تو زبان اسپانیایی یه کلمه هست
به اسم «Querencia» یعنی:
جایی که احساس امنیت میکنی ، یه جایی مثل اتاقت تو خونه ، یا مثل یه گوشهی دنج ، یا بغل کسی که دوسش داری ❤️🩹🥹
❀্᭄͜͡ᥫ᭡
⚘زندگی
⚘خیلی کوتاه است
⚘بدیها را ببخش
⚘یک عاشقِواقعی باش
⚘تا میتوانی بخند
⚘و هیچوقت از اینکه
⚘با دستان بخشندهات
⚘روی لبان
⚘دیگری خـنده نشاندهای
⚘پشیماننشو....
#امروزتونزیبـــــا❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
❀্᭄͜͡ᥫ᭡
⚘به گمانمبزرگترین
⚘داراییآدمیهمین
⚘دوستهاهستند
⚘همینهاییکهبرایت
⚘پیغام.میگذارندکهبگویند
⚘حواسشانبهتوهست
⚘سلام دوست عزيزم
⚘صبحتبخیر
⚘دوستتدارم❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
یکی بهم میگفت:
«اگه تو تمام لحظات تصورش میکنی؛اگه نمیتونی فراموشش کنی؛یعنی روحت تو اون آدم گیر کرده»
داشتم فکر میکردم راست میگه ها.
شاید قشنگترین نوع دلبستگی همین باشه
که روحت گیر اون آدم باشه جوری که دلت بخواد تو لحظه لحظهی زندگیت،تو خوشحالیت، تو شادیات، تو ناراحتیت، تو غم هات باشه!
یکی که همیشگی باشه.
❀্᭄͜͡ᥫ᭡
لبخند هر صبح تُ 😍
بهشت میسازد از هر روز من ..🫠
#صبحتونبادلبـــر❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
⚘ساحلزندگیتون همیشهآرام
⚘دلتون مثلدریاوسیعوبخشنده
⚘و قلبتونمثل♡
⚘آسمانآبی، پهناور ومهربان
⚘شروعصبحیزیباوعالیبراتون آرزومندم
#سلامصبحتونقشنگــــ❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
C᭄ᥫ᭡
من قَـدغمهایم تورا
دوست دارم عشقم♥️🫀
#بفرست برای یکی یدونه ی زندگیت...❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
سه راه برای دوبرابر کردن درآمدت
۱.گوشی معمولی
۲.داشتن اکانت تلگرام
۳.عضو شدن در کانال زیر
تو کانال زیر آموزش رایگان وجود داره که میتونه درآمدت رو حداقل دو برابر کنه
@servat
کل ایران شده این آهنگ😍
پردانلودترین آهنگ عید🥇🎵
#پیشنهاد_کانال 🔥
پایین کلیک کن👇🏼لذت ببر👌🏼
گوش دادن به موسیقی خارجى به همراه متن انگلیسی و ترجمه فارسی هم لذت بخشه و هم برای یادگیری زبان انگلیسی مفیده.
پس بیاید به کانال MliEnglish🌹
@mlienglish
@mlienglish
❀্᭄͜͡ᥫ᭡
عیدمناونروزیهکه❤️
تـومیخندی 😍
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
دختر خاله ۱۶ سالم داره با ترید خرج کل خونواده رو میده😐
گوشیمو گرفت اینجا ثبت نامم کرد منم شروع کردم👇
فرم ثبت نام
اطلاع دارید به زودی ارزهای دیجیتال رشدهای زیادی خواهند کرد؟
میدونستید سولانا و خیلی از ارزهای دیگه همین الان 20 برابر شده؟
طبق نمودار بالا به زودی برخی از ارزهای دیجیتال سود 10 الی 15 برابری خواهند داد
حتما توصیه میکنم داخل کانال دکتر عابدی عضو بشید چون ارزهای با رشد بالا معرفی میکنه👇
Chanal_LINK
Chanal_LINK
⁶
😍 رمان زیبای [ مهــــــــا ]
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
/channel/mitingg/303068
#مهــــــا❤️ #قسمت_140
ـ نمی دانم،شايد.
به نظر می رسيد شادی به ارتباط ما با هم مشكوك شده ولی نبايد به روی خودم می آوردم.
در اين مدت همش دعا می كردم كه مامان با شناسنامه ام كاری نداشته باشد كه خوشبختانه در اين مورد اوضاع خوب پيش می رفت.
تنها نگرانی ام ادامه ی اين ماجرا بود كه نمی دانستم عاقبت آن چه خواهد شد و به كجا خواهد كشيد.
يك روز موقعی كه داشتم به شركت می رفتم.پوريا سر راهم را گرفت و پس از سلام واحوالپرسی گفت:
ـ شب تولد پدرام،من و پدرش كلی اميدوار شديم كه اوضاع خوب پيش می رود و به زودی خبرهای خوشی خواهيم
شنيد.پس چرا هيچ كاری نكرديد.اين پدرام را بايد مدام هل داد،وگرنه خودش آدمی نيست كه تصيم گيری برايش اسان باشد.
