meh_lam | Unsorted

Telegram-канал meh_lam - باران احساس

312

Mehrnaz_lamei @m_n_l

Subscribe to a channel

باران احساس

اگر که در دل پاییز عشق باشد و باران
تویی که مثل شکوفه شکفته ای به گلستان

که با تو مهرو بهارست وآرزوی رهایی
منم که خیره نشستم دچار این غم پنهان

من وتو می شود آن ساز چنگ یک دل عاشق
که می رسد همه جا این صدای ساز پریشان

دلی که تنگ شده باشد از تمام مگوها
نوای عاشق سرگشته می نوازد و هجران

بهار عشق پراز آرزوی ساده محالست
بیا که از دل پاییز بگذریم به پیمان


#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

بگذار
بنوازد
موسیقی تلخ را روزگار،

بگذار
بکوبد
مشت های پتک وارش را

عادت دارم به این
موسیقی
و ریتم و آهنگِ
همواره ناخواسته اما ناگزیرِ
سرنوشت؛
که
با تمام زخم ها،
رقص کنان اوج می گیرم...

بگذار بنوازد!

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

آهسته قدم بردار!
نکند آتش بگیرد خاکستر وجودت با آه وافسوس جاری در فضا.

آهسته قدم بردار!
راه باریک و تاریک است، مبادا رنگ بی رنگی احساس تورا بخواند و سکوت کنی بر دیده ها و شنیده ها.

آهسته قدم بردار!
در این برهه که دیگر ساعت ها زنگ ندارند و نگاهها احساس!

آهسته قدم بردار!
زندگی در گذر است خواهی نخواهی باید رفت...

آهسته قدم بردار!
خورشید در این نزدیکی است، گذر از کوه نباید خسته ات کند ، رها باش رها.

آهسته قدم بردار!
نسیم وصل می وزد مبادا به فصل چشم بدوزی!

آهسته ...

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

نبودن هم
می تواند گاهی
معنادار باشد!
مثل نبودن های یهویی،
درست سر بزنگاه و
وقتی که باید،
نبودن!
این نشان از چیزی است که نباید!

خوش باش
این نیز گذشت،
کم کم
وقنش خواهد بود که پیدات شود!
اما دیگر نه
من همانجا 
نیستم ونخواهم بود
بگرد
شاید پیدایم کنی...!

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

با کوله باری از نداشته ها
قدم در مسیر
خلاف نسیم بهاری
گذاشته ام؛
افق نگاهم
در طول مسیر
نه تنها به طلوع بلکه
به غروب آرزوها
خیره است
و
قله های رسیدن
درمیان ابرهای مه آلود
پاییز غم انگیز
در دور دست ها
ناپدید ؛
که
در قعر زمان
درجا می زنم ...

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

چشمانی که طراوت ازآن می بارد
را می توان چشید و
طعم موسیقی
پراز نوازشش را
بارها مرور کرد تا
مبادا طعم آن
بی هوا به هم بریزد؛
چشم هارا باید بست و
این لحظه را تا ابد
بر روح و قلب و احساس
همچون
لوحی با ارزش
نگاه داشت؛
و همیشه
از آن گفت و شنید و
دوباره
دوباره
دوباره
این طعم را مزمزه کرد ...

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

گفتن از او برای تو
خیلی سخت بود؛
جان کندم و
تقلا کردم که
بگم
تو بهترینی.

اما واگرها را تمام کن،
اگر هستم ،
تنها دلیلم تویی
و می دانم که می دانی.
پس
چشمانم را می بندم و
صدایت می کنم با تمام وجودم:
نیمه تنهای من
یک دنیا عشق تقدیم نگاهت
من و تو تنهاییم که
آرزوها و خیال هایمان به هم گره خورده،
دوستت دارم.


#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

دوستم داشته باش!
تا دوباره ودوباره پراز احساس ناب عاشقی ریشه کنم و باهر نگاهت گل دهم.

