mashinetahrir | Unsorted

Telegram-канал mashinetahrir - ماشین تحریر

645

من علی صارمیان (آستانه )هستم. یک روزنامه نگار خود بازنشسته . انچه می خوانید نگاه شخصی من فارغ از جناح و گروه و دسته و مرشد و نوچه است. بالاتر از زخم های شخصی ام در نوشتن بایستم. خدا کمک کند از عفریت غرور و نااهلی با مردم. فدای ایران عزیز سربلند ومردمش.

Subscribe to a channel

ماشین تحریر

مجری سوال میکند که اگر آمریکا به ایران حمله کند مردم ایران استقبال میکنند.
ببینید پاسخ دکتر محمد فاضلی جامعه شناس و استاد علوم سیاسی دانشگاه چیست؟

Читать полностью…

ماشین تحریر

(بخش دوم)؛ با حمایت ستاد علوم و فناوری های شناختی
صحبتی با دکتر محمد نامی
نوروساینتیست با تمرکز بر مطالعات خواب
🔹 مدیر گروه علوم اعصاب دانشگاه علوم پزشکی شیراز
🔹 پژوهشگر پسادکتری دانشکدۀ پزشکی هاروارد، بوستون

🎧 در این پادکست جذاب که در ادامه پادکست قبلی می باشد، دکتر محمد نامی به ادامه صحبت درباره این موضوع، می پردازد.
شنیدن این اپیزود از پادکست رو هم از دست ندین!

Читать полностью…

ماشین تحریر

معنایی پیدا کن

گاهی بیماری . گاهی معلول. گاهی دوز دارویت زیاد. گاهی نه .بعد از خلوتی و گفتگویی به دنیا می نگری. چنانچه دست به چانه زد و شهر را نگریست از فراز غاری که حالا میدانیم ارتفاعی ندارد. در خود مینگری. در صدها ماجرا و اتفاق و سانحه که عمرت به دنیا بوده. بعد می گویی میخواستم جایش چکار کنم که نکردم.
هرجای دنیا می رفتم مگر همین تن و جان نبود. به زبان دیگری در حال خدمت بودم.
راستش تفریحی در خور این زنده ای که در جامه است نمی بینم. نه اهل این بودم و نه آن. مواجه با مرگ ، تنها ترس ات را نمی ریزد. آن اندک خواهی موش واری که انبار کنی را می ریزد. چه چندش است تنها خوری آنهم از مردم.زندگی اینقدر بی شکوه شده است؟بی معنایی تو را به دریوزه اندکی خوشحالی ، اندکی سروتونین بی مقدار می اندازد و گاهی با اژدها به خواب می روی.تو بیمار روحی نیستی.جانت را به درخت با ارزشی پیوند بده. میوه و سایه خواهی داد و خود در زیر سایه ات آرام خواهی بود..دنیا را گورستان مبین. مرداب مبین. راهی بجوی..
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام درون دشت شب خفته ست
دریایم و نیست باکم ار توفان:
دریا،همه عمر،خوابش آشفته ست

محمدرضا شفیعی کدکنی

Читать полностью…

ماشین تحریر

مرگ فرامرزبا گیتار و صدایی غیر جعلی در غربت

🔳وقتی خبر ابتلایش به کانسر را گفت ، مردم گرم نگرانی های رسیدن به برج آخر سال بودند وگرنه چه کسی است که به ادبیات فاخر و طرز ادای کلمات در ترانه هایش بی توجه باشد. خاصه بچه هایی که انقلاب و جنگ و بمباران و نوار قاچاقی و آن چهره جوگندمی خوش قیافه اش را مرور کرده باشند.‌
در هر دانشگاهی که می رفتی در هر خوابگاهی و ضرب هر ساز جوانان دهه پنجاهی ، فرامرز اصلانی سنگین و موقر بود.
خیلی اتفاقی فهمیدم که اول انقلاب با ساز گیتارش در میادین پایین شهر میرفته و هنر مردمی را نشان میداده. چون کسی که هزار سال شنونده نداشته است و کودکان با سر زانوهای سوراخ محو تماشای این مرد خواننده می شده اند.
خیلی زود ، فقه موسیقی به فقیه موسیقی غلبه یافت و صداهای همراه انقلاب به غربت رفتند.
صدایش اینبار با کوچه های تهران و دماوند و الا ای اهوی وحشی کجایی و اگه یه روز بری سفر...آمد
‌سیاسیون ما آنچنان غرق اقتصاد سیاسی و مباحث جناحی شدند که فراموش کردند در غیاب پل فرامرز اصلانی و خوانندگان دیگری که در واقع بخش احترام انگیز زبان فارسی بودند که نغمه می خواندند ، ادبیات بیشتر از موسیقی لطمه می خورد. چنانچه خدمت شجریان به شعر فارسی کمتر از موسیقی نبود.
حال در ابتدای سال ، در حالی که فقیه شهر قسم می خورد که جعل کرده اند ، صدای اصلی به غیاب می رود تا چون زاینده رود ، از جای نرم خاک دیگر خلقت این مردم بیرون بزند.
فرامرز اصلانی به بسیار روابط دوستی و رفاقت و حتی دلتنگی های همسران معنا داد.
پروازش در سپیده بهار به قاب خاطرات رفت.
زمزمه خواهد شد. علی صارمیان دوم فروردین ۱۴۰۳_ تهران
لطمه..لطمه..لطمه .ع از تایپ تند است

