3855
Azərbaycan tarixinə görə yazılarım www.azerturkhistory.ir آذربایجان تاریخینه گوره یازیلاریم @tohidmelikzade ارتباط با من tohidmelikzade@yahoo.com
تبدیل نام آغ بولاغ سلماس به کانی سپید
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
سلماس زادگاه من است. برای این شهر باستانی تاریخ ده هزار ساله اش را نوشته ام. تاریخی واقعی از وجود یک تمدن پویا و پیوسته...از روستاها و مناطق شهریش نوشته ام. از آغ بولاغ شنیده ام ولی کانی سفید نمی شناسم. بیشتر مناطق جغرافیایی ایران به نحوی توپونیم ( اسم جغرافیایی) و هیرونیم(اسم رودها و دریاها) به ترکی دارد. چرا؟ چونکه ترکان در آنجا می زیستند ولی به هر حال به علل مختلف ترکان در آنجا زندگی می کردند.در مناطق اردلان و سنندج و کلا جنوب آذربایجان تا کرمانشاه عناصر ترک می زیستند و روستاها و رودهای بسیاری به ترکی در آنجا هنوز هم وجود دارد.رود قره سو در کرمانشاه هنوز هم قره سو هست.
تغییر اسامی جغرافیایی ترکی به فارسی قدمتی به درازای حاکمیت کودتایی رضاخان و پهلوی ها دارد. آن هنگام که با تلاش شوونیزم فارس با پرده ایرانیگری محو زبانهای غیر فارسی در ایران شروع شد، بخشنامه های فرهنگستان به اصطلاح فارسی پی در پی کلمات ترکی را به فارسی تبدیل کرد.عدم ارتباط مردم،نبود رسانه جمعی و ناآگاهی مردم سبب می شد که این سیاست دولت به چشم نخورد و اقداماتشان جزیره ای به چشم آید.با دسترسی محققان به قسمتی از آرشیوهای ایران، گستردگی این اقدامات در دوره پهلوی اول و دوم را شاهدیم ولی همانطور که عرض کردم نبود رسانه مانع انتشار این تغییرات در اسامی بود.
اخیرا با تغییرات اوضاع ژئواستراتژیک آذربایجان غربی و تحولات در شمال عراق و قندیل، فعالیتهای دول خارجی در منطقه، گویا تحولات به ضرر ترکهای آذربایجان در جریان است. با هماهنگی هر چند انکار شده نیروهای محلی عشایر با بوروکراسی مرکز، این بار تغییرات اسامی ترکی را نه به فارسی، بلکه به زبان کردی رقم زده و آغ بولاغ، نه چشمه سفید بلکه کان سفید می شود. در سالهای قبل هم گوی تپه ساووجبولاغ( مهاباد) با تلاشهای نماینده اشان در مجلس می رفت تا به کلمه ای دیگر تبدیل شود که با درایت قاطبه مردم آذربایجان ناکام ماند. قوطور خوی هم که کوتول شده و فردا پس فردا تابلوهای این منطقه هم می رود تا تعویض شود.
آذربایجان سرزمین وسیعی است که مردمان با زبانها و گویشهای مختلف زیر چتر فرهنگ باشکوه ترکان، این وارثان اسطوره های جهانی قیل قمیش، دده قورقود و سازندگان جام طلایی حسنلو و جام نقره ای مشگین، معماران برج طغرول، سلطانیه، سلاطین شاعر و ادیبی چون جهانشاه قره قویونلو، سلطان اویس جلایر، شاه اسماعیل، شاه عباس، فتحعلیشاه و ناصرالدینشاه، زندگی می کنند. هیچ ترک آذربایجانی نه تنها فرهنگ خود را به سایر آذربایجانی های غیر ترک تحمیل نکرده بلکه سعی در ارتقا جایگاه شهروندی آنها هم بوده است.
آنچه که امروز با دسیسه عوامل خارج نشین در آذربایجان غربی به بهانه تلاش برای تغییر اسامی ترکی در حال انجام است بیشتر از همه به ضرر رقصندگان به ساز این خناسان می باشد و خواهد بود.
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
/channel/melikzadeh
ساوجبلاغ مکری(سابلاغ/مهاباد امروزین) ولایتی تاریخی در آذربایجان کهن
/channel/melikzadeh
دکتر توحید ملک زاده
تا حداقل یکصد سال قبل جمعیت عشایری- روستایی در ایران بیشتر از شهری ها بود و هر چقدر به دوران قبلتر می رویم این نسبت بیشتر و بیشتر می شود.
منطقه ای که امروزه مهاباد، سردشت، بوکان، سقز و فلان نامیده می شود در دوران ایلخانیان به اقطاع سرداران کشور داده شده بود. سیستم اقطاع نوعی دادن زمین و مراتع در مقابل پرداخت حقوق نقدی به سرکردگان بود. مثلا دشت سولدوز به امیرچوپان سولدوز واگذار شده بود و محال آختاچی (بوکان امروزین)، محالات دول، دریاس، ایل تمیر(تمور/تیمور) و ... به دیگر سرکردگان از جمله ترکان چابقلو/چاپیقلو داده شده بود.
در این محالات ایللت و عشایر مستقر بوده و به شیوه اقطاع علاوه بر دریافت مزدشان از زمینهای کشاورزی، به سیستم اداره سلطان و شاه هم کمکهایی می کردند.
مکریه یا مکری ها (با فتحه م، به معنی مکر و حیله) عشایری از شهر زور بودند که سرکرده شان به نام سیف الدین به نوشته شرفنامه بیتلیسی با حیله منطقه دریاس را متصرف شده و ایل چابقلو را از آنجا بیرون راندند. از آنجایی که سیف الدین سخت حیله گر و مکار بود عشایرش به موکریه مشهور شدند.
پس از سیف الدین، پسرش صارم ریاست عشایر مکری را بدست گرفت و در زورآزمایی ها با قیزیلباشان، عاقبت تسلیم شده و تحت فرمان صفویان قرار گرفت. در منابع صفوی اطرافیان صارم را بیشتر یزیدی می نامند.
بدین ترتیب اراضی مابین اشنویه-سولدوز تا مراغه و سقز به تصرف عشایری که مکری نامیده شدند درآمد.
روستای سویوق بولاق که با نوشتارهای ساوجبلاغ/ سابلاغ دیده و خوانده می شود به مرکزیت عشایر مکری درآمد و به تدریج بزرگتر شد. با اینحال تا تا اواخر صفویه نامی از آبادی و یا شهر در منطقه مهاباد دیده نمی شود.
در دوران پس از نادرشاه ایل منگور تحت ریاست «باپیر» از عراق به ایل تمیر آمده اهالی ترک آنجا را بیرون راندند. قدرت یافتن منگورها باعث ترس مکری ها شده لذا دست یاری به احمدخان مقدم بزرگ مراغه دراز کرد.
آن زمان خانات آذربایجان با استقلال تمام حکومت می کردند. احمدخان به سرکوب منگورها شتافت و حکومت مکری ها در منطقه تثبیت شد.
در دوران قاجار، ساوجبلاغ ولایتی معتبر در آذربایجان گردید و نقش مهمی در فعل و انفعالات سیاسی آذربایجان ایفا نمود.
از اواسط قاجاریه صفت مکری به ساوجبلاغ اضافه شد تا از ساوجبلاغ تهران تشخیص داده شود.
شهر فعلی مهاباد(ساوجبلاغ) در زمان بوداق سلطان ایجاد و وارد روابط با شهرهای آذربایجان از جمله مراغه گردید. از اواسط دوره قاجار شاهزادگانی از قاجار به حکومت ساوجبلاغ اعزام می شدند.
مهاباد در حملات شیخ عبیدالله نقش محوری داشته و با پیوستن منگورها به وی موضوع پیچیده تر هم شد.
نتیجه اینکه شهر مهاباد با قدمتی در حدود دویست و پنجاه ساله در اراضی اقطاعی آذربایجان به همت بوداق سلطان تاسیس شده است.
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
/channel/melikzade
پزشکیان: چوخون دئمه دین
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
بدنبال تصرف تهران توسط مشروطه خواهان غیر آذربایجانی در حالیکه اهالی آذربایجان در حال دست و پنجه نرم کردن با قوای روسیه تزاری در تبریز بودند مقدمات تاسیس ایران نو با تم فارسی بوقوع پیوست و در یکی از ماده های قانون اساسی، زبان فارسی بعنوان زبان رسمی ایران گنجانده شد. این به معنای ان بود که در دیدارهای رسمی هیچ مقامی نمی توانست به غیر فارسی تکلم کند. در اندک مدتی میراث هزارساله ترکان به باد فنا رفت. زمانیکه شاهان قاجار در دیدارهای رسمی با سفرای ترک و یا سفرای ترکی دان به زبان خود صحبت می کردند در تبریز محمدحسن میرزای قاجار ولیعهد احمدشاه با خلیل پاشا فرمانده قوای عثمانی بنا بر پروتوکول دولتی به فارسی صحبت کرد. خلیل پاشا در خاطرات خود قید می کند چون دیدار رسمی تمام شد ولیعهد مرا به کناری کشید و درد دل به ترکی ادامه یافت.
رئیس جمهور نیز با مظلومیت تمام می گوید تمام سخنان مرا ترجمه نکردی.
رئیس جمهوری پزشکیان فرصت بی نظیری است برای تمام ایران که از نگاه محدود به جهان دست برداشته و عملا وارد قرن ۲۱ که شکوفایی و اوج صنعت و هنر و تمدن است وارد شوند.
مصاحبه رئیس جمهور با کانال دولتی آذربایجان انهم به فارسی و تذکر به مترجم که همه سخنان مرا به ترکی ترجمه نکردی، اوج مظلومیت تاریخ، فرهنگ و زبان ترکی در آذربایجان است.
۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
۲۸ اوریل۲۰۲۵
/channel/melikzadeh
روابط ایران با آذربایجان ( ۱۲۹۷ش-۱۴۰۴ش)
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
وقوع جنگ جهانی اول نقطه عطفی در تاریخ جهان می باشد. چرا که از اواخر جنگ به تدریج زمینه برای تشکیل دولتهای ملی از جمله آذربایجان مساعد شد. فروپاشی رژیم تزاری توسط بلشویکها خلا قدرتی در شمال ارس بوجود آورد بطوریکه ملیون آذربایجانی تشکیل جمهوری دموکراتیک آذربایجان را در ۱۹۱۸م/ش۱۲۹۷ بهار اعلام کردند. همزمان دولتهای ارمنستان، گرجستان و سالهای بعد دول عربی و جمهوری ترکیه و ایران نو با تم فارسی تشکیل شد.
از همان ابتدای اعلان استقلال جمهوری آذربایجان ، مخالفت ملیون ایرانی با تشکیل این جمهوری آغاز شد. هیچ ملی گرای ایرانی با اعلام استقلال ارمنستان و گرجستان و کشورهای عربی مخالف نبود. زعمای آذربایجان به ایران اطلاع دادند که اعلان جمهوری آذربایجان به نفع ایران است چرا که به صورت تامپون مابین روسیه و ایران عمل خواهد کرد. تلاشهای عقلای آن زمان ایران نیز سبب شد تا هیئتی به ریاست سیدضیاالدین طباطبایی به باکو اعزام شود. گزارش طباطبایی به دولت ایران سازنده بود بطوریکه دولت ایران همزمان با کشورهای متفق و اروپایی در زمستان ۱۲۹۸ این دولت را به رسمیت شناختند.اول فروردین ۱۲۹۹ش سفارت آذربایجان نزد دربار قاجار افتتاح شد. اولین سفیر نیز یک شاهزاده قاجاری اهل گنجه بود به نام زیادخانوف. دو ماه بعد با یورش بلشویکها به باکو، دولت آذربایجان نیز به جمع اتحاد جماهیر شوروی می پیوندد.
در این دوران ایرانی های آذربایجانی تبار از شوروی اخراج شده و به عنوان مهاجر وارد ایران می شوند. بسیاری از انها به تحرکات تشکیل حکومت ملی آذربایجان به فرقه دموکرات آذربایجان می پیوندند. این تلاشها نافرجام ماند و هزاران نفر از آنها کشته، اعدام و به مناطق مرکزی ایران تبعید می شوند.
