mashinetahrir | Unsorted

Telegram-канал mashinetahrir - ماشین تحریر

710

اینجا آموزشگاهی برای یافتن معنا و خلاقیت در نوشتن خواهد بود/ بالاتر از زخم ها و در اغازی دیگر که گفت :قسمت کرد خداوند چیزها بر خلق. اندوه را نصیب جوانمردان نهاد. ایشان نیز پذیرفتند/تذکره الاولیا

Subscribe to a channel

ماشین تحریر

یک هوادار هلال احمر و کاهش رنج مردم/همین

🅰داداش کوچیکه خواب دیده اول صبح که‌ دیشب خواب مادر را دیدم. آدم مومن و علی واری است. از آن شیعه های سرسخت. میگوید خواب دیدم با مادر در کوچه های پایین شاهباد خرم آباد قدم میزدیم. مادر گریه کرد و گفت این پسر غریب من پنج بار است که خدا دل من را نمی شکند. پنج بار است توطئه میکنند به زندان بیندازنش. پشت تلفن گریه ام می گیرد. شب اول ماه روزه و شفاعت حضرت مادر که خاک درگاه حضرت زهرا س هستیم همه.
اول آنکه حضرت مادر ، سرم بر کفش ات . چرا به خودم نمیگویی. مستحق آن فرشته پاکیم.
دوم آنکه من برای کاهش رنج مردم می نو یسم. سیاست برای اهل سیاست. چشم رعایت میکنم. من یک هوادار متعصب هلال احمرم. برای کاهش رنج مردم هم می نویسم. درس توسعه و حقوق خوانده ام. خوب می توانیم رنجی کم کنیم. گاهی محتاج نقد است.

من یک هوادار روی سکو هستم. دوست دارم تیم کاهش رنج مردم ، تیم رنج ها و آلام مردم ایران را ببرد‌ راهنمایی میکنم. کاهش تیم ما ببرد و مردم رنجشان کم شود. در حد یک آدم روی سکو که بازی اش نمی دهند راهنمایی میکنم. یک کارشناس دست چندم. آنهم دیگر نیستم.


الان همه میگویند آن روحانی مقصر بود. یکی میگوید آن زن بچه به بغل.
من اما به این بیماری وحشتناک پانیک فکر میکنم که چطور مردم ما را در کام مرگ می برد. خانمه پانیک دارد. درمانش را کمی میدانم. ولی خاک بر سر بخش روانپزشکی ما که فعال نیست برای اینهمه مبتلای پنهان.
سوم آنکه چشم. جز ادبیات و معارف چیزی نمی نویسم.
آنقدر امنیه داریم که تو را از آن دنیا نگران کند. بچشم. نمینویسم. اخوی و شما حرفتان حق است. یک ماه امساک ...سرم بر کفش تو و حضرت زهرا. ع.ص/ یک امدادگر سابق

Читать полностью…

ماشین تحریر

ای بهشت کودکی کجایی؟جایی پر ازقهرمان. نمی دانستی شبیه کدامشان شوی. صدای زمزمه بلند می شد و دعای سحر. شاید ذهن ما دارد تاریخ را تحریف می کند. اما فراوانی بود . گلویت که درد می گرفت ؛چادر نماز را مادر رویش می کشید و دیگر خوب می شدی. پدر ماه روزه مهربانتر بود. انهمه بازی و شادی. مسابقه استقامت و صبر. راضی شدن به ده تومن حلیم . یکبار نزدیک بود ماشین آریا با آن صدای اگروزش بفرستت دیار باقی. حواست به زخم ات نبود .دنبال سطل حلیم و ده تومانی بودی. رفتی حلیم خریدی. آوردی. خودت نخوردی. نگفتی چه شده. موقع اذان غروب توپ می انداختند. مردم میگفتند روزه شکست. توپ افتاد . میمون از بالا افتاد. این را جاهلان کوچه می گفتند. ماه روزه ماه شادی بود. ماه خانواده . حالا ماه ریا و نکبت چاپلوسان و جام حذفی تواشیح . ای بهشت کودکی...کجایی؟