دوستم داشته باش!
تا همچون ستاره ها در  آسمان نگاهت  بدرخشم و چشمک بزنم.

دوستم داشته باش!
تا جلوه های زندگی را در برابر وجودت رقص کنان به تصویر بکشم.

دوستم داشته باش!
تا موسیقی عاشقی را بارها وبارها در تاروپود سلول به سلول تنت دلنواز بنوازم.

دوستم داشته باش!
تا در تنگنای زمان آرام بگیرم ولحظه ها را تفسیر کنم.

دوستم داشته باش!
تا تاریکی دنیای غم را با روشنایی بودنم  تغییر دهم.

دوستم‌ داشته باش!
تا در تابلوی ثبت خاطرات  زمان و لحظه ها را طلاکوب کنم.

دوستم داشته باش!
تا سبز شوم و هر روز غنچه ای زیبا در وجودم بروید وبروید وبروید.

دوستم داشته باش!
تا صفحه به صفحه زندگی را با انگشتان نوازش گرعشق بخوانم و بنویسم.

دوستم داشته باش!
تا قلب پر احساسم تصاویر لحظه های بودنت را بوسه باران کند.

دوستم داشته باش!
تا در گرمای تنم غرق شوی وبا تمام وجود شاهد  مهمانی پرشکوه عشق واحساسی پرشور و روان باشی.

دوستم داشته باش!
تا پرده نفسم از پنجره خیال کنار کشیده شود و نسیم رویاها بوزد.

دوستم داشته باش!
تا درهای رسیدن تا همیشه باز شود و انتظار خسته ودرمانده بماند.

دوستم داشته باش!
تا فرش خیالم در کنار عشق بی حد چشمانت گسترانیده شود.

دوستم داشته باش!
تا پروانه وار دور احساس و عشق تا همیشه بگردم و بگردم و بگردم.

دوستم داشته باش!
ای تویی که مرا تا آخر می دانی، می خوانی و حفظ حفظی .
.
.
.

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

چشمانت که شبیه ستارگان شب مهتابی است را
گره زده ام به دستان نوازش گر باران چشمانم
تا درگیر
الماس آرزوها
خیره به آسمان عشق
نظاره گر تقدیر باشیم؛
چراکه
امتحان سختی درحال برگزاری است
راه فراری نیست که
ما عاشق چشمهای هم هستیم ...


#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

کجا گم کرده بودم تورا
ای که تویی
تمام وجودم،
نمیدانم چه بخوانمت
کمکم کن؛
بگو تورا
در تک تک سلولهای تنم
چه بنامم!
تو خود منی
یا من توشدم،
نمیدانم،

کمکم کن
بیابم تورا یا خودم را،
نامی بر این
بی قراری و دلتنگی بگذار
که هرلحظه به آن نام
بخوانمت.

ای تنهای من
که دیگر تنهایی برایم نمانده
جز نام تو!

فاصله ای نیست
تورا دارم
همین جا
درست در وجودم
در هر صدای قلبم،
درهر جریان وسریان خون در تنم،
احساس در وجودم و
نور در روحم!

تو من شده ای یا من تو !
نمی دانم
کمکم کن...

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

اشک هاکه سرازیرمی شوند
ردپای احساسی را
با خود دارند
که میخواهند
شنیده شوند، دیده شوند و
احساس شوند!

اشک ها دارند
خاطره ای را می خوانندکه میخواهند دوباره اتفاق بیفتد!

اشک ها دوست دارند
بتوانند اصلاح کنند هرآنچه را که باید!

اشک ها سعی می کنند
بخش های جداشده و دورافتاده را پیدا کنند و پیوند دهند با همین حالا!

اشک ها قدرت ترسیم دارند و
درون خود تصاویر قدرتمندی را دارند که می توانند به تنهایی نقش هدایت و راهنمایی را بر عهده بگیرند!

