهعنوان مثال: «امروز با ۳ کار مشخص اثرگذار خواهم بود.»
۲. تمرین مستمر در پاسخ به پرسشهای بنیادین: «نقش من در این بحران چیست؟»، «چه چیزهایی واقعاً مهماند؟»
۳. مطالعه آثار معناگرا مانند ویکتور فرانکل، فلسفه رواقی (استوئیسی)، یا روانشناسی انسانگرا؛
۴. گفتوگو با دیگران درباره روایتهای تابآور زندگی در بحرانهای قبلی؛
۵. مشارکت در فعالیتهای مفید برای دیگران (حتی کوچک)، که احساس اثربخشی را احیا میکند.
در سطح خانوادگی، انتقال خاطرات تابآوری از نسلهای قبلی، تدوین تاریخ خانوادگی در بحران، و بازخوانی تجربیات مفید میتواند انسجام ارزشها را حفظ کند.
/channel/marzockacademy
پرسش از دکتر شفا در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/marzockacademy
١- فرگشت و انتخاب طبيعي توضيحي در مورد منشا حيات ارائه ميده؟
٢- فرگشت و انتخاب طبيعي ميتونه مكانيزيم انتقال اطلاعات به ژن رو توضيح بده مثلا توضيح بده چطور لاك پشت ها بعد از خروج از تخم به سمت اقيانوش حركت ميكنند؟
٣- فرگشت يا انتخاب طبيعي تمام سوالات ما در تغييرات بين گونه اي توضيح ميده؟
من منتظر هستم توضيحات شما در مورد طراحي هوشمند بشنوم چون بيشتر به اين بحث علاقه مندم
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند:
🎙دکتر مهدی شفا
• دکترا در ژنتیک پزشکی و مولکولی
• متخصص سلول درمانی و ژن درمانی
🔹موضوع:
فرگشت در برایر خلقت گرایی و طراحی هوشمند: روایت علم زیست شناسی و ژنتیک از ظهور انسان خردمند در روی زمین.
🕒 زمان: شنبه ۲۴ خردادماه ۱۴۰۴
14 .jun. 2025
کانالِ آکادمی:
/channel/marzockacademy
اینستاگرام آکادمی:
http://www.instagram.com/marzockacademy
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند:
🎙دکتر مهدی شفا
• دکترا در ژنتیک پزشکی و مولکولی
• متخصص سلول درمانی و ژن درمانی
🔹موضوع:
فرگشت در برایر خلقت گرایی و طراحی هوشمند: روایت علم زیست شناسی و ژنتیک از ظهور انسان خردمند در روی زمین.
🕒 زمان: شنبه ۲۴ خردادماه ۱۴۰۴
14 .jun. 2025
ساعت ۲۱ به وقت ایران
۱۲:۳۰ بوقت مرکزی امریکا
کانالِ آکادمی:
/channel/marzockacademy
اینستاگرام آکادمی:
http://www.instagram.com/marzockacademy
3. کارل فون کلاوزویتس
کارل فون کلاوزویتس مسلماً مشهورترین نظریهپرداز مدرن جنگ است. تجربه عملی او از جنگ به دوره ناپلئونی برمیگردد، زمانی که کلاوزویتس برای ارتش پروس علیه فرانسه ناپلئونی جنگید. او پس از نبرد ینا که طی آن نیروهای پروس-ساکسون به طور مقتدرانهای ضرب و شتم شدند، اسیر جنگی شد. اتحاد غیرارادی بعد با فرانسه سبب شد کلاوزویتس ارتش آلمان را ترک کند و پس از آن، وقتش را به اثر اصلی خود در تئوری نظامی، یعنی «درباره جنگ» اختصاص دهد.
بخشی از نظریه جنگ کلاوزویتس این دیدگاه بود که به رغم ظاهر هرج و مرج، هر جنبه از جنگ را میتوان با اشاره به عوامل ساختاری عمیق توضیح داد، از جمله زمینه اقتصادی و اجتماعی که آن را احاطه کرده است. این تصور کلاوزویتس از جنگ به عنوان یک اقدام همهگیر (که هم میتواند با تحلیل اجتماعی کلنگر توضیح داده شود و هم میتواند مستقیماً کل جامعه را درگیر کند) سبب شد بسیاری از تفسیرهای بعدی، روی اثر او به عنوان آغازگر عصر مدرن در نظریه نظامی، تمرکز کنند.
دیدگاههای کلاوزویتس به عنوان نخستین نظریهپرداز نظامی مدرن، مورد اتکای نسلهای بعدی رهبران پروس بود؛ کشوری که در اواخر قرن نوزدهم، مدرنترین دستگاه نظامی در جهان را داشت. با این حال، با وجود تمام تأکید کلاوزویتس روی نیروهای عمیق و ساختاری که موجب موفقیت یا شکست در جنگ میشوند، او به شدت به عدماطمینان موجود در جنگ واقف بود: او به ویژه در مورد ارزش هوش در دوران جنگ تردید داشت و بر اهمیت حالات غیرمنطقی و احساسی در تعیین مسیر جنگها تاکید میکرد.
مترجم: زهرا ذوالقدر
/channel/marzockacademy
2. سنت توماس آکوئیناس
سنت توماس آکوئیناس، اثر ساندرنقاشی چینی نبرد سه پادشاهی
ویژگیهای مختلف کتاب «هنر جنگ» جالب توجه است. اول اینکه، اثری بسیار سیستماتیک است و با دستهبندی تمام عوامل مختلفی آغاز میشود که در موفقیت یا شکست یک کارزار نظامی نقش دارند. سان تزو بر ارزیابی جامع این عوامل تاکید میکند: مثلا شرایط آب و هوایی به اندازه کفایت یا بیکفایتی یک ژنرال مهم است. افزون بر این، سان تزو بر اهمیت عناصر جنگی تأکید میکند که بهطور شگفتانگیزی مدرن به نظر میرسند، بهویژه بحث او درباره اقتصاد جنگ و نقش اطلاعات.
