اینجا آموزشگاهی برای یافتن معنا و خلاقیت در نوشتن خواهد بود/ بالاتر از زخم ها و در اغازی دیگر که گفت :قسمت کرد خداوند چیزها بر خلق. اندوه را نصیب جوانمردان نهاد. ایشان نیز پذیرفتند/تذکره الاولیا
آیا خداوند پاتایای تایلند درست کرده است و نامش بهشت است؟
این قرائت را نگاه کنید. منطورشان از الحاقی خواندن و عمل به قران اینست .
شرم اور است.
ذهن جنگجویان عرب در صف پیامبر به اندازه یک جنین بود.
مثال های خداوند باید برایشان اشتیاق همراهی می اورد.
طوری که اشتیاق به مالکان و موجران قبلی شان را از دست دهند و پاداش کافران و بنی امیه را نادیده بگیرند.
خداوند مثال میزند برای جنینی که میخواهد در مورد دنیا چیزی بداند و حتی مادر خود را ندیده است.
ابن تیمیه و دیگران با استفاده از همین ظاهر آیات بر دیگر منابع دین شوریدند.
شاگردان عبدالوهاب که مدارس دینی در پاکستان و کویت و امارات و سوریه برگزار کردند مجاهدان راه بهشت را این چنین متقاعد کردند.
سود این روش برای مسلمانان بود؟ .نه .
فکر کنید یک جوان ناراضی مسلمان را این آموزش ها چه تکفیری و چه سلاح کشنده ای برای نابودی انسانها و اغلب شیعیان تبدیل می کند.
جنایت برایش بی معناست و ابن تیمیه برایش ثابت کرده جز خودش همه ملحدند.کافرند. باید به قتل برسند.
لذا به قول صاحب دمشقی ابن تیمیه از یهود بود.
خودتان ببینید
ای امام رئوف .. همان هستیم...کودکان مسافر خانواده ای که در آمدن و رفتن به مشهد ، اشک می ریزد در دیدن و فراقت...ما را فراموش نکن..ای امام رئوف..
@mosbatshahr
باقر پرهام، مرد دقیق و مستند
من از طریق برخی آثار مرحوم باقر پرهام با نثر سلیس و ترجمه هایش آشنا شدم. بعدها به چند مقاله ایشان رسیدم. در ایران چند مترجم هستند که نو آموزان نویسنده باید به ترجمه های آنان رجوع کنند.
خاصه در رمان ،از جمله مرحوم محمد قاضی ، ابولحسن نجفی ، آقای کوثری ، آقای مهدی سحابی و رضا سید حسینی ، برادران غبرایی ، مرحوم میرجلال اعلم و چند تن از بانوان شریف دانشگاه تهران و نهایت و داریوش آشوری و باقر پرهام و چند نفر دیگر.
اگر علاقمند به ادبیات یا کتاب بودید به این اسامی توجه کنید.
چون سراغ آثار ماندگار بشریت رفته اند.
اینها خدمتی که به نثر پارسی کرده اند هیچ مولفی نکرده است.
باقر پرهام و مرحوم آریانپور و حمید عنایت و چند اسم دیگر که نامشان الان در خاطرم نیست ، آذین بخش مجلات و کتب علوم سیاسی و فلسفه بودند.
در ادبیات عرب دستمان پر تر بود .
پرهام واقعا سرآمد مقالات حقیقت یاب در تاریخ سیاسی بود روانش شاد باد
@mosbatshahr
مانور میرزالی
گفت خدا لعنتش کند مانور میرزالی را. این را یکی از بچه های جنگ که دراثر جراحات بعدا به شهادت رسید میگفت. بنده خدا را هم شهید نکذاشتند. تا روز آخر میگفت خدا لعنت کند مانور میرزالی را. یکبار پرسیدم چرا. گفت من ۷ سال جبهه و ۵ سال کردستان بودم خراش بهم نیفتد. این سرهنگ میرزالی یک مانور گذاشت یک خشاب خالی کردن تو سنگر فرضی ما که دشمن محسوب میشدیم . یکیش صاف به روده کج ما خورد.
حالا این مانور لایحه هاست. مانور احتیاج نداشتن به آمازون است. مانور فلان و بهمان است. توسعه مثل جنگ یک مساله جدی است. وقتی عقل استفاده از توان کارشناسی که در تاریخ تمدن ایران بی نظیر است و همین جمهوری اسلامی آن توان را ایجاد کرده نداری ، می شود مانور میرزالی . تلفات بسیار میرزالی ها را که میخواهند دهنی بیایند و ابتکاری کنند . هشتمخرداد
آب سیاسی و طالبان
۱_ فرصت مغتنمی است که حیثیت کسب شده توسط طالبان در ذهن برخی ساده لوحان و همچنین مردم شریف هم مرز با افغانستان بی اعتبار شود.این فرصت اگر استفاده نشود ، پشمینه پوشان در ملت و مرز رعب ایجاد می کنند.
۲_ دو سدی که با سیمان کشور ایران ساخته شد و گلوی هیرمند را گرفته اند با همین موشک های نقطه زن که حتی طالبان را نمی ترساند منهدم شوند.این اقدام دست حریف را خالی میکند.
۳_ سفارت افغانستان در شرایطی به تکیه زینبیون تبدیل شود . طالب چه اقدام دیپلماتیکی دارد.لازم نیست مرکز سازماندهی افغان های گروگان باز بماند.
۴_گفتگوی با قطر و ازبکستان برای اپوزیسون ملی.سر این مار جای دیگر و در فکر دیگری است .۷ خرداد۱۴۰۲
بعد از نزدیک دوهفته ، نویسنده ای شریف و بزرگوار برای من نوشته اند :
☘خدا به آسمان ،خورشید و سپیده صبح قسم خورد ،به قلم نیز .
به قلم و آنچه مینویسد !
قلم همان کسانی که ارزش یک ساعت اندیشیدنشان برابر است باهفتاد سال عبادت ....
از همان شب حضرت صادق ،که قلم بر زمین نهادید ،آمدم به استدعا که استاد بنویسید .
در جمع اعضای این کانال ،سرورانی صاحب قلم و صاحب سخن ،بزرگوارانی اندیشمند و دوستانی هنرمند حضور دارند .