فعالیتهای شوروی در اشاعه مسلک کمونیسم و حتی قصد الحاق قارص و اردهان و بغازهای استانبول به شوروی برخلاف سیاستهای دول ایران و ترکیه بود. بنابراین دو دولت در مقابل این زیاده خواهی ها می ایستند.
سالهای ۱۹۹۰ سالهای تشکیل دوباره جمهوری های آذربایجان به همراه ارمنستان و گرجستان و کشورهای آسیای میانه بود.
امروزه نیز فراز و نشیب روابط دو دولت بیشتر وابسته به همان علل مخالفت سال ۱۹۱۸/۱۲۹۷ش می باشد.
با این حال به گفته رئیس جمهورپزشکیان: آذربایجان و ایران پاره های یک پیکر هستند. سفر یک آذربایجانی در کسوت رئیس جمهور ایران به باکو پایتخت جمهوری آذربایجان پس از تنشهای فراوان در روابط دو کشور، بسیار با اهمیت هست.
۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
/channel/melikzadeh
از نقطه نظر تاریخی چرا ۲۴ آوریل ۱۹۱۵م/ ۴ اردیبهشت ۱۲۹۴ ش برای آذربایجانی ها مهم است؟( نگاهی به ادعاهای قتل عام ارامنه )
دکتر توحید ملک زاده /channel/melikzadeh
جار و جنجال رسانه ای ارامنه همراه با خصومت صلیبی وار بوقهای تبلیغاتی اروپا و آمریکا سبب می شود هر سال اوایل اردیبهشت موضوع به اصطلاح قتل عام ارامنه موضوع روز شود. ولی واقعا چرا این موضوع برای ما آذربایجانی ها مهم است؟ اجازه دهید نگاهی به ماوقع این موضوع بیاندازیم.
از سال ۱۲۸۸ ش الی ۱۲۹۰ شمسی کل آذربایجان به اشغال تدریجی روسیه تزاری در می آید. کشتارها در تبریز و شهرهای دیگر شروع شده و بساط انجمنها و مشروطه خواهی توسط روسها برچیده می شود. روسها مواضع خود در آذربایجان- دقیقا پشت مواضع عثمانی – را مستحکم می کنند تا چند سال بعد از آن استفاده کنند.
سه سال بعد یعنی ۱۲۹۳ شمسی جنگ جهانی اول شروع می شود. دو دولت بزرگ روسیه و عثمانی هم در جنگ بین الملل وارد می شوند. عثمانی اشغال آذربایجان همسایه اش و در واقع شرق مملکتش توسط دشمن را برنتابیده، رسما از ایران تخلیه روسها از مناطق مرزی با خود را می خواهد. دولت ایران ضعیفتر از آن بود که بتواند حرفی از تخلیه بزند. بدین ترتیب جنگ به داخل آذربایجان کشیده می شود وعثمانی ها روسها را از مناطق غربی آذربایجان عقب می رانند. دست به دست شدن آذربایجان خصوصا اورمیه، ساوجبولاغ ( مهاباد امروزین) سلماس و خوی چند بار اتفاق می افتد.
در این جنگ مسیحیان هم ایران دوره قاجاری - در آذربایجان - وهم شرق عثمانی دست به دعای پیروزی روسیه بودند و مسلمانان دست به دعای پیروزی عثمانی. روسها برای درگیرکردن مردم عثمانی با دولتشان از مسیحیان ارمنی و نسطوری استفاده کرده و اینها به دولتشان اعلان جنگ کردند. تدبیر عثمانی برای مقابله با شورش داخلی مسیحیان، دور کردن ارامنه از جبهه های جنگ بود ولی نسطوری ها به سبب دارا بودن سیستم عشیرتی در جنگ شکست خورده سیل پناهنده ها به آذربایجان رسید که در اینجا جیلو نامیده شدند. فجایع بوجود آمده اینها در اورمیه و سلماس نیز جیلولوق نامیده شد.
اما مساله ارامنه به سبب داشتن پیشینه قوی سیاسی از زمان سلطان عبدالحمید و رسوخ در تارو پود عثمانی و داشتن مناصب عالی دولتی تا حد صدراعظمی موضوعی بسیارحساس بود. این موضوع را محمدعلی فروغی نخست وزیر بعدی ایران در کتاب «طغیان ارامنه»برای جلوگیری از صدمه دیدن ارامنه به شکل واضحی شرح داده است.
در این جنگ قانون « تهجیر ارامنه » یا کوچاندن آنها از میادین جنگی تصویب شد.
براساس این قانون بایستی تمام خانوارهای ارمنی موجود در ولایات هم مرز با روسیه در وان، ارضروم، قارص و ... به مناطق داخلی ترعثمانی کوچانده شوند. در این نقل و انتقال متاسفانه جمعی از انسانها تلف شدند. جمعی نیز در اثر حمله تروریستهای ارمنی به قافله مهاجرین کشته شدند.
ارامنه قاچاق و جیلوهای نسطوری همراه با ماجراجویان وطنی اواخر سال ۱۲۹۶ش درصدد کنترل غرب آذربایجان بخصوص اورمیه و سلماس برآمدند که این ماجراجویی آنها با قتل عام بیش از یکصد و پنجاه هزار ترک آذربایجانی منجر شد. بدین خاطر موضوع ۲۴ آوریل ۱۹۱۵ نیز برای آذربایجانی ها مهم شد.
به هر حال وقایع تلخ جنگ جهانی اول هم برای مسلمانان و هم برای مسیحیان مخصوصا برای اهالی مناطق غرب آذربایجان بایستی بسیار عبرت آموز باشد. تا وقتی که ارامنه و اخیرا ماجراجویانی از عشایر فریب قدرتهای خارجی را نخورند آذربایجان بسیار وسیعتر از آن است که برای قومی تنگتر باشد.
برای اطلاع بیشتر از این وقایع تلخ مراجعه شود به کتاب من: آذربایجان در جنگ جهانی اول یا فجایع جیلولوق، انتشارات اختر تبریز. و همچنین کتاب طغیان ارامنه نوشته محمدعلی فروغی ، به کوشش دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
نگاهی به تاریخچه گروههای مسلح کردی در آذربایجان
( گرامیداشت شهدای نقده در کشتار ۳۱فروردین ۱۳۵۸)
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
عموما اطلاع داریم که در اوایل انقلاب گروههای مسلح خشن کردی با برپایی میتینگی نظامی در شهر نقده مرکز ولایت سولدوز درصدد گسترش دامنه نفوذ خود در شهرهای آذربایجان بودند که با پایمردی مردم سولدوز و قوای مردمی آذربایجانی از اورمیه و شهرهای اطراف با رهبری مرحوم حسنی این توطئه خنثی شد.
ولی سوال این است گروههای کردی مسلح در آذربایجان چه می کردند؟
آن زمان گروههای مسلح کردی دارای افکار چپی بودند و توسط شوروی و از طریق دولتهای چپ منطقه تسلیح می شدند.
قبلا رضاشاه طی پیمانی امنیتی با آتاتورک توانسته بودند تحرکات مرزی از جمله شورش سیمیتقو در ایران و شورش احسان موسوم به شورش آرارات را مهار کنند. محمدرضاشاه هم علیرغم پنج سال ناامنی ۱۳۲۰ الی ۱۳۲۵ توانسته بود عشایر کرد مناطق مرزی را ولو با زور ژاندارمری و ارتش سرجایشان بنشاند ولی اختلافات مرزی ایران و عراق در اواخر دهه چهل موضوع را متفاوت کرد. به تدریج اختلافات با عراق با استقرار نظام چپ بعثی به اوج خود رسید. از سال ۱۳۴۸ الی ۱۳۵۳ اوج تنش بین ایران و عراق بود تا اینکه قبیله بارزانی وارد معرکه جنگ مستقیم با دولت خودشان شدند. در خاطرات عیسی پژمان از مسولان ساواک از اهالی کرمانشاه و به عنوان رابط مسلح کردن بارزانی در می یابیم که تمام سلاح، مواد غذایی و تدارکات بارزانی ها توسط شاه انجام میشده و آنها فقط نقش مزدوری در جنگ را داشتند.جنگ به شدت ادامه داشت تا اینکه ۲۳ خرداد ۱۳۵۴ پیمان صلح ایران و عراق موسوم به پیمان الجزایر منعقد شد و براساس یکی از مفاد آن طرفین بایستی از گروههای متخاصم همدیگر حمایت نکنند. با امضای این پیمان، شاه از بارزانی ها خواست که ضمن توقف عملیات، می توانند در عراق بمانند یا اینکه با تحویل سلاح به ایران پناهنده شوند. بارزانی ها شق دوم را انتخاب کردند و دهها هزار جنگجوی کرد با خانواده از مرزهای آذربایجان غربی وارد ایران شدند. سرکردگان بارزانی ها به کرج برده شده و در آنجا اسکان یافتند. فرزندانشان در بهترین مدارس و دانشگاهها رایگان به تحصیل پرداختند و بی چیزان در اردوگاههای آذربایجان غربی ماندند. پناهندگی صدها هزار کرد عراقی با پیشینه جنگی و چریکی به آذربایجان غربی معادلات منطقه چه از حیث جمعیتی و چه از نظر امنیتی را به هم زد. دو سال بعد حکومت شاه در حال لرزیدن بود و این جنگجویان با تجربه در قالب اسامی دهن پرکنی چون خلق کرد و دموکرات در حال سازماندهی بودند.
با پیروزی انقلاب اسلامی گروههای مسلح و آماده کردی حملات خود به پادگانهای مناطق مرزی آذربایجان غربی شروع کرده به محاصره پادگانهای منطقه از جمله مهاباد، سنندج، پیرانشهر و ... پرداختند. آنان پادگان مجهز مهاباد را که می توانست در برابر قشون عراق مقاومت کند با خیانت افراد بومی به تصرف خود در آوردند. تمام سلاحهای سبک و سنگین پادگان به تصرف جنگجویان قاسملو موسوم به دموکراتها درآمد. دولت مرکزی انقلابی چون هنوز بطور کامل مستقر نشده بود لذا قادر به جمع و جور کردن اوضاع نبود. رفت و آمدهای فرستادگان ناپخته دولت موقت بازیچه گرگ باران دیده های کرد شده بود. چه روحانی چه فرد مسلح و چه فرد عادی حزب در سر سودای تجزیه از ایران با پوشش خودمختاری کرد داشت. تجربیات شورشیان کرد عراقی، آموزه های چریکی مارکسیستی داخلی و تئوری پردازی های کمونیستهای وطنی بستر مناسبی برای تبلیغات خودمختاری کردان ایجاد کرد. تبلیغاتی که کردان عراقی به مرور زمان به کردان ایرانی یاد داده بودند.
برای گسترش اراضی تجزیه شده از ایران حمله مسلحانه به اراضی آذربایجان لازم بود و چه منطقه ای بهتر از شهر نقده و منطقه سولدوز. نصیحتهای ریش سفیدان ترک نقده به سردمداران این میتینگ مبنی بر اجتناب از ایجاد تنش سودی نبخشید و بالاخره فاجعه نقده بوقوع پیوست.
تا اوایل سال ۶۵ بطور مستمر و تا چندی پیش بطور منقطع درگیری های نیروهای مسلح ایران با اشرار تجزیه طلب ادامه داشت. امروزه بیش از هشتاد درصد شهدای مدفون در شهرهای آذربایجان و جمع کثیری از شهدای موجود در شهرهای مرکزی ایران در راه دفع دستجات تجزیه طلب به شهادت رسیده اند.
۳۱ فروردین ۱۴۰۴
/channel/melikzadeh
چگونه نام ولایت اردلان در دوره پهلوی تبدیل به کردستان شد؟
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
در دوره پهلوی فاجعه بارترین دستکاری های سیاسی-فرهنگی و اقتصادی ایران با سردمداری روشنفکران به اصطلاح وطن پرست بوقوع پیوست.