سان تزو از ترکیبی از محافظهکاری و شایستگی دفاع میکند. او باور دارد تنها زمانی باید از موقعیتی پیشروی کرد که کاملاً ایمن شده باشد. او هوادار وظیفه تقریباً مقدس سلسله مراتب فرماندهی است. با این حال، بر اهمیت انعطافپذیری، هم در داخل دستگاه نظامی و هم از نظر چگونگی ادامه دادن جنگ، تاکید میکندو بوتیچلی، ۱۴۸۲
سنت توماس آکوئیناس که اغلب به عنوان الهیدان شناخته میشود، دربارۀ جنگ هم اندیشهورزیهایی داشت اما به شیوهای کاملا متفاوت از سان تزو. توجه او نه به ملزومات پیروزی در جنگها، بلکه به آن چیزی معطوف بود که برای توجیه جنگ لازم است.
/channel/marzockacademy
. سان تزو: نخستین نظریهپرداز نظامی
سان تزو نظریهپرداز جنگ اهل چین بود. اثر مهمی که به او نسبت داده شده، هنر جنگ (Art of War)، مورد علاقه نسلهای مختلف جنگجویان و همچنین سیاستمداران، مدیران شرکتها و کسانی است که خود را (هر چند به اشتباه) در موقعیت مناسب برای یادگیری درسهای عملی مهم از جنگاوری باستانی میدانند.
گرچه اطلاعات دقیقی از زندگی سان تزو در دست نیست، اما میدانیم او ژنرال و استراتژیست پادشاه هِلوو وو بوده است، فرمانروایی که فتوحات موفقی در طول قرن پنجم قبل از میلاد داشت. موفقیتهای خاص سان تزو در مقام ژنرال به خوبی ثبت نشدهاند و مشهورترین داستان در مورد او احتمالاً دارای شک و شبهه است، اما در هر صورت ارزش شنیدن دارد.
میگویند پادشاه هلوو سعی کرد سان تزو را با ماموریت سازماندهی کنیزهای پادشاه در گروهی از سربازان آزمایش کند. وقتی آنها کارشان را به قدر کافی جدی نگرفتند، سان تزو دو کنیز محبوب را که به عنوان فرماندهان گروهان منصوب کرده بود، اعدام کرد. پادشاه اعتراض کرد، اما سان تزو ادعا کرد یک ژنرال پس از انتصاب شدن، باید وظیفهاش را حتی برخلاف میل پادشاه انجام دهد. سان تزو پس از آموزش عملی در زمینه جنگ، کتاب معروفش را نوشت.
/channel/marzockacademy
پس از اینکه دومای روسیه کلمهی «جنگ» را دربارهی تهاجم به اوکراین ممنوع کرد، در متنی که در رسانههای اجتماعی منتشر شد، با زبانی طنز به اثر محبوب تالستوی واکنشی نشان داده شد: «من میخواهم عملیات ویژهی نظامی و صلح لئو تالستوی را بخوانم». مطمئناً حماسهی بزرگ تالستوی در مورد تهاجم فرانسه به روسیه در سال ۱۸۱۲ منبعی غنی برای کسانی است که میخواهند ماهیت وحشتناک جنگ را از طریق ادبیات درک کنند. هرچند این فقط وظیفهی ادیبان نیست و فیلسوفان نیز وحشتهای جنگی را بررسی و تحلیل کردهاند.
/channel/marzockacademy
⏪سنجههای داوری در بارۀ «فرهنگ صلح» نزد یک فیلسوف یا روشنفکر
◀️موسی اکرمی
بخش یکم
اشاره
روز پنچشنبه، ۲۲خرداد ماه ۱۴۰۴، یازدهمین نشست گروه «جامعهپژوهی صلح»، یکی از گروههای وابسته به «انجمن علمی مطالعات صلح ایران»، با همکاری «خانهی اندیشمندان علوم انسانی»، با فرنام «فرهنگ صلح و ناصلح در اندیشهی احمد فردید»، با سخنرانی دکتر احسان شریعتی، دکتر محمد نژاد ایران، و من، و با مدیریت دکتر روژان حسام قاضی برگزار شد.من پیش از آن که مشخصاً به افکار و رفتار احمد فردید در پیوند با صلح و ناصلح بپردازم، در آغاز سخن تعریفی گذرا از «فرهنگ صلح» به دست دادم و سپس کوشیدم سنجههائی را برای ارزیابی افکار و رفتار احمد فردید در زمینۀ فرهنگ صلح
پس از انقلاب صنعتی، پتانسیلِ ویرانگریِ جنگ بهشکلی باورنکردنی افزایش یافت.
در قرن بیستم، غیرنظامیان و زندگیِ اقتصادی آنها به اهدافِ مشروع برای بمباران و بمبگذاری بدل شد؛ در جنگ جهانی دوم، ۱۸میلیون رزمنده و ۵۰میلیون غیرنظامی کشته شدند. اما بسیاری از ناسیونالیستها، و بیش از همه نازیها، جنگ را برای ملتشان مقدس میدانستند. مکمیلان این ایده را رد میکند که غیرنظامیانْ کمتر از سربازها پرخاشگر بودند، و گفتهای از همسرِ متینِ بیسمارک را میکند که از سربازان آلمانی خواست فرانسویان «حتی نوازادانشان» را بکشند.
یک پژوهش در انگلیس درباره جنگ جهانی دوم، نشان داد که مردمِ نواحیِ روستایی که از بمباران هواییِ آلمانها کمتر آسیب دیده بودند، بیشتر از کسانی که در نواحی شهریِ ویرانشده زندگی میکردند، طالب این بودند که شهرهای آلمان بمباران شود. گرچه در بیشتر فرهنگها فرض بر این است که جنگْ کارِ مردان است، مکمیلان به ما یادآوری میکند که زنان اغلب نقش مشوق آن را بهعهده داشتهاند، مثل پانکهورستها که از کارزارِ حق رأی زنان، کارشان به حمایت از سربازگیریِ مردان برای جنگ کشید. درواقع، سربازانِ خط مقدم بودند که در جریان آتشبسهای کریسمس در جنگ جهانی اول، و آتشبسهای خودجوش برای جمعآوری جنازهها، با دشمنانِ آلمانیِ خود آشتی کردند.