مدتی است نمینویسید یکی مثل من به احترام نشسته است تا بخواند .
از سکوتتان بسیار خواندهایم و آموختیم .
حال نوبت نوشتن است !
از شما آموختیم هر یک از ما به قدر شمع وجودمان برای روشنایی این سرزمین شکوهمند ،برای آینده فرزندانمان باید بکوشیم !
استاد بنویسید !
اگر دور سیاست خط کشیدید ادبی بنویسید..
اگر ادبیات را زمین بگذارید
اینهمه شاگرد و نویسنده تربیت شده ناامید می شوند
این از سمت بسیاری دانش آموخته های شماست
روشنگری قلم ، نعمت است برای مردم برای مسولان برای ایران .
باید سیلی ناحق خورد اما راه صحیح را فراموش نکرد !
شکر بر آن .نعمت افزون !
..............
اگر خدا عمری داد فردا جواب این نامه را میدهم. کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها..
خانواده اش تمام مدت پشتش بود. نباید اینهمه از آنها بد می گفت
Читать полностью…حکمرانی با چشم های کاملا بسته/ حکمرانی ما نتایجی می خواهد که از این راهها میسر نیست. عملا ناتوان از برآوردن خواسته های حداقلی مردم است ولی حاضر نیست از اشتهای کاسبان این شرایط صرفنظر کند. تضاد گاهی در نوع الگوی توسعه است . گاهی در ترجیح یک گروه سیاسی. اما تضاد فعلی بین مرگ و زندگی است. یک نفر باید بمیرد تا یک نفر زنده بماند. این یعنی کوچکترین اشاراکی در هیچ امر ملی نیست. بگذارید روایت چند روز پیش که فکرم را مشغول کرده بیان کنم. یکی از دوستان شهید آرمان علی مددی با من تماس گرفت و انتطارش را با جملاتی چون این جمله که روزنامه نگار حقگو و منصف باید از آرمانها و مظلومیتش هم بگوید بیان کرد. فیلک و عکس ها بعضا دلخراش بودند. جوانی مومن و پاک که در اکباتان توسط گروهی کشته شد. گفتم نمیخواهم با استدلال آن پانصد جوان و نوجوان کشته شده پاسخ دهم. من فقط غمگین تر می شوم. اما در این شرایط حکومت و ملت به تضاد رسیده اند و نیروی تضاد نابودی طرف مقابل است. اگر احدی از مسولین از صلح داخلی بگوید ، یقه اش می کنند که مماشات با خون آرمان می کنی. اگر امثال من به مردم بگویند که مواظب باشید جوانهایی پاک و مظلوم چون آرمان در این آتش کین نسوزند ، می گویند تو خیانت به ملت کرده ای. جامعه و حکومت چون دو ماشین از روبرو درحال گاز دادن هستند و می خواهند اگر شد با رعب و اگر نشد با نیروی انهدام همدیگر را ساقط کنند. این تنها راهکارشان است. حکمرانی با چشمان کاملا بسته چون می دانند که نتیجه اش چه می شود. دلخراشترین صحنه ها را ما دیدیم و بجای دعا و عمل میانجی گری ، فقط درحال نفرین هستیم. چه کسی باید حیا و جوانمردی را به کشور بازگرداند؟چه کسی وقیح ترین و کینه ای ترین و پررو ترین ها را صف اول کرده است؟ جامعه باید با خود بگوید ما از جان حکومت چه میخواهیم و به نتیجه ای نرسد. اما الان حداقل ده عنوان درشت و محق وجود دارد که انگیزه می دهد با حکومت تا پای جان بجنگد. این ده عنوان را چه کسی درست کرده؟ حکومت . گروهی در حکومت اصل کارشان تحریک است. تضاد است. منقاد کردن است. خوب ما یک زمانی نیروی بیماری چون طایب داریم که دشمن آرامش مردم است. خودش ، دسته اش ، طیفش هیچ کار دیگری جز تحریک و خفه کردن میانجی گران ندارند. پول زیاد و قدرت بی نظارت دارند. اینها کافیست یک نیروی نفوذی تحریکشان کند. بلوا درست می کنند. تا حکومت سراغشان برود . من انتظار دارم وقتی این نیروی تحریک پذیر عوض می شود ، آن سیاست محرک تضاد هم با او به بایگانی برود. اما نیروهای جایگزین در همان مسیر با نفس تازه به مصاف مردم می روند. حکمرانی ما باید چشمانش را باز کند و از روبرو شدن ماشینش با مردم راه عوض کند. مردم نجیب ما آن نیستند که در وضعیت جنون لحظه ای آرمان ها را شهید کنند. اگر ماشین حکومت مراعات مردم را کنند ، سرنشین این ماشین را احترام می کنند. از شعورش تعریف می کنند. کاردانی اش را گرامی میدارند. نیروی حکومت اما میخواهد در خیابان و قبرستان هوار بکشد که نفس کش؟ این شان یک حکومت است؟ این شان لاتهای قدیم هم نیست در جایی که نوامیس بودند. القصه من نمیدانم واقعا حکمرانی با چشم بسته کی میخواهد از این تصادف مدام چشم باز کند. آنچه در میدان می بینم اگر تجدید نظر اساسی تا پایان بهار نکند ، تابستان امسال آتش و خون است. 24اردیبهشت 1402/ @mosbatshahr
Читать полностью…🎧 🎧حسین زمان رفت و لاریجانی که ممنوع الکارش کرد ماند. چه کسی زندگی کرده است؟ حسین زمان درس خوانده ، استاد دانشگاه شریف ، صدا و دلش را میلیونها نفر لمس کردند.
لاریجانی منتظر مرحمت آن آقای پیر که راهش بدهند یا ندهند.
هنر چنین جایگاهی دارد و آزادی چنین جایگاهی.
بروم ببینم در دفتر خاطراتم
با تو که سالهای بعد حتما می دیدمت .....
.
چگونه خجالت کشیده ام
زخم پارگی پبراهن تاخورده ای را با پاره های قلبم رفو کنم
چون نقش مرد شکارچی غمگینی
که اسبش مرده است
بر دار قالی . دخترکی
بیدارشوم
@mosbatshahr
با مخاطبان آشنا
ما در میان خون برادرانمان بزرگ شدیم. رشد کردیم. دانشگاه رفتیم. ایمان داشتیم که جنگ را می بریم. صدام سقوط خواهد کرد. دوباره آرمانهای آزادی ، عدالت و رشد انسان و تمدنی درخشان از سر گرفته می شود.ما تصویر جامعه ای آزاد که انسان خلیفه خداست را صادر می کنیم.