Читать полностью…

ماشین تحریر

خبر فوری و کاور پوش هلال احمر

کانال خبر فوری که منشاش در مشهد است ، پشتش پول زیادی است و الان وزیر می اندازد.
من سالهاست که از عملیات دورم و لذا کاور هلال احمرم را تا کرده ام. جریانش تلخ است. مساله جنازه شهیدی بود در سانحه ای که بعدش دیگر کاور نپوشیدم. گفتم این کاور حرمت دارد.
خوب بخش تبلیغات ما کمی جوان پسند است و احتمالا خواسته یک لب و دماغ عملی اینستاگرامی را حال بدهد .
اینکه سلبریتی برود سیستان و بلوچستان اشکال ندارد. اما کاور هلال احمر را نباید تن می کرد. هلال احمر یعنی صورتهای زخم در گرما و سرمای حوادث. خبر فوری بی تقوایی کرده.
در کنار فرهنگ غنی هلال احمر ، خرده فرهنگ قرتی بازی هم هست. گشاد بازی معدودی زیر کار در رو هم هست. طرف یکسال است دکتر کولیوند دستور داده که صد ویلچر اهدایی از خیرین جمع کند‌ خانم عالیشوند دو بار پیگیری زده. در حلسه دروغ میگوید که انجام شد. نخواستم کنف شود. اگر انجام می شد ده کزارش می دادی.
یا طرف را فرستاده اند کارپردازی‌ شخصا گفته ام این نیروی موزه است‌ اورده ام موزه استاد صنعتی. الان که مدیر روابط عمومی خرجش را جدا کرده ، او عین پانچو به حیله های دن کیشوت بالاسرش در توپخانه عمل میکند.
سراغ راه دررو. میگویی بپر میگوید شترم. میگویی بردار میگوید مرغم.‌
به روابط عمومی میگوید مرکز اسناد نمیگذارد. خدایا عرضه یک جارو هم ندارند. یک سماور. به من میگوید روابط عمومی نمیگذارد.
هرکس ناشکری به هلال احمر می کند واقعا منصف نیست. چه خبر فوری. چه انکه در رو است. چه آن لب کلفت که ما را سیبل خبر فوری کرده برای چند تا لایک.
ای امان...از خلق پر طمع روزگار...
من از بچه های امدادگر که خسته در گل و شل در خستگی یک هفته ای اند بجای خبر فوری عذرخواهی میکنم.


استاندار آن استان گفت تامین جمعیت به کمال رسیده و مشکلی نیست ‌ و اوضاع به همت جمعیت و نهادها و دولت فیکس است. منتها خبر سازان تازه گرم شده اند و شتیل و خبرسازی علیه جمعیت
الیوم الدوششششششنبه!!!!

Читать полностью…

ماشین تحریر

https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/214591/%D9%87%D9%84%D8%A7%D9%84%E2%80%8C%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%B1%D8%8C-%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%AE%D9%85%E2%80%8C%D9%87%D8%A7


خوشتر آن باشد که سر دلبران

گفته آید در حدیث دیگران...
روزنامه شماره امروز اعتماد ، پاسخی به منتقدان و بی انصافی ها در مورد جمعیت هلال احمر کشورمان آورده است. عکس نیز توسط روزنامه از کانال اختصاصی هلال احمر استفاده شده است.‌
ما خوانده می شویم. توسط دیگران. تشکر از نگاه منصف روزنامه منتقد

Читать полностью…

ماشین تحریر

یک دلیل با ارزش پیدا کن و هر کاری خواستی بکن. اما سعی کن بهترین دلیل عمرت باشه . یک چیزی که قلبت گواهی میده... چیزی که خیر عمومی باشه
..همین

دوستان تحریمی شما حق دارید و حق رای ندادن. اما انفعال یا خشم ، جامعه ای می سازد که قوی ، چون خشن تر است می برد و ضعیف همچنان می بازد.
من از روزی می ترسم که تلاش کنید دولت مرکزی باشد که انتخاباتی برای گرفتن رای ضعفا لااقل برکزار کند.
فکر میکنم‌ دلیل ۱۵۲ و درونمایه مشابهش همینه. دلیلی خود اتکا.‌..نه برای اینکه بگویی من هم مخالف خوانم...