کتابِ مکمیلان سازوکارهای پیشگیری از جنگ را کاوش میکند و تاریخ امنیت جمعی و خلع سلاح را از زمان تشکیل جامعهٔ ملل (که عاجز بود) تا سازمان ملل که نسبتا موثرتر است بررسی میکند. به گفتهٔ مکمیلان، کنوانسیونهای ژنو و ذهنیتِ جاریِ ما از جنایات جنگی، محصول جنگ داخلی آمریکاست، و موضوعِ مهم دیگر اینکه دادگاههای نورنبرگ و توکیو پس از جنگ جهانی دوم، استدلالِ «پیروی از دستور» را بهعنوانِ دفاعیه رد کردند.
با همهٔ این اوصاف، داستاننویسانی چون توماس مان، و شعرا و هنرمندان متعددی از روپرت بروک و ادوارد اِلگار گرفته تا لارنس اُلیویه و نوئل کوارد، جنگ را تجلیل کردهاند. آیا اینگونه تطهیر جنگ، آن را مقبولتر میکند؟ مکمیلان نگاهی خوشبینانه دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت: او با اشاره به خطر بروز جنگهای آینده در عصر فضا، فضای سایبری، و عصر روباتها، نتیجه میگیرد که ما با فهم جنگ، ظرفیت بشری خودمان را، هم برای قساوت و هم برای نیکخواهی، بهتر خواهیم شناخت.
/channel/marzockacademy
🔸فقدان یک جنبش صلح طلبی
به مسئله از زاویهی مهم دیگری هم بنگریم: در فرهنگ سیاسی ما حساسیت نسبت به مسئلهی جنگ پایین است. چیز چندانی علیه جنگ در توشهی ادبی و نظری و سنت کنشگری سیاسی خود نداریم. جنگ که درگیرد، دیگر کاری نمیتوان کرد؛ ما میمانیم و حس عمیق ناتوانی و درماندگیمان. تحلیلهای «هوشمندانه» در این باره که جنگ در نهایت به ضرر رژیم جنگجوی ولایی میشود، چیزی از این درماندگی نمیکاهند. اتفاقا آن را بیشتر به نمایش میگذارند. آنها را که میخوانیم، به چیزی که برنمیخوریم مسئولیت و عاملیت ماست. کار ما این میشود که منتظر بمانیم.
به یک سیاستورزی بدیل نیاز داریم، در وجوهی بدیل آنچه تا کنون پیش بردهایم و تجربه کردهایم.
در سیاستورزی بدیل تکلیف موضوع جنگ و آنچه به آن مرتبط است و میشود دریافت که به آن راه میبرد، روشن است: مقابله با جنگ.
در سیاستورزیهای معمول، حتا در شکلهای دموکراتیک و عدالتخواهانهی آنها، به جنگ بهعنوان وسیلهای در ادامهی یک سیاست مینگرند. اصل اساسی سیاستورزی بدیل لزوم همخوانی وسیله و هدف است. از این رو نگاه آن از ابتدا به موضوع جنگ، از زاویهی مقابله با آن است، نه انفعال در برابر آن.
با امید به اینکه از انفعال به درآییم.
/channel/marzockacademy
عنوان: فلسفه ی جنگ
در پرتو اندیشه رستایی
زیرعنوان: از هیولای خون
تا طلوع انسان؛
بازخوانی جایگاه جنگ در تفکر فلسفی
نویسنده: حسن ناصری
اندیشه رستایی
«جنگ، چیزی جز ویرانی و آوارگی و هلاکت به ارمغان نمیآورد، و سازندگی، آبادانی و سعادت از خردمندی و صلح است.» رستانامه
در تاریخ اندیشه، جنگ همواره به عنوان پدیده ای گریزناپذیر، اما تفکر برانگیز، جایگاه ویژه ای داشته است. از افلاطون و ارسطو گرفته تا نیچه و فوکو، جنگ یا به مثابه ضرورت تاریخی نگریسته شده یا به منزله ی شر مطلق. اما در اندیشه ی رستایی، جنگ نه از سر ناگزیری که زاییده ی «تاریکی و تیرگی آدمیان پلید» است.
این مقاله، با رویکردی فلسفی-رستاخیزی، به چیستی، ریشه ها، و امکان رهایی از جنگ می پردازد؛ رهایی نه از طریق تسلیحات، بلکه از طریق انسان شدن آدمیان.
بخش اول:
جنگ، از فلسفه تا واقعیت
فلاسفه ی بزرگ اغلب به جنگ پرداخته اند:
افلاطون، جنگ را حاصل ناعدالتی و حرص در طبقات پایین جامعه میدید.
ارسطو، آن را ابزاری برای حفظ نظم سیاسی تلقی میکرد.
هگل، با صراحت اعلام می کرد: «تمام پیشرفت های عالی بشر، حاصل جنگهای بزرگ و عالی است.» جنگ برای او مرحله ای ضروری در خودآگاهی تاریخی بشر بود.
نیچه، جنگ را جوهر زندگی می دانست. خطاب به ابرمرد می گفت: «ای برادر، جنگ جوی اندیشه باش و مرد صلح مباش؛ زیرا دریای آرام ناخدای لایق پرورش نمی دهد.»
فوکو، آن را امتداد سیاست با ابزارهای دیگر خواند.
از منظر بسیاری از متفکران، زندگی اساساً نوعی نبرد است: نبرد با طبیعت، نبرد با خویشتن، نبرد با تاریخ.
بخش دوم:
اما آیا تقدیر ما جنگ است؟
در نگاه رستایی، این باور که جنگ ضرورتی حتمی برای رشد بشر است، خود یک بیماری فکری است.
«جنگ و ویرانی از تیرگی آدمیان پلید برمیخیزد؛ و صلح و سازندگی و آبادانی از اندیشه ی انسان های بزرگ.»