Читать полностью…

ماشین تحریر

پارادایس

با حضرت مادر رفته بودیم در سفری به صحرایی. مادر نیست و حالا بسیار کسان نیستند و بهاری دیگر آمده . بهار شماطه در جان دنیا می زند. شگفتی دنیا به همین است که رایت بهار در سختی زمستان برسد و عطر گل ، جان لبریز از سختی روزگار را پر کند. شمعی به تاریکی در دست سبز فروردین ، هدیه جهان تازگی است .امید است. گذشتن از ابر سیه و باران شدن ابری که در سینه حبس کرده ای. این حال من بوده چند سال پیش :
این عکس را بعدازظهر گرفتم. دروازه ای رو به دشتی سبز.
از دور که آن را دیدم ،یاد فیلم مغول ها افتادم. اما نزدیک تر که شدم یاد بهشت افتادم. یاد ونجلیس و آهنگ پارادایس افتادم.
بهشت شاید چنین دری دارد.
دری که پشتش انچه تصور می کنی نیست. آزادی کامل است. کاش می توانستم هوای این دشت را پشت این دروازه بهشت به اینجا بیاورم.
کاش مرگ چنین دروازه ای باشد رو به دشتی که پر از هوای تازه آزادی است.۱فرودین 95
خرم اباد. ده پیر

حال ، منادی شیب بر گوش و به تماشای جهان ایستاده ام. شرف را در هرکه دیده ام ، تقدیر کرده ام و دست هرآنکس که رنجی کم کرده است را به دودست ناتوان گرم ، تنها نگذشته ام روزی که از این دروازه بگذرم بهاردیکرست

Читать полностью…

ماشین تحریر

حضرت استاد صادق سیف ، آبروی هنر بود. یادت خوش جناب استاد ذوالفنون ما...پدر خوشنویسی لرنشین و از ساز عودت ، مشک ریز بهار بر می خواست.
چه شکوه کنیم از سیه بهار ، که هنوز در بند زمستانیم.
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود.. باز خوشیم که سید محمد سیف زاده در این اواخر خاطرات شما را کمی ثبت کرد. مرد فرهیخته خرم آباد. آخرین دیدار کی بود. با نصرت خان مسعودی و کرم تاجمهر و شاید استاد بهرام سلاحورزی فیلمساز و روزنامه نگار قدیمی و چند رفیق خارج نشین ، در فروردین خوشی دمی در سراب شاهباد سخن گفتیم. با خاطرات شما خندیدیم. پدری بودی برای هنر...مرد صاحب هنر را مرگ نیست... خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی...روزی در سرزمین کبوترهای سپید ، از روی خط خوش ات پیدایت خواهیم کرد..در بهشت..

Читать полностью…

ماشین تحریر

زندگی یک گیم است. مثل یک بازی کامپیوتری بچه ها. کسی که بازی را ساخته است ، قوانین آن را بیان میکند. تو یا با ناشی گری آن بازی را می بازی و باقی زمانت دکمه ها را فشار میدهی. یا جلو می روی و مراحل دیگر را طی می کنی. هر مرحله غولی دارد.
به هرحال آخر بازی تو هم بازی ات تمام می شود.
لذت بازی را برده ای؟ امتيازات تو ، شرافتی است که کسب کرده ای.
هرچقدر شرافت بیشتری کسب کرده ای ، بازی بعدی ، در سطحی عالی تر به تو بازی می دهند.
باقی آنچه حز شرافت جمع کرده ای ، اشتباهات بازی توست ‌که لحظه مرگ می بینی هیچ امتیازی به نام تو نیست.
خداوند بهترین ابر کامپیوتر دنیاست..
یک امتیاز در شرافت را کم یا زیاد نمیکند. .
مواظب باش.
فمن یعمل مثقال ذره الخیره یره...
اگر با خدا باشی ، آن پنهان داخل این بازی را نشانت می دهد..شریف باش تا نشانت دهد...ع.ص ۲۶ اسفند

Читать полностью…

ماشین تحریر

این مطلب را حاج اسماعیل که صاحب کتابهای بلدچی است و یکی از شاهدان زنده دفاع است و شاید کتابش خواندنی ترین روایت جنگ باشد برای روز شهدا نوشته. توکل از خانواده من است. امشب یادش کردم. بلدچی نوشته است: این عکس در
اواخر زمستان ۱۳۶۳ منطقه زبيدات حسینیه اطلاعات.

از راست شهیدان توکل مصطفی و روح الله سپهوند.