یکی از این سیاستهای فاجعه بار، تبدیل نام منطقه اردلان به کردستان بود.
منطقه اردلان که نامش را از خاندان حکومتگر اردلان گرفته است، امارتی بود در بطن حکومت صفوی. خاندان اردلان شیعی مذهب بوده و زبانی غیر از زبان امروزین سورانی ها داشتند.
حکومت صفوی نیز همچون سایر حکومتهای ترک منشا معتقد به ملوک الطوایفی یا به معنی امروزین فدرالیسم بودند. خاندان اردلان نیز که دایره حکومتش از شهر زور شروع شده بود همچون تمام حکومتهای محلی به تدریج دایره حکومتش را وسیعتر نموده شهر سینه( سنندج امروزین) را هم در برگرفت.
امارت اردلان به کمک دولتهای معظم ترک قاجاریه توانست به حکومت خود ادامه دهد تا اینکه در اواخر قاجاریه اردلانها حاکمیت امارت خود را از دست دادند.
جنگ جهانی اول یکی از بنیادی ترین جنگهایی بود که شالوده حکومتی بسیاری از دولتهای منطقه پس از این جنگ پایه ریزی شد.
مناطق کردنشین با هر زبان و مذهبی مورد توجه دول متخاصم اروپایی بود. دولت ایران در کنفرانس صلح پاریس طی نامه ای به کنفرانس درخواست تابعیت اکراد عثمانی را به خود کرد. روشنفکران ایرانی آن زمان نیز برای نیل به این مقصد سیاسی همگام با دستگاه دیپلماسی حرکت می کردند. آنان برای جذب اکراد در سیستم ایران تصمیم گرفتند ایالت کردستانی در ایران تاسیس کنند تا اکراد عراق هم متمایل به ایران شود.
برای اینکار به مستشرق روسیه به نام مینورسکی و رشید یاسمی ایرانی مبلغ خوبی دادند تا درباره تاریخ کرد و کردستان به نفع پهلوی ها کتاب نوشته آنها را به هخامنش و ماد متصل نمایند کمااینکه تاریخ نسطوری ها و سریانی های مسیحی به آشور باستان وصل کرده بودند.
با وقوع انقلاب مشروطیت و رواج سیستم جدید تقسیمات کشوری براساس ایالات و ولایات، ایران دارای چهار ایالت از جمله آذربایجان و ۲۲ ولایت بود. تا سال ۱۳۱۶ش ایالت غربی آذربایجان شامل استان فعلی آذربایجان غربی، سقز، بیجار و تا مناطق شمالی سنندج بود.
در تقسیمات کشوری سال ۱۳۱۶ استانها به شماره نامیده شدند.استان سوم تبریز و اردبیل، استان چهارم اورمیه و مناطق غربی، استان پنجم شامل همدان ۲ـ کرمانشاهان (کرمانشاه)۳ـ شاهآباد (اسلامآباد غرب) ۴ـ سنندج ۵ـ ملایر ۶ـ ایلام (به مرکزیت کرمانشاه).
در ساله ۱۳۳۷ ش، از درون استان پنجم و با انتزاع قروه و بیجار ترک نشین که اول جزو آذربایجان غربی بودند و سپس ملحق به همدان بودند استان کردستان به مرکزیت سنندج تشکیل شد.
امروز بیش از نیمی از استان کردستان ترکان بومی سنندج و شهرهای بیجار و قروه می باشند. بدین سبب بیش از هفتاد درصد اسامی جغرافیایی خاص استان تازه تاسیس و مسمی به کردستان ترکی است. لزوم درخواست احیای اسامی باستانی ترکی در ولایت اردلان( مسمی به کردستان در سال ۱۳۳۷ش) بیش از پیش احساس می گردد.
۲۹ فروردین ۱۴۰۴
/channel/melikzadeh
اولتیماتوم روسیه و انگلیس به ایران در سال ۱۲۹۰ شمسی و تبعات آن
/channel/melikzadeh
دکتر توحید ملک زاده
با توافق روسیه و انگلیس در سال ۱۹۰۵ ایران به دو منطقه نفوذ روسیه و انگلیس تقسیم شد. دو سال بعد جریان مشروطه خواهی در ایران شروع شد و سال ۱۹۰۸ محمدعلیشاه با توافق دولتین از سلطنت برکنار و دوباره با توافق دولتین ایران نو با ساختاری جدید و براساس تعریف جدید یک ملت، یک شاه و یک زبان( فارسی) تشکیل شد. احمدشاه که کودکی بیش نبود به تخت شاهی نشست و چون کودک بود به ترتیب عضدالملک و سپس ناصرالملک قره گوزلو که تحصیل کرده انگلیس بود نایب السلطنه شدند.
دولت جدید از مجلس دوم مشروطیت رای اعتماد گرفت و برای ساماندهی امور مالی ایران مورگان شوستر آمریکایی را بکار گرفت. بیم از نفوذ آمریکا که به تدریج در سیاست جهانی جای پایی برای خود ایجاد می کرد سبب شد تا دولتین روسیه و انگلیس برای اخراج مورگان شوستر به دولت ایران اولتیماتوم بدهند. مجلس فورا اولتیماتوم روسیه را رد کرد و دولت واقع بین که قدرت روسیه را می دانست اولتیماتوم را قبول کرد و مجلس را منحل نمود. ولی روسیه به آذربایجان و گیلان حمله کرد.
مقاومت سه روزه اهالی تبریز در برابر قشون روسیه با شکست مواجه شده و مجاهدین از تبریز پراکنده شدند. عده ای از طریق سلماس به عثمانی و جمعی نیز مخفیانه به تهران مهاجرت کردند. ستارخان و باقرخان نیز مجبورا به تهران مهاجرت کردند. صمدخان شجاع الدوله از خوانین مراغه با فشار روسیه والی آذربایجان شده دمار از مجاهدین مشروطه درآورد. وی طرفدار نظام حکومتی قدیم قاجار و شخص محمدعلیشاه بود بنابراین با حکومت اصفهانی ها، بختیاری ها و تنکابنی ها مخالف بود.
محمدامین رسول زاده مدیر روزنامه « ایران نو» و سیدحسن تقی زاده وکیل مردم تبریز و از بزرگان حزب دموکرات از تهران تبعید و به استانبول رفتند. این دو یار غار باکویی و تبریزی سرنوشت متفاوتی پیدا کردند. رسول زاده در استانبول گرایش ترکی پیدا کرده و از موسسین اصلی جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۱۸ گردید. تقی زاده نیز به آلمان رفته گرایشات آریانیزمی پیدا کرده در نشریه کاوه ( شخصیتی شاهنامه ای) کار کرده و در دوران رضاخان رئیس مجلس سنای ایران شد.
آذربایجان درجنگ جهانی اول محل نبرد قشون روسیه و عثمانی شد. با جنگ بزرگ دیلمان( سلماس) در اردیبهشت ۱۲۹۴ش/۱۹۱۵ کلا تحت اشغال روسیه قرار گرفت.
آذربایجان تا اواخر سال ۱۹۱۷ تحت اشغال روسیه بود و با وقوع انقلاب بلشویکی و تبلیغات صلح گرایانه لنین، قشون روسیه به مملکتشان برگشت. برگشت قشون روسیه سرآغاز فجایع جیلولوق در غرب آذربایجان بود.
پایان جنگ جهانی اول سرآغاز نابودی امپراطوری ها و تشکیل دولت های ملی بسیاری در آسیای غربی شد. طی این پوست اندازی، دولت عثمانی به جمهوری ترکیه و شاهنشاهی ایران قاجاری بدون تبدیل نظام سیاسی و البته تبدیل نظام فرهنگی به شاهنشاهی ایران پهلوی تبدیل شد. در این تبدیلات فرهنگی، مهاجران ایرانی به آلمان، مستشرقین آلمانی، انگلیسی و فرانسوی نقش محوری داشتند.
۲۳ فروردین ۱۴۰۴
/channel/melikzadeh
اهداف شیخ محمدخیابانی در تبدیل نام ایالت آذربایجان به « آزادیستان »
به مناسبت ۱۰۵ مین سالگرد قیام خیابانی
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
به کرات مشاهده می گردد بسیاری از مردم شرطهای زمان وقوع وقایع تاریخی را با شرایط امروزین یکی دانسته و داوری های نادرستی در آن رابطه می کنند. حال اینکه یک مورخ و تحلیل گر تاریخ بایستی هم قاضی باشد و هم وکیل مدافع. به عبارت دیگر شرایط وقوع حوادث را در نظر داشته باشد. قیام خیابانی نیز همین سرنوشت را دارد. بنابراین قبل از بررسی قیام خیابانی اشاره ای داشته باشیم به اوضاع آن زمان.
در قرائت از مشروطیت دو وجه وجود داشت. وجه آذربایجانی و غیر آذربایجانی. وجه آذربایجانی بیشتر اساس سوسیال دموکراسی داشت و تصادفی نیست که اکثر سوسیال دموکراتهای مشروطه خواه که در حزب دموکرات نمود یافته بود آذربایجانی بودند. سران این حزب هم ترکان آذربایجانی بودند از سیدحسن تقی زاده و حیدرخان عمواوغلی گرفته تا شیخ محمدخیابانی و رسول زاده تبعه روسیه. در بعد کلان، اصول دموکراسی مد نظر این افراد بود و تشکیل یک ایران قوی و متمرکز با یک ملت و یک تاریخ و بعدا با یک شاه. در همان سالهای اولیه تشکیل حزب دموکرات تاکید بر اصول دموکراسی و سوسیال بر دیگر وجوه می چربید. رسول زاده نیز در سال 1289 ش روزنامه « ایران نو » را پایه گذاری نمود و علاوه بر تلاش برای آموزش مفاهیم سوسیال دموکراسی، اصول روزنامه نگاری نوین که بر مبنای تحلیل مطالب و اخبار بود را نیز به ایرانیان آموزش داد. بنابراین منبع فکری و تغذیه رسول زاده، خیابانی، حیدرخان عمواوغلی و خیابانی یکی بود. پس از قبول اولتیماتوم روسیه توسط مجلس، خیابانی موقتا از سیاست کناره گیری کرده برای تجارت به تفلیس و باکو رفت، تقی زاده، رسول زاده و حیدرخان عمواوغلی نیز به استانبول رفتند. در این ایام بود که چهار نفر با یک مسلک به چهار انسان متفاوت تبدیل شدند. رسول زاده به سوسیال دموکراسی ملغمه ای از وطن آذربایجانی با هویت ترکی اضافه نموده و پس از فروپاشی تزار به باکو برگشته از بانیان جمهوری آذربایجان در سال 1297 ش/1918م شد. سیدحسن تقی زاده به دعوت آلمانی ها به برلن رفت و مجله کاوه که ملغمه ای از تاریخ باستانی ایران و زرتشتیزم بود را انتشار داد و در تشکیل ایران رضاخانی با تم فارسی و در لفافه ایران نقش اساسی بازی کرد. حیدرخان عمواوغلی کمونیست دو آتشه شده با لنین رفیق شد و در نهضت جنگل وزیر خارجه گردید و در ارتش عثمانی از جمله افسران گردید. خیابانی نیز به تبریز بازگشت و بدون هیچ ملی گرایی فارسی و یا ترکی صرفا براساس وطن آذربایجانی و برای احیای قرائت آذربایجانی مشروطیت در ایران قیام نمود. چرا احیای قرائت آذربایجانی مشروطیت؟ برای اینکه علیرغم تلاش فوق العاده آذربایجانی ها در اجرای اصول مشروطیت، قرائت سوسیال دموکراسی آذربایجانی از مشروطیت کنار گذاشته شده بود و سران ایل بختیاری و مرکزی ایران زمام امور را بدست گرفته بودند. هم و غم خیابانی در آن ایام تلاشی ناکام برای احیای تفکرات مشروطه خواهان آذربایجانی در کل ایران بود. وی می پنداشت آذربایجان گل سرسبد ایالات ایران است و ولیعهدنشین و بخاطر این موقعیت ممتاز می تواند نقش اساسی در ارتقا اصول دموکراسی ایرانی ایفا کند. چرا در مانیفست شیخ محمدخیابانی در قیامش تورکچولوک دیده نمی شود؟ نگرش خیابانی به موضوع وطن چه بود؟ ارتباط خیابانی و رسول زاده چگونه بود؟ موضع خیابانی به تشکیل جمهوری آذربایجان چه بود؟ عکس العمل رسول زاده، حیدرخان و تقی زاده به مناقشات خیابانی با دولت مرکزی چه بود؟ روابط خیابانی و دولت مرکزی بر چه منوال بود؟ سوالاتی است که اگر دوستان خواستند می تواند موضوع مقالات جالبی باشد. من هم طبق معمول می توانم کمک نمایم./channel/melikzadeh
۱۶ فروردین ۱۴۰۴
در حاشیه اعلان روز تولد زرتشت در تقویم فرهنگی جمهوری اسلامی ایران
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
شورای انقلاب فرهنگی - عالیترین نهاد تصمیم گیری فرهنگی جمهوری اسلامی- روز ۶ فروردین را به عنوان روز تولد زرتشت در تقویم فرهنگی جمهوری اسلامی ایران ثبت کرد. جدای از تبعات این قبیل اقدامات سطحی و به اصطلاح آبکی در تقویم فرهنگی یک کشور چگونگی تثبیت روز تولد یک مولود چندین هزار سال قبل بسیار تعجب آور است. چرا که حداقل در سه مورد وجود ، زمان تولد و مکان تولد زرتشت اختلاف نظرهای اساسی وجود دارد:
1- وجود زرتشت: جمعی از دانشمندان زرتشت را موجودی اسطوره ای و غیر حقیقی می دانند و بعضی ها وی را کاهنی می دانند که در قبایل بدوی می زیسته. هرتسفلد، هنینگ، نیبرگ، دارمستتر، دیاکونوف و دیگران درباره وی اظهار نظرهایی کرده اند که با هم اختلافات اساسی دارد.