رستاشناسی میگوید: رشد نه از خون، که از نور و خردمندی حاصل می شود. تمدن، نیازمند خشونت نیست؛ بلکه محتاج تحول است. خشونت شاید تمدن بسازد، اما هرگز انسان نمی سازد.
بخش سوم:
درون انسان، میدان اصلی جنگ
در فلسفه رستاخیز، جنگ واقعی نه در میدان نبرد، بلکه در عمق جان آدمی ست. جنگی میان «انسان شدن» و «حیوان ماندن»؛ میان خودخواهی و آگاهی و خردمندی.
تا زمانی که آدمی از درون اصلاح نشود، صلح بیرونی فقط آتش بس خواهد بود؛ نه آرامش راستین.
«حقیقت در شعاع ساطع از تصادم افکار است، نه برخورد گلوله به مغز.» رستانامه
بخش چهارم:
رستاشهر و چشم انداز صلح حقیقی
رستاشهر، الگوی فلسفی-عملی اندیشه ی رستایی، پاسخی روشن دارد:
بله، میتوان بدون جنگ زیست.
اما تنها زمانی که:
آموزگار جایگزین حاکم شود
آگاهی و خرد جایگزین اسلحه شود
زیستن برتر از پیروز شدن گردد
در رستاشهر، صلح نتیجه ی تسلیحات نیست؛ نتیجه ی تحول در ذات آدمیست.
رستاخیز انسان، پایان جنگ
اکنون زمان آن است که فلسفه نیز از ستایش جنگ رهایی یابد. جنگ شاید ذهن فیلسوفان را تحریک کرده باشد، اما قلب انسان را دریده است.
رستاخیز انسانی، مرگ اندیشه ی جنگ و تولد آگاهی و خرد است.
«تمام جنگها از ذهن تاریک برخاسته اند. و تمام صلح ها از نور آگاهی و خرد.
جنگ پایان نمی پذیرد، مگر انسان آغاز شود.»
باشد که اندیشمندان آینده، به جای ستایش نبرد، از آگاهی و خرد بنویسند.
رستاخیز انسانی بر جهانیان خجسته باد.
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
به نظر نيچه، جنگ بايد بيرحمانه و عاري از ترحم باشد تا نتيجه حاصل شود. تهور، سنگدلي، دلاوري، خدعه، هشياري، درك كلام و قدرت، تنها فضيلتهايي هستند كه در جنگ پسنديدهاند. وي در كتاب «تبارشناسي اخلاق»، بيش از هر چيز درباره واژههاي «عالي»، «با ارزش» و «خوب» سخن رانده و همه اينها را تلخيص و تعريفي از مرد جنگي با صفات بيرحمانهاش ميداند؛ كسي كه شيپور بر لب از فتح به فتح و از جنگ به جنگ و از خرابي به خرابي ميرود و از هيچ قاعدهاي جز هوش خود پيروي نميكند و كلاهخود زره، شمشير و شجاعتاش را يگانه نگهبان خود ميشمارد. وي تسليم در برابر تنعم و رفاه را مانع بزرگي براي انسان دانسته و به زعم او، بايد رنج كشيدن و مردن را آموخت و جنگ بهترين آزمون، مسابقهاي عادلانه و بيطرفانه و تنها رقابت ممكن است.
به رغم نظر آنان كه جنگ را ستودهاند، در تاريخ فلسفه به فيلسوفاني بر ميخوريم كه يا از ستايشگران جنگ انتقاد كرده و كوشيدهاند تا نشان دهند كه جنبه تخريبي و ارتجاعي جنگ، به مراتب از جنبههاي مثبت آن بيشتر است يا با گروهي ديگر مانند اراسم (erasme) و رابله (rabelais) و به ويژه فيلسوفان قرن هجدهم فرانسه روبهرو ميشويم كه كوشش كردهاند تا با معرفي جنگ به مثابه حادثه يا رويدادي مضحك و ابلهانه، جنبههاي مقدس آن را باز ستانده و به نفي جنگ بپردازند.
/channel/marzockacademy
امانوئل كانت به مفهوم فرديت كه با مفهوم آزادي تلازم دارد توجه كافي داشت و البته آزادي مورد نظر وي همچون ساير احكام اخلاقي، از سنخ اموري نيست كه قابل استنباط با عقل نظري باشد و تحصيل آنها، صرفاً با عقل عملي امكانپذير است. دستيابي به اين آزادي، متضمن استقلال انسان در برابر سيطره هر ابرقدرت دروني، بيروني و قيود تحميلي است. كانت در كليت تفكر خود با ميليتاريسم (نظاميگري) و كاربست قوه قهريه مخالفت ورزيده و هدف عقلاني هر جنگ را صلح ميشمارد. به نظر وي هرچه ويرانگري جنگ كمتر و شرايط صلحي كه طرف پيروز تحميل ميكند از انتقامجويي كمتري برخوردار باشد، صلح به دست آمده ميتواند طولانيتر و مطمئنتر باشد و صلح مطمئن سومند نسبتاً پايدار، تنها هدف معقول در هر جنگي است. مهمترين دغدغه فكري كانت در اين باب، شناسايي شرايط عملي استقرار صلح جاودانه است ولي به رغم پذيرش ضرورت اعمال زور براي حمايت از قانون در دولتهاي مستقر، انديشه اعمال زور را براي حفظ نظم بينالمللي – چه از نظر منطقي و چه از حيث عملي – بيهوده تلقي ميكند. استقرار نظم بينالمللي از نظر كانت، آنگاه ميسور است كه حكومتها آزادانه از به راه انداختن جنگ عليه يكديگر چشمپوشي كنند.
/channel/marzockacademy
در سطح اجتماعی، دعوت از نویسندگان، هنرمندان، تحلیلگران و دانشمندان برای تولید روایتهای مثبت و آیندهنگرانه، نقش کلیدی در حفظ معنا و انسجام عمومی دارد.
---
نتیجهگیری نهایی:
عبور آگاهانه، علمی و هوشمندانه از بحران
شرایط VUCA الزاماً به فروپاشی منتهی نمیشود. اگر با رویکرد علمی، عملکردی، و رفتاری به آن واکنش داده شود، میتواند فرصتی برای رشد عصبی، روانی و اجتماعی انسان باشد.