این قطعه کوچک محراب افلاکیان خاکی بود این دو یار غار بودند بیشتر شبها روح الله و توكل جمشید سلیمانی رحیم دلفان در حسینیه می خوابیدند. همه

میدانستند به این خاطر است برای نماز شب مزاحم کسی نشوند. شما شیران

شب و زهدان شب بودید و چه مظلوم که نه تماشاگر داشتید و نه کسی عملکرد شما را در تاریک شب دید چه بی رحم است تاریکی شب دو سال همه سعی کردند امام جماعت اطلاعات باشی و قبول نکردی تو عدالت نداشتی البته این را خودت گفته بودی توکل تو برای من مظهر شجاعت متانت افتادگی توکل

بخشش فروتنی تقوا عدالت و همه خوبیهای دنیا بودی راستی توکل این عدالت چیست که تو نداشتی الان همه ما داریم توکل حالا که شما نیستید همه شجاع شده ایم لقب چمران لرستان برای تو خیلی خیلی کم است. تو توکل همه

ایران بودی


توکل و روح اله سال ۶۴ شهید شدند

Читать полностью…

ماشین تحریر

یک هوادار هلال احمر و کاهش رنج مردم/همین

🅰داداش کوچیکه خواب دیده اول صبح که‌ دیشب خواب مادر را دیدم. آدم مومن و علی واری است. از آن شیعه های سرسخت. میگوید خواب دیدم با مادر در کوچه های پایین شاهباد خرم آباد قدم میزدیم. مادر گریه کرد و گفت این پسر غریب من پنج بار است که خدا دل من را نمی شکند. پنج بار است توطئه میکنند به زندان بیندازنش. پشت تلفن گریه ام می گیرد. شب اول ماه روزه و شفاعت حضرت مادر که خاک درگاه حضرت زهرا س هستیم همه.
اول آنکه حضرت مادر ، سرم بر کفش ات . چرا به خودم نمیگویی. مستحق آن فرشته پاکیم.
دوم آنکه من برای کاهش رنج مردم می نو یسم. سیاست برای اهل سیاست. چشم رعایت میکنم. من یک هوادار متعصب هلال احمرم. برای کاهش رنج مردم هم می نویسم. درس توسعه و حقوق خوانده ام. خوب می توانیم رنجی کم کنیم. گاهی محتاج نقد است.

من یک هوادار روی سکو هستم. دوست دارم تیم کاهش رنج مردم ، تیم رنج ها و آلام مردم ایران را ببرد‌ راهنمایی میکنم. کاهش تیم ما ببرد و مردم رنجشان کم شود. در حد یک آدم روی سکو که بازی اش نمی دهند راهنمایی میکنم. یک کارشناس دست چندم. آنهم دیگر نیستم.


الان همه میگویند آن روحانی مقصر بود. یکی میگوید آن زن بچه به بغل.
من اما به این بیماری وحشتناک پانیک فکر میکنم که چطور مردم ما را در کام مرگ می برد. خانمه پانیک دارد. درمانش را کمی میدانم. ولی خاک بر سر بخش روانپزشکی ما که فعال نیست برای اینهمه مبتلای پنهان.
سوم آنکه چشم. جز ادبیات و معارف چیزی نمی نویسم.
آنقدر امنیه داریم که تو را از آن دنیا نگران کند. بچشم. نمینویسم. اخوی و شما حرفتان حق است. یک ماه امساک ...سرم بر کفش تو و حضرت زهرا. ع.ص/ یک امدادگر سابق

Читать полностью…

ماشین تحریر

ای بهشت کودکی کجایی؟جایی پر ازقهرمان. نمی دانستی شبیه کدامشان شوی. صدای زمزمه بلند می شد و دعای سحر. شاید ذهن ما دارد تاریخ را تحریف می کند. اما فراوانی بود . گلویت که درد می گرفت ؛چادر نماز را مادر رویش می کشید و دیگر خوب می شدی. پدر ماه روزه مهربانتر بود. انهمه بازی و شادی. مسابقه استقامت و صبر. راضی شدن به ده تومن حلیم . یکبار نزدیک بود ماشین آریا با آن صدای اگروزش بفرستت دیار باقی. حواست به زخم ات نبود .دنبال سطل حلیم و ده تومانی بودی. رفتی حلیم خریدی. آوردی. خودت نخوردی. نگفتی چه شده. موقع اذان غروب توپ می انداختند. مردم میگفتند روزه شکست. توپ افتاد . میمون از بالا افتاد. این را جاهلان کوچه می گفتند. ماه روزه ماه شادی بود. ماه خانواده . حالا ماه ریا و نکبت چاپلوسان و جام حذفی تواشیح . ای بهشت کودکی...کجایی؟

