آیا میدانستید اگر شما سال گذشته 100 میلیون تومان ارز دیجیتال ston می خریدید، الان ۲۰ میلیارد تومان سرمایه داشتید!
کانال زیر چنین ارز هایی معرفی میکنه حتما عضو بشید 👇👇
ARZ_ASADI
ARZ_ASADI
فرصت محدود برای شرکت در قرعه کشی جوایز بزرگ میلیون دلاری 🎁💰
دیروز یه شرکت کننده ما برنده 10 هزار دلار شد 😍
شما هم میتونید فقط با دو دلار شانستون رو امتحان
کنید 💎 کلیک کن تا بهت ثابت بشه 👇🏽
آدرس سایت ایران میلیون
www.iranmillions.com
آدرس چنل تلگرام 👇🏽👇🏽
/channel/iranmilions
C᭄ᥫ᭡
⚘تمام خندههایم را نذرکرده ام
⚘تا تُ همانباشی
⚘که صبحیکی از روزهایخدا
⚘عطردستهایت،
⚘دلتنگیام را بهباد میسپارد...
#امروزتونعشق❤️
@mitingg♥️♥️
❀্᭄͜͡ᥫ᭡
⚘عاشقی
⚘رسم قشنگ صبح است
⚘که سَرصبح برایت
⚘چای ولبخند و
⚘سلام آوردم
⚘من سر ذوق همین عشق
⚘چنین بیدارم
#صبحتونعاشقانه...❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
گوش دادن به موسیقی خارجى به همراه متن انگلیسی و ترجمه فارسی هم لذت بخشه و هم برای یادگیری زبان انگلیسی مفیده.
پس بیاید به کانال MliEnglish🌹
@mlienglish
@mlienglish
C᭄ᥫ᭡
سلام دلبر🖐
خواستم بگم حتی تصورکردنشم قشنگه که 🥰
همه شبای عمرمو😌
توبغل تو بخوابم🤗
#بفرستبراش..❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
😍 رمان زیبای [ مهــــــــا ]
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
/channel/mitingg/303068
#مهــــــا❤️ #قسمت_167
ـ من همچين حرفی نزدم. بيخود گفته هايم را تفسير نكن.
مامان صدايم زد:
ـ بيا موبايلت زنگ می زند.
اصلا نفهميدم چطور از پله ها پايين دويدم.با شتاب و هزار اميد،گوشی را از كيفم بيرون آوردم.صدای شادی را كه شنيدم،انگار اب سردی را به رويم پاشيدند:
ـ سلام،من هستم شادی.
اول خود را مسبب بدبختی هايم می دانستم،بعد شادی را..
سكوت كردم و جوابش را ندادم،گفت:
ـ حق داری چيزی نگويی،مها من در اين مورد تقصيری نداشتم.من نمی خواستم آن اتفاق بيفتد.
ـ مها جان حق داری ازم دلگير باشی.حاضرم هر كاری بگويی برای جبران انجام بدهم.من فكر می كردم اگر بداند خوشحال می شود.به خدا قصد بدی نداشتم بعد از اينكه رفتی،خواستم بهش بفهمانم كه جريان چيست،اما او با عصبانيت
مرا از اتاقش بيرون كرد.حالا من بايد چه كار كنم؟من قصد بدی نداشتم،مرا ببخش.
ـ حالا كه من همه چيزم را از دست داده ام،چطور توقع داری تو را ببخشم؟دست از سرم بردار شادی.ديگر هم با من
تماس نگير.خداحافظ.
تا ارتباط قطع كردم،برگشتم ديدم مينو پشت سرم ايستاده از شدت خشم كنترلم را از دست دادم و با فرياد گفتم:
ـ از جانم چه می خواهی.برای چه اينقدر در مسايل خصوصی ام كنجكاوی می كنی؟چه چيزی را می خواهی بفهمی،بگو
خودم بهت بگويم.
مامان با لحن تندی گفت:
ـ مها اين چه طرز صحبت كردن با مينوست!