انسان مقاوم، نه از جنس تحمل صرف، بلکه حاصل بازسازی آگاهانه زیست، تفکر، و معناست.
در جهانی که آشوب در آن عادی شده است، ساختن نظم درون، هدف زندگی، و روابط معنادار، نه فقط مزیت، بلکه الزام زیستی و تمدنی است.
@KhaneTekaniFarhangi
/channel/marzockacademy
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹درسگفتار :هویت ایرانی
🔻با حضور: دکتر کیوان یحیایی
متخصص علوم عصب شناسی
🕒 زمان: یکشنبه ۲۵خرداد ماه ۱۴۰۴
ساعت ۲۲بوقت ایران
در گروه اکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
پرسش از دکتر شفا در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
شما فرمودید که انسان خردمند حدود بیست هزار سال در دامنهای زاگرس زندگی کردهاند یعنی لرها وکردها قبل از مهاجرت اقوام دیگر اگر مهاجرتی وجود داشته بوده باشد ساکنین اولیه ایران بودند
پس تئوری اقوام آریایی چیست ؟
تراژدی
🎙هاتف
قرن بیتفاوتی هر دوسو ی قافله
http://www.instagram.com/marzockacademy
بازخوانی "اربابان جنگ"
آهنگساز و ترانهسرا: Bob_Dylan#
Roger Taylor
#Cover
/channel/marzockacademy
البته، آکوئیناس مشکلی با چگونگی برنده شدن در جنگها ندارد، اما به همان اندازه به ارائه توصیف کامل جنگ، شرایط آن و تعیین ملزومات پایان دادن به جنگ توجه دارد.
نظریه آکوئیناس درباره «جنگ عادلانه» دو عنصر دارد: حق آغاز جنگ و حق در خلال جنگ. به عقیده آکوئیناس، جنگ بر این اساس توجیه میشود که از سوی یک مقام عالی با مقاصد اخلاقی درست به راه انداخته شود و دلیلی عادلانه برای آن وجود داشته باشد.
به نظر میرسد توماس شرایط سختی را برای شروع جنگ مطرح کرده باشد اما با این حال، یک لایه محافظهکارانه در ساختار نظریۀ آکوئیناس وجود دارد که همان شرط اول است. شرط اول بیان میکند که جنگ فقط میتواند از سوی حاکمیت به صورت عادلانه آغاز شود و این تلاشی واضح برای محافظت در برابر جنگی است که توسط افراد به راه انداخته میشود، از جمله علیه حاکمیت.
به همین ترتیب، اگر بخواهیم دیدگاه متجاوز را در نظر بگیریم، ایده دلیل عادلانه به اندازه کافی گسترده است تا بسیاری از جنگها را توجیه کند. به ویژه، شرایط یک دلیل عادلانه، از جمله اصلاح اشتباه گذشته و بازگرداندن آنچه در گذشته به ناحق گرفته شده است، کم و بیش میتواند هر نوع جنگ تجاوزکارانهای را توجیه کند.
این برای آکوئیناس مسئله است، با توجه به اینکه او هرگز سعی نمیکند چارچوبی برای این تصمیمها ارائه کند و این فقدان راهنمایی در رابطه با قضاوتهای عملی، محدودیتهایی را که در غیر این صورت ممکن است تصور شود آکوئیناس بر جنگ اعمال کرده، بهطور اساسی کمرنگ میکند.
با این حال، برخی از عناصر تئوری جنگ عادلانه آکوئیناس بسیار تأثیرگذار بوده و امروزه همچنان تا حدودی تأثیرگذار هستند، چون محدودیتهای واقعی برای آغاز جنگها ایجاد میکنند. به ویژه، بحث آکوئیناس در مورد دفاع از خود به عنوان توجیهی برای جنگ، به طور گسترده در زمینه روابط بین الملل توسعه یافته است.
/channel/marzockacademy
ویژگیهای مختلف کتاب «هنر جنگ» جالب توجه است. اول اینکه، اثری بسیار سیستماتیک است و با دستهبندی تمام عوامل مختلفی آغاز میشود که در موفقیت یا شکست یک کارزار نظامی نقش دارند. سان تزو بر ارزیابی جامع این عوامل تاکید میکند: مثلا شرایط آب و هوایی به اندازه کفایت یا بیکفایتی یک ژنرال مهم است. افزون بر این، سان تزو بر اهمیت عناصر جنگی تأکید میکند که بهطور شگفتانگیزی مدرن به نظر میرسند، بهویژه بحث او درباره اقتصاد جنگ و نقش اطلاعات.
سان تزو از ترکیبی از محافظهکاری و شایستگی دفاع میکند. او باور دارد تنها زمانی باید از موقعیتی پیشروی کرد که کاملاً ایمن شده باشد. او هوادار وظیفه تقریباً مقدس سلسله مراتب فرماندهی است. با این حال، بر اهمیت انعطافپذیری، هم در داخل دستگاه نظامی و هم از نظر چگونگی ادامه دادن جنگ، تاکید میکند.
/channel/marzockacademy
توماس هابز (۱۵۸۸-۱۶۷۹) دربارهی «جنگ هر انسانی علیه هر انسانی» نوشته است، و چارهی آنرا این میداند که: «هنر صلحورزی، مردم را به اطاعت از یک قدرت مشترک تشویق میکند.» – قدرتی که او آن را «لویاتان»نامیده است.
دیگر فیلسوفان نیز به این موضوعِ بهخصوص هرکدام از جایگاه ویژۀ خود نگاه کردهاند. امانوئل کانت قبل از اینکه این اصطلاح به طور کلی استفاده شود، یک لیبرال بود و معتقد بود که: «روح تجارت نمیتواند با جنگ همزیستی کند.» اما او همچنین اظهار داشت که دموکراسیها کمتر به جنگ میروند، زیرا: «اگر برای تصمیمگیری در مورد اعلام جنگ، رضایت شهروندان لازم باشد، هیچ چیز طبیعیتر از این نیست که آنها در شروع چنین بازی ضعیفی بسیار محتاط خواهند بود.»