اشک ها می توانند
کمک کنند تا دیگران و بینش آنها را ببینیم، بشنویم واحساس کنیم!

اشک ها
وقتی همراه با ترس هستند؛
ترس از عشق، زندگی، مرگ
که همواره در وجود جاری است؛
قادر هستند آنها
رابه راحتی از
روح و قلب دورمی‌کنند!

اشک ها آنچنان توانمند هستند
که وقتی جاری می شوند
دل مارا به توانایی وقدرتی بی همتا گره می زنند و
فریاد می زنند که من هستم، قوی باش.


اشک ها نشان‌از معصومیت
سرشار از احساس وغرور و تعصب
هستند...

و من اگر بارانی ام
نشان از قوی بودنم است و
لحظه ای را که
اشک هایم جاری می شوند را
با تمام وجودم
می ستایم.


#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

زخم ها، که رد پای سرنوشت
درآنها موج می زد را
وقتی که لمس کردی؛
تو
می دانستی
چگونه باید دوستم بداری
و
نوازش احساس را
از کجا شروع کنی!
و
این شروع دوست داشتن بود...

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

تو آزمون سخت روزهای آسان منی
وقتی که پر از توام و خالی از خود!

قبول یا رد شدنم را نمی دانم؛
اما از ته دل می خوانمت،
ای
در شلوغ ترین لحظه ها
تنهاخلوت دل پذیرم!

نمره قبولی را از نگاهت گرفته ام؛
من به دنبال
نمره ممتازی ام.

می خوانمت هرلحظه بیشتر و
می خواهمت هرثانیه
از ته دل.

امضا کن تکلیف لحظه هایم را
با توجه؛
باعشق
و با یاد ...

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

یاد مولا عشق را هرلحظه معنا می کند
با ندای فُزتُ گویَش صبر احیا می کند

کعبه سرخم کرده در میلاد او با افتخار
عشق در نهج البلاغه دل تقاضا می کند

علم وایمان را کلیدست و بیانش هم قرار
با عدالت در فضیلت راه پیدا می کند

یاد مولا تا سحر راز و نیازست و سجود
درشبِ قدراو شفاعت بر عطش ها می کند

یاد ونامش شد کلیدِ روشنی ها تا ابد
با نگاهش آه مظلومان گوارا می کند

سوز خلِّصنا بلندست ای که آگاهی بخوان
الامان را ورد لب کن، او مدارا می کند

او فراتر از زمان و کهکشان و این جهان
واژه کم دارم، قلم حیران تماشا می کند


#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

من زمستان بودم وتو بهار
به هم که رسیدیم و
تو زمستان شدی و من بهار؛
همینقدر نزدیک اما دور ...

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

ازآن چشمی که می بارد طراوت از نگاهش
بچین عشق از تمام لحظه های روبه راهش

حواست جمع باشد تا مبادا کنج خلوت
نبینی عشق را در اشک چشمان پرآهش

تو آن حکمی که می بارد هوایت تا همیشه
اگر عاشق شدی تنها نگاه است و گواهش

اگر هم رفته باشی رد پایت هست بی شک
امان از دل که می ماند همیشه در پناهش

بیا بشناس غم را در نگاهم وقت رفتن
بیا بگذر به راهی که در آن ماتست شاهش


#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

شب است و سکوت
فقط تیک تاک ساعت است
که
زمزمه می کند:

می گُ ذَ رد
لح ظه ها
چه با شی
چه نَ با شی؛

تکرار در تکرار...

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

منم آن کس که نشسته پشت شیشه،
می نوازد تار آرزوها را
در لا به لای موهای آشفته ی رو به پاییز!

منم آن که  ناظراست
بر گذر سرد عبور از رسیدن
در عمق باورها!

منم آن که گاه بی پرده
می شناسد یک نگاه سرد را
از دورترین فاصله ها
وقت باران!

منم آن که نشسته ام
بر سر راه عبور و چه صبورانه
بر شکفتن های نابهنگام چشم دوختم!