Читать полностью…

ماشین تحریر

دارم رضا گوش میدهم. یک حسی که تمامی ندارد همین سیاه کردن لباس نازی است. به ما انگار فقط تلاش برای خوب مردن را یاد داده اند. زندگی چیزی نبود که جلوی مردن ما رابگیرد. نمیدانم کدام نانجیب این عادت را به بزرگان ما یاد داد و سینه به سینه به ما رسید.
زندگی به هر رنگ و شکلش برای ما در خور ارزش نبود. موتورچی مرگ می آمد وانگشت کوچکش را در حلقه انگشتمان می انداخت و راه می افتادیم.
کم کم به هیات نطامیان درآمدیم. آنقدر بارمان کردند که خرمان بمیرد. سلحشور ، با غیرت ، شجاع ، مرزداران ...
من هنور هم رضا را دوست دارم. با موتورچی یا دهلران اش یا سفرش می روم به آن لحظه که دوست میداشتم جای شهیدی؛ عزیزی ؛ ، رفیقی ، جوان رعنایی می مردم.
ما هنوز درگیر یا مرگ یا زندگی هستیم . با آنکه نمیدانیم و به ما یاد نداده اند...
زندگی کردن چگونه بود. چه شکلی بود. چه لطافتی داشت. از خجالت مردن درآمده ایم. یکی به مردم ما بگوید کمتر بمیرند. کمی زندگی کردن راتمرین کنیم. مهارت زندگی نداشتن عیب بزرگی بود. به ما فقط مردن را گفته بودند. پنج شنبه دهم اسفند ۱۴۰۲

Читать полностью…

ماشین تحریر

دارم قصه های نسل جدید را گوش میکنم. میخواهم بفهمم اینهمه تنهایی و بدبینی از کجا می آید.
چرا نسل ما به آنها خیانت کرد. چطور اشتباه ما را تکرار نکنند. پنجشنبه ها فقط گوش میدهم

Читать полностью…

ماشین تحریر

موزیک متن فیلم غبار زمان انجلوپولس

Читать полностью…

ماشین تحریر

وزارت230_ ع 0

930فالوئر داشتیم. گوشی را گرفتید. نرفتند. غیر سیاسی شدیم همه میروند. درستش کردی حاجی ماه روزه. تو فکر میکنی کجا رفتن ؟ رفتن جایی که فحش بشنوند نه راه حل . آمد نیوز ها از این زدنهای دوستانی است که میخواهند ما را صیانت کنند. چون به علم الهدی گفتیم بابانوئل.
ما تمام شدیم. سراغ روز مرگمان. ولی شما سیاست عوض کنید. آخر ۸۸ اتهام به من می آمد .؟ من که..هی خوب کردی. خسته شده بودم از سیاست. الان فقط منتظر روزم هستم. زدیم کاراژ. یک چیز زیادست نویسنده و روزنامه نگار

چون صید به دام تو به
هر لحظه شکارم
ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب ندارم
رفتست قرارم
چون آهوی گمگشته
به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم

Читать полностью…

ماشین تحریر

این ویس کلاسی است وسط یک کلاس من‌ . زلزله اتقاق افتاد نمیدانم. شاید ده سال پیش. من معلم حوبی هستم. ذهن کلاس را عوض کردم.
پیش بینی هوش مصنوعی کردم.
حالا فکرش را بکن با این ذهن من ، طرف بیاید بگوید قرارداد من درست است. من سالممم. حاسم نیستم. برو داداش.من خودم رشتی ام.خیلی هم مشتی ام. برو مرد و. زن خدا باش. طرفت نگاه کنه به قراردادت میدونی چقدر خوردی.
طرف پنج سال مدیر قراردادهای جمعیت بوده.