متأسفانه، در بیشتر تاریخ ما شاهد جنگ بودهایم. همانطور که هگل مشاهده کرد: «دورههای صلح، صفحات خالی کتابهای تاریخ هستند». شاید باید از خوانندهی سبک فولک، پیت سیگر نقل کنیم که: «همهی گلها کجا رفتهاند؟» و از جنگافروزان جهان بپرسیم: «چه زمانی یاد خواهید گرفت؟ بلاخره کی متوجه خواهید شد؟»
/channel/marzockacademy
ادامهی فرستهی پیشین👆
دوم. فرهنگ صلح
پیش از هر چیز با فرض این که همه به گونهای شهودی برداشتی از صلح، و دو نوع منفی و مثبت آن، و همچنین گونههای صلح فردی – اعم از صلح فرد با خود و با دیگری، از گروههای کوچک و بزرگی که در سطح ملی و بینالمللی فرد عضو آنها است تا صلح با طبیعت و هستی – و صلح گروهی و صلح ملی و صلح منطقهای و صلح بینالمللی داریم بد نیست تعریفی گذرا از «فرهنگ صلح» به دست دهم.
تعریف من از موضع یک فلسفهدوست باورمند به فلسفۀ صلح است که بر مفاهیم بنیادینی از دستاوردهای عظیم عقلانی بشر در تاریخ اندیشه، بهویژه تاریخ فلسفه، فلسفۀ سیاسی مدرن، دستاوردهای گوناگون فلسفهها و گفتمانها و نهادهای گوناگون ملی و بینالمللی صلحآفرین یا مروج صلح در دو تراز نظر و عمل، و آنچه خود بر پایۀ میراث فرهنگی تاریخ ایران به عنوان بنیادهای چیزی به نام «مکتب ایرانی صلح» باور دارم شکل گرفته است.
در عصری که تنشهای ژئوپولیتیک، خشونت ساختاری، و بحرانهای اخلاقی مرزهای جغرافیایی و فرهنگی را درنوردیدهاند، سخن گفتن از «فرهنگ صلح» نه یک شعار آرمانگرایانه بلکه ضرورتی فلسفی، اخلاقی و تمدنی است.
بر این پایه، «فرهنگ صلح»، چونان مفهومی چندبُعدی و چندلایه، و پرورده در درون سنت عقلانیت، نوعدوستی و همدلی، و عدالتمحوری، نه صرفاً ضدجنگ است و نه صرفاً گونهای شعار اخلاقی است و میتوان آن را به صورت زیر تعریف کرد:
مجموعهای پیچیده و سامانمند از باورها، ارزشها، نگرشها، کنشها، نهادها، نظریهها و حتا گفتمانها که بر پایۀ احترام به زندگی، بزرگداشت انسان انسانیت بارو به کرامت انسانی، حق هر انسان برای برخورداری از حیات در چارچوب حق برخورداری از برابری در انواع حقوق رایج در جوامع، همزیستی مسالمتآمیز عادلانه تا همبستگی میان انسانها، ارزش بینادین گفتوگو در شناخت خود و دیگری تا حل اختلافها، رواداری و تابآوری انواع تفاوتهای جنسی و نژادی و زبانی و فرهنگی و سیاسی و دینی و شغلی، و پرهیز از هر گونه خشونت مستقیم یا ساختاری و فرهنگی در حل هر گونه تعارض، همه دردرون یک عقلانیت اخلاقی انسانگرا، استوار باشند.در این یادداشت با تکیه بر چنین برداشتی از «فرهنگ صلح» میکوشم تا سنجههائی برای داوری دربارۀ میزان پایبندی یک فیلسوف یا روشنفکر به فرهنگ صلح ارائه دهم.
جنگ قطعا ناپسند هستش برای هر کشوری اما ،هرکی احساساتی شد بهش بگین که :
کشور ما به اندازه ارتش چین فقط جوان در کمپهای ترک اعتیاد داره یعنی چیزی حدود 12برابر شهدای جنگ
و چندین برابر این آمار معتاد در کوچه و خیابان هستن
امسال به اندازه جنگ اوکراین آمار خودکشی به دلایل مختلف اجتماعی و اقتصادی داشتیم ...
و به اندازه جنگ سوریه اعدامی داشتیم
وخواهیم داشت ...
صدها دختر و پسر نوجوان که با دستان پاسدارها و بسیجی ها کور شده اند..
و آمار تصادفات بدلیل بی کفایتی جاده سازان دولتی که دیگر نگفتنی ست
و
در هر حادثه ناشی از دخالت سپاه، صدها بی گناه کشته شده اند.
مانند هواپیمای اوکراینی و مترو پل آبادان و انفجار سوخت موشکی بندر عباس و....
این مردم 47سال هست که در جنگ هستن...
اگر این واقعیات را نمی بینی، در ایرانی بودنت تردید دارم
ناهید
/channel/marzockacademy
قواعد جنگ؛ چگونه جنگ جوامع بشری را شکل داد؟
مارگارت مکمیلان، مورخ کانادایی و استاد دانشگاه آکسفورد، کتابی در باب جنگ دارد که محصول تحقیقی جامع و موثق است و بهرغم مضمونِ ناراحتکنندهاش، با حس شوخطبعی نوشته شده است ــ چیزی که برای مورخان غیرمعمول است. کتابِ «چگونه جنگ ما را ساخت»، مطالعهٔ جنگ در اعصار مختلف است و تاریخی کلیتر را پوشش میدهد که براساس فعالیتِ مکمیلان در «درسگفتارهای ریث» در سال ۲۰۱۸ تدوین شد و طراوتِ محاورهایِ خود را حفظ کرده است؛ طراوتی که درسگفتارهای او را برای شنوندگانش بسیار سرزنده و ملموس میکند.