فلش فوروارد کنیم. جسم ناتوان. هرروز یک ریشوی غیر مکتبی دنبال ات.یکی شنود. یکی قصد وارد شدن به تلگرام. یکی پرونده ساز. هزار دستگاه امنیتی که باهم هماهنگ نیستند.فاسد راست راست می گردد و تو که سهم چندر غاز حقوق ات برای مددجوست زیر سوالی.
من نتوانستم در فضایی جز همین نظام که در پی اصلاحش بودم تنفس کنم. له شدم. هرکس که پستان مادرش را گاز میگیرد به لطف وصل بودن به پلیس فتا ، به واجا به ...اذیت می کند.
چرا من اپوزیسون نمی شوم؟
چون جان و سلامتی ام را پرداخت کرده ام. زیاد پرداخت کرده ام. هزینه که میدهی انتطار داری دریافت کنی. نظام اصلاح شود. سر عقل بیاید.راه عوض کند. به راهی متین و قابل دفاع برود.نمی رود. می خواهد من ناامید باشم. یا در یکی از این کثافت خوری ها باشم. من می ترسم از روزی که میزان علی ع است. بگوید دفن می شدی اما راه روشن را رها نمی کردی.
اگر قیامت نبود من دق می کردم
من قدیس نیستم. اما روزی که دختران زنده بگور سر برآورند خواهم گفت ، ما را دفن کردند. خدایا داد ما بستان...
۲۰ اردی بهشت ۱۴۰۲
@mosbatshahr
بریدن زبان مرغ سخنگو
چند روزی به فروش جزایر فکر کردم. به آنکسی که برکنار شد و البته من بدون شناخت او باید در مقابل موج عوامانه کور شو و دور شو از او دفاع کنم.
به نظرم آن مرد مسول خوش طینتی بود اما همان بچگی کرد که آن کودک به پادشاه گفت. بحران صندوق ها در همه جای جهان خانمان برانداز است. همین فرانسه چرا بهم ریخته. چون دولت فرانسه استمهال می خواهد که چند سالی بازنشستگی جمعیتی عقب بیفتد تا فکری برای صندوق بازنشستگی کند.
آن آقا که مثال عینی آورد بزرگنمایی نکرد. مثال روشن و همه فهم آورد. چه کردیم؟ عزلش کردیم؟
چه مدیریتی!
برویم سراغش و بگوییم درد را خوب گفتی. راه حل ات چیست؟
کاش احمد میدری و این آقا را با هم می نشاندند و برای حکمرانی خوب بخش صندوق ها نقشه ای تعبیه می کردند. این آقا را به عنوان طراح مساله و احمد میدری برای پیدا کردن جواب.
اما چه کردند. در یک نمایش قهرمانانه عزلش کردند. بریدن زبان مرغ سخنگو. این بی مسولیتی در برابر خش خش دیواری است که خواهد ریخت. اسم خاک ایران را نیاورید! آقا این اداها چیست؟ اینها اطوارست..فردا چیزهای بیشتری برتر از خاک باید بدهی اگر نجنبی. حکمرانی بد کارش بریدن زبانهاست نه پیدا کردن راه حل ها.
@mosbatshahr
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
کارهای خطرناک نظام/ متاسفانه بخشی از نظام که کارهای خطرناک در داخل می کند ، هژمونی را در تمام بخش ها به عهده گرفته است. کارهای خطرناک اموری است که در ذات خود ، توان دلخراش و غیر قابل پیش بینی برای مردم ایجاد می کنند. نظام ضربه خورده است اما تصور میشد که دست و پایش. متاسفانه سر نظام دچار ضربه شده است. اما کارشناسی کند.درست مثل مدیری که می خواهد برود در جلسه ای و بحران را به سمت راهکار حل شدن ببرد ، قبل از ورود به جلسه سیلی محکمی می خورد و با نشستن پشت میز ، شروع به صادر کردن دستورات تند می شود. تصور این مدیر اینست که فشار و جدیت کم است وگرنه مخالفین تارو مار می شدند. دستور او موجب تشکیل مقاومت در مردم می شود. نمونه مشخص این اعمال خطرناک فاصله به توپ بستن ملس توسط محمد علی شاه و تبعید او بود. چه کسی ستار و محمد ولی و آن خان لر را می شناخت؟ آنها در شدت غضب حاکم پدیدار شدند. پدیدار شناسی هوسرل هم می گوید چیزی که ذهن ما در موردش به تفکر میپردازد در یک لحظه خاص به دلیل التفات ذهنی موجود میشود . ستارخان و سردار اسعد و دیگران را لحظه خطرناک ساخت. نظام توانایی تدبیر خودش را اگر ازدست داده باشد و این امور خطرناک اهتمام کار را به دست گرفته باشند ، ضد نیرویی بزرگتر از یک انقلاب را در شرایط فقر و تورم و تحریم درست کرده است. خانه آباد نمی شود اما کار خطرناک باعث انفجار در خشک ترین انبار باروت می شود. کاش نظام عصبانیتش را کنترل کند و لجاجت را کنار بگذارد. نیروی تولید شده سلسله برانداز است. 17 اردیبهشت 1402/ @mosbatshahr
Читать полностью…روز کارگر
اگر جمهوری اسلامی توانست یکبار برای همیشه تدبیری انجام دهد که کارگر به سرافرازی و امید و رضایت زندگی شریفش را به آبرومندی بگدراند و کارفرما و تولیدگر هم در مقابلِ کارتل های فساد و سفته بازی ها ، به دلیل رضایت از فضای تولید ، از کارگرش حمایت کند ، میتواند ادعا کند که بر جهان میتواند حکمرانی کند. آنچه در حالت مرگ است زندگی کارگر و تولید گر با هم است و افسوس که علیرغم اینهمه شعارهای داغ ، در بستن زانوی وضعیت کار در ایران ، تدبیری نیست. کاش باشد. روز کارگر مبارکباد.