Читать полностью…

ماشین تحریر

نرگس ندمیده به لب پنجره شاید
ای من به فدای تو و آن فاصله هایت
دیواره چین بشکن و نرگس نگران کن
چنگیزمغول مرده به آن سین صدایت

Читать полностью…

ماشین تحریر

ویس سوم

کانتکس یا کانتکست در نوشتن چیست؟ در مفهوم سازی چیست؟ چطور نویسندگان جریان سیال ذهن از آن استفاده می کردند؟ از جیمز جویس تا سناپور خودمان که مخ خواننده را با ابهام می زنند. یاد بگیرید چطور متن تاثیر گذار بنویسید و کلیشه ننویسید/صارمیان

contextualize = زمینه سازی کردن

context = بافت
contextualization = زمینه سازی

context = بافتی
contextualized = بافت شده
contextual = بافتار
contextually = به لحاظ بافتاری

متن همراه هم معنی همیشه

سیاق، مفهوم، زمینه، معنا و مفهوم براساس شواهد و قراین موجود در متن٣٠نوشته ، نوشتار
شرایط ، حال و هوا

مورد - محیط - چارچوب

Читать полностью…

ماشین تحریر

ایران با خت اما خوب بازی کرد

اخلاق باخت را یاد بگیریم...میتوان حتی در باختن هم با شکوه بود و قهرمان مردم شد
مردم مهم هستند. آنها برنده ها را می سازند و کار مهم ترشان مادری و پدری کردن برای بازنده هاست. تا بردن را یاد بگیرند.
اخلاق باخت را بیاموزیم‌ . این شجاعت بیشتری میخواهد و صبوری و شادی بعد از صبر.
بعد التحریر:
این پست را بعد از،باخت تیم ملی گذاشتم. در این شب مبعث به روح وزیر ضد ارتباطات صلوات. ۲ مگ است. وقتی با ۲ گیگ آنکار دیگر میکند دبیر فجازی. اینم از این.
پدر صلواتی ها خودشان از اینترنت بدون فیلتر استفاده میکنند. اخلاق شاهنشاهي دارند. به من هم گفتن بهت بدهیم. گفتیم رعیت هستیم. از همین اینترنت حسنقلی مافی استفاده میکنیم. کاش آقای رییسی یک خواب ببیند و این حزب خزینه را کله پا کند.خیرشان چیست. جز زجر مردم. سیاسی نگوییم. ورزشی بگوییم. مبعث مبارک. روزی که یک آدم بالاتر از فرشته نشست.
بهبه.

Читать полностью…

ماشین تحریر

این نوجوان رجز خوان تداعی گر دیروز های من است‌ . در چهره و رفتار و سرخوشی و ره آمدن و به مطلوب رسیدن.
هیچ کاری نداشتیم جز دوست داشتن علی ع. سینه جلو می دادیم که آن علی گمشده در تاریخ را ما زنده می کنیم. روزی که با پای زخم به خاک بوتراب رسیدم ، نغمه سر دادم که ما به آرزوی کودکی رسیدیم. خدا نصیب کند ، گرداگرد حرم ملکوتی مولا ، انگار ابر است. ناباوری است. تو هزار سال دیر به خاک ابوتراب رسیده ای. دست که جلو می کشی ، در آن هاله ابرگونه گرداگرد خاک ابوتراب فرو می روی. اینک تویی و علی. سخن بگو.
چه درد برای خود می ماند ، جز دردهای ملتت. جز سلام هایی که سفارش شده بودند که به علی برسانی.
چه سینه ها که در بغض پدر خاک ، غلیان نکرد . آیا ما آن که می گویند هستیم. نه . آنها آن چیز که می گویند نیستند.
به ذره گر نظرلطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
ای علی ..
@saremianhelal

Читать полностью…

ماشین تحریر

مادر
من از کدام راه باید برگردم
که تو اینچنین جشم به راهی
میراث هراران سال آوراگی به یک پلک تو نمی ارزد
روی هر خرمن که شب ها از خستگی افتاده ام
داس تیز تنهایی پنهان بود
که بیم ندیدن تو را درو می کرد در گندمزار خیالم
من از همه آن قصه ها که به تو ختم نمی شود
همه شاهانی که قلعه تنهایی شان بی توست
همه کهکشانهایی که از تودور اند
بیزارم
دست به دامان کدام فرشته ببرم
جبریل هم مادر نمیشود
من را پناه ده ای زن
کجای بوستان ابنهمه گل بر چارقدش دارد
کدام گلستان از عهد سعدی تا ترگمنچای
روی نقشه کوچک سینه ام..بالای قلبم
از اشک تو گران تراست
اگر قند خونت بالا نمی رفت
از محنت زندگی می گفتم
تا به زبر چادرت چون چهارسالگی پناهم دهی
تا به سینه بگیریم
تا آرام آرام امشب به خواب روم
تا اندک اندک جرات تکان دادن گهواره دنیا را بازیابم
من دورم
آنقدر که کنده ای در بیابانی می سوزد و دودش را پنهان کرده است
مرا پنهان کن به زیرچادرت از پاره های شب
من را به سرزمین شکوفه های پیراهنت ببر
من را به آن کنج امن مادرانه های بی سرما و العطش
من را به بهاری که بی تو نمیدمد
به پاییزی که برگ ارغوان نمی ریزد
به صبحگاهی که آرام خواهد آمد پناه ده.‌