2- زمان زرتشت: منابع مختلف وجود زرتشت را از 6000 سال قبل میلاد تا سده ششم ق. میلاد می دانند. بعضی ها هم این تاریخ را به طرز معماگونه بیان کرده اند: دوپرون: 12-589 ق.م، جکسن 583-660ق.م، بعضی ها 5/2 سده قبل از اسکندر، 660 ق.م . غیره
3- مکان تولد: نیز از مبهمیات این شخص می باشد از حوالی دریاچه اورمیه، شیز و موغان و سبلان گرفته تا ری و بلخ در شرق و سپس مناطقی در غرب.
به نظر می رسد اعلام دقیق تاریخ تولد زرتشت – اگر شخصی خیالی تصور نشود- و ثبت آن به صورت رسمی در تقویم فرهنگی, خبر از فعل و انفعالاتی می دهد که چندین سال است با نام کوروش گره خورده و آن هم ختم به نظریه خطرناک ایرانشهری(بخوانید ویرانشهری) می شود. نفوذ و پیشرفت نرم طرفداران و مجریان نظریه ویرانگر نظریه برانداز ایرانشهری در سیستم دینی ایران قابل تامل، مطالعه و بررسی می باشد. فعالیتهای سخت و هماهنگی موفق آمیز این فرقه ضاله با عشایر برای کسب کرسی های مجلس استان آذربایجان غربی و تلاش برای تغییر بافت فرهنگی تاریخی غرب آذربایجان زنگ خطری برای هویت ملی- دینی آذربایجان می باشد.
۵ فروردین ۱۴۰۴
/channel/melikzadeh
آذربایجان تورپاغیندان پای اولماز
خاک پاک اورمیه با تاریخ پرافتخارش هزاران سال زادگاه تمدنهای چند هزار ساله ایست که امروزه در فرهنگ، هنر و ادبیات ترکی آذربایجان متجلی است. اورمیه مهد دلیران و سردارانی است که در طی تاریخ هر زمان حملات اشرار و غارتگرانی همچون شیخ عبیدالله، سیمیتقو و گروهکهای تروریستی که از کوههای غرب آذربایجان سرازیر می شدند را دفع می کردند.
متاسفانه در روزهای اخیر شاهد حوادث تلخ و نگران کننده ای بودیم که هویت ملی و دینی اهالی اورمیه را هدف قرار داده بود.
هیئت مدیره، نویسندگان، محققین و اعضای انجمن دوستداران تاریخ آذربایجان هم ضمن محکومیت این اقدامات مخل امنیت عمومی شهر و همچنین اقدامات هدفمند افرادی خاص که با لباسهای مخصوص تروریستهای قندیل به ظاهر به پای کوبی پرداخته بودند و در باطن قصد تصرف شهر را دارند، همگام با اقشار مردم اورمیه جهت صیانت از هویت ملی- دینی اورمیه، در عزاداری شهادت امیرالمومنین علی(ع) در روز شنبه دوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت ۹:۳۰ خیابان امام شرکت خواهند کرد.
از کلیه همشهریان متعهد به تاریخ و فرهنگ آذربایجان برای حضور در این مراسم دعوت می گردد. هیئت مدیره انجمن ، اول فروردین ۱۴۰۴
لینک ورود به گروه انجمن تاریخ
/channel/+9bVdNL4XGztjNWU0
در حاشیه تلاش عشایر برای مقابله با ترکی در اورمیه
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
« ترکی در اینجا( اورمیه) زبان بین المللی است. این زبان را هر کسی می داند. ارمنی، کرد، روس، فرانسوی ، انگلیسی، فارسی، آسوری و آلمانی همه به ترکی تکلم می کنند. می توانم با این همه افراد مختلف الجنس صحبت کنم. ترکم و از این جهت احساس خوشبختی می کنم.»( رسول زاده، محمد امین، گزارشهایی از انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه: رحیم رئیس نیا، انتشارات شیرازه، چاپ اول تهران، 1377، ص: 219) این نوشته یکی از صدها سند از نویسندگان، محققین و مسافران اورمیه می باشد که بر عمومی بودن زبان ترکی تمام افراد در اورمیه چه قبلا و چه حال تاکید می کند.
زبان ترکی، زبان بازار و اقتصاد، مسجد و حسینیه، فرهنگ ، هنر و ادب اهالی اورمیه و غرب آذربایجان از ادیان، مذاهب و طوایف مختلف بوده و زبان گویای مردم یعنی عاشیقها اعم از ترک و غیر ترک از هر دین و مذهبی به زبان ترکی – زبان رایج و همه گیر آذربایجان- ایفای نقش کرده اند. عاشیق قول هارطون از مسیحیان ارمنی، عاشیق یوسوف اوهانس از مسیحیان سریانی( آشوری) و دهها عاشق دیگر نه تنها بر زبان ترکی شعر سروده و در مقام عاشقی رسالت خود را انجام داده اند بل بر مبنای عرفان اسلامی نیز پای نهاده و حتی بر شهدای کربلا و ظلم یزیدیان نیز پرداخته اند.
ادبای اینجا صدها سال به زبان ترکی سروده و نوشته اند و تاریخ و فولکلور اورمیه با زبان ترکی ساخته و پرداخته شده است. اورمیه زادگاه داستان اصلی کرم، روایتهایی از داستان محتشم کوراوغلو، زادگاه بورلا خاتون دده قورقود شاهکار ترکان بوده و امروزه می بینیم افرادی علیرغم دانستن زبان ترکی ناجوانمردانه ( این موسیقی الهی – ترکی- ) را ملعبه دستورات آن طرف مرز قرار داده و بی محابا بر آن می کوبند و به مدد اینترنت و فضای مجازی با هیاهو و جنجال رسانه ای سعی در قالب کردن خود در عرصه فرهنگ و ادب اورمیه و غرب آذربایجان را دارند.
چه خوب است سنت آذربایجانی ها را که با خدای خود به عربی سخن می گویند و با دوستان دور به فارسی و با همسایگان و خویشاوندان و همشهریان به ترکی. در کلاسهای درس آذربایجان چه مدرسه چه دانشگاه، هر روز شاهدیم اگر کسی ترکی متوجه نشود و با اشاره اینکه « استاد من ترکی نمی دانم اگر ممکنه فارسی بگید» استاد متبسمانه به فارسی ادامه تدریس می نماید. در مراسمات رسمی اداری هم همیشه این سوال پرسیده می شود و مجری و یا سخنران با گشاده رویی به زبانی صحبت می کند که همگان مفهوم شوند. چندسال قبل نیز شخصی از عشایر که به مدد سیستم آموزشی در اورمیه وارد سیستم بوروکراسی اورمیه شده بود، تلاشهایی ناشیانه بر ضد زبان ترکی انجام داد ولی چند ساعت نگذشته مجبور می شود برای جلوگیری از تبعات خشن اقداماتش -که در اورمیه هیچ محلی از اعراب ندارد –برای تطهیر خود عنوان کند چهار عروس خانواده من آذری ( شما بخوانید ترک) است. تا بیش از این باعث آزرده خاطرشدن نجیب ترین مردمان- اهالی اورمیه- نشود. امروز هم این افراد دردشان شده فقط صحبت نکردن به ترکی آنهم در کجا، در پایتخت فرهنگ آذربایجان: اورمیه.
با این اوضاع، عده ای با جنجال، دوباره همین راه بی نتیجه را می روند و در پوششهای مختلف و با شوومنی رسانه ای علیرغم دانستن و تکلم روان به زبان ترکی، بر این نعمت خدادادی – دانستن زبان ترکی- پشت پا زده و به بهانه امنیت ملی و با پیش کشیدن زبان رسمی و اخیرا زبان روستا و یا عشیره ی خود مقابل زبان فاخر ترکی، سعی مذبوحانه در رودرو قراردادن آذربایجان، این جغرافیای دینامیک اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اهالی ترک آن با حکومت مرکزی هستند؟ اصولا آیا اقلیتی در دنیا سراغ دارید که با خشونت و تلاش برای فرافکنی و ایجاد ناامنی به سرمنزل مقصود برسد؟ آیا متوجه نیستید این تلاشهای ناشیانه تان برای ایجاد فضای دوقطبی، برعلیه مناقع شهرمان می باشد؟
به هر تقدیر چهارسال در کسوت نمایندگی برای شما فرصتی داده شده برای اثبات برادریتان ( که البته شک دارم و کار شما خواهد شد در راستای یارگیری و چپاندن عشایر به سیستم بوروکراسی اورمیه و تحریکات قومی و خلاف امنیت ملی) ولی دلیلی نیست که ساختار فرهنگی اورمیه را با فراخوانهای کذایی که خودتان هم به این مراسمات اعتقادی هم ندارید، به هم بزنید.
امیدوارم این افراد در گذار از سیستم عشیره ای به شهرنشینی با حفظ آرامش، متانت خود را از دست ندهند و با همکاری با ساکنان اورمیه، فرهنگ عمومی اورمیه را بیاموزند چون دنیا همین یکروز نیست و قرار است شماها سالیان سال با فرهنگ ترکی در « دارالنشاط اورمیه » زندگی کرده و از مواهب فرهنگی، تاریخی و اقتصادی این منطقه از آذربایجان استفاده کنید..۲۷ اسفند ۱۴۰۳
/channel/melikzadeh
قروه شهری ترک نشین و در عین حال مغفول برای ترکان:
نگاهی به کتاب « میراث فرهنگی شهر من قروه» خانم غزال اللهیاری
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
شهر تاریخی قروه به عنوان یکی از شهرهای استراتژیک فرهنگی ترک نشین جنوب آذربایجان تاریخی است که تاریخا در محدوده سیاسی همدان قرار گرفته بود و در سال 1337 از همدان منفک و همراه با شهرهای دیگری از آذربایجان وارد استان تازه تاسیس کردستان گردید. فرهنگ عمومی و فولکلور قروه همراه با شهرهای بیجار، سونقور و غیره همراه با شهرهای شمالی همدان جزئی لاینفک از فرهنگ عمومی ترکان آذربایجان می باشد. مردم فرهنگی قروه در حفظ میراث فرهنگی و آداب و سننشان به خوبی تلاش کرده اند که ماحصل این اقدامات در کتاب « میراث فرهنگی شهر من قروه» خانم غزال الله¬یاری از اهالی فرهنگدوست این شهر متجلی شده است. در این کتاب به تاریخ و گرامر زبان ترکی و شیوه قروه¬ای به خوبی پرداخته شده که می تواند برای زبانشناسان و پژوهشگران زبان منبع خوبی برای مطالعه باشد. خانم الهیاری با استفاده از خاطرات مردم قروه و همچنین ساختار لهجه ای این شیوه معتقد است که ترکان قدیمی قروه با ترکان قشقایی که در اواخر زندیه به منطقه مهاجرت کرده اند ساکنان اصلی این منطقه می باشند.