۱۱ ,اردیبهشت
بنده خدا میخواسته بگوید که با اینها مخالفم . نه اینکه اگر کسی با اینها مخالف باشد , وارد خط قرمز من شده است.
البته خدا عالم است.
الان یک کارشناس را سرپرست وزارتخانه صمت کرده است و دنبال جای نرم برای آنکس است که به اینها آغشته بود , و امروز افتاد.
در عمل همین می شود که داوری برداشت کرده است
چه میدانیم این سید بزرگوار منظورش واقعا چیست؟
@mosbatshahr
اقای عبدالحمید ، اجازه ندهید عبدالمالک ریگی ها زیر عبایتان باشند
✳️بدبختی ما اینست که حکومت لجاج ما مردم را با ساچمه می زند و فردی که طرفدار برادران طالبان بود و برایشان آغوش باز می کرد ، شده است منادی آزادی.
آقای مولوی عبدالحمید. آن سروان شهید و زن شهیده اش هم مثل شهروندان سیستان و بلوچستان فرزند ایران هستند.
جنایت چه از سمت دولت باشد چه علیه دولت و خون بیگناهی ریخته باشد ، محکوم است .
ما جنایت کشتن نمازگزاران در زاهدان را محکوم کردیم.
نوبت شماست که جنایت کشتن این مرد و همسرش را محکوم کنید
@mosbatshahr
خلخالی ها در هر عصری هستند. در هر گروه سیاسی و عقیدتی. در هر جنبش یا نظام. در اپوزیسیون و یا پوزیسیون .
تنها شرایط میانه است که آنها را کمرنگ و بی اثر یا پررنگ و جسور می کند.
بسیار دیده ام کسانی را که از هیات مرگ و خلخالی های هرزمانه نقد کرده اند. بد گفته اند . دربسیاری جهات هم حق گفته اند اما کنه ضمیر و فکر و آرزویشان اعمال خلخالی است .ساقط کردن افراد از انسانیت با دو سوال. با چهار خط محاکمه. با یک فتوا. یک دستور سازمانی. یک اقدام انقلابی. اگر زیبنده یک نظام تثبیت شده نیست که محاکمه صحرایی و چریکی کند و نابالغ است، زیبنده مخالفش هم نیست خلخالی کراواتی یا بی کراوات و چپ و راست و بنیادگرا و یا رادیکال در آزادی ، پرورش دهد. این خونخواری و جنینی زاییده زندگی جانوری است نه یک آرمان انسانی.
با این جملات شروع می شود :
وقتی اونها داشتند می کشتند ، وقتی داغ گذاشتند، وقتی کسی فقط زور می فهمه ، وقتی خونریزی کردن...خب؟
بعدش چه؟
بعدش من باید به حدت و شدت آن خونریز که شاکی او هستم برسم. نه. نمیرسی. جلو می زنی و یک خلخالی ، یک هیات مرگ دیگر . تا کجا؟
تا زمانی که هورا و کف زدن انرژی دارد . بعدش نوبت توست که دراز شوی.
خلخالی یک مفهوم شر در انسان است. ساخته هورا و تشویق های دانشجویان دانشگاه تهران. حزب توده. اتحادیه فلان. جامعه آوانگارد بهمان.
خلخالی انتقام بگیر. خلخالی نماینده ما تویی. ببشتر بکش.
در انتها خلخالی به یک نهاد تبدیل شد. انقلابی عمل کردن یعنی مثل خلخالی و هیات مرگ.
آنها یا مردند. یا پیر شدند و دم مرگ.
اما فرزندان را دچار این چرخه نکنیم. گذشته را نمی شود ساخت. هیچ جنایت یا کج روی را نمی شود به لحظه حال برگرداند.
اما میتوان آینده را خالی از ظهور خلخالی ها کرد. ازخود شروع کنیم.
۱۱خرداد @mosbatshahr
اشتباه مربی چیست؟
حاج سعید عزیز. معتاد شدن به یک بینش غلط از معتاد شدن به یک افیون مرد افکن خطرناک تر است.
ما ترک کردیم و تو هم کنار بگذار. این آموزش مردن را کومله بگو به جهان یاد دهد. یک زن چگونه خود را به داخل ون بیندازد . چگونه در مرکز وزرا خود را بکشد. چگونه آتش به انبار باروت برسد.
چند تا غلط مربی؟
هرکس که پیر شد باید ایمان و تقوا و خدا را از یاد ببرد که روزگاری من پهلوون بودم؟
این مردم کرد ، جز سرافراز ملت ما هستند. قالیباف خطا می کند.
آیا شهید محمد بروجردی هم خطا رفت؟
آنها که بینش داشتند رفتند و تو نماینده مزارهای شهیدان شدی؟
این افکار خطرناک را سال ۸۸ در ریوی سفیدت در میدان سپاه چند دقیقه ای تذکر دادم. یادت نیست. گفتم مشایی میفهمد رای میرحسین اندازه یک کشور است ، تو میخواهی یک کشور را به جان نظام بیندازی. دهه شصت یک سازمان بود که مغز جوانان را میخورد و جزیره ای شد و زیر آب رفت. یک کشور را نمی شود سرش را زیر آب کرد.
کردستان ، کوردستان نیست. چنانچه ترک ها ، تورک نیست. .این واو اضافه را از ذهن معتاد به تحلیل های دخمه باز کن.
ما همیشه وقتی هزینه روی دست نظام میگذاریم ، حریف را پیچیده میکنیم.
شوکت مرگ و تاریخ سنگ مزارها
روزهای پایان سال بود. یک روز که پنج شنبه نبود رفتم به بهشت زهرا و کشان کشان خود را به قطعه ۲۶ رساندم. بوی عطر می پیچید در سرم. دیدم در آن روز هم مزار سید احمد شلوغ است.
با خود نشستم و فکر کردم.
خدایا خسته ام. روزی به نوجوانی آمده بودم که کنار همین احمد پلارک جایی داشته باشم. مانده ام با جراره هایی که به تمام زیر پیراهنم نیش میزنند.
خدایا آمده ام که بار بگذارم.