Читать полностью…

ماشین تحریر

ای صاحب جان ها و روزه های پاک ؛ بهار کردی زمستان را با قرآن ..دریاب ما را صراف عالم
..
بچه که بودم هرجا گلبانگ شجریان را در غروب روزه می شنیدم ؛همانجامی نشستم تا تمام شود

عجیب است . بخش دست نخورده خلوت ماست. چه دم هایی که زنده نمی شود با این گلبانگ در ذهنم..

من از خواب شبم زده ام که خنده های روز تو را ببینم. من را همچون کبوتر ها ببین. آنها که می روند و قیامت آسمان را پیش چشمت در می اورند. به یاد تو آن بالا بودن همه چیز است. همه آنچه یک کبوتر می تواند و میخواهد

من کبوتر بودم و اسمان جای من است...شرط می بندم اسمان بی من آبی اش کمتر است
ماه روزه اگر فزت به رب علی ع نبود ، برای پیروان قران .‌شادترین ماهها بود.‌..چه کند شیعه که هنوز ، در رنج مولا غرق است...رنج مردمان...
سر.. که رفت. مانده دو چشم که آنها هم در چشمخانه می گردند. اقرار می کنم که دیگر آن نیستم. من هوایی شده ام. شرط می بندم که روز دیگر حتی پلکم را به روی
"او "باز می کنم در صبحدم

خوشا آنان که معلم شان آمده و سر درس قرآن ، دانه های راز می خورند..‌نه من روسیاه بی معلم‌.‌.
ماه شادو قلب آباد کن مبارکتان باد

Читать полностью…

ماشین تحریر

رادیو گیلان
رفیق عارف و آزاده و ملی گرایی دارم که بسیار برای مملکت می سوزد. برایم چند پاراگراف نوشته که فلانی چرا نمی آشوبی خواب این جماعت ضد ایرانی را. چرا ساکتی. چرا سیاسی نمی نویسی‌ . تو را چه می شود؟
اطلاع ندارد که بر من دوستان چه بردند‌ . چه کردند. گفتند خودمانیم و نیازی به نوشتن سیاسی تونیست.
البته محترمانه گفتند.
من به بازپرس همان روز اول که رفتم گفتم اگر در فرهنگ و آموزش و بحران بنویسم مشکلی است. گفت نه چه مشکلی. دوست داشنم بگوید کلا ننویس. مسولیت از گردنم بیفتد. دیدم کارشناس گلایه میکند چرا در غزه شما چیزی نمی‌نویسی. گفتم بحمدلله موبایل ندارم. تا دوماه هم سراغش نرفتم.
اما رادیو گیلان. عزیز من ، رادیو گیلان اولین جرمش اینست که دیار دلیران رشت و انزلی و لاهیجان را به رجاله گویی ، بدنام کند. رادیو آلمان یا کلن باشد. به درک. حیف گیلان نیست.
دوم آنکه نسل تازه ما باسواد و بسیار با شخصیت است. لنگ حمامش را هم سر این مردک نمی اندازد.
سوم اخلاق آزادیخواهی یا عدالت طلبی ، با شررو لجن نمی سازد. این آدم سیمش به برخی در داخل وصل است. وای به انها که این مختث را ابزار کرده اند.
چهارم : جا نیست بگویم.