با تاسف سر تكان دادم و گفتم:
ـ از دست من هيچ كاری برنمی آيد،خودم هم مانده و نگرانم.دائم دلشوره دارم كه مبادا خانواده ام در جريان حماقتم
قرار گيرند و پی به عقد پنهانی ام ببرند.پدرام كه اصلا عين خيالش نيست.من هم دوست ندارم خودم را به او تحميل كنم.
ـ يعنی چه!اين حق شماست.بهتر است در اولين فرصت وادارش كنيد تكليفتان را روشن كند.روراست حرفهايتان را بزنيد.همين امروز.
حرفهای پوريا وسوسه ام كرد كه همان روز تكليفم را روشن كنم.يكی دو ساعتی به بهانهی سردرد انجام كارهايم را به تاخير انداختم،
تا بهانه ای برای بيشتر ماندن در شركت داشته باشم.
باران كه گرفت به اجرای نقشه ام اميدوارتر شدم.زنگی به خانه زدم و به مينو گفتم:
ـ به مامان بگو امروز من ديرتر می رسم خانه،نگران نشود،يك كاری هست كه بايد تمامش كنم و تحويل بدهم،بعد بيايم.
كار عقب افتاده ام تمامی نداشت.ديگر بايد پدرام هم می رفت.بالاخره تمامش كردم و آن را به اتاق پدرام بردم . مرا كه
ديد با تعجب نگاهی به ساعتش انداخت و پرسيد:
- شما چطور هنوز نرفتيد؟
ـ تازه كارم تمام شد.
ـ پس صبر كن خودم می رسانمت.
ـ نه ممنون خودم می روم.
ـ مگر نمی بينی باران می آيد.نكند باز هم هوس مريض شدن كردی.آن وقت من بايد دو روز...
جمله اش را ناتمام گذاشت،اما فهميدم چه می خوست بگويد،تا خواستم ميزش را مرتب كنم گفت:
ـ ميز من هميشه بهم ريخته است،خودت را خسته نكن،بيا برويم.
سوار ماشين كه شديم،شيشه ماشين را پايين كشيدم تا لطافت باران را حس كنم.تا به راه افتاد.ماشين سنگينی با سرعت زياد در حال عبور از كنارمان،آب گل آلود را به طرف من پاشيد.
جعبه دستمال كاغذی را به سمت من گرفت و گفت:
ـ بانمك شدی،پاكش كن.
از حرفش خنده ام گرفت.پشت چراغ قرمز كه رسيديم،ماشين فرهاد درست در كنار ما توقف كرد.تا خواستم رويم را برگردانم
كه متوجه من نشود،مرا ديد و با نگاهی معنی دارش دل را در سينه ام لرزاند..در آن لحظه،از شدت غيظ دلم می خواست هم خودم را خفه كنم و هم او را.تمام حيثيت ام را بر باد رفته می ديدم.می دانستم حالا در مورد من چه
فكری می كند.
پدرام كه حواسش جای ديگری بود،تازه متوجه برآشفتگی ام شد و پرسيد:
ـ چرا اينقدر پريشانی،اتفاق خاصی افتاده؟
از بی تفاوتی اش حرصم گرفت و گفتم:
ـ مگر متوجه نشدی،انچه كه از آن می ترسيدم،اتفاق افتاد.فرهاد مرا با تو ديد.حالا می دانی چه می شود؟
با خونسردی پاسخ داد:
ـ خب ديده باشد.
ـ چی؟!ديده باشد!می دانی حالا چه فكری در مورد من می كند؟اگر به دايی ام بگويد،ديگر هيچ بهانه ای نمی توانم بياورم.
ـ خب خانواده ات مرا می شناسند.مشكلی پيش نمی آيد،نگران نشو.
ـ همين كه تو را می شناسند،بدتر است.جريان پارك يادت رفته؟اگر به مينو بگويد بدبخت می شوم.
روزا با تو زندگی روپر از قشنگی میبینم...😍
بفرس واسه اونیکه دوسش داری..❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
C᭄ᥫ᭡
به صندلی بغل راننده نمیگم صندلی شاگرد
اون صندلی عشقه، صندلی عشقِ راننده..
اونی اونجا میشینه که کسی که پشت فرمونه
هرجازد به سرش بتونه دستشو بگیره 😍♥️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
C᭄ᥫ᭡
ولی تو تموم چیزی هستی❤️
که من دارم تمام دارایی من از این دنیا🌏
تنها کسی که حاضرم واسش جون بدم🫠
بمونی برام آروم جونم... (: 💌
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
😍 رمان زیبای [ مهــــــــا ]
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
/channel/mitingg/303068
#مهــــــا❤️ #قسمت_139
- زير لبی خنديد و گفت:
ـ همان كه ديشب زخم شد.راستش عذاب وجدان گرفتم كه نكند عميق باشد.
از اينكه يادش مانده بود خوشحال شدم و گفتم:
ـ بله خوب شد.