پرسش کلیدی که این کتاب به آن میپردازد این است که آیا جنگ امری حیوانیست که ما ــ بعد از دوران «طولانی صلح» از ۱۹۴۵ تا امروز ــ آن را ترک کردهایم. پاسخ این است که: چنین ذهنیتی فقط زمانی میسر است که ما جنگهای نیابتی را در نقاط مختلف دنیا نادیده بگیریم؛ جنگهایی که در برخی از آنها غرب مستقیما شرکت داشته است، مثل کُره و ویتنام. مکمیلان ریشههای چنین منازعاتی را از زمان هابیل و قابیل پیگیری میکند و از همان اولْ این افسانه را که جوامعِ شکارچی–گردآورنده که عاری از تسلیحات مدرن و نظامیگری بودند، حیاتی صلحآمیز داشتند، رد میکند.
مکمیلان از بقایای مرد یخیِ ۳۳۰۰ سال پیش از میلاد که اخیرا کشف شده است شروع میکند و شواهدی متقن، از بومیان استرالیا گرفته تا جنگلهای بارانی برزیل مییابد که نشان میدهد زندگی عصر حجر، به بیانِ هابزی، بهخاطر جنگهای خونین میتوانست «کثیف و وحشیانه و کوتاه» باشد. مکمیلان با ردکردنِ ذهنیتِ زیبای مارگارت مید دربارهٔ مردم ساموآ، اشاره میکند که دانشِ او از زبان محلی ساموآ ضعیف بود، و او فقط چند ماه بین آنها زیسته، و هر آنچه مردم محلی به او گفتند را بدون هیچ نقدی باور کرده است. چون براساس گزارش مبلغان مذهبی و دریانوردان اولیه، اهالیِ ساموآ کینهتوزانه با هم میجنگیدند تا اینکه امپریالیسم غرب وارد شد و «صلح» را تحمیل کرد.
بهگفتهٔ مکمیلان، «اگر نفهمیم چرا میجنگیم، امید چندانی به اجتناب از مناقشاتِ آینده نیست».
پیامِ مکمیلان روشن است: «اگر نفهمیم چرا میجنگیم، امید چندانی به اجتناب از مناقشاتِ آینده نیست».
او به ما یادآوری میکند که نیاز به جنگ، با ظهورِ دولتهای ملی و ایدئولوژیهای ناسیونالیست تکامل یافت، و اینکه تا نیمهٔ دوم قرن بیستم، بزرگترین فشار بر بودجههای ملی، ناشی از مخارج نظامی بوده است. طی جنگ انگلیس و فرانسه ، لوییِ چهاردم ۷۴ درصدِ درآمد کشور، و بریتانیا ۷۵ درصد درآمدش را صرف کرد. گفتهاند که پروس، ارتشی بود که ازقضا یک کشور هم داشت.
تمرکز اصلی مکمیلان بر جنگ مدرن است که پس از انقلاب صنعتی، پتانسیلِ ویرانگری آن بهشکلی تصاعدی افزایش داشت.
اما او ضمنا اعتبار بسیاری از مواهب زمان صلح را به جنگ منسوب میکند: مثلا موتورها جت، کامپیوترها، پنیسیلین، و انتقال خون. جنگ مثل یک راهگشای بزرگ، منادیِ تغییرات مهم اجتماعی بوده است، از جمله حق رأی زنان، دستمزدهای بالاتر برای کارگران، مالیاتهای بیشتر از ثروتمندان، و در مورد انگلیس، تاسیسِ سرویس سلامت همگانی.
مکمیلان با رجوع به علل جنگ، از اِی.جی.پی تیلور تیلور نقل میکند که: «هر جنگی تا پیش از شروعش، قابل اجتناب است».
او دلایل زیادی را برمیشمارد که باعث بروز جنگ شدهاند: از طمع کسب اموال دیگران تا پروپاگاندا درباره تهدید زنان کشور. مفاهیمی چون شرافت همیشه مهم بوده است، خواه در انتقامجوییِ سیرانو دو برژراک بهخاطر اهانت به دماغش، یا مجازات صربستان از سوی اتریش بهخاطر قتل دوک اعظم اتریش. جنگهای داخلی هم، مثل مورد آمریکا، میتواند وحشیانهترین تلفات را به بار آورد.
آموزنده است که در اعصار و فرهنگهای مختلف، قواعد جنگ چهقدر متفاوت بوده است. جنگجویان اسپارتان در یونان باستان در روزهای مقدس نمیجنگیدند، و آزتکها مراسمی باعنوانِ «جنگهای گُلگون» داشتند که با لباسها و سلاحهای ویژه انجام میشد. ژنرالهای اروپاییِ قرن هجدهم هم دوست داشتند سربازانشان را در خطوط منظم و هندسی ردیف کنند، اما ناپلئون دوست داشت با نقضِ تمام قواعد نظامی، دشمنانش را شوکه کند.
تکنولوژی هم تاثیراتِ خود را داشته است؛ خواه استفاده از اسب، ارابه، رکابِ سادهٔ سوارکاری، کمان صلیبی، باروت، یا البته تسلیحات مدرن. به نوشتهٔ مکمیلان، «جنگ مدرن» درواقع «جنگ صنعتی بود که ارتشها و نیروهای دریایی و نهایتا نیروهای هوایی را در مقیاسی انبوه ایجاد کرد». وقتی ناپلئون به روسیه حمله کرد، ارتشی ۶۰۰هزار نفره را رهبری میکرد، اما در ۱۹۴۴، استالین میتوانست ۶.۵ میلیون سرباز را علیه آلمان بسیج کند.
Shima
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
فغان ز جغد جنگ و مُرغوای او
✍ محمدرضا نیکفر
جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی میدهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه میتوان در برابر این غول آدمیخوار ایستاد؟
🔸اسرائیل کار خود را کرد و دست به حمله به ایران زد. حکومت ایران هم واکنش نشان داد. معلوم نیست زد و خورد تا کجا پیش رود. کاخ سفید از حملهی اسرائیل اطلاع داشته اما در واشنگتن میگویند در آن شرکت نداشتهاند. اگر آمریکا هم رسماً و علناً به بمباران ایران رو آورد، آنگاه باید در انتظار روزهای سیاهی بود.