Читать полностью…

ماشین تحریر

https://www.tabnak.ir/0028Og

این یادداشت ۸ سال پیش من است و در آن به تصمیم دکتر نوبخت تاختم.
البته موجب الطاف دولت دکتر روحانی شد.
این را احتمالا در رسانه ای آپدیت می کنم. شاید دولت آقای رییسی به آن توجه کند و ساعات اداری را در این رمضان الکریم به پیوند نان آوران خانه با سفره افطار ساده شان و همبستگی مردم و لذت خانواده عائله دولت از ماه مبارک و دوری از بهانه خستگی و البته نظریات دروغین سکولار اساتیدی که زیر کولر یا پتوی نرم برای مردم درگیر در ترافیک و رنج و کار دوم تعیین تکلیف می کنند ، تصمیمی گرفته شود. همان ساعت ۹ تا ۱۳ احمدی نژاد ، تسهیل گری در روزه دار بودن مردم متدین کم دست بود.
مجلس و دولت همکاری کنند و دورکاری البته حل مسأله می کند.

Читать полностью…

ماشین تحریر

خانه مطبوعات ایران


حالا بعد از انتخابات مجلس و آن یادداشت قابل تامل دبیرخانه شورای امنیت ملی ، صحبت روزگاری رسیده.
راستش آقای مهندس عبدی را از سال ۸۸ ندیده ام. یک کار جالبی که کرد این بود که انجمن صنفی استان تهران را راه انداخت. نمیدانم معمولا آدم راه حل است. انجمن حالا هم که آقا منتجبی محورش است. کار عبدی این بود که انجمن صنفی را از بکش بکش رجبعلی مزروعی و یاران و گروه مخالفش آزاد کرد.
ما یک انجمن صنفی شهر تهران هم داریم که آقا بلوری استاد حوادث ، معمولا در چلوکبابی های خیابان هاشمی جمعشان می کند.
حالا از استاد عبدی گفتم. من پیامی همان موقع دادم که استاد بنده هم عضو باشم. مثل حضرت علی که بخواهد آهن تفته در دست عقیل بگذارد فرمود : شما بیمه داری. نه.
در دلم گفت : تف به ریا. به هرحال صنف مطبوعات چی به اندازه مشروطه قدمت دارد. نباید خوار شود مگر آنکه بخواهیم که صدای بیرونی را تقویت کنیم که گل سر مزبله است.

صنف باید اشتمال داشته باشد. زمانی کرباسچی و حضرتی و حسین شریعتمداری با هم اطلاعیه صنفی می دادند. بعد خیلی سیاسی شد.
این بدن لاغر ‌که از داخل تحت بدبینی بود و از خارج هم زن باباهایی چون بی بی سی و این چند سال انتر نشنال روزگارش را کساد کرده است، باید حنجره حقیقت باشد. نه محل بزن بزن.
وقتی انجمن صنفی طراحان جلد کتاب کودک از شهرداری تهران زمین می گیرند ، انجمن صنفی و خانه مطبوعات چرا از وزیر کشور اینهمه آپارتمان نیمه کاره غرب تهران را یک آپارتمان فسقلی مطالبه نکنند.
خانه مطبوعات تشکل فراگیر تری است. آقای دکتر محمد زاده معاون مطبوعاتی وقت و رفیق خوب ما آنموقع زحمت زیاد کشید. آن راه باید ادامه یابد.
به هرحال آقای رییسی و وزیرش باید یک حرکتی بزنند. نمی شود ام القرا ی جهان اسلام باشی و مطبوعاتت نان خشک سق بزنند.
برای بلند مدت ایران هم سودش بسیار است.
این خانه باید آباد شود. تو را به خدا پول مملکت را خرج حامد عنقای منحرف نکنید . خرج مطبوعات کنید. رها کنید تویتر بازها را. عیب است که فلان سلبریتی با چند میلیون فالوئر ایستاگرام مساله کشور شود. وقتی قلم های باسواد دوستان مطبوعاتی برای نقد و نظر و اصلاح امور وجود دارد.
تدبیر منزل و سیاست مدن به هم پیوسته است. نمی شود سیاست مُدن را به تویتر سپرد. مطبوعات هنوز اصلند در توسعه یافته ها. طرف با زیر شلواری توییت می زند . مطبوعات شخصیت دارند.