منم آن که در پس خاطره ها
هنوز هم دنبال ریشه های
مهر می گردد!

منم آن که بی هوا
آسمان را دیده ام با تمام ستاره ها که
گاه چشمک زنان و گاه بادنبال هم دویدن ها
سعی در برهم زدن نقش های
طالع هستند!

منم آن که ترس حتی لحظه ای را
از دست دادن،
در دست خود ساعت ها
گل های رز قرمز و آبی
را خیره
تماشا کردم.

منم آن که با هر صدایی
از خواب بر می خیزم و
به یاد می آورم
تمام لحظه های زیستن را!

منم آن که حواسم
سخت جمع همه چیزو همه کس
هست جز خودم!

آری منم آن که
درعین نیستن هستم و
در عین هست بودن نیستم!

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

رفتن!
این اجبار زندگی است که مارا به رفتن وادار می کند،
همانند روزها و فصل ها وماهها،
باید رفت!
برای همین است که
به این آسانی رفتن را انتخاب می کنیم،
باز هم باید رفت و
هرروز
هر دقیقه
آماده رفتن هستیم
با وجود انکار ما خواسته یاناخواسته
همیشه ودر هر حال
در حال رفتن هستیم و
باید باورکنیم  که
این اجبار زندگیست!

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

آن گاه که از نفس کشیدن
خسته شدم
با عشق به دیدنم
بیا
بیا و آرامم کن ...

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

سرشار آرزوهاست
هرتکه استخوانم
ای ساده دل بکش درد
در کوچه های تقدیر؛
تا روز واپسین غم
در کنج شب بخواند
آواز عشق را
همواره غرق ماتم ...

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

باز امشب من و ماه
تا سحر گفت وشنودیم؛
از نبودنت که گفتم،
بودنت را
باچشمک زدن نشانم داد...
و این هنر توست
درعین نبودن،
همواره هستی!!!

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

گاهی دلم برای خودم می سوزد ...

Читать полностью…

باران احساس

زمین جای قشنگی نیست!
بیا تا دیر نشده
ازاینجا دور شویم
همه چیز تکراری و خسته کننده است.

زمین جای قشنگی نیست!
همه دل ها تنگ و
غم را گریزی نیست
ازاین قفس
باید رهید و دورشد.

زمین جای قشنگی نیست!
نگاه ها ازهم گریزان،
نوازش ها بی معنا
و هرکس به دنبال خود
به راه افتاده اما
نمی داند به کجا!

زمین جای قشنگی نیست!
به تنهایی باید
گوشه ای خزید و
منتظر شد تا
نفس به شماره بیفتد.

زمین جای قشنگی نیست!
چرا که زندگی تمام شده است و
نگاه ها خسته و بهانه گیر
به دنبال مقصر
برای رفتن،
می گردند.

زمین جای قشنگی نیست!
که انکار راحت ترین راه است
بیا فقط برویم
به دوردست هایی
که نه زمین باشد و نه آدمیزاد...

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

انگار یخ زده ام!
و آتش احساسم خاموش شده است!
از حرکت ایستاده ام و
خیره به افق و
تنها؛
یخ زده ام!

به دنبال هیچ تا بیکران ها رفته ام و
نیافتم آنچه را که تصور کردم و
این سرخورده ام کرده و
یخ زده ام!

در لاک خود هم غریبم،
این آتش یخ به جای سوزاندن و حرکت،
مرا
نه به وجد آورده و نه به شوق!
نای حرکت ندارم
بیقرار و تنها
یخ زده ام!

دیگر هیچ چیز خوشحالم نمی کند،
من در کجای زندگی
اینگونه سرگردان مانده ام و
یخ زده ام!

هیچ گرمایی وجودم را گرم نمی کند،
هیچ امیدی ،امیدوارم نمی کند،
اینها همه نشانه
خوبی نیست، اما هست!