نویسنده در فصل دوم گوشه هایی از فولکلور قروه را به زبان ترکی ارائه نموده که بسیار باارزش می باشد. در فصل سوم جاذبه های دیدنی و آثار باستانی شهر، دین و مذهب ، اعیاد و جشنها، موسیقی و رقص چوبو به تفصیل تشریح گردیده است.
علیرغم عدم تدوین این کتاب براساس اصول مونوگرافی ولی می توان این کتاب را یک مونوگرافی برای شهر قروه تلقی کرد که برای تجربه اول نویسنده قابل قبول می باشد. امیدوارم نویسنده کتاب بتواند در آینده جزئیاتی دیگر از مونوگرافی شهر قروه ارائه نماید. حمایت از فرهنگ اصیل، نویسندگان و شاعران ترکان در جای جای ایران بایستی از اهم کارهای فعالین فرهنگی آذربایجان باشد.
۲۴ اسفند ۱۴۰۳
/channel/melikzadeh
💥 در شماره ۲۰ نشریه می خوانید
🌺🌺 آیدین گله جک ۲۰ - جی ساییسیندا اوخویورسونوز
شماره ۲۰ فصلنامه "آیدین گله جک" منتشر شد
@aydingalacak
🌲 مجله فرهنگی - اجتماعی "آیدین گله جک"
یئنی آیدین گلجک سایی سی منیم سرمقاله م له یایینلاندی.
Читать полностью…
مدیریت بحران در نود و پنج سال قبل:
به مناسبت زلزله مخرب ۱۷ اردیبهشت ۱۳۰۹ سلماس
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
روز سه شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۰۹ هـ .ش پیش لرزه اي كه بزرگي آن را ۵/۵= M درجه برآورد كرده اند سلماس را در ساعت 10صبح تكان داده و باعث خرابي چند دكان و خانه شده تقريباً پانزده نفر تلف شدند و قسمتي از اهالي شهر را تخليه كردند. پانزده ساعت پس از پيش لرزه سلماس در نيمهشب سهشنبه يا در حقيقت بامداد روز چهارشنبه ۱۷ ارديبهشت زلزله اصلي در آن واحد موجب تخريب كامل ديلمقان dilmgan، کهنه شهر و حدود شصت روستا در دشت وکوههای غربی سلماس و مناطق حاشيه آن شد. دامنه آسيبها از دشت سلماس به دهستان قطور و مسير علياي زاب در تركيه كشيده شده بود و موجب كشته شدن ۲۵۰۰ تا ۴۰۰۰ نفر در سلماس شد. در اين زلزله اكثر آثار باستاني سلماس از جمله حصار ۴ مترعرضي شهر ديلمقان ، آثار قصبه کهنه شهر، مساجد و بقاع قديمي و عبادتگاه ها، مناره قرون وسطييي ميرخاتون در كهنه شهر ، پلهاي قديمي از بين رفت. کمک رسانی به مردم زلزله زده سلماس از سرتاسر کشور و حتی جهان تا اوایل خرداد ادامه داشت. از نظر مسولین ایالت آذربایجان، موضوع تهيّه مسكن قبل از رسيدن زمستان از مسايل حياتي بوده و ضمن ساير اقدامات كه قدم به قدم اجراء مي گرديد به شهرستانها اعلام شد كه آمار پناهندگاني را كه قصد مراجعت دارند تهيّه نموده گزارش دهند و نيز مخارج سفر اشخاصي را كه استطاعت ندارند تأمين كنند. در ابتدا مقرر بود به سبب خرابی فراوان، اهالی در مناطق دیگر آذربایجان اسکان داده شوند ولی اصرار مردم سلماس برای ماندن در منطقه تصمیم والی آذربایجان را عوض کرد.
براي احداث شهر جديد دو نفر مهندس زمين شناس آلماني به عنوانذمستشار ، خواسته شد كه در اسرع وقت وارد گرديده قسمت هاي مختلف منطقه را بررسي كنند.این مهندسین اراضي اهرنجان را به سبب نزدیکی به مرکز منطقه، برای احداث شهر جدید مناسب تشخيص دادند. ترسیم نقشه شهرجدید نيز به مهندس اسداله خان مهندس آذربایجانی محوّل شد. و بدین ترتیب اولین شهر مدرن نه تنها آذربایجان بلکه ایران با نقشه شطرنجی و زیبا ترسیم شد. بالاخره روز دهم خرداد ۱۳۰۹ در روي زميني به مساحت يك ميليون مترمربع، اولين كلنگ ساختمان شهر جديد بدست علي منصور والي وقت آذربایجان (نخست وزیر بعدی)بر زمين زده شد و در ظرف چهار ماه در اثر جديّت مسئولين امر شهري با ۳۶ خيابان متضمّن 1700 خانه با مساجد و حمامّهاي كافي و تعداد بيشماري مغازه و دكاكين بنا گرديد نام شهر جديد را شاهپور نهادند و به تدريج جهت ترميم خرابي دهات همّت گماردند.
از ويرانه هاي زلزله سلماس نه در سلماس و نه در کهنه شهر امروزه چيزي باقي نمانده است، بجز پايه ديوارهاي مسجد آقا «آقامچيدي» و سنگهاي منشوري شكل ستونهاي مسجد که در داخل مسجد بازسازی شده (آغامچیدی) قرار دارد. ۶۷ سال قبل شهر شاهپور در سال ۱۳۳۷ از بخش به سطح شهرستان ارتقا یافت.
برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به کتاب های اینجانب:
- "مدیریت بحران در زلزله بزرگ سلماس"
- زلزله بزرگ و مخرب سال ۱۳۰۹ سلماس
- تاریخ ده هزار ساله سلماس و غرب آذربایجان
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
/channel/melikzadeh
Azərbaycanca tərcümə:
Pezeşkiyan: Çoxunu demədin
Dr. Tohid Məlikzadə
/channel/melikzadeh
Təbrizdə Azərbaycan xalqı çar Rusiyasının qoşunları ilə mübarizə apararkən, qeyri-Azərbaycanlı məşrutəçilər tərəfindən Tehranın ələ keçirilməsi ilə paralel olaraq, "yeni İran"ın əsası *fars mərkəzli* bir yanaşma ilə qoyuldu. Konstitusiyaya daxil edilən bir maddə ilə fars dili İranın rəsmi dili elan edildi. Bu o demək idi ki, rəsmi görüşlərdə heç bir rəsmi şəxs fars dilindən başqa bir dildə danışa bilməzdi. Beləcə, türklərin minillik mirası yox edildi. Qacar şahları rəsmi görüşlərdə türk səfirləri və ya türkcə bilən nümayəndələrlə öz dillərində danışarkən, Təbrizdə Əhməd şah Qacarın vəliəhdi Məhəmməd Həsən Mirzə, Osmanlı qoşunlarının komandanı Xəlil Paşa ilə *dövlət protokolu* uyğun olaraq fars dilində danışdı. Xəlil Paşa xatirələrində qeyd edir: "Rəsmi görüş bitdikdən sonra vəliəhd məni bir kənara çəkdi və ürək ağrılarını türkcə danışaraq davam etdirdi."
Prezident də azərbaycanlikən məzlumiyətlə tərcüməçiyə deyir: "Sözlərimin hamısını tərcümə etmədin."
Pəzəşkiyanın prezidentliyi bütün İran üçün , daralmış dünyagörüşündən çıxaraq, sənaye, incəsənət və mədəniyyətin zirvəyə çatdığı 21-ci əsrə praktiki olaraq qədəm qoymağına nadir bir fürsətdir.
Prezidentin Azərbaycan dövlət kanalı ilə müsahibəsi *fars dilində* aparılması və tərcüməçiyə "sözlərimi tam türkcəyə çevirmədin" deyə xəbərdarlıq etməsi, Azərbaycanda türk dili, tarix və mədəniyyətinin yaşadığı ən ucqar məzlumiyyət nümunəsidir.
28 Aprel 2025
/channel/melikzade
**İranla Azərbaycan arasında əlaqələr ( 1918-2025 m.)
Dr. Tohid Məlikzadə
/channel/melikzadeh
Birinci Dünya Müharibəsi dünya tarixində dönüş nöqtəsi oldu. Müharibənin sonlarından etibarən Azərbaycan daxil olmaqla milli dövlətlərin yaranması üçün şərait yarandı. Çar rejiminin bolşeviklər tərəfindən dağıdılması Arazın şimalında hakimiyyət boşluğu yaratdı. Nəticədə, azərbaycanlı millətçilər 1918-ci ilin baharında Azərbaycan Demokratik Respublikasının qurulduğunu elan etdilər. Eyni dövrdə Ermənistan, Gürcüstan dövlətləri, sonrakı illərdə isə ərəb dövlətləri, Türkiyə Respublikası və yeni fars milliyyətçiliyi əsasında İran formalaşdı.
Azərbaycan Respublikasının müstəqilliyinin elan edilməsindən dərhal sonra İran milliyyətçiləri bu qərara qarşı çıxdılar. Maraqlıdır ki, heç bir İran milliyyətçisi Ermənistan, Gürcüstan və ya ərəb dövlətlərinin müstəqilliyinə etiraz etmədi. Azərbaycan liderləri İrana bildirdilər ki, Azərbaycan Respublikasının yaranması İranın xeyrinədir, çünki Rusiya ilə İran arasında sərhəd rolunu oynayacaq. O dövrdə İranın ağıllı dövlət xadimlərinin səyləri nəticəsində Seyid Ziyaəddin Təbatəbainin rəhbərliyi ilə Bakıya nümayəndə heyəti göndərildi. Təbatəbainin İran hökumətinə təqdim etdiyi hesabat konstruktiv oldu və nəticədə İran hökuməti 1920 qışında müttəfiq dövlətlər və Avropa ölkələri ilə birlikdə Azərbaycan Respublikasını tanıdı. 21 mart 1920 Azərbaycanın Qacar sarayı yanında səfirliyi açıldı. İlk səfir Gəncəli Qacar şahzadəsi Ziyadxanov oldu. İki ay sonra bolşeviklərin Bakıya hücumu ilə Azərbaycan hökuməti SSRİ tərkibinə qatıldı.
Bu dövrdə Sovet İttifaqından qovulan azərbaycanlı əsilli İran vətəndaşları ölkəyə köçkün kimi qayıtdılar. Onların çoxu Azərbaycan Demokrat Firqəsinin rəhbərlik etdiyi "Azərbaycan Milli Hökuməti" yaratmaq hərəkatında iştirak etdi. Lakin bu cəhdlər uğursuz oldu və minlərlə insan öldürüldü, edam edildi və ya İranın mərkəzi bölgələrinə sürgün edildi.
Sovet İttifaqının kommunizm təbliğatı və Qars, Ərdəhan, İstanbul boğazlarını ilhaq planları İran və Türkiyənin siyasətinə zidd idi. Nəticədə, hər iki dövlət bu təcavüzkarlığa qarşı birləşdi.
1990-cı illər Azərbaycan, Ermənistan, Gürcüstan və Mərkəzi Asiya respublikalarının yenidən müstəqillik qazanması dövrü oldu.