هم اینک واقف شدم که عضو این گروه هستم. اشتباه نکرده اند؟ حکم عبدی سرجایش نیست؟ ع.ص

Читать полностью…

ماشین تحریر

لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ
برای انسان از پیشِ رو و پشتِ سر نگهبانانی است که او را به فرمان خداوند [از آسیب ها] نگه می دارند، قطعاً خداوند سرنوشت هیچ ملتی را [به سوی خوش بختی یا تیره بختی] تغییر نمی دهد تا آن که آنان آنچه را [از خوبی ها یا بدی ها] در وجود خود دارند تغییر دهند، چون خداوند برای ملتی عذاب بخواهد هیچ راه بازگشتی برای آن نیست، و برای آنان در برابر خداوند هیچ یاوری وجود ندارد.
—----------------------
اشتباه تو و همه دوستان سیاسی اینست ‌ که به یک گرایشی که داری و شریف است ؛ یک پایان می گذاری. یک پایان که منی که برنامه های توسعه قبل و بعد انقلاب را ریز ریز خوانده ام ، خنده ام می گیرد که دعای فاجعه می خوانی.
بعد می گویی من غلام و بنده این و آن نیستم. این هم از پاکی و لری گری شماست. پایان بگذار نتیجه خلوص و پاکی و صداقت های جمع باشد. نه آنچه برایش خیال می بافی. به وظیفه ات عمل کن. خود را به هیچ خیالی نفروش و زیر چرخ کبود ، از رنگ تعلق آزاد باش. گاراژ هم نزن. آنموقع آن اتفاق می افتد وگرنه خسر الدنیا و الاخره... هرچه مردانگی و دانایی اقتضا میکند.
من از بازوی خود دارم بسی شکر..‌که؟ ...همان.‌۱۱ اسفند ۱۴۰۲

Читать полностью…

ماشین تحریر

‏فایل صوتی از طرف گلسرخ

Читать полностью…

ماشین تحریر

این چیزها گفتن ندارد..دیشب فتوحات مکیه می خواندم...صبح خواب می دیدم در مسجد سهله نماز می خوانم.‌‌ای برده امان...خدا با عوام خوش خیال است انگار‌‌‌. میگویم خدایا من روسیاه کجا این مقام کجا. می آیم موزه. بروم در سیاهچالم. چمدان های کادر پزشکی به نجف را می بینم. چشمانم پر از اشک می شود.می گویم اینجا حسینیه شده. یک خانم دکتر با همسرش دارد وداع میکند. میرود نجف. مرکز هلال احمر در نجف. گریه میکنند. زیباست صحنه. یک آقایی مسول عتبات هلال احمر شده. پرنور و شریف. دکتر لرنژاد. خیلی اهل دل است. از برکات دکتر کولیوند بکی دبیرکل است که پاک و درست است. یکی همین لرنژاد .محمود صادقی میگوید مزاحم شما شدیم. میگویم من را به مسجد سهله می برید . از این بهتر؟
کولیوند برکاتش اینست. البته مدیر خراب هم دارد. ولی مگر حضرت زهرا از کرونا شفایش نداد‌ .جفا کردند. اما فدای یک تار موی صاحب الامر. میروم سر به معاون جدید بزنم. خراب می کند.
خنده ام می گیرد. یک نامه به دکتر نامدار می نویسم. این آقا مرتضی سالی ۱۲ میلیون بگیرد؟ انصاف ات اینست مومن؟ لباس بیمارستان ها را بده بدوزد‌ .به آن خانم دکتر ملاکت بگونباید در هلال احمر جفت کنیم مرد حسابی

Читать полностью…

ماشین تحریر

برای حسن یوسف های آن جان جان جانم


روزی را خدا مقدر می کند که عظمتش را ببینی. که نور به چشم و صدا به حنجره ات برگردد که حسن یوسفی که هزار ساعت از تو دور بوده در چشم ات چون اشکی که به شوق آمده باشد ؛نزدیک شود.
چون رگ گردن باشد. اصلا گردن خدا باشد که دست در آن بیندازی که بگویی ؛ به سر آمد این روزگار تلخ تر از زهر .
برای کسی که از دنیا بریده قیامت یعنی فردا.
بوی حسن یوسف مادر می آید.
ای شهید پرور شهر خسته. من را هم دریاب. حسن یوسفی بفرست برای این پنجره خالی...
همیشه فکر می کردم به همان شکل مقدر محتوم سخت پر آزار به حسن یوسفم کنار بنشیم. بگویم تو یادگار گیاه عرش خدایی.
تو مذهبی ترین ساکن ماهی. تو از خدا رسیده ای ای سبزه ات روییده در جانم.
هجده سال . پانزده سال. چقدر این هسته درخت آینه در دل بماند و درخون ات باشد که زنده بماند تا زنده بمانی.
آینه شکسته است. من شکسته ام. دیگر خودنمایی تمام شد. در سرازیری افتاده ام. هیجان تمام شدن است.