Читать полностью…

ماشین تحریر

خبر فوری و کاور پوش هلال احمر

کانال خبر فوری که منشاش در مشهد است ، پشتش پول زیادی است و الان وزیر می اندازد.
من سالهاست که از عملیات دورم و لذا کاور هلال احمرم را تا کرده ام. جریانش تلخ است. مساله جنازه شهیدی بود در سانحه ای که بعدش دیگر کاور نپوشیدم. گفتم این کاور حرمت دارد.
خوب بخش تبلیغات ما کمی جوان پسند است و احتمالا خواسته یک لب و دماغ عملی اینستاگرامی را حال بدهد .
اینکه سلبریتی برود سیستان و بلوچستان اشکال ندارد. اما کاور هلال احمر را نباید تن می کرد. هلال احمر یعنی صورتهای زخم در گرما و سرمای حوادث. خبر فوری بی تقوایی کرده.
در کنار فرهنگ غنی هلال احمر ، خرده فرهنگ قرتی بازی هم هست. گشاد بازی معدودی زیر کار در رو هم هست. طرف یکسال است دکتر کولیوند دستور داده که صد ویلچر اهدایی از خیرین جمع کند‌ خانم عالیشوند دو بار پیگیری زده. در حلسه دروغ میگوید که انجام شد. نخواستم کنف شود. اگر انجام می شد ده کزارش می دادی.
یا طرف را فرستاده اند کارپردازی‌ شخصا گفته ام این نیروی موزه است‌ اورده ام موزه استاد صنعتی. الان که مدیر روابط عمومی خرجش را جدا کرده ، او عین پانچو به حیله های دن کیشوت بالاسرش در توپخانه عمل میکند.
سراغ راه دررو. میگویی بپر میگوید شترم. میگویی بردار میگوید مرغم.‌
به روابط عمومی میگوید مرکز اسناد نمیگذارد. خدایا عرضه یک جارو هم ندارند. یک سماور. به من میگوید روابط عمومی نمیگذارد.
هرکس ناشکری به هلال احمر می کند واقعا منصف نیست. چه خبر فوری. چه انکه در رو است. چه آن لب کلفت که ما را سیبل خبر فوری کرده برای چند تا لایک.
ای امان...از خلق پر طمع روزگار...
من از بچه های امدادگر که خسته در گل و شل در خستگی یک هفته ای اند بجای خبر فوری عذرخواهی میکنم.


استاندار آن استان گفت تامین جمعیت به کمال رسیده و مشکلی نیست ‌ و اوضاع به همت جمعیت و نهادها و دولت فیکس است. منتها خبر سازان تازه گرم شده اند و شتیل و خبرسازی علیه جمعیت
الیوم الدوششششششنبه!!!!

Читать полностью…

ماشین تحریر

https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/214591/%D9%87%D9%84%D8%A7%D9%84%E2%80%8C%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%B1%D8%8C-%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%AE%D9%85%E2%80%8C%D9%87%D8%A7


خوشتر آن باشد که سر دلبران

گفته آید در حدیث دیگران...
روزنامه شماره امروز اعتماد ، پاسخی به منتقدان و بی انصافی ها در مورد جمعیت هلال احمر کشورمان آورده است. عکس نیز توسط روزنامه از کانال اختصاصی هلال احمر استفاده شده است.‌
ما خوانده می شویم. توسط دیگران. تشکر از نگاه منصف روزنامه منتقد

Читать полностью…

ماشین تحریر

یک دلیل با ارزش پیدا کن و هر کاری خواستی بکن. اما سعی کن بهترین دلیل عمرت باشه . یک چیزی که قلبت گواهی میده... چیزی که خیر عمومی باشه
..همین

دوستان تحریمی شما حق دارید و حق رای ندادن. اما انفعال یا خشم ، جامعه ای می سازد که قوی ، چون خشن تر است می برد و ضعیف همچنان می بازد.
من از روزی می ترسم که تلاش کنید دولت مرکزی باشد که انتخاباتی برای گرفتن رای ضعفا لااقل برکزار کند.
فکر میکنم‌ دلیل ۱۵۲ و درونمایه مشابهش همینه. دلیلی خود اتکا.‌..نه برای اینکه بگویی من هم مخالف خوانم...

Читать полностью…

ماشین تحریر

دارم رضا گوش میدهم. یک حسی که تمامی ندارد همین سیاه کردن لباس نازی است. به ما انگار فقط تلاش برای خوب مردن را یاد داده اند. زندگی چیزی نبود که جلوی مردن ما رابگیرد. نمیدانم کدام نانجیب این عادت را به بزرگان ما یاد داد و سینه به سینه به ما رسید.
زندگی به هر رنگ و شکلش برای ما در خور ارزش نبود. موتورچی مرگ می آمد وانگشت کوچکش را در حلقه انگشتمان می انداخت و راه می افتادیم.
کم کم به هیات نطامیان درآمدیم. آنقدر بارمان کردند که خرمان بمیرد. سلحشور ، با غیرت ، شجاع ، مرزداران ...
من هنور هم رضا را دوست دارم. با موتورچی یا دهلران اش یا سفرش می روم به آن لحظه که دوست میداشتم جای شهیدی؛ عزیزی ؛ ، رفیقی ، جوان رعنایی می مردم.
ما هنوز درگیر یا مرگ یا زندگی هستیم . با آنکه نمیدانیم و به ما یاد نداده اند...
زندگی کردن چگونه بود. چه شکلی بود. چه لطافتی داشت. از خجالت مردن درآمده ایم. یکی به مردم ما بگوید کمتر بمیرند. کمی زندگی کردن راتمرین کنیم. مهارت زندگی نداشتن عیب بزرگی بود. به ما فقط مردن را گفته بودند. پنج شنبه دهم اسفند ۱۴۰۲