اختیار به پا دادم. قدم زنان آمدم. به قطعه ای رسیدم همه سنگ های قبرستان عکس داشتند. تاریخ ها را می خواندم و گریه می کردم. بیست و سه سال. سی سال. نوزده سال. ۱۷ سال. خدایا اینجا نکند گورستان جوانان است.
دیدم نه. چند مزار پیر زن و پیرمرد هم هست.
تاریخ ها را نگاه میکردم. روزهای نزدیک بهم. آن روز بر آن جوان چه گذشته. این دختران چرا در یک هفته به ابدیت رفته اند.
روزی که مصدق گفت من را کنار کشته شدگان سی تیر دفن کنید یا قاسم سلیمانی کنار آن سرباز حتما مزارم باشد یا شریعتی به مزار زینب میرسد یا یونس که مادر نداشت گفت زیر پای مادر بگذاریدم نه در گلزار شهدا ، آنها چنین روزی مثل من داشته اند؟
با این راهی که مثل من تیر میرود در حلقوم ات و سخت بر خود و دیگران می گیرد دنیای تو البته خالی از شادی می شود و دم عید به مزارستان می روی و تماشای شوکت مرگ.
قرار نیست حال آدم همیشه خندان باشد. رنج نباشد. گریه نباشد.
اما مگر قرار نیست این دردهای کشیده در این راه از مرگ جوانان و آینده های این وطن جلوگیری کند؟
رو کردم به آسمان که :
گفتی که وفا میکنم و هیچ نکردی
ما چشمِ وفا از تـو نداریم، جفا کن...
اگر مذهب من آنست که آن بزرگ گریست و گفت اگر از بلخ تا بغداد کسی دردمند باشد ، خدایا دردش برای من باشد ، دیگر چه عهد بستن که ببندی و نپایی.
مرگ ، مرحله ای از زندگی است که آن بار امانت بر زمین می گذارند و بال میدهندت تا حسرت یک عمر نگاه به مرغ هوا را از سر به در کنی.
خوشا آنان که مرگشان باعث کاهش رنج مردم بی خبر از دردشان با شد. خوشا مرگی که افتخار اگر نباشد ، ننگ نباشد.
ای مزارستان ها که آباد هستید ، شما طراوات از جوانان گرفته اید..سوگتان باد.
که مرگ حق است ولی حقیقت آنست که انسان ابدیت در پیش دارد.
سرگلایه ما و آن روز. ۸خرداد ۱۴۰۲
روزنامه نگار ، قدرت نرم حکومت قانون
در حقوق عمومی از دهه هفتاد به بعد ، در مسائل اجتماعی جرم شناسان اعلام کردند برای کاهش نفرت در جامعه و ایجاد نظم ، روزنامه نگار حکم شاهد قتل را دارد. یعنی در بحران های اجتماعی گزارش پلیس یا بخش های امنیتی اماره است ولی آنچه روزنامه نگار می نویسد ؛ درحکم شهادت است. منع تعقیب کیفری و گاهی منع افشای نامش و حفاظت از جان و شغلش ، امری است که دادستان در پرونده های مهم به آن مبادرت می ورزد.
این شد که پلیس منفور دهه پنجاه میلادی ، با این قوانین عمومی به جایگاه فیصله دهنده بحران های سیاسی و اجتماعی تبدیل شد . در ایران هم اگر بدانیم با دستگیری و محاکمه روزنامه نگاران ، جایگاه امنیت، اجرای نظم و مقام فیصله دهندگی حکومت ، بالا نمیرود بلکه به قضاوت قبل از دعوی منجرخواهد شد ، شاید اگر این تجربه بشری لحاظ می شد، تجدید نظر میکردیم.
آنها که بر بحران ها فائق آمدند، دستگیری روزنامه نگار را جرم میدانند چون قدرت نرم را از قضاوت آزادانه وگزارش مستدل و بی طرفانه او به نمایندگی از ملت کسب می کنند. راه را اشتباه می رویم.
پایان
صبح علی زیوادر زنگ زد.گفت که دو نفر سلام میرسانند. گفتم کی. گفت برمزار پدر و مادرت هستم. اشک آمد.نگفتم علی جان دعوتم کرده اند به خواجه عبدالله. قرآن را بازکردم بوسیدم . بشارت است. رفتم و کمی دیر رسیدم. تلفن خصوصی هفت بار زنگ زده بود. اگر چند سال پیش که توان جسمی و این مریضی نبود سختم نبود.حالا فکر میکنم که دیدی .پایان کارت اینست. همه فخش هایی که در دفاع از جمهوری اسلامی خوردی نثارت.
آدمهای محترمی روبرویم نشسته اند. اطلاعی ندارند . بسنده کرده اند به آنچه آنچه نوچه معاون سیاسی وزارت کشور روحانی و خاتمی برایشان حتما با ایدی ناشناس فرستاده.
این دفترچه خاطرات ، این کانال فسقلی، این نقطه زیر پونز دیده شده بالاخره. هرچه در دفاع از خاک و وطن و نظام است را نادیده گرفته اند. میگویند این باقی را چنان نوشته ای. آخرتت را سوزانده ای.
میگویند آقای انقلابی ، بالاتر از قائم مقام رهبری نیستی. زیر لب می خندم. من کجا ، او کجا. از هلال احمر می پرسند. راستی کجا کسی که باید کمک کند خنجر میزند. من زندگی ام را شرط گذاسته بودم برای کاهش رنج مردم. حالا زخم بر صورت کشورم؟
سوالات زیاد است.میگویم بعد این جلسه آدم سابق نیستم. نمی نویسم. دنیا برای شما. وقتی فاسدان ، ادرس ادمهای سالم را میدهند که تادیب شوند ، من باید هجرتی درونی کنم. میگویم سال ۶۷ بود جایزه به ما دادند. رهبری میان سخن آن آقا آمد و گفت بگو. جامعه سالم ، جامعه ساکت نیست.
اما هست.من جراره نیستم. داس میکشم به هرآنچه گفته ام. حتما خوشحال می شوند. اما تو میدانی ای صاحب الامر که من دردفاع از جامعه آرمانی شیعه بیشتر دفاع کردم. در دین . در امانتی که آن شهدا گذاشتند.
رنجورم. درد می آید و دست چپ را میگیرم که غربیلک فرمان رها نشود. لقد خلقنا الانسان فی کبد. احساس کسی دارم که بارسنگینی را از شانه اش گرفتند. زمین نهادند و خستگی ماند.