حسن یوسف آمده لب پنجره ؛قد کشیده ؛عطر آورده ؛بال آورده ؛شکر آورده ؛ ماه را تمام کرده ؛خورشید را آتش زده..
این روز رستخیز مرده ترین تلخی فراغ که روشن شود ؛ از عمر سرو هرچه بماند زیادت است.
آن ساعتیکه خدا مقرر کند ؛من شک ندارم که به عمر خواهم دید.
هزار شکر از عمری که داد که حسن یوسفی که ملال از سلول سلول بیابان گرفت .
شکر آنست که عمر ؛به قبل و بعد کاشتن این گل در گلدان قلب تقسیم شود.
ای حسن یوسف سبز
قبایت به دامانم باد

Читать полностью…

ماشین تحریر

🎼 اثر بسیار زیبا و رمانتیک والس بهار از "فردریک شوپن"
شوپن یکی از تاثیرگذارترین موسیقی دانان لهستانی و نوازنده برجسته پیانو بود.

Читать полностью…

ماشین تحریر

پارت سوم فایل های صوتی👇👇👇

Читать полностью…

ماشین تحریر

تمام حرمان زندگی من این بود که نگذاشتند معلم شوم.
معلم خوبی میشدم.
دیروز که رفتم کوچولوها را ثبت نام کنم سرکی کشیدم به کلاس ها.
اینجا زیباترین جای دنیاست به گمانم

Читать полностью…

ماشین تحریر

نوری در آستین دارم، دراین برهوت ، آشنایی در قلب است. ای محمد ..ای نجیب که حریص بر مهربانی بودی..‌به من عطر تو خوش است..
روزی که یک آدم بالاتر از فرشته نشست.مبارک است..
بهبه.

Читать полностью…

ماشین تحریر

تقاوت گرارش و خبر و داستان پردازی./ صارمیان

Читать полностью…

ماشین تحریر

شعر ، ادبیات ، هنر ..باید یک چیزی پشتش باشد. در شرق لااقل اینست . یک چیز محکمی که تو را بیندازد توی تونل برفی و بندازتت توی دنیای خودش زیر بهمن برف.

این چرندیات هنر برای هنر ، تئوری و ادعاست. باید یک چیزی باشد که تجربه شهودی و حسی بیاورد.
دنیای ما بشدت غیر اخلاقی و وقیح است. حالا کمی دلشکسنه یا افسرده یا هنرمند یا حساس باش.دیگر نابودی. می شود دلشوره . می شود خبر رسان ویرانی.
خبررسان ها خیال می کند تو از آهنی. نه . گاهی آنچنان پُر هستی که یک کلوخ ، سر ریزت می کند. دنیا دنیای بشدت غیر اخلاقی و وحشی .
می خواهند تو سرخپوست وحشی باشی و تو ترجیح میدهی سرخپوست خوب باشی. یک سرخپوست مرده.
لذا هنر باید تو را نجات دهد...از حجم وقاحت و دلشوره. . گاهی تمام آدمهایی که در طول روز دیدی ، آنها بوده اند که انگار از دستشویی در آمده اند و دست کثیفشان را با پیرهن تمیز تو پاک می کنند. در چنین حالی ام..۲۶ دی

Читать полностью…

ماشین تحریر

من نقاش نیستم ، امدادگرم

پسرم ، نامت علیرضاست. فامیلت سعادت. رسم ات شهادت. من نقاش نیستم که چهره تو را با آن مظلومیت امدادگران هلال احمر بکشم. من یک امدادگر بوده ام.
سعادت تو را هم نداشته ام.
ما هدف نیستیم.
چرا تو را کشتند؟ بای ذنب ...کدامین گناه؟
#شهید_هلال_احمر

Читать полностью…
Subscribe to a channel