Müasir dövrdə də İran-Azərbaycan münasibətlərindəki gərginlik əsasən 1918-ci ildəki münaqişə əsasları ilə əlaqələndirilir. Lakin Azərbaycan Respublikasının Prezidenti Pezişkyanın dediyi kimi: "Azərbaycan və İran bir bədənin parçalarıdır".
İki ölkə arasında uzun sürən gərginlikdən sonra İran Prezidenti vəzifəsində olan azərbaycanlı bir şəxsin Bakıya səfəri böyük əhəmiyyət daşıyır.
28 aprel 2025
/channel/melikzadeh
Tarixi baxımdan 24 aprel 1915-ci il azərbaycanlılar üçün niyə əhəmiyyətlidir? (Erməni "soyqırımı" iddialarına bir nəzər)
Dr. Tohid Məlikzadə
/channel/melikzadeh
Hər il aprelin sonlarına yaxın ermənilərin media şovu, Avropa və Amerikanın xaçlı ruhlu təbliğatı ilə birləşərək, sözdə "erməni soyqırımı" mövzusunu aktual edir. Lakin bu mövzu biz azərbaycanlılar üçün niyə vacibdir? Gəlin hadisələrə nəzər salaq.
1909-cu ildən 1911-ci ilədək bütün c.Azərbaycan Rusiya aimperiyası tərəfindən tədricən işğal edildi. Təbriz və digər şəhərlərdə qırğınlar başladı, Rusiya milli hərəkatı və məclisləri ləğv etdi. Ruslar, Azərbaycanda (Osmanlı xəttinin arxasında) mövqelərini möhkəmləndirdilər ki, bir neçə il sonra bu strateji vəziyyətdən istifadə etsinlər.
1914-cü ildə Birinci Dünya Müharibəsi başlayanda Rusiya və Osmanlı dövlətləri də müharibəyə qoşuldu. Osmanlı, qonşusu Azərbaycanın (öz şərq torpaqlarının) düşmən tərəfindən işğalını dözə bilməyərək, İrandan Rusiyanın sərhəd bölgələrini tərk etməsini tələb etdi. İran hökuməti isə bu tələbi həyata keçirəcək qüvvədə deyildi. Beləliklə, müharibə Azərbaycana yayıldı. Osmanlı qoşunları Rusları Azərbaycanın qərb bölgələrindən (Urmiya, Səlmas, Xoy, Maku) geri çəkilməyə məcbur etdi.
Bu müharibədə həm Qacar dövründəki Azərbaycan xristianları, həm də Osmanlı şərqindəki xristianlar Rusiyanın qələbəsi üçün dua edirdi, müsəlmanlar isə Osmanlı üçün. Ruslar, Osmanlı xalqını hökumətlərinə qarşı qaldırmaq üçün erməni və nesturi xristianlarından istifadə etdi. Osmanlı, xristian üsyanlarına qarşı erməniləri cəbhədən uzaqlaşdırmaq siyasəti güdsə də, nesturi qəbilələri məğlub olaraq Azərbaycana qaçdı və "Cilolular" adlandırıldı. Bunların Urmiya və Səlmasda törətdiyi vəhşiliklər "Ciloluq faciəsi" adını aldı.
Ermənilər məsələsi isə daha həssas idi. Onlar Sultan Əbdülhəmid dövründən etibarən Osmanlı dövlət strukturuna (hətta sədrəzəm kimi yüksək vəzifələrə) nüfuz etmişdilər. İranın keçmiş baş naziri Məhəmmədəli Furuğinin "Ermənilərin üsyanı" kitabında qeyd etdiyi kimi, Osmanlı ermənilərin müharibədə zərər görməməsi üçün onları cəbhə bölgələrindən (Van, Ərzurum, Qars) daxili vilayətlərə köçürmək qərarına gəldi. Bu köçürülmə zamanı bir qism insan həyatını itirdi, bir qismi isə erməni terrorçuların karvanlara hücumu nəticəsində öldürüldü.
1917-ci ilin sonlarında erməni dəstələri və nesturi Cilolular, Azərbaycanın qərb bölgələrini (xüsusilə Urmiya və Səlmas) ələ keçirmək cəhdi ilə 150 mindən çox azərbaycanlı türkünü, yəhudi və gərbi azərbaycanda köçəri kürd əşirətlerinin qətliamına səbəb oldular. Məhz bu hadisə, 24 aprel 1915-ci il tarixinin də azərbaycanlılar üçün əhəmiyyətini artırır.
Birinci Dünya Müharibəsinin faciəli hadisələri həm müsəlmanlar, həm də xristianlar üçün (xüsusilə Qərbi Azərbaycan əhalisi) ibrətamizdir. Ermənilər və digər qruplar xarici güclər tərəfindən aldatılmadıqca, Azərbaycanın geniş torpaqları heç bir xalq üçün "dar" olmayacaq.
Ətraflı məlumat üçün:
- "Azərbaycan Birinci Dünya Müharibəsində və ya Ciloluq faciəsi" (Dr. Tohid Məlikzadə, Təbriz: Əxtər nəşriyyatı)
- "Ermənilərin üsyanı" (Məhəmmədəli Fuğati, tərtib edən: Dr. Tohid Məlikzadə)
[/channel/melikzadeh
24 aprel 2024
Azərbaycanda kürd silahlı qruplarının tarixinə bir nəzər
(20aprel 1979-ci il Nəqədə qırğınının şəhidlərinin xatirəsinə)
Dr. Tohid Məlikzadə
/channel/melikzadeh
Ümumiyyətlə bilirik ki, inqilabın ilk dövrlərində kürd silahlı qrupları, Sulduz vilayətinin mərkəzi olan Nəqədə şəhərində hərbi mitinq təşkil edərək Azərbaycan şəhərlərində nüfuzlarını genişləndirmək istəyirdilər. Lakin Sulduz xalqının və Urmiya ilə ətraf şəhərlərdən gələn Azərbaycan qüvvələrinin rəhbərliyi altında, mərhum Həsəni'nin rəhbərliyi ilə bu sui-qəsd dəf edildi.
Ancaq sual budur ki, kürd silahlı qrupları Azərbaycanda nə edirdilər?
O dövrdə kürd silahlı qrupları solçu ideologiyaya malik idilər və SSRİ tərəfindən regiondakı solçu hökumətlər vasitəsilə silahlandırılırdılar. Əvvəllər Rza şah, Atatürklə bağladığı təhlükəsizlik müqaviləsi sayəsində, Simitqo üsyanı (İranda) və Ararat üsyanı kimi hərəkatları nəzarətə almışdı. Məhəmməd Riza şah da, 1941-1946-ci illərdəki beş illik qeyri-sabitlik dövrünə baxmayaraq, sərhəd bölgələrindəki kürd qəbilələrini jandarma və ordu qüvvəsi ilə nəzarət altında saxlaya bilmişdi. Lakin İran-İraq sərhəd münaqişələri 1961-cı illərin sonlarında vəziyyəti dəyişdi. Tədricən, İraqla olan münaqişələr solçu Baas rejiminin qurulması ilə zirvəyə çatdı. 1969-1974-cü illər İran-İraq arasında gərginliyin ən yüksək səviyyəyə çatdığı dövr oldu. Nəhayət, Barzani qəbiləsi öz hökumətləri ilə birbaşa müharibəyə girdi.
Kirmanşahlı olan və SAVAK rəsmisi İsa Pəjmanın xatirələrindən öyrənirik ki, Barzanilərin bütün silahları, ərzaq və təchizatı şah tərəfindən təmin edilirdi və onlar yalnız müharibədə muzdlu əsgər rolunu oynayırdılar. Müharibə şiddətlə davam etdi, nəhayət 1975-ci ildə İran-İraq arasında Cəzair sülh müqaviləsi imzalandı. Bu müqavilənin şərtlərinə görə, hər iki tərəf bir-birinin düşmən qruplarını dəstəkləməməli idi. Müqavilə imzalandıqdan sonra şah Barzanilərdən əməliyyatları dayandırmalarını və ya silahlarını təslim edib İrana sığınmaq seçimini etmələrini istədi. Barzanilər ikinci variantı seçdilər və on minlərlə kürd döyüşçüsü ailələri ilə birlikdə Qərbi Azərbaycan sərhədlərindən İrana daxil oldu. Bərzani liderləri Kərəcə aparıldı və orada yerləşdirildi. Uşaqları ən yaxşı məktəb və universitetlərdə pulsuz oxudular, yoxsullar isə Qərbi Azərbaycanda yerləşdirilən düşərgələrdə qaldılar.
Yüz minlərlə İraq kürdünün müharibə və partizan təcrübəsi ilə Qərbi Azərbaycana gəlməsi, həm demoqrafik, həm də təhlükəsizlik baxımından regional balansı pozdu. İki il sonra şah rejimi sarsıldı və bu təcrübəli döyüşçülər "Xalq Kürdü" və "Demokrat" kimi təşkilatlanmağa başladılar.
İslam İnqilabının qələbəsindən sonra kürd silahlı qrupları Qərbi Azərbaycanın sərhəd bölgələrindəki qarnizonlara hücumlara başladılar. Mahabad, Sənəndəc, Piranşəhr və digər qarnizonları mühasirəyə aldılar. Mahabad qarnizonunun bütün yüngül və ağır silahları Qasımlı ləqəbli "Demokrat" döyüşçülərinin əlinə keçdi. Mərkəzi hökumət hələ tam formalaşmadığı üçün vəziyyətə nəzarət edə bilmirdi. Müvəqqəti hökumətin təcrübəsiz nümayəndələrinin gəliş-getməsi kürd silahlılarının əlinə keçdi.
Kürd separatçıları İrandan ayrılmaq uğrunda "muxtariyyət" şüarı altında fəaliyyət göstərirdilər. İraq kürdlərinin üsyan təcrübəsi, marksist partizan doktrinaları və yerli kommunistlərin nəzəriyyələri kürd muxtariyyəti təbliğatı üçün münbit zəmin yaratdı. Bu təbliğat İraq kürdləri tərəfindən tədricən İran kürdlərinə öyrədilirdi.
İrandan ayrılmaq üçün Azərbaycan torpaqlarına hücum etmək lazım idi və Nəqədə şəhəri və Sulduz bölgəsindən daha uyğun bir yer yox idi. Nəqədə'nin türk ağsaqqallarının mitinq rəhbərlərinə gərginlik yaratmamaq barədə xəbərdarlıqları fayda vermədi və nəticədə Nəqədə faciəsi baş verdi.
1986-ci ilin əvvəllərinə qədər fasiləsiz, daha sonra isə arasıra davam edən silahlı toqquşmalar oldu. Bu gün Azərbaycan şəhərlərində dəfn olunmuş şəhidlərin 80%-dən çoxu və İranın mərkəzi şəhərlərindəki şəhidlərin əksəriyyəti separatçı qruplara qarşı mübarizədə şəhid olublar.
20 aprel 2025
/channel/melikzadehe
Pəhləvi dövründə Ərdəlan vilayətinin adı necə Kürdüstana çevrildi?
Dr. Tohid Məlikzadə
/channel/melikzadeh
Pəhləvi dövründə İranın siyasi-mədəni və iqtisadi sahələrində ən fəlakətli dəyişikliklər, özünə vətənpərəst deyən ziyalıların rəhbərliyi ilə həyata keçirildi. Bu fəlakətli siyasətlərdən biri də Ərdəlan bölgəsinin adının Kürdüstana çevrilməsi idi.
Ərdəlan bölgəsi, adını hakimiyyətdə olan Ərdəlan ailəsindən almışdı və Səfəvi dövləti daxilində bir əmirlik idi. Ərdəlan ailəsi şiə məzhəbli idi və bugünkü Sorani dilindən fərqli bir danışıq dili var idi.
Səfəvi dövləti də digər türk mənşəli dövlətlər kimi müluk-üt-təvayif (bugünkü mənada federalizm) prinsipinə inanırdı. Ərdəlan ailəsi, hakimiyyət dairəsi Zor şəhərindən başlayaraq, digər yerli hakimiyyətlər kimi tədricən genişləndi və Sinə (indiki Sənəndəc) şəhərini də özünə qatdı.