باید بروم دارو بخرم برای بچه ها. برای خودم. برای این بیمار دوایی ندارم.
کارم دیگر زخم بستن نیست. رها کردن است. وقتی رییس و حراست یک سازمان لات مجازی استخدام کنند که خفیه بنویسند که آزارت دهند و سه ماه پیش وعده دهند که ...
چه را خریدید و که را فروختید. به ریش سفید بلندم در آینه نگاه میکنم.میگویم انشالله آخر رنج است.
.دیگر چه می ماند؟
زندگی خوبی بود. حق الناسی گردنم نیست. آخرت نزدیک و ابدیت در پیش.
باید چشمهای ملتهب درد را ببندم مدتی. برایم نوشته ام راجع به موسی ابن جعفر را می خوانند. شماتت .
دوباره میگویند بالاتر از منتظری نیستی.
تصویر آخر همان است که انگار یک شناسنامه باطل می شود.
شناسنامه و مهرهایش را نشان دادم.گفتم ما اینهمه تاییدتان کردیم. یکبار با ما نبودید. حالا داس میکشم برآن راه خطایی که متذکر شدید. نمی نویسم. تمام. ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲/ شب حضرت صادق
سپیده جان
ما هورا کشیدیم برای آزادیت. برای بادمجان زیر چشم ات خشمگین شدیم. به درو دیوار زدیم. الان هم نمیخواهیم راه ما را بروی. ما سرشکسته ایم. کسی را رغبت این راه نیست.
ولی این راه شما به ترکستان است. اورجینال هم نیست.ظرفیت تمام قصه بافی اش را مصی علی نژاد پر کرده است. جنس دوم نباش
@mosbatshahr
🎧 مرد سبز..ای حسین زمان
محتسب رندی کرد و از چشم تو اعتراف گرفت
اشکی به زندان افتاده در چشم من...
باید آن چشم جادو را به پیش احکم الحاکمین ببرم. باید به فرشته های پرکار شانه هرکس که تو را دیده است ، بگویم که خدا راضی است ،گرچه قاضی نیست..
ای شراب کهنه چوب خورده در خون من
ای که مرا مست می کنی در دیدارش...
به حلق این خلایق پارسا بریز آن جرعه که در دیدارش
از آسمانها مائده وار
بر دهان می ریزد ..
@mosbatshahr
برنامه یا اعتراف ، مساله اینست
چند سال پیش به منتقدی گفته ای بجای انتقاد ، آدم راه حل باش.
حالا می زند به رویت که چه شد آنهمه برنامه که دادی..
هیچ وقت روشنفکر مسئول در این کشور اینقدر خواری نکشیده. هیچ وقت حضیض اینقدر به خار بن و خارستان نزدیک نبوده.
تنها جاسوسان از این وضع دلخوشند و آنان که نانش در روغن تحریم و تورم است. قشنگ میدانم در مخ نئشه علیز چه می گذرد. میگوید سفره ما هم پربرکت شد.
با آن چاک دهان و آن طرز فن مناظره ، ماست را سیاه می کند. شب را روز اثبات می کند.
گفته بودم که مهندس موسوی به خاطر اینکه علیز متهم به جاسوسی بود او را تایید نکرد. علیز عاشق این حال مملکت است.
جاسوس و کاسبی داران این وضعیت دست نظام را کو به کوی گرفته اند و به سر منزل فنا می برند. ناله ها نوار است. چشم درآمده جوانان دروغ است. ساچمه ، آجیل مشکل گشاست. بهتر از این کسی می تواند نسخه یک انقلاب مردم را به تاریخ ننگ ها ببرد؟
آن منتقد راست می گوید . برنامه نمی خواهند. اعتراف می خواهند. اعتراف یعنی مخالف ات را وادار کنی که به به بگوید به تدابیرت. به آمارت. به گرسنگی مردم ات. به تورم و گرانی و وضع مملکت داری.
اگر بگویی لطفا این برنامه را برای کاهش رنج مردم اجرا کنید ، می گویند وظیفه تو نیست. تو وظیفه ات فقط اعتراف است.
دارم داس می کشم بر هرآنچه در تحصیل و مطالعه روییده در ذهنم برای ایرانی بهتر.
برای چه کسی؟ چند وقت پیش برنامه ۵ ساله سازمانی را بررسی می کردم. درصد اجرای برنامه ۱۱ درصد بود طبق اعدادی که خودشان داده بودند.
در جلسه آن را با عدد بیان کردم. مدیر مربوطه دوزخی شد. سیاسی شد. دهانش کف کرد. چند روز بعد یک آدم دو زاری در حراست صدایم کرد.
دیدم طرف رفته سه چهار کیلو شکایت نوشته .
گفتم به نظرم برنامه صددرصد تحقق یافته . گفت همین را بنویسید.
گفتم خودت بنویس . بگو اعتراف گرفتیم . بگو رفت به جهنم .همین قدر راحت است مملکت داری..ما اعتراف میکنیم که ماست سیاهست و چشم ما سفیدک زده. شما حلیم تان را هم بزنید
@mosbatshahr
اشرفی در دهانت می گذارند
کسی که فعالیت های فرهنگی دارد و متشرع است از من پرسید که چه درونمایه ای کار کنم که بتوانم خرج شرکت و ..را از دولتی ها بگیرم. گفتم برو سمت حجاب .
گفت چرا حجاب . گفتم برادر من وقتی می بینی هزاران تریبون در حال خط و نشان کشیدن برای حجاب هستند ، حداقل چند هزار میلیارد تومان پول ریخته. تو هم برو جمع کن بی نصیب نمانی..
قصه فعالیت های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی قصه دین نیست ؛ قصه تجارت در مسیر پول است. در مسیر بودجه. پول خدای بزرگ تمام این جماعت است...
مگر همین ها که در دولت و مجلس عمامه بر زمین برای گیس خانم ها بر زمین می زنند شاگرد آقای مصباح نبودند.
بی حجابی بالاتر از زنا است؟ مصباح می گوید یک درهم ربا خواری بالاتر از ....
خودتان ببینید.