ساعت دوازده گل را آوردند.گرفتم و آن را با خود به دفترش بردم و روی ميزش گذاشتم.دلم می خواست بدانم چه
عكس العملی نشان خواهد داد.همين كه سر بلند كرد و ديد هنوز كنار ميزش ايستاده ام،پرسيد:
ـ با من كاری داری؟
هول شدم و پاسخ دادم:
ـ نه.
سپس سريع از دفترش بيرون آمدم و با شادی و فرزانه به ناهارخوری رفتم،اما حواسم پيش پدرام بود.نمی دانستم نامه
را خوانده يا نه.شادی دو بار جمله اش را تكرار كرد تا شنيدم :
ـ آی دختر حواس ات كجاست.پرسيدم تيپ اقای شمس را ديدی،انگار دارد تغييراتی در خودش ايجاد می كند.
ـ راست میگويی،طرز لباس پوشيدنش با زمان قبل از سفرش خيلی فرق داشت.
ـ لابد تاثير سفر اروپاست.به نظرمن كه اصلا جالب نشده.
ـ به من و تو چه ربطی دارد،علف بايد به دهان طرف شيرين بيايد كه لابد آمده؟
ـ از كجا می دانی كه آماده؟!
ـ نمی دانم.فقط حدس می زنم.
آن روز شادی هم ماشين نداشت و با ما همراه شد.در ايستگاه اتوبوس ايستاده بوديم كه اتومبيل پدرام درست جلوی
پايمان متوقف شد و شيشه ی جلو را پايين كشيد،سرش را بيرون آورد و گفت:
ـ خسته نباشيد.
همه به هم نگاه كرديم.در چهره شادی و فرزانه به وضوح حالتی از تعجب ديده می شد.پدرام ادامه داد:
ـ فكر كنم تا جايی مسيرمان يكی باشد.بفرماييد.
فرزانه گفت:
ـ به گمانم فقط مسير خانم شمس و خانم خسروانی به شما می خورد.
به شادی اشاره كردم كه من نمی آيم،اما او دستم را كشيد و گفت:
ـ بيا برويم،شانس فقط يك بار در خانه آدم را می زند.
شادي جلو نشست و من روي صندلي عقب.همين كه راه افتاديم،ضبط ماشين را روشن كرد.همان ترانه هميشگي كه حفظ
بودم:
توي آيينه خودتو ببين چه زود زود
تو جوونی غصه اومده سراغت پيرت می كنه
نذار كه تو اوج جوونی غبار غم بشينه رو دلت
يه هو پير و زمين گيرت بكنه...
شادی گفت:
ـ چه آهنگ و ترانه قشنگی ست.
ـ من از اين ترانه خيلی خاطره دارم.
ـ ولی اين جور ترانه ها بيشتر روی كسانی اثر می گذارد كه دل پری از دنيا داشته باشند.در مورد شما بعيد به نظر می رسد،كه اينطور باشد.
ـ حق با شماست.البته فعلا.
برای اينكه درست پشت سر پدرام نشسته بودم،اصلا به ايينه نگاه نمی كردم،وقتی رسيديم،هر دو پياده شديم.
شادي در موقع خداحافظي از من،گفت:
ـ خدا كند زودتر به آرزويش برسد،مثل اينكه زياد حالش خوب نیست.تو چی فكر می كنی؟
ـ نمی دانم،شايد.
به نظر می رسيد شادی به ارتباط ما با هم مشكوك شده ولی نبايد به روی خودم می آوردم.
مشترک گرامی
با سلام :))
ضمن عرض تبریک سال نو
و آرزوی شاد کامی برای شما دلبر گرامی
از آنجاکه حضرتعالی تمام نیاز من
برای هر سال و بهاری هستید
عشق شما در قلب بنده
از 1402 به 1403 تمدید شده و
هرساله بصورت خودکار نیز
تمدید خواهد شد و امکان لغو آن وجود ندارد.
با تشکر فراوان
همون دیوونه ی همیشگیت♥️:)
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
میدونی؟ تو برای من فقط یه آدم مثل همه نیستی؛
“تو”
هدیهی خدایی برام
آدم مورد علاقمی
بهترین اتفاقمی
بچمی:)
تنها امیدمی
خانوادمی
عشقمی
زندگیمی
جونمی
خونمی
وجودِمنی
ماهِ آسمونمی
تنها خواستَمی❤️🩹
❀্᭄͜͡ᥫ᭡
همه به شما میگویند:
سالخوبی داشته باشید
ولی من به شما میگویم :
"سال خوبی را برای خودتان خلق کنید"
به فکر آمدن روزهای خوب نباشید!
آنها نخواهند آمد … به فکرساختن باشید…
روزهایخوب راباید ساخت
آرزو میکنم بهترین معمارسال جدیدباشید..
...بهارتونقشنگ❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
❀্᭄͜͡ᥫ᭡
⚘رمزخوشبختی:
⚘لذت بردن از
⚘چیزهای کوچک زندگی♡
#امروزتونقشنگــــــــــ❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️