Читать полностью…

ماشین تحریر

دارم قصه های نسل جدید را گوش میکنم. میخواهم بفهمم اینهمه تنهایی و بدبینی از کجا می آید.
چرا نسل ما به آنها خیانت کرد. چطور اشتباه ما را تکرار نکنند. پنجشنبه ها فقط گوش میدهم

Читать полностью…

ماشین تحریر

کامل فیه مافیه . چهارم فرودین ۱۴۰۲/


/channel/mashinetahrir

Читать полностью…

ماشین تحریر

🧠 پادکست جهان شگفت‌انگيز مغز
با موضوع دنیای پر رمز و راز خواب (بخش اول)؛ با حمایت ستاد علوم و فناوری های شناختی

🗣 صحبتی با دکتر محمد نامی
🔹 نوروساینتیست با تمرکز بر مطالعات خواب
🔹 مدیر گروه علوم اعصاب دانشگاه علوم پزشکی شیراز
🔹 پژوهشگر پسادکتری دانشکدۀ پزشکی هاروارد، بوستون

🎧 در این پادکست جذاب، دکتر محمد نامی با بیانی جذاب به بررسی خواب و مراحل و موضوعات مرتبط با آن می پردازد.
شنیدن این پادکست بی نظیر را به شما توصیه می کنیم.

Читать полностью…

ماشین تحریر

اندکی ریاکاری و اشتراک با شما

الحمدالله در ریاکاری ما بسته نشده. رفیق بادکنک فروش رو دیدم دم کبابی بهار ماشینم ) همایون ( خوب موقع خراب شده بود کباب خورا دندون پاک کردن ما به دولتی خدا جیبمون پر بود شماره کارتش رو گذاشتم تو راهی اش با مشتی ها.. اینم روز دوم فرودوین

سپهر

کارت

6037 6976 0406 1140

به هرحال علما و فضلا کمک کنند. هرکس به رفیقش . فامیلش. به اندازه. برا کی و چی جمع میکنی. کی گفته وقت خوردنش را پیدا میکنی. جعل میکنند می برند. روز وفات مادر حضرت زهرا س منتظر بودم که ریایی بکنم. اخر شب نصیبم شد.شکر.

Читать полностью…

ماشین تحریر

بهار با خوابهایم
آن می کند
که معمار پیر مسجد سید
با اصفهان....

ابر کوچکی در غروب بود
گفت این کوهها را به رنگ لب یار میکنم
گفتم که سبز بهار کجاست؟
حضرت ابر!
بجای سرخ خونرنگت
از پنجره باز
بر سینه ام بهاران ببار
آه ...ابر بهار
اینهمه فرات در چشم است و لبی برخنده باز.گفته بودم که بهار می روید خرمنی بر این تپه غمگین. گفته بودم که بهار دزدی بی فایده است و در زیر نفس سرد هیچ آدم ربایی، این شکوفه نمی پلاسد
. این چشم تا آنروز خوب می شود حتما. تا نام هرخیابان بر دوش دختری سبز ، لانه آزادی شود برای گنجشکانی که در گلوی ما خوانده اند..
تو هربار با برف ها بر کوههای نقشه جغرافیا می باری... وگرنه اینهمه گل چیست در زیر برف ها... خفته تا بهار..

بهار باشیم و از هم رویش کنیم ؛نه آعوش او را فرامش کنیم...نوروزتان شاد و گل رویتان به ضم گ ؛ خندان
نوباهار است در آن کوش که خوشدل باشی...

بهار حضور توست
*بودن‌توست*

بهارتان پرگل باد
ع. ص( آستانه)

Читать полностью…

ماشین تحریر

ای خدای مهربان خانم عباسی شکرت. شب عید کودکی با همت این بانوی نویسنده نجات یافت. دو تا ۲۴ میلیون. من که کاره ای نبودم . فقط،دعا کردم و گریستم . بگذار دارو دزدان نامشان را از حسنقلی به بابک تغییر دهند. شرافت می ماند. تنها شرافت . این زن که زندگی اش را وقف کودکان سندروم دان در محله ای دور افتاده در آنور تهران کرده است. این زن که مرا یاد زنان قدیم ایل می اندازد. این الگوی زن ایرانی است . نه آنکه با هزار لابی بخواهد از زخم مردم نوبل بگیرد. یا نطریات شاذ بانو اول و دوم بفرستند. بانوی اول این چنین زنان هستند که در نهایت یاس ، زندگی می سازند برای کودکان.
چه کسی قلمش از خانم عباسی قوی تر و در کاهش رنج مردم غیرتمند تر است.
جامعه ما نیازمند التیام است. نیازمند اینست که زنان نجات بخش ایران ، رنجی کم کنند. سرم بر کفش چنین زنانی که زبان روزه و دست تنها ، دو داروی ۲۴ میلیونی تهیه می کنند. تمام روز فکر میکنم که بچه از دست رفته. اما خدای خانم عباسی کریم بوده. درود بر تو باد خواهرم. دردت به جان مافیای هرزه دارو که تجارت خون می کنند.‌