نمی دانستم مادرم پشت سرم ايستاده و به حرفهايم گوش می دهد.ادامه داد:
ـ آخر مگر تو چه حرفی داری كه نمی خواهی كسی بفهمد!
⌝بودنٺ⌞ آرٰامشیسٺ❤️
که ٺزریق میشود 🫠
درون رگهٰایم 🫂
بٰا حس نفسهٰایٺ🫁
ٺکثیر میشود درونِ من🥰
مبٺلٰای طُ شدهام🫶🏼
ای دلیل هر ٺپشِ قلب من🫀
ممکنه یکی دو سه ماه بیاد، اندازه کسایی که چهار پنج سال بودن تو چشمات بدرخشه میدونی خیلی چیزا به قدمت نیست.
Читать полностью…❀্᭄͜͡ᥫ᭡
⚘امروز لبخندبزن😍
⚘بگذارآرزوهایت رنگ واقعی بگیرد
⚘بگذارگلهای زندگی برایت بشکفد
⚘لحظههای زندگیت پُراز شادمانی🥰
#امروزتونزیباوقشنگ❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
C᭄ᥫ᭡
اونجاکه ابتهاج میگه:
در این پریشانی روزگار،مبادا
فراموشکنی دوستت دارم♥️🫀
#بفرستبراش..❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
C᭄ᥫ᭡
به اندازهی قلبِکوچکم🫀
دوستتدارم🫶🏼
شایدکم باشد؛
اماقلبِ هرکسی
تمامِ زندگیاوست...♥️
#بفرستبراش..❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
C᭄ᥫ᭡
اسکاربهترین پیام دنیاهممیرسه به :
"دلم براصدات تنگشده زنگبزنم؟" :)
#بفرستبراش...❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
❀্᭄͜͡ᥫ᭡
دختری که خیانت نمیکنه
دلیلش ایننیست
آدمای بهتری سرراهش قرار نمیگیرن
فقط ذاتش رو مثل ذاتِ
بعضیا لجن نگرفته :)
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
یکی بهم میگفت:
«اگه تو تمام لحظات تصورش میکنی؛
اگرنمیتونی فراموشش کنی؛
یعنی روحت تو اون آدم گیر کرده!»
داشتم فکرمیکردم راست میگه ها.
شاید قشنگترین نوع دلبستگی همین باشه
که روحت گیر اون آدم باشه.
جوری که دلت بخواد تو لحظه به لحظه ی زندگیت،
توخوشحالیت، تو شادیات،
تو ناراحتیت، توغم هات باشه!
یکی که همیشگی باشه♥
C᭄ᥫ᭡
⚘اردیبهشت ؛
⚘حال و هوایعجیبی دارد
⚘انگار خدابرایآدمها
⚘یک فنجـان"عشق"دمکرده !
⚘انگارخیابانها آغوشبازکرده اند
⚘تاغمهایعابـران را
⚘تویخودشان حلکنند !
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
C᭄ᥫ᭡
⚘تو همان صبحِ عزيزی
⚘و دلیلِ نفسی
⚘ڪه اگر باز نيايی به تنم
⚘جانی نيست...!
#صبحتون_عاشقانه ❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
C᭄ᥫ᭡
اگر عشق مُردن است؛
برایت میمیرم.
اگر عشق دیوانگیست،
برایت دیوانه ام.
اگر عشق دوستی است،
به تمام مقدسات عالم..
دوستدارم..🫀
#بفرستبراش...❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
سعی کنید برید با کسایی که به قیافشون میخوره با ۱۰۰ نفر باشن اینا همشون سینگل ترین عالم هستن :))
Читать полностью…C᭄ᥫ᭡
ولی تـــو تبدیل شدی 🫀
به تنها دلخوشی من..🫂♥️
#بفرستبراش...❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
😍 رمان زیبای [ مهــــــــا ]
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
/channel/mitingg/303068
#مهــــــا❤️ #قسمت_166
ـ می خواهی بروم برايش توضيح بدهم.شايد نظرش عوض شود.
ـ نه بی فايده است.ديگر خيلی دير شده.