من در هیچ شاید خودم را گم کرده ام،
که اینگونه
یخ زده ام...

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

صدایم کن
غزل وار و آهنگین
صدایت می کنم
در کوچه پس کوچه های تقدیر!

گرفتم دست مهرت
تا بگیری دامن نازم را در
سحر گاه پاییز و دم غربت!

نوازش کن
وجود زخمین تنها را
که سر بگذارمت
بر شانه های آشنایت بی هوا!

ببوس آن اشک وآه
لبریز از لحظه های بی کسی را
که میخوانم عطش وار !

صدایم کن
به شور و آتشین
که سرمست از غرورم می کنی
ای
آشنای تا همیشه نا آشنا!

بخوانم!
ای که می خوانم من آن
نستعلیق چشمانت را
سراپا شور و مستانه!

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

چشم هایت که شروع غزل ست وشب رویا
چه کند این دل عاشق که نخواند غم مارا

بی هوا خیره به شب با دل مستانه سرودم:
دوستت دارم و ای کاش نباشی غم تنها

باز دیدارتو آشفته کند این دل غمگین
باز این زمزمه در من شده آغاز خدایا

کاش تردید نبندد تب این شوق مدامش
کاش تقدیر نبیند، نزند نقش دریغا

چشم هایش که پراز عشق وتمناست نفس را
بزند تکیه به رویای قشنگ من شیدا

آتشم می زند از لحظه ی بودن به هنوزم
چشم هایی که شروعش غم پایان من وما

تیشه انگار که دارد همه آن وقت تماشا
می زند بر در قلبم که شدم مات تماشا

خرمن اشک به آغوش کشیدم که مبادا
بشودآنچه میان من واو هست، هویدا

تو نگاهت شده تفسیر غزل در دل معنا
ای که هست این‌غم‌دلخواه‌وزده‌مهرتقاضا

حرف بسیار ولبم دوخته برهم که نگویم
من واین شرم حضورت که نگفته همه پیدا

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

نگاهم به راه افتاده است
اما پاهایم نمی بینند،
وجودم یخ بسته است در آتشی که
لبریزست از دستانی
که نمی توانند بشنوند،
و انگار
به بالا افتاده ام.

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

به یادت لحظه ها را با نت غم می نوازم
تورا همساز با آهم کشیدم بی نیازم

خزان در چشم آهو آرزو را می شمارد
نمی آید به فریاد آن که گفت او پاکبازم

سپیده سر زداز رویای آتش روز آخر
و می گوید من آن عشقم که پر از رمزورازم

بلنداست این که سهمم را بخواهم از نگاهش
بنازم آن سکوتی را که فریادست ... بنازم!

دل آن آهی ست او همواره جاری در غزل ها
شکسته می نوازد عشق را با غم ، چه سازم؟

#مهرنازلامعی

Читать полностью…

باران احساس

بهار را دوست دارم
که با تمام نشانه هایش تو را یادآوراست؛
آسمان، شکوفه های گل و زیبایی طبیعت
آن هنگام که بیدار می شوند.
هوایی که رفته رفته گرم می شود و
روزهایی که درآن قاصدک ها خبر از وصال دارند 
و شب هایی که  فراق را نشانه می روند.

من که این نشانه هارا در نگاه تو دیده ام ؛
می دانم که
تو همان بهار وجود منی
و دنیای هستی ام را هرروز زیباتر از روز قبل می کنی و دلیل بودنم هستی.

تو بهاری و بهار دلیل تو!

تو آمدی تا بهار معنادار شود و
فصل ها در وصل و وصل ها در فصل
جلوه گر شدند.

وقتی لبخند بر لب داری
تمام شکوفه های دلم بهاری می شوند.

همین است که
تا هستم دوستت دارم وخواهم داشت.

رسیدن‌بهار ۴۰۲ مبارک.

#مهرنازلامعی

Читать полностью…
Subscribe to a channel