Читать полностью…

ماشین تحریر

نماز آخر سال در جمعیت هلال احمر

موکت های نماز خانه را برده اند قالیشویی. اندازه یک نماز هست. سالی بر جمعیت گذشت. توفیقات زیاد بود. به لطف حق ماهم پایمان به دادسرای اوین باز شد‌ چه کسی فکرش را می کرد.
چیزی به من اضافه نشد. می توانستم عناوین اتهامی را نشان دهم. بگویم دیدید که من هم از آنهایش بودم.
خودم میدانم نیستم. من سعی کرده ام بالاتر از زخم هایم بایستم. برای کاهش رنجی. لااقل حرفم رنج رسان نباشد. کار خوب را تشویق کرده ام و بر فساد و تباهی بی طاقتی کرده ام. راستش شکسته ام. ممنون آن دست غیب الهی ام. طرف میگفت چه اصراری داری بروی اوین. گفتم مرد باید زندان هم ببیند. سوای مطایبات گور ، بهرام گرفت. دیدند که این روزنامه نگار جز ریا و دعا و فسق و فجور نچندان مهم هیچ در بساط ندارد . هیچ. واقعا هیچ ندارم. آن هیچ بدرد نخوری که گفتند پاک مانده که فساد به این دستگاه مددرسان نرسد. امیدوارم مثل این نمازخانه سررشته های مافیای دارو که در برخی داروخانه های ما و مدیرعامل ها رخنه کرده اند شستشو شوند. جمعیت از سالم ترین هاست. حیف است که چند مدیر و معاون ناکارآمد که نیت التیام ندارند و رزومه شان رنج مردم است شستشو نشوند.

Читать полностью…

ماشین تحریر

خوبی کنیم.
خوبی درو کنیم...به یک نفس بندیم...
پنج شنبه آخر سال است. جمعه برآت. دورم از خاک شما و نزدیکم به انداره یک نفس. دو رادیو دارم در این زندگی که بشنوم و حرف نزنم
هنوز هم پر از گفتن ام
ما را به یاد آورید ای خوبان..ما را یاد کنید ای رفقایی که روزگاری در کوهها چای دآغی با هم میخوردیم. ..باز امدن روزگار ممکن نیست..برآت دهید تا بگذریم...آنسوی محبس که هرآنچه از دست رفته... باز آید...
روزی هم را خواهیم دید...در دنیایی سپید..دور نیست..دیر هم نیست..

Читать полностью…

ماشین تحریر

چهارشنبه سوری من امشب با این مرد بادکنک فروش گذشت. چهره شکسته و ساکت اش حیران خوشی های مردم بود. چقدر دوست داشتم که او هم در این شهر الان در کنار خانواده اش بود. کسی چرا به فکر این مرد های تکیده نیست. آن آتش چرا او را گرم نمی‌کند.
.....
دولتی حق حوالی میدان هفت تیر تسمه زدیم و بچه ها را فرستادیم منزل. من ماندم و همایون ( اسم ماشین ام است . ۱۴ سال است با هم هستیم) رایتی چرا ایران خودرو شماره سه رقمی ندارد. کلاش فراوان است که سرگردنه می گیرد.

شماره امداد خودرو را گرفتم. جوان خوبی آمد و مشکلات جهان اسلام همایون را حل کرد.
هنوز در فکر مرد بادکنک فروشم...
۲۲ اسفند ۱۴۰۲

Читать полностью…

ماشین تحریر

ای صاحب جان ها و روزه های پاک ؛ بهار کردی زمستان را با قرآن ..دریاب ما را صراف عالم
..
بچه که بودم هرجا گلبانگ شجریان را در غروب روزه می شنیدم ؛همانجامی نشستم تا تمام شود

عجیب است . بخش دست نخورده خلوت ماست. چه دم هایی که زنده نمی شود با این گلبانگ در ذهنم..