پس چرا با فیدلیتی و ربای بانک و بی ارزش کردن پول مردم و تورم و ...عمامه بر زمین نمی زنند. بگویی حرام نخور. می گوید گدا بازی درنیار..
مساله پول است. مبارزه با ربا پول در نمی اورد. میگویند مخالف دولت و نظام هستی.
اما مبارزه با موی زنان پول دارد.
به خزانه غیب وصل است. علما در دهانتان اشرفی می گذارند. اینست برادر من.
@mosbatshahr
افزایش ۳۲۷ درصدی بودجه یعنی جنابعالی هم تورم را می فهمی شاگرد مصباح!
اولا اگر میخواهی نهی از منکر کنی ، صدها منکر در کشور است که امثال شما لال هستید. اینهمه بودجه برای تذکر حجاب است؟ به چه دردی میخورید؟
دوم :
شما نباید سوال کنی تا زمانی که پاسخ نمیدهید که چه کسی بر خرج کرد بودجه شما نظارت دارد
سوم : حالا که مشخص شده استاد مصباح و شاگردانش مخالف مبارزه و خط امام خمینی بودند چرا نام موسسه مصباح را جایگزین نام خمینی نمی کنید؟
چهارم :
چطور توانستید فوج فوج مردم را از اسلام بیرون کنید. با همین بودجه یا بودجه پنهان دیگری هست؟
@mosbatshahr
نادانی ایدئولوژیک وتوقع از معلمان
روز معلم بسیاری پیام های مهر آمیز برای من آمد و چند روزی در فکر فرو رفتم. نادانی در همه جبهه ها با دانایان می جنگند و من در وسط این جبهه، نادان و دانا را انسان می بینم و توقعم یادگیری نادان از داناست.
نادانی یک نهاد جبری برای حکمرانی حداقلی است. فرقش با نهاد ایمان اینست که ایمان بر اساس تببین است. شما کارآمدی یا جهان بینی رهبران را با نتایجشان باور میکنید و شخصیت آنها را مرتب پرسش می کنید.
جهل همراه با اطاعت از یک دستگاه چند لایه امنیتی است که کارکردش ادامه وضع موجود ولو به شکل خرج تمام گذشته و وام از اینده کشور باشد.
کارخانه جهل، جاهلترین نمونه جاهل را تولید می کند. درست شبیه سربازان فاقد تحلیل و برنامه ریزی شده.
در چنین وضعیتی جامعه به بازتولید راههای از کار انداختن سیستم می افتد. از تنها گذاشتن نطام در برهه های خطر تا افزایش هزینه و اتمام باتری نظام.
نهاد امنیتی ما توان جذب و نطام دهی نخبگان را ندارد چون نخبگان راسی باهوش تر از خود می طلبند ولی جاهلان ریاکار در هر شرایطی به علت عدم شایستگی ذاتی ، شرایط مدیریت بی چون و چرا را قبول می کنند.
نهاد جهل ایدئولوژیک می گوید به جلو فکر کن و اطمینان داشته باش که راه درست است. اما یک راه درست. دو مشخصه دارد.
اول نتایجی دارد که بهتر از قبل است. دوم راه درست فاقد فرد نادرست است.
آلودگی مدیریتی الان شرط کاندیدا شدن مدیریت است.
تو باید حفره فشار داشته باشی وگرنه ممکن است مقابل سیستم بایستی.
نتایج فعلی این دوران ، نوستالوژی دوران پهلوی و حتی دهه شصت است. هرسال دریغ از پارسال. از آنجا که بخش تصمیم گیر نظام را نادانان تشکیل می دهند ، حق اینست که آنها با مختصات دنیای جدید آشنا شوند. اما انها نهاد یادگیری را رقیب نهاد قدرت می دانند.آزار دانایان و تهمت همدستی با دشمن برای تضعیف نظام نقل دهان ایشان است.
نهاد قدرت در ایران ، به زور وابسته است نه مشروعیت. به پول بستگی دارد نه استدلال. به تهدید وابستگی شدید دارد نه گفتگو.
وقتی نطامی ار راه عقلی بخواهد اداره شود باید دلبستگی دنیا را فراموش کند. نظام ما توان تقوا در قدرت را ندارد. انحصارگرا و خود برتر بین است.
. تا کنون پول نفت می توانست خرابکاری های نظام را رفو کند. میتوانست در چند کشور بجنگد بدون آنکه رضایت نسبی را ازدست بدهد.حالا باید یا خرابکاری ها را کنار بگذارد که نیازمند قربانی کردن طیف پر خرج نطام است و نمی تواند.
یا باید کارآمدی در کاهش تورم و فشار را نشان دهد. آن را هم نمی تواند
لذا استراتژی حمله به قشر دانا را دنبال می کند. یک میلیون معلم یعنی هزاران هزار کلاس درس و گفتگوی بین دانش آموز و معلم.
معلمی که لباس تنش را در صف های فقر پاره کرده است و همین برای دانش آموز امروز کافیست.
مهار مراکز تولید گر فکر و قشر و فرد تبیین گر خیره سری حکومت ،الان دشمن حکمرانی ناکارآمد است
در چنین شرایطی است که معلم را متصور در پادگانی به نام ایران می بینند.
قصه این شرایط دوامی نخواهد داشت. چون ثروت ملی خیلی زود چون برف در آفتاب تموز آب می شود.
مخالفین راههای جدید می آزمایند و سرکوب ها خونین تر می شود.جمهوری اسلامی تمام نیروهایش را در داخل صرف می کند که دوسال یک شرابط را به زور نگه دارد. اما مسیر در حال سنگلاخ است و این اسب درشکه بزودی تسلیم شرایط جدید می شود.
معلم داور این مسابقه است و جمعیت میلیونی اش در خلف وعده ها تجارب زیادی دارد.
تجربه آخر این معمان عدم حکمرانی با درایت و هوش است.
آنها تقویم را ورق خواهند زد
لازم اما ناکافی
من خود را بسیار نزدیک به مهندس عبدی می بینم. اما اصلاحات هم شامل همین تعریف چاه بی آب می شود که در مورد اصولگراها گفته اند.