- باور كردنش سخت است.امكان ندارد به همين سادگی همه چيز تمام شود.يك كمی صبر كن.شايد خودش بفهمد.تو هم
فعلا به شركت نرو.به مادرت و دايی هم بگو كه يكي از نزديكان پدرام مرده و فعلا شركت هم تعطيل است،خواستگاری هم عقب افتاده.شايد خدا خواست و همه چيز درست شد.
تا پايان وقت اداری پيش مژده ماندم.حالم بد بود.حالت تهوع و سردرد داشتم.موقع خداخافظی با او به زحمت اشكهايم را
مهار كردم و به خانه ی خودمان رفتم.تا وارد حياط شدم مينو رو در رويم قرار گرفت و با نگاه كنجكاوش سراپايم را برانداز كرد و پرسيد:
ـ حالت خوب است؟
ـ آره،چطور مگر؟!
ـ هيچی،همين طوری پرسيدم.
حوصله جر و بحث با او را نداشتم و از پله ها پايين رفتم.وقتی مامان را خوشحال و سرحال ديدم.بيشتر بربخت بدم لعنتفرستادم و گفتم:
ـ سلام.
ـ سلام مها جان،خسته نباشی.
سرم پايين بود تا نفهمد گريه كرده ام،اما با يك نگاه فهميد و تا خواستم به اتاقم بروم پشت سرم آمد و گفت:
ـ باز چی شده.هم صورتت عين لبو سرخ شده و هم چشم هايت.
ـ چيز مهمی نيست.يك كمی حالم بده.
ـ چرا دروغ می گويی.تو گريه كردی.تا نگويی چه اتفاقی افتاده،دست از سرت برنمی دارم.
چاره ای نداشتم.تا بهانه ای نمی آوردم،راحتم نمی گذاشت.سربه زير انداختم تا متوجه نشود كه دروغ می گويم:
ـ برای پدرام مشكلی پيش آمده.فردا نمی توانند به خانه ما بيايند.
ـ خب نيايند.چند روز ديرتر،دنيا زير و رو نمی شود،ولی تو مطمئنی اين بهانه نيست؟
- بعيد می دانم بهانه باشد.چون مجبور شده فعلا شركت را هم تعطيل كند.
ـ يعنی اينقدر موضوع مهم است؟نگرانم كردی مها.
ـ نمی دانم مامان، حال خودش هم خوب نبود.هر چه اصرار كردم،حرفی نزد.
ـ خب تو چرا گريه كردی؟اين را بگو.
دل به دريا زدم و پاسخ دادم:
ـ راستش می ترسم اتفاقی افتاده باشد كه ديگر او...
ـ ديگر او چی؟می ترسی به خواستگاری ات نيايد.به جهنم.مگر آدم قحط است.دختر خوشگلم كم خواهان ندارد.روی
دستم نماندی كه عزيزم.اصلا برای موضوع به اين بی اهميتی خودت را ناراحت نكن.من خودم به داداش توضيح می دهم
كه پاپی ات نشود تا ببينن چه پيش می آيد.حالا برو لباست را عوض كن و ارام باش.
لباس راحتی پوشيدم،آبی به سر و صورتم زدم.به حياط رفتم و كنار درخت هميشه مونسم نشستم.چطور می توانستم باور
كنم كه برای هميشه پدرام را از دست داده ام.او همه ی زندگی ام بود و بی وجودش زندگی برايم مفهومی ندارد.
ـ چرا تنها نشستی؟
وای باز مينو.انگار هميشه كشيك مرا می كشيد كه راحتم نگذارد.كنارم نشست و دوباره پرسيد:
ـ چي شده،برای چه اينقدر گرفته و غمگينی؟
ـ چه كسی گفته من گرفته و غمگينم؟!
ـ خودت،رفتارت و چشمهای سرخ ات.
با لحن تندی گفتم:
ـ تو منتظر چه جوابی هستی؟بگو تا همان را تحويلت بدهم.
ـ خيلی بی تربيتی.من برای تو نگرانم.آن وقت تو در لفافه به می گويی فضولی،برو گمشو.
ـ من همچين حرفی نزدم. بيخود گفته هايم را تفسير نكن.