Ərdəlan əmirliyi, Qacarlar kimi güclü türk dövlətlərinin köməyi ilə öz hakimiyyətini davam etdirdi. Lakin Qacar dövlətinin sonlarında Ərdəlanlar öz əmirliklərini itirdilər.
Birinci Dünya Müharibəsi, regionda bir çox dövlətlərin quruluşunun əsasının qoyulduğu ən kritik müharibələrdən biri oldu. Müxtəlif dil və məzhəblərdə danışan kürd bölgələri, Avropanın müxtəlif dövlətlərinin diqqət mərkəzində idi. İran hökuməti Paris Sülh Konfransında bir məktubla Osmanlı kürdlərinin İrana tabe olmasını tələb etdi. O dövrdəki İran ziyalıları da bu siyasi məqsədə çatmaq üçün diplomatik aparatla hərəkət edirdilər. Onlar kürdləri İran sisteminə cəlb etmək üçün İranda bir Kürdüstan vilayəti qurmaq qərarına gəldilər ki, İraq kürdləri də İrana meyllənsin.
Bunun üçün Rusiya şərqşünası Minorski və İranlı Rəşid Yəsəmi'yə böyük məbləğ pul verildi ki, kürdlərin və Kürdüstanın tarixini Pəhləvilərin xeyrinə yazsınlar və onları Haxamənişlər və Madaylara bağlasınlar. Necə ki, Nesturi və Süryani xristianların tarixini də qədim Asurla əlaqələndirmişdilər.
Məşrutə inqilabından sonra ölkənin yeni inzibati bölgüsü tətbiq edildi və İran dörd əyalət (o cümlədən Azərbaycan) və 22 vilayətə bölündü. 1937-ci ilə qədər qərb Azərbaycan əyalətinə indiki Qərbi Azərbaycan ostanı, Saqqız, Bicar və Sənəndəcin şimal bölgələri daxil idi.
1937-ci ildə inzibati bölgü dəyişdirildi və ustanlar nömrələrlə adlandırıldı:
- 3-cü ustan: Təbriz və Ərdəbil
- 4-cü ustan: Urmiya və qərb bölgələri
- 5-ci ustan: Həmədan, Kirmanşah, Şahabad (İslamabad-Qərb), Sənəndəc, Məlayir, İlam ( ustanın mərkəzi Kərmanşah).
sənəndəc, 1958-ci ildə 5-ci ustandan ayrılaraq, əvvəllər Qərbi Azərbaycana aid olan, sonra isə Həmədana qatılan türklərin yaşadığı Qürvə və Bicar bölgələri çıxarıldı və mərkəzi Sənəndəc olmaqla Kürdüstan ustanı yaradıldı.
Bu gün Kürdüstan ustanının əhalisinin yarıdan çoxu Sənəndəc, Bicar və Qürvə şəhərlərində yaşayan yerli türklərdir. Buna görə də yeni yaradılmış və Kürdüstan adlandırılan ustanda coğrafi adların 70%-dən çoxu türkcədir. Ərdəlan vilayətinin (bu vilayət 1958-ci ildə Kürdüstan adlandırılmışdır) qədim türk adlarının bərpası tələbi daha çox hiss edilir.
18Aprel 2025
/channel/melikzadeh
علل تمایل عشایر کرد به مراتع کوهستانهای غرب آذربایجان در دوره صفویه
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
بدنبال شکل گیری حکومت صفویه با تم مذهبی در آذربایجان و شرق آناطولی (از دیاربکر گرفته تا قارص) و توسعه آن که با هم مرزی با اراضی عثمانی به انجام رسید، گروههای تورک هوادار صوفیان اردبیل دسته دسته اراضی خود را ترک و خود را به تبریز و اردبیل می رساندند. سلطان بایزید پسر سلطان محمدفاتح فاتح استانبول ارادت خاصی به اجاق اردبیل داشت و در برابر این تحولات سیاسی و اجتماعی چشم می پوشید.
رفتار سلطان عثمانی در فعل و انفعالات شرق عثمانی به هیچ وجه خوشایند مزاج یئنی چری ها و فرزندش سلیم نبود و بالاخره بایزید توسط سلیم خلع و سیاست نرم عثمانی به سیاست خشن سلطان سلیم تبدیل شد.
سلیم با گرفتن فتوایی از علمای عثمانی، افکار صفویان به سرکردگی «اردبیل اوغلو اسماعیل» را مصداق خروج از اسلام تعبیر کرده و به سرکوبی آنها پرداخت.
طرفداران صوفیان اگر شانسی داشتند مهاجرت می کردند و اگر بدشانس بودند کشته می شدند. در طی این سیاست مناطق شرق آناطولی، دیاربکر مرکز آق قویونلوها، شمال بین النهرین خالی از ترکان شده و جایشان به عشایر سنی مذهبی داده شد که ترکها آنها را با عنوان عمومی کرد می نامند. بسیاری از ترکان هم از بیم جان هم مذهبشان و هم زبان و هویتشان را از دست دادند مانند افشارها که در آناطولی کردیزه شدند و یا زازاها که علوی مذهب باقی ماندند ولی کردیزه شدند.
مرزهای صفوی در آذربایجان هم مرز سرزمینهایی شد که سلطان سلیم به عنوان تیول به سرکردگان عشایر کرد داده بود. این عشایر نیز از همان دوران آغاز حکومت صفوی کارشان حمله به شهرهای مرزی غرب آذربایجان نظیر خوی، سلماس و اورمیه شده بود.
چندی نگذشت که پاره ای از این عشایر به کوهستانهای پر آب و علف آذربایجان رخنه کرده و زندگی در قلمرو صفویه شیعی اما غیر منظم را به زندگی در قلمرو سلطان عثمانی سنی و منظم ترجیح دادند.
آن موقع عثمانی ها دارای سیستم منظم و دقیق مالیات گیری بودند و صفویان بی بهره از این سیستم. لذا عشایر زندگی بدون آقا بالا سر قلمرو صفوی را ترجیح دادند.
مهاجرت عشایر به غرب آذربایجان شدت بیشتری یافت.
شهر و ولایت ساوجبلاغ به مکریان داده شد و آنها صاحب اراضی بیشماری در ذیل حمایت والی آذربایجان و شاه صفوی قرار گرفتند. دستجات عشایر از مناطق مختلف خاورمیانه و شمال بین النهرین به آذربایجان سرازیر شد و به معیشت شبانی خود پرداختند.
عشایر برادوست هم بدین منوال برای اثبات شاهدوستی خود گاهگاهی با عثمانیان در نبرد بودند. در یکی از این جنگها رئیس یکی از عشایر به نام امیر از ناحیه دست رخمی شد و دستش کلا قطع شد.
شاه عباس حامی طرفدارانش بود و در یک مرحله امارت اراضی وسیعی از آذربایجان را به وی داد. حتی برای دلجویی از وی و قدردانی از شاهسونی اش بجای دست قطع شده اش دستی از طلا ساخته به وی فرستاده وی را ملقب به لقب خانی کرد و شد امیرخان. ولی چه فایده؟ شاه عباس گول وی را خورد...
امیرخان که مردم آذربایجان وی را امیرخان چلاق می نامیدند با استعانت از کمکهای سالیانه و حمایتهای شاه عباس در قلعه دیم دیم اورمیه شورش کرد.
شاه عباس اوایل اعتنایی به شورش وی نمی کرد ولی حملات وی به اورمیه جدی تر می شد تا اینکه در طی چند نوبت وی سرکوب شد و برای تامین امنیت پایدار اورمیه تدابیری اندیشید و غرب آذربایجان آرام گردید.
گرچه تاخت و تاز عشایر هر سال انجام می گرفت ولی تهاجمات عشایر حرکتی مذبوحانه و منفعل تلقی می شد و تا شورش شیخ عبیدالله تحرک گسترده ای از اکراد دیده نشد.
/channel/melikzadeh
۲۶ فروردین ۱۴۰۴
در حاشیه نامه ۸۰۰ به اصطلاح روشنفکر ضدترک به ظاهر وطنپرست
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
اولین وزیر محمدشاه قاجار معلم وی به نام حاجی میرزا آقاسی بود که اصالتی ایروانی داشته و از ترکان بایات بود.
یکروز محمدشاه قاجار از وی پرسید اگر اهالی فارس یاغی شوند چه باید کرد؟ وی در جواب اظهار داشت با دلاوران آذربایجان سرکوب خواهند شد. شاه مساله طغیان مردم سایر ایالات و ولایات را مطرح ساخت و همان جواب را شنید تا بالاخره پرسید اگر خود آذربایجانیها یاغی شوند چه باید کرد؟ حاجی گفت: مردم آذربایجان شاهسونند و هیچگاه علیه دولت عصیان نخواهند کرد. شاه گفت فرض محال که محال نیست. حاجی عرض کرد در آن صورت کار و زار و روزگار ما تیره و تار خواهد شد. ( روزنامه حبل المتین، چاپ کلکته، شماره 25 سال 16 ص: 19. به نقل از زندگی حاج میرزا آقاسی، حسین سعادت نوری، ص: 305)
صبر آذربایجان از اقدامات مجرمانه بعضی روشنفکرنمایان حدی دارد. کما اینکه در دوم فروردین زیاده خواهان را در جایشان نشاندند.
۲۰ فروردین ۱۴۰۴
/channel/melikzadeh
اطلاعیه همکاری
/channel/melikzadeh
برای بررسی موسیقی قدیم آذربایجان و تحقیق کتب صفی الدین ارموی به متخصص تئوری موسیقی قدیم و جدید نیاز است. علاقمندان ترجیحا ساکن اورمیه لطفا با پی وی اینجانب تماس بگیرند. با تشکر
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
اول فروردین سال ۱۳۱۴:سالروز بخشنامه رضاشاه برای استفاده از کلمه ایران به جای پرس در زبانهای اروپایی
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
در دوران سلطنت رضاشاه که بحث رجعت به ایران باستان و تاکید بر ایران پیش از اسلام قوت گرفته بود، حلقهای از روشنفکران باستانگرا مانند سعید نفیسی، محمدعلی فروغی و سیدحسن تقیزاده در حکومت پهلوی اول با حمایت مستقیم رضاشاه گردهم آمدند که به منظور احیای به اصطلاح دوران هخامنشی و ساسانی اقداماتی را انجام دادند. سعید نفیسی از مشاوران نزدیک رضاشاه به وی پیشنهاد کرد نام کشور رسما به «ایران» تغییر یابد. براساس بخشنامه دیماه 1313 در تمام مکاتبات نام پرس به ایران تبدیل شده و این بخشنامه از اول فروردین 1314 اجرا شد (فلاح زاده ، سیدحسین. (1390). رضاخان و توسعه ایران، ناشر: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ص: 189)
برخی سیاستمداران هم تغییر نام پرشیا به ایران را خیانت می¬خواندند (نورائی، م.؛ احمدوند، ز. (1389)، روابط ایران و ترکیه در دوره پهلوی اول، ناشر: انتشارات کنکاش، تهران). این درخواست با سؤال و ابهامات زیادی روبرو شد تا جایی که با ورود این کلمه به مکاتبات و رسانه ها عده ای که هنوز با کلمه خارجی Iran آشنا نشده بودند فکر کردند این هم نام سرزمین جدیدی است که همزمان با استقلال یافتن کشورهای جدیدی مانند عراق و سوریه و اردن در خاورمیانه بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی و یا دیگر کشورهای جدید شمال آفریقا به صحنه گیتی آمده است. خیلی ها هم نمی فهمیدند که چه اصراری است که خارجی ها باید نام پرس و پرشیا را که ریشه ای چندهزار ساله از زمان کاربرد آن در منابع یونانی و رومی و اروپایی داشته است با کلمه ای نامأنوس برای آنها،هر چقدر هم صحیح باشد، جایگزین سازند.