حملهی اسرائیل توجیهناپذیر است. اسرائیل که خود سالهاست یک برنامهی هستهای نظامی پیش میبرد، به پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی نپیوسته، به هیچ پرسش راستیآزمایانهای دربارهی زرادخانهی اتمیاش پاسخ نداده، همین اکنون در حال پیشبرد یکی از مهیبترین نسلکشیها در دوران معاصر است، و واکنش آن به همهی اعتراضهای نهادهای مسئول جهانی بیاعتنایی یا گستاخی است، آخرین کشوری است که حق دارد دربارهی برنامهی هستهای دیگران نظر دهد تا چه برسد به آنکه علیه آن –و در مورد ایران در واقع به بهانهی آن− دست به اقدام نظامی زند. با همان منطقی که تروریسم دولتی اسرائیل را میتوان توجیه کرد، میتوان تروریسم ولایی را هم موجه دانست. طرفداران هر دو یک چیز را میگویند؛ کافی است جای واژههای کلیدی را عوض کنیم، تا از اظهارات طرفداران رژیم ولایی به اظهارات شعبهی حزب لیکود و همراستایان آن در میان "اپوزیسیون" ایران برسیم.
با زد و خوردی که درگرفته و ممکن است گسترش یابد، رژیم ولایی اقتدارش را از دست نمیدهد، دست کم تا جایی که امر جنگ محور رخدادها شود. آنچه ضعیف میشود جامعهی مدنی است. ثبت کنیم این نکته را که حملهی اسرائیل نقطهی پایان اعتصاب کامیونداران و شروع اعتراضهای سرتاسری نانوایان شد. جنگ، ترس و فلاکت و حس ناتوانی را گسترش میدهد. هر کس جنگ بخواهد، دشمن مردم است، چه در میان رژیم، چه در میان بخشی از مخالفان آن.
🔸وظیفه
در این وضعیت چه میتوان کرد؟
طرفداران رژیم ایران و رژیم اسرائیل مشکلی در پاسخدهی به این پرسش ندارند. پاسخهایشان از پیش آماده است. جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی میدهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطقِ امر مردم است. چگونه میتوان در برابر این غول آدمیخوار ایستاد؟ فضا قطبی است و در همین فضا آشکارا میتوان دید که نیروی سومی که مخالف جنگ و سیاستِ راهبرنده به آن است، تا چه حد پراکنده و بیبرنامه است.
اقدامهای معمولی چون اعلامیه دادن علیه سیاست گسترش جنگ و برگزاری تجمعهای ضد جنگ (که اکنون تنها در خارج از کشور ممکن است)، همه خوب و پسندیده هستند. اما در گرماگرم جنگ تأثیر محسوسی به جا نمیگذارند. اعلام موضع فردی و گروهی لازم است و این حتماً به جدا کردن صفها که گام مهمی برای رسیدن به انسجام است، کمک میکند. اما تشکیل صف منسجم ضد جنگ مستلزم اندیشیدن بر علتهای ضعف نیروی سوم برای پیشبرد یک کارزار مؤثر است.
در دورهی اخیر، نشانههای جنگ آشکار بود. فقدان جدیت در اندیشدن بر آن نیز آشکارا به چشم میخورد. طرفداران جنگ، شامل گروه فشار طرفدار اسرائیل در میان «اپوزیسیون» و رسانههای وابسته، مشتاقانه در انتظار آن بودند. در میان مردمدوستان انفعال به چشم میخورد. امیدِ بخش بزرگی از آنان به پیشرفت مذاکره با آمریکا بود؛ در بهترین حالت این یعنی سپردن امر سرنوشتساز جنگ و صلح به تقدیر.
🔸اِشکال اصلی
در حالی که در مورد مسائل جزئی و موضعی بحث و کنشگری وجود دارد، به موضوع اساسی برنامهی هستهای رژیم که میرسیم یک باره با خلائی از فکر و کنش مواجه میشویم. از ابتدای طرح این مسئله نوعی غفلت، نادیده گرفتن آن و حتا نگاه مثبت به اصل آن به عنوان «حق ملی» به چشم میخورد. همه در مورد جنبههای مختلف کیشِ ولایی نوشتند، به جز در مورد کیشِ اورانیوم.
نتوانستند جایگاه کیش اورانیوم را در بنای ایدئولوژیک، استراتژی بقا و اقتصاد سیاسی طبقهی حاکم ببینند. غنیسازی اورانیوم به فقیرسازی کشور و در مقابل، فربه شدن دستگاه امنیتی و نظامی و رانتخواران راه برد. این موضوعی بود که میشد آن را به محور پیشبرد یک «سیاست بزرگ»، سیاست گسترده و دگرگونساز، تبدیل کرد، آنهم با بررسی دقیق آن، مطرح کردن مداوم آن و تلاش برای پیوند زدن جنبشهای اعتراضی علیه فقر و فلاکت و پیامدهای تحریمها به آن. عادت ما اما به پیشبرد «سیاستهای کوچک» است. هدف و آرزوی پایان دادن به رژیم ولایی چیزی را در تأثیرگذاری محدود این گونه سیاستورزی تغییر نمیدهد.
قاسم فصیحی
ادامه 👇👇
http://www.instagram.com/marzockacademy
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک
🔻فیلسوفان در باره جنگ چه میگویند ؟
دربارۀ هر چیزی میشود نگاهی فلسفی داشت و دربارۀ مبناها، اهداف و چیستی آنها پرسید؛ جنگ هم از این قاعده مستثنا نیست. اما آیا فیلسوفانی بودهاند که واقعا به سراغ این موضوع رفته باشند و نوعی «فلسفۀ جنگ» در اندیشههایشان مطرح شده باشد؟
🔺شنبه تا پنجشنبه
⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰
لینگ گروه اکادمی فلسفه
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
در فاصله زمانی فوق از به اشتراک گذاشتن مطالب بی ربط به جستار هفته وریپلای به مطالب قبل از ان لطفا خودداری کنید .