گیرم حریف بد ، ناکارآمد ، بی پشتوانه و رای ، چرا مردم به سمت اصلاحات که نام بعضی افراد را یدک می کشد بروند؟
با تئوری موسی غنی نژاد که هنوز شریعتی را بعد پنجاه سال عامل اوضاع بد اقتصادی می داند؟ راست های دلخوش کرده در اصلاحات چه توافقی با چپ هایی چون فرشاد مومنی دارند. اصلاحات آنقدر بی عرضه است که هنوز یک تئوری اقتصادی ندارد یک نظریه فقهی یا مرجع دینی ندارد. یک روشنفکر زنده پاسخگو به مسائل توسعه کشور ندارد. بله هرکس از خرمراد افتاده الان منتقدست.دلخوشی به روسای سابق برنامه و بودجه که در تورم کورس تاریخی با رییسی الان داشتند؟
اصلاحات باید حرفی برای گفتن داشته باشدحرفی که بتواند روی آن بایستد. نه آدم خوشنام دارد. نه توان تسکیلاتی نه روحیه تحمل نسل نو.
پیرانش نمی روند کنار و جوانانش پیرند دیگر. چون کرباسچی پول می گذارد باید چهره شود.
اصلاحات ایده اش از نوعی ایده آل گرایی است. نمی شودبا چرخ پنچر آدم های سی سال قبل طی الارض کند. اصلاحات با تفاوت هایش حرفی است
@mosbatshahr
مفهومی تازه از ایران بسازیم
داشتم دلنوشته آقای کریمی را از دیدارش با سیاوش کسرایی میخواندم. برای ایرانی که عاشقان ایران در غربت تصور می کنند ، آنهم سیاوش کسرایی بزرگ که به هزار زحمت و دلشکستگی از ایران رفت ، دلم تنگ شد. یک ایران دیگر هم ایران آخوندهاست. لامصب انگار طویله پدرشان است.عین حکام عهد فرعون مصر راه می روند. مردم را بنده می خواهند.
یک ایران دیگر هم مال این وطن فروشان است. می روند آنور اب نه هنری نه حرفه ای. چه داری بفروشی؟ وطنم را. خاکم را. راه نشانتان میدهیم ایران را منزوی کنید. مردمش را ناراضی کنید تا شورش کنند. شورش نکردند ، پس سزاوار همین زندگی نفت دربرابر غذا هستند.
دلم ایرانی میخواهد که نه آخوند کشته شود و نه آن جوان خوش سیما که ۵۰۰ نفرشان به خاک شدند..دلم میخواهد روشنفکران و اهل فکر و رسانه ایرانی برای همه گروهها ، ایرانی بسازند که عاقبت حاکمان جهنم نباشد و دنیای مردم دوزخ نگردد.
باید همه دچار آن مفهوم شویم. ایرانی که خروجی اش ظلم و ستم وتورم و ذلت مردم نباشد. یکبار انقلاب کردیم. نوبت اخوندها شد. حالا بقیه می گویند نوبت ماست. شما هم همان می کنید. رفتار گروه پیروز در ایران همين خواهد بود. برانداختن سلسله ای و برافراشتن سلسه ای دیگر. هزاران هزار نخبه و بیگناه هم این وسط له شوند. آنها که انقیاد به هیچ گردن کلفتی حاکم نمی کنند.
ایران تازه بر همان اساس که یک شهروند به قومیتش به مذهبش به لهجه اش به نگاه سیاسی اش به حجابش کار ندارند در وقت انتخابات.
خوب چه مبنای خوبی. همین را گسترش دهیم. اگر درصف انتخابات ایرانی است در صف اجتماعی سیاسی و فرهنگی هم این تنوع را بپذیر. مرض دارید که ایران را به خودی و نخودی و غیر خودی تقسیم می کنید.
این کشور میتواند پرچم تمدنی تازه در این منطقه باشد. سایز قد کوتاه حاکمان و مخالفانشان به اندازه یک کنسرو شعار بی نتیجه است. با این کنسر و این ملت سیر نمی شود. چراغ خوراک پزی تان ، آتش به خانه می اندازد. ایا عصاره کشور ماست این قوا؟ این ساختار نهایت نقشه کشی تمدنی است؟ اینهمه منبع دینی و فکری را رها کرده اید چسبیدید به قرائت دو هزار و هزار سال پیش؟ ایران قلعه حسن صباح شده. عین حشاشین صبح چیزی می زنند و در فکر غلبه بر حریف اند.
این قلعه ها بی بارو باد.
تمدن یعنی تحمل و همزیستی آنها که نا متجانس هستند ولی خیر عمومی و آبادی و شادی مردم را میخواهند نه گروه و قبیله شان.
رها کنید قلعه ها را به ایرانی تازه برسید که جای همه سلایق در منشوری بی تنگ نظری را فراهم کند. لعنت به زندان و آنکس که پیش بینی می کند بزرگتر بسازید. لعنت به گلوله و آنکس که میگوید واردات ساچمه کنید. لعنت به آنکس که برای غلبه اش گدایی پول می کند تا ماهواره برای خواری خاکش راه بیندازد. لعنت به کسی که در مقام هم نوع ایرانی اش خروشان و در برابر بیگانه گردنش خم است.
لعنت به هرکس که از ترس و غصب ، اجازه ایرانی بی نیاز از نظر مردم طلب می کند. دیکتاتوری با ذات ایرانی نمی سازد . اگر بپذيريم که قسمتی از اشتباهات به خاطر مواضع لجاج ماست. از ما که چریک های رختخوابیم و از بچه های مردم و قوای حافظ مردم میخواهیم برایمان بجنگند.
کاش ایرانی تازه به خواب ما بیاید. اردی بهشت ۱۴۰۲
@mosbatshahr
محض رضای خدا افسانه این پاکدستی را فراموش کنید. ریا هزار لباس دارد. آن جنایتکار که شهید رجایی را پودر کرد ، مقیدترین فرد نهاد ریاست جمهوری بود.
به نتایج نگاه کنید .
دور از هر فرد مسلمان این حرف را می زنم . دور از هر ادم با شرف. حتی دور از این وزیر
قصه پاکدستی آدم های با نتایج فساد ، قصه ِ ِ آن مرد خدا بود که از طریق خانه فسق و فجور زندگی اش را می گذراند و هر سال حج می رفت و هر شب نماز می خواند و در خانه اش روضه بود.
اسلام چنین مطلبی ندارد
@mosbatshahr