بلوشر آلمانی درباره انتخاب کلمه «ایران» بجای پرشیا در زمان رضاخان چنین توضیح می دهد:«چیزی پس از این کنگره (یعنی کنگره فردوسی) دولت ایران به اطلاع سفارتخانه های دولتهای خارجی مقیم تهران رساند که علاقمند است در آینده لفظ ایران در زبانهای خارجی جای پرس، پرشیا و پرزین را بگیرد و در این مورد با توسل به علل تاریخی، قومشناسی و جغرافیایی دلائلی ارائه کرد وقتی علت این دگرگونی را جویا شدم به من گفته شد که پرس مشتق از فارس است که ایالتی است در جنوب کشور و در نتیجه مشخص تنها یک قسمت این کشور است. کشور بصورت کامل و یکجا ایران نام دارد. من از گفتن این ایراد خودداری نتوانستم بکنم که فرانسوی ها به ما «آلمانی» می گویند و این آلمانیها نیز همچنین فقط یک قبیله از قبایل بسیار مملکت ما بوده اند. بعدها دریافتم که سفارت ایران در برلین در این قضیه دخالت داشته است و در دولت ایران نیز این استدلال دست بالا را احراز کرده که در زمانی که ملتهای بیگانه به اصل و تبار آریایی خود مباهات می کنند چه بهتر که ایران نیز اینرا به نحوی به رخ بکشد که موطن اصلی نژاد آریایی است» ص313 . سفرنامه بلوشر
گفتنی است کتاب سفرنامه بلوشر به نوشته ویپرت فون بلوشر و به ترجمه کیکاووس جهانداری است. سفرنامه بلوشر یادگار و خاطره های ویپرت بلوشر کارگزار آلمانى داخل ایران می باشد که رویدادها و اتفاقات سى سال از تاریخ ایران برگرفته از کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار تا بر سر کار آمدن رضاشاه را درج نموده است.
۳ فروردین ۱۴۰۴
/channel/melikzadeh
شماره 6 ( زمستان 1403) مجله بین المللی و اینترنتی « مطالعات تاریخ آذربایجان و ترک» منتشر شد.
صاحب امتیاز و سردبیر: دکتر توحید ملک زاده
محل انتشار: اورمیه
گستره: بین المللی با مجوز وزارت ارشاد
زبان: ترکی، انگلیسی و فارسی
آدرس: www.azerturkhistory.ir
1- حیدر سعیدی: مونوگرافی روستا ی شکر یازی از محال کوره سینلی سلماس
2- شهرام پناهی خیاوی: جلوههای عرفانی تصوف در رهبری معنوی شاه اسماعیل
3- بهرام اسدی: کلید نام ها ی جغرافیایی ما واژه « وان » و ترکیبات ساخته شده از آن
4- نائله عسکر: مبارزه ملی و شرق آناتولی تشکیل دولت جنوب غرب قفقاز
5- محمدحسن پدرام: تغییر نام واحدهای جغرافیایی آذربایجان، از سال 1316 تا 1385
6- عزت الله ذکی: ویژگی های رهبری طغرل بیگ
7- علی بابازاده ایگدیر: چوب فدرالیسم و تکاپوی غوغاسالاران
8- سولماز رستم اووا توحیدی: سفارت جمهوری آذربایجان در تهران: جنبه های ناپیدای روابط ایران و آذربایجان در دیپلماسی آذربا یجان( 1920-1918)
9- علعسگر سیابلی: یادداشتهایی درباره تاریخ قومی ایران و آذربایجان
10- علی فرهادوف: روحانیت آذربایجان در دوره مشروطه
11- توحید ملک زاده: چهارده نقاشی از قلاع اطراف اورمیه دوران ناصرالدین شاه ( 1305 ق) اثر ابوالحسن نقاش باشی اورموی
/channel/melikzadeh
به یاد پیرفرزانه دده کاتیب قولونجو
دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی
/channel/melikzadeh
غرب آذربایجان در طی تاریخ زادگاه پیران فرزانه ای شده که نه تنها در حوزه جغرافیایی خود بلکه در کشورهای منطقه نیز نام آور شده اند. اگر روزی اورمیه صفی الدین اورموی، حسام الدین چلبی و بقولی نسیمی داشت در عصر حاضر نیز پیری فرزانه داشت به نام « دده کاتیب ».
حاج عبدالرحمن طیار متخلص به دده کاتیب به سال 1304 در روستای قولنجی (قولونجو) واقع در غرب دریاچه اورمیه- محال انزل، چشم به جهان گشود. دوران کودکی وی مصادف با نقل خاطرات دست اول زنان و مردان قومش از فجایع جیلولوق و اشرار سیمیتقو و دیگران بود. دربدری های این جماعت مظلوم که در کوران ستیزهای مذهبی – قومی منطقه آواره شده بودند هنوز هم نقل مجالس است. کوچ جمعی از این روستا به عثمانی آن زمان آنهم فقط بخاطر تفاوت مذهبی از عموم ترکان آذربایجان داستانی است بسیار اندوهناک و شایسته بررسی کامل. آنهایی که در روستا ماندند چندین سال دم فروبستند و سکونت در وطن و مولدشان را به بسیاری چیزها ترجیح دادند. سردی روایط اجتماعی و فرهنگی این منطقه با دیگر اهالی غرب آذربایجان ادامه داشت تا حلقه وصلی پیداشد به نام حاج عبدالرحمن طیار. در 25 سالگی- سال1329- شعر گفتن را آغاز و طولی نکشید که شهرت او نه تنها برای مردم آذربایجان بلکه بسیاری از تورکهای جهان شناخته و به عنوان منبع مهمی برای ادبیات و فرهنگ و تاریخ مردم تورک ومسائل دین و شریعت ، مورد احترام مردم ،عالمان ، بزرگان و ادبا ی آذربایجان قرار گرفت.
تخلص اولیه وی کاتیب بود و پس از چندی از طرف مردم لقب دده هم گرفت و به دده کاتیب مشهور شد و وی نیز این تخلص را در اشعارش بکار برد. دهه 70 رونسانس فرهنگی ترکان آذربایجان شروع شد و دده کاتیب نیز به ایفای رسالت پرداخت. اشعار وی نه تنها توسط عاشیقهای آذربایجان خوانده شد بلکه دانشجویان، ادبای سرشناس و اساتید دانشگاه نیز به مرور اشعار وی پرداختند. اشعار وی در سبک فکری تصوف آذربایجان در امتداد اشعار سالماسلی قول هارطون، عاشیق میکاییل، دوللو مصطفی و بالولو میسکین می باشد. امروزه در محافل اورمیه، کم عاشقی است که اشعاری عرفانی از وی را در مجلسی نخواند و یادی از وی نکند. وی توانست با ابتکارش، ترکان حنفی مذهب آذربایجان را دوباره به دریای بزرگ ترکان آذربایجان رهنمون شود و خزینه ای بر خزاین فرهنگی آذربایجان بیفزاید. تعداداندکی از اشعار مکتوب 36 هزار بیتی وی در قالب چهار کتاب چاپ شده است. علیرغم دانستن زبانهای فارسی و عربی اکثر اشعار وی به ترکی آذربایجانی و کمی هم به ترکی استانبولی می باشد. شاید تصادفی نباشد تا روز وفات وی با دوم اسفند یعنی روز زبان مادری قرین شود تا دوم اسفند، همواره به یاد دو موضوع کاملا مترادف دده کاتیب و روز زبان مادری باشیم. وی در دوم اسفند 1387 در سن هشتاد و دو سالگی درگذشت و در روستایش قولونجو در مزاری که « کاتبیه » نامیده شد دفن گردید.
اولاد ایشان و در راس آنان مرحوم فارص طیار نیز طبع شعری داشتند و چند سال قبل کتاب شعر ایشان توسط انتشارات اولکر چاپ گردید. دیگر فرزندانش از جمله آقای مهندس فواد طیار نیز صاحب نظر در امور فرهنگی آذربایجان می باشند. امید است اهالی فرهنگ آذربایجان خصوصا فرزندانشان بتوانند بزودی اشعار وی را مرتب کرده و به چاپ برسانند. /channel/melikzadeh
۲۴ اسفند ۱۴۰۳
مساعدت علمی به تحقیقات آذربایجان شناسی
دکتر توحید ملک زاده
/channel/melikzadeh
هموطنان گرامی
با توجه به نبود انستیتو و آکادمی مربوط به تحقیقات تورکولوژی ، تاریخ، فرهنگ، فولکلور و ادب آذربایجان در کشور و براساس درخواستهای همشهریان و جوانان محقق برای کسب مشاوره و راهنمایی در این باب، از کلیه علاقمندان و جوانان علاقمند برای تحقیقات تاریخی، فرهنگی ، فولکلور و ترجمه درخواست می گردد اعلام آمادگی خود را به پی وی اینجانب ارسال نمایند تا استاد راهنمای مربوطه جهت بررسی تحقیقات علمی معرفی گردد ... ضمنا دوستانی که قبلا عنوان پروژه انتخاب کرده و کار انجام داده اند لطفا با اینجانب در ارتباط باشند...دکتر توحید ملک زاده /channel/melikzadeh
🌺 شماره ۲۰ مجله آیدین گله جک منتشر شد
⚡️آیدین گله جک ۲۰ - جی ساییسی یایینلاندی
💥 مجله را می توانید از دکه های روزنامه فروشی و کتاب فروشیها تهیه نمایید.
💥 فایل الکترونیکی نشریه را می توانید از فیدیبو تهیه نمایید.
💥 آبونه شدن راحت ترین راه دسترسی به نشریه است.
✳️ شامل مقالات مختلف در زمینه تاریخ, جامعه, ادبیات و هنر
@aydingalacak
🌲 مجله فرهنگی - اجتماعی "آیدین گله جک"
نوروز جشنی فراگیر با منشا سومری
دکتر توحید ملک زاده /channel/melikzadeh
امروزه بسياري از اعياد مانند عيد سال نو و
مراسم هايي كه در ميان تركان و ساير اقوام منطقه و آسیا ديده مي شود يادگاري از سومريان پروتو تورك ( ترکان باستان) مي باشد که تا امروز به یادگار مانده است . به عقيده دكتر مهرداد بهار اسطوره شناس که برعکس پدرش ملک الشعرای بهاری فردی منصف می باشد، معتقد است عید سال عیدی آریایی نیست. به گفته وی خداي شهيد شونده سومري يا «دوموزي» در پايان هر سال كشته شده و سر سال نو دوباره متولد مي شود. تركان قديم تولد او را جشن مي گرفتند چون با تولد او گياهان و دانه ها مي روييدند. جالب اينجاست كه امروزه اقوامي اين عيد را صرفا بخاطر اسمش که متاسفانه بنا به عدم تعصب ترکان غیرترکی شده٫ از آن خود دانسته و عيد تركان را تقليدي از عيد خويش مي دانند!.
از دیگر سو، عيد سال نو در آذربايجان با نام پادشاهی اسطوره ای پيوند خورده است. چنين نقل مي شود: چون پادشاه به آذربايجان رسيد براي وي تخت مرصعي در جانب شرق نهادند و وي تاج بر سر نهاد همين كه آفتاب طلوع كرد اولين شعاع نور كه بر انتهاي تاج افتاد مردم جشن گرفته و آنروز را يئنگي گون يا نوروز نام نهادند. از ديگر سو بررسي هاي باستانشناسي در ميان تمدن هاي اينكا و آزتك آمريكا نشان مي دهد كه اعلام سال نو در ميان انها نيز كاملاً روش نجومي داشته است. بدين ترتيب كه آنها در معابدشان سوراخهايي تعبيه كرده و در روز و ساعتي كه شعاع نور مستقيم وارد اين سوراخ شده و از آنجا به نقطه مشخصي در كف معبد ميتابيده سال نو اعلام مي گرديد. ارتباط سومریان با ترکان امروزین محرز می باشد و قریب به سیصد کلمه مشترک در ترکی امروزین و سومری قدیم به یادگار مانده است.
براساس افسانه های ترکان باستان، نوروز همان روز ارکه نه قون می باشد که ترکها با آتش زدن کوهی آهنین توانستند از حصار ان درامده وارد دوران جدیدی از زندگانی پرافتخار خود گردند.
۱۹ اسفند ۱۴۰۳ /channel/melikzadeh