من از خواب شبم زده ام که خنده های روز تو را ببینم. من را همچون کبوتر ها ببین. آنها که می روند و قیامت آسمان را پیش چشمت در می اورند. به یاد تو آن بالا بودن همه چیز است. همه آنچه یک کبوتر می تواند و میخواهد

من کبوتر بودم و اسمان جای من است...شرط می بندم اسمان بی من آبی اش کمتر است
ماه روزه اگر فزت به رب علی ع نبود ، برای پیروان قران .‌شادترین ماهها بود.‌..چه کند شیعه که هنوز ، در رنج مولا غرق است...رنج مردمان...
سر.. که رفت. مانده دو چشم که آنها هم در چشمخانه می گردند. اقرار می کنم که دیگر آن نیستم. من هوایی شده ام. شرط می بندم که روز دیگر حتی پلکم را به روی
"او "باز می کنم در صبحدم

خوشا آنان که معلم شان آمده و سر درس قرآن ، دانه های راز می خورند..‌نه من روسیاه بی معلم‌.‌.
ماه شادو قلب آباد کن مبارکتان باد

Читать полностью…

ماشین تحریر

رادیو گیلان
رفیق عارف و آزاده و ملی گرایی دارم که بسیار برای مملکت می سوزد. برایم چند پاراگراف نوشته که فلانی چرا نمی آشوبی خواب این جماعت ضد ایرانی را. چرا ساکتی. چرا سیاسی نمی نویسی‌ . تو را چه می شود؟
اطلاع ندارد که بر من دوستان چه بردند‌ . چه کردند. گفتند خودمانیم و نیازی به نوشتن سیاسی تونیست.
البته محترمانه گفتند.
من به بازپرس همان روز اول که رفتم گفتم اگر در فرهنگ و آموزش و بحران بنویسم مشکلی است. گفت نه چه مشکلی. دوست داشنم بگوید کلا ننویس. مسولیت از گردنم بیفتد. دیدم کارشناس گلایه میکند چرا در غزه شما چیزی نمی‌نویسی. گفتم بحمدلله موبایل ندارم. تا دوماه هم سراغش نرفتم.
اما رادیو گیلان. عزیز من ، رادیو گیلان اولین جرمش اینست که دیار دلیران رشت و انزلی و لاهیجان را به رجاله گویی ، بدنام کند. رادیو آلمان یا کلن باشد. به درک. حیف گیلان نیست.
دوم آنکه نسل تازه ما باسواد و بسیار با شخصیت است. لنگ حمامش را هم سر این مردک نمی اندازد.
سوم اخلاق آزادیخواهی یا عدالت طلبی ، با شررو لجن نمی سازد. این آدم سیمش به برخی در داخل وصل است. وای به انها که این مختث را ابزار کرده اند.
چهارم : جا نیست بگویم.

Читать полностью…

ماشین تحریر

https://www.tabnak.ir/0028Og

این یادداشت ۸ سال پیش من است و در آن به تصمیم دکتر نوبخت تاختم.
البته موجب الطاف دولت دکتر روحانی شد.
این را احتمالا در رسانه ای آپدیت می کنم. شاید دولت آقای رییسی به آن توجه کند و ساعات اداری را در این رمضان الکریم به پیوند نان آوران خانه با سفره افطار ساده شان و همبستگی مردم و لذت خانواده عائله دولت از ماه مبارک و دوری از بهانه خستگی و البته نظریات دروغین سکولار اساتیدی که زیر کولر یا پتوی نرم برای مردم درگیر در ترافیک و رنج و کار دوم تعیین تکلیف می کنند ، تصمیمی گرفته شود. همان ساعت ۹ تا ۱۳ احمدی نژاد ، تسهیل گری در روزه دار بودن مردم متدین کم دست بود.
مجلس و دولت همکاری کنند و دورکاری البته حل مسأله می کند.

Читать полностью…

ماشین تحریر

خانه مطبوعات ایران


حالا بعد از انتخابات مجلس و آن یادداشت قابل تامل دبیرخانه شورای امنیت ملی ، صحبت روزگاری رسیده.
راستش آقای مهندس عبدی را از سال ۸۸ ندیده ام. یک کار جالبی که کرد این بود که انجمن صنفی استان تهران را راه انداخت. نمیدانم معمولا آدم راه حل است. انجمن حالا هم که آقا منتجبی محورش است. کار عبدی این بود که انجمن صنفی را از بکش بکش رجبعلی مزروعی و یاران و گروه مخالفش آزاد کرد.
ما یک انجمن صنفی شهر تهران هم داریم که آقا بلوری استاد حوادث ، معمولا در چلوکبابی های خیابان هاشمی جمعشان می کند.
حالا از استاد عبدی گفتم. من پیامی همان موقع دادم که استاد بنده هم عضو باشم. مثل حضرت علی که بخواهد آهن تفته در دست عقیل بگذارد فرمود : شما بیمه داری. نه.
در دلم گفت : تف به ریا. به هرحال صنف مطبوعات چی به اندازه مشروطه قدمت دارد. نباید خوار شود مگر آنکه بخواهیم که صدای بیرونی را تقویت کنیم که گل سر مزبله است.

صنف باید اشتمال داشته باشد. زمانی کرباسچی و حضرتی و حسین شریعتمداری با هم اطلاعیه صنفی می دادند. بعد خیلی سیاسی شد.
این بدن لاغر ‌که از داخل تحت بدبینی بود و از خارج هم زن باباهایی چون بی بی سی و این چند سال انتر نشنال روزگارش را کساد کرده است، باید حنجره حقیقت باشد. نه محل بزن بزن.
وقتی انجمن صنفی طراحان جلد کتاب کودک از شهرداری تهران زمین می گیرند ، انجمن صنفی و خانه مطبوعات چرا از وزیر کشور اینهمه آپارتمان نیمه کاره غرب تهران را یک آپارتمان فسقلی مطالبه نکنند.
خانه مطبوعات تشکل فراگیر تری است. آقای دکتر محمد زاده معاون مطبوعاتی وقت و رفیق خوب ما آنموقع زحمت زیاد کشید. آن راه باید ادامه یابد.
به هرحال آقای رییسی و وزیرش باید یک حرکتی بزنند. نمی شود ام القرا ی جهان اسلام باشی و مطبوعاتت نان خشک سق بزنند.
برای بلند مدت ایران هم سودش بسیار است.
این خانه باید آباد شود. تو را به خدا پول مملکت را خرج حامد عنقای منحرف نکنید . خرج مطبوعات کنید. رها کنید تویتر بازها را. عیب است که فلان سلبریتی با چند میلیون فالوئر ایستاگرام مساله کشور شود. وقتی قلم های باسواد دوستان مطبوعاتی برای نقد و نظر و اصلاح امور وجود دارد.
تدبیر منزل و سیاست مدن به هم پیوسته است. نمی شود سیاست مُدن را به تویتر سپرد. مطبوعات هنوز اصلند در توسعه یافته ها. طرف با زیر شلواری توییت می زند . مطبوعات شخصیت دارند.

هم اینک واقف شدم که عضو این گروه هستم. اشتباه نکرده اند؟ حکم عبدی سرجایش نیست؟ ع.ص

Читать полностью…

ماشین تحریر

لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ
برای انسان از پیشِ رو و پشتِ سر نگهبانانی است که او را به فرمان خداوند [از آسیب ها] نگه می دارند، قطعاً خداوند سرنوشت هیچ ملتی را [به سوی خوش بختی یا تیره بختی] تغییر نمی دهد تا آن که آنان آنچه را [از خوبی ها یا بدی ها] در وجود خود دارند تغییر دهند، چون خداوند برای ملتی عذاب بخواهد هیچ راه بازگشتی برای آن نیست، و برای آنان در برابر خداوند هیچ یاوری وجود ندارد.
—----------------------
اشتباه تو و همه دوستان سیاسی اینست ‌ که به یک گرایشی که داری و شریف است ؛ یک پایان می گذاری. یک پایان که منی که برنامه های توسعه قبل و بعد انقلاب را ریز ریز خوانده ام ، خنده ام می گیرد که دعای فاجعه می خوانی.
بعد می گویی من غلام و بنده این و آن نیستم. این هم از پاکی و لری گری شماست. پایان بگذار نتیجه خلوص و پاکی و صداقت های جمع باشد. نه آنچه برایش خیال می بافی. به وظیفه ات عمل کن. خود را به هیچ خیالی نفروش و زیر چرخ کبود ، از رنگ تعلق آزاد باش. گاراژ هم نزن. آنموقع آن اتفاق می افتد وگرنه خسر الدنیا و الاخره... هرچه مردانگی و دانایی اقتضا میکند.
من از بازوی خود دارم بسی شکر..‌که؟ ...همان.‌۱۱ اسفند ۱۴۰۲

Читать полностью…

ماشین تحریر

‏فایل صوتی از طرف گلسرخ

Читать полностью…

ماشین تحریر

این چیزها گفتن ندارد..دیشب فتوحات مکیه می خواندم...صبح خواب می دیدم در مسجد سهله نماز می خوانم.‌‌ای برده امان...خدا با عوام خوش خیال است انگار‌‌‌. میگویم خدایا من روسیاه کجا این مقام کجا. می آیم موزه. بروم در سیاهچالم. چمدان های کادر پزشکی به نجف را می بینم. چشمانم پر از اشک می شود.می گویم اینجا حسینیه شده. یک خانم دکتر با همسرش دارد وداع میکند. میرود نجف. مرکز هلال احمر در نجف. گریه میکنند. زیباست صحنه. یک آقایی مسول عتبات هلال احمر شده. پرنور و شریف. دکتر لرنژاد. خیلی اهل دل است. از برکات دکتر کولیوند بکی دبیرکل است که پاک و درست است. یکی همین لرنژاد .محمود صادقی میگوید مزاحم شما شدیم. میگویم من را به مسجد سهله می برید . از این بهتر؟
کولیوند برکاتش اینست. البته مدیر خراب هم دارد. ولی مگر حضرت زهرا از کرونا شفایش نداد‌ .جفا کردند. اما فدای یک تار موی صاحب الامر. میروم سر به معاون جدید بزنم. خراب می کند.
خنده ام می گیرد. یک نامه به دکتر نامدار می نویسم. این آقا مرتضی سالی ۱۲ میلیون بگیرد؟ انصاف ات اینست مومن؟ لباس بیمارستان ها را بده بدوزد‌ .به آن خانم دکتر ملاکت بگونباید در هلال احمر جفت کنیم مرد حسابی

Читать полностью…
Subscribe to a channel